1. جریان دولت مسلمانان که نماد آن جریان سقیفه است. این جریان اعتقادی به نظام سیاسی اسلام نداشته و منکر ولایت سیاسی و نصب الهی است. خروج این جریان را می توان در همه حکومت هایی از یزید تا امویان تا عباسیان تا عثمانی و حتی صفوی دید. امروز در حوزه های علمیه قم و نجف این جریان به شکل رسمی ساختار و بنیان های فقهی و علمی آن تبیین می کند و توصیه می دهد. حزب الدعوه عراق و نهضت آزادی ایران برآیند این جریان است. این جریان به سادگی با گفتمان لیبرال دموکراسی غربی و هر جریان دیگری کنار می آید و دولت های هاشمی رفسنجانی و روحانی در ایران و دولت عبادی نمونه های رسمی و عینی و مصداقی آن است؛
2. جریان دولت اسلامی که نماد آن جریان غدیر خم است که معتقد به نظام سیاسی اسلام در قالب ولایت الهی و نصب الهی است. امام خمینی و امام خامنهای رهبران این گفتمان هستند. در این گفتمان تلاش بر آن است تا به جای کدخداگرایی، خداگرایی بر اساس شریعت اسلام و قیام به عدالت قسطی بر جهان حاکم شود. پس با اخراج مستکبران آمریکایی از منطقه، در اندیشه این نیست که خود کدخدا شود، چنان که رقابت چین و روسیه در منطقه بلکه جهان بر این جایگزینی است. هدف گفتمان انقلاب اسلامی حذف کدخداگرایی است. در طول چهل ساله انقلاب اسلامی، اکثریت جریان های سیاسی به چپ در اندیشه دولت مسلمانی بوده است. از این رو هیچ اقدام عملی برای تثبیت نظام سیاسی اسلام، دولت سازی اسلامی و جامعه سازی اسلامی نبوده است، بلکه با نگاهی به موضع گیری جریان نخست چون مواضع هاشمی رفسنجانی، خاتمی، روحانی، و حتی جریان مشایی در دولت احمدی نژاد می توان گفت این گفتمان در کنار و همتراز جریان دوم قدرت نمایی داشته و سد اصلی بر سر راه گفتمان اصیل انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و امام خامنه ای بوده و هست.
شناخت و تبیین این جریان ها می تواند روشن سازد چرا و چگونه انقلاب اسلامی هماره از درون گرفتار بحران های گوناگون فکری، رفتاری و امنیتی و غیره در سطح ملی و بینالمللی بوده است.
امروز لازم است تا گفتمان انقلاب اسلامی اصیل که امام خمینی بنیانگذار آن بوده است، بازخوانی شود و مبانی و اصول و قواعد آن از جریان به ظاهر انقلابی بازشناخته شود.
تأثیر این دو جریان در طول تاریخ چنان عمیق و ژرف است که نمی توان آن را به عنوان تاریخ محض مورد مطالعه قرار داد؛ زیرا جریان سقیفه که ادامه تحریف معنوی یهودی است، هم چنان زنده و پویا علیه جریان قوانین بالقسط پیامبران عمل می کند که نمی توان امید به ظهور حق و غلبه آن داشت، مگر اینکه جریان اصیل گفتمان غدیری انقلاب اسلامی حاکمیت یابد. تمدن معاصر اسلامی تنها در سایه نظام سیاسی اسلامی، دولت اسلامی و اجتماع وسط و سرمشق قرآنی، تحقق یافتنی است. بنابراین مسوولیت حوزه های علمیه و نظریه پردازان آن در کنار روشنگری و تشویق به مطالبه گری عمومی برای عدالت قسطی در ساختار نظام سیاسی و دولت اسلامی و جامعه قرآنی، بسیار مهم و اساسی است تا بتوان جریان دولت مسلمانان را از جریان اصلی بیرون راند و جریان سقیفه را کنار گذاشته و جریان غدیری را حاکم کرد و انتظار واقعی را به نمایش گذاشت.
قرآن کریم کتاب هدایت است. بر این اساس، مباحث علمی، هستی شناختی، نظری و عقلی آن، با امور عملی، اخلاقی، تزکیه ای و قلبی آمیخته است و گاه در یک گزاره به هر دو توجه داده شده است. پس این گونه نیست که هست و نیست ها از بایدها و نبایدها جدا باشد.
به عنوان نمونه در سوره حمد و فاتحه الکتاب، می توان مباحث ذهنی و قلبی، هستی شناسی و عملی را در کنار هم یافت.
قرآن با حمد و ستایش الله شروع میکند که به حوزه ارزشی و اخلاقی مربوط است. سپس به حوزه هستی شناسی و معرفی چهار حقیقت می پردازد که عرش و نظام کنونی را مدیریت می کند و ادامه دوباره به حوزه اخلاقی و ارزشی باز می گردد تا توصیه هایی در ارتباط با تزکیه داشته باشد. این گونه تعلیم و تزکیه به هم آمیخته می شود.
بر اساس آیات نخست سوره حمد، خدا چهار صفت اصلی دارد که ارکان عرش الهی را تشکیل میدهد و برای هر یک چهار نماد و مظهر کامل و تمام است که از آن به عنوان چهار فرشته بزرگ یاد می شود که عبارتند از :
1. اسرافیل : مظهر رب العالمین که مسئولیت آفریدگاری و پروردگاری را به عهده دارد؛ قبض و بسط کلی در همه امور به دست اوست؛
2. میکائیل : مظهر رحمن که مسئولیت روزی رسانی و رشد عمومی را به عهده دارد؛ او هم چنین مسؤل بسط جزئیات است؛
3. جبرائیل : مظهر رحیم که مسئولیت رشد و تعلیم و تزکیه خاص را به عهده دارد؛
4. عزرائیل : مظهر مالک یوم الدین که مسئولیت انتقال کلی و صیرورت و انقلاب را به عهده دارد. او مظهر قبض نیز است. این قبض در همه امور از جان ستانی کوتاه مدت در خواب و بلند مدت در خواب و نیز قبض رزق و روزی و حال و احوال و صفات و رذالت ها است.
پس از بیان این حقایق هستی خدا در قرآن به انسان یاد می دهد تا در حوزه عمل چگونه رفتار کند که مطابق این حقایق هستی باشد و رفتاری خلاف آن در پیش نگیرد؛ یعنی : اهدنا الصراط المستقیم تا آخر سوره حمد.
خدا در قرآن کریم می فرماید:خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ؛ عفو و گذشت را پیشه کن ، و به کار پسندیده فرمان ده ، و از نادانان روی بگردان .(اعراف، آیه 199)
عرف در لغت زمین بلندی است که برای همه شناخته شده است. ضد آن منکر است که غیر شناس برای مردم است.
معروف هر چیز شناخته از نظر عقل و نقل است که به یک معنا پسندیده های اجتماعی است.
منکر هر چیز ناشناخته ای است که عقل و نقل آن را ناپسند است.
از نظر آموزههای قرآنی امر به معروف و نهی از منکر یک امر ولایی است.
ولایی بودن آن مقتضی این معنا است که تنها کسی می تواند امر به معروف و نهی از منکر کند که دارای ولایت باشد.
از نظر آموزههای قرآنی تنها خدا دارای چنین ولایت ذاتی است.
البته کسانی به عنوان مظهر ولایت الهی در طول از چنین ولایتی برخوردار هستند که شامل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند.
از نظر آموزههای قرآنی، هر مؤمنی نسبت به دیگر از ولایت متقابل برخوردار است. خدا می فرماید
وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَ?ئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
مردان و زنان با ایمان دوست و یار یکدیگرند ; همواره به کارهای نیک و شایسته فرمان مى دهند و از کارهای زشت و ناپسند بازمى دارند ، و نماز را برپا مى کنند ، و زکات مى پردازند ، و از خدا و پیامبرش اطاعت مى نمایند ; یقیناً خدا آنان را مورد رحمت قرار مى دهد ; زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است .(توبه، آیه 71)
البته باید توجه داشت که مقتضی امر که در آیه 199 سوره اعراف آمده، استعلا است که بیانگر علو ذاتی یا اکتسابی است که به حکم ولایت الهی برای مؤمنان اثبات می شود.
از نظر آموزههای قرآنی با آن که امر به معروف و نهی از منکر، تکلیف و وظیفه همگانی است، اما گروه و نهادی باید به شکل تخصصی و سازمان یافته باید به این کار اقدام کند. خدا می فرماید
وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُولَ?ئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
و باید از شما گروهی باشند که [ همه مردم را ] به سوی خیر [ اتحاد ، اتفاق ، الفت ، برادری ، مواسات و درستی ] دعوت نمایند ، و به کار شایسته و پسندیده وادارند ، و از کار ناپسند و زشت بازدارند ; و اینانند که یقیناً رستگارند .(آل عمران، آیه 104)
بر اساس این آیه باید گروه یا نهادی به طور رسمی عهده دار مسوولیت امر به معروف و نهی از منکر شود.
مهم ترین هدف از این فریضه همراه سازی افراد با ارزش های اجتماعی و پیشگیری از هنجارشکنی است.
بنابراین، هدف مجازات نیست بلکه آگاهی سازی و نیز بازسازی رفتاری است. از همین رو اصل هدایت زبانی و عملی است نه تنبیه و مجازات بدنی.
از نظر آموزههای قرآنی با هنجار شکنی باید به شکلی برخورد شود که شخص احساس کند در صورت ادامه هنجار شکنی طرد اجتماعی می شود.
برای دستیابی به هدف باید نوعی هماهنگی و همسویی میان نهادها پدید آید.
مسوولیت نیروی انتظامی تأمین امنیت اجتماعی از جمله مهمترین آنها امنیت اخلاقی و دفاع از ارزش های اخلاقی و اسلامی و قوانین وضعی است. از این رو خود را موظف به اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر می داند.
استفاده از فریضه موجب کاهش پدیده های اجتماعی ناهنجار اجتماعی و بی نیازی از قوه قهریه و کاهش تنشها و بروز بحران های امنیتی است. بنابراین همه نهادهای امنیتی و انتظامی می بایست با چنین رویکردی به این فریضه اهتمام ورزند و با همپوشانی در رسیدن به این مهم دست یاری به هم دهند. هماهنگی با مرکز و ستاد امر به معروف و نهی از منکر باید در راستای تامین آن با توجه به ماموریت ها و شرح وظایف هر نهاد باشد.
فریضه دو بخش دارد. تقدیم امر به معروف بر نهی از منکر دلالت بر تقدم ارزشی امر بر نهی دارد.
باید چنان که خدا و پیامبر اکرم (ص) بشارت را بر تنذیر مقدم می کرد، اهتمام به امر به معروف باشد، در حالی که در عمل تنها به نهی از منکر پرداخته شده و از امر به معروف غافل شده ایم.
به نظر میرسد مثلا برای مبارزه با پدیده بد حجابی و بی حجابی یا اختلاس یا رشوه باید بر فضیلت حجاب یا امانت داری و حفظ بیت المال یا کسب روزی حلال و برکات آنها در قالب امر به معروف تاکید شود.
برخی از امور باید در یک منظومه منسجم سامان یافته تا هدف محقق شود. این فریضه نیز این گونه است. باید فرهنگ سازی با اجرای مجازات قانونی همراه و مکمل باشد تا تأثیر مطلوب داشته باشد. نادیده گرفتن هر یک می تواند ناکامی را به دنبال داشته باشد.
فرح هیجان مثبت شدیدی است که آثار آن در رفتار دیده می شود به طوری که فرد فرحناک از حالت عادی و تعادل رفتاری خارج می شود و کاری انجام می دهد که گویی مست شده است و عقل و خردی ندارد. از این رو برخی در ترجمه فارسی آن را به بد مستی تفسیر کرده اند.
ضد فرح، یأس است که انسان را از حرکت باز می دارد و به شکل افسردگی شدید بروز می کند. یاس مرحله نهایی و سوم است؛ زیرا مرحله اول آن حزن و اندوه است که ضد سرور است، مرحله دوم حالت غم است که در رفتار خودنمایی میکند و حالتی به وجود میآید که گویی فضایی از مه و ابر تمام وجودش را احاطه کرده و چون غمام و ابر او را در بر گرفته است، و مرحله سوم، یأس است که از حرکت باز می دارد و گرفتار افسردگی می سازد.
از نظر آموزههای قرآنی، فرح گاه در دنیا و گاه در آخرت مطرح می شود. از نظر قرآن، فرح در آخرت مطلقا برای اهل بهشت است و حالت طبیعی اهل بهشت است که فرحین باشند. (آل عمران، آیات 169 و 170)
اما فرح در دنیا به دو دسته ارزشی و ضد ارزشی تقسیم می شود.
از نظر آموزههای قرآنی، فرح نسبت به داشته های مادی در دنیا بسیار منفی و ضد ارزشی است و خدا چنین افرادی را دوست نمیدارد. (قصص، آیه 76 و آیات دیگر)
اما دو فرح ارزشی است : 1. فرح نسبت به امور معنوی مانند بهره مندی از اسلام و فضل و رحمت الهی به جای جمع مال و ثروت مادی. (یونس، آیات 57 و 58)
2. فرح نسبت به پیروزی نظامی اهل اسلام و توحید بر کفر که خود نوعی از امور معنوی است نه مادی. (روم، آیات 4 و 5) مسلمانان باید پیروزی را جشن بگیرند و به شادی و فرح بپردازند تا این غیظ دشمن را از شکست دو چندان کنند و جنگ روانی علیه آنان راه اندازی کنند.
از نظر آموزههای قرآنی، انسان دارای کرامت ذاتی است که او را برتر از دیگر آفریده های الهی می کند؛ (اسراء، آیه 70) زیرا خلیفه الهی است و همه اسماء الهی را به سبب روح و تعلیم الهی دارا است.(بقره، آیات 30 تا 33؛ سجده، آیه 9)
اما در میان خود انسان ها، هیچ چیزی نیست که سبب امتیاز شخصی نسبت به شخصی دیگر شود، مگر میزت تقوا که موجب می شود تا شخصی برتر از دیگری باشد و از کرامت اکتسابی سود برد. خدا می فرماید : یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى? وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ؛ ای مردم ! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و ملت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید . بی تردید گرامى ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست . یقیناً خدا دانا و آگاه است .(حجرات، آیه 13)
از نظر قرآن، تقوا از طریق عبادت شرعی به دست میآید که در شرایع اسلام بیان شده است. (بقره، آیه 21)
شریعت اسلامی در قرآن کریم بر این است که تقوا امر باطنی است و شناخت آن از طریق نشانه ها مانند نشانه های رفتاری ظاهر می شود.
از مهمترین نشانه و هم چنین عامل ایجادی تقوا دو عامل اصلی در شریعت است که نزدیک ترین راه به تقوا و کسب کرامت اکتسابی است:
1. عدالت به معنای اعطای حق هر صاحب حق و قرار دادن هر چیز در جای آن است که خدا به عنوان حق و جای مناسب آن دانسته است. از این رو خدا می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى? أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى? وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ ای اهل ایمان ! همواره [ در همه امور ] قیام کننده برای خدا و گواهان به عدل و داد باشید . و نباید دشمنی با گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نورزید ; عدالت کنید که آن به پرهیزکاری نزدیک تر است . و از خدا پروا کنید ; زیرا خدا به آنچه انجام مى دهید آگاه است .(مائده، آیه 8)
از این آیه فهمیده می شود که عدالت و آن یعنی عدالت قسطی و دادن سهم هر کسی بلکه گرفتن سهم هر کسی در قالب قوامین بالقسط و شهادت قولی و فعلی برای آن نزدیک ترین راه تحقق تقوا و کسب کرامت اکتسابی است. از همین رو از نظر آموزههای قرآنی، مسلمانی جز به قیام به عدالت قسطی نیست. خدا می فرماید : وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَ?ئِکَ تَحَرَّوْا رَشَدًا؛ و اینکه گروهی از ما تسلیم [ فرمان ها و احکام ] خدایند ، و برخی قاسطین و سهم خور منحرف اند ، پس کسانی که تسلیم شدند در صدد یافتن حقیقت و راه مستقیم اند. (جن، آیه 14)
بر اساس صنعت احتباک انسان یا مسلمان مسقط و سهمیه دهنده یا کافر قاسط و سهم خور است. پس کسی که عدالت قسطی را مراعات نمی کند اصلا مسلمان نیست؛ زیرا هدف بعثت پیامبران و کتب آسمانی رساندن مردم به قیام برای عدالت قسطی است (حدید، آیه 25) که محبوب خدا است: وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى? فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى? تَفِیءَ إِلَى? أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند میان آنها صلح و آشتی برقرار کنید ، و اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تجاوز کند ، با آن گروهی که تجاوز مى کند ، بجنگید تا به حکم خدا باز گردد . پس اگر بازگشت ، میانشان به عدالت و انصاف ، صلح و آشتی برقرار کنید ; و همواره دادگری را پیشه سازید که خدا سهمیه دهندگان دادگر را دوست دارد .(حجرات، آیه 9)
نیز می فرماید : سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَاءُوکَ فَاحْکُم بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن یَضُرُّوکَ شَیْئًا وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ آنان فوق العاده شِنوای دروغ اند [ با آنکه مى دانند دروغ است و ] بسیار خورنده مال حرام ; پس اگر نزد تو آمدند میان آنان [ در آنچه تو را داور قرار دادند ] داوری کن ، یا [ اگر نخواستی داوری کنی ] از آنان روی برتاب . و اگر روی برتابی هرگز هیچ زیانی به تو نمى رسانند . و اگر میانشان داوری کردی به عدالت داوری کن ; زیرا خدا سهمیه دهندگان عدالت پیشه را دوست دارد .(مائده، آیه 42)
2. عفو و گذشت که شامل مرتبه احسان است که فراتر از عدالت است؛ زیرا نوعی ایثار از حق خود برای رضایت خدا است. خدا می فرماید: وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَ الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکَاحِ وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ؛ و اگر پیش از آنکه با آنان نزدیکى کنید طلاقشان گفتید در حالى که براى آنان مهرى معین کرده اید پس نصف آنچه را تعیین نموده اید [به آنان بدهید] مگر اینکه آنان خود ببخشند یا کسى که پیوند نکاح به دست اوست ببخشد و گذشت کردن شما به تقوا نزدیکتر است و در میان یکدیگر بزرگوارى را فراموش مکنید زیرا خداوند به آنچه انجام مى دهید بیناست. (بقره آیه 237)
شناخت حقایق هستی به انسان کمک می کند تا بتواند وضعیت خود را نسبت به آنها سنجیده و موضع گیری درست و راستی داشته باشد. یکی از مهمترین راه شناخت حقایق هستی، وحی قرآنی است.
از نظر آموزههای قرآنی، هستی به نوع اصلی الامر و الخلق تقسیم می شود. (اعراف، آیه 54)
بر اساس این تقسیم بندی، هر خلقی متکی بر امر الهی است که خاستگاه و ریشه و حقیقت آن است.
همه امور هستی از کلیات و جزئیات در کتابی به نام ام الکتاب یا همان لوح محفوظ نوشته شده است. خدا می فرماید: یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ؛ خدا هر چه را بخواهد محو مى کند و هر چه را بخواهد ثابت و پابرجا مى نماید ، و "امّ الکتاب "نزد اوست. (رعد، آیه 39)
از این آیه به صراحت و روشنی به دست میآید که ام الکتاب اصل کتاب دیگری به نام کتاب محو اثبات است.
بر اساس آموزههای قرآنی در ام الکتاب یا لوح محفوظ یا کتاب مبین همه چیز از ریز و درشت تقدیر شده است. خدا می فرماید : مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَ?لِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ، لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی? مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ هیچ گزند و آسیبی در زمین [ چون زلزله ، سیل ، توفان و قحطی ] و در وجود خودتان [ چون بیماری ، رنج ، تعب و از دست رفتن مال و ثروت، ] روی نمى دهد مگر پیش از آنکه آن را به وجود آوردیم در کتابی [ چون لوح محفوظ ] ثبت است ، بی تردید این [ تقدیر حوادث و فرمان قطعی به پدید آمدنش ] بر خدا آسان است تا [ با یقین به اینکه هر گزند و آسیبی و هر عطا و منعی فقط به اراده خداست و شما را در آن اختیاری نیست ] بر آنچه از دست شما رفت ، تأسف نخورید ، و بر آنچه به شما عطا کرده است ، شادمان و دلخوش نشوید ، و خدا هیچ خیال باف گردنکش خودستا را [ که به نعمت ها مغرور شده است ] دوست ندارد .(حدید، آیات 22 و 23)
از نظر این آیات، شناخت به این که هر چیز در ام الکتاب قبل از خلق آن ثبت شده است به ما کمک می کند تا نسبت به دارایی ها و داشته ها گرفتار عجب و خودپسندی نشده یا بر از نداشته ها و نداریی ها نیز مایوس و نومید نشود.
البته انسان از این توان بر خوردار است که با اموری چون دعا و توسل تغییراتی ایجاد کند که در چارچوب بداء و این سنت الهی است. البته همین بداء که بر اساس کتاب محو و اثبات است، محتوای آن در ام الکتاب نوشته شده است.
بنابراین آیات سوره حدید و نیز آیه 11 سوره رعد و 53 سوره انفال ، شخص شناخت این حقایق کمک می کند تا رفتار درست داشته باشد.
انسان ها در دیدار با یک دیگر، با اهداف ارتباط اجتماعی و مانند آن ها، از سخنان و رفتارهایی بهره می برند که نشان دهنده نه تنها تکریم و احترام طرف مقابل است، بلکه بیانگر نوعی کنش و واکنش احساسی و عاطفی و رفتاری با دیگری نیز است. ارتباط اجتماعی با دیگری با مقاصد گوناگونی چون تعامل دو سویه، جنگ و ستیز، دفاع و مانند آن ها انجام می شود. بی گمان برخورد ابتدایی، بسیار تعیین کننده است؛ زیرا مشخص می کند چه مقاصدی مد نظر است؛ البته برخی در برخورد ابتدایی مقاصد غایی و نهایی خویش را نهان و مخفی می دارند که موجب ترس و وحشت طرف دیگر می شود؛ چنان که چنین احساسی را به حضرت ابراهیم(ع) زمان دیدار فرشتگانی که به شکل انسان بر او وارد شده بودند، دست می دهد؛ و با آن که ایشان آن را به قول باطنی نه زبانی در دل دارد، فرشتگان آگاه شده و ایشان را از نادرستی ترس نهان ایشان آگاه می سازند.(حجر، آیات 52 و 53؛ ذاریات، آیه 28)
از نظر قرآن، هر مسلمانی هر گاه با مسلمان دیگری دیداری داشت، باید به او تحیت بفرستد و زنده باد گفته و حیات او را از خدا بخواهد. در حقیقت تحیت به معنای زنده باد، بیانگر آرزوی بقا و عدم تعرض نسبت به او است. خدا می فرماید: وَإِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَسِیبًا ؛ و چون به شما زنده باد و درود گفته شد شما به [صورتى] بهتر از آن درود و زنده باد گویید یا همان را در پاسخ برگردانید که خدا همواره به هر چیزى حسابرس است. (نساء، آیه 86)
این تحیت با خود لفظ زنده باد و تحیت بیان می شود و شخص مثلا می گوید: حیاک الله؛ اما بهتر است که تحیت و زنده باد، با لفظی دیگر انجام شود که در قرآن از آن به «سلام» یاد شده است. واژه سلام بیانگر سلامت است؛ به این معنا که هم سلامت تن و روان در آن بیان می شود و هم بیانگر صلح و هم چنین اسلام گرایی و اسلام خواهی فرد است. بنابراین، وقتی انسان سلام می فرستد، ابعاد چندی از حیات و زندگی را بیان می کند که برای مخاطب مسلمان بسیار مهم و اساسی است، به ویژه که این واژه به عنوان یکی از اسمای الهی مطرح است و خدا در قرآن به سلام معرفی شده است.(حشر، آیه 23)
خدا بارها به این نکته توجه می دهد که اهل بهشت با سلام به استقبال می آیند و تحیت ایشان همان سلام است. خدا می فرماید: دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ؛ نیایش آنان در آنجا سبحانک اللهم [=خدایا تو پاک و منزهى] و درودشان در آنجا سلام است و پایان نیایش آنان این است که الحمد لله رب العالمین [=ستایش ویژه پروردگار جهانیان است]. (یونس، آیه 10)
و نیز می فرماید: وَأُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ ؛ و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند به بهشتهایى درآورده مى شوند که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است که به اذن پروردگارشان در آنجا جاودانه به سر مى برند و درودشان در آنجا سلام است. (ابراهیم، آیه 23)
و نیز می فرماید: تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا کَرِیمًا ؛ درودشان روزى که دیدارش کنند سلام خواهد بود و براى آنان پاداشى نیکو آماده کرده است. (احزاب، آیه 44)
از نظر قرآن، اگر انسان در محیط غریب وارد شد و نمی داند که مخاطبان ایشان مسلمان هستند یا نه؟ وقتی با «سلام» استقبال کردند، اصل بر این بگذارید که ایشان مسلمان هستند و به عنوان یک مسلمانان با آنان تعامل کنید، نه این که جنگ کنید تا متاعی از این طریق به دست آورید.(نساء، آیه 94)
هم چنین در واکنش نسبت به بی خردانی که اهل لهو و لغو هستند، به جای هر گونه واکنش تند، باید با سلام و صلح با آن مواجه شد و از هر گونه درگیری کلامی و رفتاری اجتناب کرد.(فرقان، آیه 63)
خدا در قرآن، پیامبر(ص) را به «خلق عظیم» ستوده است: وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ و به راستی که همانا تو بر خلق عظیم هستی.(قلم، آیه 4)
البته خلق عظیم پیامبر(ص) مظهر خلاق عظیم خداوند است، چرا که خداوند خود را بارها به نام عظیم ستوده است.
اما مراد از عظیم چیست؟ واژه عظیم از عظم به معنای استخوان گرفته شده است. از همین روست که هر چیزی که دارای استواری و استحکام است، به عظیم و عظمت می ستایند؛ زیرا نرم تنان فاقد استخوان و عظم به طور طبیعی قدرت ایستادن و ایستادگی را ندارند. بنابراین، وقتی سخن از عظمت می شود، به معنای کسی است که از استخوان بندی محکم و استواری برای هر کاری یا چیزی برخوردار است.
پس خلق عظیم زمانی است که یک امر خلقتی و خلقی دارای استخوان بندی و استواری و استحکام باشد. بنابراین، وقتی از خلق عظیم پیامبر(ص) سخن به میان می آید یعنی آن صفت و فضلت چنان در شخص وجود یافته است که نه تنها جزو خلقت و طبیعت او است، بلکه خلقت و طبیعی است که شخص بدان استوار و استحکام می یابد. هم چنین به این معنا است که آن امور مثلا فضایل اخلاقی جزو مقومات ذاتی شخص و هویت وجودی او شده است به طوری که نمی توان آن خلقت را شخص بر داشت.
پس وقتی از تعظیم شعائر الهی به عنوان دستور کار هر مسلمانی است، سخن گفته می شود: ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ ؛ این است فرایض خدا؛ و هر کس شعایر خدا را عظیم دارد، در حقیقت آن حاکى از تقوا و پاکى دلهاست. (حج، آیه 32) به این معنا است که آن واجب چنان انجام دهد که جزو استخوان بندی زندگی اش شود و چنان آن را استوار و محکم انجام دهد که خلل و خدشه ای در کار نباشد.(بقره، آیه 158؛ حج، آیه 36) پس نباید کار را سست شمارد و متعرض حدود الهی شود و حرام خدا را حلال شمارد (مائده، آیه 2)؛ چون این گونه رفتار کردند به معنای استخوان زدایی از پیکره عمل است نه استخوان بندی بر پیکره عمل که واجب است این گونه انجام شود.
به هر حال، عظمت اخلاقی در آن است که هر خلق و خوی نیکی در انسان به عنوان استخوان بندی ذاتی شخص در آید. در غیر این صورت آن خلق عظیم نخواهد بود.
از نظر آموزه های قرآنی تعلیم و تزکیه دو اصل و هدف اصلی در زندگی است که مسئولیت اصلی آن نیز به دست خدا و مظاهر اسمایی اوست یعنی پیامبران و امامان معصوم (ع) است.
از نظر قرآن، کسی که در مسیر عبودیت تقوایی بر اساس شریعت اسلام حرکت می کند، از اموری چون تعلیم خاص الهی که نوری و علم لدنی است، بهره مند می شود(بقره، آیه 282)
هم چنین اهل تقوا، بهره مند از اموری دیگر می شوند؛ از همین روست که خدا به جای آوردن فاء از کلمه واو در بیان نتیجه تقوا استفاده می کند و می فرماید: وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ ؛ و تقوای الهی پیشه کنید تا افزون بر چیزهای دیگر به شما تعلیم دهد.
هر چند در این آیه سخن از دیگر آثار تقوای الهی بیان نشده است؛ اما خدا در آیات دیگر به این موارد اشاره داشته است. از جمله می فرماید: وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً؛ هر کسی تقوای الهی پیشه می کند خدا برایش مخرج و راه برونرفت قرار می دهد.(طلاق، آیه 2)
بنابراین، از نظر قرآن، اگر کسی اهل تقوا باشد هرگز در کار نمیماند و راه های برونرفت از مشکلات علمی و عملی را خدا برایش قرار می دهد.
از امیرمومنان امام علی(ع) روایت است که مهم ترین نیازهای بشر را سه مرتبه می داند که باید از آن به سلامت گذشت. ایشان می فرماید: مَخْرَجاً مِنْ شُبُهَاتِ الدُّنْیَا وَ مِنْ غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ شَدَائِدِ یَوْمِ الْقِیَامَة؛ راه برونرفتی از شبهات دنیوی و از غمرات و سکرات مرگ و سختی های روز قیامت است.(بحار الأنوار ، العلامة المجلسی، ج67، ص281)
از نظر قرآن، سه زمان برای انسان بسیار حیاتی و اساسی است که سلامت در آن بسیار مهم است. خدا می فرماید: وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا ؛ و سلامت بر او روزى که زاده شد و روزى که مى میرد و روزى که زنده برانگیخته مى شود.(مریم، آیات 15 و 33)
بنابراین، این سه مرحله واقعا مراحل سخت و دشواری است که انسان نیاز به عنایات الهی خاص دارد تا از آن گردنه ها به سلامت عبور کند. مشکلاتی که در تولد و پس از آن در دنیا متوجه انسان می شود و مشکلاتی که هنگام مرگ با آن دست و پنجه نرم می کند و مشکلات و سختی هایی که در روز قیامت با آن مواجه می شود.
از دیگر فواید و اثار تقوای الهی، رزق و روزی از جایی است که انسان گمان نمی کند؛ چنان که خدا می فرماید: وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ.(طلاق، آیات 2 و 3?. امام صادق(ع) می فرماید: کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو اَرْجَی مِنْکَ لِمَا تَرْجُو فَاِنَّ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ (علیهالسّلام) خَرَجَ یَقْتَبِسُ لِاَهْلِهِ نَاراً فَکَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَجَعَ نَبِیّاً وَ خَرَجَتْ مَلِکَةُ سَبَاٍ فَاَسْلَمَتْ مَعَ سُلَیْمَانَ وَ خَرَجَ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ یَطْلُبُونَ الْعِزَّةَ لِفِرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِینَ؛ امید تو به آن چه امیدی به آن نداری بیش تر از آن چیزی باشد که به آن امید داری ؛ زیرا موسی بن عمران (ع) برای گرفتن آتشی برای خانواده اش بیرون رفت پس خدای عز و جل با او سخن گفت. پس به پیامبر بازگشت. ملکه سبا خارج شد در حالی که سلیمان، مسلمان شد و سحره عزت را از فرعون طلب می کردند در حالی که مومن بازگشتند.(لامالی، للصدوق، شیخ صدوق، ص178)
از نظر قرآن، چیزهایی در اختیار انسان است که جزو امانت های الهی است. بنابراین، انسان به عنوان امین باید آنها را نگه داری کرده و به صاحب آن بازگرداند. البته امانت هایی که در اختیار انسان است، در چارچوب قوانین عقلی و نقلی قابل بهره برداری است و انسان می تواند با مراعات قوانین از آن ها استفاده کند که از جمله آن ها عدم زیان و ضرر به اصل امر امانی است؛ البته اگر انسان همه این امور را مراعات کرد و به عوامل درونی و یا بیرونی، زیان و ضرری به امر امانی رسید، پاسخ گو نیست؛ زیرا امانت داری بر اساس استطاعت و مراعات قوانین انجام شده است؛ پس در این صورت عذری خواهد داشت که پذیرفتنی نزد عقل و عقلاء است و خدا نیز عذر چنین افرادی را می پذیرد.
از جمله احکام قرآنی درباره امانت، بازگرداندن صحیح و سالم امانت به صاحب امانت است که مالک آن است. خدا می فرماید: فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ؛ و اگر برخى از شما برخى دیگر را امین دانست، پس آن کس که امین شمرده شده، باید سپرده وى را بازپس دهد.(بقره، آیه 283)
و هم چنین می فرماید: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا؛ خدا به شما فرمان مى دهد که سپرده ها را به صاحبان آنها رد کنید.(نساء، آیه 58)
به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی اسلام در خود انسان امور به دسته : ملکی و امانی دسته بندی می شود و این طور نیست که انسان مالک همه چیز خودش باشد، بلکه انسان نسبت برخی از امور مالک و نسبت به برخی از آن ها امین است.
از جمله چیزهایی که انسان مالک آن است، مال و جان خویش است؛ اما نسبت به اموری دیگر امین است. از نظر آموزه های وحیانی اسلام، عزت از امانت های الهی است و عرض و آبروی انسان امری است که انسان مالک آن نمی شود. امام صادق(ع) می فرماید: اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ اِلَی الْمُؤْمِنِ اُمُورَهُ کُلَّهَا وَ لَمْ یُفَوِّضْ اِلَیْهِ اَنْ یُذِلَّ نَفْسَه؛ خدای عز و جل همه امور مومنان را به خودشان واگذار کرده است؛ ولی به او تفویض نکرده تا خود را خوار کند.(کافی، ج 5، ص 62، حدیث 2)
بر اساس این آموزه وحیانی قرآن است که سخن از ظلم انسان به خودش مطرح می شود؛ زیرا بر خلاف اتحاد عاقل و عقل و معقول، اتحاد میان ظالم و مظلوم معنا ندارد؛ زیرا هماره ظالم غیر از مظلوم است؛ چرا که ظلم یعنی تعدی و تجاوز به دیگری، بنابراین، وقتی از ظلم انسان به خودش سخن به میان می آید، به این معنا که انسان به کسی دیگر ظلم کرده است؛ چرا که مثلا عزت امانتی در اختیار اوست و این انسان در مال امانی تجاوز و ظلم روا داشته است. هر گاه خدا می فرماید: فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ(طلاق، آیه 1) یا می فرماید: لکِنْ کانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ(نحل، آیه 33) به این معنا است که انسان در بخش امانی که ملک خدا نه ملک خودش، تعدی و تجاوز روا داشته و ظلم کرده است.
از نظر آموزه های اسلامی، عرض و ناموس مرد و زن ملک خودشان نیست، بلکه ملک خدا و امانت در دست انسان است؛ از همین روست که با گذشت زنی که به عرض او تعدی شده، مجازات برداشته نمی شود؛ زیرا عرض زن و ناموسش، ملک او نیست تا ببخشد، بلکه امانت در دست اوست و با گذشت او، خدا از ملک خویش نمی گذرد.