واژه روح در لغت نزدیک به معنای ریح است. ریح به معنای باد لطیف و خوش است. رایحه، بوی خوش و ریحان هر چیز بسیار خوشبو است.
واژه راح به معنای نوعی تقلب احوال و دگرگونی است. راحت، به معنای آرامش و آسایش نیز از این خانواده است.
به هر حال، روح، یک چیزی در محدوده باد است؛ از این روست که با واژه نفخ به معنای دمیدن به کار رفته است. خدا می فرماید : فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ؛ پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم ، برای او سجده کنان بیفتید .(حجر، آیه 29؛ ص، آیه 72؛ و نیز: انبیاء، 91؛ تحریم، آیه 12؛ سجده، آیه 9؛ آیات دیگر)
در آیات قرآن، روح، از مصادیق امر الهی دانسته شده است. خدا می فرماید : وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا؛
و از تو درباره روح مى پرسند ، بگو : روح از امر پروردگار من است، و از دانش و علم جز اندکی به شما نداده اند .(اسراء، آیه 85)
امر در قرآن در برابر خلق به کار رفته است. خدا می فرماید : وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ؛ خورشید و ماه و ستارگان همه مسخرات امر و فرمان اویند. آگاه باشید که خلق و امر مخصوص اوست. (اعراف، آیه 54؛ نیز اعراف، آیه 185)
پس امر غیر از خلق است. از نظر آموزههای قرآنی، امر با کن فیکون ارتباط دارد. خدا می فرماید : بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَی? أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ؛ بی سابقه ماده ، مدت و نقشه پدیدآورنده آسمان ها و زمین است . وهنگامى که فرمان به وجود آمدن چیزی را صادر کند فقط به آن مى گوید : « باش » . پس بی درنگ مى باشد .(بقره، آیه 117؛ آل عمران، آیه 47)
بنابراین، امر الهی ارتباط تنگاتنگی با نوآوری و بدعت و آفرینش دفعی دارد.
از نظر قرآن، امر الهی می تواند شامل آفریده های عالی تا دانی باشد. از این رو، هر موجودی از آفریده های الهی، ملکوت و باطن امری دارد.(انعام، آیه 75؛ مؤمنون، آیه 88؛ یس، آیه 83) این ملکوت همانند ملک در اختیار خدا است.
روح الامین این فرشته وحی نیز از مصادیق امر الهی با ویژگی های خاص است. (بقره، آیه 97؛ شعراء، آیه 193 و 194)
البته روح اعظم که برتر از این فرشتگان است او نیز از امر الهی است. روح اعظم از مصادیق عالین است که بر خلاف فرشتگان مامور به سجده بر آدم نبود؛ زیرا عالین تحت سلطه و تسخیر آدم علیه السلام در نمی آیند و سجده برای آنها واجب نبود. خدا می فرماید : قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ؛
خدا فرمود : ای ابلیس ! تو را چه چیزی از سجده کردن بر آنچه که با دستان قدرت خود آفریدم ، بازداشت ؟ آیا تکبّر کردی یا از بلند مرتبه گانی ؟(ص، آیه 75)
از نظر آموزههای فرشتگان از عالین نیستند، اما روح اعظم و هم چنین آفریده های دیگر از عالین هستند.
به نظر میرسد انوار مقدس چهار ده معصوم علیهم السلام از عالین و حتی برتر از آنان هستند ؛ زیرا روح اعظم نیز تحت سلطه این انوار است. از این رو در شبهای قدر به همراهی فرشتگان برای ماموریت به نزد معصوم علیه السلام می آیند که تا احکام آن سال از خلق و قدر را دریافت کنند.
به هر حال، روح از مصادیق امری، ملکوتی و باطنی هر چیزی است؛ هم چنین روح خود موجود امری و از مصادیق عالین است هرچند که خود این روح تحت تسخیر خلفای الهی از عترت طاهره هستند. (قدر، آیات 1 تا 5)
در ارتباطات اجتماعی باید شیوه های مختلف و گوناگونی را به کار گرفت؛ زیرا انسان ها و رفتارهایشان یکسان نیست. شخصیت شناسی، رفتار شناسی و مردم شناسی، نقش تعیین کننده ای برای دستیابی به وضعیت بهتر و برتر و نیز کسب موفقیت در ارتباط اجتماعی دارد.
در آیات قرآن، شیوه هایی بیان شده است تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، کنش و واکنش های اجتماعی خود را بر اساس آن سامان دهد. از جمله این ها می توان به آیه 199 سوره اعراف اشاره کرد. خدا می فرماید : خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ؛ عفو و گذشت را پیشه کن ، و به کار پسندیده فرمان ده ، و از جاهل روی بگردان .
1. عفو به معنای گذشت از حق است. این حق می تواند دینی، شخصی یا اجتماعی و مانند آن باشد. پیامبر به عنوان رهبر دینی و اجتماعی باید نسبت به کنش های مردم شیوه عفو را در پیش گیرد. اخذ و گرفتن عفو به این معنا است که عفو باید یک واکنش دائمی باشد؛ از این روست که به عنوان یک پیشه رفتاری در فارسی ترجمه می شود. گرفتن و اخذی که استوار و محکم است و در هیچ یک از شرایط پیش رو تغییر نمی کند ؛
2. عرف به بلندی گفته میشود که به چشم می آید، مانند برج میلاد یا قله دماوند که همگی به آسانی می توانند آن را ببینند. به ارزشهای انسانی و اخلاقی که همه آن را می بینند و می شناسند، معروف گفته می شود. در برابر امور زشتی که مردم را نمی شناسند و نمی پذیرند، منکر گفته میشود. قوم منکرون به معنای مردم ناشناس است. (حجر، آیه 62؛ ذاریات، آیه 25) از نظر آموزههای قرآنی پیامبر اکرم (ص) مامور است تا در رفتار اجتماعی خویش امر به معروف و عرف کند که ارزش اجتماعی است. به طور طبیعی فرمانده به عرف، خود در صف اول عمل به آن است. البته شکی نیست که ارزش های اسلامی که در سطح محاسن و مکارم اخلاقی قرار دارد، از مهم ترین و اساسی ترین مصادیق عرف است.
3. جاهل در آموزههای قرآنی به دو معنای سفاهت و بی خردی و نیز نادانی به کار رفته است. یعنی جهل گاه در مقابل عقل و گاه دیگر در مقابل علم به رفته است. به نظر می رسد که در آیه مد نظر، جهل در تقابل با عقل به کار رفته و مراد از آن، سفاهت و بی خردی است. اعراض و کنار گیری از بی خردان به معنای عدم مجادله با آنان است ؛ زیرا سفیه و بی خرد، سخن برهانی و منطقی را ادراک نمی تواند بکنند و آن را بپذیرد، بنابراین سخن گفتن با آنان بیهوده و بی تاثیر هم چون میخ آهنین بر سنگ خارا است. از این رو روست که خدا در جایی دیگر می فرماید : وَعِبَادُ الرَّحْمَ?نِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا؛ و بندگان رحمان کسانی اند که روی زمین با آرامش و فروتنی راه مى روند ، و هنگامى که بی خرد آنان را طرف خطاب قرار مى دهند در پاسخشان سخنانی مسالمت آمیز مى گویند ،(فرقان، آیه 63) این سلام به معنای سلام خدا حافظی است. به این معنا که تو را به خیر و ما را به سلامت.
این بهترین واکنش نسبت به این دسته از افراد اجتماع است. خدا در جایی دیگر می فرماید : وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا؛ و آنان که در مجلس غنا و دروغ پردازی و امور باطل حاضر نمى شوند ، و هنگامى که بر گفتار و کردار لغو مى گذرند ، با کرامت، بزرگواری و متانت مى گذرند. (فرقان، آیه 72)
پس واکنش نسبت به بی خرد و سخن بی خردانه و لغو عبور کریمانه است.
از نظر آموزههای قرآنی، برای هر آفریده الهی، قسط و سهمیه ای است که از حق و حقوق آن آفریده است. از جمله این حقوق الهی، حق هدایت تکوینی و رزق معلوم و معین است که خدا آن را ادا کرده است.
اما برخی از حقوق که خدا قرار داده از سوی مردم نقض می شود؛ زیرا انسان ها دارای اراده و اختیار هستند و ممکن است آن سهم و قسط هر آفریده ای را نقض کنند، چنان که با بی عدالتی، فساد در محیط زیست پدید آورده اند. (روم، آیه 41)
از نظر آموزههای قرآنی، فلسفه و هدف ارسال رسولان و انزال کتب آسمانی بیان این حقوق و اجرای عدالت قسطی نسبت به همگان و قیام مردم برای آن است.
خدا می فرماید : لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ؛ همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو ی تشخیص حق از باطل نازل کردیم تا مردم به عدالت قسطی بر خیزند ، و آهن را که در آن برای مردم قوت و نیرویی سخت و سودهایی است ، فرود آوردیم و تا خدا مشخص بدارد چه کسانی او و پیامبرانش را در غیاب پیامبران یاری مى دهند ; یقیناً خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است .(حدید، آیه 25)
از نظر قرآن، کسی که به اجرای عدالت قسطی می پردازد، مقسط و کسی که آن تضییع می کند، قاسط است و در قیامت حقیقت حال او آشکار میشود و به عنوان هیزم دوزخ شعله ور می شود. (جن، آیه 15)
از مهمترین مصادیق این سهمیه می توان به موارد زیر اشاره کرد :
1. حق فقیر: از نظر قرآن، هر انسانی که از نظر اقتصادی نتواند به تنهایی سر پا بیایستد، در مال دیگری حقی به طور مشاع دارد تا بتواند به کمک آن حق سر پا شود. در فقیر شرطی جز فقر نیست و تحقق عنوان این حق را برای او ثابت میکند. پس شرط اسلام یا مانند آن نیست و این حق برای فقیر کافر هم ثابت است. از این رو در قرآن و روایات و ادعیه از جمله دعای ماه مبارک رمضان از این حق برای فقیر سخن به میان آمده است. (معارج، آیات 24 و 25؛ ذاریات، آیه 19)
2. حق مسکین : سهمیه مسکین و ناتوان از حرکت از جمله حرکت اقتصادی، خوراک و طعام است. یعنی سهمیه الهی او این است که از لحاظ غذایی تأمین شود. (اسراء، آیه 26؛ روم، آیه 38؛ مدثر، آیه 44)
3. حق در راه مانده : ابن سبیل از هر دین، شریعت و مذهبی حقوقی دارد که باید ادا شود. (همان)
4. حق گرسنه : هر گرسنه ای حق و سهمی دارد تا سیر شود.
5. حق سائل : سائل از مال الله در اختیار انسان حقی دارد که باید ادا شود. (معارج، آیات 24 و 25؛ ذاریات، آیه 19)
6. پوشش مناسب : از حقوق بشر، داشتن لباس و پوشش مناسب است که باید تامین شود.
در آیات و روایات موارد دیگری از سهم و قسط الهی هر انسانی سخن به میان آمده است که باید تأمین شود.
از نظر آموزههای قرآنی عدم توجه و ادای سهمیه و قسط هر کسی به معنای خروج از آدمیت و سقوط از انسانیت تا درجه هیزم خشک و گیاه بی جان در جهنم است. پس باید رعایت عدالت قسطی را کرد و از قاسطین نباشیم. در این میان نقش و وظیفه دولت اسلامی و دولتمردان مضاعف و دو چندان است تا به عنوان هیزم دوزخ نشوند. قسط و سهمیه مردم را از انفال در اختیار ادا کنند و به شکل حقوق نجومی و اختلاس این مال مردم را نخورند که خوردن آتش است. خدا می فرماید : إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی? ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا؛ بی تردید کسانی که اموال یتیمان را به ستم مى خورند ، فقط در شکم های خود آتش مى خورند ، و به زودی در آتش فروزان در آیند .(نساء، آیه 10؛ بقره، آیه 174؛ حج، آیه 20)
گفتنی است خدا در آیه 15 مدثر از طمع به زیاده سخن گفته است که خود نوعی حرص است. برای همین طمع را با قید زیاده آور است تا به این نکته توجه دهد برخی استحقاق چیزی را ندارند و خدا به فضل و کرم خویش به آنان چیزی داده است، با این حال حرص می زنند تا زیادت از چیزی را به دست آورند که حتی مستحق اصل آن نیستند چه رسد زیادتی را بخواهند. در آیات این سوره سخن از این است که خدا به فضل خویش به انسان جان و مال و فرزند می دهد، ولی این شخص با کفر و کفران خویش باز طمع دارد تا بیشتر از همین را خدا بدهد، در حالی که استحقاق همان اصل را نداشته است چه رسد زیادت بر آن را.
آموزههای قرآنی به حوزه دشمن شناسی توجه ویژه ای داشته است تا مؤمنان و اجتماع ایمانی در روان شناسی اجتماعی بدانند در چه شرایط و موقعیت حساس و پیچیده ای قرار دارند و برای دفع و رفع مشکلات و چالشهای واقعی و احتمالی خود را آماده کنند.
مؤمنان در ارتباط با دشمنان بیرونی به ویژه دشمنان اعتقادی و سیاسی خود باید اصول و احکامی را مراعات کنند.
از جمله این احکام، می توان به عدم روابط بسیار نزدیک اشاره کرد. اجتماع ایمانی حق ندارد ارتباطی را با دشمنان تعریف کند که آنان از نهان افراد و مسائل امنیتی آنان آگاه شوند؛ زیرا این آگاهی بستری برای اخلال و فساد در امور اجتماع از سوی آنها را فراهم می آورد. پس تلاش می کنند تا شرایط به گونه ای رقم خورد اجتماع به اهداف خود نرسد. بنابراین نباید به لبخند آنان فریب خورد و آنان را دوستان با محبت و صمیمیت دانست؛ زیرا این هنر دشمن و سیاست شیطانی است که با فریب و حتی با تکیه بر مقدسات راه را برای نفوذ و رسیدن به اهداف شوم خود باز می کند. اینان به ظاهر لبخند می زنند، ولی در باطن بغض می ورزند. البته می توان این بغض ضد محبتی آنان را در سخنان آنان یافت، هرچند آن چه از این راه آشکار میشود نمایی از بغض بزرگ و عمیق آنها است.
اگر مؤمنان به اعتبار محاسن و مکارم اخلاقی و نیک گمانی محبت خویش را حتی نسبت به دشمنان خویش در ظاهر و باطن دارد و بر آن است تا همه هدایت و دست کم از عدالت قسطی بهره مند شوند، اما دشمنان چنین محبتی ندارند.
در ظاهر آنان لبخند می زنند ولی در باطن از موفقیت اجتماع ایمانی خشمگین هستند و از روی عصبانیت در محافل و نهان انگشت خود را گاز می گیرند تا خشم خود را فرو خورند. غیظ و خشمی جان ایشان را تهدید می کند و در معرض سکته قلبی می گذارد. بگذار دشمن از غیض بمیرد.
باید دانست آنان از موفقیت اجتماع ایمانی فرحناک نمی شوند، بلکه خشمگین می شوند. پس جایزه هایی که می دهند، جز نمی تواند یکی از دو عنوان نداشته باشد: یا ظاهر سازی و فریب برای نفوذ است؛ یا فعالیتی است که به نفع خود دشمنان است. به تعبیر دیگر، بازی دوستان در زمین دشمن است و دشمن چون به سود می بیند، جایزه و تشویق میکند؛زیرا دشمنی که از مصیبت های مختلف خوشحال می شود هرگز حاضر نیست تا موفقیت و کامیابی امت اسلام را ببیند. (نگاه کنید : آل عمران، آیات 118 تا 120)
بسیاری از گناهان کبیره که وعده عذاب دوزخ در باره آنها وارد شده، مربوط یا مرتبط با گناهان زبان است. از جمله این ها می توان به دروغ، تهمت، غیبت، قذف، شهادت دروغ، افشای اسرار امنیتی، شایعه پراکنی لرزه افکن در اجتماع و مانند اینها اشاره کرد.
بهتان از مصادیق گناه کبیره تهمت است. البته تهمت دارای اشکال و مراتبی متعدد است که از ضعیف تا شدید درجه بندی می شود.
واژه بهتان از ریشه عربی بهت است. بهت حالت نفسانی و انفعالی در انسان است. حالتی است که در ارتباط با کنش های قولی یا فعلی به شکل انفعال و واکنش در نفس پدیدار شده و در ظاهر و تن آدمی به نمایش در می آید.
وقتی انسان سخن یا رفتار دور از انتظاری را می شنود یا می بیند، از تعجب و شگفتی، دچار حیرت و سرگردانی می شود و حالت طبیعی و تعادل خود را از دست می دهد؛ زیرا هیچ آمادگی نسبت به این رفتار را نداشته و خود را برای آن آماده نساخته است.
در قرآن کریم واکنش نمرود در برابر استدلال عقلی و برهانی حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان بهت تعبیر شده و خدا در تحلیل این واکنش و گزارش از می فرماید : قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ ابراهیم گفت : مسلماً خدا خورشید را از مشرق بیرون مى آورد ، تو آن را از مغرب برآور ! پس آنکه کافر شده بود ، متحیر و مبهوت شد . و خدا گروه ستم گر را هدایت نمی کند .(بقره، آیه 258)
خدا در آیه 40 سوره انبیاء به این حالت بهت اشاره می کند که به سبب وقوع ناگهانی و دور انتظار به آدمی در هنگام قیامت رخ میدهد. البته این حالت در قیامت برای کسانی است که ایمان به آخرت نداشته و تنها معتقد به دنیا هستند.
خدا می فرماید : بَلْ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ یُنظَرُونَ؛ بلکه ناگهان به آنان مى رسد ، پس چنان مبهوتشان مى کند که نه قدرت دارند آن را بازگردانند ، و نه برای به تأخیر افتادنش مهلت مى یابند .
پس آمدن ناگهانی قیامت برای کافرانی که انتظار آمدن آن را ندارند، به عنوان بهت معرفی شده است.
بر این اساس باید در باره بهتان به عنوان گناه کبیره زبانی از تهمت بزرگ و دور از انتظاری سخن گفت که شاکله شخصیت کسی را فرو می ریزد و چیزی برای شخصیت متهم باقی نمی گذارد.
در حقیقت بهتان تهمتی بنیان کن و بسیار مخرب است و آدمی را در بهت و حیرت فرو می برد به گونه ای که متهم یا شنونده نمی تواند واکنش منطقی و طبیعی از خود بروز دهد؛ زیرا آمادگی شنیدن چنین سخنی را نداشت.
خدا در آیه 12 سوره ممتحنه از زنا به عنوان بهتان یاد کرده است. از زنان می خواهد از زنا که خلق و ایجاد کاری ناحق و باطل است دست بردارند. زیرا خدا در آیه بهتان را به افترا ربط داده است. افترا از ریشه فری به معنی خلق و ایجاد چیز باطل و ناحق است. این جمله قرآن در قالب کنایه از زنان خواسته تا زنا نکنند و در عمل باطلی را ایجاد کنند.
پس از این آیه استفاده می شود زنا از مصادیق بهتان است. هم چنین از قرآن بر می آید خود افراد می توانند رفتار بهتان آوری داشته باشند.
در آیه 16 سوره نور نیز از ارتباط مرد و زن نامحرم به عنوان بهتان یاد کرده و از این که به زن شوهردار رابطه جنسی نامشروعی را به صرف دیدن یا شنیدن خبری نسبت داده شود بر حذر داشته است. خدا می فرماید : وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا یَکُونُ لَنَا أَن نَّتَکَلَّمَ بِهَ?ذَا سُبْحَانَکَ هَ?ذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ؛ و چرا وقتی که آن را شنیدید نگفتید : ما را نسزد [ و هیچ جایز نیست ] که به این بهتان بزرگ زبان بگشاییم ، شگفتا ! این بهتانی بزرگ است .(نور ،آیه 16)
هم چنین خدا در آیه 20 سوره نساء از بهتان زنا به همسر برای عدم پرداخت مهریه باز می دارد و در آیه 112 همین سوره از این که شخص گناه و خطای خود را به دیگری نسبت دهد به عنوان بهتان یاد می کند و حتی در آیه 156 از بهتان نسبت زنا به دوشیزه مکرم حضرت مریم (س) از سوی یهودیان را به عنوان یکی از عوامل کفر ایشان دانسته است. این بدان معنی است که برخی از بهتان ها می تواند انسان را از ایمان به کفر بکشاند و عذاب دائم دوزخ را موجب شود؛ زیرا اگر برخی از بهتان ها موجب عذاب موقت دوزخ به عنوان فسق و فجور مسلمان می شود، برخی از آنها چنان بزرگ است که انسان را از اسلام و ایمان به کفر و کافری و خلود در دوزخ به عنوان کافر می کشاند. از این رو از بهتان به آن حضرت با صفت عظیم یاد است. بر این اساس بهتان به معصوم(ع) موجب خروج از اسلام و ایمان است.
از نظر آموزههای قرآنی، بهتان به مؤمنان و نسبت های دروغ به ایشان و کاری که نکرده اند، به معنای به عهده گرفتن بهتان دانسته
شده است. (احزاب، آیه 58)
در این آیه این گونه سخن گفتن و نسبت دروغ دادن به عنوان یکی از مصادیق اذیت و آزار مؤمنان و گناه بزرگ دانسته و از آن نهی شده است. از نظر آموزههای قرآنی چنین افرادی به سبب اذیت مؤمنان در دنیا و آخرت ملعون خدا و رانده از درگاه خداوند و گرفتار دوزخ و خواری می شوند.
به هر حال بهتان گناهی بزرگ است که موجب عذاب دوزخ به شکل موقت یا دائم به سبب کفرخواهد شد.
در اصطلاحات قرآنی، هر واژه دارای بار معنایی خاصی است که توجه و اهتمام در آن می تواند نسبت انسان به خدا و انسان به انسان را تبیین کند.
یکی از اصطلاحات قرآنی، غنی است. غنی کسی است نیازی ندارد تا تامین شود؛ زیرا دارایی او ذاتی است و از کسی یا چیزی وام نگرفته است. در مقابل غنی، فقیر است. فقیر کسی است که ندارد و عامل رفع نیاز نیز در اختیار او نیست. پس ندار و ناتوان است. از نظر قرآن خدا غنی بالذات است و نیازی ندارد تا آن را برطرف کند.
اما مستغنی همان فقیر و نداری است که نیاز به چیزی دارد، ولی چیزی را دارد که نیازش را برطرف می کند. این که خدا خود را گاه به استغناء توصیف کرده و فرموده است: وَاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ(تغابن، آیه 6) به این نکته توجه داده است که این استغنای الهی برخاسته از نیاز نیست؛ از این روست که به دنبال آن از غنی حمید بودن خود سخن به میان می آورد تا معلوم شود که این استغنای الهی ذاتی است، نه این که از جایی دیگر فقر خویش را برطرف کرده و به غنا رسیده است. پس میان استغنای الهی با استغنای موجودات و آفریده های دیگر فرق است؛ استغنای الهی به غنایی بیرون از ذات نیاز ندارد، در حالی که موجودات دیگر نیازمند به دیگری هستند. البته همه صفات الهی این گونه است؛ زیرا صفاتی چون حیات و قوامیت و مانند آنها ذاتی اوست: هو الحی القیوم.
از نظر قرآن انسان موجودی فقیری است که می تواند مستغنی به غنای الهی شود؛ زیرا خدا غنی حمید است و به گونه ای به دیگران می دهد بی آن که نیازی به ستایش داشته باشد؛ از این روست که خدای غنی هم چنین حمید و ستوده است؛ زیرا کسی که می بخشد اگر به قصد ستایش باشد، فقیر به ستایش است، در حالی که خدای تبارک و تعالی، بخشنده ای است که نیاز به ستایش ندارد، از این روست که خدا در قرآن با وصف حمید غنای خود را توصیف می کند تا دانسته شود، این بخشش از روی غنای مطلق است نه بخشش برای ستایش که خود نیازی است: أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ.(فاطر، آیه 15)
شب قدر در ماه مبارک رمضان، از جنسی دیگری است و نمی توان آن را با شب های دیگر همسان دانست و بر اساس آن با شب قدر معامله و رفتار کرد.
از نظر قرآن، ماه مبارک رمضان یک ماه استثنایی برای کسانی هستند که در دنیا به سر می برند؛ زیرا انسان متمکن و متزمن به مکان و زمان، در چارچوب ابعاد مکانی و زمانی زیست و از نعمت های الهی و منت های خدایی بهره مند می شود. ماه مبارک رمضان یک ماهی است که همانندی برای آن نیست؛ زیرا زمان نزول حقیقت محمدی و انزال آن است.(بقره، آیات 183 و 185) شب قدر در ماه رمضان همانند قلب آن است. امام صادق(ع) می فرماید: قَلبُ شَهرِ رَمَضانَ لَیلَةُ القَدرِ؛ شب قدر، قلب ماه رمضان است.(کافی، الاسلامیه، ج 4 ، ص 66 ؛ من لایحضره الفقیه ج 2 ، ص 99 ، ح 1843)
از آن جایی که در شب قدر، از ارزش بسیاری برخوردار بوده و خدا آن را به مثابه 83 سال و هزار ماه می داند، و مقدرات انسان و هر چیزی دیگر تعیین و مشخص و ابلاغ و امضا می شود(قدر، آیات 1 تا 5؛ دخان، آیات 1 تا 6؛ وسایل الشیعه ج 10 ، ص 354 ، ح 13591)، هر کار نیکی در آن نیز در همین حد و اندازه است. از این رو، نمی تواند اعمال خیر در ماه رمضان و ویژه شب قدر را در یک حد و اندازه دانست. امام صادق(ع) می فرماید: کَیْفَ تَکُونُ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ قَالَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِیهَا خَیْرٌ مِنَ الْعَمَلِ فِی أَلْفِ شَهْرٍ لَیْسَ فِیهَا لَیْلَةُ الْقَدْر؛ چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ حضرت فرمود: کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آنها شب قدر نباشد بهتر است. (من لا یحضره الفقیه ج 2 ، ص 158 ، ح 2025)
بنابراین، هر کسی شب قدر را ادراک کند و بتواند به خلیفه الله وصل شود، ره صد ساله را یک شبه طی کرده است. بنابراین، اگر در طول سال گناهی کند، هرگز به این معنا نیست که سقوط کرده و مانند کسی باشد که یک جنگلی را با کبریتی به آتش کشیده باشد؛ زیرا هر چیزی از خوب و بد اگر مثقال ذره هم باشد در ترازو گذاشته می شود؛ از آن جایی که اعمال خیر در شب قدر، تنه به بی نهایت می زند، چیزی در این حد و اندازه نیست تا بتواند به عنوان کبریت عمل کند و جنگلی چنین بزرگ را به آتش کشد، مگر آن که انسانی گناهی را مرتکب شود که در شب قدر باشد؛ که البته آن گناه هر چند بزرگ و مضاعف است، ولی باز به اندازه ای نیست که بتواند اعمال صالح شب قدر را به آتش کشد. بنابراین، داستان احباط عمل همانند داستان مار و پله در بازی بچه ها نیست که موجب سقوط آن چنانی باشد.
از نظر آموزه های وحیانی احباط عمل به شکل جنگل سوزی تنها با ارتداد خواهد بود نه با گناهان کوچک. پس عمل خیر و صالح در شب قدر با توجه به زمان عمل ارزشی می یابد که بی نهایت است در حالی که گناهان دیگر در غیر شب قدر در سطح خودش است. بنابراین، ارزش اعمال خیر و صالح در شب قدر را بدانید و به آن توجه کنید ، هر چند که در طول سال گناه و خطاهای بسیاری مرتکب می شوید ولی بدانید که آن وصل انسان در شب قدر به بی نهایت به او کمک می کند تا کم کم به حق متصل شده و از گناه و خطا به طور کلی دور شود. بنابراین نومید نشده و با هر گناه و خطایی که دارید به شب قدر متصل شوید و قدری شوید.
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عاقل کسی است که توحید را بشناسد و بدان گرایش داشته باشد. بنابراین، در علم و عمل اهل توحید است؛ و گرنه عاقل نیست، بلکه جاهل به دو معنای نادان و بی خرد است؛ یعنی نه علم دارد نه عقل.
از همین روست که قرآن اهل شرک و کفر را سفیه می شمارد که بیانگر سبک مغزی و بی مغزی است. هر کسی از ملت و آیین اسلام پرهیز کند و معارف هستی شناختی و آموزه های دستوری آن را نادیده گیرد و به کار نبدد، انسانی سفیه است. خدا می فرماید:وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ؛ و چه کسى جز آنکه به سبک مغزى گراید از آیین ابراهیم روى برمى تابد.(بقره، آیه 130)
بر همین اساس است که امام صادق(ع) در تعریف عقل می فرماید: مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ؛ عقل آن چیزی است که بدان خدای رحمان عبادت و بهشت بدان به دست می آید.(کافی، ج 1، ص 10)
در روایت است: قَدِمَ الْمَدِینَةَ رَجُلٌ نَصْرَانِیٌّ مِنْ اَهْلِ نَجْرَانَ وَ کَانَ فِیهِ بَیَانٌ وَ لَهُ وَقَارٌ وَ هَیْبَةٌ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا اَعْقَلَ هَذَا النَّصْرَانِیَّ فَزَجَرَ الْقَائِلَ وَ قَالَ مَهْ اِنَّ الْعَاقِلَ مَنْ وَحَّدَ اللَّهَ وَ عَمِلَ بِطَاعَتِهِ؛ روزی مرد نصرانی از اهالی نجران وارد مدینه شد. او مردی سخنور و با وقار و هیبت بود. کسی گفت: ای رسول خدا: این مرد نصرانی چه قدر عاقل است! پیامبر(ص) او را نهیب داد و راند و فرمود: خاموش شو! عاقل نیست مگر کسی که خدا را یکتا و یگانه بداند و به اطاعتش عمل کند.(تحف العقول، ابن شعبة الحرانی، ج1، ص54.)