سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندرزها، صیقل جانها و جلای دل هایند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :206
بازدید دیروز :302
کل بازدید :2147311
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/2/2
7:48 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام


از نظر آموزه‌های قرآنی همه چیز به شکل دقیق و کامل همانند آمارگیری در کتابی احصاء شده است. خدا می فرماید: وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا؛ و ما همه چیز را به شکل کتاب احصاء برشمرده و ثبت کرده ایم .(نباء، آیه 29)
واژه احصاء از حصی به معنای سنگریزه است. در قدیم برای شمارش دقیق و آمار کامل، از سنگریزه استفاده می شد. از همین رو شمارش دقیق و کامل را احصاء می گویند. از این آیه به دست می‌آید که هر چه در هستی است به شکل دقیق و کامل شمارش شده در کتابی ثبت و ضبط شده است. مفسران بر اساس روایات تفسیری و تبیینی آن را لوح محفوظ دانسته اند.
از جایی که آیات قرآن متناظر و مثانی است و هم چون طاقدیس به یک دیگر تکیه کرده است، خدا در جایی دیگر در تبیین کتاب می فرماید : إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَی? وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُّبِینٍ؛ بی تردید ما مردگان را زنده مى کنیم و آنچه را پیش فرستاده اند و خوبی ها و بدی های که به شکل سنت و باقیات صالح یا طالح بر جا مانده از ایشان را ثبت مى کنیم و همه چیز را در امام مبین روشن احصاء کرده و برشمرده ایم .(یس، آیه 12)
در این آیه به جای کتاب اصطلاح امام مبین آمده است. واژه امام از ا م م به معنای اصل و ریشه هر چیزی است. از این رو به مادر ام گفته می شود. هم چنین به آبادی مرکزی ام القری گفته شده که اصل آبادی های پیرامونی است. پیشوا را نیز امام می گویند به دلیل اینکه همانند مادر اصلی است که امت همانند فرزند به آن مراجعه می کند. از سویی مادر هماره در پیش و فرزند در پس مادر می رود و او را پیشوا قرار می دهد تا از امنیت و آرامش و آسایش و رفاه فراهم آمده از مادر بهره برد. امام در میان امت نیز از چنین حکم و جایگاهی برخوردار است. مقطعی از زمان مهم و اساسی را نیز به همین سبب امة می گویند که پیش تر آمده و رفته است.
واژه مبین نیز از بان معتل العین یایی به معنای جدا کردن است. از آن جایی که سخن واضح و فصیح و بلیغ و رسا و شیوا مطلب را به تمام و کمال می رساند و دارای معنا و مفهوم است، بیان می گویند. در حقیقت روشنی و وضوح کلام به سبب همان بینونت و جدا سازی آن است. پس وضوح و روشنی لازم جدا سازی است.
پس امام مبین کسی یا چیزی است که اصل جدا ساز و روشن و روشنگر است به طوری که همه به آن بر می گردد و روشن و جدا ساز است.
از آن جایی که همه هستی دارای اصلی است که از آن جا و به آن جا بازگشت است. هم چنین از آن جایی که انسان عصاره هستی و امام عصاره عصاره هستی است که خدا در سوره به او سوگند خورده است، باید گفت لوح محفوظ و کتاب مبین در عالم انسانی همان امام معصوم علیهم السلام است که نخستین آن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و آخر آن امام العصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
از امام باقر(علیه السلام) از پدرش از جدش(علیهم السلام) نقل شده است که فرمود: هنگامی که این آیه: «وَ کُلَّ شَیْء اَحْصَیْناهُ فِی اِمام مُبِین»، نازل شد «ابوبکر» و «عمر» برخاستند و عرض کردند: ای پیامبر! آیا منظور از آن «تورات» است؟ فرمود: نه. عرض کردند: «انجیل» است؟ فرمود: نه. عرض کردند: منظور «قرآن» است؟ فرمود: نه. 
در این حال امیر مومنان علی(علیه السلام) به سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد، هنگامی که چشم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر او افتاد، فرمود: «هُوَ هذا! اِنَّهُ الاِمامُ الَّذِی اَحْصَی اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی فَیْهِ عِلْمَ کُلِّ شَیء»؛ امام مبین این مرد است! او است امامی که خداوند متعال علم همه چیز را در او احصا فرموده است !. (معانی الاخبار صدوق، ص 95)
در تفسیر«علی بن ابراهیم» از «ابن عباس» از خود امیرمومنان(ع) نیز نقل شده است که، فرمود: «اَنَا وَ اللّهِ الاِمامُ الْمُبِیْنُ، اُبَیِّنُ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ وَرِثْتُهُ منْ رَسُولِ اللّه»؛ به خداسوگند! منم امام مبین، که حق را از باطل آشکار می سازم، این علم را از رسول خدا به ارث برده و آموخته ام. (نور الثقلین، 4، ص 397)
پس هر چیزی در هستی در کتاب مبین و لوح محفوظ ثبت است که از جمله مهم‌ترین آنها همان اعمال خوب و بد انسان است. چنان که خدا در آیات دیگر در تببین این حقیقت و شهادت امام معصوم در قیامت می فرماید : وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَی? عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ و بگو : عمل کنید یقیناً خدا و پیامبرش و مؤمنان یعنی همان معصومان اعمال شما را مى بینند ، و به تحقیق به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانده مى شوید ، پس شما را به آنچه همواره انجام مى دادید ، آگاه مى کند .(توبه،105)


  
  

از نظر قرآن، هر انسانی چهار وظیفه و تکلیف اصلی دارد تا خود را از چاه خسران و زیان «اسفل السافلین» (تین ، آیه 5) طبیعت برهاند و خود را به احسن التقویم(تین، آیه 4) ساحت قدس الهی آغازین بازگرداند. این چهار عمل اصلی عبارتند از: ایمان ، عمل صالح، توصیه به حق، توصیه به صبر(عصر، آیات 1 تا 3)

بر این اساس، توصیه به حقانیت در حوزه نظری و توصیه به صبر در حوزه عملی، هر چند که یک وظیفه برای آدمی است که باید ایمان و عمل صالح را نیز پیش از آن فراهم آورده باشد، اما می توان گفت که این وظیفه و تکلیف نسبت به دیگران از نظر فرهنگ ارتباط اجتماعی در قالب «موعظه» اخلاقی و ارزشی تعریف و تبیین می شود، نه در قالب ولایت که ساختار آن اعمال قدرت است.

توضیح این که از نظر قرآن، ولایت به معنای مسئولیت سرپرستی کامل نسبت به کسی تنها در اختیار خدا است؛ زیرا تنها آفریدگار و پروردگار کسی به عنوان مالک از حق سرپرستی و تصرف در اموال خویش بهره مند است؛ از این رو، تنها خدا دارای ولایت مطلق نسبت به آفریده هایش است.(شوری، آیات 9 و 28) بنابراین تنها کسانی می توانند در مقام ولایت قرار گیرند که مظهر الهی باشند؛ حال این ولایت تکوینی(اعراف، آیه 158؛ بقره، آیه 258) و تصرف در هستی باشد یا ولایت تشریعی(انعام، آیه 57؛ یوسف، آیه 40) باشد که در حوزه امر و نهی اعتباری است. از همین روست که خدا ولایت تشریعی خویش را تنها به پیامبر(ص) و اولوا الامر به عنوان مظهریت بخشیده است.(آل عمران، آیه 132؛ نساء، آیه 59؛ حشر، آیه 7) بر همین اساس هر گونه معصیت نسبت به رسول الله(ص) معصیت نسبت به خدا خواهد بود.(مجادله، آیات 8 و 8)

از نظر قرآن، امت اسلام به عنوان مظاهر ربوبیت الهی، از درجه ای از ولایت برخوردار هستند و همانند والدین نسبت به فرزندان، افراد امت اسلام نسبت به یک دیگر از ولایت متقابل برخوردار هستند.(توبه، آیه 71؛ آل عمران، آیات 104 و 114)

این بدان معناست که فریضه امر به معروف و نهی از منکر، تنها یک وظیفه اخلاقی و توصیه ای در سطح موعظه عام یا نصیحت خاص نیست، بلکه وظیفه و تکلیفی است که برخاسته از حق ولایت است. به این معنا که هر یک از افراد امت نسبت به رفتار خاص دیگران در مقام نصیحت نه موعظه قرار می گیرند و باید مورد به مورد در معروف و منکری که دیده می شود، ورود کرده و امر و نهی کنند. معلوم است که امر و نهی چیزی نیست که غیر صاحبان ولایت و حکومت اختیار آن را داشته باشند؛ پس این که امر و نهی برای همه تجویز شده است، به معنای آنان است که همه آنان کارگزاران حکومت هستند و به عنوان ضابطین قضایی و حافظین امنیت اخلاقی جامعه باید فرمان دهند تا اقامه حدود الهی شود و معروف انجام و منکر ترک شود. هر گونه مخالفت با ضابطین به عنوان معصیت و تمرد و مخالفت تلقی شده و مجازات حقوقی و کیفری دنیوی و اخروی دارد. بنابراین، نتوان مساله فریضه امر به معروف و نهی از منکر را به سطح موعظه عام یا نصیحت موردی خاص فروکاست ؛ زیرا این فریضه جزو حقوق اجتماعی مسلمان و تکلیفی شرعی است که از مقام ولایت برخاسته و شخص دارای همان اقتدار و حکومت و حاکمیتی است که اولیای امور سیاسی و اجتماعی و قضایی و نظامی و انتظامی برخوردار هستند و درگیری و مخالفت با آنان مجازات و کیفر دارد؛ چنان که مخالفت با ولایت والدین در امور خانوادگی این گونه است، در خانواده بزرگ اجتماع این آمران و ناهیان هستند که از ولایت همراه با ضمانت اجرایی برخوردار هستند.


  
  


از نظر آموزه‌های قرآنی، آخرت فاقد هرگونه چیزی است؛ زیرا هر چه در آخرت از خیر و شر یا نیک و بد است مربوط به عمل انسان است.
در آیات قرآن بارها در باره سرزمین آخرت سخن از قاع و ساهره است. خدا می فرماید : فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ‌؛ که ناگاه همه بر یک زمین صاف و هموار حاضر شوند .(النازعات، آیه 14)
در جایی دیگر می فرماید : فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا لَّا تَرَی? فِیهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا؛ پس آنها را به صورت دشتی هموار و صاف وامى گذارد که در آن هیچ کژی و پستی و بلندی نمى بینی .(طه، آیات 106 و 107)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید : وأن الجنة قیعان، وأن غراسها: سبحان الله، والحمد لله، ولا إله إلا الله، والله أکبر؛ بهشت دشت صافی است که با تسبیحات اربعه درختکاری می شود.


  
  

از نظر قرآن، انسان دارای دو جنبه امری و خلقی است(اعراف، آیه 54) که یکی از جنبه های انسان رو به بالا دارد و جنبه دیگرش گرایش رو به پایین دارد. آن جنبه امری انسان، یعنی «یلی الربی» همان جنبه ای روح است که به دمیدن و نفخ الهی در شکل و قالب «نفس» در کالبد انسانی قرار گرفته است.(سجده، آیه 9؛ زمر، آیه 42؛ شمس، آیه 7) همین نفس انسانی است که به شکل کامل گرفته و به سرای دیگر برده می شود.(زمر، آیه 42) این جنبه که باید گفت جنبه «امری» است، رو به ساحت قدس الهی و «احسن تقویم» دارد.(تین، آیه 4)

اما آن جنبه «یلی الخلقی» همان جنبه ای است که رو به طبیعت دنیا و اسفل السافلین دارد.(تین، آیه 5)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، جهنم و جنت ، ظهور اتم و اکمل همین دو جنبه امری و خلقی انسان است. انسانی که در اسفل السافلین دنیا قرار گرفته است، اگر سرش را همانند چارپایان به سمت زیر بگیرد و رو به آسمان احسن تقویم امری و روحی نباشد، این نفس انسانی دچار سقوط می شود تا جایی که همانند گیاه به زمین می چسبد بلکه بدتر چون جمادات بی هیچ حرکت و رشد و نموی می شود.(اعراف، آیه 179؛ بقره، آیه 74؛ جن، آیه 15؛ انبیاء، آیه 98) نتیجه این آن است که قلب چنین کسی گرفتار وارونگی می شود. در این صورت در آخرت که زمان ظهور تمام و کمال هر چیزی است، این قلب خود دوزخ می شود که نماد اسفل السافلین حقیقی است. بر همین اساس، چنین شخصی که جهنم است را می آورند: وَ جی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ.(فجر، آیه 23)

اما اگر در دنیا و طبیعت آن، انسان رو به آسمان و ساحت قدس داشته باشد، به احسن تقویم خویش باز می گردد و این نفس انسانی خودش «روح» می شود و روحانیت می گیرد که می تواند به چیزهای دیگر جان و روح بخشد. از این روست که بهشت این ساهره و قیعان یعنی دشت صاف و خالی، به روحانیت این فرد که خودش بهشت است، روح می یابد و جان می گیرد و بهشت آفرین می شود. چنان که خدا می فرماید: فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ؛ پس خودش روح و ریحان و بهشت نعمت است.(واقعه، آیه 89) در این حالت است که این روح انسانی در بهشت خودش، «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ » (یونس، آیه 10) به «کن فیکون» می کند و هر چیزی را می آفریند؛ چنان که خدا می فرماید: عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا؛ چشمه ای که می نوشند از آن بندگان خدا خودشان آن را منفجر و جاری می سازند.(انسان، آیه 6)

پس نفس انسانی به جایی می تواند عروج کند که «روح » شود و نماد روح الهی باشد به طوری که نیازش به کالبد در حد و سطحی باشد که می تواند که نیازی به جسم ندارد هر چند که دارد. در حقیقت شماری از انسان ها تا جایی رجعت و بازگشت دارند که از آن جا بازگشته اند؛ یعنی نفس ایشان به مقام روح رجعت می کند.(واقعه، آیه 89)


97/4/27::: 5:21 ع
نظر()
  
  

در نگره اسلامی به دنیا و نسبت آن به آخرت، فلسفه ای بیان می شود که دنیا را مزرعه و کشتزار آخرت می داند. در این نگرش فلسفی، دنیا دارای ارزشی است که نمی توان آن را نادیده گرفت و این گونه نیست که اصالت آخرت، اصالتی را برای دنیا به جا نگذاشته باشد، به گونه ای که انسان ناچار شود در تقابل تناقضی قرار گیرد و مجبور به انتخاب یکی از دو باشد؛ بلکه به نوعی برای هر دو اصالتی است که باید به جای تقابل تناقضی، دنبال وجه دیگر از وجوهی باشیم که بتوان میان هر دو جمع کرد چنان که نگره قرآنی آن را جمع کرده است.

باید گفت از منظر اسلام، هستی از جمله دنیا، در کمال لایق و بایسته و شایسته خود آفریده شده و هیچ گونه «فطور» و نقصان و خللی در آن نیست.(ملک، آیه 3)

البته انسانی که در «احسن التقویم» آفریده شده و برترین و بهترین ارزش ها و استواری ها در آن نهادینه شده است، وقتی در دنیا قرار می گیرد، برایش «اسفل السافلین» خواهد بود.(تین، آیات 4 و 5)

اما این هرگز به این معنا نیست که دنیا در ذات خویش پست باشد؛ بلکه در نظام احسن در بهترین حالت اقتضایی خودش قرار دارد.

نکته دیگر آن که آن چه در اسلام مذموم است، محبت دنیا و علاقه انسان به آن است، نه بهره گیری انسان از آن؛ زیرا اصولا کالبد انسان بلکه نفس وی در همین دنیا شکل می گیرد و اگر فرآیند شکل گیری کالبد انسانی به شکل صحیح و تمام در دنیا اتفاق نیافتد، و در حرکت جوهری این فرآیند ناتمام ماند، هرگز نفسی پدیدار نمی شود؛ زیرا دمیدن روح و نفخ آن(سجده، آیه 9) زمانی است که این امر اتفاق افتاده باشد، آن گاه است که انشاء جدیدی رخ می دهد و با دمیدن روح الهی در کالبد آماده، نفس انسانی ایجاد می شود.(مومنون، آیه 14؛ حج، آیه 5؛ شمس، آیه 7)

در نگره قرآنی، انسان باید به این اصالت دنیا توجه داشته باشد؛ زیرا که دنیا تنها بستر سازه اخروی انسان است؛ یعنی اگر دنیا نباشد، انسانی برای آخرتی نیست؛ زیرا جعل خلافت برای انسانی است که در قرارگاه زمین رشد می کند و اسمای الهی را در خود ظهور و بروز می دهد.(بقره، آیات 30 و 31) و این گونه است که استاد فرشتگان و مسجود آنان می شود.(بقره، آیات 30 تا 34)

انسان هر آن چه در دنیا می کارد در آخرت درو می کند؛ بنابراین، بی بهره گیری از حسنات و طیبات دنیا هرگز نمی تواند حسنات آخرتی و طیبات اخروی را در اختیار داشته باشد. بنابراین باید از خدا بخواهد حسنات دنیا و آخرت را برایش فراهم کند.(بقره، آیه 200)

به هر حال، امروز روز کار و عمل و کشت و زراعت است، و آخرت روز حساب و برداشت و درو و بهره گیری از کشت دنیا است. از همین روست آخرت را روز «حصاد» و جمع آوری محصول گفته اند و امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: الیوم عمل بلاحساب و غدا حساب بلاعمل.(نهج البلاغه) و پیامبر(ص) می فرماید: می‌فرماید: الدنیا مزرعه الاخره؛ دنیا کشتزار آخرت است. (ارشاد القلوب دیلمی ج 1 ص 89؛ عوالی اللئالی، ابن‌ابی‌جمهور احسائی: ج 1 ص 267 ح 66؛ بحارالانوار، ج 107 ص 109)


97/4/25::: 4:50 ع
نظر()
  
  

از نظر قرآن، خداوند غفار و غفور است و همه گناهان را می بخشد. البته از نظر قرآن، این بخش در دو شکل با توبه و بی توبه شدنی است.

  1. بخشش همه گناهان با توبه: از نظر قرآن هر گناهی هر چند بزرگ باشد، با توبه کردن از سوی خدا بخشیده می شود. بنابراین، شرک و کفر که ظلم عظیم و گناهی بزرگ است، با توبه بخشیده می شود. خدا می فرماید: قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛ بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیاده‏ روى روا داشته‏ اید از رحمت‏ خدا نومید مشوید در حقیقت ‏خدا همه گناهان را مى ‏آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است.(زمر، آیه 53) از این رو، کسانی که کافر و مشرک هستند با ایمان آوری به توحید، همه گناهان آنان بخشیده می شود و حتی برخی از بدی های به خوبی ها تبدیل می شود. خدا می فرماید: إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا؛ مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند پس خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل مى ‏کند و خدا همواره آمرزنده مهربان است.(فرقان، آیه 70)

  2. بخشش همه گناهان بی توبه: از نظر قرآن، همه گناهان اهل توحید ممکن است بی توبه بخشیده شود. خدا به صراحت می فرماید: إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِیمًا؛ مسلما خدا این را که به او شرک ورزیده شود نمى ‏بخشاید و غیر از آن را براى هر که بخواهد مى ‏بخشاید و هر کس به خدا شرک ورزد به یقین گناهى بزرگ بربافته است(نساء، آیه 48) این که خدا می فرماید شرک نمی بخشد به معنای آن است که شرک را بی توبه نمی بخشد، وگرنه با توبه و اسلام آوری می بخشد. البته امید بی خودی نباید به خدا بست ؛ زیرا بخشش خدا بر اساس مشیت است و انسان عاقل بی توبه نمی ماند حتی اگر وعده خدا در میان باشد؛ زیرا این وعده با قید مشیت همراه است که به معنای خواست خدا است و ممکن است که این خواست به برخی تعلق نگیرد. از آن جایی هر گناهی با توبه بخشیده می شود، عاقل توبه می کند تا یقین کند بخشیده شده است. (بقره، آیه 284؛ آل عمران، آیه 129؛ نساء، آیات 48 و 116؛ مائده، آیه 18)

پس از نظر قرآن، ممکن است به خواست و مشیت الهی، گناهان همه اهل توحید که شرک و کفر نمی ورزند، بی توبه بخشیده شود؛ زیرا با توبه همه گناهان حتی شرک بخشیده می شود و این که خدا در این آیات بخشش گناهان را مقید به مشیت الهی کرده و در آیه 48 سوره نساء شرک را استنثنا نموده است؛ معلوم می شود که مراد از بخشش مشیتی همان بخشش بی توبه اهل توحید است؛ و گرنه همه گناهان با توبه بخشیده می شود و این از اصول قطعی است. بنابراین همه مردمان باید به آمرزش خدا امیدوار باشند و نگذارند نومیدی به سراغ آنان بیاید؛ زیرا خدا همه گناهان از جمله کفر و شرک را با توبه می بخشد؛ و همه گناهان اهل توحید را حتی ممکن است بی توبه ببخشد.


97/4/23::: 2:22 ع
نظر()
  
  

معرفت نفس مقتضی معرفت رب است؛ انسان زمانی که توانایی ها و ناتوانی های نفس خویش را بشناسد ، این را با توانایی هایی خدا مقایسه می کند. از آن جایی که نفس انسانی، مظهر همه اسمای الهی است، از این ظرفیت بی پایان اسمایی برخوردار است که آنها را ظهور دهد. البته برای ظهور این اسمای الهی در وجودش نیازمند ربوبیت الهی است؛ زیرا بی ربوبیت الهی انسان نمی تواند بذر وجودش را بارور کند؛ از این جاست که در می یابد هماره نیازمند خدایی است تا در مقام ربوبیت، بذر وجود اسمایی اش را پرورش دهد و او را به کمال برساند.

انسان وقتی از این منظر به خود و خدا می نگرد، می بیند با همه توانایی اسمایی اش، در برابر خدای غنی حمید، فقیر است و ستون فقراتی ندارد تا بیایستد و اسماء الهی را در خود ظهور دهد.(فاطر، آیه 15)

شناخت نسبت به فقر ذاتی و هویتی خودش به این معنا است که انسان می داند برای قیام نیازمند خدا است و بی خدا نمی تواند همان طوری که وجود داشته باشد، از اسمایی وجودی الهی در خود بروز و ظهوری داشته باشد. این جاست که به سمت و سوی پروردگارش توجه می یابد. البته هر نفسی از نفوس چه از انسان و چه جنیان یا دیگر آفریده ها، میزان معرفتش نسبت به پروردگارش به میزان اسمایی الهی است که در ذات او به ودیعت گذاشته شده است. از آن جایی که انسان دارنده تمام اسمای الهی است، به طور طبیعی معرفت انسان نسبت به پروردگارش بیش تر از جنیان یا دیگر آفریده ها است. البته باید توجه داشت که هر شخص انسانی با آن که همه اسمای الهی را دارا است، ولی میزان شناخت و توجه اش به این اسماء الهی میزان و سطح شناختش را نسبت به پروردگارش را تعیین می کند. از این روست که امیرمومنان امام علی(ع) به نقل از پیامبر اکرم(ص) می فرماید: من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هر کسی نفس خویش را شناخت به همان میزان پروردگار خودش را شناخت.

این شناخت گام اول بیداری و حرکت به سوی خدا است. انسان تا به این شناخت نرسد، گامی برای رسیدن به مقامات بر نمی دارد. انسان باید بداند که بی اقامه الهی نمی تواند قیامی داشته باشد؛ زیرا فقیر است.

البته از نظر قرآن، همین شناخت و توجه یابی نیازمند یک تعلیم و تحریک بیرونی در مقام عمل و عمل است؛ زیرا هیچ نفسی بدون تعلیم و تحریک بیرونی نمی تواند به شناخت و حرکت دست یابد. از این روست که نیازمند تعلیم معلم اول و تزکیه مزکی اول یعنی خدا است(نور، آیه 21) که مظهر معلم و مزکی اول نیز رسول الله و اهل بیت عصمت و طهارت هستند.(بقره، آیات 129 و 151؛ آل عمران، آیه 164، جمعه، آیه 2 و آیات دیگر)

تعلیم شناخت را به انسان می دهد و تزکیه رشد حرکتی را در مقام عمل به وی می بخشد و این گونه است که ذهن و قلب و جوانح و جوارح او درگیر می شود. بنابراین هماره یک القای ذکر و یادآوری بیرونی لازم است تا نفس بیدار شود و شناخت یابد و حرکت عملی را آغاز کند.(مرسلات، آیه5)

خدا می فرماید: قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ؛ ای پیامبر بگو: جز این نیست که من شما را به تنهایی یا .. موعظه می کنم که «قیام لله» داشته باشید.(سبا، آیه 46) پس تا از سوی بیرونی موعظه بیدار باشی نباشد، انسان بیدار نمی شود. وقتی بیدار می شود که همه چیزش برای خدا باشد. پس تا کارهایش برای غیر خدا باشد نه برای خدا، بیدار نشده است.


  
  

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، وجوب حکومت اسلامی الزام آور است تا بتواند احکام الهی را هم چون اقامه نماز، گرفتن زکات، اجرای قوانین قضایی و مانند آن ها را اجرایی کند؛ زیرا هر گونه تحاکم و قضاوت خواهی از طاغوت حرام بوده و ولایت طاغوت باطل است و لازم است به جای طاغوت به ولایت غیر طاغوت تن داد که ولایت الهی است.(بقره، آیه 257؛ نساء، آیه 76)

خدا در قرآن می فرماید: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِیدًا ؛ آیا ندیده‏ اى کسانى را که مى ‏پندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان آورده‏ اند ، با این همه مى‏ خواهند داورى و حکومت قضایی میان خود را به سوى طاغوت ببرند، با آنکه قطعا فرمان یافته‏ اند که بدان کفر ورزند، ولى شیطان مى‏ خواهد آنان را به گمراهى دورى دراندازد. (نساء، آیه 60)

پس کفر نسبت به طاغوت برای مومنان لازم است و هرگز نمی توانند در امور قضایی به طاغوت مراجعه کنند؛ و از آن جایی که قضاوت به حوزه امور اجرایی مرتبط است، به طور طبیعی این قضاوت نیازمند اقتدار و زور مشروعی است که تنها برای ولایت الله خواهد بود.

از نظر قرآن، ولایت الله در مظاهر آن جاری است که شامل پیامبر(ص) و نیز مومنانی است که در طول پیامبر(ص) به عنوان مظاهر الهی از ولایت برخوردار هستند. این مومنان بر اساس آیه 55 سوره مائده همان هایی هستند که به عنوان مصداقی از دادن زکات در هنگام یاد کرده و روایت تفسیری از شیعه و سنی آن فرد را امیرمومنان امام علی(ع) معرفی کرده است. از این افراد به عنوان اولی الامر یاد شده است که به نصب الهی و حکم پیامبر(ص) ولایت یافته اند.

خدا در قرآن قبل از نفی حکومت طاغوت و مراجعه به سوی آنها در آیه قبل از آن  می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏ اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را نیز اطاعت کنید پس هر گاه در امرى اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به خدا و پیامبرش عرضه بدارید این بهتر و نیک‏فرجام‏تر است. (نساء، آیه 59)

 از آن جایی که ولایت مظاهر الهی در برابر ولایت طاغوت قرار می گیرد، لازم است که این ولایت حتی پس از معصومان و در زمان غیبت نیز وجود داشته باشد؛ زیرا مرگ یا هر امر دیگر نمی بایست مانع از مراجعه به حکومت اولیای الهی و انکار ولایت طاغوت شود؛ خدا در این باره می فرماید: وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ ؛ و محمد جز فرستاده‏ اى نیست که پیش از او هم پیامبرانى آمده و گذشتند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، به گذشته خودتان باز می گردید؟ و هر کس به گذشته خود بازگردد، هرگز هیچ زیانى به خدا نمى ‏رساند؛ و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى‏ دهد. (آل عمران، آیه 144)

از این آیه به دست می آید که آنان از دین بر می گشتند نه که از جنگ فرار می کردند؛ در حالی که باقی بودن بر دین اسلام در هر حالی حتی مرگ و شهادت پیامبر(ص) لازم است. هم چنین از آیه به دست می آید که اهداف اصلی چون دین، عقیده، ایمان و نظام سیاسی اجتماع و مانند آن ها قایم به شخص یا اشخاص نیست، بلکه بر اساس اصولی اساسی و تشکیلاتی است که هماره باقی و برقرار است و مرگ یا شهادت رهبری موجب نمی شود تا انسان از آن اصول دست بردارد.

بی گمان بازگشت به جاهلیت قبل از اسلام، دارای مصادیقی است یکی از آن ها ولایت طاغوت به جای ولایت الهی است. از این روست که در روایت عدم پذیرش ولایت الهی ، به عنوان مرگ جاهلیت مطرح شده است. پیامبر(ص) می فرماید: معروف پیامبر اکرم است: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة؛ هر فردی که بمیرد در حالی که امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است».(سید بن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، 1415ق، ج2، ص252؛ شیخ صدوق، کمال الدین، 1395ق، ج2، ص410)

ابن ابی یعفور نقل می‌کند: از امام صادق(ع) درباره گفتار پیامبر اسلام: «مَنْ مَاتَ وَ لَیسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِیتَتُهُ مِیتَةٌ جَاهِلِیةٌ؛ هر فردی که بمیرد در حالی که امامی نداشته باشد، مرگش، مرگ جاهلی است» پرسیدم که آیا مقصود مردن در حالت کفر است؟ امام صادق(ع) فرمود: مردن در حالت گمراهی است. عرض کردم: هر که در این زمان هم بمیرد و او را پیشوایی نباشد، مرگش، مرگ جاهلیت است؟ فرمود: آری.(کلینی، الکافی، 1407ق، ج1، ص376)

علامه مجلسی روایت «من مات» را متواتر در منابع شیعه و اهل سنت دانسته‌اند.(علامه مجلسی، بحارالانوار، 1403ق، ج8، ص368؛ نگاه کنید: ابن حنبل، مسند احمد، 1421ق، ج28، ص88؛ ابو داوود، مسند، 1419ق، ج3، ص425.)


97/4/16::: 4:24 ع
نظر()
  
  

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اسمای الهی دارای مظاهری است به طوری که همه هستی مظاهر اسمای الهی هستند.

البته تفاوت ها و فرق هایی میان مظاهر یک اسم الهی با یک دیگر از نظر شدت و ضعف است؛ زیرا مراتب بسیاری است که از آن به مراتب تشکیکی یاد می شود. به عنوان نمونه اسم نور از اسمای الهی دارای مظاهر متنوع و متعددی است که میان هر یک از این مظاهر با دیگری چنان فرق است که گویی تنها در اسم نور با هم مشترک هستند و اشتراک میان آنها لفظی است نه اشتراک معنویی؛ در حالی که حقیقتا میان مظاهر یک اسم اشتراک معنویی است؛ ولی به سبب تفاوت در ضعف و شدت چنین به نظر می رسد که این ها تنها در اسم مشترک هستند چنان که مثلا میان شیر جنگل با شیر خوراکی تنها در اسم اشتراک است نه در معنا؛ اما در مظاهر اسم نور این اشتراک در معنا است نه در لفظ ولی به سبب همان اختلاف و تفاوت در شدت و ضعف انسان را به شک می اندازد که در اصطلاح از آن به مراتب تشکیکی یاد می شود.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان مظهر تمامی اسمای الهی است و هر اسمی تحت اسم جامع الله است، در انسان ظهور یافته است.(بقره، آیه 31) البته در میان انسان ها، به سبب تفاوت مراتب فضلی نوعی شدت و ضعف است، به طوری که یکی چون حقیقت محمدی(ص) مظهر اتم و اکمل همه اسمای الهی است و دیگری چنین نیست.

هم چنین از نظر آموزه های وحیانی اسلام، هر یک از اسمای الهی دارای مظهری اتم و اکمل است. به عنوان نمونه چهار فرشته مقرب الهی، مظهر اتم و اکمل نام ها و اسماء رب العالمین، الرحمن، الرحیم و مالک هستند. به این معنا که :

  1. حضرت مکائیل علیه السلام، مظهر اتم و اکمل اسم رب العالمین است؛ زیرا مسئولیت ایشان پرورش و پروراندن است؛

  2. حضرت اسرافیل علیه السلام، مظهر اتم و اکمل اسم الرحمن است؛ زیرا مسئولیت ایشان دمیدن روح در موجودات و رساندن رحمت عام الهی به همه هستی است که نام وجود دارند؛

  3. حضرت جبرائیل علیه السلام، مظهر اتم و اکمل اسم الرحیم است؛ زیرا مسئولیت ایشان رساندن رحمت خاص الهی به موجودات و تکمیل آنان است؛

  4. حضرت عزرائیل علیه السلام، مظهر اتم و اکمل اسم مالک است؛ زیرا مسئولیت ایشان بازگرداندن هر چیزی به ملکوت آن و از کثرت به وحدت است تا ملکیت تنها برای خدا باشد که البته این مالکیت مطلق و بازگشت کثرت به وحدت در آخرت نمود بیش تری دارد.

به نظر می رسد که سالک و سائر الی الله باید در مسیر سیر و سلوک نیز اجازه دهد تا مرحله به مرحله و مرتبه به مرتبه قلب او تجلیات این مظاهر اسمای الهی باشد و هر یک از فرشتگان در قلب او تجلی کند. نهایت این سیر چنان که گفته شد باید رسیدن از کثرت به وحدت باشد. در این زمان است که قلب سالک ملکوت همه چیز را می بیند و در مقام یقین قرار می گیرد(انعام، آیه 75) و در حالت است که چون امیرمومنان امام علی(ع) می گوید: ما رَأَیتُ شَیئاً اِلاّ وَ رَأَیتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فیهِ؛ هیچ چیزی را ندیدم، مگر آن که خدا را پیش از آن، پس از آن، همراه آن و درون آن رویت کرده و دیدم.(فیض کاشانی ، عین الیقین ، ج 1 ، ص 49 )

در حقیقت پس از این که سالک در کثرات وجودی و خلقی خدا را در همه آن ها رویت کرد، و در مقام قرار گیرد که حضرت مولی الموحدین امیرمومنین علیه السلام فرمود: اَلحَمدُللهِ المُتِجَلّی لِخَلقِهِ بِخَلقِهِ؛ حمد خدایی را که در صورت و قالب خلق، بر خلایق خویش تجلّی نمود.(نهج البلاغه ، خطبه 108 )

اما در مرحله بالاتر چشم بر این کثرت بسته و به وحدتی می رسد که در باطن همه این مظاهر است. البته برای این که حضرت عزرائیل در قلب سالک طریقت الی الله تجلی کند و مالک بودن الهی را ظهور دهد، باید انسان به موت اختیاری بمیرد پیش از آن که مرگ اجل مسما برسد؛ چنان که پیامبر(ص) می فرماید:  مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا.(بحارالانوار ج 72، ص 59.)


97/4/16::: 12:4 ع
نظر()
  
  

از آن جایی که بخشی از نیازهای روانی و روحی و نیز جسمی انسان از طریق زناشویی برطرف می شود، دانستن آداب آن می تواند در التذاذ کامل تر جسم و نفس انسانی تاثیر به سزایی داشته باشد تا هم به نیازهای طبیعی انسان و قوه شهوت جنسی اش پاسخ درخور و شایسته ای داده شود و هم از هر گونه زیاده رویی و نیز سرکوب غرایز طبیعی که کامل آفرین است جلوگیری به عمل آید. در آموزه های اسلامی به طور کامل آداب زناشویی با جزئیات بسیار بیان شده است؛ اما طرح همه آن یا شدنی نیست یا شرایط عمومی اقتضای طرح آن را ندارد و می بایست در جلسات خصوصی بیان شود.

ادامه مطلب را در این جا مطالعه کنید:

http://www.samamos.com/?p=7041


  
  
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >