سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوندِ والا نام، حافظِ کسی است که دوست خود را حفظ کند . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :119
بازدید دیروز :350
کل بازدید :2097461
تعداد کل یاداشته ها : 1987
103/9/2
4:4 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

سردار دکتر محمد غفاری از فرماندهان سپاه در جنگ تحمیلی می گوید: حجه الاسلام والمسلمین نصرالله شاه آبادی از دورانی که در نجف خدمت حضرت امام خمینی(ره)بوده، خاطره جالبی را نقل کرده است:

قبل از تشریف فرمایی امام به عراق، شبی درخواب دیدم که درایران و به خصوص خوزستان آشوب و جنگ است. سرتمام نخل های خرمایا قطع شده و یا سوخته بود و در این جنگ یکی از نزدیکانم به شهادت رسیده بود.(البته بعدها برادرم حاج مهدی شاه آبادی درجبهه جنگ شهید شد.)اگرچه این جنگ طول کشید. اما با پیروزی ایران خاتمه یافت. در تمام مدت رویای مزبور تصور می کردم که نبرد میان حضرت سیدالشهداء(ع)و دشمنان او درگرفته است و چون جنگ به پایان رسید، پرسیدم: آقا امام حسین(ع) کجایند؟ طبقه بالای ساختمانی را نشان دادند که دو اتاق یکی در سمت راست ودیگری در طرف چپ داشت. من به آنجا رفتم و خدمت حضرت حسین بن علی(ع)مشرف شدم و عرض ادب کردم. آن حضرت امام حسین(ع) آن چنان خوشحال نبود. من علت ناراحتی را پرسیدم و ایشان فرمودند: از دست این دو زن (تحریم، آیات 3 و 4) ناراحت هستم که مرا اذیت می کنند.

در همین حین از خواب بیدارشدم. مدتی نگذشت که امام خمینی از تبعیدگاه بورسا ترکیه به نجف وارد شد. پس از تشریف فرمایی امام به نجف این خواب را برای ایشان تعریف کردم. تبسمی کردند و فرمودند: این ماجرای روی خواهد داد.

عرض کردم: آقا! چطور؟ فرمودند: سرانجام مشخص می شود. چون اصرارکردم، بیان داشتند: یک نکته به شما می گویم ولی تا زمانی که زنده ام جایی گفته نشود. زمانی که در قم خدمت مرحوم والدت(آیه الله میرزا محمدعلی شاه آبادی)بودم به ایشان علاقه داشتم به طوری که تقریبا نزدیکترین فرد به ایشان بودم و مرانامحرم اسرارشان نمی دانستند. روزی برایم مسیر حرکت و کار رابیان کردند. حالا البته زود است اما زمانش فرا می رسد.

این سخن امام تا هنگام وقوع انقلاب اسلامی و پس از آن و نیزجنگ تحمیلی عراق علیه ایران به یادم نماند و آن را فراموش کرده بودم تا آن که زمان جنگ فرا رسید، در یکی از سفرها که به جبهه رفتم ناگهان چشمم به نخل های بی سر افتاد. همان لحظه به یادرویای یاد شده و بیانات امام در این خصوص افتادم. اوضاع به همان صورت که درخواب دیده بودم پیش رفت تا این که در اردیبهشت 1363 ه.ش برادرم حاج مهدی به شهادت رسید. به یادم آمد که امام فرمودند: تمام ماجراهای خواب، روی می دهد.


  
  

انسان گاه لازم است تا خود را معرفی کند و به دیگران بشناساند؛ زیرا دیگران درباره افکار و رفتار یا حتی توانایی ها و استعدادهای شخص دانش و شناخت کافی ندارند. از همین روست که لازم است تا در برخی از موارد انسان به معرفی خود رو آورد؛ یعنی آن چه از خود می شناسد و حقیقت دارد به دیگران بشناساند. پیامبران و معصومان(ع) این گونه در مقام معرفی و خودشناسی خود به دیگران بر آمده اند؛ چرا که لازم دیدند تا مردمان آنان را بشناسند و بدانند که فراتر از یک انسان عادی و بشر معمولی، از ارتباطی خاص با خدا از طریق وحی بهره مند هستند. از همین روست که در مقام خودشناساندن خویش می گویند: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ؛ بگو به راستی من نیز بشری مثل شما هستم که به سویم وحی آمده است.(کهف، آیه 110؛ فصلت، آیه 6؛ ابراهیم، آیه 11؛ شعراء، آیه 186)

آنان لازم بود غیر از این که این مطلب را به مردم بگویند و خودشناسی داشته باشند، هم چنین لازم بود تا تفضل و برترجویی نادرست و ضد ارزشی را نیز نفی کنند، تا دشمن نتواند تبلیغ کنند که هدف و انگیزه آنان «تفضل اجتماعی» و مناصب و مقامات دنیوی است؛ زیرا برخی آنان را به آن متهم می کردند و می گفتند: مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ؛ این نیز بشری مثل شما است که می خواهد بر شما برتری یابد.(مومنون، آیه 24)

پیامبران الهی ضمن رد اتهاماتی چون قدرت و ثروت و مانند آنها (انعام، آیه 90؛ شوری، آیه 23؛ هود، آیه 51؛ شعراء، آیات 164 و 180؛ مومنون، آیه 24)، به این نکته اساسی توجه می دادند که سخن آنان چنان برهانی و عقلانی است که بر هر سخنی دیگر به عنوان سلطان سلطنت دارد و نمی توان آن را جز به لجاجت و ظلم انکار کرد؛ زیرا دلایل آنان بصیرت آفرین است و اگر معجزه ای می آورند، چنان محکم و استوار است(اعراف، آیه 203؛ نحل، آیه 14) که نمی توان آن را از مصادیق سحر برشمرد؛ چنان که نمی توان خود آنان را گرفتار جنون یا سفاهت(اعراف، آیات 66 و 67) دانست؛ زیرا سخنان آنان رشید و موجب رشد و بالندگی است که مبتنی بر تعقل و تفقه است.

از نظر قرآن، معرفی خویش به انسانی عاقل با رفتار مقبول اجتماعی که فطرت آن را می پذیرد، از مصادیق خودستایی نیست؛ زیرا شخص لازم است تا مشروعیت و مقبولیت خویش را به دیگران در فکر و اندیشه و عمل نشان دهد و بیان کند.

البته از آن جایی که مقبولیت اجتماعی باید برای دیگران معلوم شود، ارجاع به سوابق لازم و بسیار مهم است؛ چنان که پیامبران به سابقه خویش اشاره داشتند.(یونس، آیه 16) تا جایی که خود مردمان نیز با توجه به سوابق ایشان، آنان را انسان هایی با اوصافی چون «مرجو» یا «حلیم » و «رشید» می دانستند و نمی توانستند سوابق آنان را نادیده گیرند و انکار کنند.(هود، آیه 63 و 87)

اما آن چه از نظر قرآن مذموم و ناپسند است، خودستایی خویش است به این که شخص مدعی شود که در همه چیز به کمال است، در حالی که چنین نیست؛ از همین روست که خدا می فرماید: فَلَا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى؛ خود را تزکیه مکنید و مستایید؛ چرا که او داناتر به کسی است که تقوا می ورزد.(نجم، آیه 32)


  
  

انسان وقتی کار زشت، خطا و گناهی مرتکب شود، ممکن است اصلا از کرده خود پشیمان نشود و آثار ندامت در روان و تن او آشکار و هویدا نشود؛ زیرا نه تنها از کارش پشیمان نیست، بلکه حتی بدان افتخار می کند؛

اما گاهی شخص به دلیل آن که هنوز قلبش بیمار نشده و از سلامت برخوردار است، با سرزنش و ملامت نفس الهی(قیامت، آیه 2) مواجه شده و پشیمان می شود و نادم می گردد. از این رو همه انواع پشیمانی ها به یک معنا ارزشی است؛

پرسش این است که : آیا همه ندامت ها و پشیمانی ها مفید و سازنده است یا نه؟ از نظر قرآن، پاسخ مثبت نیست؛ زیرا وقتی پشیمانی و ندامت سود دارد که به هنگام و به موقع باشد؛ زیرا در این صورت است که شخص پس از پشیمانی به دنبال توبه و اصلاح امر می شود و خطا و گناه خویش را به شکلی با عذرخواهی و مانند آنها جبران می کند. از همین رو گفته اند: کفی بالندم توبة؛ پشیمانی به عنوان توبه کفایت می کند.(الکافی، ج 2، ص 426)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، پشیمانی پس از ارتکاب عمل زشت، اگر با تاخیر و در زمان مجازات باشد، سودی ندارد؛ زیرا بسیاری از مجرمان تا زمانی که دستگیر نشدند و مجازات و کیفری را احتمال ندهند، دست از جرم و جنایت بر نمی دارند، اما همین که احساس خطر کردند و مجازات را می بینند، دم از پشیمانی و ندامت می زنند، که در این زمان دیگر سودی ندارد؛ زیرا این افراد از کرده خویش پشیمان و نادم نیستند، ولی ندامت آنان نسبت به شرایطی که در آن قرار گرفته اند و می خواهند به گونه ای از آن رهایی یابند. از همین روست که وقتی قوم هود، ناقه صالح را پی کرد و کشت، پشیمان شدند: فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ.(شعراء، آیه 157) اما این ندامت به حال آنان سودی نداشت؛ زیرا اولا از زشتکاری خویش پشیمان نشدند، بلکه از وقوع یا احتمال قوی وقوع عذاب ترسیدند.

خدا درباره اصل پذیرش توبه می فرماید: إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ؛ توبه تنها برای کسانی هستند که عمل زشتی را به جهالت مرتکب شده پس به زودی از آن توبه کردند؛ و توبه برای کسانی نیست که زشتی ها را مرتکب می شوند و تا زمان مرگ آن را به تاخیر می اندازند و آنگاه می گویند: الان توبه کردم.(نساء، آیات 17 و18)


  
  

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، انسان دارای دو حجت الهی است که خدا بدانها علیه انسان احتجاج می کند؛ حجت ظاهری به نام پیامبران و حجت باطنی به نام تعقل قلب سلیم.(کافی، ج 1، ص 11)

از نظر آموزه های قرآنی، حجت باطنی که در نفس انسانی با محوریت قلب ساماندهی شده کارکردهای گوناگونی دارد که از جمله مهم ترین آنها ، قانونگذاری بر اساس شناخت حقایق و گرایش های فطری انسان(طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 و 8)

البته قلب سالم نمی تواند به همه هست ها و نیست ها اشراف کامل داشته باشد؛ زیرا شناخت باطن چیزها برای انسان سخت و دشوار است؛ از همین روست که نیازمند مکمل بیرونی است تا «ما لم تکونوا تعلمون»؛ یعنی علوم دست نیافتنی به شکل عادی را از طریق وحی به انسان تعلیم دهد.(بقره، آیه 151)

به هر حال، انسان به فطرت الهی خویش و الهامات الهی باطنی می تواند هست ها و نیست ها را بشناسد؛ چنان که می تواند ارزش ها و ضد ارزش ها را نیز بشناسد که از آنها به عنوان تقوا و فجور یاد می شود(شمس، آیات 7 و 8)؛ چنان که به سبب گرایش به ارزش ها و گریزش از ضد ارزش ها می تواند قوانینی را در ساحات اخلاق، فقه و حقوق وضع کند که موجب تقوای اجتماعی فراتر از تقوای فردی – شخصی می شود.

هم چنین از نظر قرآن، قلب سلیم نه تنها قانونگذار بلکه قاضی القضات برجسته ای نیز است؛ زیرا تا زمانی که سالم و سلیم باشد، هر گاه خلاف تقوا را ببیند که مخالف بایدها و نبایدهای حقوقی و فقهی یا شایدها و نشایدهای اخلاقی است، به سرزنش و ملامت رو می آورد و در جایگاه نفس لوامه به محاکمه و مجازات شخص خاطی و مخالف ارزش های می پردازد.(قیامت، آیه 2)


  
  

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اطمینان و ثقه به افراد یا دولت ها امری دیریاب و سخت یاب است؛ به این معنا که اعتماد به دیگری دیر و سخت به دست می آید؛ زیرا انسان ها به سادگی و آسانی به دیگران اعتماد نمی کنند تا قول و قرار او با بپذیرند و به اعتماد کنند.

از نظر قرآن، اعتماد حالتی روانی و نفسانی است که بر اساس توجه به اموری چون حسن فعلی و حسن فاعلی به دست می آید؛ به این معنا که وقتی شخصی به دیگری نگاه می کند که انسانی با کردار نیک و گفتار نیک است، به این نتیجه می رسد که او دارای پندار نیک نیز است؛ پس چون این شخص نیت خوبی دارد، می توان به او اعتماد کرد؛ زیرا سابقه زندگی او نشان می دهد که از هر نظر یعنی منش و کنش انسانی با شخصیت است، و به مکارم اخلاقی از جمله صداقت، عدالت، امانت، وفا، تعهد متخلق و متصف است.

خدا در قرآن بیان می کند که پیامبران به این نکته توجه داشتند که اعتماد دیگران را نمی توان به سادگی به دست آورد؛ از همین روست که پیامبر(ص) می فرماید: فَقَدْ لَبِثْتُ فیکُمْ عُمُراً مِن قَبْلِهِ؛ من عمری را پیش از این در میان شما زیسته ام.(یونس، آیه 16) به این معنا که کاملا مرا می شناسید که چه مکارم اخلاقی دارم که بتوان بر اساس آن به من اعتماد کرد.

از نظر قرآن، گاه خود این مردم به این نکته توجه می دادند که پیامبری در میان ایشان عمری را بر اساس اصولی زندگی کرده که مورد اقبال مردم بوده و مردم به وی اعتماد داشته اند: قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذَا؛ در میان ما پیش از این زیستی و ما به تو امید بسته بودیم.(هود، آیه 62) این بدان معناست که شخص با سابقه مثبت و سازنده خودش مورد اعتماد مردم می شود.

البته این اعتماد اگر همراه با چیزی باشد که پندار مردم را تقویت کند که او نیت خالصی دارد و حتی برای آینده نیز برای جیب خود کیسه ندوخته است، اعتماد مردمی به او بیش تر می شود؛ از همین روست که پیامبران (ع) در بیان لاحقه خویش نیز به این نکته توجه می دهند که دنبال اجر و مزد و عوض نیستند و نمی خواهند از این طریق به سلطنت و قدرت و مقام و منزلتی برسند و مردم را زیر دست خویش سازند.(انعام، آیه 90؛ شوری، آیه 23؛ هود، آیه 51؛ شعراء، آیات 164 و 180؛ مومنون، آیه 24)


  
  

نسیان به معنای فراموشی از اموری است که بیرون از دایره اختیار و اراده انسانی است؛ زیرا انسان هر چه تلاش کند، فراموشی عارض بر او می شود و برخی از امور از یادش می رود و فراموش می کند.

شاید علت فراموشی برخی از چیزها و عدم فراموشی برخی چیزها به این امر بر گردد که اگر انسان به چیزی توجه و اهتمام و التفات داشته باشد، آن چیز فراموش نمی شود؛ اما بی توجهی به امری موجب می شود تا آن را فراموش کند.

بر این اساس می توان گفت که هر چند فراموشی ارادی و اختیاری نیست، ولی بستر و زمینه آن در اختیار انسان است که فراموش بکند یا نکند؛ یعنی عدم تذکر و یادآوری چیزی موجب می شود تا انسان آن را فراموش کند؛ و یادآوری و تذکر موجب می شود که آن را فراموش نکند.

از نظر قرآن، انسان می بایست امور اساسی را هرگز فراموش نکند. برای این که گرفتار فراموشی نشود می بایست بدان امور توجه و اهتمام داشته و به یاد آورده و به خود تذکر دهد. اموری هم چون خدا و قیامت از جمله اموری است که لازم است به خود تذکر داده تا فراموش نکند.

البته از نظر قرآن، در آخرت انسان دچار نوعی فراموشی می شود که به اراده الهی است. هر چند که مردم در قیامت و محاسبه همه چیز از کوچک ترین تا بزرگ ترین را حاضر می یابند(کهف، آیه 49)؛ اما پس از محاسبه و حسابرسی و دخول به بهشت، اعمال عصیانی خود را فراموش می کنند و اصلا به خاطر نخواهند آورد، چه گناهی کرده بودند؛ مثلا حر بن یزید ریاحی یادش می شود که در برابر امام حسین(ع) ایستاد. از همین روست که در بهشت انسان یاد می رود که عصیانی کرده یا حتی فراموش می کند که کسانی از او در دوزخ هستند؛ زیرا این نسیان عین نعمت است؛ زیرا موجب می شود تا بهشت برایش گوارا شود. پس همان طوری که کینه ها پیش از دخول به بهشت از دلها زدوده می شود(اعراف، آیات 42 و 43؛ حجر ، آیات 45 تا 47؛ تفسیر نمونه، ج 11، ص 92)، هم چنین اموری چون عصیان از دلها پاک می شود و انسان آنها را فراموش می کند.


  
  

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، امنیت فراگیر زمانی شکل می گیرد که تحت ولایت الهی باشد. این امنیت فراگیر و کامل حتی در کشتی در حال حرکت در میان امواج سهمگین نیز تحت ولایت الله تحقق می یابد. از همین روست که خدا می فرماید: فَأَنجَیْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ؛ پس ما او را و کسانی که با او در کشتی مشحون بودند، نجات دادیم.(شعراء، آیه 119)

این واژه مشحون از ریشه شحنه است. شحن هر چند که در لغت به معنای پر بودن است که جایی خالی نباشد، ولی به هر پر بودن شحن نمی گویند، بلکه جای پر را وقتی مشحون می گویند که با امنیت کامل باشد؛ امروز این کامیون های باربری که از همه جهات محافظت شده اند، شاحنه می گویند.

هم چنین به پاسبان ها و نیروهای انتظامی که همه کوی و برزن را پر کرده و جای خالی برای سارق و دزد نمی گذارند، شحنه می گویند. پس آن چه خدا درباره مشحون بودن کشتی می گوید، افزون بر این که پر از انسان و حیوانات و لوازم و متاع زندگی بود، در امنیت کامل بودن آن نیز مورد تاکید است. یعنی با آن که طوفان و بادهای وزنده و موج های بلند که به قله های می رسد، قرار داشت، و هیچ کسی از آن امواج و دریای خروشان در امان نبود و عصمتی نداشت(هود، آیه 43)، اما این کشتی در امنیت کامل بود. دولت اسلامی می بایست این گونه جامعه را در امنیت کامل و فراگیر ببرد که هیچ حاشیه امنی برای دزدان و اختلاس کنندگان و بر هم زنندگان امنیت جانی، مالی و عرضی مردم باقی نماند.


  
  

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مردم امانت الهی در دست رهبران و حاکمان الهی هستند؛ زیرا ولایت دیگران بر مردمان، باطل است؛ و اگر غیر اولیای الهی، حاکمیت مردم را به دست گیرند، جزو اولیای طاغوت، حکومت و حاکمیت ایشان باطل است.

به سخن دیگر، ولایت به هر شکلی بر مردم نیازمند سلطان الهی است که این سلطنت را تجویز می کند؛ کسی که سلطان الهی ندارد، حق حاکمیت بر مردم ندارد؛ زیرا نسبت حق و باطل، هم چون نقیضین هم چون وجود و عدم است که سومی برای آن متصور نیست؛ پس یا انسان تحت حاکمیت خدا و ولایت الله است، یا تحت ولایت غیر خدا است که ولایت طاغوت است. بر همین اساس تولی به معنای پذیرش ولایت الله و تبری به معنای عدم پذیرش ولایت طاغوت در ایمان شرط شده است.(حجرات، آیه 7؛ بقره، آیه 256)

از آن جایی که ولایت تنها برای خداست(شوری، آیات 9 و 28)، کسانی از ولایت الهی برخوردار می شوند که مظاهر ولایت الله باشند. از این جمله مظاهر الهی در ولایت الله می توان به اولیای الهی از پیامبران و اوصیاء آنان اشاره کرد. از همین روست که ولایت رسول الله (ص) مورد تایید بلکه حتی اولی از ولایت خود انسان بر انسان دانسته شده است.(احزاب، آیه 6)

از آن جایی که مردم مِلک الهی هستند و مالک آنان همان کسی که همه هستی ملک اوست: لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا (مائده، آیه 17)، هر گونه تصرف در مردم و زندگی آنان، بدون سلطان و اذن الهی به معنای تصرف غیر مالکانه و خیانت در ملک دیگری محسوب می شود. از همین روست که از نظر قرآن، تصرفات فرعون و امثال آنها در زندگی مردم به معنای خائن مطرح شده است. پس لازم است تا این ملک به صاحب آن برگردانده شود و در دست امین الله قرار گیرد. این گونه است که حضرت موسی(ع) می فرماید: أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ وَأَنْ لَا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ؛ که به آنان گفت: بندگان خدا را به من بسپارید؛ زیرا که من شما را فرستاده‏ اى امینم؛ و بر خدا برترى و علو مجویید که من براى شما سلطان و حجتى آشکار آورده‏ ام.(دخان، آیات 18 و 19)

پس مردم امانت الهی در دست اولیای الهی از حاکمان و رهبران اسلامی هستند، و آنان می بایست مردمان را در راه مستقیم قرار داده و و فلسفه و سبک زندگی اسلامی را به آنان آموخته و با آنان بر اساس عدالت قسطی عمل کنند؛ چرا که اینان همان عالمان به قسط هستند که به عنوان شاهدان الهی بر وحدانیت و توحید از جمله توحید فعل در ولایت گواهی رفتاری و کرداری می دهند.(آل عمران، آیه 18) همان کسانی که نه تنها مسئول دنیای مردم هستند تا با قوامین بالقسط بودن(نساء، آیه 135؛ مائده، آیه 8) جهانیان را به قیام به قسط تشویق کنند(حدید، آیه 25)، بلکه آخرت آنان را نیز تضمین کنند و نگویند که بهشت رفتن مردمان به ما ارتباطی ندارد و ما مسئول بهشت رفتن مردم نیستم، بلکه باید بدانند که به عنوان حاکمان اسلامی هم مسئول دنیای مردم و ایجاد سعادت جمعی برای آنان و هم مسئول آخرت ایشان هستند؛ زیرا خدا در باره وظایف و تکالیف دولت الهی و سیاست های دولت ولایی می فرماید: الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ؛ همان کسانى که چون در زمین به آنان تمکن و امکانات و توانایى دهیمریال نماز برپا مى دارند و زکات مى‏ دهند، و به کارهاى پسندیده وامى دارند و از کارهاى ناپسند باز مى دارند؛ و فرجام همه کارها از آن خداست. (حج، آیه 41)


  
  

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر چه که قلب سلیم به تعقل در می یابد، مطابق وحی است(روم، آیه 30)؛ اما هر چه که وحی بیان می کند، عقل ممکن است به سطح ادراکی آن نرسد؛ زیرا بسیاری از علوم و معارفی که از طریق وحی بیان می شود، بیرون از دایره فهم عقلی است که قلب به آن دسترسی دارد؛ از همین روست که خدا به صراحت می فرماید: وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ؛ و شما را تعلیم به چیزی داد که نمی توانستید بدانید.(بقره، آیات 151 و 239)

به عنوان نمونه بسیاری از احکام شریعت از اموری است که با تعقل قابل درک و فهم نیست؛ این که نماز را این گونه با شرایط و تعداد و اوقات خاص بخوانیم، با تعقل به دست نمی آید؛ هم چنین کیفیت بهشت و دوزخ و عوالم آخرت و دیگر موضوعات عالم غیب، بیرون از دسترس فهم عقلی قلب است.

البته برخی گمان کرده اند که سخنی که وحی آورده یا موافق عقل است یا مخالف عقل و راه سومی نیست؛ از همین رو می گویند: اگر موافق عقل است، که نیازی به وحی نیست، و اگر مخالف عقل است، پس نمی توان پذیرفت. در حالی که بسیاری از علوم و معارفی که وحی بیان کرده، بیرون از این دایره دو ضعلی است که ترسیم کرده اند؛ زیرا علوم و معارف وحیانی بخشی موافق عقل است، و بخشی بیرون از دایره فهم عقل، نه مخالف عقل.

به سخن دیگر، موافق و مخالف از مصادیق عدم و ملکه است، نه از مصادیق وجود و عدم؛ یعنی از مصادیق نقیضین نیستند؛ که یا هست یا نیست؛ بلکه از مصادیقی چیزهایی است که سومی نیز دارد؛ زیرا وقتی کسی چیزی را نمی داند، نه می تواند موافقت کند و نه مخالفت؛ بلکه می گوید: نمی دانم.

اخباری که وحی از عالم غیب می دهد؛ چون بیرون از دایره فهم تعقل قلبی است، انسان دارای قلب سلیم نمی تواند آن را انکار کند، بلکه درباره آن سکوت می کند؛ زیرا می داند که بیرون از دایره تعقل اوست. به عنوان نمونه اسرار آینده و اتفاقات و رخدادهایی که بعدها رخ می دهد، برای انسان چنین وضعیتی دارد که اثبات و نفی نمی کند.

به هر حال، نسبت وحی با عقل این گونه نیست که هر چه وحی بگوید عقل دسترسی داشته و بتواند در مقام قضاوت بنشیند و نفی و اثبات کرده و موافق و مخالف باشد، بلکه سکوت می کند. اسرار وحی در بسیاری موارد چنان که قرآن می فرماید از علوم و معارفی است که بیرون از توان دانستن انسان از طریق عادی با تعقل و تفقه و مانند آن باشد.

اما از آن جایی که قلب سلیم معجزات پیامبران را می بیند و آن را بیرون از دایره عادی بشر می یابد، به اسرار وحیانی اعتنا می کند و آن را می پذیرد و بر اساس آن عمل می کند. قرآن خود به عنوان معجزه الهی از این خصوصیت برخوردار است و قلب سلیم در برابر اسرار و علوم و معارف وحیانی و غیبی آن سر تعظیم فرود می آورد و آن را می پذیرد و در مقام شک علمی و تردید عملی فرو نمی رود؛ از این روست که قلب سلیم به علوم و معارف قرآن نظر مثبت می کند و با آن موافقت می نماید نه مخالفت.

به سخن دیگر، قلب سلیم در برابر وحی مطلقا تسلیم است؛ نه این که تنها علوم و معارفی را تصدیق کند که موافق عقل باشد، بلکه همه آنها را تایید می کند، چه آن که موافق باشد و چه آن که نتواند آن را بفهمد. پس نمی تواند بگوید: نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ؛ برخی را ایمان می آوریم و برخی را نمی آوریم. (نساء، آیه 150)


  
  

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انبیاء در یک سطح نیستند؛ بلکه برخی از آنها بر برخی دیگر برتری و تفضیل داده شده اند؛ چنان که خدا می فرماید: وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ.(اسراء، آیه 55) هم چنین رسولان الهی نیز در یک سطح نیستند: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ.(بقره، آیه 253)

از میان رسولان که دارای شریعت هستند؛ پنج نفر از ایشان به عنوان اولوا العزم معرفی شده اند(احقاف، آیه 35) که شامل پیامبر(ص) و حضرات نوح، ابراهیم، موسی و عیسی(ع) است: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى.(شوری، آیه 13)

همین پیامبران دارای شریعت نیز چنان که گفته شد یکسان نیستند؛ چرا که برخی بر برخی دیگر برتری و فضلیت داده شده اند.

از آیات قرآنی بر می آید که همان طوری که حضرت ابراهیم(ع) به عنوان صاحب شریعت بر لوط (ع) تفضیل داده شده و لوط به آن حضرت ایمان آورده است(عنکبوت، آیه 26)، در میان رسولان نیز پیامبر(ص) بر همگان تفضیل داده شده است؛ زیرا هیمنه قرآن بر دیگر کتب آسمانی به معنای همینه رسول الله(ص) بر دیگران و تفضیل کامل و تمام آن حضرت است: وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ؛ ما این کتاب [=قرآن] را به حق به سوى تو فرو فرستادیم در حالى که تصدیق‏ کننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن.(مائده، آیه 48)

 


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >