مساله حقوق بشر یکی از چالش های مهم در میان جوامع بشری بوده و هست. روزی نیست که درگیری میان اشخاص حقیقی و حقوقی و گروه های فکری و اجرایی درباره حقوق بشر به وقوع نپیوندد. درگیری هایی که گاه به شکل فیزیکی خودنمایی می کند و خشونت را دامن می زند. همواره کسانی هستند که مدعی از میان رفتن حقی از خود از سوی کسانی می شوند که در مقام قدرت هستند. در میان اندیشمندان و فعالان تنظیم روابط اجتماعی و سیاسی مساله حق و تکلیف و نادیده گرفتن حقوق در برابر تکالیف امری عادی تلقی می شود. تنش ها و جدال های فلسفی در میان دانشمندان و اندیشمندان حتی در میان پیروان دمکراسی و لیبرالیسم به گونه ای است که هر یک مدعی تجاوز به حقوق عمومی و یا شخصی می باشند. پیروان دمکراسی و حکومت مردم سالار و جمهوری به جهت آن که تفکر لیبرالیستی حقوق جمعی را فدای حقوق فردی و شخصی می کند معترض هستند و خواهان بازسازی در تفکر لیبرالیستی می شوند. در برابر روزی نیست که پیروان اندیشه لیبرالیستی به فعالان دمکراسی از همه نوع آن هدایت شده و مهارشده و آزاد و مانند آن این مساله را گوشزد می کنند که حقوق جمعی که به شکل دمکراسی و دولت نهادینه شده است گاه بلکه در بیش تر موارد به حقوق فردی مردم جامعه تجاوز می کند. در حاضر یکی از چالش های دولت های غربی از نوع فرانسوی تا آمریکایی آن مساله شنودها و انواع و اقسام بهره گیری نرم افزارهای پیش رفته است که از سوی فعالان حوزه لیبرالیستی به نقض حریم خصوصی و نادیده گرفتن حقوق ابتدایی مردم از آن یاد می شود. دمکراسی نیازمند است تا با عواملی که آن را تهدید به نابودی می کند مبارزه کند و به نظر می رسد که بی مهار و نظارت رفتارهای عموم مردم امکان پذیر نخواهد بود. از این روست که درگیری فلسفی خود را به درگیری ها قانونی و در نهایت فیزیکی از نوع خشونت های خیابانی و اعتصابات جا به جا می کند و به اشکال مختلف در جوامع امروزی و حتی بسیار مدنی و توسعه یافته و پیشرفته خود را نشان می دهد.
دیروز از حقوق فردی و تجاوز به آن به شکل ربایندگی شهروندان از سوی دولت آمریکا و ایجاد زندان های مخفی و مخوف سخن می رفت و امروز از لیبرالیسم نوینی سخن به میان می آید که رفاه عمومی را تهدید می کند و حقوق عمومی چون بهداشت جمعی و امنیت شغلی با خطرات جدی مواجه می سازد. به نظر می رسد که همواره میان کسانی که در قدرت قرار می گیرند و عموم مردمی که به عنوان شهروند و یا ملت از آن یاد می شود نوعی درگیری بوده است. این درگیری ها در همه حوزه های فکری و عملی و اجرایی تشدید می شود؛ زیرا عوامل متعددی است که موجب می شود تا حتی کسانی که به نام مردم بر مردم حکومت می رانند و برای خود حق ولایت توکیلی و نمایندگی یافته اند حقوق فردی و جمعی را نادیده گرفته و یا ضایع کنند.
بازخوانی مساله حقوق بشر و یا حقوق به معنای عام آن بر پایه آموزه های قرآنی دست کم در حوزه بینشی لازم و ضروری است تا نگرش درستی به مساله حقوق پیدا کرده و بر پایه آن رفتارها و گرایش های خویش را سامان دهیم.
از آن جایی که قرآن مسایل را عینی و ملموس ترسیم کرده و بر پایه آن به تبیین و تحلیل می پردازد، نمی توان امید داشت که تنها به شکل فلسفی و نظری صرف به این مساله پرداخته شود. این گونه است که قرآن همواره با بیان مصادیقی عینی کلیاتی را ارایه می دهد و پیش از آن که در مقام فلسفی به بررسی و تحلیل بپرازد با ارایه نمونه های عینی می کوشد هم حکم مساله دانسته شود و هم در نهایت تحلیل فلسفی از آن به دست داده شود. نمونه هایی که قرآن بر می گزیند همواره از نمونه های فراگیر و بنیادینی است که در همه جا به آسانی با آن رو به رو هستیم و به گونه ای که همواره در پیش چشم ما قرار دارد.
حقوق در آموزه های قرآنی
در آموزه های قرآنی افزون بر حقوق عقلی و عقلایی و طبیعی و قانونی نوعی از حقوق بیان می شود که از آن به حقوق شرعی یاد می گردد. حقوق قانونی و حق شرعی گاه همانند می باشند ولی این بدان معنا نیست که همواره میان آن ها یگانگی و اتحاد باشد. مواردی را از هر دو سو می توان یافت که در دیگری وجود ندارد. به عنوان نمونه در نظام بانکداری ربوی، نزول خواری به عنوان قانونی حقی است که می توان از آن برخوردار بود ولی نظام شرعی آن را حق به شمار نمی آورد و از حوزه حقوق بیرون می راند. در برابر در حقوق شرعی حقوقی به عنوان حق برادری ایمانی وجود دارد که می توان گفت که از نظر قانونی حق شمرده نمی شود.
در اسلام حق برداری دینی از اهمیت و ارزش بسیاری برخوردار می باشد. (بقره آیه 220 و حجرات آیه 10) از این رو اقدام برای ایجاد صلح و آشتی میان برادران دینی درگیر در جنگ و نزاعی به عنوان حق برداری ایمان ثابت شده است و هر مومنی از این حق برخوردار می باشد که در هنگام تنازع و درگیری ، مومنان دیگر اقدام به ایجاد صلح و آشتی کنند.(حجرات آیه 9 و 10)
با این که این حق از نظر شرعی ثابت می باشد ممکن است در نظام های دیگر حقوقی به عنوان فضولی و دخالت حتی جرم تلقی شود.
از دیگر حقوق برداری ایمانی که در شرع ثابت است، حق احترام در هنگام نبود شخص در جایی است. به این معنا که از حقوق برداری ایمانی آن است که شخص همواره و در همه حالات مورد تعظیم و احترام باشد و در حضور و غیبت از وی به خوبی یاد شده و احترام و حرمت وی را حفظ کنند. این گونه است که غیبت و بدگویی درباره شخص غایب گناه و امری ناپسند شمرده شده است.(حجرات آیات 10 و 12)
از دیگر حقوقی که از همین حق اصلی برداری بر می خیزد، حق طلب مغفرت و دعا درباره وی می باشد. به این معنا که مومنان از این حق برخوردار می باشند که دیگری درباره ایشان دعای خیر و نیک کند و از خداوند آمرزش گناهان وی را بخواهد.(حشر آیه 10)
حق برداری هم چنین مقتضی آن است که اگر شخصی را کشت اولیای دم از وی در گذرند و او را قصاص نکنند.(بقره آیه 178)
قرآن افزون بر حقوق یاد شده ، تحت عنوان کلی حقوق برادری عمومی، حقوقی را برای مومنان ثابت می داند که نشان دهنده آن است که این حقوق تنها به سبب ایمان پدید می آید و امتیازاتی است که خداوند برای مومنان در نظر گرفته است. از این رو نمی توان آن را به عنوان حقوق طبیعی و یا عقلی و عقلایی و قانونی دانست.
حقوق در آموزه های قرآن اختصاص به حقوق بشر ندارد. از این رو می توان از حقوق خداوند و یا حقوق طبیعت و یا حقوق جانوران نیز سخن گفت.
در جهان امروز افراد بی شماری را می توان یافت که دچار بیماری افسردگی هستند. برخی از اندیشمندان غربی و روان شناسان بر این باورند که در جهان امروز بیش از 75 در صد مردم به نوعی از بیماری افسردگی و به سخن دیگر از دیوانگی رنج می برند. این بدان معناست که بیماری روحی و روانی بیش ترین شمار مردمان را در بر می گیرد و انسان بیش از آن که دچار بیماری های جسمی و بدنی باشد از بیماری های روحی و روانی رنج می برد.
به نظر می رسد که بر خلاف باورهای روان شناسان، این بیماری ها تنها به حوزه روان مرتبط نباشد و ارتباط تنگاتنگی با حوزه بیماری های روحی داشته باشد. به این معنا که می بایست میان بیماری های روحی و بیماری های روانی تفاوت و تمایزی محسوس قایل شد؛ چنان که میان بیماری های جسمی و روانی این دسته بندی انجام شده است.
بیماری های روانی به آن دسته از بیماری های گفته می شود که با روان یعنی نفس مرتبط با جسم مرتبط می باشد و متاثر از عالم فیزیک و طبیعت بشری است و می توان آن را در حوزه نرم افزاری جسم جست و جو کرد. به سخن دیگر روان عبارت است از عالم برزخ میان جسم و روح . در این عالم و نشاه که برخی از خصوصیات روح و برخی از خصوصیات جسم در آن دیده می شود، نشانه هایی از هر دو بعد انسانی را می توان یافت. از این روست که می توان با ابزارهای فیزیکی ولی نرم همانند تعبیر قدرت نرم از آن آگاه شد و به شناخت و آگاهی نسبی آن دست یافت.
به سخن دیگر روان نرم افزاری فیزیکی و جسمی است که در عالم برزخ قرار می گیرد و روان شناسان می توانند آن را با ابزارهای نرمی بررسی و بیماری های آن را معالجه و درمان کند.
اما روح مقامی برتر و از حوزه فرا مادی است و چنان که قرآن تعبیر می کند از عالم خلق بیرون در مجموعه عوامل امر داخل می باشد. از این روست که خداوند می فرماید: یسالونک عن الروح قل هی من امر ربی ؛ از تو درباره روح می پرسند بگو آن از امر پروردگار من است.
بیماری های انسانی از این رو به دو دسته بیماری های روحی و بیماری های روانی دسته بندی می شود. بیماری روحی بیماری هایی است که روح را از سلامت فطری بیرون می برد و وضعیت کلی بشر را از حوزه بشریت و ماهیت بشری بودن خارج می سازد. گاه از آن به پلیدی ذاتی نیز یاد می شود. این دسته از بیماری ها در این مقاله و نوشتار مورد نظر نیست و مجال دیگری را می طلبد.
اما بیماری های روانی را می توان به دو دسته تقسیم کرد؛ زیرا عوامل موثر در آن می تواند عواملی در حوزه بیماری های مرتبط با جسم و فیزیک باشد و یا مرتبط به عقاید و بینش و نگرش. به این معنا که عوامل موثر آن می تواند برخاسته از وضعیت جسمی فرد و متاثر از آن باشد که با درمان های غذایی و دارویی قابل درمان است و یا می تواند برخاسته از بینش و نگرش فردی باشد که در حوزه روان شخص اثر گذاشته و امکان درمان از راه دارو نیست و می بایست تنها با استفاده از درمان های عقیدتی آن را باز سازی کرد.
از این روست که به نظر می رسد که میان افسردگی برخاسته از جسم و یا دیوانگی برخاسته از جنون و جن زدگی تفاوت گذاشت. به این معنا که اسکیزوفرنی و یا شیزوفرنی بیماری های روانی هستند که می تواند برخاسته از عوامل جسمی و یا اعتقادی باشد.
قرآن به هر دو دسته از عوامل جسمی و اعتقادی توجه داشته است. در ادبیات اسلامی و فرهنگ قرآنی با بیماری هایی مواجه هستیم که از آن به بیماری جنون یاد می شود. هر چندکه این تعبیر فراگیر است و به گونه ای با آن رفتار شده که گویی بیماری های روانی برخاسته از عوامل جسمی را نیز شامل می شود ولی در حقیقت در گذشته تنها به بیماری هایی اطلاق می شد که بر خاسته از عوامل اعتقادی بوده است؛ زیرا در طب و پزشکی کهن از بیماری های روانی با خاستگاه جسم به مالیخولیا یاد می کردند.
جنون از ماده جن در اصل به معنای پنهان ماندن چیزی از حس است.(مفردات راغب ص 203) به انسان دیوانه از این جهت مجنون می گویند که چیزی میان عقل و نفس او مانع می شود و عقل او را می پوشاند.(همان ص 205)
مقصود از جنون و دیوانگی در این نوشتار معنای دوم آن است که در آیات قرآنی به شکل جنه و مس الشیاطین و سعر و مجنون و مفتون و جملاتی چون یتخطبه الشیطان و استهوته الشیاطین بدان اشاره شده است.
عوامل جنون
قرآن عامل این بیماری روانی را تماس با شیطان می داند و بر این نکته تاکید می ورزد که کسانی که از آموزه های وحیانی قرآن دوری می ورزند و خود را تحت مدیریت شیطان و ابلیس قرار می دهند در مدتی زمانی گرفتار وی می شوند و شیطان مدیریت روان وی را به عهده گرفت و او را به جنون دچار می سازد. قرآن برخی از عواملی که موجب می شود تا شیطان امکان و قدرت چنین تصرفی را در انسان بیاید مورد تاکید و توجه قرار می دهد تا انسان با دوری از آن ها خود را از شر شیطان و جنون رها سازد. از مهم ترین عوامل می توان به رباخواری اشاره کرد که زمینه تصرف شیطان را فراهم می آورد. در حقیقت حرام خواری و رباخواری زمینه بسیاری مساعدی برای جنون است.(بقره آیه 275) در حقیقت اندیشه و بینش خاص موجب می شود تا این گونه در معرص خطر جنون قرار گیرد.
شیطان با نفوذ بر عقاید و اندیشه های افراد و وسوسه کردن آنان زمینه تحیر و جنون افراد را فراهم می آورد و نمی گذارد تا شخص در سلامت شخصیت خود باقی بماند.(انعام آیه 71)
نشانه های جنون
برای جنون نشانه هایی است که افسردگی یکی از ان هاست. شخصی که دچار جنون است در حالت عادی به سر نمی برد. تحیر و سرگردانی در کارها و انتخاب ها از نشانه های دیگری آن است (انعام آیه 71) و پریشانی خاطر وی را رنج می دهد(همان ) گفتن سخنان یاوه و بیهوده و انتساب و ارتباط با موجودات فرابشری از نشانه های دیگری است که قرآن بیان می دارد. البته برخی از این نشانه ها را قرآن خود به مجانین نسبت می دهد و برخی دیگر را کافران به پیامبران نسبت می دهند و بر این باورند که پیامبران نیز دچار جنون شده و رفتارهای انسان های روان پریش و یا مجنون را در پیش می گیرند. بنابراین از جهت تشابهی که میان رفتارهای پیامبران و مجانین وجود دارد آنان نیز متهم به جنون می شوند.
به هر حال با توجه به این دو دسته آیات می توان به نشانه هایی که برای مجانین گفته شده است دست یافت که به برخی از آنان اشاره شده است.
البته تفاوت هایی میان سفیه (نادان ) و مجنون وجود دارد که برخی آن را نادیده گرفته و اهل سفیه و یا سفیهان را همان مجانین دانسته اند. در حالی تفاوت میان مجانین و سفیهان به روشنی در رفتار آنان مشخص و معلوم است. شخص سفیه می تواند به بیماری خاصی دچار شده و یا به ارث بیماری را از والدین خود بگیرد ولی جنون این گونه نیست و شخص به جهاتی که گفته شد تحت تاثیر عواملی خاص به آن دچار می شود. از این رو میان احکام مجنون و سفیه در برخی موارد می توان تفاوت های محسوسی را جست و جو کرد هر چند در برخی دیگر از احکام مشترک می باشند.
همواره دشمنان برای گمراه کردن دیگران با اتهام جنون می کوشند عقایدو اندیشه های ناسازوار با اندیشه های خویش را از میدان به در کنند. این گونه است که همواره پیامبران متهم به جنون می شدند و به جهت اختلاف عقایدی با مشرکان و کافران از جامعه طرد می شدند.
توجه به آیات قرآن و اتهام هایی که به پیامبران از سوی مشرکان و کافران زده می شد می توان به این نکته توجه داد که جنون ارتباط تنگاتنگی با حوزه بینش و نگرش و اعتقادات انسانی دارد و بیان گفته ها و اندیشه هایی که بیرون از ساختار عادی فکر بشر است می تواند به عنوان مهم ترین نشانه جنون از آن یاد کرد. جنون و دیوانگی امری در حوزه عقاید و بینش و نگرش است که در برخی از رفتارها نیز نمود می یابد. این را می توان از اتهام کافران و مشرکان به دست آورد. به این معنا که شخص مجنون می بایست کسی باشد که باورها وعقایدهای خاصی را مطرح می سازد که به نظر تحت تاثیر موجودات جنی است.
در حقیقت انسان هر گاه تحت تاثیر موجودات جنی و فرابشری قرار گیرد از عقاید و افکار و بینش های خاصی برخوردار می شود که بیرون از اندیشه ها و باورهای عادی بشر است. مشرکان از آن جایی که پیامبران را با عقاید و باورهای بیرون بشری می دیدند به این باور رسیده بودند که پیامبران تحت تاثیر موجودات جنی بوده و مجنون می باشند.
قرآن بیان می دارد که علت اختلاف عقایدی هم طور که ممکن است تحت تاثیر موجودات جنی به ویژه شیطان باشد می تواند تحت تاثیر آموزه های وحیانی خداوند باشد و تفاوت میان پیامبران و مجانین در این است که رفتارهای و گفتارهای پیامبران از ویژگی عقل پسندی و هنجاری برخوردار می باشد و بیرون از دایره تحیر و سرگردانی و اختلاف و تضاد است. اما کسانی که دچار جنون می شوند سخنان یاوه و بیهوده و رفتارهای نابهنجار و غیر عادی دارند و از تعادل شخصیتی و روحی و روانی نیز بر خوردار نمی باشند.
راه درمان جنون
جنون به جهت آن که بیماری است که در طول مدت و در یک فرآیند پیچیده پدیدار می شود به سادگی قابل درمان نیست؛ زیرا عوامل چون رفتارهای ضد آموزه های وحیانی مانند رباخواری و ارتباط با عقاید فساد و ضد بشری موجب می شود تا شخص در تماس با شیطان و عوامل وی قرار گیرد و مجنون شود. برای رهایی این اشخاص می بایست نخست عقایدو بینش های آنان تغییر یابد و نگرش سالمی جایگزین نگرش فاسد شود. از این روست که نمی توان به سادگی به درمان آنان پرداخت. البته کسانی که از جنون ساده برخوردار می باشند می توان به کمک برخی از راه هایی که در روایات بیان شده درمان کرد.
به هر حال میان اقسام و انواع بیماری روانی و افسردگی می بایست تفاوت گذاشت و برای درمان هر بیماری خاص از روش خاصی استفاده کرد. از آن جایی که روان شناسان همه انواع و اقسام جنون و دیوانگی و افسردگی را یکسان تلقی می کنند تنها از روش خاصی سود می برند. از این روست که گاه درباره شخصی درمان سازنده و مفید واقع می شود و در شخص دیگر نه تنها سودی نداشته بلکه بر بیماری شخص می افزاید.
یکی از وظایف و به مفهومی یکی از اهداف آفرینش و ایجاد بشر ، مسئولیتی است که از سوی خداوند به انسان واگذار شده است. خداوند می فرماید: او کسی است که شما را از زمین و خاک آفرید تا آن را آبادان نماید. بنابراین استعمار زمین و آبادانی آن به عنوان مسئولیتی بشر و هدفی از اهداف متوسط خلقت انسان در زمین مطرح است. همه پیامبران و اولیای الهی با آن که مسئولیت خاص تبلیغ و دعوت مردم به دین و توحید و اجرای قوانین و ایجاد جامعه نمونه و برتر انسانی را به عهده داشته اند، موظف بودند تا به حکم ازلی و اولی خویش نیز عمل کرده و در اصلاح زمین و اعمار و آبادانی آن بکوشند. هر کسی در این راه بر پایه ذوق و سلیقه و توانایی خویش کوشید. یکی به دامداری و آن دیگری به کشاورزی و آن سومی به ساخت ابزار و الات کشاورزی و دست افزارهای دیگر حتی آموزش شیوه نگارش و کتابت برای حفظ و انتقال فرهنگ و دانش و تجربیات در این راه تلاش کرد.
حضرت امیر مومنان (ع) سال ها در حفر و کندن چاه و کشت درختان خرما و ساخت خانه و کاشانه عمر گذارند و دمی از جهاد عمران و آبادانی زمین باز نایستاد. از این عشق کار روی زمین در ایشان چنان بود که زمانی را بی کار نمی گذارند و حتی کار را بزرگ ترین تفریح خویش بر می شمرد.
با آن که دانش آموری و تربیت شاگردان فقیه و مجتهد و عالم و مجاهد وظیفه امامان (ع) بوده است ولی آنان نیز از کشت و کار و کشاورزی و باغداری لذت می بردند و به این کار مشغول می شدند. بارها امام باقر (ع) را دیده بودند که به سختی به کار کشت و زرع مشغول بوده و عرق از سر و روی وی جاری بوده است. برخی آن را دنیا دوستی پنداشته و بر آن حضرت (ع) خرده می گرفتند. اما میان انجام وظیفه ای به نام استعمار زمین و آبادانی آن و دنیا دوستی چگونه می توان پیوند زد که این غافلان و نادانان پیوند زده اند؟!
عشق به زمین و کشت و کار و کشاورزی و دامداری و باغداری در دل هر مومن و شیعی وجود دارد و کار بدنی را همانند کار عقلی بر زمین می پسندد و از آن نمی گریزد. کشت درختی و پرورش و داشت گل و گیاهی و آبادانی خاکی بکر و دست نخورده و تبدیل آن بوستان و گلستان امری پسندیده است که می بایست هر کسی بدان گرایش و میل یابد.
در میان من میان کارهای که در اصطلاح خدماتی می نامند و کارهایی که از آن به کشاورزی و باغداری و یا دمداری یاد می کنند این دومی را بسیار دوست می دارم و از بودن در کنار مردمانی بی ریا و بی تکبر که هر آن را دارند در طبق اخلاص می نهد بسیار خوش می دارم و از این به سخنان آنان گوش دهم بسیار لذت می برم. با آنان در درو و گردآوری محصول همکاری می کنم و با به رمه و گله هایشان به چراگاه می روم و در پی هرس درختی و کاشت و داشتی در جالیز و بوستان و دشت با ایشان همراه می شوم. مردمانی که به حکم عشق با درختان زندگی می کنند و با آن ها سخن می گویند و گاه نیز با تبر و داس تهدید بر تنه آن ها می کوبند که اگر محصول ندهی چنین و چنان کنم .
این چند روز را در شالیزار با یکی از بستگان بودم که پس از برداشت محصول برنج تابستانی تنها با داشتی ساده توانسته بود برنج دوم خویش را نیز درو کند. آن را خودش برنج دوم و یا ورزاکی می نامید که در اصطلاح اهل فن و کشت به راتون معروف است.
برنج اولش را که با سختی و هزار جان کندن می نشاند و مراقبت و وجین و دوباره می کند و به گرانی می سازد و کود می خرد و سم می پاشد و در نهایت دوتنی برنج سفید و پوس کنده (نه شالی) درو می کند، در مرحله دوم تنها با آبیاری به محصول مرغوب تبدیل می کند و یک تن محصول درو می کند. این گونه است که خداوند نعمت خویش را من حیث یحتسب و من حیث لایحتسب به او می بخشد. اگر با زمین باشی و استعمار آن را به خوبی انجام دهی زمین نیز خیر کثیر خویش را به روی تو باز می کند. شگفت این که در منطقه تنها شماری که از انگشتان دست تجاوز نمی کرد به برداشت راتون علاقه نشان می دهند و بقیه زمین رها می شود و صد تن برنج به نابود می شود. پرسش این است که این مهندسان کشاورزی چه می کنند و کجایند ؟ چرا به مردم آموزش نمی دهند که بی هیچ زحمتی نیمی محصول دوباره به دست آورند و کشور را از واردات برنج نجات دهند.
این راتون و ورزاکی و یا برنج دوم چرا در همه جا برداشت نمی شود؟ وابستگی تا به کی ؟