لعن به معنای دور باد است که در فرهنگ ایرانی اسلامی است با واژه عربی نفرین به معنای نفرت و بیزاری بیان میشود.
خدا در قرآن خود از لعن افراد یاد کرده و حتی بیان کرده است که پیامبرانی چون موسی علیه السلام و داوود علیه السلام یهودیان را لعن و نفرین کرده اند، زیرا بر خلاف دستور کار می کردند. خدا می فرماید : لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی? لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذَ?لِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُوا یَعْتَدُونَ؛ کَانُوا لَا یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ؛ از بنی اسرائیل آنان که کافر شدند به زبان داود و عیسی بن مریم لعنت شدند . لعنت شدنشان برای این بود که نسبت به فرمان های خدا و انبیا سرپیچی داشتند و همواره از حدود الهی تجاوز مى کردند. آنان یکدیگر را ازکارهای زشتی که مرتکب مى شدند بازنمى داشتند . مسلماً بد بود آنچه را انجام مى دادند .(مائده، آیات 78 و 79)
اصولاً لعن و نفرین نسبت به زشتکاری و بدکاری است و اگر لعن و نفرین نسبت به انسان انجام میشود ناظر به زشتی و بدی است.
وقتی انسان ناتوان از حذف زشتی و بدی از بدکار باشد او را به خدا واگذار می کند و از خدا مجازات و در نهایت حذف زشتی و بدی را با حذف زشتکار و بدکار می خواهد.
بنابراین مرگ بر یزید یا مرگ بر آمریکا به معنای مرگ ظلم و مستکبر است. آتش زدن پرچم آمریکا و اسرائیل نیز به معنای این دو رژیم ظالم و مستکبر است.
از نظر آموزههای قرآنی بخل تنها اقتصادی نیست، بلکه بخل معنوی و عاطفی بدتر از بخل محبتی است.
در آیات قرآن از چنین بخلی به عنوان شح با تشدید حاء یاد شده است. واژه «شحّ» در اصل لغت عربی به آب چاه و رودخانه زمانی گفته می شود که بسیار کم آب شده به طوری غیر قابل دسترسی و استفاده باشد. هم چنین به چشمه بسیار کم آب و نیز انسان بسیار حریص بخیل آزمند «شحیح» می گویند. چنان که به «آتش زنه» که نتوان بدان آتشی افروخت «شحاح» می گویند. از این روست که به آدم بسیار آزمند و حریص که اجازه نمی دهد تا دیگری بهره ای از خیر برد، شحاح و شحیح گفته می شود.
از نظر قرآن، نفس انسان در حالت سقوط و هبوط از مقام اعتدال فطری، دربانی را اجیر می کند تا هر کس و چیزی را اجازه ورود ندهد. البته به سبب هبوط، دربان کارهای خوب را اجازه ورود نمی دهد.
خدا می فرماید : وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَیْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا؛ و اگر زنی از ناسازگاری شوهرش ، یا روی گردانی اش از حقوق همسرداری بترسد ، بر آن دو گناهی نیست که با یکدیگر به طور شایسته و پسندیده آشتی کنند ، گرچه به چشم پوشی بخشی از حقوقشان باشد؛ و در حقیقت صلح و آشتی بهتر است . و بخل ، نزد نفوس آدمیان حاضر است به این خاطر هر یک از دو زوج در عفو و گذشت و سازش و ادای حقوق بخل مى ورزند . و اگر شما شوهران نیکی کنید و از سرکشی و ناسازگاری نسبت به زنان بپرهیزید از ثواب و پاداش حق بهره مند مى شوید؛ یقیناً خدا همواره به آنچه انجام مى دهید ، آگاه است .(نساء آیه 128)
این آیه در ارتباط با مسائل عاطفی است. از آیه به دست میآید بدترین نوع بخل همان بخل عاطفی و بهترین بخشش و عفو بلکه احسان، همان بخشش عاطفی و گذشت بلکه ایثار نسبت به حق حقوق خویش به ویژه در روابط زناشویی و خانوادگی است.
پس مؤمنان نباید اجازه دهند بخل عاطفی دربان نفس و قلب ما باشد، بلکه باید عفو و احسان را دربان قلب خود سازد.
یکی از روش های دشمن در جنگ نرم، تاریخ سازی با تواترسازی دروغین است. دشمن با تاریخ سازی دروغین بر آن است تا جهت گیری حال و آینده امتی را تغییر دهد و به اهداف شوم خویش دست یابد. تفرقه افکنی، تقدس سازی دروغین، سنت سازی و مانند آن ها اهدافی است که دشمن می خواهد از طریق تاریخ سازی دروغین به آن دست یابد.
به عنوان نمونه زمانی مسجد بابری در بخش فیض آباد ایالت اوتارپرادش هند به یک بحران در شبه قاره هند و جنگی تمام عیار میان مسلمانان و هندوهای افراطی تبدیل شد که دشمن اتحاد مردم هند، با تاریخ سازی دروغین، بنای این مسجد را بر روی خرابه های یک معبد قدیمی استناد دادند. این مسجد در قرن دهم هجری به دستور ظهیرالدین محمد بابُر بنا شده بود. «نویل»، افسر ارشد انگلیسی، بدون ارائه سند تاریخی، بر این ادعای هندوها صحه گذاشت که بابر معبدی را که به محل تولّد رام چَنْدَر مشهور بود را ویران کرده و بر ویرانه آن مسجدی ساخته که به نام بابر نامگذاری شده است.
امروز، رسانه ها مهم ترین ابزار جنگ نرم دشمن است. روزنامه ها و رسانه های زنجیره ای یک مطلب دروغ را چنان تکرار می کنند که به عنوان خبر متواتر مورد پذیرش مردم قرار گیرد؛ اگر مستنداتی علیه این خبر دروغ ارایه و رسانه ناچار به تکذیب خبر نخستین شود، به دلیل تواترسازی پیشین، هرگز خبر دروغین حذف نمی شود و پس از مدتی به عنوان یک روایت از حقیقت و واقعیت تکرار و به خورد مردم داده می شود. این گونه است که دشمن با تواتر سازی دروغین ، تاریخ سازی می کند.
در قرآن، از تاریخ سازی با تواترسازی دروغین سخن به میان آمده است که می توان به داستان حضرت مریم (س) و اصحاب کهف به عنوان نمونه قرآنی اشاره کرد. خدا در سوره کهف از تواترسازی برای تاریخ سازی دروغین دشمن سخن به میان آمده است. دشمنان چنان درباره تعداد اصحاب کهف تواتر سازی کردند که دست کم دو روایت دروغین در کنار روایت اصلی مطرح و در تاریخ تکرار می شود. (کهف، آیه 22) در این آیه با واژه «یقولون» به این نکته توجه می دهند که گروهی با تکرار مطلبی بر آن هستند تا آن را تواترسازی کنند و هر گونه شک و تردید را از محتوای خبر خویش دور سازند. از همین رو، خدا به مردمان هشدار می دهد تا مواظب تواترسازی در راستای تاریخ سازی دروغین برای رسیدن به اهداف خاص باشند.
امروز رسانه ها و روزنامه های زنجیره ای در راستای همان روش شیطانی دشمنان در جنگ نرم، به تواتر سازی اقدام می کنند و با تکرار چنان دروغی را به خورد مردم می دهند که در صورت حتی تکذیب، چند سال آینده همین خبر متواتر دروغین دست کم به عنوان روایتی از واقعیت تاریخی مطرح شود.
باید یادآور شد که همین روش در گزارش هایی تاریخی نسبت به عصر نخست اسلام و هم چنین حادثه خونبار کربلا از سوی دشمن به کار گرفته شد، به طوری که امروز گزارشهای متواتر دروغین دشمنان اهل بیت(ع) به عنوان یکی از روایت های تاریخی مطرح می شود و انسان را نسبت به حقایق تاریخی دچار شک و تردید می کند. بنابراین، لازم است تا نسبت به تواترسازی در راستای تاریخ سازی دروغین دشمنان هوشیار بود و در دام این روش مکارانه دشمن نیافتاد.
از مهم ترین شعارهای امام حسین(ع) «هیهات منا الذله» است؛ زیرا از نظر قرآن، خاستگاه عزت خدا است و این عزت که در تقابل با ذلت است، به طور طبیعی از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و مومنان دور است. هر گونه درخواست و رفتاری که موجب ذلت باشد، شایسته مومن نیست. این شعار امروز نیز باید به عنوان معیار و ملاک رفتارهای اجتماعی – سیاسی امت اسلام به ویژه در سطح جهانی به کار گرفته شود.
هر گونه درخواست مذاکره با ابزار تحریم اقتصادی می تواند به معنای انتخاب «بین السله و الذله» مطرح باشد و حسینیان زمان نیز بر اساس فرهنگ و سنت و سیره حسینی باید به چنین درخواست مذاکره ای نه بگویند؛ زیرا اگر امت از گشنگی بمیرد که نمی میرد، بهتر است تا ننگ خواری و ذلت چنین مذاکراتی را به تن بمالد؛ به ویژه که طراحی دشمن، پیشروی گام به گام و سنگر به سنگر برای نابودی اسلام و حاکمیت اسلامی است(بقره، آیه 120) که حال شکل گیری در ایران اسلامی است.
پس باید خطاب به مستکبران غربی از آمریکا و اروپا فریاد و چون امام حسین(ع) گفت: الا و ان الدعی بن الدعی قد رکّز بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات مناالذلة یأبی الله تعالی ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیمة من ان نؤثر طاعة اللئام علی مصارع الکرام؛ آگاه باشید که زنازاده ی پسر زنازاده، مرا بین دو چیز قرار داده است؛ کشته شدن یا تسلیم شدن با ذلت و خواری، لیکن ذلت از ما دور است، خدا راضی نیست که ما ذلیلانه تسلیم شویم و پیغمبر خدا، مؤمنان و دامنهای پاک و پاکیزه ای که در آن پرورش یافته ایم و آن مردانی که از تن دادن به زیربار ستم منزه اند، راضی نیستند که ما اطاعت افراد پست را بر قتلگاه کریمان و بزرگواران برگزینیم.(لهوف سید بن طاووس، ص 86)
آمایش از نظر مادیگرایانه، بهترین نوع توزیع جغرافیایی فعالیت های اقتصادی با توجه به منابع طبیعی و انسانی است.
از نظر آموزههای توحیدی، آمایش، رابطه خلیفه الهی با محیط زیست در راستای عمران و آبادانی به منظور بهره برداری در خور و پایدار از همه امکانات برای بهبود وضعیت امنیت آسایش و آرامشی و مادی و معنوی است.
از نظر آموزههای قرآنی، زمانی آمایش درست و راستین تحقق مییابد که انسان از جایگاه و نقش خود در دنیا و فلسفه آفرینش آگاهی یافته و به عنوانِ مظهر ربوبیت در جهان عمل کند.
از نظر قرآن، چنین رفتاری به معنای شکر عملی نعمت هم است، چنان که بیانگر فهم درست فلسفه آفرینش و رهایی از عبث انگاری خلقت است که در قرآن بر آن بارها تاکید شده است. (مؤمنون، آیه 115)
از نظر آموزههای قرآنی، هر گونه فعالیتی بر خلاف آمایش توحیدی سرزمین به معنای ظهور فساد در محیط زیست است، خدا می فرماید : ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ در خشکی و دریا به سبب اعمال زشتی که مردم به دست خود مرتکب شدند ، فساد و تباهی نمودار شده است تا خدا کیفر برخی از آنچه را انجام داده اند به آنان بچشاند ، باشد که از گناه و طغیان برگردند .(روم، آیه 41)
از نظر قرآن، هر گونه رفتاری بر خلاف آمایش توحیدی سرزمین چیزی جز تباهی محیط زیست نیست. بنابراین کسانی که بر خلاف آمایش عمل می کنند جز مفسدین فی الارض نیستند. امروز بسیاری از مشکلات روزمره چون کمبود آب و فقدان امنیت غذایی و ریزگردها برخاسته از دستاوردهای مفسدین فی الارض است که به آمایش توحیدی سرزمین بی توجه یا کم توجهی داشتند و باید پاسخگو باشند.
آیات قرآنی به حرکت جوهری نفس انسانی بسیار پرداخته است. از نظر قرآن، یکی از مهم ترین مسایل در معرفت نفس، همان حرکت جوهری نفس است؛ زیرا این حرکت جوهری نفس ابدیت انسان را می سازد؛ نفس افزون بر حرکت ظاهری و عرضی، دارای یک حرکت جوهری است به طوری که انسان را به ماهیات متنوع و متعدد تبدیل می کند. هر نفس انسانی یعنی هر نفس شخصی، یک ظرفیت بی مانندی دارد؛ زیرا همانند دیگر آفریده ها از جمله جانوران نیست که حد محدود داشته باشد. اگر در منطق از تعریفی حدی سخن به میان می آید و مثلا در تعریف اسب می گویند: حیوان شاهق؛ درباره انسان نمی توان یک تعریف بر اساس حدودی از این قبیل را ارایه داد؛ زیرا انسان همانند جنس الاجناس است. مثلا اگر در تعریف اسب گفته می شود: جسم نامی حساس شاهق؛ این جسم که جنس الاجناس است، درباره انسان نیز باید گفت که انسان موجود متاله است؛ موجود متاله یعنی موجودی که همه صفات و اسمای الهی را در خود دارد؛ پس از آن جایی که «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(نور، آیه 35) است و همه هستی تجلی مظاهر اسمای الهی است، به طور طبیعی انسان از چنین سعه وجودی برخوردار است و به یک معنای تجلی همه مظاهر اسمای خارجی در یک چیز کوچک است. از این روست که گفته می شود: وَ تَحْسَبُ [تزعم] أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ وَ فِیکَ انْطَوَى العَالم الأکبرُ؛ گمان می کنی که یک جرم صغیر هستی در حالی که در جهان بزرگ در تو پیچیده شده است.
با این تفاصیل هر شخص انسانی از چنین ظرفیتی برخوردار است که همه هستی را به عنوان مظهر به نمایش بگذارد؛ زیرا انسان از «احسن تقویم» تا «اسفل السافلین» (تین، آیات 4 و 5) را در بر گرفته است و در خود این دارایی را دارد. از همین روست که نفس انسانی می تواند در یک حرکت از اسفل سافلین تا احسن تقویم در یک دایره دوری «انا لله و انا الیه راجعون» خود را چنان بسازد که همه یا بخشی از هستی را مظهریت کند.
انسان با هر کاری که می کند بر نفس خویش نقش ماندگار می زند که در اصطلاح قرآنی «کِتَابٌ مَرْقُومٌ» است(مطففین، آیات 9 و 20) بر اساس آیات سوره های مطففین، تکویر، انشقاق و مانند آن ها، هر انسانی بر نفس خویش نقشی ماندگار همانند حک کردن بر سنگ بلکه استوارتر از آن می زند، نقشی که جزو ملکه ذات بلکه مقوم ذات او می شود. این گونه است که نفس انسانی در صیرورت و شدن های پیاپی با اعمال و افکار خویش چنان نقشی بر جان می زند که هرگز تغییر و تبدلی در آن راه نمی یابد. این گونه است که از پست ترین عناصر هستی یعنی خاک و سنگ تا گیاه و جانور تا فرشته تا برتر از فرشتگان از علیین و عالیین و کروبین تا برتر از آنها را برای خود می تواند بسازد و ماهیت و هویتی ابدی با تعریف حدی منطقی برای خود بیافریند که ابدیت او با همین سازه همراه خواهد بود.
دایره شدن هر انسانی از «اسفل سافلین تا احسن تقویم» متاله و خدایی شدن در تمامیت مظهریت اسمایی الهی است. (اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیه 44؛ جن، آیه 15؛ مطففین، آیات 21 و 28؛ انسان، آیه 7)
از نظر قرآن، هر انسانی در نهایت صیرورت و شدن که کدح و تلاشی در جوهر ذات اوست(انشقاق، آیه 6) به یک انقلاب نهایی می رسد و دگرگونی اساسی را تجربه می کند که انقلاب نهایی شخص به سوی خدای جلال یا جمال است.(زخرف، آیه 14) در آن زمان است که ماهیت حقیقی و واقعی هر نفسی شکل می گیرد و تعریف حد منطقی بر او صادق است؛ که آیا «انسان حطب»(جن، آیه 15) ، «انسان حصب»(انبیاء، آیه 98)، «انسان بقر»(اعراف، آیه 179) ، «انسان ملک»(مَلَکٌ کَرِیمٌ یوسف، آیه 31) یا «انسان متاله ربانی»(آل عمران، آیه 79) است.
نفس انسانی «وعاء» و ظرفی است که پذیرای همه حالات و ماهیات موجود الهی از خاک تا افلاک و فرا افلاک است. انسان اندک اندک و مداوم هر چیزی را در طول عمر کوتاه خویش با فکر و رفتار خویش در این ظرف و وعاء می ریزد.(انشقاق، آیه 23)
پس هر کاری که انسان می کند، نقشی ماندگار است. از این روست که خدا به انسان هشدار می دهد که با کارهای زشت و بد خویش «رین و زنگار»(مطففین، آیه 14) نزنند و «رقم» و کندکاری زشت نکنند، بلکه نقش استوار از خیر و نیکی بزنند (مطففین، آیات 21 و 28) ؛ زیرا ابدیت ماهیت و هویت وجودی هر نفسی همین چیزی است که انسان بر خود می زند.
خدا هشدار می دهد که انسان در مسیر سقوط همانند هنگام «شفق»( ممکن است نخست تاریکی اندکی همانند «عسعس»(تکویر، آیه 17) داشته باشد، ولی به مرور گناهان و افکار و عقاید باطل، آن را تاریک و تاریک تر می کند تا جایی که همه وجودش را می گیرد و دیگر مظهری از مظاهر کمالی و نوری خدا نخواهد بود، بلکه آن نور درون متاله ذاتی را خاموش و دسیسه و دفن کرده است(شمس، آیات 7 تا 10)
از نظر قرآن، هر نفس انسانی در حالت تسویه و اعتدال از نورانیت همه اسمای الهی که هستی از آسمان و زمین را روشن کرده ، برخوردار است. پس نباید با کارهای زشت و بد و فجور خویش این اختران فروزان اسمایی و نورانی را در تاریکی برد و نهان را مخفی تر سازد و دفن و دفینیه کند؛ بلکه باید آن را با اعمال نیک خویش روشن تر و روشن تر کند و مظهر اسمای الهی نورانی شود. از این روست که خدا به چنین اختران موجود در نفس انسانی سوگند می خورد: فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوَارِ الْکُنَّسِ؛ یعنی آن مظاهر اسمایی نورانی که در نفس انسانی سرشته و به ودیعت نهان شده است، همان هایی که در حال جریان یک حرکت جوهری نهانی و مخفی به سمت خدا می رود.(تکویر، آیات 15 و 16)
پس اگر این حرکت برای آشکار سازی باشد، همانند قمر ماه خواهد بود که روز به روز آن نورهای نهان آشکار شده و در شب چهارده به درخشش تمام همه اسمای الهی می رسد:وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ.(انشقاق، آیه 18) وگرنه در ظلمتی فرو می رود که جز دوزخ فراق اسمایی چیزی برای او نیست: وَاللَّیْلِ وَمَا وَسَقَ؛ شبی که هر چه تاریکی بود جمع و گردآورده است و چیزی از نور به جا نگذاشته است و تمام مظهریت خویش نسبت به اسمای نورانی الهی را از میان برده است.(انشقاق، آیه 17)
از نظر قرآن، این ظرف و وعاء نفس انسانی طبقات بر طبقات می گذارد(انشقاق، آیه 19)، پس در عوالم هستی نیز این گونه امثالی از حقیقت خویش را به نمایش می گذارد که در این عالم ساخته است.(واقعه، آیه 61)
حرکت جوهری
از نظر آموزههای قرآنی نفس انسانی در حالت شدن و صیرورت به سوی خدای جلال یا جمال اکرامی است. این صیرورت ذاتی است و ماهیت و هویت نفس را تحت تاثیر قرار می دهد.
این صیرورت در دنیا بسیار سریع و با قابلیت انعطافپذیری بسیار است.
با آن که نفس انسانی دارای همه اسمای الهی است و به یک معنا انسان مخلوق متأله است، ولی ظهور تحققی این اسماء به اراده اختیاری خود انسان است.
از نظر قرآن، تحقق ظهوری از سوی خدا ماذون به مشیت الهی است و انسان می تواند با عبادت شرعی مبتنی بر کشف عقلی یا نقلی به این تحقق دست یابد.
بر اساس آیات سوره انشقاق، آسمان و زمین به عنوان نمادی از هستی به اذن جبری هر چه را خدا خواهد با تمام ظهور آشکار اعلان و اذان گویان اجرایی و برملا کرده و تحقق ثبوتی می دهند به طوری که ثابت بی بطلان می شود.
اما انسان در مشیت الهی ماذون است تا به اراده اختیاری یکی از دو هویت از اسمای الهی را در صیرورت و شدن خویش تحقق بخشد.
کدح و تلاش کبد و سخت انسان همانند نقش بر جان زدن سخت و دشوار است؛ زیرا باید در کوره سوزان و فروزان فتنه آزمونهای الهی هر اسم الهی را نقش جان زده و آن را ظهور تحققی دهد به طوری که ملکه و مقوم ذات شود.
کسی که از ظرفیت های مختلف خویش بهره می برد، نگارش و کتابتی بر جان می زند که او را در آخرت مسرور می کند، زیرا در دنیا محدودیت ها را پذیرفته و برای خود خطوط قرمز گذاشته و تکلیف کرده و فجور و دریدگی نسبت به آن ها ندارد؛ چرا که قیامت و بازگشت را باور دارد.
از نظر قرآن، او قائل به حیرت و بازگشت است. حور جایی است که انسان به آن زیاد بازگشت می کند تا آرام گیرد و نیازهای خود را بر طرف کند مانند حائر حسینی. هور در اشتقاق کبیر نیز نزدیک به این معنا است. حیرت را حیرت می گویند، چرا که شخص برای حل مساله ناچار به بازگشت مکرر به آن است. پس سرگردانی او را مجبور به بازگشت مکرر می کند.
از نظر آموزههای قرآنی هر انسانی در طول عمر کوتاه مدت خود در دنیا با تکرار اعمال خوب و بد، جوهر ذات خود را می سازد و این گونه طبقه طبقه شکل نهایی هویت اخروی خود را می سازد و با رب و پروردگار خودش ملاقات می کند که با او مناسبت و مناسبت دارد.
انسان در مسیر صیرورت های خوب و بد خویش همانند شب که تاریکی را در چارچوب ماذون مشیت افزایش می دهد یا مانند ماه که نورش را افزایش میدهد چنین نقشی بر نفس و روان خویش می زند.
از نظر قرآن، رفتارهای انسان های پولدار و سرمایه دار بر اساس بدمستی در روز قیامت برایشان حسرت آور خواهد شد.
به نظر قرآن، برخی از افراد سرمایه دار جامعه «ملأ» هستند. این عنوان و اصطلاح برای کسانی به کار می رود که دارای امتیازات اجتماعی خاصی هستند به طوری که چشم پرکن های جامعه را تشکیل می دهند. اینان از نظر سرمایه و ثروت به چنان اندازه رسیده اند که برای نمایش و تفاخر زندگی خویش به ریخت و پاش و تبذیر رو می آورند. نه تنها اسراف و زیاده روی در امور می کنند، بلکه به هدر داد سرمایه و ثروت می آورند. تبذیر حالتی است که شخص چیزی را به کار می برد که هیچ بهره ای از آن نمی برد. مثلا غذای زیادی را سفارش می دهد و بی آن که جز چند لقمه از آن را بخورد بقیه را در سطل اشغال می ریزد؛ چنین روشی بدتر از اسراف است که به معنای زیاده روی در امری است؛ مانند زیاده روی در مسایل جنسی که دیگر به جنس مخالف بسنده نمی کند، بلکه به جنس موافق برای ارضای شهوات خویش رو می آورد.
اصولا «ملأ» این افراد ممتاز جامعه برای این که در جامعه دیده و شنیده شوند، به کارهای نابهنجار رو می آورند تا این گونه تمام نگاه ها را متوجه خود سازند. از این روست که اهل تفاخر و فخرفروشی به هر شکل و گونه ای هستند؛ چنان که قارون یکی از ملأ های درباره فرعون، به نمایش تفاخری و چشم پرکنی در شهر می پرداخت و نگاه مردم را متوجه خود می ساخت تا این گونه دیده شده و برتری خویش را به رخ دیگران بکشد.(قصص، آیات 76 تا 85)
از نظر قرآن، قارون یکی از کسانی بود که دچار بدمستی بود؛ از همین روست که اصطلاح «فرح» یعنی شادی شدید هیجانی برای او به کار برده است؛ زیرا فرح انسان را از حالت اعتدال و تعادل خارج می کند و مثلا موجب رقص و مسخرگی در رفتار می شود. از همین روست، که فرحناکی در دنیا خوب نیست و خدا چنین افراد بدمست را دوست نمی دارد.(قصص، آیه 76)
بدمستان جامعه با ثروت و قدرت و دیگر امتیازات اجتماعی دنیوی در اجتماع پز می دهند و قیافه می گیرند، گویی از دماغ فیل افتادند. اینان در تبذیر که کار شیطانی است، استاد و پیشتاز هستند.(اسراء، آیه 27) از همین روست که وقتی خرید می کنند، بیش از نیاز می خرند و ریخت و پاش می کنند و دور ریز زیاد دارند. بسیاری از اموال را بی آن که از آن استفاده ای کرده باشند در ظرف اشغال می ریزند و هیچ اهمیتی هم نمی دهند؛ زیرا چنان از دارایی و ثروت برخوردار هستند که این ریخت و پاش ها و تبذیرها برایشان چیزی نیست. وقتی سخن می گویند از این اصطلاح بهره می برند که :یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَالًا لُبَدًا؛ می گوید: چقدر ریخت و پاش داشتم که به حساب نمی آید.(بلد، آیه 6)
عربی های دور جاهلیت وقتی کاری می کردند یا مجلسی را بر پا می داشتند؛ چنان ریخت و پاش و تبذیر داشتند که نگو و نپرس. وقتی از آنان سوال می کردند مجلس عروسی چطور بود: می گفتند: أَهْلَکْتُ مَالًا لُبَدًا؛ چنان ریخت و پاش کردم که نگو و نپرس!
در حقیقت این جمله یک اصطلاح در میان مرفهان بی درد جامعه جاهلی عربی است؛ زیرا شخص مرفه بی دردی که خوشی مستش کرده و آن قدر ولخرجی میکند که حساب ندارد و به این ولخرجی کردنش افتخار هم میکند! این جمله را بیان می کرد.
اما قرآن به اینان هشدار می دهد که این ریخت و پاش ها و بدمستی ها در قیامت موجب حسرت و ندامت آنان می شود و ممکن است خدا در همین دنیا نیز مانند قارون خودش را با ثروتش به قعر زمین فرو برد.(قصص، آیه 81؛ عنکبوت، آیه 40)
امروز جامعه ایران اسلامی گرفتار همین بدمستان از «ملأ» است که با سوء استفاده از موقعیت های شغلی با پول های بادآورده و اختلاسی و نجومی و مانند آن ها عروسی ها و مجالس آن چنانی برپا می کنند که نشانه از تفاخر و چشم پرکنی و تحقیر مردم با ثروت خویش هستند. خدا اینان را به زودی زود مجازات می کند و در قیامت گرفتار حسرت دوچندان می شوند. آمین یا رب العالمین.
از نظر آموزه های وحیانی قرآن و اسلام، حکومت یک حکم عقلی یا عقلایی است. حکم عقل به معنای کاشفیت از حکم شارع است؛ یعنی عقل و نقل به عنوان دو حجت خدا(اصول کافی، ج 1، ص 3) کاشف از احکام الهی می کند. پس وقتی از حکم عقل و حکم نقل سخن می گوییم به معنای کاشفیت از حکم الهی است نه آن که آنها مستقلا حکم می کنند.
اگر حکومت از مصادیق حکم عقل نباشد، دست کم از مصادیق حکم عقلایی است که امامان معصوم(ع) آن را امضا کرده اند؛ از این روست که امیرمومنان علی(ع) در برابر استدلال خوارج برای حذف حکومت و حاکم و بسنده کردن به «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ» (یوسف، آیه 40؛ انعام، آیه 57) می فرماید: قَالَ علیه السلام: کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَاحُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ؛ سخن حقّى است که از آن باطلى اراده شده. آرى، حکم جز از آن خدا نیست، ولى اینان مىگویند که امارت و حکومت ویژه خداوند است و بس، و حال آنکه، چارهای برای مردم از وجود فرمانروا و امیر نیست، خواه (این امیر) نیکوکار و خواه بدکار باشد. (فرمانروایی)که در حکومت آن فرمانروا، شخص با ایمان، اعمال(صالح) خود را انجام میدهد و شخص کافر از دنیایش بهرهمند می گردد و خداوند (به وسیل? برقراری امینت اجتماعی)، عمرها را طولانی می گرداند، غنائم جمع گردیده، با دشمنان جهاد میشود، راهها امن گردیده و حق ضعیف از قوی گرفته می شود، تا اینکه حاکم نیکوکار از ناخوشی های دنیا آسوده گردد و اهل دنیا از فاجر آسوده گردند».».( نهج البلاغة، نسخه صبحى صالح، ص 83 .)
در روایت دیگر آمده است که آن حضرت(ع) فرمود: فَإِنَّ النَّاسَ لَایُصْلِحُهُمْ إِلَّا إِمَامٌ بَرُّ أَوْ فَاجِرٌ؛ زیرا امور مردم اصلاح نمی شود، مگر به واسط? یک امام و رهبر، اعم از اینکه عادل باشد و یا فاجر.( محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص 19، باب سی ویکم.)
به هر حال، حکومت یا حکم عقل است که کاشف از حکم الهی است، یا حکم عقلاء است که به امضای معصوم از جمله امام امیرمومنان (ع) رسیده است.
البته از نظر قرآن، حکومت اسلامی آن حکومتی است که به احکام شریعت عمل کرده و آن را اقامه می کند.(حج، آیات 39 تا 41) اگر چنین نکند، در حقیقت گرفتار سه گانه کفر عملی، ظلم و فسق است. چنان که خدا به صراحت فرماید: وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ؛ و آنهایی که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمیکنند، کافرند. (مائده، آیه 44 )
و در جایی دیگر می فرماید: وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛ و کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى نکرده اند آنان خود ستمگرانند. (مائده، آیه 45)
و در جایی دیگر نیز دارد: وَلْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ . و اهل انجیل باید به آنچه خدا در آن نازل کرده داورى کنند و کسانى که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند آنان خود نافرمانند. (مائده ، آیه 47)
پس خدا در سه آیه پشت سر هم یک مطلب را می گوید و می افزاید کسی که به احکام الهی عمل نمی کند کافر، ظالم و فاسق است. البته کافر در این آیه به معنای ارتدادی و مرتد از « لا اله الا الله » نیست، بلکه کفر و کافر عملی است که یک مرحله ای بالاتر از مراحل فسق است.
اگر حکومتی به اقامه احکام الهی نپرداخت باید امر به معروف و نهی از منکر کرد و با قیام حتی مسلحانه او را وادار به اقامه احکام الهی و از همه مهم تر عدالت قسطی کرد تا به عنوان قوامین بالقسط حقوق و سهم مردم را از بیت المال بدهد نه آن که اختلاس کند و غارت نماید. امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ، إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً یُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْکَراً یُدْعَى إِلَیْهِ، فَأَنْکَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِىءَ; وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ، وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ؛ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِالسَّیْفِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللّهِ هِىَ الْعَلْیَا وَ کَلِمَةُالظَّالِمینَ هِیَ السُّفْلَى، فَذَلِکَ الَّذِی أَصَابَ سَبِیلَ الْهُدَى، وَ قَامَ عَلَى الطَّرِیقِ وَ نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیَقِینُ؛ اى مومنان! هرکس ظلم و ستمى را مشاهده کند که در حال انجام گرفتن است یا کار زشت و منکرى را ببیند که مردم را بهسوى آن فرامى خوانند اگر تنها با قلبش آن را انکار کند راه سلامت را برگزیده و گناهى بر او نیست (به شرط اینکه بیشتر از آن در توان نداشته باشد) و آنکس که با زبان و بیان به مبارزه برخیزد و آن را انکار کند پاداش الهى خواهد داشت و مقامش از گروه نخست، برتر است. اما آنکس که با شمشیر (در آنجا که راهى جز آن نیست) براى اعلاى نام خدا و سرنگونى ظالمان، به انکار برخیزد او کسى است که به راه هدایت راه یافته و بر جاده حقیقى گام نهاده ونور یقین در قلبش تابیده است.(نهج البلاغه، حکمت 273)
پس از نظر امیرمومنان امام علی(ع) اصل اولی در امر به معروف و نهی از منکر ، به شکل زبانی و انکار قلبی نیست، بلکه قیام مسلحانه است؛ زیرا «مَنْ أَنْکَرَهُ بِالسَّیْفِ» چیزی جز قیام مسلحانه نیست؛ چنان که امام حسین(ع) علیه حکومت طاغوتی جائر یزید قیام مسلحانه کرد.
البته این بدان معنا نیست که در حکومت اسلامی الان قیام مسلحانه شود؛ زیرا مقام ولایت امر مسلمین خود قیام کرده است؛ بلکه لازم است تا از ایشان حمایت و پشتیبانی شود و از راه های قانونی و مطالبه گری عمومی که عالمان اسلامی پیشگام و پیشوای مردم در صحنه باشند(حدید، آیه 25) مطالبه عدالت قسطی کنند و خواهان عدالت قسطی شوند و از کسانی که اموال مردم را برای خویشان خود قرار می دهند بازخواست و مجازات کنند.(نساء، آیه 135؛ مائده، آیه 8)
برخی از مردم بیش تر از آن که به خدا توکل و اعتماد داشته باشند، به خود اعتماد دارند و از آن به اعتماد به نفس نیز یاد می کنند و آن را نیز به عنوان یک صفت برجسته و ممتاز قلمداد کرده و حتی برای آن قلم فرسایی و سخنرانی می کنند؛ بدتر این که برخی حتی از این هم پایین تر می آیند و به جای توکل به خدا، توکل به خلق و بدتر توکل به اسباب دارند و آن چنان اسبابی چون پول و مانند آن مهم و اساسی است که با توکل بر آن کارهایشان را انجام می دهند و بر این باورند که اگر چنین اسبابی فراهم نیاید اصلا در کاری ورود نمی کنند.
اما اهل ایمان و اهل توحید فعل بر این باورند که تنها باید بر خدا توکل و اعتماد کرد و اگر اسباب از جمله اسباب نفسانی تاثیرگذار است، زمانی است که خدا آن تاثیر را بخواهد و مشیت کند. از همین روست که اسباب سحر و جادو و طلسم و مانند آن ها که بسیار قوی است، تا زمانی که خدا نخواهد هیچ تاثیری نخواهد داشت.(بقره، آیه 102)
با آن که خدا در آیات قرآنی فرمان می دهد که انسان اسباب لازم و مناسب را برای هر کاری فراهم آورد ؛ چرا که دنیا دارالاسباب است و حتی حضرت ذوالقرنین(ع) برای هر کاری از اسباب مناسب خودش استفاده کرد(کهف، آیات 82 تا 95)؛ اما شاید مهم تر از اسباب مادی، همان سببیت و علیتی است که خدا با توکل شخص فراهم می آورد. از این روست که خدا به پیامبرش(ص) می فرماید: فاذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ؛ چون عزم فعلی و ارادی به کاری گرفتى بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند توکلکنندگان را دوست مى دارد و اهداف آنان را تحقق می بخشد.(آل عمران، آیه 159)
آقای حمید رضا رضایی از فرماندهان جنگ برایم تعریف می کرد: نوجوانی چهارده ساله درخواست اعزام به مناطق جنگی و انجام عملیات را داشت؛ بارها او را به سبب صغر سن و نوجوانی رد کردند و پس زدند؛ اما روزی با تعجب هنگام انجام عملیات در خط مقدم دیدند. او آمده بود و درخواست اسلحه داشت. فرماندهان اجازه نمی دادند و حتی اعتراض داشتند که چرا در خط مقدم برای عملیات حضور یافته و یا چگونه خودش را به آن جا رسانیده است.
یکی از فرماندهان به شوخی یا جدی به او گفت: اسلحه نداریم به تو بدهیم، اگر اسحله می خواهی خودت برو یک طوری تهیه کن! زمانی نگذشت که عملیات شروع می شود. در میدان جنگ او را با اسلحه می بینند؛ از او سوال می کنند: اسلحه را از کجا آورده ای؟ گفت: شما خودتان گفتید برو برای خودت اسلحه پیدا کن! من هم رفتم کوله پشتی خود را پر سنگ کردم و هنگام عملیات جلو آمدم و در یک زمان عراقی را غافل کرده سنگی به او زدم. وقتی افتاد اسلحه اش را برداشتم.
پس وقتی کسی بخواهد کاری کند با توکل بر خدا می تواند کارش را انجام دهد. پس این که منتظر اسباب مادی و ظاهری بماند و دست روی دست بگذارد، کاری بس غلط و نادرست است. امروز در حوزه اقتصاد مقاومتی با توجه به این همه اسباب و امکانات داخلی اگر کسی دست روی دست بگذارد باید او را سرزنش کرد که حتی به اندازه یک نوجوان دوره دفاع مقدس امروز در جنگ اقتصادی تلاش نکرده است.