شاید خودتان نیز با نابه هنجاری دغلکاری رو به رو شده باشید. از این که به سادگی فریفته شده و گول ظاهر شخص یا چیزی را خورده اید خود را نکوهش و سرزنش کرده باشید؛ ولی باید گفت پیش از آن که شما زیان کرده و دغلکار سود برده باشد، شما سود برده و دغلکار زیان کرده است ،زیرا اعتبار خود را نزد شما از دست داده است. این در حالی است که اعتبار مهم ترین سرمایه اجتماعی هر کسی است.
همان اندازه که انسان ها به اعتبار به عنوان سرمایه اصلی زندگی وابسته و نیازمند هستند ، جامعه نیز بدان وابسته است. از این روست که در آموزه های اخلاقی با مبانی عقلایی و عقلانی و آموزه های دینی با مبانی وحیانی، نسبت به نا به هنجاری ها و رفتارهایی که تهدید کننده امنیت سرمایه های اجتماعی می باشد به شدت مقابله شده است و هنجارشکنان در این عرصه به اشکال گوناگون مورد نکوهش و توبیخ و سرزنش قرار گرفته و تنبیه شده اند. این گونه است که در آموزه های دینی، تقوای ابتدایی که بستر ساز دین پذیری و ایمان دانسته شده به اموری مربوط و مرتبط شده است که ارتباط تنگاتنگی با عرصه های ارتباط اجتماعی دارد. در آموزه های قرآنی ، راستگویی ، امانتداری، وفاداری ، عمل به قول و پیمان و مانند آن به عنوان مصادیقی از تقوای ابتدایی و اساسی هر فرد و جامعه معرفی شده و کسانی که گرفتار نابه هنجاری دروغ ، دغل، خیانت ، غش و مانند آن هستند به عنوان انسانی های پلشت و پلید شناسایی و معرفی شده اند.
اصولا از نظر قرآن کسانی به خداوند و آخرت ایمان می آورند که زمینه اخلاقی رفتارهای درست و صحیح را داشته باشند و نسبت به قول و عقود و پیمان های خویش وفادار باشند. در کارهای خویش صادق و در رفتار و کردار خود اهل راستی و رستکاری باشند. چنین انسانی های با شخصیتی می توانند بار مسئولیت بزرگ خلافت الهی را که به شکل ایمان تجلی یافته را بر دوش کشند و در مسیر ربوبیت الهی گام بردارند.
در برابر انسان هایی که بی تقوایی را پیشه خویش می سازند و با رفتارها و کردارهای هنجار شکن خویش ، امنیت اخلاقی و روانی جامعه را با خطر مواجه می سازند، نمی توانند در مسیر الهی ایمان گام بردارند و مسیر سازندگی را در پیش گیرند. این گونه است که اهل غش و دغلکاری را نمی توان انسان های باورمندی بر شمرد که در مسیر تعالی گام برمی دارند. این افراد نه تنها به خود و سرمایه های وجودی خویش ضربه می زنند و از سرمایه فرصت و وجود، مایه می گذارند و زیان و ضرر می کنند و متصف به خسران می گردند بلکه موجب می شوند تا جامعه نیز سرمایه های بزرگ اجتماعی خویش را از دست دهد و دچار بحران عدم اعتماد گردد.
بی اعتمادی در هر جامعه ای خطرناک ترین شکل بحران است که آثار آن در جنبه ها و ا بعاد مختلف بروز و ظهور می کند. چنین حالتی ارتباط میان انسان ها را کاهش می دهد و تبادل های اقتصادی سالم و آسان را با مشکل مواجه می سازد. ریشه این بی اعتمادی را می بایست در همان رفتارهای نا به هنجاری چون دروغگوییی، بی وفایی ، خیانت ، غش و دغلکاری جست. از این روست که اسلام و قرآن به مبارزه شدید با این رفتار ضد هنجاری برخاسته است و اشکال گوناگون دغلکاری را محکوم و مردود دانسته است.
از امام رضا(ع) روایت است که وی از امیرمومنان علی (ع) روایت نموده است: من غش المسلمین فی مشوره فقد برئت منه ، من از هر کسی که در مشورت با مسلمانان دغلکاری کند، بیزارم.(بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 75، ص 99)
امیرمومنان علی (ع) با اعلام برائت نسبت به دغلکار این معنا را گوشزد می کند که چنین رفتاری شایسته هیچ انسانی چه رسد مسلمانی نیست. وی هم چنان که از شرک و مشرک اعلان برائت می جوید و مرزهای اعتقادی خویش را دیگران را این گونه ترسیم و مشخص می سازد، نسبت به دغلکاران نیز این گونه اعلان برائت و بیزاری می جوید و نشان می دهد که تفاوتی میان این دو دسته از انسان ها نیست هر چند که یکی در اعتقاد به گمراهی رفته و آن دیگری در رفتار و کردار خویش مسیر سقوط و هبوط را می پیماید.
آن حضرت(ع) در تعبیری دیگر دغلکاری را از اخلاق فرومایگان بر می شمارد.(غرر الحکم ،آمدی ، ص 46) تا این گونه نشان دهد که دغلکار اصولا انسان شریف و کریمی نیست که قابل توجه و اهتمام باشد. به نظر آن حضرت (ع) شرافت و کرامت هر انسانی به رفتار و اعتقادات او وابسته است و انسانی که دغلکار می باشد همانند انسانی که ایمان به خداوند ندارد از شرافت و کرامت انسانی بهره ای نبرده است. بنابراین نمی توان وی را انسانی مسلمان نیز بر شمرد. به یک معنا دغلکار اصولا از حوزه انسانیت بهره ای نبرده است چه رسد که از اسلام بهره ای برده باشد.
از این روست که حضرت رضا (ع) از پیامبر(ص) روایت می کند که از ما نیست کسی که با مسلمانی دغلکاری کند و از ما نیست کسی که با مسلمانی خیانت نماید.( بحار الانوار ، ج 75 ، ص 284)
بنابراین تفاوتی میان خیانت کار و دغلکار نیست ، چنان که تفاوتی میان مشرک و دغلکار نمی باشد، زیرا کسی که از امت پیامبر(ص) نباشد در حقیقت نمی تواند مسلمان باشد و اسلام و مسلمانی او تنها لقلقه زبان است که وی را از مجازات و مشکلات دنیوی در جامعه اسلامی حفظ می کند ولی هرگز راه را به سوی بهشت برای او هموار نمی سازد و جایگاه او جز دوزخ و آتش جاویدان آن نیست.
بر این پایه و اساس است که آن حضرت(ص) می فرماید: هر کسی در داد و ستدی با مسلمانی دغلکاری و غش کند از ما نیست و روز قیامت با یهود محشور می شود، زیرا یهود دغلکارترین مردم با مسلمان هستند.(همان )
کسی که دغلکاری می کند، روشی را در پیش گرفته است که بیانگر دنیا دوستی ایشان است و باور درستی به آخرت و معاد ندارد، چنین اخلاقی همان اخلاق دنیاطلبانه یهودیانی است که به ظاهر سخن از آخرت دارند ولی چنان به دنیا دلبسته هستند که حاضرند هزاران سال عمر داشته باشند تا از دنیا بهره برند. بنابراین میان دغلکاران و یهودیان می توان این وجه شباهت و همانندی را یافت که دین و آخرت تنها بر زبان آنان جاری است و هیچ ایمانی به آخرت و معاد و حساب آن ندارند، وگرنه حاضر نمی شدند تا برای به دست آوردن مالی اندک ، مردم را فریب دهند و نیرنگ به کار برند و این گونه اعتماد عمومی را سلب و جامعه را با بحران فقدان سرمایه بزرگ اجتماعی به نام امنیت و اعتماد مواجه سازند.
رسول گرامی خداوند می فرماید: هر که با مسلمانی دغلکاری کند یا به او زیان رساند و یا با او نیرنگ نماید از ما نیست.(همان ، ج 77 ، ص 146) بنابراین می بایست برای حفظ اسلام و ایمان خویش دست از غش و دغلکاری برداشت و امنیت ایمانی خویش را همانند امنیت ا جتماعی حفظ کنیم و اجازه ندهیم که به بهایی اندک سرمایه های بزرگ اجتماعی چون اعتماد متقابل از میان برود.
کسانی که حق والدین را ادا نکنند می بایست در همین دنیا از کیفر و مجازات عمل خود بهراسند. بسیاری از مردم در زندگی با مشکلاتی مواجه می شوند که ارتباط تنگاتنگی با رفتارهای نادرست خودشان دارد. از این روست که خداوند درباره کسانی که یاد خدا را فراموش می کنند، از وضعیت سخت زندگانی آنان به عنوان آثار رفتارشان سخن می گوید. به این معنا رفتار خودمان در همین دنیا به شکل آثار و پیامدها به خودمان باز می گردد.
خداوند در آیاتی چند بر نیکی به پدر و مادر توجه داده است که از آن جمله می توان به آیه 13 سوره اسراء اشاره کرد که در آن فرمان داده که جز خدا را نپرستند و به پدر و مادر نیکی کنند و اگر یکی از آنان یا هر دو به پیری رسیدند به آنان مگو اف و یا ملول شدم و با آنان تندی مکم و با ایشان سخنی ملایم و نرم بگو.
پیامبر(ص) می فرماید: هر که بامدادان ، پدر و مادرش یا یکی از آن دو از او راضی و خشنود باشند، درهای بهشت به رویش گشوده می شود؛ هر که شامگاهان ، پدر و مادرش یا یکی از آن دو از او خشمگین باشند درهای دوزخ به رویش باز می گردد.(انوار الهدایه، ص 107)
آن حضرت می فرماید: نگاه محبت آمیز فرزند به پدر و مادر عبادت خداست.(بحار الانوار ، ج 74 ،ص 84)
درباره بازتاب اعمال انسان در دنیا امام صادق (ع) می فرماید: به پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند.(امالی الصدوق ، ص 238 و کافی ،ج 5 ص 554)
پیامبر(ص) نیز خشنودی خدا را در خشنودی پدر و مادر و خشمش را در خشم ایشان می داند (بحار الانوار ،ج 74 ، ص 80) و امام صادق (ع) آسان شدن سختی ها مرگ را در صله رحم و ارتباط با خویشاوندان و نیکی به پدر و مادر دانسته و می فرماید: اگر کسی این گونه باشد سختی های مرگ بر او آسان می شود و در زندگی هرگز دچار تنگدستی نمی شود.(همان ،ص 81)
بنابراین بسیاری از تنگدستی ها و فشارهای مادی زندگی به سبب بی احترامی به پدر و مادر و نادیده گرفتن حقوق ایشان است که بر آدمی تلنبار می شود و شخص می گوید چرا من به این وضعیت فلاکت بار در آمده ام ؛ زیرا اگر به رفتار خود با پدر و مادرش توجه کند در می یابد که همه این مشکلات می تواند به سبب سوءرفتار با ایشان باشد، یا این که یاد خدا را فراموش کرده است.
در ارزش و جایگاه پدر و مادر ،حضرت امیرمنان(ع) از پیامبر نقل می کند که آن حضرت می فرماید: ای علی! هر کس پدر ومادرش را غمگین کند با آنان مخالفت ورزیده است. (همان ، ص 84) به این معنا که غمگین کردن ایشان همانند مخالفت کردن با آنان می باشد که نتیجه آن چیزی جز عقوق والدین نمی باشد؛ زیرا نافرمانی پدر و مادر از گناهان کبیره است ؛ زیرا خداوند فرزند نافرمان را معصیت کار و بدبخت قرار داده ا ست.(همان ، ص 74)
پیامبر(ص) می قرماید: کسی که پدر و مادرش را دشنام دهد ملعون است.(محجه البیضاء ،ج 5 ،ص 218) از کسانی که اعمال و رفتاری بد انجام می دهند که دیگران پدر و مادرش را دشنام دهند نیز می توان به عنوان ملعون یاد کرد، زیرا چه خود دشنام دهد و یا موجب آن شود ،ملعون می باشد هر چند که تفاوتی در دشنام مستقیم با غیر مستقیم نیز هست.
از پیامبر (ص) روایت است که سه گناه است که در کیفر آن ها خداوند شتاب و تسریع می کند و آن را به آخرت موکول و واگذار نمی کند که عبارتند از : نافرمانی پدر و مادر ، ستم بر مردم و ناسپاسی در برابر احسان دیگران.(بحار الانوار ،ج 75 ، ص 275)
بنابراین می بایست توجه داشته باشیم که با رفتار خود کاری نکنیم که عذاب های الهی در دنیا دامنگیر ما نیز شود و به سبب نافرمانی و عاق والدین بدبخت و شقی شویم.
یکی از حقوق و واجبات اسلامی آن است که مالی که دارای ارزش است به عنوان مهریه، صداق ، کابین زن قرار داده شود. مهریه زن می بایست به گونه ای تعیین شود که شان و شئونات دو طرف در نظر گرفته شود. به این معنا که همان گونه کفو و همتراز بودن میان زن و شوهر امری پسندیده است می بایست در اصل مهریه نیز این مساله مورد توجه قرار گیرد که مهریه در اندازه شان و منزلت زن و شوهر باشد.
از آن جایی که شان و منزلت هر کسی متفاوت است و به اعتبار منزلت اجتماعی و فرهنگی و مانند آن تغییر می کند، اسلام مقدار آن را تعیین نکرده است و تنها برای آن که ظلمی به دو طرف نشود، اموری را به عنوان آداب مهریه تبیین کرده است. همان گونه که کف و سطح پایین مهریه می بایست به اندازه ای باشد که دست کم مالیت داشته باشد، سقف آن نمی بایست از اندازه ای فراتر رود که بیرون از توان مرد باشد؛ زیرا مهریه از واجبات دین است که می بایست از سوی شوهر در هنگام استطاعت و یا مطالبه داده شود. به این معنا که هر گاه شوهر استطاعت یافت می بایست این دین را همانند دیگر دیون ادا کند و یا در هنگامی که زن آن را مطالبه کرد پرداخت نماید.
از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: قال رسول الله (ص) افضل نساء امتی اصبحهن وجها و اقلهن مهرا؛ رسول خدا(ص) فرمود: بهترین زنان امت من زیباترین و کم مهریه ترین آنان است. (التهذیب، شیخ طوسی ، ج 7 ، ص 404)
از آن حضرت هم چنین نقل شده که پیامبر(ص) حضرت فاطمه (س) را در برابر یک زره حطمی که سی درهم ارزش داشت به علی تزویج کرد.(کافی ، کلینی ، ج 5 ، ص 377) باید گفت که هر ده درهم یک سکه دینار بود. پس سی درهم به اندازه سه دینار زر بود که از سوی پیامبر(ص) و امیرمومنان علی (ع) به عنوان مهریه قرار داده شده بود.
خداوند در آیه 27 سوره قصص مهریه دختر شعیب (ع) که به عقد حضرت موسی (ع) در آمده بود ، کارکردن حضرت موسی (ع) به مدت هشت تا ده سال بیان می کند که به نظر می رسد که این مزد این مبلغ در اختیار همسرش قرار گرفته است، زیرا وی سپس با گله ای از گوسفندان که از آن همسرش بود از مدین کوچ می کند.
به هر حال مهریه می بایست به اندازه ای گرفته شود که شوهر امکان ادا و پرداخت آن را داشته باشد. البته برخی از مردم می گویند که مهریه را چه کسی داده و چه کسی گرفته است؟ این سخن افزون بر این که مطلب باطلی است حتی اگر شوهر در هنگام عقد به قصد عدم ادای مهریه آن را معین کند، می تواند گناهی بزرگ به شمار آید؛ زیرا عقد نکاح و ازدواج همانند دیگر عقود است که می بایست به حکم عقل و شرع آن را انجام داد و از مفاد آن تخلف نورزید. از این روست که خداوند مومنان را به کسانی می شمارد که به امانت ها و پیمان هایش خویش پای بند بوده و آن را مراعات می کنند: الذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون. این در حالی است که حتی فرمان می دهد: اوفوا بالعقود، به عقود خویش وفادار باشید.
در حدیثی که از پیامبر(ص) نقل شده است عدم پرداخت مهریه را ظلم در حق زن و نوعی زنا بر می شمارد. به این معنا که اگر کسی مهریه همسرش را نپردازد و در حق وی ستم کند در نزد خداوند زنا کار شمرده می شود: من ظلم امراه مهرها فهو عندالله زان(بحار الانوار ، ج 76 ، ص 333)
امام صادق (ع) نیز می فرماید: هر که با زنی ازدواج کند و پرداخت مهریه او را به عهده نگیرد عملش زنا خواهد بود.(کافی ، ج 5 ، ص 383)
همان حضرت (ع) هم چنین می فرماید: من امهر مهرا ثم لاینوی قضائه کان بمنزله السارق؛ هر که مهریه ای مقرر کند و قصد پرداخت آن را نداشته باشد در حکم سارق و دزد است.(همان )
بنابراین کسی که قصد کند که مهریه ای را نپردازد در حکم زناکار و دزد شمرده می شود. از این رو می بایست مهریه ای را در نظر گرفت که توان پرداخت آن را داشته باشید و به گونه ای عمل نکنید که زناکار و دزد باشید و یا دین آن برگردن شما بماند و در قیامت یقه شما را بگیرد؛ زیرا شخص نمی تواند بی حساب و کتاب به ویژه در حقوق مردم از جمله همسرش از مقام رستاخیز بگذرد.
موفق بن احمد خوارزمى در کتاب مقتل الحسین (ع) روایت کرده که امام حسن (ع) گوسفندى داشت که بدان علاقه داشت، روزى مشاهده کرد که پاى آن گوسفند شکسته شده، به غلامش فرمود : چه کسى پاى این گوسفند را شکسته؟
پاسخ داد: من!
فرمود: چرا؟
گفت: مى خواستم شما را غمگین کنم!
امام (ع) فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد، و تو در راه خدا آزادى! و در روایت دیگرى است که فرمود: «لا غمن من امرک بغمى.»
"من نیزغمگین مى کنم آن کسى را که به تو دستور داده تا مرا غمگین کنى،- یعنى شیطان- سپس او را آزاد کرد. (ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 117/ حیاة الامام الحسن (ع)، ج 1، ص 314.)
در روایات اسلامی معتبر این معنا مورد تاکید قرار گرفته است که علی(ع) معیار تشخیص حق و باطل است. به این معنا که " علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار، علی با حق و حق با علی است و هر جا هر یک باشد دیگری نیز است، زیرا حق و علی دایر مدار یک دیگرند.
بر این اساس ، هر کسی می تواند به سادگی می تواند با شناخت حق ، علی را به عنوان مظهر و مصداق اکمل و اتم آن بنگرد ، چنان که هر کسی اگر علی (ع) را شناخت به سادگی حقیقت را دریافته است. بنابراین ، علی (ع) شاخص شناخت از حق و باطل است بی آن که برای کسی تردید و شکی ایجاد شود؛ ریشه این امر را می بایست در عصمت مطلق آن حضرت (ع) و فنای ذاتی وی در خداوند جست که از آن به قرب نوافل و فرایض یاد می شود. بنابراین امیرمومنان علی (ع) عین الله و ید الله و اسدالله و مانند آن است و خداوند امور هستی را از طریق و مجرای علی (ع) افاضه و ربوبیت می کند، چنان که محو و فنای آن حضرت (ع) موجب می شود که خدا و علی (ع) یکی باشد و اگر به کفر نمی کشید و سخنانی که در حق عیسی بن مریم (ع) گفته می شد ، بیان نمی شد، در حق علی (ع) چنان می گفتیم که در وهم نگنجد. بنابراین ایشان را نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت ، متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را . پس در حق وی همان را می گوییم که فرمان داده شده: نزلونا عن الالوهیه و قولوا فینا ما شئتم ؛ ما را از مقام الوهیت پایین آورید پس هر آن چه در حق ما خواهید بگویید.
این مقام علوی و دیگر امامان (ع) به حکم وحدانیت نوری ایشان است. هر کسی اگر بخواهد به هر چیزی دست یابد می بایست از این خاندان بخواهد و در مسیر ایشان گام بردارد که شجره مبارکه الهی در هستی هستند.
اهل بیت (ع) نور هستند چنان که خداوند در قرآن آورده است که ما به سوی شما نور و کتاب را فرستادیم. از این روست که اگر شب قدر حذف شود ، قرآن و کتاب حذف می شود و نور آن نیز می رود ، زیرا کتاب و عترت (ع) همواره در کنار هم بوده و هستند تا در حوض کوثر بر پیامبر(ص) وارد شوند.
بر این اساس اگر کسی بخواهد حق و باطل را بشناسد و مسیر خویش را تشخیص دهد می بایست به اهل بیت (ع) توجه داشته باشد و آنان را ملاک و معیار سیر و سلوک خویش در دنیا قرار دهد. این گونه است که آنان به عنوان تقسیم کننده بهشت و دوزخ مطرح می شوند؛ زیرا بازتاب حق همان بهشت و بازتاب باطل دوزخ است.
از این روست که خداوند در آیه 47 سوره اعراف از اهل بیت (ع) به کسانی یاد می کند که در روز قیامت بهشتیان و دوزخیان را جدا می کنند: بر بلندای های آن مردانی بلند مرتبه قرار دارند که هر یک از آنان دو گروه را به نشانه های حق و باطل و ایمان و کفر می شناسند .
در شب های قدر از خداوند بخواهیم تا از نور ایشان و مهر و محبت آنان بهره مند شده و در مسیری گام برداریم که رضا و خشنودی آنان در آن است تا بتوانیم به شفاعت آن بزرگواران به بهشت رضوان الهی در آییم.
خواهر آیتالله میرزا هاشم آملی میگوید «یک روز صادق از کوچه که آمد، رفت پیش مادرش،مادر ایشان فرزند آیت الله آقا سید محسن نبوی از فقهای بزرگ آن دوران بود، صادق مادرش را مادر یا مامان صدا نمیزد، میگفت «اما» آقا صادق به مادرشان چیزی گفتند که ایشان از هوش رفتند، از صادق پرسیدیم چی گفتی، بچهها یک فحش فارسی به ایشان یاد داده بودند که صادق معنی آن را نمیدانست.
برای همین آقا اصلا موافق این نبودند که فرزندانشان با بچههای روستا دمخور شوند و بازی کنند، آنها مربیای به نام سید اسماعیل داشتند که از تهران با آنها به پردمه آمده بود و کارش این بود که هر روز صبح این بچهها را میبرد بالای کوه دور از بچههای روستا نگه میداشت و عصر آنها را بازمی گرداند» حتی به یاد دارد که «باقر آنقدر کوچک بود که توان رفتن به کوه را نداشت، گریه میکرد، به آقا گفتیم اجازه بدهید چادری در حیاط علم کنیم و وسایل بازی کودکانه مثل سماور و استکان و نعلبکی... در اختیارش بگذاریم، آقا مخالف شطرنج و این جور چیزها بودند.»
روستای پردمه در گذشته محل تردد و اقامت آیتاللهها بود. آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله حسنزاده آملی، آیتالله معرفت، آیتالله قافی یزدی،آیتالله جوادی آملی... و دامادش آیتالله محقق داماد. اینها میآمدند خدمت آقا و 3 ماه 3 ماه میماندند.»
برگرفته از سایت مازندنومه :
http://www.mazandnume.com/?PNID=V9964
ماه رمضان ، ماه مهمانی خداوند است. انسان در این ماه می تواند با اعمالی که به عنوان ترک انجام می دهد ، به تقوایی دست یابد که شرایط زیست وی را در آینده بهتر می کند و زمینه بهره برداری از همه استعدادها و کمالات را فراهم می آورد.
انسان ها در ماه های دیگر سال، همواره از سوی دو دشمن دورنی و بیرونی مورد حمله و تهدید دایمی قرار دارند. هواهای نفسانی و خواسته های بی پایان آن، در کنار وسوسه های شیطانی آدمی را به سوی افراط و تفریط و خروج از اعتدال و عدالت سوق می دهد. اما در ماه رمضان ، خداوند مردمان را مهمان خود می کند تا بتوانند در یک دوره کوتاه مدت و فشرده ای ، کلاس هایی را بگذرانند تا تقوا در ایشان زنده شود و امکان مهار و محافظت از جان و روح در برابر دشمن های درونی و بیرونی بیش از پیش فراهم آید.
در روایات است که در این ماه ، شیاطین در غل و زنجیر بسر می برند و انسان دچار گناه نمی شود. منظور و مقصود آن است که در این ماه ، شرایط به گونه ای فراهم است که هیچ دشمن بیرونی نمی تواند به مرزهای انسان نفوذ کند. در حقیقت همه مرزهای وجود انسان در ماه رمضان از سوی نیروهای الهی به شدت محافظت و مراقبت می شود و هر گونه تردد دشمن به درون مرزهای وجود بسته می شود. از این رو، در ماه رمضان ابلیس و شیاطین وابسته به او نمی توانند هیچ گونه نفوذی به درون انسان داشته باشند و اسلحه وسوسه ای را وارد مرزهای انسان کنند. این گونه است که از هر لحاظ انسان های نسبت به دشمنان بیرونی در امنیت قرار می گیرند و دشمنان ایشان در غل و زنجیر گرفتار می باشند.
این وضعیت به انسان کمک تا نسبت به تعدیل خود بکوشد و نفس خود را در مسیر عدالت و اعتدال قرار دهد. البته از آن جایی که نفس انسانی در طول سال به کمک و یاری وسوسه های شیطانی و نیروهای دشمن بیرونی، تقویت شده است، از قدرتی بس قوی برخوردار می باشد و می تواند آدمی را به سوی گناه و زشتی ها و پلیدی ها سوق دهد. برای تربیت و تزکیه و خودسازی نفس ، خداوند مجموعه ای از اعمال را به عنوان ترک مطرح می کند تا هواهای نفسانی در انسان ضعیف و سست شود و مدیریت جان و روح آدمی را به عهده نگیرد.
انسان با گرفتن روزه و خودداری از خوردن ، نوشیدن، زناشویی و ترک محرماتی چون دروغ و غیبت و مانند آن ، می تواند مدیریت نفس را به عهده گیرد و اجازه ندهد تا خودسرانه عمل کند. این گونه است که در مدت یک ماه انسان می تواند به شرایط مطلوبی برسد که تقوا در وی زنده شده و نسبت به خواسته های نفسانی واکنش درست و مطلوب داشته باشد.
به سخن دیگر، هر چند که مرزهای وجودی انسان به وسیله نیروهای الهی در حفاظت است و دشمنان بیرونی در زنجیر هستند ولی دشمن درونی انسان که رذیلت ها و پستی ها را جزو منش و کنش خویش قرار داده هنوز سرکش است و می بایست با محدود کردن آن به ترک هایی آن را سست و ناتوان کرد تا تقوا از درون بتابد و نور آن جان را روشن نماید.
ماه رمضان را به جهات گوناگونی ماه قرآن نامیده اند که از جمله آن ها می توان به نزول قرآن در این ماه به شکل کلی و جامع بر قلب حضرت محمد مصطفی (ص) پیامبر خاتم اشاره کرد. از این روست که خواندن قرآن در این ماه به شکل یک ختم کامل قرآن در سی روز به عنوان امری مقبول مورد توجه بوده است و همگان می کوشند تا به هر شکلی شده است دست کم یک ختم کامل از قرآن در ماه قرآن داشته باشند.
در ماهی که بهار قرآن است ، می بایست به امری مهم و اساسی توجه داشت. قرآن چنان خود در سوره قدر بیان می کند هرگز به شکل جدا از اهل بیت (ع) نبوده است. به این معنا که همواره قرآن را کسی می بایست حامل باشد که وی در حقیقت قرآن ناطق است. خداوند می فرماید که قرآن همراه با پیامبر(ص) نازل شده است و اگر جان پیامبر(ص) نبود هرگز قرآنی نمی توانست نازل شود؛ زیرا ظرف وجودی حمل قرآن می بایست تا آن جا کامل و از سعه وجودی برخوردار باشد که همه معانی و بطون آن را بتواند با خود همراه آورد.
از آن جایی که امیرمومنان علی (ع) جان و نفس پیامبر (ص) به حکم آیه مباهله است، آن حضرت نیز از چنین ظرفیتی برخوردار بوده است و از آن جایی که همه انوار وجودی اهل بیت و امامان معصوم (ع) از نور محمدی و علوی می باشند، آنان نیز از چنین سعه وجودی و ظرفیت کامل و تمامی برخوردار می باشند. این گونه است که هماره قرآن صامت همراه یک نفر از اهل بیت نبوت (ع) می باشد.
این شخص از اهل بیت (ع) نه تنها قرآن را همراهی می کند و تا زمانی که در سر حوض کوثر در قیامت و رستاخیز به حضرت ختمی مرتبت (ص) تحویل می دهد ، نمی تواند دمی از قرآن جدا باشد. این گونه است که آن حضرت (ص) خود به صراحت اعلان می کند که " لن یفترقا حتی یردا علی الحوض؛ قرآن و عترت از هم جدایی ندارند تا زمانی که بر سر حوض کوثر بر من در آیند."
نیاز قرآن به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) از آن روست که ایشان نه تنها مفسر و مبین آیات الهی می باشند و حافظ و نگه دارنده آن از همه حوادث و رخدادها به حکم الهی هستند، بلکه شیوه و روش عمل و بهره مندی کامل از آن را نیز در طول زمان به آدمی می آموزند.
دعاهایی که از سوی امامان معصوم (ع) صادر شده است ، در حقیقت تفسیر باطنی آیات قرآنی است تا آن چه همراه ایشان به شکل آیات نزول یافته است به شکل دعا و نیایش به آسمان بالا رود تا دایره " انا لله و انا الیه راجعون " از مسیر اهل بیت (ع) چنان که آغاز شده بود به سوی حق بازگردد و " الی ربک الرجعی " و " الی ربک المنتهی" معنا یابد.
اهل بیت عصمت و طهارت(ع) همان گونه که قرآن را آوردند و به مردمان دادند به ایشان کمک می کنند تا در مسیر هدایت ایصالی دستگیر ایشان به قرآنی دیگر شوند که از آن به قرآن صاعد یاد می کنند. این گونه است که نقش دعا و نیایش ماثور در زندگی بشر به خوبی نمایان می شود.
به سخن دیگر همان گونه که انسان ها به قرآن نازل در زندگی خویش نیاز دارند تا به کمک آن به سوی کمال حرکت کنند به قرآن صاعد نیز نیازمند می باشند تا در این مسیر کمالی حق را چنان که هست ادا کند و از باب اکمال دین عمل نماید.
این گونه است که هر انسانی هم چنان که به قرآن نیاز دارد به دعا و نیایش ماثور که برخی از آن ها در مفاتیح الجنان شیخ عباس از مجموعه دعاهای ماثور گردد آمده نیازمند است. البته اگر کسانی بتواند در طول شبانه روز از همه دعاهای ماثور به شکلی بهره برند بسیار می توانند زندگی خویش را متحول سازند به ویژه اگر در این مسیر از زبور آل محمد یعنی صحیفه سجادیه بهره گیرند.
ماه رمضان همان گونه که ماه قرآن نازل است هم چنین بهار قرآن صاعد و دعاها و نیایش می باشد. از این رو می بایست این فصل عبادت را فصل نیایش و دعا نیز نامید.
نیایش ها و دعاهای ماثور به گونه ای است که هر کسی در هر شبانه روزش بتواند از آن بهره گیرد. این دعاها و نیایش به گونه ای وارد شده است که هر کسی را در هر حال و زمانی و مکانی به سوی کمال سوق می دهد. هر کسی در هر زمان و مکانی که اراده اتصال کرده است می تواند به نیایش خاص آن زمان و مکان دست یابد. در حقیقت وسیله و ابزار پرواز انسان در هر زمان و مکانی فراهم است. اگر کسی سحرگاهان برخاست می تواند از دعاهای خاص سحرگاهان بهره برد و اگر حال دعا و نیایش به وی در هنگام طلوع خورشید دست داد د ر آن زمان نیز ابزار خاص پروازی به شکل دعای ماثور آن زمان وارد شده است که می تواند از آن استفاده کند وبهره برد.
این گونه است که دعاها و نیایش وارد شده از امامان معصوم (ع) به شکل نیایش های ساعت های روز نیز آمده چنان که به اشکال دیگر چون هفته و ماه نیز آمده است. هر کسی هر گاه حال پرواز با قرآن صاعد داشت می تواند در همان زمان و مکان این نیایش های خاص را مورد استفاده قرار دهد. چنان که برای هر گرفتاری و دردی دعا و نیایش خاصی وارد شده است تا شخص به اسانی و شتاب بیش تری به مقصد برسد و مشکل و گرفتاری خاص خویش را برطرف کند ؛ چنان که می تواند همراه از دعاها و نیایش های مطلق بهره برد ؛ زیرا این نیایش ها همانند پل های برقی هستند که هماره میان آسمان و زمین کشیده شده است و هر کسی می تواند سوار آن شده و به سوی مقصد و مقصود حرکت کند. بنابراین هرگز نیازی نیست تا در انتظار پرواز ویژه ای باشد. هر چند که این انتظار می تواند از جهاتی مفید تر باشد، چنان که پروازهای ویژه سحرگاهان یا ماه رمضان و یا در مساجد و اماکن مقدس می تواند بسیار مفیدتر برای شخص باشد. از این روست که حضرت یعقوب (ع) برای استجابت دعا و دست یابی به پروازی مطمئن و بی خطر و سالم سحرگاه روز جمعه ای در مکان مقدسی چون بیت المقدس را در نظر می گیرد که در برخی از روایات آمده است.
اکنون که فصل بهار قرآن نازل و عبادت و بندگی است بهتر است که از قرآن صاعد و نیایش های ماثور به خوبی بهره گیریم و شرایط پروازی مساعد و مناسبی را برای خود فراهم آوریم.
ماه رمضان ، بهار قرآن است. این بدان معنا نیست که تنها قرآن چون در این ماه نازل شده است مورد تکریم و احترام قرار گیرد و چندین ختم قرآن داشته باشیم؛ بلکه بدان معناست که در مدرسه رمضان، هر کسی می بایست خود را بسازد و آموزش و پرورش دهد.
خداوند دو دوره آموزشی یکی در طول عمر آدمی و دیگری در هر سال زندگی برگزار می کند. شرایط ورود به این دوره های کوتاه مدت و پودمانی متفاوت است. در یکی که خصوصی و شخصی تر و هر ساله برگزار می شود، جز شرط بلوغ و توانایی جسمی ، هیچ شرط دیگری مطرح نمی باشد.
در دومی شرایط کمی سخت تر است و مساله استطاعت از جهات مختلف مطرح می باشد و جنبه آموزشی آن فراگیرتر و مباحث آن اجتماعی تر می باشد.
نخستین دوره پودمانی های کوتاه مدت در هر ماه رمضان برگزار می شود و دیگر دوره در عمر آدمی در مراسم و کنگره جهانی حج برقرار می گردد. هدف در هر دو دوره مساله تقوای الهی به دو شکل فردی و اجتماعی است.
مهجوریت زدایی از قرآن
ماه رمضان که آن را بهار قرآن نام نهاده و به ربیع القرآن از آن یاد می کنند، ماه مهجوریت زدایی از قرآن می باشد. شخص می بایست در این دوره کوتاه مدت آموزشی و پرورشی شرایط را به گونه ای فراهم آورد تا از همه برنامه های آن سربلند و موفق بیرون آید.
اگر کسی بخواهد قوانین راهنما و رانندگی را به عنوان نمونه از مهجوریت به در آورد، می بایست آن را به درستی بیاموزد و در رانندگی خویش به کار گیرد.
هر کسی که بخواهد به گواهی نامه راهنمایی و رانندگی را در اختیار داشته باشد، می بایست نخست در کلاس های آموزشی کوتاه مدتی که از سوی نهادهای خاص برگزار می شود شرکت کرده و آن را به درستی بیاموزد و امتحان دهد. هر گاه از آزمون آن سربلند بیرون آمد، در همان دوره کوتاه مدت می بایست در کلاس های عملی رانندگی شرکت کند و با بهره گیری از قوانین آموخته ، رانندگی کند و نشان دهد که تا چه اندازه می تواند راننده خوبی باشد. پس از برگزاری آزمون و موفقیت در این دوره است که گواهی نامه رانندگی به وی داده می شود.
هر مومنی ، نیز در این کلاس های رمضانی است نشان می دهد که تا چه اندازه از تقوای الهی و فطری برخوردار می باشد و با تمرین علمی و عملی و آموزش و پرورش مستقیمی که در ضیافت الهی برگزار می شود و بسیاری از شرایط ویژه برای هر روزه داری فراهم می آید، زیرا دست های شیطان و پاهای یاران و یاوران وی در بند می شود، می تواند همانند یک کارآموز در کلاس های راهنمایی از تابلوهای خاص و امکانات و جاده ها و راه های ویژه بهره گیرد.
در این دوره است که زمینه رشد و تعالی آموزشی و پرورشی برای هر کسی فراهم می آید و می تواند پس از گذراندن آزمون به عنوان مومن وارد جامعه ایمانی و قرآنی و امت اسلامی شود.
همان گونه که پس از پایان دوره موقت و آزمایش ها و آزمون ها و صدور گواهی نامه رانندگی ، شخص می تواند وارد جرگه رانندگان شود و خود به تنهایی در جاده های گوناگون خطرساز براند و نشان دهد که در کلاس های رانندگی چه آموخته است؛ هم چنین هر انسان رمضانی می بایست پس از پایان رمضانی و گواهی نامه لعلکم تتقون ، وارد جرگه امت شود. این بدان معناست که از این پس آن چه در دوره کوتاه مدت به شکل علمی و عملی آموخته است می بایست در سرتاسرزندگی خویش مراعات کند.
هر گاه راننده ای از عمل به قوانین و انجام آن خودداری کند برای خود و دیگران خطرساز می شود، هم چنین هر کسی که در دوره رمضانی ، آن چه را آموخته در پس از آن عمل نکند، برای خود و امت اسلامی خطرساز خواهد بود.
مهجوریت از قوانین رانندگی به معنای عمل و پای بندی بدان است. هم چنین مهجوریت از قرآن نیز عمل به قرآن و مفاهیم و آموزه های آن می باشد.
اگر قرآن در زمانی که بسیاری از مردمانش حافظ قرآن بوده اند، سخن از مهجوریت قرآن می کند، به این معناست که قرآن در زندگی و رفتار مردمان راه نیافته بود.
دانستن و در حافظه داشتن مقررات و قوانین رانندگی بی آن که آن را در عمل مراعات کنند، به معنای مهجوریت قوانین و مقررات رانندگی است، هم چنین بی توجهی به مفاهیم و آموزه های قرآن در زندگی به معنا و مفهوم مهجوریت قرآن می باشد.
از این رو لازم است که هر دانش آموز و کارآموز رمضانی در ماه رمضان بیاموزد که چه مقررات و قوانین انسان سازی در آیات قرآنی موجود است و در عمل آن را تحت شرایط ویژه و خاص رمضانی به کار گیرد و سپس در جاده های پر خطر ماه های دیگر سال نشان دهد که در ماه رمضان چه آموخته است.
مفاهیم زندگی
قرآن ، کتاب راهنمای زندگی است و مفاهیم و آموزه های آن نیزاین گونه می باشند. مشکل جامعه ما این است که تنها قرآن و آموزه های آن را یاد می گیریم و در عمل آن را به کار نمی بندیم. بسیاری از مفاهیم قرآنی را نمی شناسیم و حتی در فرصت رمضانی به خود اجازه نمی دهیم تا وقت بیش تری برای آن بگذاریم وآن ها را بیاموزیم و در زندگی خویش به کار بندیم و مشکلات گوناگون مادی و معنوی و نیز دنیوی و اخروی خود را بدان حل و فصل کنیم.
اگر قرآن کتاب درمان و شفای انسان است و اگر کتاب راهنمای زندگی به سوی سعادت و خوشبختی است، چرا با آن به مانند چنین کتاب مفید وسازنده ای نمی نگریم و از آن به درستی درس زندگی نمی آموزیم؟
اگر چه دانشمندان و اندیشمندان جامعه ما به عنوان نخبگان مسئول این معنا هستند که مفاهیم قرآنی را استخراج و به شکل ساده در اختیار گروه های مخلتف سنی و علمی جامعه بگذارند و با عینی و ملموس سازی آن در جامعه مشکلات و گرفتاری های شخصی و اجتماعی مردم را حل و فصل کنند، ولی هر یک از رمضانی ها نیز مکلف و موظف هستند تا هر آن چه را می دانند عمل کنند و هر مفهوم آشنای قرآنی را در زندگی روزمره خویش به کار گیرند.
وظایف ملت و دولت
تحت این عنوان بایسته های رمضانی بسیار می توان نوشت، ولی آن چه منظور این نوشتار می باشد، بایسته هایی است که می بایست هر رمضانی برای زندگی قرآنی خویش آن را مورد توجه قرار دهد. البته این بایسته در دو بخش می تواند دسته بندی شود؛ زیرا برخی از آن ها از امور فردی و در حوزه مسایل شخصی است و برخی دیگر در حوزه اجتماعی می باشد که مسئول اصلی آن نظام و دولت اسلامی است.
هر فردی در کلاس پودمانی رمضان می بایست در کنار آموزش و پرورش و تهذیب نفس بیاموزد که انسان چگونه می تواند به آرامش و آسایش دست یابد و مشکلات فردی و روحی خویش را حل و فصل کند.
دولت مردان نیز می بایست بیاموزند که چگونه می توانند شرایط را برای تعالی و تکامل جامعه فراهم آورند و مشکلات کلیدی و اساسی جامعه را با برنامه ها و آموزه های قرآنی حل و فصل کنند.
به نظر می رسد که رمضانی شدن و بهره گیری درست از شرایط ویژه و اختصاصی این ماه بزرگ قرآنی آن است که مفاهیم قرآنی را بشناسیم و در توسعه همه جانبه آن مشارکت کنیم و آن را در عمل به کار گیریم و خود را بر اساس آن تربیت کنیم تا پس از قبولی در ماه رمضان ، در طول سال از آن بهره گیریم و کم تر چه کنیم چه کنیم ؟ داشته باشیم.
یکی از مسایلی که در میان مومنان مطرح می شود، مسایلی چون تقدم ایمان بر عمل و یا عمل بر ایمان و هم چنین تقدم نیت بر عمل است. مراد از تقدم ، ارزش و جایگاه و اهمیت آن است. به این معنا که اگر بخواهیم برای عمل و یا نیت، اولویت درجه یک و درجه قرار دهیم ، آیا نیت اولویت درجه یک است یا آن که عمل در درجه نخست اولویت قرار می گیرد؟ ارزش کدام یک بیش تر از دیگری است.
هر چند که آموزه های قرآنی ، ایمان و عمل صالح و نیز نیت و عمل را همتراز گرفته و بی ایمان بی عمل و عمل بی ایمان را بی ارزش دانسته و به هر دو اصالت بخشیده است، ولی اگر بخواهیم یکی را مقدم بر دیگری قرار دهیم ، کدام یک بر دیگری تقدم می یابد؟
به نظر می رسد که در مجموعه اگر بخواهیم ارزش گذاری داشته باشیم، ایمان و نیز نیت نقش کلیدی تر دارد. بر این اساس عمل نیک بی نیت و یا بی ایمان، شاید ارزش و اعتباری در میان مردمان داشته باشد، ولی در حقیقت پشیزی نمی ارزد؛ زیرا آن چه به عمل معنا و مفهوم می بخشد قصد و نیت شخص است که بازتابی از ایمان و عقاید اوست. بسیاری از مردم کارهایی انجام می دهند که نمی فهمند برای چه انجام می دهند؟ بنابراین شناخت و احساسی که از آن به ایمان تعبیر می شود است که به این اعمال معنا و مفهوم واقعی می بخشد و اعتبار و ارزش می دهد. پس آن چه مهم و ارزشی است ، نیت وایمان است.
بهره مندی در ثواب
در برخی از آموزه های اسلامی و قرآنی این معنا مورد تاکید قرار گرفته است که اشخاص به سبب همگروی به موضوع و یا امری ، در ثواب و عقاب آن شریک می شوند. از این رو، گفته اند اگر کسی آرزو داشته تا در کاری با دیگری شریک باشد، ثواب آن عمل برای او نوشته می شود.
این مساله همانند مساله " تشابهت قلوبهم " است که به سبب مشابهتی که در نیت و قلب میان افراد است همگروی پدید می آید و شخص را در جرگه آنان قرار می دهد. نمونه این در اعمال زشت، درباره پی کردن ناقه حضرت صالح (ع) آمده است. با آن که پی کننده آن یک نفر بوده است و همان یک نفر شتر را می کشد ولی همه در این جرم شریک دانسته و عقاب می شوند و خداوند می فرماید: فعقروها ، همه آنان شتر را پی کردند و کشتند.
تشابهت قلوبهم ، موجب می شود تا انسان اگر نیت خیری داشته باشد در ثواب آن شریک شود و ثواب آن اعمال برای وی نوشته شود. با این همه می بایست توجه داشت، که این تشابهت و همانندی در تمامی جزئیات نیست. به این معنا که نمی توان تمامی پیامدها و آثار و برکات را برای دارنده نیت خیر و یا شر بار کرد، بلکه دربرخی از امور از این همانندی بهره و یا زیان می برند.
آیت الله فاضل لنکرانی (ره) در جلسه درس خارج فقه واصول خویش می فرمودند این که گفته می شود اگر کسی مثلا به تصادفی چون زلزله بمیرد در حکم شهید است ، منظور این نیست که در همه چیزها در حکم شهید می باشد و بنابراین نیازی به کفن نداشته باشد چنان که شهید نیازی ندارد، بلکه مراد آن است که چنین شخصی در ثواب شهید مشارکت دارد و همان ثواب شهیدان را می برد.
بنابراین نمی توان گفت که نیت خیر و همراهی با گروهی ، به معنای بهره مندی از همه آثار و ثواب ها و کارکردهای آن عمل باشد، به گونه ای که هیچ تمایز و فرقی میان عمل کننده ای که نیت خیر داشته با تنها نیت خیر کننده نداشته باشد؛ بلکه بی گمان کسی که کار خوبی را با نیت خوب انجام می دهد، در یک فرازی بلندتر و بهره های بیش تری از کسی قرار می گیرد که تنها نیت خیر داشته و عملی را انجام نداده و یا ناتوان از انجام آن به سبب شرایط و مقتضیات آن است.
برتری و کمالیت نیت بر عمل شخص
البته برخی با توجه به حدیث معتبر" نیه المومن خیر من عمله " گمان کرده اند که اصولا نیت برتر از عمل است. این مطلب بسیار غلط و نادرست است؛ زیرا اگر چه گفته شد نیت و ایمان مقدم و ارزشی تر از عمل صالح است، ولی این بدان معنا نیست که تنها نیت وایمان کفایت می کند و ارزش و اعتبار آن از عمل کردن بهتر می باشد.
به سخن دیگر، گاه انسان کاری نیک انجام می دهد بی آن که نیتی و یا نیت نیک و قصد خیری داشته باشد ولی گاه کاری نیک را با نیت و قصد خیر انجام می دهد. بی گمان نوع دوم ارزشی تر و برتر است. اما گاهی شخص نیت و قصد خیری دارد ولی به عللی نمی تواند آن را انجام دهد و گاه دیگر تنها نیت خیر دارد و اصولا قصد عمل و انجام آن را ندارد؛ بی گمان این دومی اصلا ارزش و اعتباری ندارد و آن کسی ثواب می برد که نیت خیر داشته ولی نتوانسته آن را به جا آورد.
نکته دیگر آن که هر کسی می کوشد بهترین و کمال ترین کارهای نیک را انجام دهد و اصولا انسان سالم می کوشند تا برترین ها و کمال ترین را داشته باشند ولی جهان مادی مقتضیات و شرایطی را تحمیل می کند که نمی توان آن را چنان که هست به جا آورد. بسیاری از طراحان و نقاشان و نویسندگان ، بر این نکته تاکید دارند که آن چه در ذهنشان وجود داشت بسیار کامل تر و برتر از آن چه بود که به تصویر کشیده و انجام داده اند. این ها خود بیانگر آن است که همواره شرایط بیرونی انجام عمل در خارج سخت تر است و اصولا عالم ماده از ظرفیت بسیار کم تر و محدودتری نسبت به عالم معنا برخوردار می باشد.
بنابراین انسان هماره در ذهن خویش عمل کامل و تمامی را در نظر دارد تا انجام دهد ولی شرایط بیرونی اجازه تحقق کمالی آن را نمی دهد. از این روست که گفته شده است: نیه المومن خیر من عمله ؛ نیت مومن بهتر از خود عملش است. در این جا سخن از نسبت سنجی میان نیت شخص با عمل همان شخص است نه با عمل شخص دیگر. یعنی گفته نشده است" نیه المومن خیر من العمل؛ نیت مومن برتر از عمل می باشد. بلکه گفته شده است که هماره نیت مومن خیلی بهتر و برتر از عملی است که انجام می دهد، زیرا نیت در ذهن به قصد کمالی است ولی در خارج یا ناقص و همراه خطا واشتباه است و یا اصولا به کمالی که در ذهن داشته تحقق نمی یابد. بنابراین هماره قصد و نیت درونی و ذهنی شخص مومن بهتر و کمالی تر از عمل خود همان مومن می باشد.
بر این اساس ثواب و پیامدهای هر عمل نیک و صالح مومنی بر اساس نیت وقصد باطنی و ذهنی او داده می شود نه بر اساس خروجی و عمل بیرونی.
این در حقیقت همان معنای ارزش گذاری اسلام و آموزه های اسلامی بر شناخت و ایمان و نیت است؛ زیرا هر چه شناخت و ایمان و نیت شخص کامل تر باشد، تصویری که از عمل دارد کمالی تر می باشد و بر اساس آن عمل وی نیز هر چند که از چنان کمالی برخوردار نمی باشد با این همه بر اساس آن نیت و شناخت و ایمان کمالی داوری و ارزشگذاری می شود.
در داستان های روایی به این نکته توجه داده شده است که شخصی زاهد و ترسا در جزیره ای سالیان به عبادت و اعمال نیک و صالح مشغول بود ولی به سبب آن که شناخت و در نتیجه از نیت کمالی برخوردار نبوده است ، ثواب و آثار آن نیز بسیار اندک و کم تر بوده است. بر این اساس باید گفت هر چه شناخت فرد کامل تر باشد نیت او کامل تر است و اعمال نیک هر چند به سبب عوامل بیرونی ناقص می باشد، با این همه پاداش و آثار کمالی خود را می گیرد.