انسان با هر اتفاق و رخداد طبیعی به خود می آید که چگونه می تواند با آن رو به رو شود و از کنار آن بگذرد؟ به نظر می رسد که در بینش و نگرش قرآنی و آموزه های وحیانی نمی توان ارتباط میان رخدادهای طبیعی و اعمال و رفتار انسانی را نادیده گرفت. به این معنا که در جهانی که در بینش توحیدی ترسیم می شود ، هر رخدادی ولو طبیعی در جهان ارتباط تنگاتنگی با اعمال و رفتار انسانی دارد و به از باب کنش و واکنش می باشد. اگر به عذاب هایی که خداوند نسبت به اقوامی که بر ایشان خشم گرفته و به حکم غضب الهی نیست و نابود شده اند ، توجه شود در یافته می شود که برخی بلکه بیشتر آن ها در حکم رخدادهای طبیعی دسته بندی می شود. آمدن زلزله ای که قومی را با خانه ها و کاشانه هایشان زیر و زبر کرده است و یا تند باد سیاه و وحشت افزایی که جان ها را از تن ها زدود و یا بیماری و بلایی که مردمان را چون کشت اماده درو ، چید و از میان برداشت و مانند آن ها همه در حکم رخدادهای طبیعی دسته بندی می شود ؛ در حالی که قرآن آن را به عنوان بلایایی آسمانی و به جهت تنبیه و عذاب ایشان دسته بندی کرده است و از مردمان خواسته است تا خود را از تمرد و عصیان دور ساخته تا گرفتار چنین رخدادهایی نگردند. از سوی دیگر برخی از نعمت ها و فراوانی آن را نیز به رفتار و اعمال انسان نسبت می دهد و از ایشان می خواهد که ایمان آورده و رفتار خویش را با آموزه های قرآنی هماهنگ کنند تا برکات از آسمان بر ایشان نازل شود و درب های آسمان باز شود . به هر حال میان اعمال و رفتار انسان با رخدادهای حتی طبیعی از نظر بینش و نگرش قرآنی ارتباطی تنگاتنگی است که نمی توان آن را نادیده گرفت. در روایات است که انفاق موجب دفع بلا می شود و یا صدقه هم در دفع و هم رفع بلایی که می بایست واقع شود نقش دارد. بی گمان زلزله دیروز قم که در ساعت 16 رخ داد، از آن دست زلزله ها و زمین لرزه های است که می توانست به سادگی خسارت بسیاری به بار آورد. خانه های گلی و یا کهن که عمر خویش را کرده است به سادگی می توانست فرو ریزد و جان بسیاری را بگیرد. در همین ایران دیده شده است که کم ترین از این ریشتر هم توانسته است خانه ها را زیر و زبر کند و جان ها بستاند. 5 و 9 ریشتر در روستاهای ایران خسارت بار است و جان های بسیاری را گرفته است. نمونه آن ویران گری زمین لرزه ها را از آن رو یاد نمی کنم که خود یاد کرد آن شاید امری ناخوش باشد. تنها بیان می کنم در یک شهری با 6 و 2 دهم ریشتر شهر زیر و زبر شد و صدها هزار مردند. اما دیروز مردمان قم نه تنها برای آیتی از آیات خدا عزادار بودند بلکه روزها و شب های چندی در سوگ عزیز پیامبر(ص) و نخستین شهید ولایت عزادار بودند. این گونه است که بلای عظیم از قم بگذشت و به خاطر اعمال ایشان قم از مصیبتی بزرگ رست. می گویند شیخ بهایی هنگامی که به دعوت شاه عباس وارد بر اصفهان شد عصری بود. هنگامی که شهر را بنگریست به چشم برزخی خویش دید که آسمان آن چنان گرفته است و مصیب بر آن سایه افکنده است که هر آن ممکن است به بلایی چون قوم لوط و عاد و ثمود و شعیب نابود شوند .پس اراده کرد که نه تنها وارد شهر نشود بلکه بامدادان از آن جا کوچ کند. در همین اندیشه بود که نیمه شب فرارسید و دید که آسمان نورباران شد و دست های بسیاری به سوی آسمان بلند است. آن چنان بود که شیخ را به شگفت افکند . کسانی که نماز شب می خواندند آن چنان زیاد بود که بر گناه کاران نیمه نخست شب و بد مستان می چربید. پس گفت به این شهر در می آیم که پاکان و صالحان آن افزون تر از بدکاران آن است و عذاب را اینان از آنان بر داشته اند. این همان حکایت قوم یونس بود که مردمان پاک نهادش بیش تر از اهل فسق و فجورش بودند و عذاب را از خود و قوم خویش دفع کردند. اکنون این دستان پر نیاز و مناجات قمی ها بود که بلا و عذاب طبیعی را از ایشان دور ساخت. قرآن یکی از روش های رهایی از بلایا را دادن خیرات و نماز گزاری می داند. برای رفع و دفع بلا می توان به دستور قرآن و آیات آن خیرات نمود و صدقات داد. دستگیری از حق و بی نوایان راهی برای این رهایی است. دیروز شهر قم از بامداد تا شامگاه عزادار بود و دستجات عزاداری همانند روز عاشورا به حرکت در امد و در عزای صدیقه طاهره شهر قم گریست . این صدقه جاری مردمان قم بود که مرگ را از شهر ایشان دور ساخت و فاطمه(ص) ایشان را به حکم عزای خویش ، عزای خویشان را از ایشان دور ساخت.
مثبت نگری از اصول اخلاقی و هنجاری اسلام است. آموزه های قرآنی بر این مطلب تاکید می ورزند که جامعه ایمانی متشکل از افرادی است که در امور خویش نه تنها مثبت و شایسته عمل می کنند بلکه در باره افراد دیگر جامعه نیز نگاهی مثبت داشته و اعمال و افکار انان را بر امور هنجاری بار می کنند. اسلام بر نمی تابد که فردی نسبت به دیگر افراد جامعه نگرش و بینشی ، منفی داشته باشد. به سخن دیگر همواره به افراد جامعه گوشزد می شود که نیمه پر را بنگرد و از نگاه منفی به مسایل خودداری ورزند. جامعه ای که افرادش به مسایل و رخدادهای فردی و جمعی به صورت نگرش مثبت می نگرند، از امنیت بسیار بالایی برخوردار خواهد بود. به جایی آن که فرد خود را از نظر روحی و روانی در رنج افکند و با تصور و تصویر سازی منفی از مسایل آرامش را از خود سلب کند می تواند به نگاهی مثبت به امور آن را به گونه ای بنگرد که موجبات آرامش روحی و روانی وی را فراهم می آورد. اگر در خیابان با موردی مواجه شده ایم که به نظر می رسد که نابهنجاری در حال رخ دادن است ، می توان با نگرش مثبت آن را به امری هنجاری تبدیل کرد. از کجا دانسته و معلوم شده است که رخدادی که در حال وقوع است نابهنجار است و بزهی فردی و یا اجتماعی در حال وقوع است؟ اگر مردی با زنی دیده شود، آیا می توان حکم کرد که آنان نامحرم هستند و روابط آنان بیرون از چارچوب های عرف و شرع است؟ بی گمان حتی در جایی که ظنی وجود داشته باشد و فرد از حالت شک که مرتبه بینابین و پنجاه درصدی است برتر و بالاتر رود و به علل این گمان قوی در او ایجاد شود که این مورد از قبیل مظنونان هستند با این حال نیز اسلام و آموزه های قرآنی حکم می کند که تصویر مثبتی از این رابطه ارایه شود و حکم به ارتباط مشروع و معروف گردد؛ زیرا بسیاری از گمان های انسانی نسبت به دیگری نه تنها جایز نیست بلکه گناهی است که در رستاخیز از آن مواخذه می شود و می بایست حساب پس دهد. در اسلام قواعد فقهی چندی برای این موضوع وضع و تبیین شده است تا مساله مثبت نگری از جهات فقهی افزون بر جهات عقلی و اخلاقی و عرفی تقویت شود. این قواعد و اصولی که در اسلام به این منظور بیان شده است گاه به شکل اصولی امضایی است و گاه از اصول تاسیسی می باشد. به این معنا که گاه حکم عقل نظری و عملی است که شارع نیز آن را تایید و امضا کرده است و مهر تایید بر پای آن نهاده است و گاه دیگر خود اقدام به تاسیس آن نموده است. از جمله این اصول و قواعد می توان به اصل برائت و اصل صحت اشاره کرد. اصل برائت مشخص می دارد که تا بزهی اثبات نشده است نمی توان شخصی را محکوم کرد و بر پایه پندار و گمان و ظن اقدام به عمل کرد. اصالت برائت به معنای پاکی و مبرایی شخص از هر گونه بزه و جرم و گناهی است. اصالت صحت نیز تبیین می کند که هر رفتاری که از شخص سالم و عاقل سر می زند ، رفتاری درست و بر پایه اصول عقلایی ، عرفی و یا شرعی است. این به معنا نگاهی مثبت به رفتارهای شخصی و اجتماعی جامعه است . این گونه بینش و نگرش موجب می شود که امنیت در جامعه افزایش یابد و هنجارهای اجتماعی گسترش یابد و افراد کم تری در معرض اتهام بزه و یا نابهنجاری قرار گیرند و از نظر روانی اجتماعی نیز با خیالی آسوده تر عمل می کند. یکی از راه های گسترش بزهکاری و نابهنجاری اجتماعی ترویج ناخواسته و یا خواسته آن است. به این معنا که گاه افراد با منفی نگری موجب می شوند تا بزه واقعی و یا توهمی در جامعه گسترش یابد. به سخنی دیگر، نگرش منفی موجب می شود تا فاحشه و بزه در جامعه شیوع یافته و رواج یابد. برخی از کنش ها و واکنش های ما موجب می شود که ناخواسته به دیگری چگونه ارتکاب بزه را بیاموزیم . این گونه است که تاکید بر منفی گرایی و افزایش توهمی گناه و بزه موجب می شود که جامعه خود را با نا امنی مواجه بیند و ترس از آن ، جامعه را به برخوردهای خشن تر سوق دهد. برای رهایی از این مساله می بایست که از برخی از گمان ها خودداری کرده و از تشیع فاحشه و بزه خودداری کنیم .
در بینش و نگرش قرآن همواره غیر از عامل سخن از چیزی است که به عنوان منشا از آن یاد می شود. منشا چیزیی مانند سببیت است که در فقه از آن سخن به میان می آید. در هر جرم و جنایتی عامل و سببی حضور دارد. عامل کسی است که خود مستقیم به ارتکاب بزه و جرم اقدام می کند و سبب آن است که در پس پرده نشسته و دستور می دهد.
توحید افعالی به ما می فهماند که خداوند در پس هر رویداد و رخدادی است و این که اراده و مشیت الهی همواره به عنوان سبب اصلی نقش مهم و اساسی را ایفا می کند. هر چند که از باب این که ان الله یابی ان تجری الامور الا باسبابها؛ خداوند ابا می ورزد که امور هستی جز از طریق سبب های طولی انجام شود، به نقش حساس سبب های طولی توجه می دهد و برای هر رخدادی اسباب طولی قرار داده است. به این معنا که شفا و درمان از خداست و اوست که در اصل درمان می کند و یا بیماری می دهد؛ با این همه این درمان و شفا را از طریق دارو و پزشک انجام می دهد.
در بینش توحیدی محض قرآنی حتی ابلیس و شیاطین به عنوان عوامل و اسباب طولی همان نقش و کاری را که در مشیت و اراده اوست انجام می دهند و هیچ کس از قدرت و ملک الهی بیرون نیست و کاری بدون اذن و مشیت او انجام نمی دهد.
از سوی دیگر در بینش قرآنی ابلیس به عنوان دشمن آشکار و عدو مبین معرفی می شود که در هر کار پست و پلیدی نقش بازی می کند و در مسیر گمراهی آدم و بشر گام بر می دارد و چون دشمن قسم خورده بشریت است برای رسیدن به این مقصد از هیچ کوششی دریغ نمی ورزد.
در داستان موسی و خضر می بینیم که هنگامی که موسی همراه یوشع بن نون یعنی همان همراه خویش به کناره دریا ( مجمع البحرین ) می رسد، همراه وی ماهی که خوراک و توشه راهشان است را فراموش می کند. هنگامی آن را به یاد می آورد می گوید: این ابلیس بود که موجب شد تا من فراموش کنم و توشه راه را بردارم.
در داستان درگیری موسی و قبطی نیز همین مساله رخ می دهد و موسی (ع) هنگامی که برای رهایی بنی اسرائیلی وارد معرکه درگیری می شود و با مشتی محکم به طرف می کوبد و او را نقش بر زمین می کند و جانش را می گیرد، می گوید: ان هذا من عمل الشیطان ؛ این کار شیطانی یا کار شیطان بود. این ابلیس است که وی را به این جنایت کشانده و چنین بزهی از وی ظهور می کند.
در همه مواردی که مشکلی برای انسان پدیدار می شود ، دست های جنایت کار شیطان و ابلیس را می توان در آن جا دید و ردگیری کرد. ابلیس به عنوان دشمن سوگند خورده انسان هرگز آرام نمی گیرد تا انسان به آسایش و آرامش برسد. از این رو بزهی نیست که وسوسه های شیطان در آن جا حضور و نقش جدی نداشته باشد.
این گونه است که هر کسی عملی ناپسند و زشت انجام می دهد و یا بزهی را مرتکب می شود ، آن را به شیطان و وسوسه های آن و به سخن دیگر به سببیت او نسبت می دهد.
در داستان نمایشی دایی جان ناپلئون، دایی جان هر توطئه ای را به انگلیس نسبت می دهد. می دانیم که این روباه پیر مکار در چند سده نقش مهمی در سیاست های جهانی داشته است. هر جا مشکل و مساله ای برای ملت ها پیش می آمد می توانستی دست های نابکار و پلید انگلیس را شناسایی و ردگیری کنی. این همان چیزی بود که دایی جان ناپلئون همواره از آن شکایت و گلایه داشت و می نالید هر چند که دوره اقتدار این روباه پیر به سر آمده بود ولی خاطرات شیطنت های دایمی روباه پیر انگلیس هنوز در ذهن این بشر نفوذ داشته است.
در زمانه ما، این نقش را شیطان بزرگ به عهده گرفته است. امام خمینی (ره) از ام الفساد سخن می گفت. کشوری که جز توطئه علیه ملت ها و چپاول ثروت ایشان کاری نمی کند. در این زمان است که هر اقدام ضد منافع ملت ها را می توان به آمریکا جنایتکار این جرثومه فساد نسبت داد. انگشت اتهام همواره به سوی آمریکا اشاره دارد.
البته این توهم توطئه نیست و یا نسبتی ناروا به موجودی پست؛ زیرا گاه کسانی کاری انجام می دهند و آن را به یک جنایتکار و یا بزهکار معروف نسبت می دهند تا به این وسیله از شر کار خویش در امان باشند و آن بزهکار نیز آن را می پذیرد که چون آب از سر گذشت یک من و یا دو من آن توفیری ندارد و فرقی نمی کند. اما این مساله بر خلاف آن چه برخی گفته و یا می گویند توهم نیست بلکه دلایل و شواهد بسیاری است که دست آمریکا در آن به عیان مشهود است.
یکی از دلایل آن است که آمریکا در منطقه شکست خورده است واین شکست را از وحدت ملت و امت اسلام دارد. از این رو به فکر تفرقه بیانداز و حکومت کن افتاده است. ایجاد جنگ های طائفه ای و فرقه ای در دستور کار منطقه قرار گرفته است. در لبنان و عربستان و پاکستان و حتی ایران تلاش های صورت گرفته و می گیرد.
دیگر آن گروه القاعده هر چند چهره تکفیری و وهابی دارد ولی ساخته و پرداخته آمریکاست. این ابزاری است که دشمنان برای کوبیدن مردمان از درون انتخاب کرده اند. امیرمومنان (ع) می فرمود که امت اسلام را نمی توان از بیرون شکست داد ولی از درون می توان این کار را به سادگی انجام داد؛ چنان که این کار را کردند و موجبات شکست دولت اسلامی علوی و حسنی (علیهم السلام ) را فراهم آوردند. پیش از این نیز در زمان پیامبر و اوایل خلافت ابوبکر چنین کردند و با مسلمیه کذاب دین جدید ساختند و مردمان رابه جان هم انداختند.
اکنون نیز با انفجار مساجد و عتبات عالیات و آستانه های پر خیر و برکت امامان (ع) می کوشند تا جنگ فرقه ای را دامن زنند.
تجهیز دولت فرقه ای لبنان و یا ایجاد جنگ در میان فلسطینان و یا میان آنان و لبنانی ها و یا در عراق میان کرد و عرب و یا سنی و شیعی عملی است که شیطان بزرگ انجام می دهد.
در سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی هوشیار ملت ها امری لازم و ضروری است تا شیطان بزرگ آمریکا از این توطئه ها سر بلند بیرون نیاید. ملت ها و امت اسلام با وحدت و یک دلی و همراهی هم می توانند آمریکا را شکست داده و از منطقه بیرون رانند. به امید آن روز
از بر و بچه های آبادانی و برادر دو شهید و از پدری شرکت نفتی است. بزرگ شده اصفهان است که از آن گویش و لهجه اش را نپذیرفته است. رنج در به دری از این شهر به شهر را چشیده است و به خاطر جنگ خانواده اش پراکنده شده اند و هر کسی در شهری زنی گرفت و خانه و خانواده ای تشکیل داد. تقدیر و سرنوشت چنین رقم زد که او زنی از گیلان بگیرد.
بچه اش را می بینی می فهمی که چرا این قدر زود چهره اش شکسته و در سی سالگی تمام موهای سرش سفید شده است با آن که بقیه خانواده چنین نیستند و از آثار وراثت و این حرف ها هم نیست. اگر می گویند مرد آن است که در کشاکش درد سنگ زیرین آسیاب باشد ، همین تک نسخه را برایش پیچیده اند. از این رو همواره سنگ زیرین بوده است که سنگ زندگی رویش می ساید و چهره و تنش را می شکند. نمی دانم چرا همه این مردی برای برخی از افراد پیشکش می شود و برخی هرگز نه دردی می چشند و نه لذت مردی به این معنا و مفهوم را می برند.
دختر بچه اش ده ، دوازده سالی دارد ولی نه راه می رود و نه گردن می گیرد و نه می تواند حرف بزند. مادرش می گفت: اوائل دیدم شیر خوب نمی خورد. کسی به من حرفی نزد که بچه چه شده است که مانند دیگران نیست. بعد ها فهمیدم که هنگام زایمان در مطب خانم ی در لاهیجان بیست دقیقه ای اکسیژن بهش نرسیده است و بچه ناقص شده و سلول های مغزی اش از میان رفته است. چند سالی گذشت و کلی مخارج و هزینه کردیم. پزشکان اصفهانی گفتند عارضه می تواند در زمان حاملگی و یا در زمان بیماری شدید پس از زایمان مانند تب شدید رخ دهد ولی این مورد همه علایم و نشانه های بیماری خاصی دارد که می توان آن را قصور و یا تقصیر پزشک دانست که بچه که خفه شده به دنیا آمده می بایست در داخل دستگاه اکسیژن قرار گیرد که نگرفت.
فهمیدند که زایمان در مطب جرم است و با آن که بیمارستان در یک کیلومتری بوده است می بایست بچه در زایشگاه و بیمارستان متولد می شد و پزشک پس از وضعیت زائو می بایست او را به بیمارستان منتقل می کرد. برای کسب حق و حقوق بچه شکایت کردند. قاضی رایی نداد و آن ها به نظام پزشکی فرستاد و نظام پزشکی بر پایه روابط صنفی و ماده قانونی هر حق و حقوقی را مردود دانست. به رشت و نظام پزشکی آن جا رفتند همان آقایان لاهیجانی در تجدید نظر نشستند و همان رای را می دهند و مساله را ختم به خیر می کنند.
حالب آن که همان ماده قانونی صراحت دارد که جرم دو بخش دارد : حقوقی و کیفری . اگر کیفری به مرور زمان از اعتبار می افتد حقوقی پابرجاست. و جالب تر آن که همان ماده قانونی می گوید : مرور زمان شامل جرمی که آثارش باقی است نمی شود. این بچه هنوز از آثار آن جرم نه راه می رود و نه حرف می زند و نه حرکتی دارد . می گویند مدرک ندارید؟ می گویند : بچه مدرک است. می گویند : خانم می گوید من پانزده سال است که طبابت در مطب نکرده ام . مدرکی که برای ثبت نوشته است نشان می دهد که در مطب کرده است.
به هر حال هر جا رفتند جوابی به عدالت نشنیدند. از قدیم گفته اند از یک صنفی عدالت نخواهید ؛ چون هم لباسی طرفدار هم لباسی است. نظام پزشکی که نمی آید از بیمار دفاع کند. آمده است تا از پزشکان دفاع کند حتی اگر به ظلم و بیداد باشد. عدالتی نظام پزشکی و یا هر صنفی دیگر عدالت صنفی است یعنی به نفع صنف است.
تا حالا همه جا رفته است . نزد دادگستری و معاون محترم آن آقای الهیان در رشت و بازرسی کل استان آقای مهاجر ولی به جهاتی کار پیش نمی رود ؛ چرا ؟ احتمالات زیادی است. یکی آن که قاضی پرونده می گوید باید وکیل خوب داشته باشید و پول ها خرج کنید؟ می گویند آقای قاضی شما رای خود را بدهید. اگر وضعیت را نمی دانید به کارشناسان واگذار کنید. کارشناس را مامور کنید تا وضعیت را بررسی کنند. نظام پزشکی تهران گفته است که اگر قاضی دستور به کارشناسی دهد کاری می شود کرد و لی بدون دستور هیچ کاری نمی شود کرد. قاضی هم دستور کارشناسی صادر نمی کند.
می گویند خانم ی همسر ع ز است که ایشان هم از دم کلفت های بالا در تهران است. در رشت و لاهیجان هم آره .
به هر حال دم کلفت چیست؟ محدوده دم آقایان آن اندازه بزرگ و پهن است که هر جا پا بگذاری هستند. این محدوده را چه کسی واقعا محدود می کند و دم ها کلفتشان را قیچی می کند.
به نظر می رسد تا عدالت صنفی را طالب هستیم وضعیت بهترین از این نخواهد شد. زیرا عدالت صنفی مساوی است با بی عدالتی .
باور نمی کنید؟ بیایید همین فاطمه خاموشی را ببینید تا مساله دستتان بیاید و ملموس و عینی و مشهود همه کس فهم شود.
برخی بر این باورند که قرآن هر چند کتابی وحیانی و جاودانه است و آموزه های آن فراتاریخی است و می تواند در هر زمان و مکانی به کار آید ولی برخی از مطالب همان قرآن به جهت آن که در زمان و مکان خاصی برای فرهنگ و اشخاص خاصی نیز فروفرستاده شده است ، گرفتار لحظه و مقتضیات آن است. از این رو به مساله ای به نام تاثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه اشاره می کنند و مواردی را نیز به عنوان مصادیق آن بیان می دارند. از نمونه های که ذکر می کنند می توان به مساله جن و سحر و جادو و شیطان اشاره کرد که اموری موهوم و خاص فرهنگ سامی و یا عربی است و قرآن برای بیان آموزه های خویش ناچار شده است که از همان فرهنگ و آداب بهره برد. همان گونه که از ادبیات عربی متاثر شده است و خدا و فرشتگان را که نه مذکر است و نه مونث به صورت مذکر یاد می کند که این تنها محدودیت های است که فرهنگ و ادبیات عربی ایجاد می کند. محدودیت های فرهنگی موجب شده است که قرآن در فضا و تنگنای آن گرفتار آید و خود را با آن هماهنگ سازد و این گونه است که آموزه های قرآنی ناخواسته گرفتار محدودیت های فرهنگی می شود و نمی تواند جز در آن فرهنگ و ادبیات سخن خود را بیان دارد. بنابراین برای پراسته کردن آیات از مضامین فرهنگی و ادبی تلاش جدی ای ضروری است که همه اندیشمندان بدان همت کرده و نیروی خود را در این راه هزینه کنند. آنان شواهدی را نیز نقل می کنند که پیش از این صورت گرفته است. از آن جمله تلاشی که در باره " اذا جاء ربک و الملائکه صفاصفا" بیان کرده اند تا جسمیت خداوند را که در این آیات و مانند آن چون در تعبیر یدالله به کار رفته را تصحیح کنند. به هر حال پیام قرآن هر چند جاودانه است ولی فرهنگ و ادبیات عربی ناخواسته اموری را بر قرآن و شرایط نزولی آن تحمیل کرده است که می بایست از آن رهایی جست. آنان حتی به مسایلی چون برده داری و دخترکشی اشاره می کنند و بیان می دارند که این امور و مصادیق آن کهنه شده و نمی توان بدان ها پرداخت. بنابراین می بایست قرآن را از شرایط لحظه و مقتضیات زمکانی (زمان و مکان و لحظه) جدا کرد و به گونه ای دیگر به آیات آن نگریست. همگی این محققان نوگرا به این مساله اعتقاد و باور دارند و مصادیقی بسیار برای آن یاد می کنند؛ هر چند که در میان خود این افراد اختلاف است ولی در کلیت نه مصادیق با هم مشترک هستند. به نظر می رسد که نوعی خلط در این جا صورت گرفته است. قرآن کتابی از خداوند حکیم و دانایی است که می تواند و این توانایی را دارد که شرایط و مقتضیات را چنان که خواهد به گونه ای فراهم آورد که هر چه را بخواهد انجام دهد. بنابراین می توانست (چنان که انجام داد) شرایط فرهنگی و زبانی ادبیات عربی را به آن حد از کمال مطلوب رساند تا آموزه های شناختی و دستوری پایدار و جادوانه خود را در قالب همان ادبیات و فرهنگ ارایه دهد بی آن که لازم باشد تا تحت تاثیر فرهنگ و ادبیات امری ناخواسته را بر قرآن تحمیل کند. اگر ادبیات عربی اقتضای آن را دارد که خداوند و یا فرشتگان به صورت مذکر و یا مونث ذکر شود، در حالی که آنان به گونه ای نیستند که ذکوریت و یا انوثیت در آنان معنا و مفهوم یابد، همان خداوند این توانایی و امکان را نیز بیان داشته است که تغییراتی را ادبیات و یا فرهنگ ایجاد کند تا مقاصدش را از طریق آن انتقال دهد و ارتباطی کامل و درست با انسان برقرار نماید بسیاری از مصادیقی که درباره تاثیرگذاری فرهنگ زمانه بر قرآن بیان می شود ، مصادیقی هستند که به جهت ناتوانی از درک درست و فقدان ابزارهای شناختی به عنوان فرهنگ عربی و سامی مردود شمرده شده و یا آن را با واقعیت های علمی ناهماهنگ و نادرست تشیخص داده شده است. در گذشته هنگامی که ابزارهای پیشرفته کنونی وجود نداشت آتش گرفتن دریا و آب های دور از تصور بود و یا این که انگشتان چگونه بازسازی می شود که خطوط آن نیز مشخص می دارد که از آن کیست و یا درباره سلول های بنیادین و یا ذرات بسیار ریز که هنوز بر پایه نظریه تارها و نظریه m به دنبال کشف بیش از 21 ریز ذره اتمی می باشد و هز اران معما و چیستان علمی دیگر که اکنون با ابزارهای دقیق علمی برخی کشف شده است. آیا تاثیر چشم و انرژی های ساطع از شخص و یا هاله انسانی و یا وجود موجوداتی که از انرژی ساخته شده و همانند انسان جان دار است امروز به اثبات نرسیده است. از سوی دیگر تا کجا می توان به نظریه های علمی پای بند بود؟ در مطلبی از بردگی و زنده به گور کردن دختران نوشتم که برخی گفتند که مساله دیروز بود. اما اگر به خوبی نگاه شود هم بردگی و هم زنده به گور کردن دختران مساله دیروز و امروز و فردای ماست. در گزارش های مختلف که در پایگاه های اینترنتی بسیار دیده اید و خوانده اید سخن از کشتار دختران در هنگام شناسایی در زمان جنینی آنان است. در سال هزاران و بلکه صدها هزار هزار دختر در زهدان مادران شناسایی و کشته می شوند. این زنده به گور کردن مدرن دختران نیست؟ آیا هزاران دختر برای بردگی فروخته نمی شوند و هزاران کودک ربوده و به بردگی کشیده نمی شوند؟ قرآن در آیات خود هم به این مساله پرداخته است و هم حقوق کودکان و بردگان را بر شمرده است. در این دنیای بردگان جدید نمی بایست حقوقی داشته باشند. چه قوانینی حقوق آنان را تضمین می کند و مردمان را وامی دارد که آن را رعایت کنند. مدتی پیش در خبرها آمده بود که 70 میلیون مرد چینی قادر به ازدواج نیستند؛ زیرا سیاست های تک فرزندی دولت موجب شده است که زنان هنگام بارداری تنها فرزندان پسر را زنده نگه داشته و دختران را بکشند . این زنده به گور کردن دختران در رحم اتفاق می افتد و این بی گناهان پیش از تولد کشته می شوند. آیا نمی توان اکنون هم همانند دیروز پرسید : بای ذنب قلت ؛ این دختر به کدامین گناه ناکرده کشته شد؟
آدمی همواره نسبت به کارهای خود خوش بین است و با توجه به نیت و آگاهی از خود به آسانی با رفتارها و کردارهای خود کنار می آید. اگر اصل توجیه گری و عذرتراشی را نادیده بگیریم که هر کسی می کوشد رفتار ناهنجار خویش را توجیه کند، شخص خود را متهم نمی سازد و هیچ گمان بد به خود نمی برد. اما هنگامی که به دیگری می رسد این نگرش به کلی متفاوت می شود. هر کار دیگری با هزاران اما و اگر رو به رو می شود و به آسانی درستی کار دیگری را نمی پذیرد. با آن که بسیار گفته و شنیده است که آن چه بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند ؛ ولی در مقام عمل به این دستور و فرمان وقعی نمی نهند و گوش دل بدان نمی سپارد.
در آموزه های وحیانی که بر پایه فطرت سالم قرار داده شده است به این مساله از زوایای مختلف و ابعاد متنوع آن پرداخته شده است. از این رو قاعده ای در آموزه های وحیانی اسلام پدیدار شد که به اصل صحت شهرت یافته است. اصل صحت در حوزه قانون گذاری و قانون گزاری و حقوق فردی و اجتماعی مورد توجه قانونگذار اسلامی بوده است. چنان که در حوزه اخلاق و هنجارهای شخصی و اجتماعی نیز به عنوان اصل حاکم مورد تایید و تاکید قرار گرفته است. در این نوشتار کوشش می شود تا نگرش اسلام و آموزه های وحیانی را نسبت به این اصل واکاوی شده و مباحث و مسایل آن از جهات مختلف بازخوانی شود.
گستره معنایی اصالت صحت
اصل صحت از قواعدی است که در کتاب های اصول فقه که مبانی و روش استنباط احکام دینی را از منابع اصلی کتاب و سنت بیان می دارد ، از آن به طور کامل بحث می شود. این اصل به نوع برخورد و قضاوت انسان درباره گفتار و کردار و عقاید دیگران ( بدون توجه به دین آنان) مربوط می شود.
برخی دیگر از اصولی ها بر این باورند که این اصل در دو معنا و اصطلاح مختلف به کار می رود: 1. به معنای حمل فعل مومن بر وجه صحیح و جایز در مقابل قبیح ( حرام و ممنوع ) . به این معنا که هر گاه مردی مسلمان با زنی در خلوتگاهی دیده شد ، بر این حمل می کنیم که وی به جهتی درست و شرعی با وی خلوت کرده است و گناه و حرامی را مرتکب نشده است . به این معنا که شاید وی از محارم اوست و یا به هر عنوان درست دیگری این امکان را داشته است تا با او خلوت کند ؛ زیرا شخص مسلمان با نا محرم خود خلوت نمی کند.
2. معنای دیگر این است که هر کار دیگری را به تمام آن حمل کنیم و بگوییم که وی کاری را به درستی انجام داده است. مانند زمانی که از فردی مسلمان و متشرعه بخواهیم که نمازی بر میت بخواند و او چنین کند. ما در این زمان رفتارش را به درستی حمل کرده و می گوییم که وی نماز میت را به درستی و تام و کامل خوانده و چیزی را فروگذار نکرده است.
تفاوت دو معنا در این است که معنای نخست مختص مسلمانان و از احکام خاص اسلامی است و تنها نسبت به خودی یعنی مسلمانان به کار می رود و اما در باره اعمال و رفتار غیر مسلمانان چنین حکم و قضاوتی نخواهیم کرد. اما معنای دوم اختصاصی به مسلمانان نداشته و نسبت به هر شخص دیگری از مسلمان و غیر مسلمان به کار می رود. به این معنا که وقتی مالی را در دست حتی کافری می بینیم و یا معامله را انجام می دهد در مقام داوری حکم می کنیم که این معامله به صورت کامل انجام شده و نقص ندارد.( مصباح الاصول ؛ ج 3 ص 322)
بنابر این دو برداشت در باره اصل صحت وجود دارد که برداشت نخست بر پایه حسن ظن و گمان نیکو بنا گذاری شده و اصلی از اصول اخلاقی شمرده می شود . بدین معنا که اگر در عمل مسلمان یا مومنی به لحاظ حکم تکلیفی ، تردید حاصل شد که آن چه از گفتار و کردار و عقیده نمود می کند ، حلال و مشروع و یا حرام و قبیح است، باید عمل و کار وی را بر وجه مباح و جایز حمل کرد؛ به عنوان نمونه اگر کسی از دور سخنی گفت و شنونده شک کرد آیا سلام می کند و یا ناسزا می گوید یا شخصی مایعی می نوشد و مشخص نیست آب است یا نوشیدنی حرام ، یا مردی به همراه زنی مشاهده شد و هر دو به زوجیت خود اقرار کردند، در این موارد و مشابه آن که در جامعه فراوان اتفاق می افتد می بایست اصل را مورد ملاحظه قرار داده و به اقتضای آن فعل را بر امر مباح و جایزی حمل کرد و گفتار و کردار و عقیده وی را بر شکل درست و نیکوی آن بار نمود.
ولی بنا به برداشت دوم ، اصل صحت تنها قاعده ای فقهی است که در کتاب های علم اصول از آن بحث می شود و به مسلمانان اختصاص ندارد . از این رو اگر در فعل و کار کسی به لحاظ حکم وضعی تردید شد که آیا آن را به صورت درست و صحیح انجام داده یا نداده است ، باید عملش را بر درستی بار کرد. به عنوان نمونه اگر معامله ای چون خرید و فروشی ، ازدواج و طلاقی انجام دهد همه این موارد بر صحت حمل می شود و آثار عقود یا ایقاعات مترتب می گردد.
قرآن و اصالت صحت
اصل صحت به عنوان یک اصل اخلاقی ، اصلی عقلایی است. به این معنا که جوامع انسانی بر پایه اصول عقلایی نسبت به رفتار دیگران چنین برخوردی را به کار می گیرد. بنابراین اگر سخن از اصل صحت در قرآن و آموزه های آن به میان می آید به معنای حکمی امضایی و تاییدی است و این گونه نیست که اسلام آن را به عنوان یک اصل تاسیسی ابداع کرده و برای نخستین بار به مردما سفارش داه باشد. سیره عقلایی مردمان بر این است که در رفتار خویش نسبت به دیگران این گونه رفتار کنند و اصل را بر صحت قرار دهند. این گونه است که در بسیاری از دستورها و ضرب المثل های اقوام مختلف با دستورهای مشابه اصل صحت مواجه می شویم. در دستوری از کنفوسیوس به این مطلب رو به رو می شویم که می فرماید درباره دیگری چنان که دستوری می داری که دیگری با تو انجام دهد. آن را به خود نمی پسندی بر دیگران مپسند و آن را برای خود می خواهی برای دیگران نیز بخواه.
قرآن نیز این اصل را به شیوه های مختلف تایید و امضا کرده است . در این جا به برخی از موارد و شواهدی که این اصل را تایید و امضا می کند توجه داده می شود.
خداوند در آیه 83 سوره بقره دستور می دهد که در برخورد گفتاری با دیگران اصل را بر گفتار نیکو و پسندیده قرار دهید: قولوا للناس حسنا. هر چند که ظاهر این آیه آن است که با مردم به نیکی سخن بگویید و گفتارتان سبب بغض و عداوت نگردد؛ ولی می توان با توجه به روایتی از امام صادق در تفسیر آیه آن را به عنوان شاهدی بر تایید اصل عقلایی دانست. امام صادق با اشاره به آیه می فرماید: تا زمانی که یقین ندارید کار دیگران شر و قبیح و ناپسند است درباره آن جز داوری خیر و نیکو نداشته باشید.( کافی ج 2 ص 164) شیخ انصاری نیز در توضیح آن می نویسد: شاید مراد از قول در آیه و روایت همان ظن و اعتقاد باشد ؛ بدین ترتیب آیه کریمه به کمک روایت ، به حسن ظن و گمان نیکو در حق دیگران بردن ترغیب و تشویق می کند و بدگمانی را نسبت به مردم ناپسند می شمارد.( فرائد الاصول ج 2 ص 715)
در سوره حجرات آیه 12 می فرماید: یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از گمان بسیار پرهیز کنید ؛ زیرا برخی از ظنون گناه هستند. در این آیه مومنان از بسیاری از گمان ها درباره دیگران منع شده اند که مراد گمان سوء است؛ نه گمان خیر؛ زیرا در آیه 12 سوره نور قرآن به گمان خیر که همان حسن ظن و گمان نیکو است ، تشویق و ترغیب کرده است.
در این آیه سخن از گمان بد نکردن در باره دیگری است و هر چند که گمان و ظن یکی از حالات چهارگانه یقین و گمان و شک و وهم است که به طور غیر اختیاری بر انسان عارض می شود و نمی تواند مورد امر و نهی قرار گیرد ولی مراد آن است که انسان آثار ظن و گمان را نباید بر آن بار کند و به چنین گمانی ترتیب اثر دهد. به این معنا که شخص نباید به گمان بدی که در حق دیگران می کند اعتنایی کند. بنابراین اگر گمانی بد در دل وی خطور کرد اشکالی ندارد ولی نباید بدان توجه و آثارش را بر آن مترتب سازد. در روایات آمده است که یکی از چیزهایی که برای مومن نیکوست و راه خلاصی آن را دارد گمان بد و سوء ظن است که راه رهایی از آن بی توجهی به آن و جامه عمل نپوشاندن به آن است. (وسائل الشیعه ج 8 ص 263)
هدف از این کار آن است که آبروی مومن حفظ شود ؛ زیرا مومن در پیشگاه خداوند از منزلت و جایگاه والا و برتری برخوردار است و آبروی او از جمله سه گانه هایی است که نمی توان متعرض آن شد؛ زیرا شخصی مسلمان شود جان و مال و عرضش در امان است و آبروی و حفظ آن یکی از مهم ترین مسایلی است که نمی توان آن را بی ارزش کرد و به تعرض به آن آبروی شخص را به خطر انداخت.
در قرآن پیامبر (ص) به علت آبروداری ستوده شده است. آن حضرت (ص) چنان عمل می کرد که منافقان وی را متهم کرده بودند که سادگی می کند و شخصی خوش باور است. قرآن بیان می کند که خوش باوری آن حضرت به نفع و سود شماست که حفظ آبروی شما را می کند و آن چه در دل دارید آشکار نمی سازد . ( توبه آیه 61) زیرا اگر پیامبر (ص) می خواست بی درنگ پرده ها را کنار می زدد و شما را رسوا می ساخت که مشکلات فراوانی برای شما پدید می آمد.
امیرمومنان علی (ع) می فرماید: کارهای بردار دینی ات را بر بهترین وجه حمل کن و در سخن وی بر اساس بدگمانی داوری نکن، مگر آن که یقین به خلاف پیدا کنی .(کافی ؛ ج 2 ص 361)
بی گمان می توان برای ایمان کارکردهای چندی در حوزه امور مادی و معنوی و نیز در دنیا و آخرت در آموزه های قرآنی یافت. در جامعه شناسی دین که از دین به عنوان یک پدیده اجتماعی بحث می شود ، تلاش بر این است تا کارکردهای دین ( ایمان ) در حوزه عمل اجتماعی انسان شناسایی و تحلیل و تبیین گردد. رویکردهای مختلف روان شناسی تحلیلی ، روان شناسی اجتماعی ، عقل گرایی و کارکردگرایی همه در صدد تبیین کارکردهای آن در حوزه مختلف هستند هر چند که سخن از مسایل عاطفی و عقلانیت به میان می آید. به این معنا که می کوشند تا در یابند که دین در زندگی مردمان چه نقشی را ایفا می کند. هدف این نیست تا بر درستی و نادرستی آن دسترسی یابند و به داوری در این حوزه بنشینند، بلکه تلاش جامعه شناسی دین درک پدیده و کارکردهای آن می باشد؛ زیرا در نظر ایشان هر چیزی در جامعه می بایست از عنصر مفید بودند برخوردار باشد و به عنوان نهادی اجتماعی نقشی را در زندگی انسان به عهده گیرد. این نقش است که به هر نهادی معنا و مفهوم می بخشد و وجودش را هنجاری و مثبت می سازد. اگر نهادی کارویژه مشخصی نداشته باشد و یا نقشی را در زندگی انسان ایفا نکند به عنوان ناهنجار تلقی می شود و عمل جراحی برای رهایی از آن ضروری تشخیص داده می شود. حتی اگر برای پدیده ای کارکردی یافت شود ولی این کارکرد هنجاری نباشد باز به عنوان یک آسیب اجتماعی تلقی و توصیه و پیشنهادهایی برای رهایی از آن بیان می شود. مارکس و انگلس بر این باور بودند که نقش اجتماعی دین نه تنها سازنده نیست بلکه به جهاتی آسیب زاست. از این رو به عنوان افیون توده ها شناسایی و خواستار برداشتن این غده سرطانی از جوامع انسانی شده اند. به هر حال درباره نقش و کارکرد ایمان در زندگی فردی و اجتماعی مباحث و رویکردهای مختلفی مطرح شده است. جامعه شناسان دین در پی کشف این کارکرد با رویکردهای مختلفی به این مساله به عنوان پدیده ای اجتماعی نگریسته اند. برخی سخن از کارکرد آن در حوزه روان شناسی به میان آورده و تاکید می کنند که دین و ایمان مهم ترین و اصلی ترین کارکرد خود را در حوزه عاطفه و آرامش انسان به جا می گذارد. برخی دیگر آن را عاملی مهم در همبستگی اجتماعی دانسته و از کارکرد دین در اتحاد جوامع سخن می گویند. رویکرد عقل گرایی در پی کشف کارکرد به حوزه معنابخشی سری می زند و می کوشد برای دین کارکردی در حوزه عقلانیت بیابد. آنان بر این باورند که کارکرد اصلی دین و ایمان معنابخشی به زندگی انسان است و انتظاری که می بایست از ایمان و دین داشت این است که به زندگی ما در این دنیا معنای درست و مفهومی هدفمند بخشد. مرگ را تفسیری درست کند و پوچ گرایی را از ساحت هستی و زندگی انسان بزداید. هر یک از رویکردهای جامعه شناسی دین تلاشی برای درک کارکردهای دین و ایمان است. از آن جایی که این تلاش های انسانی ناتوان از تصویر و ترسیمی درست و کامل از کارکرد و نقش ایمان حتی در حوزه اجتماعی و یا زندگی دنیایی مردم است ، در این نوشتار تلاش می شود تا با نگاهی به آیات و آموزه های وحیانی قرآن بینش و نگرش قرآن را نسبت به کارکردهای ایمان و دین در زندگی بشر به دست دهیم. تفسیر جامعه شناسی دین، نگرشی بیرون دینی از تفسیر ایمان و دین و جایگاه آن در زندگی است ولی تفسیر قرآنی تفسیر و تحلیل درون دینی است. تفاوت این دو دیدگاه در این است که تحلیل قرآنی مستند به کارکردهایی است که دین برای خود به طور مشخص معین کرده است که می تواند گاه مخالف انتظارات و کارکردهایی باشد که تفسیر برون دینی ارایه می دهد و گاه دیگر نیز افزون تر از کارکردهای تعیین شده جامعه شناسی دین باشد. از این رو می بایست نگرش درون دینی را بسیار جدی و مهم تلقی کرد ؛ زیرا دین خود مشخص می کند که چه انتظاراتی می بایست از دین و ایمان داشت و چه انتظاراتی را نداشته باشد. به سخن دیگر دین خود نه تنها محدوده انتظارات را مشخص می کند بلکه خود کارکردها و آثار ایمان را نیز تبیین می نماید. از این رو ما در این نوشتار تنها از زاویه درون دینی به مساله می پردازیم و بررسی آثار و کارکردهای دین از منظر برون دینی را به فرصت دیگر وامی گذاریم.
زندگی در برزخ ویژگی های خاص خود را دارد. قرآن در آیات چندی به این ویژگی ها پرداخته است. یکی از ویژگی های عالم برزخ داشتن روز و شب است. هر چند که قرآن به کیفیت آن نپرداخته است ولی می توان دریافت که شباهتی با روز و شب دنیای دارد ولی ممکن است که این طول و زمان آن با زندگی دنیایی تفاوت دارد. خداوند می فرماید: النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب؛ هر بامدادان و شبانگاهان آتش دوزخ بر آنان عرضه می شود و هنگامی که قیامت بر پا می شود گفته می شود که آل فرعون را در عذابی دردناک وارد کنید. ( غافر آیه 46) از دیگر ویژگی های برزخ پرسش و پاسخ از اعمال دنیایی انسان است ( ابراهیم آیه 27) از این رو انسان بر اساس عمل کرد خود در آن جا به بهشت برزخی یا دوزخی برزخی در می آید. اگر انسانی عملکرد وی بر پایه آموزه های وحیانی باشد در بهشت برزخی از هر گونه آسایش و نعمت های مشابه دنیا و بهتر برخوردار می گردد که در آیات چندی به عنوان نمونه از گروه هایی با صفات مشخصی چون شهیدان ( آل عمران آیه 169 و 170) و مقربان به خدا (واقعه آیه 88 و 89) و یا اشخاص خاصی چون حبیب نجار ( یس آیه 20 و 26) یاد می کند که از بهشت برزخی بهره مند هستند. در مقابل بیان می کند که چگونه اصحاب شمال و کافران تکذیب گر و گمراه در عالم برزخ گرفتار دوزخ و آتش آن هستند.( واقعه آیات 90 تا 93) و یا فرعون و آل او در برزخ دوزخی چگونه معذب می باشند.(غافر آیه 45 و 46) از ویژگی های بهشت برزخی همانندی آن با بهشت رستاخیز است از این رو از امکاناتی برتر از زندگی دنیایی برخوردار می باشند و هرگز گرفتار حزن و اندوه نمی شوند.(آل عمران 169 و 170) آنان در بهشت برزخی خوشحال و شادامان هستند و زا عطایا و نعمت های الهی برخوردار می باشند.( همان ) آنان هم چنین در آن جا از آسودگی خاطر برخوردار بوده و از فضل الهی بهره مند هستند.( محمد آیه 4 و 5 و نیز همان ) در مقابل در دوزخ برزخی نیز شرایط سختی وجود دارد و افراد در آن گرفتار انواع و اقسام عذاب های دردناک هستند. عذاب های برزخی ویژه دوزخیان عبارتند از آب های داغ و جوشان ( واقعه آیه 92 و 93) آتش (نوح آیه 25 و 26) اهانت و خفت ( انعام آیه 93) ناخوشایندی و بدی آن ( غافر آیه 45 و 46) برزخیان در برزخ از وضعیت خود آگاهی کاملی دارند و فرشتگان مجرمان را از محرومیت از رحمت الهی آگاه می سازند.(فرقان آیه 22) غیر از کسانی که می میرند کسانی دیگری نیز به عالم برزخ می روند از این رو می توان گفت که برزخ عالمی است که امکان ورود به آن حتی برای کسانی که نمرده اند نیز فراهم است . قرآن با آن که به صراحت بیان می دارد که حضرت عیسی (ع) نمرده است و یا کشته نشده است و تنها روح او به عالم بالا برده شده است با این همه سخن از بود آن حضرت در عالم برزخ می کند. (مریم آیه 30 و 33) به هرحال عالم برزخ عالمی است که پس از مرگ برای بیشتری مردمان آغاز می شود و انسان دوباره در آن زنده می شود و به زندگی جدیدی وارد می شود و گویا مدتی بیش از زمان زمینی در آن عالم به سر خواهند برد و این که برخی و یا بیشتری از آنان دوباره مبتلا به مرگ دیگری خواهند شد که با قیامت دوباره زنده می شوند. ویژگی های قرآن برای این عالم بیان می کند که خاص آن است و شباهتی با دنیا و آخرت دارد چنان که تمایزاتی نیز دارد که از عنوان برزخ می توان آن را به دست آورد.
هر چند که عارفان منزل استقامت را یکی از مراحل سیر و سلوک بر شمرده اند و به نظر ایشان مرحله استقامت برزخی میان پرتگاه هراسناک عالم تکثر و تفرق و سدره المنتهی جمع می باشد و یا روحی دانسته اند که احوال سالکان بدان زنده و باقی است.( فتوحات مکیه ابن عربی ج 2 ص 217 و منازل السایرین ص 42 و مدارج السالکین ج 2 ص 108) ولی در اصطلاح قرآنی اسقامت همان پایداری در دین و صراط مستقیم و مسیر حق در برابر دوری از کژروی هاست.( التحریر و التنویر ج 11ص 282)
در تفسیر این مفهوم قرآنی گفته اند که مراد از استقامت این است که انسان در حال قیام و ایستادن در متعادل ترین حالت و مسلط بر توانایی ها و کارهای خود باشد. در حقیقت این تسلط انسان بر خود بیانگر شخصیت و شان انسان سالم را می رساند که می تواند کارها را مناسب با استعداد انسانی انجام دهد. در ادبیات عربی و فرهنگ تازی متعادل ترین حالت هر چیزی به گونه ای که امکان نمایان شدن همه آثار و توانایی ها آن وجود داشته باشد ، به صورت استعاره با واژه قیام یاد می شود ، بنابراین قیام عمود این است که به صورت طولی بر افشته گردد و قیام عدل به گسترش عدالت در زمین است. از این رو استقامت نیز به معنای طلب قیام و استدعای ظهور همه آثار و منافع است. نمایان شدن همه ویژگی ها و آثار هر پدیده ای نیز به حسب توانایی و شخصیت ذاتی آن گوناگون است . استقامت انسان در امری آن است که شخص قیام به آن امر و اصلاح آن را از خود طلب کند ، به گونه ای که کامل شود و فساد ونقص در آن راه نیابد.
تفاوت صبر (شکیبایی ) با استقامت (پایداری) در آن است که صبر در ناملایمات به کار می رود در حالی استقامت این گونه نیست. استقامت به معنای پافشاری و پایداری در اصل دین و ارزش های دینی و عدم کژروی از راه حق به بیراهه های کفر و نفاق و شرک است که بیشتر در حوزه فکری و عقیدتی است در حالی که صبر و شکیبایی در برابر سختی های اطاعت و دشواری های مصائب و عدم تمکین در برابر طغیان شهوات است که بیشتر در مقام عمل متصور است؛ از این رو در روایات قسیم یک دیگر قرار گرفته اند.
به هر حال مفهومی قرآنی استقامت نیز بدان سبب که همه آیات ( جز یک آیه) در یک نگاه کلی استقامت در زمینه توحید و باور به ربوبیت خداوند و سیر به سوی او بر اساس این بارو مطرح کرده و می توان از آن به استقامت در دین تعبیر کرد ، با مفاهمی چون صراط مستقیم ، هدایت ، عبودیت ، ایمان ، عمل صالح و تقوا و هر آن چه لازمه دینداری است ، پیوند دارد ؛ زیرا استقامت در آن مفهوم پس از پذیرش دین مطرح می شود: ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا( فصلت آیه 30) و یا فاستقم کما امرت( هود آیه 112) بنابراین استقامت به معنای کمال رساندن مولفه های لازم دینداری چون تقوا ، هدایت ، ایمان ، عبودیت و عمل صالح است.
با توجه به آیات قرآنی می توان گفت که شناخت ویژگی های صراط مستقیم و رهروان آن ( انعام آیه 87 و یس آیه 4 و نیز 118) اهل استقامت چون پیامبران ، صدیقان ، شهیدان و صالحان که بندگان نعمت یافته خدایند اهل استقامت هستند.(نساء آیه 68)
از آثار استقامت در دنیا می توان به نزول برکات اشاره کرد. قرآن بیان می دارد که کسی که استقامت در دین ورزد خداوند روز فراوان را نصیب او می کند ( جن آیه 16) و در آیه دیگری توضیح می دهد که این نعمت و روزی فراوان هم آسمانی و هم زمینی و هم مادی و هم معنوی و هم دنیوی و هم اخروی خواهد بود.( مائده آیه 66)
هر داد و ستدی ، فروشنده و خریداری دارد و در این میان چیزی که مالیت و ارزش خرید و فروش دارد از سوی مالک و صاحب قانونی آن عرضه می شود و خریدار در برابر مالک شدن آن چیز با ارزشی را می دهد. با این داد و ستد چیزهایی جا به جا می شوند و هر یک آن چیزی را که رضایت و خشنودی گرفته مالک می شود. همواره در داد و ستدهای ما حقی و مالی که از آن ماست جا به جا می شود. در همه این نقل و انتقال و خرید و فروش ها هر دو سوی معامله می کوشد تا چیزی را که به دست می آورد از نظر ارزشی برابر باشد و یا نوعی برابر و هم ارزشی در آن وجود داشته باشد تا مغبون نشود و زیان نکند. از این رو هر یک از دو سو بر این باور است که در این معامله سود کرده و زیان نبرده است و یا اگر زیانی دیده آن اندازه نبوده است ؛ زیرا هدف وی به دست آوردن آن چیز بوده که به نظر وی از ارزش دیگری برخوردار است که شاید به چشم نیاید.
اما نوع دیگری از تجارت است که در آن صاحب حق و مال خود در ازای پرداخت چیزی مال خودش را می خرد و این تنها میان خدا و بنده اتفاق می افتد. انفاق در راه خدا از مصادیق این معناست. خداوندی که خود مالک هستی و همه چیز آن است حاضر می شود تا همان چیزهایی که مال خودش است از انسان بازخرد و در مقابل چیزی دیگر که با ارزش تر است بدهد.
انفاق در راه خدا به تعیبر قرآن از اموری است که تجارت با خدا شمرده می شود و فروشنده در برابر نه تنها از عذاب دوزخ رهایی می یابد بلکه این فرصت برای او فراهم می آید تا از چشم پوشی و مغفرت و رحمت خداوند بهره مند گردد و بهشت رضوان را در آخرت از آن خود کند. خداوند در آیه 10 تا 12 سوره صف می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید آیا شما را به تجارتی رهنمون شوم تا شما را از عذاب دردناک رهایی بخشد ؟ ایمان به می آورید و در راه او به اموالتان مجاهدت می کنید ... تا خداوند از گناهان شما درگذرد و شما را به بهشت هایی در آورد که از زیر درختان آن رودها روان است.چ
در آیه 29 سوره فاطر از انفاق مال در راه خدا به عنوان تجارتی کساد ناپذیر یاد می کند که هرگز زیانی در آن راه نمی یابد و بازار آن کساد نمی شود.
در آیاتی دیگر با کنابه و تعبیر لطیف از این داد و ستد به وام دادن به خدا یاد می کند ( بقره آیه 245) و بیان می دارد که اگر شما به مستحقی انفاق مالی کنید و در راه خدا پولی و مالی را هزینه کنید آن که این مال را می گیرد در حقیقت خداست و این دست انسانی که می گیرد پیش از آن که به دست او برسد در دستان خدا قرار گرفته است و این خداوند است که آن را دریافت و به بنده خود می دهد. خداوند در آیه 104 سوره توبه در این باره می فرماید: الم یعلموا ان الله هو .... و یاخذ الصدقات؛ آیا نمی دانید که خداوند .... صدقات را می گیرد.