همواره وقتی از اخلاق سگی و صفت سگی یاد می شود، تنها مفاهیمی چون خشم ، تندخویی و بداخلاقی از صفات زشت و نکوهیده و در نهایت وفاداری از صفات و خصلت های نیکوی سگ به ذهن خطور می کند. از این رو به نظر می رسد که درخواست از مومنان برای کسب فضلیت های سگی و اخلاق های آن شاید به نوعی اهانت و توهین به مومنان دانسته شود و انتخاب عنوانی از این دست را به عنوان بد ذوقی نویسنده و عدم وجود حس زیباشناختی قلمداد کنید.
آیات بسیاری در قرآن بیان می کند که افزون بر خداوند تبارک و تعالی و فرشتگان نویسنده اعمال، اشخاص دیگری نیز هستند که اعمال ما را نظارت می کنند و کارنامه اعمال ما به دست آنان داده می شود؛ بلکه آنان در مقامی نشسته اند که به منزله عین الله و چشم الهی هستند و همه آن چه را که می بایست خداوند بدان بنگرد و نظارت کند می بیند و به عنوان شهید و گواه در قیامت به نفع و یا ضد ما شهادت و گواهی می دهند.
از جمله این افراد چنان که خداوند می فرماید پیامبر گرامی اسلام است. هر یک از پیامبران در زمان حضور خویش گواه و شاهد امت خوش بوده اند، از این روست که حضرت عیسی (ع) می فرماید : مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَّا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ؛ جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چیزى] به آنان نگفتم [گفتهام] که: خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید، و تا وقتى در میانشان بودم بر آنان گواه بودم پس چون روح مرا گرفتى، تو خود بر آنان نگهبان بودى، و تو بر هر چیز گواهى.( مائده آیه 117)
بر اساس آیات قرآنی شیعه بر این باور است که انسان کامل حجت خدا و خلیفه وی بر ما سوی الله است. به این معنا که وی از قرارگاه زمین هستی را به خلافت ربوبی پروردگار می کند و به اذن الهی در همه ما سوی الله تصرف کرده و هر کسی را به کمال لایق و شایسته اش می رساند.
هرگاه کسی از شما التماس دعا داشته باشد می توان در همان حال که التماس دعا دارد برای او دعا و نیایش کلی کرد و برای او خیر خواست. به این معنا بگوید: خداوند به شما خیر دهد و یا این خداوند حاجات خیر شما را روا نماید. به هرحال خیر خواهی برای دیگران می بایست اصل در دعا باشد تا دین و تن وی به سلامت باشد و دنیا و آخرت وی به سوی خیر جهت دهی شود.
التماس دعا داشتن کاری بسیار خوبی است؛ زیرا انسان از زبانی چیزی را از خدا می خواهد که هرگز بدان گناهی نکرده است. بر این اساس سعی کنید تا از دیگران التماس دعا داشته باشید و این گونه به حاجات و نیازهای مادی و معنوی خود برسید؛ چون خداوند دعای دیگران را در حق تو اجابت می کند. شما نیز برای دیگران دعا کنید تا این مودت و محبت دو سویه شود.
با این همه، آن چه می بایست معیار در دعا و نیایش قرار گیرد، خیر خواهی برای دیگری است. چنان که می بایست هر گز به کسی نه نگویید و اگر روزی ناچار شدید تا از نه استفاده کنید و به نه و لایی بگوید بهتر آن است که نخیر بگویید.
استاد حسن زاده آملی در تحلیل واژه " نخیر" فارسی که برای بیان نفی به کار می رود، می فرمود: این واژه که به معنای لا و نفی عربی در ادبیات و فرهنگ اسلامی و ایرانی به کار می رود، از بار معنایی بالایی برخوردار می باشد؛ زیرا در روایتی از امام سجاد (ع) نقل شده است که اگر جمله لا اله الا الله نبود من هرگز لا و نفی را به کار نمی بردم و همواره به دیگری پاسخ مثبت می دادم و حاجت ها و نیازیش را بر آورده می ساختم.
بنابراین پاسخ مثبت به درخواست دیگران دادن و به یاری و کمک ایشان شتافتند به عنوان یک فضلیت همواره مطرح بوده و هست. بر این اساس کوشش می شود تا شخص از در خانه دست خالی باز نگردد. برخی گفته اند اگر چیزی ندارید بدهید دست کم گشاده رو باشید و او را با ترش رویی خویش نرانید.
به هر حال استاد می فرمود: این که پاسخ دادن به دیگران به شکل نفی و نه گفتن به آنان دشوار و سخت است. در ادبیات فارسی پس از کلمه نه واژه خیر نیز افزوده شده است که می توان گفت ترجمه آن به زبان و ادبیات عربی این است: لا! جزاک الله خیرا؛ نه( نمی توانم ) ولی خداوند به تو جزای خیر دهد.
بر این اساس کسی که به زبان فارسی می گوید نه خیر در حقیقت می گوید خداوند روزیت را جای دیگر حواله کند و به تو خیر دهد هر چند که من نتوانستم به تو خیری برسانم و تنها خیر من همین دعا به پیشگاه خداوندی برای تو می باشد.
نکته ای دیگر که در این عبارت مورد تاکید است واژه خیر است که به معنای کاری پسندیده و نیک و یا چیزی مفید و سازنده است . بر این اساس شخص برای دیگری خیر می خواهد و از خداوند این چیز و یا امر را برای او طلب می کند.
بر این اساس می بایست در دعا و نیایش برای کسانی که التماس دعایی دارند و یا حاجتی را نزد شما آورده اند به گونه انجام شود تا خیر به عنوان ملاک و معیار اصلی دعا باشد، زیرا شخص ممکن است خواسته ای داشته باشد که هر چند امری به ظاهر خوب و مثبت است ولی از باب عسی ان تحب شیئا و هو شر لکم ( چه بسا چیزیی را دوست می دارید که آن برای شما شر می باشد) است. از این رو می بایست تنها خیر را برای دیگر طلب کرد و از خدا در دعای خویش برای دیگری و حتی خود، این گونه خواست که آن چه خیر او یا شخص است به او عنایت شود.
خداوند در بیان اجابت دعا و نیایش ابراهیم(ع) هنگامی که در آتش افکنده شده بود می فرماید: کونی بردا و سلاما علی ابراهیم؛ ای آتش بر ابراهیم خنک و سلامت شو.
نکته این است که اگر این (برد) یعنی سرد و خنک شدن آتش بر حضرت ابراهیم (ع) همراه سلامت (خیر ) نمی بود، ممکن بود که سردی آتش به سلامت وی ضرر می رساند و به آن بزرگوار از جهت سرما آسیب می زد. یعنی آتش چنان برد و سرد می شد که به شکلی دچار یخبندان می گشت و از سلامت رسانی می افتاد. پس همواره در دعا و نیایش خود، خیر خواهی و سلامت جویی برای دیگران را در جان و دین اصل قرار دهید و هر گاه دعا می کنید از خداوند بخواهید که آن چه خیر اوست به او عطا نماید؛ یعنی خیری که سلامت دین و دنیا وی در آن می باشد.
خوارزمی در کتاب معروف خویش به نام مناقب امیر المومنین (ع) به اسنادی معتبر از عبدالله بن عمر نقل می کند که : از پیامبراکرم (ص) پرسیده شد که در شب معراج به چه زبانی خداوند با تو سخن گفت؟
پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: خداوند به زبان علی با من سخن گفت و مرا مخاطب خویش قرار داد. پس این مطلب به من الهام شد که بپرسم: پروردگارا! تو مرا مخاطب قرار دادی و یا این که علی با من سخن گفت؟
خداوند فرمود: ای محمد! (احمد! ) من چیزی همانند چیزهای دیگر نیستم و با مردمان قیاس نمی شوم و با شهبات وصف نمی شوم. تو را از نور خویش آفریدم و علی را از نور تو آفریدم. پس بر رازها و نهان های دلت اطلاع یافتم و در آن کسی را که محبوب تر از علی بن ابی طالب باشد نیافتم. پس به زبان او با تو سخن گفتم تا دلت مطمئن گردد و آرامش یابد.(المناقب للخوارزمی ص 36)
همین حدیث با کمی اختلاف جزیی در کتب شیعی از امام زین العابدین (ع) از جدش امیر مومنان (ع) روایت شده است که متن عربی آن این گونه آغاز می شود: عن ابیه امیرالمومنین علی بن ابی طالب علهیم السلام قال : سمعت رسول الله (ص) یقول : و قد سئل بای لغة خاطبک ربک لیلة المعراج ؟ قال : خاطبنی بلسان علی (ع) فالهمنی ان قلت : یا رب خاطبتنی ام علی ؟
فقال : یا احمد ! انا شی لیس کالاشیاء ، لا اقاس بالناس، و لا اوصف بالشبهات ، خلقتک من نوری و خلقت علیا من نورک، فاطلعت علی سرائر قلبک فلم اجد فی قلبک احب من علی بن ابی طالب فخاطبتک بلسانه کیما یطمئن قلبک.
این روایت به خوبی گویای آن است که خداوند درهنگام تجلی کلامی بر حضرت پیامبر گرامی(ص) به زبان علی (ع) تجلی کرده است؛ ویژه آن که دراین حدیث به روشنی بیان شده که نور علی (ع) برگرفته از نور خاص محمدی(ص) است که آن نیز از نور خداوندی برگرفته شده است.
دلیل این تجلی را می بایست در اموری چند جست که یکی از مهم ترین آن ها وحدت نفسانی امیر مومنان (ع) با پیامبر (ص) است که افزون بر این حدیث در آیه مباهله یعنی آیه 61 سوره آل عمران به صراحت از سوی خداوند بیان و مورد تاکید و تایید قرار گرفته است.
دیگر آن که خداوند هنگامی که حضرت پیامبر(ص) می نگرد می یابد که کسی جز امیرمومنان(ع) در نزد ایشان محبوب تر نیست؛ از این روست که می کوشد برای اطمینان قلب و آرامش خاطر آن حضرت به زبان علی (ع) با وی سخن بگوید.
روابط دختر و پسر در عصر رسالت برخلاف امروز نه تنها معضل نبوده بلکه حتی مساله ای برای طرح نبوده است تا آموزه های وحیانی بدان بپردازد و فصلی بزرگ و یا کوچکی از آموزه های آن را به خود اختصاص دهد. شاید به نظر می رسد که معضل و یا مشکل و یا حتی مساله روابط دختر و پسر امری زایده خیال و یا توهم و حتی تغییرات بنیادین در بینش و نگرش متشرعان و اهالی اسلام باشد که بیرون از چارچوب های قانونی و هنجاری اسلام و بینش و نگرش آن شکل گرفته و قوام یافته و به عنوان حدود و رسوم و قوانین شفاهی و سپس با کمی اغماض از سوی فقیهان به عنوان مساله و در نهایت به علل مختلف به شکل مشکل و معضل خود نمایی کرده است. این در حالی است که اگر مساله روابط دختر و پسر به عنوان مساله در جامعه عصر رسالت مطرح بوده به شکل قوانین و آداب در آیات و آموزه های قرآنی و یا آموزه های نبوی و داستان هایی از مساله و یا مشکل خودنمایی می کرد؛ مگر آن که بر این باور باشیم که همه مردمان عصر رسالت بر خلاف طبیعت گرایش جنسی به ویژه در میان دختران و پسران ، مردمانی از آن نوع دیگر و از ما بهتران بوده اند و دختران و پسران عصر رسالت همگی بالجمله و بی استثنایی بچه مثبت بوده و هیچ گونه رفتارهای خلاف اخلاق انجام نمی داده اند و یا این که بپذیریم که آن چه امروزه به عنوان خلاف اخلاق و اصول و آداب و رسوم هنجاری مطرح است در حقیقت رفتارهای هنجاری و آدابی سالم و فطری و هنجاری است که به سبب تغییر نگرش و بینش تحمیلی در میان متشرعه خشک و متحجر این گونه تغییر ماهیت داده است.
انسان ها هم چنان که از ماموریت اصلی خود به عنوان خلافت ربوبی خداوند غافل هستند، از خلیفه کامل خداوند و ولی الله اعظم نیز غافل هستند. ریشه این غفلت را می بایست در همان غفلت از مسئولیت و ماموریت اصلی جست. بنابراین می بایست مردمان را به هدف و فلسفه اصلی آفرینش بیدار و هوشیار کرد و آنان را نسبت به خلیفه کامل انسانی نیز متوجه و ملتفت ساخت.
هنگامی که می شنویم که دیه مرد و زن یا مسلمان و غیر مسلمان برابر شده است نخستین چیزی که به ذهن اهل تدین و شریعت می آید تغییر حکم اسلامی و تعطیل آن است؛ به ویژه که هر مسلمانی بر این باور است که حلال محمد (ص) تا قیامت باقی برقرار و حرام محمد (ص) نیز چنین است . |