سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سخن گویید تا شناخته شوید که آدمى زیر زبانش نهان است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :404
بازدید دیروز :328
کل بازدید :2106484
تعداد کل یاداشته ها : 1987
103/9/22
9:22 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

امیرمومنان علی بن ابی طالب(ع) به سبب شخصیت و نورانیت وجودی اش در عالم الوهیت، بر همگان ولایت دارد. البته ولایت آن بزرگوار به دو شکل تکوینی و تشریعی است؛ به این معنا که حتی اگر برخی همانند ابلیس از پذیرش ولایت علوی سرباز زنند و مدعی برتری و بهتری خود شوند و ندای "انا خیر منه " سر دهند ، با این همه ولایت تکوینی وی بر ایشان برقرار و باقی است و چه بخواهند و چه نخواهند فرمانروایی و ملک و حکم از آن اوست. چنان که این مطلب در حق آدم (ع) نسبت به دیگر موجودات هستی ثابت است و انکار ولایت و خلافت آدم (ع) به معنا ومفهوم عدم خلافت و ولایت وی نمی باشد.

البته ناگفته نماند که ولایت علوی از آن جایی که باطن ولایت و رسالت محمدی است، در حقیقیت بیان گر یکتایی و یگانه ای آن دو است؛ زیرا حضرت پیامبر(ص) در مقام نوری ،‌ صادر نخست است که همه هستی به واسطه وی آفریده شده است.

از سوی دیگر ،‌ شرافت آدم به سبب نورانیتی است که از محمد مصطفی و علی مرتضی به شکل روحی در او دمیده شده و همه هستی به او سجده برده اند . این که در آیات قرآنی فرشتگان تنها سجده کنندگان معرفی می شوند از آن روست که فرشتگان مقرب به نمایندگی از همه هستی بر آدم به ذات نورانی محمدی و علوی سجده برده اند و در حقیقت مسجود فرشتگان و به تعبیر درست تر همه آفریده های هستی،‌ ذات محمدی و علوی بوده است.

بر این اساس هر کسی که بر ذات محمدی و علوی سجده برد و ولایت و خلافت ایشان را بپذیرید در حقیقت سجده به خداوند برده است؛ زیرا این ذوات و کلمات تامات و انوار وجودی ، مظهر و آیینه تمام نمای ذات الهی می باشند. پس هر که بر این ذوات سجده برده و ولایت ایشان را پذیرفته در حقیقت ولایت الهی را پذیرا شده است.

ازاین رو کسانی که خود به طوع و رغبت ولایت علوی را پذیرفتند، از ربوبیت خاص آن حضرت (ع) بهره مند می شوند.

بنابراین منصب ولایت علوی همانند مناصب اعتباری دنیا نیست، بلکه از مناصب و مقاماتی وجودی است. پس هر کس به فرمان الهی گردن نهاد و به ندای : ایتیا طوعا او کرها، پاسخ داد که آتینا طائعین ، می تواند امیدوار باشد تا از ربوبیت عبودی الهی از مسیر ولایت علوی بهره مند باشد.

حرمت و احترام مولی امیرمومنان(ع) حرمت واقعی است. هر کسی مطیع ایشان و شیعه او شود، می تواند امیدوار باشد که اطاعت خداوند را به جا آورده است. از این روست که میزان الاعمال و ترازوی سنجش انسانیت است.

اگر به حکم رسالت نبوی ، مسلمان از کافر بازشناخته می شود، به حکم ولایت علوی است که مومن از منافقان بازشناخته می شود. مقام شامخ فاروقیت و قاسمیت از این رو به آن حضرت داده شده و از آن جایی که علی(ع) فرزند نوری و روحی ونفسی پیامبر(ص) و باطن وی است، به زبانی پیامبر ابوالقاسم است و پدر قاسم است که مراد همان قاسم کفر و اسلام و نفاق و ایمان است. به این دلیل پیامبر(ص) و امیر(ع) در پل صراط هستند تا به معیار حب علی (ع) هر که ایشان خواهد به بهشت در آورد و هر که را خواهد به دوزخ فرستد

اعتبار کعبه به علی (ع) است؛ زیرا در روایت است که المومن اعظم حرمه من الکعبه ؛ احترام و مقام و منزلت مومن از احترام کعبه بیش تر است. (خصال ، صدوق ، ج 1 ، ص 27) بی گمان مصداق کامل و مظهر اتم المومن جز امیر مومنان (ع) نیست. پس هر که به زیارت خانه خدا رود و خواهد حج و قصد خدا کند می بایست زیارت امیرمومنان (ع) را قصد کند که در هر عصر و زمانی به نامی آن نور تجلی می کند. گاه به حسن وگاه دیگر به حسین خود نمایی کند. از این روست که زیارت امام (ع) در حج از تمام و کمال آن دانسته شده است.

البته از آن جایی که ولایت پس از ولایت خداوند و رسول الله (ص) به عنوان صادر نخست می باشد، ایشان را در هر عالمی جلوه ای است. پس تفاوتی میان مرده و زنده ایشان نیست؛ زیرا ایشان جاودان هستند و هر آفریده ای از مسیر ایشان مزه حیات را خواهند چشید و در  مسیر ایشان است که به مقام فنا خواهد رسید و لقای الهی را تجربت می کند. از این روست که امام صادق(ع) میان مرده و زنده ایشان فرق و تمایز نمی گذارد و فرمان می دهد که هر که خواهد به مقام تقربی برسد می بایست به حکم وابتغوا الیه الوسیله به ایشان توسل جوید. پس فرمان می آید: من زارنا بعد مماتنا فکانما زار فی حیاتنا؛ هر که ما را پس از مرگمان زیارت کند همانند کسی است که در حیاتمان به زیارت و دیدار ما شتافته باشد.(وسایل الشیعه ، ج 10، ص 260)

پس هر که بر کشتی طریقت نجات ایشان سوار شد در حقیقت رستگاری رسید: کلهم سفن النجاه لکن سفینه الحسین مجراها علی اللجج العامره اسرع و مرساها علی السواحل المنجیه ایسر؛ همگی آنان کشتی نجات بشریت از دوزخ هستند ولی کشتی نجات حسین حرکتش بر امواج توفنده و گسترده دریا سریع تر است و پهلو گرفتن آن بر ساحل های نجات و رستگاری بهشت آسان تر می باشد.

پس هر که رستگاری می خواهد می بایست از مسیر ولایت علوی بگذرد که مظاهر آن در اسمای اهل بیت (ع) جلوه گری می کند: لکل شی اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البیت(ع)؛ برای هر چیزی اساسی است و اساس اسلام محبت ما خاندان اهل بیت پیامبر(ص) است.(بحار الانوار ؛ج  ،  27 ص 91)

از این روست که پیامبر اکرم(ص) می فرماید: اثبتکم قدما علی الصراط اشدکم حبا لاهل بیتی، ثابت قدم ترین شما بر روی پل صراط ، دوست دارترین شماست.(همان ، ج 8 ،ص 69)

آن حضرت (ص) هم چنین می فرماید: حبی و حب اهل بیتی نافع فی سبعه مواطن ، اهوالهن عظیمه عند الوفاه و فی القبر و عند النشور و عند الکتاب و عند المیزان و عندالصراط؛ محبت من و خاندانم در هفت مورد که بسیار وحشتناک است سود می دهد: هنگام مرگ و در قبر و هنگام زنده شدن و گرفتن نامه اعمال و در زمان حساب و نزد میزان و نزد صراط.

بنابر این حرمت مولی (ع) به اعتبار دنیایی و ارزش هایی پوچ و بیهوده نیست بلکه به مقام شامخ نوری آن حضرت و یکتایی و یگانگی جان آن حضرت با پیامبر(ص) است که در آیه مباهله از سوی خداوند بر این معنا مهر تایید زده شده است.

 


  
  

بی گمان نماز ستون دین است و از این روست که آن را مرز میان کفر و ایمان شمرده اند. برخی از مردم اصولا نماز به جا نمی آورند و از اسلام تنها همان نام اسلامی را دارند. اما برخی دیگر هر چند که نماز می خوانند ولی آن را سبک می شمارند و حق آن را به تمام و کمال ادا نمی کنند. از پیامبر (ص) روایت شده که فرمود: لیس منی من استخف بصلاته ؛ هر کس نماز را سبک شمارد از من نیست.( فروع کافی، کلینی ، ج 2 ، ص 269)

بسیاری از گرفتاری های دنیا و آخرت ما به سبب همین سبک شماری نسبت به نماز است.

عن سیدة النساء فاطمة ( سلام الله علیها) ابنة سید الانبیاء صلى الله علیه وآله: «انها سالت اباها محمدا ( صلى الله علیه وآله) فقالت : یا ابتاه !ما لمن تهاون بصلاته من الرجال و النساء؟ قال : یا فاطمة ! من تهاون بصلاته من الرجال و النساء ابتلاه الله بخمسة عشر، خصلة ست منها فى دار الدنیا و ثلاث عند موته و ثلاث فى قبره و ثلاث فى القیامة اذا خرج من قبره و اما اللواتى تصیبه فى دار الدنیا: یرفع الله البرکة من عمره ، و یرفع الله البرکة من رزقه یمحوا الله ( عز و جل) سیماء الصالحین من وجهه ، و کل عمل یعمله لایوجر علیه، و لایرفع دعاوه الى السماء و السادسة لیس له حظ فى دعاء الصالحین. و اما اللواتى تصیبه عند موته: فاولهن انه یموت ذلیلا و الثانیة جائعا و الثالثة یموت عطشا فلو سقى من النار الدنیا لم یرو عطشه و اما اللواتى تصیبه فى قبره: فاولهن یوکل الله به ملکا یزعجه فى قبره و الثانیة یضیق علیه قبره و الثالثة تکون الظلمة فى قبره و اما اللواتى تصیبه یوم القیامة اذا خرج من قبره: فاولهن ان یوکل الله به ملکا یسحبه على وجهه و الخلائق ینظرون الیه و الثانیة یحاسب حسابا شدیدا و الثالثة لاینظر الله الیه و لا یزکیه و له عذاب الیم؛»

فاطمه زهرا (علیهاسلام ) از پدر بزرگوارش پرسید: پدر جان! سزای مردان و زنانی که نماز خود را سبک شمارند چیست؟

رسول خدا (ص ) فرمود: اى فاطمه! هر مرد و زنی که نماز خود را سبک شمارد خداوند او را به پانزده خصلت دچار می کند. شش خصلت از این گرفتاری ها در دنیا و سه مورد در هنگام مرگ ، و سه مورد آنها در قبر و سه مورد در قیامت زمانى که از قبر خارج شود:

اما آن شش خصلت و بلایى که دردنیا دامن گیرش مى شود:

1.  خداوند عمرش را بی برکت کند.

2. برکت از روزی اش برمی دارد.

3. سیماى صالحین شایستگان را از چهره اش محو مى کند.

4. در برابر کارهایش پاداشی به او نمی دهد.

5.  دعایش به آسمان بالا نمى رو و اجابت نمی شود.

6.  از دعای شایستگان و صالحان بهره مند نمی شود

اما آن سه بلا و خصلت هایی که هنگام مرگ گرفتارش خواهد شد:

1.  خوار و ذلیل می میرد.

2.  گرسنه جان می دهد.

3 . تشنه از دنیا خواهد رفت اگرچه آب همه نهرهاى دنیا را به او بدهند ولی سیراب نشود.

اما آن سه بلایى که در قبر دامنگیرش مى شود:

1.  خداوند فرشته ای بر او می گمارد که همیشه او را در قبر زجر و آزار دهد.

2 . قبر را بر او تنگ می کند

3. ظلمت و تاریکى قبرش را فرا می گیرد.

اما آن سه بلایى که درروز قیامت گرفتار خواهد شد:

1. خداوند فرشته ای بر او می گمارد که او را در برابر چشمان مردم به صورت روی زمین می کشد.

2.  حساب او را سخت می گیرند.

3. خدا به نظر لطف به او نمى نگرد و او را پاک نمی سازد و عذابی دردناک خواهد داشت.(سفینة البحار، ج 2، ص 44)

 


88/4/9::: 4:52 ع
نظر()
  
  

از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمودند: ای مردم بدانید که ماه رجب ماه «اصم‏» خداوند است و همانا ماهی است ‏بس عظیم ‏و بزرگ و علت نام‏گذاری این ماه به «اصم‏» این است که هیچ ماهی از ماه‏های سال‏ از نظر فضیلت و حرمت نزد خدای تبارک و تعالی، به آن نمی‏رسد.

مردمان این ماه را در جاهلیت بزرگ می داشتند و هنگامی که اسلام آمد بر بزرگی و عظمت آن افزود.

هان! ماه رجب و ماه شعبان دو ماه من‏اند و ماه رمضان ماه امتم.(هان بدانید که رجب ماه خدا و شعبان من و رمضان ماه امت من است)
هان! هر که یک روز از ماه رجب را با ایمان و برای رضای خدا روزه بدارد، به ‏نعمت رضوان بزرگ الهی نایل آید، و روزه‏اش در آن روز خشم خداوند را فرو می‏نشاند. و هنگامی که روزه اش را برای خداوند خالص گرداند ، پاداش آن را به چیزی جز حسنات دنیا نمی توان داد؛ و برای روزه دار هنگامی که شب می کند ده دعای مستجاب است. اگر چیزی از خواسته های دنیوی بخواهد، خداوند عز و جل به او بخشد؛ و گرنه برای او از پاداش، بهتر از آن چیزی که اولیاء و احباء و اصفیای الهی بخواهند، ذخیره آخرت قرار می دهد

و هر کسی دو روز ماه رجب را روزه بگیرد خداوند به کرم خویش چنان چیزی به وی می بخشد که باشندگان و اهل آسمان و زمین نتوانند آن را توصیف کنند و برای او از پاداشی برابر با عمر ده نفر از صادقین (به هر اندازه عمرشان برسد) می دهد؛ و به او مقام شفاعتی همانند شفاعت صادقین می دهد و او را در گروه ایشان وارد بهشت می سازد و صادقان را دوستان و رفیقان وی در بهشت قرار می دهد.

و هر کسی سه روز از ماه رجب را روزه بدارد، خداوند عز و جل میان او و آتش دوزخ خندق یا پرده ای به طول هفتاد سال راه قرار می دهد و هنگام افطار بنده روزه دارش، به او می گوید: حقت بر گردنم واجب شد و محبت و دوستی ام برایت لازم شد. شما ای فرشتگانم را گواه می گیرم که گناهان گذشته و آینده اش را بخشیدم.

و هر کسی چهار روز از ماه رجب را روزه بدارد، از همه بلایا چون دیوانگی ، جذام و پیسی و آشوب دجال رهایی می یابد و از عذاب قبر در امان می ماند و برای او پاداشی برابر پاداش خردمندان بسیار توبه کننده و بازگشته به سوی خداست و به عنوان نخستین پرستندگان نامه اعمالش در دست راستش داده می شود.

و هر کسی پنج روز از ماه رجب را روزه دارد بر خدای عزوجل است که در روز رستاخیز او را خشنود دارد و او را از گورش هم چون ماه شب چهارده ( مهتابی) بر انگیزد و به اندازه ریگ های بیابان برایش پاداش و حسنات بنویسد و او را بی حساب و کتاب وارد بهشت گرداند و به او گفته شود: از پروردگارت هر چه خواهی بخواه.

و هر کسی شش روز از ماه رجب را روزه دارد، از گورش چنان برخیزد که درخشش بیش تر از نور خورشید باشد و افزون بر آن به وی نوری داده شود که همگان در روز قیامت از آن بهره گیرند و در حالتی از امنیت و آرامش بر انگیخته شود به گونه ای که از پل صراط بی حساب بگذرد و از عقوبت عقوق والدین و قطع رحم در امان ماند و بخشیده شود.

و هر کسی هفت روز از ماه رجب را روزه نگه دارد، خداوند به پاداش هر روزی از روزهایی که روزه گرفته دری از درهای دوزخ را بر او ببندد؛ زیرا که برای دوزخ هفت در است و خداوند عز و جل جسدش را بر آتش دوزخ حرام گرداند.

و هر کسی هشت روز از ماه رجب را روز دارد، خداوند عزو جل برای هر روز از روزها دری از درهای بهشت را به روی او بگشاید ؛ زیرا برای بهشت هشت در است و خداوند به او بگوید: از هر دری که خواستی به بهشت در آی!

و هر کسی نه روز از ماه رجب را روزه دارد، از گورش بیرون می آید در حالی که لا اله الا الله می گوید و چهره اش را به سوی بهشت بر می گردانند و از گورش در حالی بیرون می آید که روشنایی اش همگان را می گیرد به طوری که می گویند: این همان پیامبر برگزیده است؛ و کم ترین چیزی که به وی بخشیده می شود آن که بی حساب به بهشت در آید.

و هر کسی ده روز از ماه رجب را روزه دارد، خداوند عز و جل دو بال سبز آراسته به در و یاقوت می دهد که با آن دو بال سوی بهشت می رود از سر پل صراط همانند برق تند و تیزی می پرد؛ و خداوند بدیهایش را به خوبی ها و حسنات تبدیل می کند و نامش را در گروه مقربان به پا کننده قسط و عدل می نویسد ، گویی که او بنده خدای عزیز و بزرگی است که هزار سال شب زنده دار و شکیبا و محاسبه کننده نفس بوده است.

 و هر کسی یازده روز از ماه رجب را روزه دارد، در روز رستاخیز هیچ کسی به اندازه او برخوردار از فضل و پاداش نخواهد بود ، مگر کسانی که همانند یا بیش تر از وی روزه گرفته باشند.

و هر کسی دوازده روز از ماه رجب را روزه دارد، دو جامه سبز از سندس و استبرق ابریشمین به تنش پوشانده می شود و چنان بدان آراسته می شود که اگر جامه ای از آن در دنیا نمایانده شود روشنایی اش تمام خاور و باختر جهان را روشن می سازد و دنیا به بوی خوشش ، خوش بوتر از بوی مشک عنبرین می شود.

و هر کسی سیزده روز از ماه رجب را روزه دارد ، خداوند در روز رستاخیز سفره ای در زیر عرش از یاقوت سبز برای او می افکند و از نظر وسعت پایه های دُرّنشان آن هفتاد برابر جهان است که بر روی آن ورق ها و صحیفه هایی از دُرّ و یاقوت قرار دارد و در هر ورق و صفحه آن هفتاد هزار نوع خوراکی است که رنگ و بوی آن ها با هم فرق دارد و هیچ بو و رنگی همانند هم نیستند. پس او از این خوراکی های رنگارنگ با بوهای گوناگون می خورد در حالی که مردمان در گرفتاری سخت و بلاهای بزرگ هستند.

و هر کسی چهارده روز از ماه رجب را روزه دارد، خداوند عز و جل برای او از پاداش، کاخ های بهشتی ساخته شده با دُرّ و یاقوت می بخشد که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به دل هیچ بشری نگذشته باشد.

و هر کسی پانزده روز از ماه رجب را روزه دارد، در روز رستاخیز در موقف امنیت و آرامش است به طوری که فرشته مقربی یا پیامبر مرسلی و یا رسولی بر او نمی گذرد، مگر آن که به او می گوید: خوشا به حالت ، تو کسی هستی که  در امنیتی و مقرب و اهل شرافتی به طوری که دیگران درباره تو غبطه می خورند و تو آراسته و بهره مند و از باشندگان بهشتی.

و هر کسی شانزده روز از ماه رجب را روزه دارد، از نخستین کسانی است که بر جانوری از نور سوار می شود و تمام بهشت را با آنان تا خانه خدای رحمان پرواز می کند.

و هر کسی هفده روز از ماه رجب را روزه دارد، در روز رستاخیز بر پل صراط هفتاد هزار چراغ از نور برای او قرار می دهند تا به نور آن چراغ ها در حالی که فرشتگان با درود و سلام وی را همراهی و بدرقه می کنند، عبور کند.

و هر کسی هژده روز از ماه رجب را روزه دارد، در کنار حضرت ابراهیم (ع) در جایگاه و قبه آن حضرت(ع) در بهشت بر تخت هایی از دُرّ و یاقوت می نشیند.

و هر کسی نوزده روز از ماه رجب را روزه دارد، خداوند برایش در بهشت عدن از لولوی تازه کاخی را می سازد که کنار کاخ حضرت آدم (ع) و ابراهیم(ع) است. پس این شخص بر آن دو بزرگوار سلام می کند و آن دو نیز به احترام بزرگی و کرامت و حقش پاسخ سلام وی را می دهند. برای چنین شخصی به ازای هر روز روزه، روزه هزار سال نوشته می شود.

هر کسی بیست روز از ماه رجب را روزه دارد، مانند کسی است که خداوند عز و جل را بیست هزار سال عبادت کرده باشد.

و هر کسی بیست و یک روز از ماه رجب را روزه دارد، خداوند به او مقام شفاعت مردمانی به شمار قبیله ربیعه و مضرّ را می بخشد که همه آن ها اهل گناه و خطا بودند.

و هر کسی بیست و دو روز از ماه رجب را روزه دارد، منادی از آسمان ندا کند : ای ولی الله از خداوند به تو از کرامت و عظمت مژده و بشارت باد و این که خداوند تو را در جرگه و همراه کسانی چون پیامبران، صدیقین، شهیدان ، صالحین قرار داده که خداوند به ایشان نعمت خاص ارزانی داشته و آنان بهترین رفیقان هستند.

و هر کسی بیست و سه روز از ماه رجب را روزه دارد، از آسمان ندا شود : خوشا به حالت ای بنده خدا که رنج اندک بردی و نعمت بسیار. خوشا به حالت که پرده ها از تو برداشته شده و به بزرگ ترین پاداش و ثواب پروردگارت رسیدی و مجاور خلیل در بهشت سلام و سلامت گشتی.

و هر کسی بیست و چهار روز از ماه رجب را روزه دارد، فرشته مرگ بر او چنان فرود آید در حالی که وی را جوانی می بیند که بر او جامه ای از دیباج سبز بر تن دارد و بر اسبی از اسبان بهشتی سوار است و در دستش ابریشمی سیر معطر به بوی مشک ناب و در دستش جامی از زر سرشار از نوشیدنی های بهشتی است. پس او را هنگام مرگ و خروج نفس از تن بدان نوشیدنی سیراب می گرداند و سختی ها و سکرات مرگ را بر وی آسان می کند سپس جانش را در آن جامه ابریشمین می گیرد و از آن رایحه و عطری بر می خیزد که هفت آسمان از آن بوی خوش استنشاق می کنند پس در قبرش سیراب می شود تا بر سر حوض پیامبر(ص) در آید.

و هر کسی بیست و پنج روز از ماه رجب را روزه دارد، هنگامی که از گورش بیرون می آید هفتاد هزار فرشته او را دیدار می کنند که در دست هر یک از ایشان پرچمی از دُرّ و یاقوت است و با آنان جامه هایی بسیار لطیف و نرم و جواهرات است پس می گویند: ای ولی الله رستگاری و نجات به سوی پروردگارت است. پس این شخص از نخستین مردمانی است که به بهشت عدن به همراه مقربانی در می آیند که خداوند از ایشان خشنود و ایشان نیز از خدا خشنود هستند. آن همان رستگاری و پیروزی بزرگ است.

و هر کسی بیست و شش روز از ماه رجب را روزه دارد، خداوند برای او در سایه و زیر عرش صد قصر و کاخ از دُرّ و یاقوت بسازد که بر سر هر کاخی چادری سرخ رنگ از ابریشم بهشت است که او در آن به استراحت مشغول و مردمان در حال حسابرسی هستند.

و هر کسی بیست و هفت روز از ماه رجب را روزه دارد، خداوند گورش را به عنوان چهارصد سال راه ، گسترده و وسیع گرداند و تمام این مسیر طولانی را با مشک و عنبر خوشبو می سازد.

و هر کسی بیست و هشت روز از ماه رجب را روزه دارد، خداوند عز و جل میان او و آتش دوزخ هفت خندق قرار می دهد که فاصله هر خندقی میان آسمان و زمین به اندازه پانصد سال راه می باشد.

و هر کسی بیست و نه روز از ماه رجب را روزه دارد، خداوند عز و جل همه گناهانش را می بخشد هر چند که بسیار سنگین مانند شتر ده ماهه آبستن باشد و اگر زنی باشد که هفتاد بار نیز فجور کرده باشد پس از آن که به روزه خویش قصد قربت و وجه الله و رهایی از دوزخ را داشته باشد خداوند گناهانش را می بخشد..

و هر کسی سی روز از ماه رجب را روزه دارد، منادی از آسمان ندا کند: ای بنده خدا ! اما همه گذشته ات بخشیده شد و در آینده کارت را از سر گیر گویی گناهی نکرده ای، و خداوند عز و جل به او بهشت هایی می بخشد که هر بهشت آن دارای چهل هزار شهر از زر و در هر شهری چهل میلیون(هزار هزار) کاخ و در هر کاخی از آن چهل میلیون اتاق و در هر اتاقی یک میلیون سفره از زر و بر هر سفره ای از آن چهل میلیون سینی و تشت و در هر تشتی چهل میلیون از انواع و اقسام خوراکی و نوشیدنی است و برای هر خوراکی و نوشیدنی از آن، رنگی جداگانه می باشد. و در هر اتاقی چهل میلیون تخت از زر است که طول هر تخت آن هزار ذراع در دو هزار ذراع و بر هر تختی کنیزی از حوریان می باشد که بر وی سیصد گیس بافته از نور می باشد که هر گیس بافته شده از آن حوری را، خدمتکاری حمل می کند و به آن گیس ها ، مشک و عنبر آویزان ( آغشته) شده است. این گونه روزه دار ماه رجب را پاداش کامل می دهند. این نعمت ها و پاداش ها از آن کسی است که تمام ماه رجب را روزه دارد.

عرض شد: ای پیامبر خدا! کسی که خودش نتواند به سبب ناتوانی یا بیماری روزه ماه رجب را بگیرد و یا زنی است که به سبب ناپاکی نتواند روزه بگیرد، چگونه می تواند به این چیزهایی که توصیف کردی برسد؟

حضرت فرمود: هر روز یک نان به مساکین صدقه دهد؛ سوگند به کسی که جانم در دست اوست هر کسی هر روز این چنین در راه خدا صدقه دهد به آنچه گفته شد و بیشتر از آن می­رسد. اگر همه بندگان خدا از اهل زمین و آسمان بخواهند ارزش پاداش عمل او را محاسبه کنند نمی توانند یکدهم آن چیزی را که از فضایل و درجات بهشت گفته شد محاسبه کنند.

عرض شد:  ای رسول خدا! کسی که ناتوان از دادن صدقه باشد چگونه می تواند به این چیزها دست یابد؟ حضرت فرمود: هر روز از ماه رجب را تا سی روز این تسبیحات را صد مرتبه بگوید: «سبحان الاله الجلیل، سبحان من لا ینبغی التسبیح إلّا له، سبحان الأعز الأکرم، سبحان من لبس العزّ و هو له اهل» (امالی صدوق صفحات 319 الی 323). 


  
  
 
صرفه جویی به مفهوم مصرف چیزی به شکل درست و مناسب آن است. این مساله برای ایجاد تعادل میان درآمد و هزینه بسیار مهم و اساسی است و در حوزه اقتصاد خانواده نیز می تواند تاثیرگذار و سرنوشت ساز باشد.
 با این همه صرفه جویی علاوه بر اینکه در حوزه اقتصاد شخصی معنا و مفهوم می یابد در حوزه اقتصاد عمومی نیز معنا دارد. امام خمینی (ره) بر این اساس است که مصرف زیاد و بیش از نیاز در آب و برق را نه تنها نادرست و حرام می داند بلکه آن را ضمان آور دانسته و شخص را نسبت به جامعه مدیون می شمارد.
قرآن نیز به این مساله از ابعاد مختلف پرداخته است؛ زیرا قرآن کتاب هدایت و راهنمایی آدمی به سوی کمال است و به مساله اقتصادی که ارتباط تنگاتنگی با مساله آسایش و آرامش دارد، توجه داشته و برای این که انسان در مسیر کمالی حرکت کند به مساله اقتصاد و روش های مناسب و درست کسب درآمد و هزینه های آن نیز پرداخته است. بازخوانی نگرش و تحلیل قرآن می تواند در این زمینه برای دست یابی به شیوه های درست کمک کند. نوشتار حاضر تلاشی است تا این مساله را از دیدگاه قرآن واکاوی نماید.

88/1/11::: 3:17 ع
نظر()
  
  

یکی از شعارهای انقلابی در دوره مبارزه با طاغوت شاهنشاهی، دعوت به همگرایی از سوی انقلابیون مسلمان بوده است که گاه با نکوهش بی طرفی انجام می شد. شعار بی طرفی، بی شرفی، زمزمه مردمی بود که از بی تفاوتی گروهی از ملت به سختی رنج می برند.

اصولا نسبت هر کسی با فضلیت و هنجاری و یا رذیلت و نابهنجاری می تواند به اشکال چندی نمود پیدا کند. یا شخص خود اهل هنجاری است و نسبت به نابهنجاری در همان حوزه سکوت می کند و بی تفاوت می گذرد و یا این که در برابر آن واکنش نشان می دهد و به شکل نهی از منکر خودنمایی می کند.

 

صورت دیگر آن است که شخص خود اهل نابهنجاری هاست و کژرفتار می باشد و نسبت ولی نسبت به دیگران کسی را به آن نمی خواند هر چند به سبب رفتاری و اجتماعی بودن خود به خود عامل دعوت دیگران به آن است و یا آن که دیگران را در عمل و گفتار به نابهنجاری و گسترش آن می خواند.

 

به نظر می رسد در کوفه نسبت به نابهنجاری های عصر یزیدی همه این کنش ها و واکنش ها وجود داشته است.

 

مردمی که خود اهل هنجارها بوده و نسبت به نابهنجاری های حکومتی و ظلم و ستم و خروج عملی دولت از دین واکنش نشان می دادند که ایشان در آغاز به سبب جو عمومی و گفتمان غالب بر کوفه اکثریتی را شکل می بخشیدند که به امام (ع) نامه می نویسند، ولی پس از حضور شمشیر ، قدرت ، تطمیع و تهدید ، نوعی نفاق را در پیش می گیرند که از آن رفتار منافقانه، به دل ها با امام(ع) و شمشیرها علیه امام (ع) تعبیر شده است.

 

گروهی دیگر مردمانی بودند که نسبت به نابهنجاری ها سکوت می کنند و با اعلام بی طرفی به کنجی می گریزند و یا از شهر کوفه به جاهای دیگر فرار می کنند.

 

گروهی سوم کسانی بودند که خود اهل نابهنجاری بودند ولی کسی را به آن دعوت نمی کردند و گروه چهارم کسانی که به نابهنجاری نیز دعوت می کردند. این گروه سوم و چهارم در حقیقت یک گروه بیش تر نیستند؛ زیرا هر دو در عمل دعوت کنندگان به نابهنجاری با عمل و قول بودند.

 

از این روست که در قرآن در آیات 164 تا 166 سوره اعراف از سه گروه اجتماعی نسبت به هنجارها و نابهنجاری ها سخن به میان می آورد: یعنی 1. کسانی که خود مرتکب نابهنجاری بودند؛ 2. و کسانی که اهل هنجارهای اجتماعی بوده و نسبت به نابهنجاری سکوت و اعلام بی طرفی و یا بی تفاوتی می کردند؛ 3. و گروه سوم که خود نه تنها اهل هنجارهای اجتماعی بودند، بلکه دیگران را به معروف و هنجارها دعوت و از منکر و نابهنجاری ها باز می داشتند.

 

خداوند بیان می دارد که اهل بی تفاوتی و بی طرفی به امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر می گفتند: چرا این ها را پند و موعظه می دهید و از منکر و نابهنجاری ها باز می دارید؟ مگر خود خدا اینان را به گناهانشان در دنیا هلاک نمی کند یا شکنجه نمی نماید؟ پس چرا ما باید دخالت کنیم؟

 

بازدارندگان از نابهنجاری می گفتند: ما این کار برای داشتن عذر در نزد پروردگار خویش انجام می دهیم ؛ زیرا وظیفه ماست تا دیگران را از کارهای ناپسند باز داریم و به کارهای نیک دعوت کنیم و شاید با این کارمان ایشان اهل تقوا شوند و از پلشتی ها و نابهنجاری ها پرهیز کنند. این همان معنای سوره والعصر است که نجات یافته گان از خسران و زیان را تنها اهل ایمان و عمل صالحی می داند که دیگران را به حق و کار نیک و صالح می خوانند.

 

خداوند در ادامه در آیه 165 بیان می کند که تنها از سه گروه ، کسانی که به امر به معروف ونهی از منکر قیام کرده بودند نجات داده و دو گروه بی طرفی و عامل منکر و نابهنجاری را به میمون و بوزینه تبدیل کرده و این گونه آنان را به هلاکت رسانده است.( آیه 166)

 

در عصر عاشورا نیز گروه بی تفاوت و بی طرف این گونه مجازات شدند که گرفتار حجاج بن یوسف ثقفی شدند و تا سالها سال بلکه بیش از هزار سال است که از آثار بی طرفی و بی تفاوتی در عذاب و شکنجه الهی هستند؛ زیرا همه چیز هستی جنود و لشکریان خداوند هستند و گاه ابلیس نیز در نقش جنود الهی عمل می کند ؛ زیرا خداوند برخی از ظالمان را به برخی دیگر دفع می کند.

 

اکنون اگر مردم عراق و فلسطین و افغانستان و هر کشور دیگر اسلامی بخواهند عزت و اقتدار الهی خویش را باز یابند می بایست دست از نابهنجاری و نیز بی تفاوتی بردارند و با قیام عملی و نهضت مردمی ریشه نابهنجاری را خشک کنند و یا دست کم از عذاب و هلاک الهی در امان مانند.

 


  

یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می‌کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می‌برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.

یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می‌کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.

یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر مرا احترام می‌کنی! آن اعرابی گفت: ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.

اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت تا بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می‌گرفت و یزید را بر زمین می‌کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.( لهوف، سید بن طاووس .) 

در برخی از کتب این داستان این گونه نقل شده است: او در سال 64 هجری قمری، روزی باده هزار نفر از سواره نظام لشگر خود به قصد شکار، از دمشق بیرون آمد، و خود سوار بر اسب بود، او و لشگرش به اندازه دو روز از دمشق دور شدند، در آنجا(در بیابان) آهوی زیبایی نظراو را جلب کرد ، یزید که می خواست غرور و چابکی خود را نشان دهد به همراهان گفت: هیچ کس با من نیاید، و من تنها می‌خواهم به دنبال این آهو بروم و آن را صید کنم. او تنها سوار بر اسب به دنبال آهو حرکت کرد، آهو پا به فرار گذاشت، و همچنان در حال فرار بود، و یزید با آخرین سرعت به دنبال او حرکت می‌کرد، تا به بیابان هولناک و وحشتناکی رسید، و همچنان از این دره به آن دره، به دنبال آهو می‌رفت. در وسط آن بیابان وحشت زا، آهو از نظرش ناپدید شد، او را گم کرد، از طرفی به شدت تشنه بود، و در آنجا هرچه تلاش کرد به آب دست نیافت، او همچنان در جستجوی آب بود، ناگاه مردی را دید که ظرفی آب در دست دارد، به او التماس کرد که اندکی آب به من بده اگر تو مرا بشناسی، به من احترام شایانی خواهی کرد.

او گفت تو کیستی؟

یزید گفت: من خلیفه مسلمانان یزید بن معاویه هستم.

آن مرد گفت: تو همان قاتل حسین بن علی )ع (هستی، ای دشمن خدا!)

سپس به یزید حمله کرد، اسب آن‌چنان یکه خورد و رمید که یزید از ناحیه پشت اسب به طرف زمین واژگون شد و یک پایش در رکاب اسب گیر کرد، و اسب از شدت وحشت فرار کرده و در بیابان پر وحشت روی سنگ ها و خارها و پستی و بلندی‌ها همچنان فرار می‌‌کرد، در این میان سر و پیکر نحس یزید آن چنان متلاشی شد که به صورت جویده در آمد. و این گونه در حال تشنگی به جهنم واصل شد.

یزید ده نفر ندیم خصوصی داشت که هرگز از او جدا نمی‌شدند، آنها برای پیدا کردن یزید سر به بیابان گذاشتندو به جستجو پرداختند، تا اینکه اسب او را در بیابان یافتند، و دیدند یک ران قطع شده یزید در رکاب اسب آویزان باقی مانده‌است. خبر کشته شدن یزید را به لشگر دادند، صدای ضجه و گریه طرفداران یزید بلند شد، آنگاه با همان حال به دمشق مراجعه کردند.

طبق روایت دیگر، آن مرد که یزید را دنبال کرد، به او گفت:سوگند به خدا تو را می کشم ، چنان که تو حسین )ع ( را کشتی، با شمشیر به دنبال یزید حرکت کرد، یزید از ترس ، با اسب خود فرار نمود، اسب از برق شمشیر آن مرد وحشت زده شد و رمید، به طوری که یزید از پشت آن واژگون شده و زیر دست و پای اسب تکه تکه گردید.

از شیخ صدوق درباره چگونگی مرگ یزید بن معاویه آمده که : یزید شب با حال مستی خوابید و صبح او را مرده یافتند، در حالیکه بدن او تغییر کرده مثل آنکه قیر مالیده شده باشد. بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.

در "الکامل فی التاریخ" درباره علت مرگ وی آمده است: سبب مرگ یزید، اصابت پارة سنگی از منجنیق به یک طرف صورت او بود، که همین امر باعث شد مدّتی مریض شود، بعد مُرد.( محمد جواد نجفی، ستارگان درخشان، ج 9، ص 9)

البنه برخی گفته اند که وی به وسیله ((سلمى )) دخـتـر ((حـجـر بـن عـدى کندى )) و با همکارى ((عبدالرحمان )) برادرزاده حجر، مسموم شده و به مجازات رسیده است.

به هر حال یزید بن معاویه در مجموع سه سال و نه ماه  به عنوان خلافت بر مردم سلطنت کرد و در 38 سالگی در سال 64هجری قمری به جهنم واصل شد.

  


87/11/8::: 11:17 ص
نظر()
  

عاشوراء در  تفسیر آسمان، روز دهم دیدار و فناء است. اکنون پس از سی و نه روز دیدار خدا در خانه اش و اجازه برای دیدار خاص و دیدنی خاص از نوع " ارنی انظر الیک " می بایست خداوند پاسخ دهد و چنان که فرموده است" ادعونی استجب لکم" جلوه نماید.

اگر خداوند ظرفیتی برای دیدار فنایی موسی (ع) نیافت و چنان که آدم (ع) در مقام " لم نجد له عزما " توصیف کرده است و موسی را به سبب محدودیت های شناختی و وجود به حکم آزمون های بسیار " هذا فراق بینی و بینک" در مقام فنای ذاتی ، به ندای " لن ترانی " از دیدار همیشگی و فنای ذاتی راند؛ اما اکنون کسی از انوار خمسه عرش است که دوباره به حکم رجعت می خواهد ندای " انا لله وانا الیه راجعون" را پاسخ دهد.

اگر این انوار عرشی ، به حکم " نحن فعلنا و نحن صنعنا" در دایره وجود منبع فیض شدند و همه هستی از انوار ایشان پدید آمده و آفریده شده است ، و به حکم " الی ربک الرجعی و الی ربک المنتهی " می بایست در دایره صعود وبازگشت از ایشان باز گردد ، پس ایشان اولی به رجوع الی ذات هستند.

خداوند در آیات بسیاری بیان داشته است که نور محمدی (ص) با نور علوی (ع) یگانه است و نفس و جان ایشان یکی است و به حکم یگانگی وجودی است که انوار ایشان یگانه است. همه هستی به شمس و نور محمدی و به حکم "کلنا نور واحد " به انوار چهارده معصوم آفریده شده است و هیچ موجودی حتی روح اعظم از دایره وجودی ایشان بیرون نیست. از این روست که گفته : نحن سبحنا و سبحت الملائکه" پس همان گونه که وجود همه فرشتگان و هستی را ایشان آفریده و صنعت و خلق نموده اند، همه شاگردان مکتب ایشان هستند. این گونه است که می فرمایند هر جا در قرآن صیغه جمع آمده است ماییم. پس خودشان در شب قدر قرآن را نازل کرده اند و جبرئیل تنها ایشان را همراهی کرده است .

چنین وجوداتی که در دایره " انا لله و انا الیه راجعون " نخستین صادر هستند و همه از ایشان صادر و خلق شده اند می بایست در دایره صعود همانند هنگام نزول همه چیز به ایشان باز گردد.

بر این اساس است که امام حسین (ع) به حکم صدور نخست می تواند فنای ذاتی را در معاشقه " ارنی انظر الیک " بگوید و خداوند او را جواب " لن ترانی " ندهد، بلکه چنان کند که او خواسته است.

عاشورا روزی است که امام حسین (ع) در دایره رجعت به فنای ذات رسید و از آن جایی که دین به ولایت معصوم کامل است، روز دهم برای حسین (ع) زمانی دیدار فنای ذاتی است که " وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره" است تا در مقام جنت ذات (جنتی ) در آید در حالی که " راضیه مرضیة " است و برای دین فجر دوباره است.( آیه 30 سوره فجر)

حضرت موسی (ع) در میقات چهل روزه خویش به مکتوب خدایی تورات دست یافت ولی امام حسین (ع) پس از عشق بازی از ماه ذی الحجه در خانه خدا تا دشت نینوا به مقام دیدار ذاتی رسید  و  اسلام و قرآن را دوباره با خون نوشت و ثار الله شد و بر جریده عالم نگاشت که دین اسلام به خون خدا مصون و محفوظ است و دیگر آسیبی نمی بیند.

روز عاشورا روز نگارش قرانی جدید است که بر اساس تاویل نگاشته می شود چنان که روز دهم ذی الحجه حضرت ابراهیم (ع) با قربان کردن اسلام خواب خویش را تاویل و تصدیق کرد؛ امروز حضرت محمدی (ص) در نمایش دیگر در شکل حسینی خود را به مسلخ می برد و با خون خویش نه فدای دیگر اسلام و ولایت را تفسیری دیگر می کند. این گونه است که فجر هماره سرخ گون است تا نمایش باشد برای روزی که حجت کامل خداوند ظهور می کند و در جامه و شکل دیگری به نام مهدی (عج) یوم اسلام را بروز و ظهورمی دهد.

درآیات قرآنی آمده است که در الوقت المعلوم( حجر آیه 38) ابلیس سربریده می شود و آن زمانی است که ظهور قائم آل محمد (ص) انجام شده و رجعت کامل انوار انجام می شود و پیامبر (ص) در رجعت خویش ابلیس را بر صخره بیت المقدس سر می برد و ...

اکنون تا زمان عصر بسیار برای کفار و اندک زمانی برای مومنان مانده است؛ زیرا آنان یروون بعیدا و نراه قریبا؛ آنان زمانش را دور و ما نزدیک می بینیم.

این فجر به عصری پیوند خورده است چنان که دایره وجودی آغاز و انجام یکی است و از مسیر انسان کاملی چون نور محمدی (انوار معصومان ) می گذرد.

بی گمان عاشورا روز دهم دیدار امام حسین (ع) به وعده عشقی بود که موسی (ع) به صعقی دچار می شود و امامی به فنای ذاتی می رسد؛ زیرا ایشان را بر همه پیامبران(ع) و کائنات برتری است به حکم" فضلنا بعضهم علی بعض " ؛ زیرا ایشان در کعبه و خانه خدا متولد می شوند تا زمین بداند که شرافت انوار معصوم همانند شرافت جسم ایشان می بایست از خانه خدا و ذات او باشد. اگر خداوند مریمی (س) را  با همه ارزش و شرافت از خانه اش می راند، به سبب فقدان رابطه صادر نخستین است و اگر فاطمه بنت اسد را می خواند به حکم باری است که در درون دارد که همان علی (ع) است که صادر نخست است: اول ما خلق الله نوری .(به آیه مباهله که از یگانگی نور و نفسی پیامبر و علی خبر می دهد)

اکنون خون خدا که در خانه خدا(کعبه ) و در بیوت خدا ( فی بیوت ) رشد کرده است در فجر روز دهم عاشقان پس از ماهی میقات حج به درون ذات بازمی گردد.

 


87/10/16::: 5:23 ع
نظر()
  
  

شاید برای بیش تری مردم ایران، از محرم جز عاشورا و از عاشورا جز عزاداری برای سرور و سالار شهیدان چیزی دیگر به ذهن نیاید؛ ولی در بسیاری از کشورهای دیگر جهان محرم و به ویژه روز دهم آن معنا و مفهومی دیگر دارد.

در مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی برای محرم مستحباتی بیان شده است که از جمله آن ها روزه های آن است. روزه گرفتن در سه روز نخست آن برای کسانی که خواهان فرزندی صالح هستند سفارش شده است؛ زیرا روزهایی است که حضرت زکریا(ع) درخواست فرزند کرد و خداوند به وی فرزندی پس از سه روز عبادت  داد که داستان آن در سوره های آل عمران و مریم (س) آمده است.

اصولا در فرهنگ اسلامی در روزهای خوب و میمون که از آن به ایام الله یاد  می شود، گرفتن روزه مستحب است. برخی از مسلمانان مانند اهل سنت به سبب برخی از روایات صحیح و سقیم و به زعم این که در روز عاشورا حضرت یوسف(ع) از زندان آزاد شده و حضرت موسی(ع) از آب عبور کرده و کشتی حضرت نوح(ع) در این روز بر روی کوی جودی مستقر شده و حضرت یونس(ع)  هم در چنین روزی از شکم حوت نجات پیدا کرد و مانند آن این روز را بزرگ داشته و به عنوان ایام الله روزه در آن را مستحب می شمارند و به جشن و شادی می پردازند.

این در حالی است که بر اساس روایتی از امیرمومنان این وقایع در روزهایی دیگر رخداد است و بنی امیه با جعل حدیث همه این امور را به این روز نسبت داده اند تا بتوانند بر شادی پیروزی بر اهل بیت (ع)و کشتار فجیع فرزندان رسول  الله (ص) ابعاد دیگری ببخشند.

در برخی از کشورهای آفریقایی مراسم باشکوهی در روز عاشورا برگزار می شود که به ویژه کشورهای غرب آفریقا هماره مراسمی وجود دارد که می توان به مراسم تمخریت در سنگال اشاره کرد.

روز دهم محرم که در سنگال معروف به تمخریت می­باشد، و این روز از طرف دولت تعطیل رسمی اعلان شده است، برنامه­های خرافی متعددی اجرا می شود که عبارتند از:

1. دید و بازدید به عنوان روز عید.

2. مراسم گاو کشی، قبل از عاشورا محل‌های مخصوصی برای فروش گاو مهیا می­کنند و تعداد زیادی می­کنند و تعداد زیادی گاو در این ایام خریداری می­­شود، تا این که در روز عاشورا و در ملا عام ذبح شود و گوشت آن بین مردم اعم از فقیر و غنی توزیع می­کنند.

3. شب عاشورا مردها لباس زن‌ها و زن‌ها لباس مردها پوشیده، و به طور دسته جمعی به کوچه و خیابان آمده و مشغول رقص و پای کوبی می­شوند.

4. در این شب دزدی مباح و حلال می­باشد، تعدادی از جوانان و نوجونان اقدام به دزدی می­کنند، و اگر چیزی دزدیدند حلال و صاحب مال حق استرداد را ندارد، این منظره در روستاها و شهرهای غیر داکار بیشتر مورد عنایت است، فلذا مردم در این شب زود درب‌های منازل و مغازه­ها را بسته و کلیه اثاث‌های در دسترس را مخفی می­کنند.

5. شب دهم اغلب خانواده‌ها غذا را به طور دسته جمعی می­خورند و معتقدند که اگر کسی در این شب شکم خود را پر نکند خداوند آن را به وسیله آتش جهنم پر خواهد کرد، و اگر کسی گرسنه بماند تا سال آینده در فقر و فلاکت به سر می­برد، فلذا در این شب خیلی پرخوری می­کنند.

6. روزه گرفتن روز دهم یک سنت موکد نزد اکثریت این خلق خداست. به زعم این که در این روز حضرت یوسف از زندان آزاد شده و حضرت موسی از آب عبور کرده و کشتی حضرت نوح در این روز بر روی کوی جودی مستقر شده و حضرت یونس هم در چنین روزی از شکم حوت نجات پیدا کرد و...

انسان وقتی این برنامه­ها را مشاهده می­کند به یاد جمله معروف زیارت عاشورا می­افتد که (ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکله الاکباد اللعین ابن اللعین) و (هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین(ع)).

تحول سازی و تغییر در نگرش ها

با این همه انسان های آگاهی نیز وجود دارند که به مبارزه با این گونه برنامه ها رفته اند. از جمله شریف حیدره است که با توجه مظلومیت و شهادت امام حسین (ع) در این روز به بازسازی نگرشی و رفتاری مردم غرب آفریقا اقدام می کند.

وی که یکی از اندیشمندان و سخنوران به نام و صاحب نفوذ در این منطقه است با گرایش های صوفی خویش گرایش به اهل بیت (ع) را اصل قرار می دهد و محبت ایشان را در کنار امامت به مفهوم صوفیانه واجب می شمارد.

ایشان معتقدند که اگر این روایات درست باشد و در تاریخ رخدادهای بسیاری به وقوع پیوسته است با توجه به شهادت فرزند رسول الله(ص) امام حسین (ع) و  ظلم های بنی امیه و یزید در حق ایشان در روز عاشورا  نمی بایست دیگر این روز را جشن گرفت.

در مفاتیح الجنان نیز روزه عاشورا به گونه ای تجویز شده است که عصر آن روزه شکسته و افطار شود که در حقیقت نوعی مبارزه با فرهنگ اموی است که اگر این رخدادها واقعیت داشته باشد با رخداد کربلا و فجایع آن روز دیگر جشن و شادی برای امت نمی ماند و می بایست روزه و شادی خویش را به عزا تبدیل کند.

 


  

یکی از شعارهای انقلابی در دوره مبارزه با طاغوت شاهنشاهی، دعوت به همگرایی از سوی انقلابیون مسلمان بوده است که گاه با نکوهش بی طرفی انجام می شد. شعار بی طرفی، بی شرفی، زمزمه مردمی بود که از بی تفاوتی گروهی از ملت به سختی رنج می برند.

اصولا نسبت هر کسی با فضلیت و هنجاری و یا رذیلت و نابهنجاری می تواند به اشکال چندی نمود پیدا کند. یا شخص خود اهل هنجاری است و نسبت به نابهنجاری در همان حوزه سکوت می کند و بی تفاوت می گذرد و یا این که در برابر آن واکنش نشان می دهد و به شکل نهی از منکر خودنمایی می کند.

صورت دیگر آن است که شخص خود اهل نابهنجاری هاست و کژرفتار می باشد و نسبت ولی نسبت به دیگران کسی را به آن نمی خواند هر چند به سبب رفتاری و اجتماعی بودن خود به خود عامل دعوت دیگران به آن است و یا آن که دیگران را در عمل و گفتار به نابهنجاری و گسترش آن می خواند.

به نظر می رسد در کوفه نسبت به نابهنجاری های عصر یزیدی همه این کنش ها و واکنش ها وجود داشته است.

مردمی که خود اهل هنجارها بوده و نسبت به نابهنجاری های حکومتی و ظلم و ستم و خروج عملی دولت از دین واکنش نشان می دادند که ایشان در آغاز به سبب جو عمومی و گفتمان غالب بر کوفه اکثریتی را شکل می بخشیدند که به امام (ع) نامه می نویسند، ولی پس از حضور شمشیر ، قدرت ، تطمیع و تهدید ، نوعی نفاق را در پیش می گیرند که از آن رفتار منافقانه، به دل ها با امام(ع) و شمشیرها علیه امام (ع) تعبیر شده است.

گروهی دیگر مردمانی بودند که نسبت به نابهنجاری ها سکوت می کنند و با اعلام بی طرفی به کنجی می گریزند و یا از شهر کوفه به جاهای دیگر فرار می کنند.

گروهی سوم کسانی بودند که خود اهل نابهنجاری بودند ولی کسی را به آن دعوت نمی کردند و گروه چهارم کسانی که به نابهنجاری نیز دعوت می کردند. این گروه سوم و چهارم در حقیقت یک گروه بیش تر نیستند؛ زیرا هر دو در عمل دعوت کنندگان به نابهنجاری با عمل و قول بودند.

از این روست که در قرآن در آیات 164 تا 166 سوره اعراف از سه گروه اجتماعی نسبت به هنجارها و نابهنجاری ها سخن به میان می آورد: یعنی 1. کسانی که خود مرتکب نابهنجاری بودند؛ 2. و کسانی که اهل هنجارهای اجتماعی بوده و نسبت به نابهنجاری سکوت و اعلام بی طرفی و یا بی تفاوتی می کردند؛ 3. و گروه سوم که خود نه تنها اهل هنجارهای اجتماعی بودند، بلکه دیگران را به معروف و هنجارها دعوت و از منکر و نابهنجاری ها باز می داشتند.

خداوند بیان می دارد که اهل بی تفاوتی و بی طرفی به امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر می گفتند: چرا این ها را پند و موعظه می دهید و از منکر و نابهنجاری ها باز می دارید؟ مگر خود خدا اینان را به گناهانشان در دنیا هلاک نمی کند یا شکنجه نمی نماید؟ پس چرا ما باید دخالت کنیم؟

بازدارندگان از نابهنجاری می گفتند: ما این کار برای داشتن عذر در نزد پروردگار خویش انجام می دهیم ؛ زیرا وظیفه ماست تا دیگران را از کارهای ناپسند باز داریم و به کارهای نیک دعوت کنیم و شاید با این کارمان ایشان اهل تقوا شوند و از پلشتی ها و نابهنجاری ها پرهیز کنند. این همان معنای سوره والعصر است که نجات یافته گان از خسران و زیان را تنها اهل ایمان و عمل صالحی می داند که دیگران را به حق و کار نیک و صالح می خوانند.

خداوند در ادامه در آیه 165 بیان می کند که تنها از سه گروه ، کسانی که به امر به معروف ونهی از منکر قیام کرده بودند نجات داده و دو گروه بی طرفی و عامل منکر و نابهنجاری را به میمون و بوزینه تبدیل کرده و این گونه آنان را به هلاکت رسانده است.( آیه 166)

در عصر عاشورا نیز گروه بی تفاوت و بی طرف این گونه مجازات شدند که گرفتار حجاج بن یوسف ثقفی شدند و تا سالها سال بلکه بیش از هزار سال است که از آثار بی طرفی و بی تفاوتی در عذاب و شکنجه الهی هستند؛ زیرا همه چیز هستی جنود و لشکریان خداوند هستند و گاه ابلیس نیز در نقش جنود الهی عمل می کند ؛ زیرا خداوند برخی از ظالمان را به برخی دیگر دفع می کند.

اکنون اگر مردم عراق و فلسطین و افغانستان و هر کشور دیگر اسلامی بخواهند عزت و اقتدار الهی خویش را باز یابند می بایست دست از نابهنجاری و نیز بی تفاوتی بردارند و با قیام عملی و نهضت مردمی ریشه نابهنجاری را خشک کنند و یا دست کم از عذاب و هلاک الهی در امان مانند. 


  
  

کودکی دو تا چهار ساله در میان اسیران می رود. دست هایش را به ریسمان بسته اند و در صف دیگر کودکان دختر و پسر پای برهنه بر خاک سوزان گام بر می دارد. هر گام که بر می دارد سوزش خاری را در پای خویش احساس می کند.

در پیش کاروان اسیران، زنی دل شکسته و اندوهگین با سر و وضعیتی آشفته است و در پس ایشان مردی بیمار که در تب می سوزد. آسمان مهر ماه هر چند کمی از آفتاب سوزانش کاسته است ولی در این بیابان و کویر سوزان همین آفتاب لب های تنشه را می آزارد چه رسد کودکانی که چند روزی در برابر یورش دشمنان، مرگ، خون، نیزه، شمشیر و آتش خیمه ها هر روز گریه و زاری سر می دادند.

ماهی در سفر بودند و هنوز به مقصد نرسیده ، در بند اسیران شده اند. این کودکان می بایست با کاروانی جنایتکار و بی رحم حرکت کنند. سربازانی که جز خون، زخم، شمشیر و فریاد چیزی نمی شناسند. اگر گام به شتاب بر دارند فرو می افتند و اگر گام کند کنند، تازیانه را مهمان شوند.

این گونه است که دوره اسارت برای امام باقر(ع) بدترین روزهای زندگی است. او که با کاروان نهضت حسینی از مدینه به مکه و از آن جا به بیابان نینوا آمده بود، اکنون با جدی بر سر نیزه از پیش و پدری بیمار و در بند از پس به زور سر نیزه و تازیانه به سوی کوفه پیش رانده می شود. از آن همه محبت به ذوالقربی اهل بیت (ع) جز تازیانه، نیزه، شمشیر، اهانت، خشم و ناسزا ندیده و نشنیده است.

کربلا برای امام باقر(ع) تجلی پشت کردن امت از پیامبر(ص) و فرمان خداوندی است. روزی است که تمام بغض و خشم و کینه عربی بر سر پیامبری مهربان و راهنمای راستگو و رهبری خدایی فرو می ریزد. اکنون گویی برای امت اسلام ، زمانه انتقام از مهرورزی پیامبر و کوفه و کربلا و شام هنگامه به بار نشستن هزاران حقد و کینه به خدای یکتا و پیامبری مهربان و فداکار است.

این کودک تا آخر عمرش هماره می پرسید: چه شد که محبت و عشق پیامبر (ص) و فرمان خداوندی به دوستی با اهل بیت (ع) را، این گونه امت پاسخ داده اند؟!

این پرسشی است که هنوز در گوش زمان می پیچد و پاسخی به آن داده نشده است. به دل هایمان مراجعه کنیم بنگریم تا ما چه پاسخی به فرمان محبت خداوندی و مهرورزی پیامبری داریم؟ آیا ما هم در عمل با نافرمانی مدنی و غیر مدنی و سرپیچی از پیروی و تبعیت از آنان، در عمل پاسخی نادرست به فرمان عشق و مهر خداوندی و پیامبری نمی دهیم؟ آیا با اعمال ناروا و کارهای خلاف فرمان ایشان، در عمل خنجر بر دل هایشان وارد نمی سازیم؟


87/9/16::: 1:18 ع
نظر()
  
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >