یکی از آسیب هایی که هویت ملی جامعه را با خطر مواجه می سازد و زمینه های واگرایی اجتماعی فراهم و از انسجام ملی و وحدت جامعه ای جلوگیری می کند، مدگرایی فرهنگی است. مدگرایی فرهنگی به معنا و مفهوم آن است فرد و یا گروه و حتی جامعه ای بر خلاف سنت ها و باورهای ملی خویش اقدام به الگوبرداری از سنت ها و فرهنگ های بیرونی می گیرند و به نمادها و نهادهای فرهنگی بومی پشت می کنند. از جمله این امور می توان به مسایلی چون جشن والتناین اشاره کرد.
عاشورا زمانه ای است که در گوشه ای از تاریخ نشست و جاودانه گشت. برخی از امور هر چند که در لحظه تاریخی اتفاق می افتد و در بند تاریخ اسیر است ولی خود فرا لحظه و فرا تاریخی اند. این امور این گونه از لحظه بیرون می روند و به کلیت تاریخ می پیوندند. از آن جمله عاشوراست که به معنای دهم است ولی از چنان کلیتی برخوردار است که همه زمانه را بلکه همه هستی را با خود همرنگ و هماهنگ ساخته است. دیگر عاشورا به معنای روز دهم از هر ماه و یا حتی روز دهم از ماه محرم سال 61 هجری نیست بلکه روزی همانند آن روزهایی است که در قرآن بیان شده و گفته است که ایام الله است. ایام الله تنها به سبب انتساب آن به خداوند معنای خاصی نیافته است بلکه این انتساب نوعی فرالحظه و فرا زمان را برای آن تثبیت می کند.
اگر بخواهیم برای ایام الله معنا و مفهوم واقعی و درستی به دست دهیم می بایست آن را ظهور و تجلی حق و حقیقت بدانیم.
ایام الله روزی است که خداوند به حق ظهور و جلوه می کند. از این روست که هر تجلی او یوم و روز خوانده می شود. بنابراین یوم القیامه و روز رستاخیز به معنای روز تجلی یک حقیقت کامل است. همه قیامت و رستاخیز روزی از روزهای خداست. زمانی که خداوند تجلی به واحد قهار می کند نیز روزی از روزهای خداست. از این رو می فرماید : لمن الملک الیوم ؟ لله الواحد القهار؛ امروز از آن کیست؟
وچون در آن حالت کسی جز خدای یگانه قهار نیست و همه را به حکم الموت مت ؛ ای مرگ تو نیز بمیر، همگان میرا شده اند و تنها خدای قهار مانده است، خود در پاسخ خود می گوید: لله الواحد القهار یعنی از آن خدایی است که یگانه و چیره است.
بنابراین هر روزی که از آن خداست تجلی اوست و حق و حقیقتی کامل است و در بند و گرفتار لحظه و زمان و زمانه نیست. این همان کل یوم هو فی شان ؛ به این معنا که او هر روزی در تجلی خاص است.
عاشورایی که در آن ثار الله به خون در کربلا فتاده است نیز روز خداست که در آن چنین به خلوص و اخلاص و خون تجلی کرده است.
عاشورا حقیقت الحقایق است و در آن حقایق دهگانه ای تجلی کرده است. در آن خلوص ، شهادت ، ایمان ، شجاعت ، فداکاری ، حریت ، صداقت ، نجابت ، مظلومیت و عشق به شکل اتم و اکمل تجلی یافته است.
مشکلی که در طول تاریخ وجود داشت و دارد این است که برخی خواسته و ناخواسته جایگاه و موقعیت خود را فراموش می کنند و برای خود مقامی در عرض مقام والای خلیفه خداوند وانسان کامل دارای عصمتی می گذارند که از مقام مخلصین به کسر لام به مقام مخلصان به فتح لام به فضل و عنایت الهی رسیده اند. آنانی که خداوند ایشان را به اراده و مشیت خویش تطهیر کرده است و به عنوان انسان ها و الگوهای کامل معرفی نموده است. آنانی که به ربوبیت طولی خویش بر همه هستی تسلط دارند و هر چه را خواهند بدانند می دانند و هر چه را بخواهند انجام دهند به حکم ما تشاء انجام می دهند. اگر در بهشت بر بهشتیان : بما تشتهیه الانفس و خواسته های جان و روان همه چیز فراهم است ایشان را در دنیا و زمین چنین مقام و منزلتی است. آنان به اذن الهی یعنی همان ربوبیت طولی می توانند هر کاری را انجام دهند وهر چه را خواهند تحقق بخشند و هر کسی را به مقام شایسته کمالی خویش رسانند.
ساعت هفت بامداد در بزرگراه عمار شماری از مرد و زن از کودک خردسال تا پیر زال مو در صفی کنار دکان توزیع شیر یارانه ای ایستاده بودند. در کنارشان می ایستم. از آخری می پرسم به ما هم می رسد؟ نگاهی به انبوه مردمان می کند و می گوید حدود پنجاه و شصت نفری از مرد و زن هستیم. پنج جعبه بیست تایی می شود صد تا و اگر به درستی توزیع شود شاید به هر نفری دو پلاستیک شیر می رسد. البته به شرط این که توزیع درست باشد.
25 بهار را پشت سر گذارنده است. پیرمردی هیکل درشت وخوش سیما می گوید: شاید برسد ؛ زیرا صندوقی برای از ما بهتران است و دست کم بخش بیش تر آن را باید نادیده گرفت. این در حالی است که برخی از ما بهتران بیش از دوتا یعنی سه و چهار تا هم بر می دارند و نه می گیرند. از قصاب و نانوای محله که گوشت خوب و نان بیرون از نوبت و خوب می دهد با هوای کار را داشت.
روابط دختر و پسر در عصر رسالت برخلاف امروز نه تنها معضل نبوده بلکه حتی مساله ای برای طرح نبوده است تا آموزه های وحیانی بدان بپردازد و فصلی بزرگ و یا کوچکی از آموزه های آن را به خود اختصاص دهد. شاید به نظر می رسد که معضل و یا مشکل و یا حتی مساله روابط دختر و پسر امری زایده خیال و یا توهم و حتی تغییرات بنیادین در بینش و نگرش متشرعان و اهالی اسلام باشد که بیرون از چارچوب های قانونی و هنجاری اسلام و بینش و نگرش آن شکل گرفته و قوام یافته و به عنوان حدود و رسوم و قوانین شفاهی و سپس با کمی اغماض از سوی فقیهان به عنوان مساله و در نهایت به علل مختلف به شکل مشکل و معضل خود نمایی کرده است. این در حالی است که اگر مساله روابط دختر و پسر به عنوان مساله در جامعه عصر رسالت مطرح بوده به شکل قوانین و آداب در آیات و آموزه های قرآنی و یا آموزه های نبوی و داستان هایی از مساله و یا مشکل خودنمایی می کرد؛ مگر آن که بر این باور باشیم که همه مردمان عصر رسالت بر خلاف طبیعت گرایش جنسی به ویژه در میان دختران و پسران ، مردمانی از آن نوع دیگر و از ما بهتران بوده اند و دختران و پسران عصر رسالت همگی بالجمله و بی استثنایی بچه مثبت بوده و هیچ گونه رفتارهای خلاف اخلاق انجام نمی داده اند و یا این که بپذیریم که آن چه امروزه به عنوان خلاف اخلاق و اصول و آداب و رسوم هنجاری مطرح است در حقیقت رفتارهای هنجاری و آدابی سالم و فطری و هنجاری است که به سبب تغییر نگرش و بینش تحمیلی در میان متشرعه خشک و متحجر این گونه تغییر ماهیت داده است.
بی گمان برای کتاب تکوین و تدوین الهی فصول مهمی و اساسی است که یکی از مهم ترین آن فصل دوستی و مهرورزی است. اصولا بنیاد دین و آموزه های وحیانی بر مهر و محبت است ؛ از این رو امام صادق (ع) می می فرماید : هل الدین الا الحب و هل الایمان الا الحب ؛ مگر دین و ایمان جز دوستی و مهرورزی است؟ از این روست که آیات تکوین الهی سرشار از عشق و محبت است و اساس روابط میان امور و اشیای جهان بر مهر و محبت به یک دیگر نهاده شده است. تداوم نسل و بقای اجتماع و بنیاد خانه و خانواده بر مهر و محبت است. مادر به عشق و مهر و محبت است که فرزند را به شیره جان می پروراند و همسر به مهر و محبت است که سختی های بسیار را به جان می خرد و دوستان به عشق و صفای محبت است که دستگیر یک دیگرند و حتی در جان فشانی برای رهایی و نجات دوست هم دریغ نمی ورزند.
خداوند در آیات قرآنی از مردمان می خواهد که راه عشق و دوستی و مهر را به عنوان صراط مستقیم الهی بر گزینند. از این روست که حب و دوستی اهل بیت (ع) را وسیله رضا و خشنودی خود قرار داده است و از مردمان می خواهد که این کوتاه ترین و آسان ترین و برترین و بهترین راه را انتخاب کنند و اگر می خواهند که مورد مهر و محبت الهی قرار گیرند به پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) او عشق ورزند. چه کسی می خواهد محبوب خداوند شود؟ هر کسی هوس عشق و محبوب شدن دارد می تواند با عشق و محبت به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بدان دست یابد.
بنابراین عشق بنیاد و اساس دین است و مهر و محبت عصاره دین پرستی می باشد. این گونه است که فصل دوستی در کتاب الهی و آموزه های وحیانی از جایگاه بلند و برتری برخوردار می باشد و فصلی مهم و اساسی از آن به شمار می آید.
برخی از امور با امور دیگر از چنان رابطه ای استوار و محکمی بر خوردار می باشند که گمان می رود که نسبت میان آن دو از نوع رابطه علی و معلولی است. از جمله اموری که رابطه ای از این دست میان آن دو در تحلیل و نگرشی قرآنی وجود دارد رابطه ثروت و طغیان گری است. نگرش و تحلیل قرآن به گونه ای است که فراتر از رابطه همبستگی را میان ثروت و طغیان می توان اثبات کرد که ما از آن به نسبت و رابطه علی و معلولی یاد می کنیم. بدین معنا که هر گاه ثروت در جایی حضور یافت طغیان گری نیز پدید می آید. چنین تصویری را بیش تری مردم میان قدرت و فساد می یابند و بر این باورند که میان قدرت و فساد رابطه علی و معلولی است و این رابطه فراتر از همبستگی است. در حقیقت مردم بر این باورند که اصولا قدرت بی فساد معنا و مفهومی ندارد و دروغ بزرگ است. هر چند که در واقعیت امر میان قدرت و فساد نسبت علی و معلولی نیست و مردم به حکم اکثریت و مصادیق فراوان و متعدد آن که بیش از نود درصد را در بر می گیرد به قطع و یقین عرفی و علم عرفی دست یافته اند که میان قدرت و فساد رابطه علی و معلولی برقرار است.
چنین رابطه و نسبتی را می توان میان ثروت و طغیان گری یافت هر چند که این رابطه ممکن است از نوع علی و معلولی نباشد ولی افزایش و کثرت مساله و مصادیق بیرونی و تحقق خارجی آن موجب شده است که این باور و گمان تقویت شود که رابطه ای جز علی و معلولی را نمی توان میان آن دو یافت.
بررسی آیات قرآنی و تحلیل آن نشان می دهد که رابطه ای قوی و مستحکمی میان ثروت و طغیان گری است. از جمله این آیات می توان به آیه 27 سوره شوری می فرماید: لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض و لکن ینزل بقدر ما یشاء انه بعباده خبیر بصیر؛ و اگر خدا برای همه روزی را گسترده می ساخت در زمین ستم گری می کردند و سرکشی می نمودند ولی از روزی آنان آن چه را بخواهد به اندازه معین فرو می فرستد ؛ زیرا او بر بندگانش آگاه و بیناست.
در حقیقت شناخت خداوند نسبت به بندگان و آفریدگانش موجب شده است تا خداوند رزق و روزی ایشان را محدود و در اندازه معینی و در یک فرآیند زمانی بلند فرو فرستد تا ایشان احساس استغنا نکرده و طغیان و فسادگری را پیشه خود نسازند. در آیات دیگر توضیح داده است که کسانی که احساس استغنا کرده اند طغیان ورزیده اند و حتی ضد خداوند تکبر ورزیده اند و خداوند را بنده نبوده اند.
در آیه ای دیگر بیان می دارد که بزرگ ترین مجرمان هر جامعه ای مترفان و کسانی بوده اند در رفاه زده بودند و در آسایشی قرار داشتند که فراتر از نیاز ایشان بوده است و درد کمبود نداشته و همواره احساس بی نیازی داشتند. این احساس بی نیازی مادی است و آسایش بیش اندازه و ظرفیت اشخاص است که آنان را به سوی جرم می کشاند. این گونه است که بزرگ ترین مجرمان اجتماعی هر جامعه ای که هنجارهای قانونی و عرفی و شرعی را زیر پا می گذارند مترفان و کسانی بودند که از ثروت بسیار و بی حد و اندازه برخوردار بوده اند که از آن میان می توان به قارون اشاره داشت.
خداوند در آیه 27 سوره شوری تبیین می کند که اگر خداوند دست بندگانش را در رزق و روزی باز می گذاشت و آن چه را که می بایست در طول 70 سال زندگی به ایشان می داد در مدت کوتاهی از عمر مانند یک و دوسال به ایشان می داد ایشان نه تنها گرفتار استغنا و اتراف و اسراف می شدند و از نظر اخلاقی فرو می ریختند و تکبر و غرور و تکبر می ورزیدند بلکه ازنظر اجتماعی نیز رفتاری ضد هنجاری را در پیش می گرفتند و به جای آن که از این ثروت و رزق بسیار در کارهای خیر و نیک بهره گیرند وخود و جامعه را به تعالی و پیشرفت و تکامل سوق دهند به بیراهه می کشانند.
از این روست که ثروت زیادی را عاملی مهم و اساسی در طغیان گری در زمین بر می شمارد و بیان می کند که ثروتمندان و کسانی که از رزق زیاد و گسترده بهره مند شده اند در جامعه بغی و فساد پیشه می کنند و زمینه فساد اجتماعی را فراهم می آورند. در حقیقت ثروت بسیار ایشان موجب می شود تا استکبار ورزند و بر مردم و جامعه حکومت اقتداری و استعماری بر قرار کنند و نسبت به آنان ظلم و ستم روا دارند؛ زیرا باغی کسی است که در جامعه فساد می کند و ظلم و ستم را نسبت به مردم به اجرا می گذارد. باغی کسی است که از حد اعتدال و میانه در رفتارهای اجتماعی بیرون می رود و به دیگران زور می گوید و اقتدار خویش را با ثروت اندوخته کلان خود می آمیزد و ظلم و ستم را در جامعه و میان آنان گسترش می دهد. از این روست که خداوند برای این که مردم در طغیان و بغی قرار نگیرند ثروت و رزق و روزی ایشان را محدود و معین می فرستد.
این که گفته می شود خداوند خر را شناخت به او شاخ نداده است به این معناست که طبیعت بشری به گونه ای است که ثروت و رزق زیاد وی را به تباهی می کشاند بلکه حتی جامعه را فساد می کند.
به هر حال میان ثروت و طغیان بشر در جامعه رابطه ای استوار و محکمی است که آیات بسیاری در این باره وجود دارد و از آن جایی که خداوند ذات و طبیعت بشری را می شناخت و به عنوان آفریدگار عالم و پروردگار حکیم و فرزانه می دانست که جز با کنترل و مدیریت ثروت و رزق او نمی توان وی را به کمال رساند رزق او را کنترل و معین شده فرو می فرستد .( شوری آیه 27)
با این همه اگر به کسی ثروت و رزق بسیاری داده شده است اولین اندیشه ای که در ذهن او می بایست خطور کند آن را ابتلا و آزمونی بزرگ برشمارد و از آن برای تعالی و تکامل و پیشرفت خود و جامعه استفاده و بهره گیرد وگرنه همین نعمت به نقمت و بلایی بزرگ تبدیل می شود. خداوند به انسان هایی که مالی می بخشد بیان می دارد که این ثروت و مال که وی به داده می شود تنها از آن وی نیست بلکه او را واسطه ای فیض قرار داده است و می بایست آن را در مسیری که آموزه های الهی و قرآنی تبیین کرده قرار دهد. به این معنا که بخشی از این ثروت و رزق از آن سائلین و محرومان است ( ذاریات آیه 19) و او به عنوان واسطه می بایست همانند کارگزار خداوند به ایشان برساند و هم چون کارمند بانکی آن را حفظ و به صاحبان اصلی پس دهد. آموزه های دستوری دیگری چون زکات و انفاق و صدقه و هبه و قرض و وام حسنه در حقیقت راه رهایی از مصیبت ثروتی است که به او داده می شود. اگر این ثروت در این مسیر به کار گرفته نشود عاملی اصلی برای طغیان و بغی و فساد خود و جامعه اش می شود و در آخر به جای آن که موجبات سعادت و خوشبختی وی را فراهم آورد موجبات بدبختی و سقوط در آتش دوزخ وی می شود.
یکی از آموزه های قرآنی دشمن شناسی است تا بتوان بر اساس شناخت کامل از وضعیت دشمن او را ترساند و به مقابله با او برخاست. برخی از دشمنان را می توان از راه رفتارها و کردارهایشان شناخت و برخی دیگر از چشم مخفی و نهان هستند که این از همه خطرناک تر است. ابلیس یکی از دشمنان مخفی از چشم انسانی است؛ ولی غیر از ابلیس کسانی هستند که دشمن جان و دین مردم هستند، ولی از دیده ها مخفی و نهان می باشند. قرآن یکی از این دشمنان را دوستان حسود می شمارد. دوستان حسود کسانی هستند که به جهت شناخت به وضعیت و توان قدرت آدمی عمل می کند و بسیار خطرناک هستند. گاه دوستان حسود، حسادت و دشمنی شان تنها در دل و درون خود آنان است و در حقیقت جز خودخوری و ضربه و زیان رسانی به روح و روان خود آسیبی وارد نمی سازند؛ ولی دوستان حسودی هستند که حسادت شان را از درون و دل شان پافراتر می نهد و از باطن شان بیرون می آید و به شکل عملی خود را نشان می دهد. این جاست که برای آدمی، هیچ چاره ای جز به خدا پناه بردن و خواندن سوره فلق و استعاذه به خدا باقی نمی ماند و تنها خداست که می تواند به فریادشان رسد. از این روست که سوره استعاذه برای دفع ضرر و زیان چنین دشمنان دوست نما ضروری است و دست کم یک بار در روز آن را باید خواند.
دشمنان دیگری نیز هستند که شناخت آنان خوب و برای دفع شر و آزارشان ضروری و لازم است. از این روست که قرآن بر لزوم شناسایی دشمنان و آماده سازی برای مقابله با آن در آیه 6 سوره فاطر دستور می دهد و در آیه 44 و 45 سوره نساء بیان می کند که برای تضمین مصونیت از انحراف و گمراه به دست دشمنان بهتر و لازم است که آنان را بشناسید.
بسیاری از آسیب هایی که انسان متحمل می شود از دشمنانی است که نمی شناسد و آنان را به عنوان دوست پذیرفته و یا به شناخت آنان و راه های نفوذشان توجه نکرده است.
قرآْن چند ملاک و معیار برای شناسی دوست از دشمن بیان کرده است که می توان به عنوان نمونه به مساله بدخواهی و آرزوی رنج قرار گرقتن (آل عمران آیه 118 و 120) و تخریب کشاورزی و محصولات به روش های مختلف (بقره آیه 204 و 205) تلاش برای واداشتن شخص به بدعت و رفتارهای ضد هنجاری و ضد اخلاقی (بقره آیه 168 و 169) دعوت به زشتی ها و کارهای ناروا (همان ) دعوت به فساد و فحشا ( همان ) دعوت به تباهکاری و بزهکاری (بقرهآیه 204 و 205) و هم چنین گفتارهای بغض آلود و کینه جویانه(آل عمران آیه 118) و اقدام به نسل کشی ( بقره آیه 204 و 205) و نفاق و دورویی(آل عمران آیه 118 و نیز نساء ایه 81 و 82) اشاره کرد.
بنابراین انسان عاقل کسی است که دشمن خویش را خوب بشناسد و از راه رفتارهایش بداند که او خواهان خیر و مصلحت اوست و یا این که می خواهد به اصطلاح سر تو تن او نباشد. با نگاهی به کشورها و مردمان و جوامع مختلف می توان دوست و دشمن را از هم باز شناخت و در صورت ناتوانی و این که دشمنان در جامه دوست به سراغ شما آمده اند هر روز یک معوذتین بخوانید و به خودتان فوت کنید شاید آثار این کلمات همان تلقی کلماتی که آدم از خداوند کرد و توبه اش پذیرفته شد در شما اثر گذارد و سدی میان شما و دشمنان ایجاد کند تا نتوانند به شما زیانی رسانند.
برداشت یک: زنی به جهت اختلاف با همسر خویش در قم دست به خودکشی زد و با خوردن بیش از 50 قرص خواب آور خواست به این روش از همسرش که تنفر یافته رهایی یابد. به نظر می رسد که شوهر حاضر به متارکه و طلاق همسر خویش نبوده است و زن تنها در صورت عسر و حرج و اثبات آن می توانسته از شوهر طلاق بگیرد. زن گمان کرد کوتاه ترین راه رهایی از تنفر خودکشی است.
برداشت دوم: مردی در قم به یکی از روحانیون گفته است که از دین زده شده است ؛ زیرا پدرش روحانی است و در خانه بسیار سخت گیری می کند و آن چنان برادران و خواهرانش در تنگنا قرار گرفته اند که او دیگر از دین و تکالیف دست و پا گیرش خسته شده است. هنگامی با او صحبت شد معلوم شد که دینی که پدرش عرضه می کرد با دین اسلام با برداشت فقهیان و مجتهدان به نام تفاوت های فاحشی داشته و پدر روحانی کم سواد و کم تحصیل کرده تنها برداشت خرافی و اختیاری و گزینشی خود را به عنوان دین تحمیل می کرده است.
برداشت سوم: در زنجان عصر قاجاری زنی رهبری قیام بهائیان را به عهده گرفته است. این زن به ظاهر دختر یکی از روحانیون به نام نجف و خود تحصیل کرده علوم دینی بود؛ ولی به جهت برداشت های شخصی و فشارهای بیش از اندازه به نام دین از اسلام بریده و برای رهایی از مشکلات و قوانین به ظاهری اسلامی به بهائیت رو آورده است. در این قیام که بسیار بزرگ و همراه با جنگ و خونریزی بسیار بوده است، زنان بسیاری در آن شرکت داشته و خون های بسیاری نیز ریخته شد.
برداشت چهارم : کرج و حومه ؛ برادری با هم دستی شوهر خواهر، خواهرش را به جرم رابطه با دیگری کشت.
برداشت پنجم: شش نفر از جوانان قمی به دختر افغانی ( یا زن افغانی ) تجاوز و سپس او را کشته و آتش زدند.
برداشت ششم : سه راه موزه خیابان ارم و آهنچی سال 1365؛ گروهی از زنان و مردان لبنانی با اشاره به تابلو مهمان پذیر نیکو قشقش می خندیدند. از دوستی لبنانی ( اسد قصیر یا کورانی ) پرسیدیم این واژه در زبان عامی مردم لبنان چه معنای خنده داری دارد که همه را به خنده انداخته و حتی برخی از زنان چهره هایشان برافروخته و مثل لبو سرخ و گل انداخته است. دوست لبنانی ام گفت: نیکو همان تصحیف نکاح است و آنان از نام مهمان پذیر به خنده افتاده اند.
برداشت هفتم : قم سال 1363 حسینیه آیت الله مرعشی نجفی درس آیت الله اشتهاردی کتاب نکاح ؛ نکاح به معنای همان چیزی است که پسر بچه ها وقتی توی کوچه به هم می رسند فحش و ناسزا می گویند و به خواهر و مادر طرف اشاره می کنند و می گویند فلانت را بگام. بنابراین نکاح به معنای گائیدن است. اگر در صیغه نکاح بگوید: زوجت به معنای جفت شدن شاید کفایت نکند و بهتر است که انکحت را نیز به کار ببرد.
برداشت هفتم: درس خارج آیت الله فاضل لنکرانی مدرسه فیضیه سال 1366؛ قانون باید صراحت داشته باشد. اگر قانون صراحت نداشته باشد و از شفافیت برخوردار نباشد می تواند به هر شکلی درباره آن تحریف انجام شود و هر کسی برداشتی را ارایه دهد.
برداشت هشتم: استاد مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه؛ هر گاه دین با بدیهیات طبیعی و غرایز انسانی در تضاد قرار گیرد یا دین تحریف می شود و یا مردم از دین زده و آن را رها می کنند.
برداشت نهم: درس تفسیر آیت الله جوادی آملی ، مسجد اعظم قم؛ کتاب به معنای قانون است؛ وقتی می گوید : کتب علیکم الصیام به معنای قانون نوشته شد و فرض و واجب است. بنابراین قرآن کتاب قانون است و منبع اصلی قوانین دینی اسلام از کتاب به دست می آید.
برداشت دهم: استاد مطهری در کتاب حماسه حسینی ؛ تحریف به دو گونه است ؛ تحریف لفظی و تحریف معنوی . تحریف معنوی آن است که لفظ همان باشد ولی معنایی دیگری را به آن ببندند.
برداشت یازدهم : قرآن در آیات بسیار ؛ کتمان حق گناه است، تحریف گران خود را به غضب الهی گرفتار می کنند. یهودیان استاد تحریف هستند.
برداشت دوازدهم : ترجمه های فارسی قرآن در آیات مربوط به نکاح: اگر مردی با زنی خویش هم بستر شود. در آیات مربوط به واژه دخول : اگر مردی با زنی هم بستر شود.
اصول گرایی به معنای گرایش به ریشه ها و خاستگاه هاست. برای هر چیزی در دنیا اصل و فرع و یا ریشه و شاخه ای است. اصول گرایی به معنای بازگرداندن فروعات و شاخه های به اصل و حفظ اصول و ریشه هاست. اصول و ریشه ها می تواند هنجاری و یا ضد هنجاری ، ارزشی و یا ضد ارزشی باشد؛ از این روست که اصول گرایی به خودی خود ارزش به شمار نمی آید؛ زیرا هر اصلی که ثابت و پایدار است می تواند اصلی ضد هنجاری و ضد ارزشی باشد. بنابراین نمی توان زمانی که اصول گرایی سخن گفته می شود، از نقش ارزش ها و هنجارها در اصول گرایی سخن نگفت.
در آیات قرآن از اصولی سخن به میان می آید که ارزشی است و تنها سنت هایی مورد تایید قرار می گیرد که دارای بار ارزشی و هنجاری باشد. بسیاری از عادات و آداب و رسوم و سنت های اجتماعی است که ریشه و خاستگاه ضد ارزشی و عقلانی و عقلایی دارد و تنها به سبب اصل گذشته گرایی و ریشه دار بودن و ثابت ماندن در درازنای تاریخ مورد تایید و امضا قرار می گیرند از این روست که قرآن در تایید اصول به معیار عقلانی و عقلایی و ارزشی و هنجاری بودن آن توجه می دهد و تنها اصول و قوانین و سنت هایی را مورد امضا و تایید قرار می دهد که از این ملاکات و معیارها بهره مند باشند.
خداوند درآیه 26 سوره نساء با اشاره به سنت ها واصولی که در جامعه و اجتماع جاگیر شده است می فرماید: یرید الله لیبین لکم و یهدیکم سنن الذین من قبلکم ؛ خداوند اراده می کند تا برای شما مسایل را تبیین و روشن کند و به سوی سنت های کسانی که پیش از شما بودند هدایت نماید.
این سنت هایی که خداوند می کوشد تا با تبیین و روشن کردن آن ها مردمان را به سوی آن هدایت کند، اصول و سنت هایی است که دارای ارزش است و ایشان را به سوی کمال می برد. از این رو را با بازخوانی سنت ها و اصول موجود در میان مردمان تنها سنت ها واصولی را تایید و امضا می کند که برای جامعه مفید و سازنده و هنجاری است. آیات نخست این سوره تا این آیه مورد نظر به بیان احکام و سنت ها و قوانینی پرداخته است که جامعه را در امور مختلف حفظ و به سلامت نگه می دارد. از این روست که تنها از میان سنت ها و اصولی که در میان گذشتگان و پیشینیان وجود داشت به شکل گزینشی و انتخاب برخی را تایید و بسیاری را به عنوان امور غیر ضروری و یا ضد هنجاری و ارزشی به کنار می نهد.
به سخن دیگر حتی ممکن است که اموری در عصر و زمانی هنجاری و ارزشی باشد ولی این گونه نیست که در همه عصرها هنجاری و مفید باشد. از این روست که بخشی از قوانین و آموزه ها حتی وحیانی دست خوش تغییر می شود و بقای آن نه تنها ارزشی به شمار نمی آید بلکه ضد ارزشی و هنجاری است. از این روست که در هر عصر از عصور تاریخ بشری قانون و شریعتی وضع می شود و شرایع مختلف چون شریعت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی (ع) از سوی خداوند به عنوان کتاب و قانون فرو فرستاده می شود و در زمانی دیگر این شرایع تغییر کلی و یا جزیی می یابد و تنها دین به عنوان پایه و اصول اساسی باقی و برقرار است. این مساله تا زمانی ادامه داشت که انسان به کمالی دست یابد که بتواند همه قوانین و اصول اساسی که دایمی و همشیگی است دریافت دارد و بر اساس اصول و محکمات در شرایط متغیر احکام و قوانین روزمره و متغیر را اصول و کلیات استنباط کند. این گونه است که دو دسته از احکام و قوانین و سنت ها پدیدار شد و قوانین به دو دسته ثابت و متغیر و نیز اصول و محکمات و فروع و جزئیات دسته بندی شد .
اصول در این صورت تنها محکمات وکلیات ثابت و غیر متغیر هنجاری و ارزشی و محکم عقلی و عقلایی و شرعی می باشند که از طرق مختلف به بشر ارزانی شده است. این همان اصول و محکماتی است که در آیه 7 سوره بقره از آن به محکمات در برابر متشابهات از آن یاد شده و در جایی دیگر به اصل ثابت که فرعها فی السماء است از آن تعبیر شده است.
بنابراین اصول و اصول گرایی زمانی معنای درست و راستی می یابد که اصول از دسته اصولی ثابت و محکم و استواری باشد که ارزشی و عقلانی و عقلایی و هنجاری بوده و از اصول نابهنجار و ضد ارزشی بیرون باشد.
قرآن در آیات بسیاری به اصول اساسی و کلیدی هنجاری و ارزشی اشاره می کند. بی گمان توحید و معاد و هدفمندی آفرینش و حسابرسی در دنیا و آخرت از اصول اعتقادی اصیل و ارزشی و محکمات استوار اسلام و قرآن است. در حوزه روشی و ارزشی عدالت و احسان و قانون گرایی و بشر دوستی و اهتمام به طبیعت و محیط زیست و عدم فساد و تباهی محیط خشکی و دریا و از دیگر اصولی است که مورد تاکید و تایید اسلام و قرآن است.
مجموعه اصول ارزشی و هنجاری اسلام در حوزه های مختلف بینشی و نگرشی و رفتار فردی و اجتماعی را می توان در آیات قرآن جست و به دست آورد. از این روست که تنها زمانی اصول گرایی معنا درست می یابد که شناخت کاملی از مجموعه اصول و قوانین ارزشی و هنجاری اسلام و اصول ضد ارزشی و نابهنجاری آن داشته باشیم و در راستای عمل به آن اقدام و حرکت کنیم . بر همین اساس و پایه است که قرآن در سوره عصر و در آیات بسیار دیگری به مساله ایمان به مجموعه اعتقادات ارزشی در شخص و دعوت دیگری بدان و نیز عمل به مجموعه هنجارهای اخلاقی و رفتاری به عنوان عمل صالح و نیک و دعوت دیگران به آن به عنوان اصول اساسی اسلام و قرآن اشاره می کند. بنابراین اصول گرایی مطلوب از نظر قرآن و اسلام تنها ایمان به آموزه ها و گزاره های وحیانی قرآن و دستورهای معصومان (ع) و عمل به آن ها و نیز دعوت دیگران در دو حوزه بینشی و نگرشی است.
اصول گرایان از دیدگاه قرآن تنها زمانی اصول گرایان واقعی هستند که اصول ارزشی و هنجاری را شناخته و خود بدان باور کرده و عمل نمایند و دیگران را نیز به باور و عمل آن دعوت کنند.
معاشرت به معروف (نساء ایه 19) و امر به معروف و نهی از منکر و تفکر ارزشی و روشی عدالت محوری و عدالت گرایی و عدالت خواهی (اعدلوا هو اقرب للتقوی و نیز امر بالعرف و مانند آن ها) بخشی از اصول گرایی است.
از این جا دانسته شد که اصول گرایی ارتباط تنگاتنگی با دو حوزه ارزش ها و نیکی ها دارد. بنابراین زمانی از اصول گرایی می بایست سخن گفت که این دو همواره مد نظر باشد.
در انتخاب و گزینش هر شخصی برای اعمال جزیی و کلی و مناصب خرد و کلان می بایست این اصول مد نظر قرار گیرد و تنها کسانی انتخاب شوند که بر اصول ارزشی پای بند و بدان در مقام عمل وفادار باشند. التزام عملی به اصول ارزشی و هنجاری اسلام را می توان از تقوای عمل مردمان به دست آورد. بهترین را تشخیص و سنجش و ارزیابی اشخاص تقوای عمل آنان است که به شکل اعمال صالح خود نمایی می کند. از این روست که دختران شعیب در داوری خویش از صلاح و درستی حضرت موسی (ع) به رفتار و کردارهای نیک او بسنده کرده و بر پایه آن داوری و قضاوت و ارزیابی خویش را اعلام می کند و می گویند: انه قوی امین ؛ زیرا این قوت را از راه کار کردن با ابزارهای کشیدن آب از چاه و آب دهی به گوسفندان به دست آورند و امانت وی را از گفتار و شیوه بیان و احترام و عزتی که به زنان روا داشت شناختند. از این روست که عمل اشخاص بهترین راه شناخت التزام عملی به باوری است.
قرآن در جایی دیگر توضیح می دهد که ایمان امری در درون قلب ها و باطن هاست و نمی توان به سادگی شناخت ولی از راه عمل می توان باطن و باور اشخاص را به دست آورد از این روست که عمل صالح را بالابر افکار و اندیشه ها می داند و می فرماید: والعمل الصالح یرفعه ؛ آن کلمه طیب و پاک ایمان را عمل صالح است که بالا می برد و یا این که خداوند عمل صالح را ملاک قرار می دهد ؛ زیرا شخص افکار و اندیشه های خویش را به شکل عمل ظاهر می کند و این ملاک انسان است و اگر کسی می خواهد ایمان و باور و اعتقاد کسی را بشناسد می بایست به عمل او نگاه کند. از این روست که شخصیت انسان را عمل او که متاثر از اندیشه و بینش اوست می سازد و این بینش و اندیشه است که به شکل عمل خود را نشان می دهد و چون خدا شخصیت وجودی و آن شاکله هستی او را بالا می برد آن چه بالا می رود نیز عمل اوست و آن عمل یعنی وجود شخصیت اوست که در ترازوی قرار داده می شود و ارزش و اعتبار او شناخته و معلوم می گردد. از این روست که خداوند می فرماید که عمل صالح اشخاص را خداوند بالا می برد که بیانگر ایمان و کلمات طیب وجودی اوست.
به هر حال عمل صالح و رفتارها و هنجارهای هر شخصی بیانگر اعتقادات و باورها و التزامات وی است. از این روست که دختران شعیب به این اصول توجه داشته و آن را ملاک داوری و سنجش خویش قرار داد ند و حکم کردند که این مردی قوی وامینی است.
در مساله انتخاب طالوت نیز به عملکرد و دانش وی و توانایی جسمی برای مدیریت نظامی و سیاسی کشور اشاره می شود تا اصول اساسی و ارزشی از اصول نادرست و ضد ارزشی بازشناخته شود. از این روست که خداوند تاکید می کند که تنها اصولی می بایست معیار داوری باشد که در راستای تکامل فردی و اجتماعی باشد و هم چنین با توجه به نیازها و توانایی های مورد نیاز می بایست انتخاب انجام شود.
این بدان معناست که ممکن است شخصی مجتهد خوبی باشد ولی در حوزه مرجعیت در جا زند و یا می تواند در حوزه مدیریت خوب باشد ولی در تدریس و تالیف ضعیف باشد. اثبات خوبی شخصی بدان معنا نیست که وی در همه حوزه ها می تواند مسئولیت بپذیرد؛ زیرا ممکن است که وی در عمل ناتوان از اجرا امور باشد. از این روست که امیر مومنان(ع) بسیاری از دوستان توانمند و خوب خویش را به اموری چون استانداری و نظامی گری نمی گمارد. این بدان معنا نیست که وی فردی خوبی نبود بلکه توانایی برای این مسئولیت را نداشت.
بنابراین اصول گرایی به معنا توجه به ارزش ها و نقش هاست و نمی توان به صرف اصول گرایی بودن وی را تایید و یا برای نقشی او را به کار گمارد.
در آیات و روایات بسیاری می توان به مساله التزام عملی به عنوان راه شناخت انسان های باورمند و مومن از دروغیان و منافقان دست یافت. اگر نگاهی گذرا به روش ها و شیوه های شناخت اهل عدالت و تقوا که از شروط شهادت و قضاوت در آیات و روایات دانسته شده شود، به آسانی می توان دریافت که ملاک و معیار داوری و سنجش آن تنها عملکرد و رفتارهای هنجاری او در میان خویشان و اجتماع است.
بنابراین حوزه عمل اجتماعی به شکل هنجاری و رفتارهای نیک و پسندیده است که اصول گرای واقعی را نشان می دهد. اصول گرای واقعی کسی است که ایمان خویش به ارزش ها و هنجارها را به شکل عمل نشان می دهد. چنان که در داوری دختران شعیب این قضاوت و داوری را دیده و مورد تایید خداوند و قرآن قرار گرفته و به عنوان روشی درست و کامل معرفی شده است.
آن چه گفته شد گوشه ای از اصول گرایی و نقش ارزش ها در آن است که در حوصله این نوشتار کوتاه بوده است.