تکرار پیام و تعدد منبع آن
در روان شناسی تبلیغات بر این نکته تاکید می شود که تکرار یک پیام در زمان های مختلف و در شرایط متغیر تاثیر بسیاری در پذیرش پیام و تغییر مثبت نگرشی نسبت به محتوای آن ایجاد می کند. چنان که این پیام از سوی افراد مختلف تکرار و منبع پیام شخصیت های مقبول و محبوب باشد ، احتمال تاثیر گذاری دوچندان می شود.
در آیات قرآنی با توجه به اصول روان شناسی از این روش برای تاثیرگذاری پیام و تغییر در بینش و نگرش افراد و مخاطبان بهره گرفته شده است. یکی از علل تکرار آیات همین نکته روان شناختی است. در یک سوره گاه عبارتی بارها تکرار می شود بدون آن در ساختار جمله و واژگان آن تغییر پدید آید. این تکرار همانند تصاویری فیلم هاست که در هر فریم یک تصویر تکرار می شود. در دوران اقتدار بلشویک ها در شوروی برای تاثیر گذاری بر ضمیر ناخودآگاه افراد از این شیوه بهره گرفته می شد. به این معنا که از هر فریم و تصاویر 24 تایی یک تصویر به لنین اختصاص داده می شد که به سرعت به صورت محو و پس زمینه بر چشمان تماشاگران نقش می بست. از آن جایی که چشم نمی تواند آن را ضبط کند و فواصل کوتاه را حذف می کند این تصاویر تنها در پس زمینه ذهن آنان نقش می بست. آنان به صورت ناخودآگاه حضور لنین را در همه جا احساس می کردند. نقش بستن یک پیام از این طریق در ضمیر ناخودآگاه انسان با بهره گیری از شیوه تکرار یک پیام کوتاه انجام می گرفت.
در آیات قرآنی در میان هر چند گزاره خبری یک پیام مهم تکرار می شود . برای نمونه در سوره الرحمن این پیام همواره تکرار می شود: فبای آلاء ربکما تکذبان ؛ پس کدامین نعمت های پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ و یا در سوره شعراء بارها این پیام تکرار می شود: الاتتقون انی لکم رسول امین؛ آیا تقوا پیشه نمی کنید به راستی که من برای شما پیامبری امین از سوی پروردگار هستم. یا پیام : یا قوم اعبدوا الله در آیات 59 و 65 و 73 و 85 سوره اعراف و 50 و 61 و 84 سوره هود تکرار می شود.
از سوی دیگر با تکرار یک پیام از سوی اشخاص و پیامبران مختلف مواجه می شویم. خداوند می توانست پیامی را به طور مستقیم بیان کند و یا بدون آن که آن را از زبان چند پیامبر بیان کند تنها از طریق یک پیامبر تکرار کند ولی می بینم که یک مطلب و پیام بارها از زبان اشخاص مختلف و متعددی در بستر و شرایط مختلف بیان می شود. دست کم می توان پیام های قرآن را از زبان 25 پیامبر بزرگ و 5 پیامبر اولوالعزم شنید. پیامبرانی که از زمان آغاز زیست انسان در کره خاکی این ماموریت را یافته اند تا به سه اصل بنیادین وحدت خالقیت و ربوبیت و هدفمندی خلقت و بازگشت و معاد و حساب و کتاب اشاره تاکید کنند. اگر رسالت را پیام رسانی بدانیم اصول اساسی این پیام همان یگانگی آفریدگار و یگانگی ربوبیت و معاد است.
این گونه است که مخاطبان می رساند که در طول تاریخ بشری همواره یک پیام خاص از سوی همه بزرگان دین تکرار می شده است. در این جا منبع پیام همواره تغییر می کند ولی محتوا ثابت است. شخصیت مختلف به عنوان منبع پیام آن را در گوش دل های مخاطبان خود تکرار می کنند.
اگر آیات قرآن را به خوبی و با نگاهی هدفمند و وحدت محور بررسی کنیم در می یابیم که همه آیات همین سه اصل را به صورت تصریف آیات و با کمی تغییر در مثال ها به کار می برند. در ورای همه این آیات بیانی همین نکته نهفته است که خدا در همه جا اصل و دیگران سایه و شانی از شئونات اویند و در پس زمینه هرتصویری آن چه هست و اصل است خداست. از این رو همانند میوه های و فرآورده های یک بوستان هستند که با آن که از یک خاک و یک آب و هوا بهره می برند میوه ها و فرآورده هایی مختلف و متنوع با بوی و مزه های گوناگونی بار می دهند توگویی هیچ ارتباطی با یک دیگر ندارند در حالی که همه از یک چیز بهره برده اند و هر کدام بر اساس شان و شکل خویش طوری آن را نموده و نمایانده است. نور واحدی است که در مشبک های رنگارنگ افتاده و هر کس تصویری متفاوت از آن اصل واحد می نمایاند. این همه خود نوعی دیگر از تصریف آیات است. تکرار یک حقیقت هستند هر چند که لاتکرار فی التجلی و هر اسمی خود تجلی دیگری است با این همه اصل دیگری نیست و همه بیانگر یک اصل هستند که آن توحید است.
بی گمان زمین با همه ظرفیت ها و توانمندی های ذاتی اش ، از این که بتواند همه آن چه که مردمان در آن از زشت و بدی به جا می آورند ، به تمام و کمال پاسخ در خوری دهد. بسیاری از رفتارها و کردارهای بشر آسیب هایی به شخص و یا گروه ها و حتی ملت ها و فراتر به زمین و آسمان و موجودات آن وارد می آورد که بیرون از تصور است. در نظر بگیرید که شخصی دیوانه رهبر کشوری باشد که از بمب هسته ای نتروژنی و یا هیدروژنی برخوردار است و آن را در جنگی به کار می برد آثار زیانبار کشتار دست جمعی مردمی بی گناه و یا آثار مخرب زیست محیطی آن که سال ها و نسل ها بر جا می ماند ، آن اندازه فاجعه آمیز است که نمی توان با کشتن و مجازات مسئول این کشتار دست جمعی آن را جبران کرد. از این رو زمین از این ظرفیت برخوردار نیست تا بتواند سرزمین مجازات اعمال و رفتار زشت و مخرب بشری باشد. همین مساله درباره پاداش برخی از اعمال پسندیده و خوب نیز صدق می کند. بنابراین لازم و ضروری است که مکان و جایی دیگر به عنوان سرزمین مجازات قرار داده شود. این همان دنیایی است که از آن به آخرت تعبیر می شود و دوزخ سرزمین مجازات بدکاران و زشت کاران است. دراین نوشتار وضعیت بدکاران و دوزخیان را از زبان قرآن بیان می کنیم تا باشد از آن پند گیریم و از قرار گرفتن در آن وضعیت و موقعیت رهایی یابیم.
آرزوی دوزخیان
قرآن هنگامی که وضعیت دوزخیان اشاره می کند برای آنان آرزوها و امیالی را بیان می کند که در حقیقت توضیح و تشریح وضعیت زیست و زندگی آنان در دوزخ و فشارها و عذاب هایی است که به آنان وارد می شود.
از مهم ترین آرزوهایی که قرآن برای دوزخیان بیان می کند آرزوی این است که خدا را در دنیا اطاعت می کردند. هنگامی که در آتش دوزخ این رو و آن رو می شوند و برشته و کباب می شوند این آرزو را به زبان می آورند که ای کاش در دنیا به اطاعت خداوند می پرداختند.( احزاب آیه 66) و از همان راهی می رفتند که پیامبر(ص) پیموده و از شر عذاب و آتش دوزخ رهایی یافته اند.( فرقان آیه 27) در آن جاست که در می یابند که راه مستقیم پیامبر و روش و سیر و سلوک آن بزرگوار می توانست آنان را از این گونه کباب شدن رهایی بخشد. قرآن این سخن زمانی از ایشان نقل می کند که آنان به شدت گرفتار آتش هستند و به سختی عذاب وعده داده شده را می چشند. چشمانشان زمانی به واقعیت باز شد که پرده های دنیایی کنار رفت و به تعبیر قرآن چشمان تیز و بینا گردید : بصرک الیوم حدید( معارج ) این تیزی و درخشش چون آهنش به این است که آن چه شنیده بود را می چشد و با تمام وجود لمس می کند. از این رو آرزوی بازگشت به دنیا و ایمان آوری به خدا را مطرح می سازد ( انعام آیه 27) وقتی هدف از این آرزوی تبیین می گردد به دو انگیزه اصلی برای بازگشت می توان دست یافت ؛ نخست آن که ایمان به خدا آورده و به اطاعت خدا و آموزه های وحیانی پرداخته و راه پیامبران را بپمایند و دوم آن که از رهبرانی که آنان را به سوی باطل و دوزخ کشانده اند بیزاری بجویند و اعلام برائت کنند .(بقره آیه 166 و 167)
بخش نخست این آرزو به شکل آرزوی بازگشت به دنیا برای انجام دادن کارهای نیک و اعمال صالح ( زمر آیه 58 و 60) و پیش فرستادن کارهای نیک در دنیا برای آخرت ( فجر آیه 23 و 24) خودنمایی می کند و بخش دوم آن نیز به لعن و نفرین و تخاصم خود را در قیامت نشان می دهد.
از دیگر آرزوهای دوزخیان این است که ای کاش از حساب و کتاب خود آگاه نمی شدند؛ زیرا به نظر ایشان عدم آگاهی موجب می شود تا راحت تر بتوانند با مشکلات و بلایا و عذاب های دوزخی کنار بیایند. این بدانند جاودان در این آتش خواهند ماند و این سبب اعمال دنیوی آنان بوده است ، آنان را زجر می دهد.( حاقه آیه 25 تا 31) آنان همواره به خود امید می دهند که از این تنگنا روزی رهایی یابند ( غافر آیه 11) و لو شده با پرداخت فدیه از آن راحت شوند ( رعد آیه 18) به نظر آنان رهایی از این عذاب آن چنان مهم است که حاضرند از همه کس و کار خویش بگذرند و حتی از مال و فرزند و زن و خویشان مایه می گذارند.( معارج آیات 11 تا 15) هر دم برای رهایی به هر چیزی تمسک می کنند و فریادخواهی و استغاثه آنان گوش فلک را پر و کر می کند ( فرقان آیه 13 و 14 و فاطر آیه 36 و 37) به سوی ماموران عذاب می روند و آنان کمک و یاری می جویند تا دست کم آبی به ایشان برسانند.( کهف آیه 29)و یا از عذاب ایشان بکاهند.( غافرآیه 49) ولی استغاثه های آنان بی اثر بوده ( کهف آیه 29) و به آنان آب جوشان خورانده می شود.( همان ) و وقتی در نهایت در می یابند که نمی توانند از عذاب دوزخ رها شوند آرزوی مرگ می کنند (حاقه آیات 25 تا 31) ولی افسوس که امکان مرگ نیز برای ایشان فراهم نیست و جاودان در آن به سر خواهند برد.
این ها نشان می دهد که عذاب دوزخ آن چنان سخت و شدید و طاقت فرسا که به هر شکلی دوزخیان می کوشند تا دست کم از بخشی از آن رهایی یابند و یا به جبران مافات بپردازند. درگیری و خصومت و بگو مگوهایی که قرآن درباره آنان نقل می کند این دشواری را به خوبی می نمایاند. هر گاه آنان با یک دیگر مواجه می شوند به لعن و نفرین یک دیگر می پردازند و خواهان دو برابر شدن عذاب دیگری می گردند که به نظر آنان موجب شده اند که گرفتار آتش دوزخ و دیگر عذاب های آن شوند.( اعراف آیه 38 و 39) با رهبران خود برای اثبات بی گناهی خود به مجادله بر می خیزند و آنان را به اغواگری خود محکوم و سرزنش می کنند.( اعراف آیه 38 و ابراهیم آیه 21)
مشکل آن است که هم عذاب جسمی می بینند و هم عذاب روحی و روانی می شوند و از این رو بسیار در رنج و عذاب قرار می گیرند. به ویژه این که استهزای آنان به هنگام عذاب همراه با یادآوری عزت و احترامی بوده که در دنیا داشتند.(ذاریات آیه 13 و 14 و دخان آیه 47 و 49)
با آن که خودشان به حقانیت وعده ها اعتراف داشته و به درستی آن معتقدند(اعراف آیه 44 و ملک آیه 9 تا 9) و به گناهانشان اقرار دارند(اعراف آیه 50 و 53) ولی با دست از دروغگویی بر نمی دارند و به انکار انجام اعمال زشت در دنیا می پردازند(نحل آیه 28 و 29) و به دروغ می گویند که به پرسش بتان نپرداخته اند (غافر آیه 70) از این رو از این که پاها ( یس آیه 63 و 65) و دست ها ( همان ) و پوست های بدن ( فصلت آیه 19 و 21) به سخن می آیند و چشم هایشان گواهی می دهند(همان ) و بر دهانشان مهر زده می شود (یس آیه 63) عصبانی و خشمگین می شوند.
مشکلی که دوزخیان با آن رو به رو هستند دگرگونی پوست هایشان ( مدثر آیه 26 تا 29) و ذوب شدن آن ها ( حج آیه 19 و 20) و روییده شدن پوست جدید بر روی پوست بریان شده (نساء آیه 56) و کنده شدن پوست هاست(معارج آیه 15 و 16) از آنان در دوزخ با آب داغ ( واقعه آیه 92 و 93) و میوه های بدبو و تلخ ( واقعه آیه 51 و 56) پذیرایی می کنند. آب های دوزخی که تشنگی آنان را تشدید می کند.(اعراف آیه 50 و ص 56 و صافات آیه 62)
غم و اندوه جانشان را به درد می آورد.( هود آیه 106) و آه و حسرت و پشیمانی دل هایشان را می فشارد.( بقره آیه 167 ) و در حسرت مال و قدرت از دست رفته خود ( حاقه آیه 25) و گوش ندادن به سخنان حق ( ملک آیه 6) و کوتاهی کردن در حق ( زمر آیه 56) و تهیه نکردن توشه آخرتی خود در دنیا ( فجر آیه 23) زندگی می کنند . زندگی ای که میان مرگ و زندگی است و برزخی میان آن دو می باشد.( ابراهیم آیه 16 و 17) یک پایشان در زندگی است و پای دیگرشان در مرگ گام بر می دارد.( طه آیه 74)
با گرزهای آهنین آنان را شکنجه می کنند ( حج آیه 19) و به ذلت و خواری دچار می شوند.(غاشیه آیه 1 تا 4) و چهره هایشان به گناه زشت می شود و دندان هایشان از زیر پوست نمایان می شود. به چهره بر روی دوزخ کشیده می شوند( فرقان آیه 34 و قمر آیه 47) و چهره هایشان سوخته می شود.( کهف آیه 29) و با صورت به دوزخ افکنده می شوند و همه نوع ذلت و خواری بر آنان تحمیل می شود.( اسراء آیه 97) آنان کر و کور می شوند و از همه چیز محروم می گردند و از یاری و امداد خدا دور می شوند.( قصص آیه 38)
این ها بخشی از عذاب دوزخ است که بر پایه آیات قرآن بیان شد تا تصویر و ترسیمی از عذاب دوزخ داشته باشیم و از آن پرهیز کنیم .
حس گرایی ، بینش کسانی است که ادراک حقیقی را منحصر به ادراک حسی و تجربه می دانند. اینان شاخه ای از مادیون هستند که همواره امور عالم را به ماده و قوای جسمانی نسبت می دهند . از این رو فلاسفه و فرزانگانی که حس را منشا علم بشر می دانند ،حسگرایان ، اصحاب حس و حسیون نامیده می شوند که در مقابل عقلیون وعقل گرایان قرار می گیرند. قرآن برای تبیین و تحلیل بینش حس گرایان، به بیان آثار و پیامدهای بینشی ، نگرشی و گرایشی اصحاب آن پرداخته است که در آغاز این نوشتار به پیروی از قرآن به این آثار اشاره می شود. بی ایمانی نخستین اثری که قرآن برای حس گرایان بیان می کند؛ زیرا کسانی که دنیا را ماده و تنها راه شناخت را قوای احساسی می دانند و به حس به عنوان تنها منبع شناختی می نگرند، نمی توانند به غیب و اموری نامشهود و نامحسوس ایمان آورد. از این رو نه تنها به خدا ایمان نمی آورند بلکه به هر چیزی که فراسوی ماده است ایمان نمی آورند و بر این باورند که آن چه از هستی می توان پذیرفت و باور داشت زندگی دنیایی و محسوس است که در آن زاده می شویم و می میریم و این که روحی باشد که در رستاخیز بر انگیخته و حسابرسی می شود ، امری موهوم و غیر علمی است. البته برخی از ایشان به آفریدگار و خدایی باور دارند که این دنیای محسوس را آفریده است.(مومنون آیه 33 تا 38) پرهیز از باور به امور غیر محسوس موجب می شود که امور غیب را نپذیرند و تنها به عالم شهود ایمان بیاورند و آن را بپذیرند، این گونه است که هر گونه ادعایی که نسبت به آخرت و امور غیر مشهود می شود ، به عنوان دروغ و امری غیر واقعی و نادرست تکذیب می کنند و مدعیان آن را به دیوانگی و غیر عقلانی بودن متهم می کنند و هر گونه دعوتی را نسبت به امور غیر مشهود چون وحی، آخرت و رستاخیز و پاسخگویی در پیشگاه خداوند رد می کنند و در نتیجه آن با پیامبران به مبارزه بر می خیزند و به عنوان حکم عقل و علم و دفاع از ساحت علم و عقل به مبارزه با دین و پرستش و دیگر آموزه های وحیانی می پردازند.(همان ) برای این که حقانیت خود را اثبات و مدعیان وجود عالم غیب و غیر مشهود را به چالش بکشانند، به طرح درخواست های غیر منطقی روی می آورند. قرآن بیان می دارد که به سبب بینش حس گرایانه این گروه است که برخی از ایشان از پیامبر (ص) درخواست داشتند تا برای اثبات حقانیت وجود فرشته و غیب و قیامت و پیامبری ، فرشته ای از عالم غیب و غیر محسوس بر ایشان نازل شود. حتی گام را از این نیز فراتر نهاده و خواستار این شدند که همراه خود نوشته ای مکتوب و محسوس بیاورد. با این همه باز به او ایمان نمی آورند ؛ زیرا اگر این امور اتفاق می افتاد باز به جهت تجسم یافتن و محسوس شدن ایمان نمی آورند. خداوند نیز بیان می کند که اگر ما فرشته را بخواهیم در زمین ظاهر کنیم می بایست مقتضیات و شرایط زمین و ماده را رعایت کنیم و به آن جامه جسمانیت بپوشانیم که دوباره اشکال باز می گردد و به صورت دور صریح هرگز نمی توان حقانیت عالم غیر مشهود و غیر محسوس را اثبات کرد. عوامل حس گرایی قرآن به عواملی که موجب می شود تا بینش و فلسفه حس گرایی در شخصی پدید آید، اشاره کرده و به تبیین و تحلیل آن ها می پردازد. در نگرش قرآنی جهل مهم ترین عاملی است که حس گرایی را ایجاد و تقویت می کند. قرآن توضیح می دهد که اعتقاد مشرکان به نفی اراده الهی در مساله مرگ ریشه در جهل و نادانی آنان دارد؛ از آن جایی که شناخت درستی از حقایق هستی ندارند موجب می شود که حقایق جهان را امور محسوس محدود سازند و در نتیجه آن از تاثیر اراده خداوند در پدیده مرگ غافل می شوند و نمی پذیرند که اراده غیر محسوس الهی می تواند در مساله مرگ نقشی را ایفا کند ؛ بلکه به نظر ایشان تنها امور حسی و عوامل مادی است که مرگ را موجب می شود. بنابراین ، می توان این نتیجه را از تحلیل مشرکان به دست آورد که علل و عامل مهمی که موجب شد تا به حس گرایی بپیوندند مساله جهل و عدم شناخت هستی و علل و عوامل موثر در ایجاد و تداوم آن است.( جاثیه آیه 23 و 24) در حقیقت ریشه حس گرایی در بینش و نگرش انسان را می بایست در جهل مردمان به واقعیت هستی و دنیا دانست . قرآن بیان می کند که بیشتر مردمان دانشی ندارند ؛ زیرا تنها آگاهی و دانش ایشان به ظاهر و آشکار دنیا و هستی و از باطن و ملکوت آن آگاهی و شناختی ندارند ؛ از این روست که بر پایه این بینش و نگرش، تحلیل و عمل کرده و گرایش های خویش را ساماندهی می کنند.(روم آیه 6 و 7) از این روست که از پیامبر می خواهند که اگر در عالم باطن و غیر محسوسی به جز عالم شهادت وجود دارد ، پدرانشان را که مرده اند ، زنده کند. این درخواست بر پایه این است که شناخت به مسایل دنیا و فرآیند زیست و مرگ در آن را نداشته و تصویر ناقص و نادرستی از هستی دارند.(جاثیه آیه 23 و 25) عوامل دیگری که قرآن به عنوان عامل گرایش انسان به حس گرایی یاد می کند ، عواملی هستند که ریشه در همین عامل اصلی و نخستین دارد؛ زیرا جهل به هستی و نادانی نسبت به واقعیت های دنیا موجب می شود تا نوعی کفر نسبت به امور غیر محسوس و مسایل غیبی پدید آید و تنها به اموری ایمان آورند که قابل تجربه باشند و حس آن را درک کند. از همین روست که بنی اسرائیل به سوی معبود حسی گرایش یافته و از پیامبر خویش می خواهند که معبودی محسوس برای آنان برگزیند تا به عبادت آن مشغول گردند. همین مساله موجب شده است که در غیاب و نبود حضرت موسی در میان مردم ، آنان خود اقدام به ساختن گوساله از جواهرات و زیور آلات می کنند و به پرستش آن مشغول می شوند( بقره آیه 93) روحیه استکباری ( فرقان آیه 21) و نیز تجاوزگری ( همان ) ظلم و ستم ( اعراف آیه 148) که از عوامل حس گرایی از آن یاد شده نیز ریشه در اصل جهل و نادانی انسان نسبت به هستی و واقعیت های آن دارد. این گونه است که حس گرایان با انکار معاد و فرشتگان و امور غیب دیگر به دنیاگرایی گرایش می یابند و به ستیز با امور غیب و هر آن چیزی که با آن ارتباط می یابد می پردازند.( فرقان آیه 17 تا 21 و نیز نجم آیه 27 تا 30) در نظر حس گرایان خداوند هیچ تاثیری در مرگ انسان ها و یا زنده بودن آنان ندارد بلکه آن که موجب زندگی و یا مرگ می شود ، دهر است که خود عاملی مادی است . به این معنا که روزگار و عوامل دنیوی موجب می شود که فردی به دنیا بیاید و یا از میان برود.( جاثیه آیه 23 و 25) از مهم ترین و معروف ترین اقوامی که در قرآن از آنان به حس گرایی یاد می کند، غیر از کافران ثمودی(مومنون آیه 31 تا 37) کافران (انعام آیه 25 و 29) قوم ابراهیم ( انعام آیه 76 و 78) قوم بنی اسرائیل است. این قوم با آن همه پیامبرانی که به سوی ایشان فرستاده و گسیل شده اند باز هم به غیب ایمان نیاورده و تنها به دنیا و امور حسی باورمند هستند . این گونه است که در همه مواردی که قرآن از ایشان یاد می کند به حس گرایی آنان مرتبط است. ( بقره آیه 55 و نساء آیه 153 و اعراف آیه 138 و طه 91) همین نگرش موجب شده است که در حال حاضر آنان نیز از مهم ترین طرفداران حس هستند و به تعبیر قرآن آنان علاقه شدیدی به زندگی دنیا داشته و می خواهند که هزاران سال بزیند.
شیوه های مختلفی را می توان برای ریشه یابی جریانات سیاسی, اجتماعی و دینی در پیش گرفت. بی گمان یکی از این شیوه ها و روش ها، بررسی بینشی و نگرشی جریانات است. اگر به مساله امروز جهان اسلام یعنی به گروه تروریستی القاعده توجه کنیم می توان ریشه های تاریخی آن را در خوارج صدر نخست اسلام ردگیری و شناسایی کرد.
در این جا تنها به برخی از مهم ترین قواعد و بنیادهای فکری و عملیاتی القاعده و خوارج نظری گذرا و تند می اندازیم تا ببینم این دو گروه چه اشتراکاتی داشته اند.
یکی از بینش ها و نگرش های اصلی خوارج حکومت آنارشیستی است. به این معنا که آنان با ایجاد و یا وجود هر نوع حکومتی مخالف ورزیده و بر پایه لا حکم الا لله ، هر حکومت غیر از حکم و حکومت خدایی را باطل و ظالم می دانسته اند. از این رو به شدت با حکومت درگیری می شدند و در این راه میان حکومت حق و باطل ، و یا حکومت عادل و ظالم فرقی نمی گذاشته اند. چنین نگرشی را می توان در گروه القاعده به آسانی شناسایی کرد.
دومین ویژگی خوارج، تکفیر همه کسانی بود که بر اندیشه و روش و نگرش ایشان نبوده اند؛ در این مساله فرقی میان کسانی که با ایشان مخالف بوده و یا سکوت کرده و بی طرفی پیشه گرفته بودند، قایل نمی شدند ؛ از این روست که چماق تکفیر را بر سر همه می کوفتند و به آسانی همه را از دم تیغ می گذراندند. بر این اساس است که شعار هر کس با ما نیست پس دشمن ماست را سر می دادند.
سومین ویژگی خوارج این بوده است که میان مخالفان هیچ گونه تمایزی را قایل نمی شدند . بنابراین فرقی نداشت که زن و یا کودک و یا پیر و برنا باشد . از این روست که با آن که به ظاهر نماز شب می خواندند و از خرمای افتاده در پای درختی نمی خوردند و حق رهگذر را نیز نمی پذیرفته و در حقوق این چنینی راه افراط می پیمودند , با این حال به آسانی آب خوردن زن آبستنی را می کشتند و بچه را از دلش بیرون کشیده و به زخمه شمشیر به هلاکت می انداختند. در ترورهای کورشان میان افراد فرقی نمی گذاشتند و گناهکار و بی گناه را از دم تیغ می گذراندند؛ چنان که سیاست امروز القاعده این است.
چهارم این که خوارج به جهت سادگی و ظاهرگرایی افراطی و جمود بیش از اندازه و خشک مقدسی بودن همواره از سوی سیاست مداران تیز و زیرک مورد سوء استفاده قرار می گرفتند. بارها در تاریخ گزارش شده است که سیاست مدارانی زیرک آنان را بازی داده و از آنان برای رسیدن به اهداف خود و ایجاد هرج و مرج در داخل مرزهای دولتی و یا در سرحدات و مرزهای دولت ها بهره می گرفتند و جامعه و امت را به آشوب می کشیدند. شهرهای آباد را نابود و ویران می ساختند و اجازه رشد و شکوفایی که در سایه آرامش و آسایش ایجاد می شود به امت و جامعه اسلامی نمی دادند. القاعده در جهان امروز نیز در راستای سیاست های برخی از دولتمردان جهانی و حتی ضد اسلامی مانند آمریکا عمل می کنند و ضمن برپایی آشوب و قتل و عام گسترده افراد مسلمان بی گناه , فرصت حضور نظامی را به متجاوزان می بخشند و برای آنان بی اجر و مزد فعالیت می کنند.
مواردی از این دست را می توان در باره خوارج و القاعده یافت که بیانگر قواعد و بنیادهای فکری و عملیاتی مشترک این گروه به ظاهر دینی و تکفیری است.
جستارگشایی: بی گمان قرآن دانشنامه علوم و معارف نیست و به این هدف تدوین نشده است؛ بنابراین نباید از آن انتظار داشته باشیم تا درباره علوم و معارف بشری اطلاعات شناختی خاص ارایه دهد و به ما کمک کند تا دست کم برخی از دانش های انسانی را از آن فراگیریم و یا ما را با نظریاتی در این حوزه آشنا سازد. از این رو سخن گفتن از حزب به معنای اصطلاحی صرفا سیاسی در آموزه های قرآنی تلاشی بیهوده و تطبیق دانش سیاسی و اصطلاحات آن بر آیات و یا گزاره های قرآنی امری نادرست و تحمیل عقاید بر متن قرآنی است که مولف آن از این کار ما خشنود نخواهد شد. از این رو می بایست از همین آغاز از انتظارات خود بکاهیم و تنها به هدف مولف از تالیف وتدوین قرآن توجه داشته باشیم.
با این همه قرآن به عنوان کتاب هدایتی وحیانی به جهت جنبه و هدف اصلی هدایت گری انسان به سوی کمال مطلق و آموزش روش های و بیان راه های رسیدن از نوعی دربرگیرندگی برخوردار می باشد که می توان از این ویژگی و خصیصه آن برای شناخت برخی از مسایل در همه حوزه ها بهره جست. دو ویژگی این کتاب آسمانی و وحیانی را منحصر به فرد کرده است. نخستین ویژگی آن دوری از تحریف است که به ما این امکان را می بخشد تا از گزاره های آن به شرط دلالت مطابقی یا تضمنی و حتی التزامی به عنوان حد وسط منطقی بهره گیریم و در قیاسات به کار بریم . این ویژگی به معنای آن است که اگر به مطلبی در قرآن دست یافتیم که دلالت بر مراد تام و تمام باشد می توان به عنوان یک نظریه قطعی و علمی استفاده کرده و بر مصادیق تطبیق داده و احکام خاصی را استنباط کرد. ویژگی دوم قرآن است که به جهت جنبه هدایتی آن از در بردارندگی خاصی برخوردار است که از آن به "تبیان کل شی" در برخی از آیات تعبیر شده است. این امر موجب می شود تا هر آن چیزی که مرتبط با مساله هدایت بشری به سوی کمال در دنیا و آخرت باشد مورد نظر قرار گرفته و در آن کوتاهی نشده است. بنابراین تفریطی در آیات قرآن نسبت به مساله ای از مسایل هدایتی یافت نمی شود. از آن جایی که هدایت به سوی خاص آخرت نیست به همه مسایلی دنیوی و بشری که ارتباط تنگاتنگی با مساله هدایت به سوی سعادت دنیوی و اخروی دارد ، اشاره و به کلیات آن پرداخته شده است. از این روست که می توان کلیاتی از مسایل سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی ، اجتماعی ، روان شناسی و حتی برخی از علوم پایه مانند ریاضی ، شیمی ، فیزیک و مانند آن دست یافت. کلیاتی که از ویژگی استثنایی صحت قطعی تمامی برخوردار می باشد و تردید و شکی به این گزاره های کلی و قطعی راه پیدا نمی کند و می توان به عنوان کبرای قیاس از آن بهره برد.
اکنون بر این پایه این منطق و نظریه درباره گزاره های قرآنی به مساله حزب در آموزه های قرآنی با توجه به اصطلاح علوم سیاسی نظری می افکنیم تا به بینش و نگرش قرآنی در این مساله آگاهی یافته و از آن در گرایش روزمره خود بهره گیریم.
معناشناسی حزب
حزب در واژه شناسی عربی به معنای هر گروهی است که دارای گرایش های واحدی باشند.( العین ، خلیل فراهیدی ، ج 1 ص 375)
در اصطلاح دانش سیاسی روز ، حزب عبارت از سازمان سیاسی است که از هم فکران و طرف داران یک آرمان تشکیل شده است وبا داشتن تشکیلات منظم و برنامه های سیاسی کوتاه مدت و بلند مدت برای دست یابی به آرمان و اهدافش کوشش می کند. احزاب به طور معمول برای به دست گرفتن قدرت دولتی و یا شرکت در آن مبارزه می کنند.
حزب به گروهی از مردم اطلاق می شود که آرمان های مشترک و منافع خاصشان , آنان را از گروه بزرگ تر که جامعه ملی است ، متمایز می کند و با داشتن تشکیلات و برنامه منظم و یاری مردم تلاش می کنند تا قدرت دولتی را به دست گیرند و یا این که در قدرت ملی شریک گردند و برنامه و آرمان هایشان را بدین وسیله عملی سازند و در این راه به ویژه از وسایل قانونی یاری می گیرند .
معمولا در هر تعریف از حزب باید چهار فکر و رکن را در برگیرد: 1. حزب باید دارای سازمان های مرکزی و رهبری کننده و پایدار و ماندنی باشد. به بیان دیگر ، تشکیلات حزب نباید با مردن رهبران و یا بنیانگذاران حزب از هم بپاشد؛ 2. حزب باید دارای سازمان های محلی پایدار باشد و با سازمان مرکزی حزب ، ارتباط دایمی داشته باشد؛ 3. رهبران مرکزی و محلی حزب باید مصمم باشند که قدرت سیاسی را در کشور خواه به تنهایی و یا به کمک حزب های دیگر به دست گیرند و آن را رهبری و اداره کنند و نباید تنها به به اعمال نفوذ بر روی قدرت سیاسی حاکم اکتفا کنند؛ 4. حزب باید از پشتیبانی مردم برخوردار باشد. ( فرهنگ علوم سیاسی، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران ، 1374 ، شماره واژه 1769 ص244 و 245)
با توجه به این تعریف شاید نتوان در گزاره های قرآنی اثری از حزب به معنا و مفهوم سیاسی و اصطلاحی آن یافت و تنها آن چه را که بتوان از نص واژه حزب در قرآن یافت معنای نخست آن باشد که گروه های هفکر را در بر می گرفت و حزب الله وحزب شیطان و یا احزاب بیان شده در سوره احزاب را به این معنا نسبت داد؛ ولی می توان با توجه به معنای اصطلاحی واژگان دیگری را در قرآن یافت که همین معنا اخیر و اصطلاحی را مورد نظر قرار داده و به کم و کیف آن اشاره کرده است. از جمله مصادیقی که می توان برای مفهوم اخیر در قرآن یافت حزب منافقان است که به عنوان یک جریان همفکر در تلاش کسب قدرت پدیدار شده و کوشش های جدی و مهمی را برای کسب قدرت به عمل آوردند. به نظر می رسد که در برخی از آیات از مصادیق دیگری نیز ردگیری و شناسایی کرد که نه عنوان جریان برانداز داخلی و نیروهای مخالف و اپوزیسیون بلکه به عنوان حزب به مفهوم واقعی آن تلاش داشتند تا قدرت را از گروه های رقیب داخلی به چنگ آورده و خود زمام امور را در دست گیرند. آنان با آن که در کنار پیامبر(ص) بودند ولی با به کار گیری روش های حزبی می کوشیدند تا دست کم در تغییر رویه دولت تاثیر گذار باشند و بر پایه سلایق و روش های اقتصادی ، فرهنگی ، نظامی و سیاسی آنان کارها صورت پذیرد. از این رو پس از رحلت نیز تلاش کردند تا همانند یک حزب امروزین با تشکیلات و سازمان های مرکزی و محلی در برخی از شهرهای اسلامی قدرت را از دست حزب رقیب بیرون آورند. از این رو می توان با توجه به هر دو مفهوم به این مساله پرداخت. آن چه در این نوشتار مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد ، حزب به معنای اصطلاحی آن است که در دو شکل منافقان به عنوان حزب برانداز و اپوزیسیون و حزب امت بروز و ظهور پیدا کرده است. حزب امت بخشی از امت اسلام را تشکیل می دادند که در پی قدرت بوده و کسب آن از اهداف مهم این تشکل سیاسی در عصر بعثت بوده است. امت در آیات قرآن به معنای گروه های هم فکر و هم مقصد به کار رفته است که می تواند بخشی از امت بزرگ اسلام باشد. این بدان معنا خواهد بود که امت اسلام خود به امت های چندی ( حزب به مفهوم اصطلاحی آن ) دسته بندی می شدند که هر کدام دارای روش های خاص و اهداف ویژه ای بوده اند. در آیات قرآنی سخن از امت وسط ، امت مقتصده ، امت شاهد و امت های دیگری از امت اسلام است که بر این نکته اشاره دارد. افزون براین در امت بزرگ اسلام دسته ها و گروه های متعددی پدیدار شده بود که قرآن به جهت اختلاف شدید از نظر بینشی ، نگرشی ، گرایشی و کنشی به آنان پرداخته و مسایل و کنش ها و واکنش های آنان را تحلیل و تبیین کرده است. در آیه 52 و 53 از این که برخی از امت بزرگ اسلام رفتار و منش دیگری را در پیش گرفته و به دستجات و گروه های خرد تقسیم شده و هر یک از ایشان داشته ها و روش ها و منش های خویش را برتر یافته و بدان افتخار کرده و شادمانی می کند ، مورد توجه قرار می دهد و آنان را به این روش سرزنش می کند. در آیه 32 سوره روم نیز از این که امت بزرگ اسلام یک پارچگی خود را از دست داده و به گروه های متعددی با گرایش های مختلف تقسیم شده اند و بدان نیز افتخار می کند ، مورد نکوهش و سرزنش قرار می دهد. این همه نشان می دهد که حزب به اصطلاح سیاسی و امروزین آن در ایات قرآنی با عناوین و اصطلاحات خاص دیگری مورد توجه و نظر قرار گرفته و خداوند در قرآن به تبیین و تحلیل آثار و پیامدهای این گونه تحزب گرایی پرداخته است.
حزب نفاق
یکی از احزاب مهم سیاسی که در قرآن بدان توجه شده است ، حزب نفاق است. نفاق ، در اصطلاح قرآنی یک گرایش دینی و سیاسی با اهداف قدرت است. نفاق در زمانی شکل می گیرد که افراد و گروه هایی که در حوزه قدرتی قرار گرفته اند به جهت ناتوانی و قرار گرفتن در موضع ضعف اجتماعی و سیاسی نتوانند مقاصد و اهداف و افکار خود را بروز دهند ، از این رو با همگرایی ظاهری و نشان دادن وفاق اجتماعی و همراهی و همدلی زبانی می کوشند خود را در جامعه و نهادهای سیاسی و اجتماعی جا دهند و با دورویی اهداف و مقاصد خویش را پیش برند. اگر کفر را در مقابل ایمان دو بنیش و نگرش اساسی بدانیم نفاق به معنای کفر نهان است که به شکل ایمان خود را نشان می دهد. منافق با شهادت ظاهری به ایمان می کوشد تا از فشارها و تهدید ها در امان قرار گیرد و حریم امنیتی خاصی را دور خود پدید آورد. از این رو هر گاه قدرت دولت ایمانی کاهش یافت کنش ها و واکنش های منافقان چهره دیگری می گیرد و برخی از اهداف نهان خود را آشکارا بیان می کنند و در هنگامه خطر دوباره پوستین اسلام را برای حفاظت به تن می کنند. منافق همواره در اندیشه کسب قدرت و تغییر معادلات به نفع کفر است. تنها تمایز میان کفر و نفاق در این است که منافق هدفش را نهان می سازد و روش های نرم را در پیش می گیرد و از قدرت نرم سخن می گوید. هم حالت در تقیه نیز در زمان اقتدار و قدرت کفر پدید می آید؛ زیرا مومن در زمان اقتدار کفر و ظلم قدرتمندان با در پیش گرفتن پوشش تقیه ، خود را در حریم امنیت قرار می دهد.
رهبران سیاسی نفاق به هدف کسب قدرت از روش ها و شیوه های متعدد و چندی بهره می گرفتند که قرآن در آیات سوره بقره و منافقان و نیز در سوره های دیگر بدان پرداخته است. رهبری این گروه را در آغاز افراد قدرت طلبی به عهده داشتند که پیش از هجرت پیامبر به مدینه داعیه پادشاهی و ملک و سلطنت داشتند و مقدمات این کار نیز فراهم شده بود. اینان با ایجاد پایگاه های مرکزی که در آن زمان به در قالب مساجد بروز و ظهور می کرد به ایجاد مسجدی در مدینه به عنوان پایگاه اقدام کردند که در آیات قرآنی به مسجد ضرار یاد شده است. این مسجد به عنوان پایگاهی برای رهبران نفاق از جمله ابی بوده است. پس از گسترش دامنه نفوذ سیاسی و جغرافیایی اسلام و حکومت مدینه، افراد دیگری نیز به این گروه پیوستند که از مهم ترین ایشان می توان به ابو سفیان اشاره کرد.
حزب سیاسی در عصر بعثت
دومین جریان قوی سیاسی که در عصر بعثت وجود داشت، جریان قدرت طلبی بود که به هدف کنار زدن به قول خودشان حزب بنی هاشم ایجاد شده بود. این جریان سیاسی گاه به شکل گروه فشار عمل می کردند و در موارد اقدام به حرکات تند و خشونت بار فیزیکی ضد مخالفان می کردند. در آیات قرآنی چندی به این گروه و حزب به مفهوم امروزی اشاره شده است. این حزب سیاسی قوی در تغییر برخی از رفتارها و یا تاخیر برخی از اقدامات موثر بودند. در مساله خلافت این حزب با همه وزنه سیاسی ، اجتماعی, اقتصادی و نظامی خود وارد شد و کفه را به سوی خود تغییر داد. قرآن با اشاره به حرکت های این حزب سیاسی قدرت طلب در آیه 67 سوره مائده می فرماید: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین ؛ ای پیامبر آن چه به تو وحی شده را ابلاغ کن و اگر چنین نکنی رسالتش را به سرانجام نرسانده ای . خداوند تو را از مردمان حفظ می کند به راستی که خداوند قوم کافر را هدایت نمی کند.
این جریان آن چنان قوی بود که پیامبر از ابلاغ حکم و دستور الهی درباره جانشین و انتقال قدرت پس از خود می هراسید . خداوند از این حزب سیاسی به دو نام الناس ( مردمان ) و کافرین یاد می کند. به این معنا که عدم پذیرش ولایت سیاسی پس از پیامبر به معنا و مفهوم کفر به خدا و آیات اوست. ترس از ترور و خشونت فیزیک نسبت به پیامبر تا آن اندازه از سوی جریان سیاسی قدرت طلب وجود داشت که قرآن از آن به صراحت و شفافیت سخن می گوید و پیامبرش را به حفظ و نگه داشت از سوی خود دلگرم می سازد. این جریان سیاسی در آیات دیگری از قرآن مطرح و مسایل و موضع گیری هایشان تبیین و توضیح داده شده است.
از دیگر احزاب سیاسی این دوره که نقش مثبتی را ایفا می کرد می توان به امت حزب الله یاد کرد. این گروه سیاسی هم در روش و هم در بینش و نگرش و گرایش بر اعتدال بوده و به عنوان بخش از امت بزرگ به عنوان امت نمونه مورد تمجید و تجلیل قرار گرفتند. اینان کسانی بودند که به عنوان بخشی از امت یاد شده اند و در آیاتی از این که آنان به شایسته دعوت و از ناشایسته باز می دارند مورد تشویق و حمایت قرار گرفته اند. این دسته را می توان به عنوان امت مقتصد و امت وسط و شاهد یاد کرد که حزب الله را تشکیل می دادند و به عنوان انصار واقعی پیامبر عمل می کردند. آیات زیادی به این حزب مستقیم و معتدل اشاره می کند و از این که برنامه ریزی آنان در راستای تقویت امت و قدرت دولت مرکزی است مورد تایید خداوند قرار می گیرند.
به هر حال در اندیشه سیاسی قرآن می توان به مساله احزاب سیاسی به عنوان نمونه های از قدرت طلبی برخی از جریانات دینی و سیاسی و نیز یاوران دولت صالح و عدالت پرور و ولایت محور دست یافت.
قرآن برای دوره جوانی که بخشی از مراحل زندگی بشر است ، ویژگی هایی را بر شمرده است که دانستن آن میتواند برای کسانی که در این مرحله زندگی میکنند و یا با جوان و جوانان سر و کار دارند مفید باشد. در شعر پارسی و فرهنگ ایرانی اسلامی بر این نکته تاکید شده است که چون سر و کارت با کودک فتاد ، پس زبان کودکی باید گشاد . به این معنا که نمی توان از کودک توقع و انتظار رفتار مطابق سن خودت را از او داشته باشی ، بلکه میبایست با توجه به روحیات مخاطب و اقتضائات سنی او عمل و رفتار کرد. جوانی سنی است که انسان از مرحله کودکی و بلوغ گذشته است و به سوی رشد و کامل فکری میرود. در این دوره برخی علائم در انسان ظاهر میشود که یکی از آن ها دندان عقل است ، یعنی نخستین نشانه از بلوغ عقلی ، چنان که بلوغ جنسی اولین علائم و نشانه های ورود به سن نوجوانی و جوانی است . با نشانه دندان عقل آدمی در مییابد که در آغاز عقلانیت قرار گرفته است و مسیر رشد را طی میکند. انسان رشید به کسی میگویند که این فرایند را در صحت و سلامت جسم و جان طی میکند و به بلوغ عقلی میرسد که کمال آن در قرآن سن چهل سالگی است. در چهل سالگی است که جوانی به یک معنا تمام میشود و میان سالی آغاز میگردد.
خصوصیاتی که قرآن برای دوره جوانی بیان میکند نشان میدهد که در این دوره برخی از خصوصیات آدمی به کمال خود میرسد . این خصوصیات در دو جنبه جسمی و روانی است. به یک معنا انسان در این دوره از جهت جسم به کمال میرسد و آن چه شایسته قوا و نیروهای غریزی و جسمی است به بلوغ و نهایت کمال خود میرسند. چنان که برخی از حالات روانی و عاطفه ای نیز در این دوره تشدید و به کمال لایق خود دست مییابند.
قرآن بیان میدارد که انسان در این دوره به نهایت قدرت جسمانی و توانایی بدنی میرسد که از آن به اشد یعنی توان و شدت تعبیر میشود. ( کهف آیه 13 و نیز حج آیه 5 و قصص آْیه 14 و 15 و نیز غافر آیه 67) تعبیر از استوا به معنای اعتدال در جوانب بدنی و رشد بیانگر آن است که این بخش از قوای انسانی به کمال خود دست یافته است.
در دوره جوانی امور عاطفی در شخص تقویت و به نهایت میرسد، از این روست که قرآن به مساله زیبایی طلبی جوانان اشاره میکند و این که جوان در این دوره به خاطر مسائل عاطفی و روانی میکوشد خود را در لباس و جمال بیاراید ، بنابراین توجه فطری و غریزی به خود آرایی در جوانان امری عادی تلقی شده است و قرآن در ایه 20 سوره حدید به این مساله اشاره میکند. تمثیل قرآنی از دوران زندگی بشر به دوره جوانی همانند دوره گیاهان اشاره شده است و بیان گردیده که چگونه در گیاهان دوره ای است که بهجت و رنگ های شاد در آن نمایان میشود که پس از ان اندک اندک به زردی میگراید و از زیبایی میافتد. جوانی دوره ای است که از این نظر انسان به کمال میرسد و رنگ و چهره اش شاد و شاداب و با طراوت است.
از خصوصیاتی که قرآن برای جوانان بیان میکند ، تهور ، شجاعت و زیر پا افکندن مصحلت سنجی هاست. در این دوره جوان به چیزی که نمی اندیشد ، مصلحت هاست و از این رو بی محابا جانش را در خطر میافکند. شور و شادابی و گرایش فطری و غریزی به احساس و عواطف وی را به سوی تهور و شجاعت پیش میبرد. این گونه است محافظه کاری را کناری مینهد و با فرمان عشق و احساس حرکت و شتاب میکند و عقل را به هیچ میگیرد؛ زیرا در این دوره که آغازین سال های رشد عقل و عقل گرایی است ، عاطفه و احساس به اوج خود رسیده و به کمال لایق خود دست یافته است . از این رو هیچ توجه و نظری به عقل و خرد چنان که باید و شاید ندارد. تصمیمات همه بر پایه احساس و شور و عاطفه است. ( یونس آیه 83 و کهف آیه 10 و 16 و قصص آیه 14 و 15) در همه این آیات به جوانانی اشاره میشود که بر خلاف مصلحت سنجی های معمول عمل میکردند. سخن از اصحاب کهف است که جوانانی شجاعی بودند که وقتی به حقانیتی دست یافتند آن را آشکار و بی محابا بدون هیچ مصلحت سنجی بیان کردند و سر در این راه نهادند و یا سخن از ابراهیمی است که به شناخت دست یافته است و بی محابا به جان بتان بی جان افتاد و آتش نمرودیان به جان خرید. البته این بدان معنا نیست که جوان همواره در خطا و تحت تاثیر عاطفه عمل میکند ؛ زیرا زمان رشد عقلانی نیز است و سخن از جوانانی است که در سال های میانی سی و چهل است. در این دوره نوعی هماهنگ میان عقل و عاطفه بر قرار میشود و احساس و عقل و نیز جسم و جان به اعتدال دست مییابند این گونه است که اینان به عنوان رهبران عمل میکنند. قدرت ، شجاعت ، عقل و احساس به وی کمک میکند تا بتواند به خواسته ها ی خود به اسانی دست یابد.
اگر قرآن جوان و جوانی را به لهو گرایی و سرگرمی ها و بازی های بیهوده متهم میسازد ، نه از باب سرزنش است بلکه از آن روست که این دوره اقتضائاتی دارد که میبایست طی شود. بلوغ جنسی و یا بهره مندی از سرگرمی ها ، توان و قدرت فوق العاده جوان و جوانی را نشان میدهد. هر عنصر و قوه ای در انسان میبایست در یک فرایند و در زمانی به بلوغ برسد تا انسان از آن برای رشد و بالندگی اصلی و کمالی خود بهره برد. در این دوره این قوا به کمال میرسد ولی از آن جایی که جوان برنامه ای عقلانی در آغاز قدرت گیری ندارد آن را صرف کارهای بیهوده میکند. از این رو نیاز است که در آغاز راه وی را یاری رساند و برنامه ای متناسب و متنوع با دوره جوانی برای او فراهم آورد. در گذشته در این دوره به جوانان فنون رزمی و یا جنگی میآموختند تا قدرت خود را در راه درست و صحیح که در آینده برای حفظ جان خود و خانواده و کشور مفید بود ، قرار دهد. اکنون نیز چنین چیزی نیاز است . این نیاز به برنامه دارد. به هر حال آغازین روزهای جوانی تا چند سال نخست آن ، روزهای سرگرمی و بیهودگی جوانان است مگرآن که ساماندهی و هدایت شود.( حدید آیه 20)
قرآن با اشاره به زندگی جوانانی چون حضرت ابراهیم (ع) ( انبیاء ایه 60 ) اسماعیل ( صافات آیه 101 و 102) اصحاب کهف ( کهف آیه 13) موسی ( قصص آیه 14) مریم ( آل عمران آیه 37) و یوسف ( یوسف ایه 23 تا 32) نمونه های از جوانان و جوانی و شیوه جوانی کردن را به انسان میآموزد که میتوان با الگوبرداری از آنان جوانی را بر پایه آموزه های قرآنی و کمالی آن به سر آورد.
مرحوم آیت الله بدلا در یک دیدار خصوصی وقتی سخن به تقوا رسید با اشاره به کنترل تلویزیون گفت: تقوا مانند این کنترل است. از سویی تنظیم می کند و از سویی تعدیل و از سویی دیگر تغییر می دهد و صدا را کم و زیاد می کند ، و بلندای آن را کاهش و یا افزایش می دهد. این گونه است که تقوا نیز به عنوان یک مهار گر و کنترل کننده درونی عمل می کند. گاه قوای انسانی را تعدیل می کند و گاه دیگر آن را در راستای نیازها تغییر می دهد و به کانال دیگری منتقل می کند. اگر قدرتش از حد گذشت و افزایش یافت و زیاد طغیان کرده آن را تعدیل می کند و به حالت طبیعی و نرمال بر می گرداند. این گونه است که تقوا همواره به عنوان هدایت گر ، تعدیل کننده ، مهار گر و تغییر جهت دهنده عمل می کند و نمی گذارد که قوا و نیروهای طبیعی و غریزی بشر از حد و اندازه خود بیرون رود و روح و قوای الهی و ملکوتی را تضعیف کند.
به حقیقت که اگر تقوا نبود، قوای غریزی بشر که در طبیعت دنیا بهترین فرصت و بستر برای رشد و بالندگی را دارا می باشند، آدمی را از مسیر هدایت و کمال دور می ساختند. تقوا به یک معنا نتیجه عمل به آموزه های وحیانی الهی است. هرگاه به یکی از دستورها و فرمان های الهی خداوند پاسخ دهیم و عمل کنیم نیروی در ما تقویت می شود که به عنوان مهارگر و کنترل کننده است. هر یک از دستورهای پنج گانه ( از وجوب، حرمت، کراهت ، استحباب و جواز ) بخشی از قوای انسانی را تعدیل یا تقویت یا تضعیف و یا محدود می سازد. این گونه است که چیزی در بشر پدید می آید که از آن به تقوا یاد می شود. تقوای در حقیقت اسم مصدر اعمال انسانی و اطاعت از دستورهای وحیانی است. وقتی ما به هر یک از دانش و یا شناخت ایمانی که به دست آورده ایم عمل کنیم ، تقوا در ما شدت می یابد و امکان مهار و هدایت و تعدیل قوای دیگر نیز فراهم تر از پیش می گردد. این گونه است که گفته اند هر دانشی با عمل به آن میوه تازه و بهتری می دهد و هر چه مناسب با دانش ایمانی و شناخت یقینی عمل کنیم و به سخنی دیگری عبادت واقعی ( عمل به دستور الهی ) را انجام دهیم ، شناخت و معرفت ما افزایش می یابد و قدرت و توان کنترل ما نیز افزایش می یابد. این گونه است که قوای روحانی و الهی ما جلوی فجور و طغیان قوای نفسانی و طبیعی که در بستر طبیعی زمین به خوبی رشد و بالنده می شوند را می گیرد و آن را هدایت ، مهار ، تعدیل و یا گاه تغییر می دهد که این همان تقواست که آدمی را به مقصد و مقصود می رساند و شامل حکم الهی می گردیم که هم از هدایت خاص کتاب الهی بهره مند شویم و هدی للمتقین را مصداق گردیم( بقره آیه 29) و هم از فلاح و رستگاری دو دنیا یعنی آرامش و آسایش برخوردار گردیم و از روضه روضوان بهره مند شویم.
برزخ فاصله میان مرگ تا قیامت کبراست. از این رو به این فاصله زمانی برزخ گفته اند که حایل میان دو نشاه و دو نوع مختلف از زندگی است. زندگی دنیایی که ویژگی های آن را همه ما می شناسیم و زندگی آخرتی که در تبیین قرآنی زندگی است که جسم و ماده در آن معنا و مفهوم دیگری می یابد؛ زیرا قرآن بیان می دارد که در قیامت زمین و آسمان به زمین و آسمانی دیگر تبدیل می شود: یوم تبدلت الارض غیر ها و السموات . قرآن بیان می کند که در آن نشاه و زندگی هوا چنان معتدل است که از خورشید سوزان و یا سرمای سوزناک خبری نیست. میوه ها و خوراک های آن جا هر چند در برخی موارد شباهت هایی با این دنیا دارد ولی هم مانند دنیا می باشد و هم شباهتی ندارد. نوعی بقا و پایداری است که در دنیا مفهومی ندارد. در سوره های واقعه و انسان و قیامت و تکویر و بسیاری از سوره ها و آیات به مساله ویژگی ها آخرت پرداخته شده است.
اما برزخ چگونه نشاه و دنیایی است؟ به نظر می رسد که به خاطر حایل بودن می بایست از ویژگی های دو نشاه دیگر برخوردار باشد. به این معنا که برخی از خصوصیات دنیایی مانند رشد و تکامل و بهره مندی از آن در این زندگی می بایست وجود داشته باشد ، چنان که می بایست از نوعی ویژگی قیامتی نیز برخوردار باشد. این عالم برزخ از آن جایی که خود عالم دیگری است می بایست از خصوصیات خاص خود نیز برخوردار باشد. انسان های که در برزخ هستند نه اهل دنیا هستند و نه اهل آخرت . این عالمی است که قرآن به صراحت به وجود آن اذعان داشته است.
در تبیین قرآنی کسانی به این نشاه و عالم برزخ می روند که به مرگ طبیعی و یا اختیاری از این نشاه و زندگی دنیایی بیرون رفته باشند.( مومنون آیه 23) این نشاه و عالم تا زمانی باقی و برقرار است که رستاخیز بر پا نشده باشد. با بر پایی رستاخیز و قیامت نشاه دنیا و نیز برزخ پایان می یابد.
این که گفته شد که کسانی به عالم برزخ می روند که به مرگ طبیعی و یا اختیاری دچار شده باشند ، به این معناست که انسان می تواند به شکل به این عالم وارد شود ؛ زیرا عالمی است که در حال حاضر موجود است و انسان به آن رفت و آمد دارد ؛ در بیان قرآنی آمده است که انسان هر گاه به خواب می رود جانش را خداوند می ستاند؛ در این زمانی که جانش ستانده می شود به عالم برزخ می رود؛ زیرا در این حالت انسان به نوعی مرگ می رسد که از آن به مرگ ناپایدار می توان تعبیر کرد. توفی و یا مرگ کامل آن است که روح از تن بیرون رفته دیگر باز نگردد. این نوعی رفت و آمد انسان به عالم برزخ است. ولی نوعی دیگری نیز وجود دارد که آن مرگ اختیاری است. فرد عارف کامل می تواند با اراده خویش روح را از تن بیرون برد و به عالم برزخ وارد شود و سپس با اراده خود که در طول اراده الهی و به سخن دیگر اذنی خداوند است به تن بازگرداند. این مرگ اختیاری از آن همه نیست و تنها کسانی به آن دست می یابند که تقوای الهی پیشه کرده و مقامات انسانی را به تمام و کامل طی کرده باشند. در این حالت است که روح این امکان را می یابد که از این نشاه به نشاه برزخ برود و بازگردد. البته رفتن انسان کامل به نشاه برزخ و یا دیگر نشاه ها امری عادی است؛ زیرا انسان کامل حافظ همه حضرات( عوالم پنج گانه ) است و در همان حال که در عالم دنیاست در عالم برزخ و یا عوالم دیگر الهی سیر می کند و تا مراتب وجودی امکانی و کاملی خود پیش می رود.
روش دیگری که انسان به عالم برزخ می رود ، مرگ است . وقتی انسان بمیرد ( چه به مرگ طبیعی و یا قتل و خودکشی و مانند آن ) به عالم برزخ می رود و در آن عالم می ماند و زندگی می کند: و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون ؛ و پیشاپیش ایشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شود.( مومنون آیه 100)
در عالم برزخ هر کس بر اساس کاری که کرده است ، از زندگی خاص آن جا بهره مند می شود؛ شهیدان و صالحان از زندگی بهشتی واری برخوردار می شوند که قرآن از آن به ستایش یاد کرده است و فرموده است: و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ؛ گمان نبرید که کسانی که در راه خدا کشته و شهید شده اند مردگانند بلکه آنان زندگانی هستند که از روزی خدا بهره مند می باشند.( نساء ایه 69)
در باره مجرمان و تبهکاران و طاغیان نیز بیان می دارد که ایشان در عذاب برزخی گرفتار هستند و شبانه روز معذب هستند و وضعیتی سخت و دشواری را تا روز رستاخیز سر می کنند: مما خطیئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا؛ به جهت گناهانشان غرق شدند پس در درون آتش در آید.( نوح آیه 25) این آتش دوزخ برزخی غیر از آتش دوزخ رستاخیزی است. قرآن در باره وضعیت فرعون بیان می کند که هم اکنون هر بامدادان و شبانگاهان آتش بر او عرضه می شود و او را به آتش عذاب می کنند.
به هر حال انسان پس از مرگ به جهانی می رود که آن را جهان برزخ گفته اند. در آن جهان تا روز رستاخیز زندگی می کند و از نعمت های بهشتی وارش و یا عذاب های دوزخی وارش بهره مند می شود. از آن جایی که جهان تکامل و رشد و بالندگی است ، از فواید باقیات صالحات و کارهای پسندیده و اعمال نیک خود بهره مند می گردد و از عذاب او کاسته می شود و راه رشد و بالندگی را طی می کند. اعمال نیک فرزندانش به او بهره می رساند و دستگیر او می گردد و بر کمالاتش افزوده می شود. چنان که اگر اعمالی بد و زشت بر جا گذاشته باشد از آن نیز بهره مند می گردد و بر عذابش افزوده می شود. از این روست که گفته اند که کارهای و سنت های زشت و پسندیده برای آدمی در دنیا و برزخ و آخرت اثر دارد. باشد که در دنیا با کارهای پسندیده و سنت های نیکو و باقیات صالحات( فرزند، مدارس ، مساجد و دیگر کارهای عام المنفعه ) برای خود در دنیا و آخرت ره توشه های مفیدی بگذاریم تا در عالم برزخ از بهره های کامل دهنده آن نیز برخوردار شویم.
برادری ایمانی ، یکی از کارآمدترین راه ها برای اتحاد اجتماعی ، همگرایی و همبستگی میان امت و بهترین راه برای گریز از زیان تفرقه و اختلاف و حفظ کیان جامعه قرآنی و اسلامی است؛ زیرا در سایه برادری ایمانی است که اتحاد ، همدلی ، همرایی و همکاری و محبت پدیدار می شود و جامعه از کژی ها و انحرافات روحی و اجتماعی واعتقادی در امان می ماند و توازن اجتماعی در میان جامعه پدید می آید و فاصله طبقاتی کاهش و همگرایی تقویت می شود.
در روایات اسلامی است که مسلمانان در برابر هم مانند ساختمان و سازه ای می مانند که همه اجزای آن به گونه قرار می گیرند که یک دیگر را حفظ و نگه می دارند. ( مجمع البیان ، طبرسی، ج 4 ص 546)
قرآن محور اصلی اتحاد و وحدت و هم گرایی را در جامعه اسلامی و امت قرآنی ، برادری ایمانی دانسته و آنان را دستی واحد در برابر دشمن می داند. ارتباطی که از ارتباط خونی قوی تر و اساسی تر است و بر این اساس نمی توان به خاطر رابطه و پیوند خونی و برادری نسبی و خونی از برادری ایمانی دست شست ولی بلکه جایز و گاه واجب است.( توبه آیه 24)
در نگرش قرآن ، مسلمانان ( کسانی که شهادتین را بر زبان جاری کرده اند) برادر دینی هستند و می بایست این برادری را به شیوه های مختلف عملی و رفتاری تقویت کنند.( احزاب آیه 18 و بقره آیه 178 و آیات دیگر) البته نوعی برادری در میان برخی از مسلمانان سست ایمان با منافقان وجود دارد که قرآن آن را مورد نکو هش و سرزنش قرار می دهد و از این دسته از مسلمانان می خواهد که از آن دور کنند ؛ زیرا منافقان انسان هایی هستند که جز زیان سودی نخواهند داشت و در هنگام سختی مسلمانان را رها می کنند.( احزاب آیه 18)
آثار برادری در دو بعد اسلامی و ایمانی( مرتبه عالی تر) مورد توجه قران بوده و بدان پرداخته است. بیان این آثار خود بیانگر ارزش و اهمیت و جایگاه مهم برادری ایمانی در نگرش و بینش اسلام و قرآن است. از جمله آثاری که قرآن برای برادری بیان می کند می توان به حسن معاشرت و ایجاد همبستگی و الفت در میان مومنان اشاره کرد.( بقره آیه 220) ، اصلاح میان مومنان (حجرات آیه 10) و بر طرف کردن اختلافات و دو دستگی ها ( ص آیه 22 و 23) دوری از غیبت و حفظ حریم خصوصی افراد( حجرات ایه 12) تساوی در حقوق ( توبه آیه 11) عفو و گذشت در حق یک دیگر( بقره آیه 178) و حتی گذشت از قصاص ( همان ) بیان گر آن است که تا چه اندازه می تواند برادری ایمانی برای تحکیم وحدت و ایجاد همبستگی اجتماعی مفید و موثر باشد. از این روست که قرآن برادری ایمانی در میان مسلمانان را نعمت الهی دانسته ( بقره آیه 178 و آل عمران آیه 103) و به عنوان عامل پایداری اجتماعی مورد تاکید قرار داده است.( بقره آیه 178) و اسلام و الفت خدادادی را به عنوان عوامل ایجادی این نوع برادری و الفت از مومنان خواسته است. ( آل عمران ایه 103) در نگرش قرآن این گونه وحدت و همبستگی را نمی توان با صرف همه سرمایه های زمین دست یافت و تنها به ایمان و اسلام و عنایت الهی است که چنین پیوندی در میان مومنان ایجاد شده و می شود.( انفال آیه 63)
قرآن با تاکید بر حقوق برادری چون کمک رسانی به یک دیگر ( بقره آیه 220) ، کوشش برای رفع مشاجره ها و نزاع ها و حل و فصل دعاوی ( حجرات آیه 10 و 9) و پرهیز از کارها و رفتارهایی که موجب می شود تا همبستگی و وحدت اجتماعی خدشه دار شود، از مومنان می خواهد به برادری به عنوان عامل اساسی وحدت امت توجه کنند و از تفرقه و عوامل آن پرهیز کنند.( حجرات آیات 11 و 12 )
احسان و نیکوکاری ، به جهت بر انگیختن احساس خوش و لذت روحانی ، امری شایسته و ارزشی است که مورد اقبال و استقبال بیشتری مردم است. انسان طبیعی به طور فطری گرایش به زیبایی ها و تحسین آن دارد؛ از این رو کارهای شایسته که در شکل کامل آن صورت می گیرد و از لحاظ زیباشناختی روح لطیف آدمی را به صورت خود جلب و جذب می کند، مورد تحسین عموم مردمان قرار می گیرد. راغب اصفهانی در کتاب شریف مفردات الفاظ قرآن کریم ، بر این باور است که واژه حسن و مشتقات آن وصف آن دسته از امور دینی و یا دنیایی قرار می گیرند که به سبب داشتن گونه ای از زیبایی عقلی ، عاطفی ، حسی و مانند آن می تواند با برانگیختن احساس خوشی ، رضایت ، زیبایی و تحسین در انسان ، او را به خود جذب کند. وی می افزاید: احسان به مفهوم کار نیکو کردن و نیز انجام دادن درست، نیک و شایسته کاری در شکل کامل آن ، در قرآن به کار رفته است و شواهدی را بر آن می آورد.
مفهوم احسان در کاربردهای متعدد و متنوع آن ، تصویر ارزش و جایگاه آن را در نظام فکری و ارزشی اسلام ، در کنار بیان و تحلیل مصادیق و پیآمدهای گوناگون روانی ، اخلاقی ، عرفانی ، فردی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و آخرتی آن ، حوزه بسیار گسترده ای از آموزه های قرآنی و روایی و نیز در حوزه یاد شده را تشکیل می دهد.
بخش قابل توجهی از آموزه های نبوی و ولوی( ولایتی ) مربوط به احسان بیش تر به مباحث جزیی پرداخته است. به نظر می رسد با همه تلاش های گسترده ای که از سوی مفسران و مولفان صورت گرفته است ، تعریف دقیقی از اصطلاح قرآنی احسان به دست داده نشده است؛ زیرا همه این تعاریف به سبب گستردگی مصادیق و عناصر موثر در مفهوم احسان و نیز عدم تفکیک میان کاربردهای آن ، از جامعیت لازم برخوردار نمی باشد. تعاریفی چون : رساندن نفع و سود نیکو و شایسته ستایش به دیگری؛(التبیان ج 2 ص 153 و نیز ج 4 ص 426) کرای که از سر آگاهی و به شکل شایسته انجام گیرد؛(مجمع البیان ، طبرسی، ج 1 ص 248) و نیز انجام کاری به شکل نیکو و با انگیزه خدایی و رساندن خیر یا سود به دیگری بی چشم داشت هر گونه پاداش و جبران کردنی (المیزان ج 4 ص20) نتوانسته است مقصود و مفهوم را چنان که باید و شاید به خواننده منتقل کند و از دربرگیرندگی و وازنش بر خوردار باشد تا بتوان از آن ها به تعریفی جامع و مانع یاد کرد.
از آیات قرآنی و بیان مصادیق احسان می توان به این مطلب دست یافت که عناصر و مولفه هایی چون ایمان، انگیزه ، نیت الهی ( حسن فاعلی) نیک بودن ذاتی کار( حسن فعلی ) شکل شایسته انجام کار( هیات صدوری) رساندن خیر و خوبی به دیگری به عنوان عناصر اصلی در تحقق مفهوم احسان مهم و موثر هستند. در پاره ای از مصادیق همه و در پاره ای دیگر تنها بخشی از عناصر یاد شده ، مرز معنایی احسان را تشکیل می دهند.