بهترین کارها واقعا چیست؟ اگر بخواهیم جزو کسانی باشیم که بهترین کارها را انجام می دهد، چه کار کنیم؟
انسان به طور طبیعی کمال گراست و در میان مراتب و سطوح کمالی نیز برترها و بهترین ها و سطح عالی و بلکه غایی آن را می جوید؛ هر چند که شرایط انسانی در دنیا به وی امکان نمی دهد تا در کمالی به تمامیت آن برسد، افزون بر این که تمامیت به یک معنا همان خدا بودن نه خدا شدن است که دست نیافتنی است و تنها انسان می تواند به جایی برسد که امکان برای یک مخلوق وجود دارد؛ چنان که پیامبر(ص) و معصومان(ع) به چنین جایگاهی از کمال دست یافتند و خدایی شدند.
خداوند از انسان خواسته است که همواره کمال گرا باشند و برترین و بهترین ها را غایت خود قرار دهند. در میان بهتر و بهترین، خوب و خوب و خوب ترین، نیک و نیکوتر و نیکوترین و زیبا و زیباتر و زیباترین، آن صفت تفضیلی را برگزیند که به یک معنا تمام است و در برتری برای مخلوق برتر از آن متصور نباشد. از این روست که خواهان انتخاب احسن در هر کار خوبی است.(نساء، آیه 86؛ اعراف، ایه 145) خداوند نیز این گونه عمل می کند و برای همین اگر کار خوبی انجام دهیم بهترین را نصیب ما می کند و پاداش می دهد که نه چشم دیده و نه گوش شنیده و نه به قلب و ذهن کسی خطور می کند.(نحل، ایات 96و 97 و آیات دیگر)
مشکل ما آدم ها در زندگی این است که امور بسیاری سر و کار داریم. در این امور همواره مواجه با اموری از جنس بد و خوب و زشت و زیبا و حق و باطل هستیم. در میان خوب ها نیز با مواردی مواجه می شویم که در یک کاری یکی خوب یکی خوب تر و آن سومی خوب ترین است. مثلا کتاب های زیادی است که برخی باطل و بد و زشت و برخی دیگر خوب است. در میان کتابهای خوب نیز مواجه با کتابهایی در سطوح خوب تر و خوب ترین هستیم. از سویی وقت و عمر زیادی هم نداریم که به همه بپردازیم و ناچار می بایست دست به انتخاب بزنیم. این جاست که نشان می دهیم که چه انسانی با فهم و با شعوری هستیم و ارزش و اعتبار خود را این گونه نشان می دهیم.
اگر بخواهید خود یا دیگری را بر ترازوی ارزیابی قرار دهید و ارزش و ارجمندی هر کسی را بسنجید می بایست به انتخاب های او توجه کنید. انتخابها نشان می دهد که در چه درجه و سطح از شعور و ادراک است و می فهمد چه کاری را انجام دهد که بیش ترین سود برای خود ودیگران را به همراه دارد. بنابراین، اگر شخص همواره در میان خوب و خوب تر و خوب ترین انتخاب خوب ترین را داشته باشد نشان می دهد که سطح فهم و شعور و ادراک او بیش از همه است و همین مساله نیز موجب ارزشمند ی انتخاب بلکه خود او می شود. پیامبر(ص) می فرماید: اَعظَمُ الناسِ قَدراً مَن تَرَکَ مالاً یَعنِیه؛ ارجمندترین مردم کسی است که آن چه را که برایش سودی ندارد رها کند. (الامالی،صدوق، ص73) در حقیقت ترک کارهای بیهوده نشان می دهد که تا چه اندازه برای خودش ارزش قایل است. اگر در این میان برترین ها و بهترین ها را انتخاب کند بنابراین برای خود ارزش و اعتباری بیش تر را کسب می کند. از این روست که می بایست همواره نه تنها بیهوده را رها بلکه در میان بافایده ها بهترین ها و احسن آن را انتخاب کند.
شکی نیست که بندگی خدا بهترین کار است؛ چرا که تنها راه رسیدن به یقین شهودی(حجر، ایه 99) و خدایی و ربانی شدن(آل عمران، آیه 79) و رهایی از نواقص و بدبختی های دنیا و آخرت است.(سوره عصر و آیات دیگر) اصولا انسان برای بندگی آفریده شده است.(ذاریات، ایه 56) امام سجاد(ع) در این باره می فرماید: مَن عَمِلَ بما افتَرَضَ اللهُ عَلَیهِ فَهُوَ مِن خَیر النَّاس؛ کسی که به آنچه خداوند بر او واجب ساخته عمل کند از بهترین مردمان است.(جهاد النفس، ح 237)
اما بندگی خدا به معنای خدایی شدن، معنایی جز داشتن صفات کمالی در حد برترین ها و بهترین ها ندارد. پس بنده خوب خدا کسی است که بهترین ها را در صفات خوب و فضایل انسانی داراست. بر همین اساس می بایست در اخلاق دارای خلق عظیم باشد(قلم، ایه 4) و با مردم خوشرفتار و آدمی خوشخو باشد؛ چرا که پیامبر(ص) ماموریت داشته تا مردم را خدایی کند و اخلاق خدایی را به ایشان بیاموزد و تعلیم و تزکیه کند. از همین روست که ماموریت خودش را که در قرآن به تعلیم و تزکیه تعبیر شده(بقره،آیه 151) و خودش به اتمام مکارم الاخلاق تعبیر می کند.
در روایات بهترین مردم را کسانی دانسته که بیش تر سود و نفع را به مردم می دهند. پس تنها خوش خویی به درد نمی خورد. اگر واقعا می خواهیم عنوان بهترین مردم را برای خود به ثبت برسانیم می بایست سودمندترین کس به مردم باشیم. امیرمومنان علی (ع) در این باره می فرماید: خَیرُ الناسِ مَن نَفَعَ النّاس؛ بهترین مردم کسی است که سودمندترین و نافع ترین کس به مردم باشد.
در این میان نزدیک ترین مردم به انسان بیش ترین توقع و انتظار را دارند و در میان نزدیکان همسر انتظارات بیشتری دارد که از شخصی که به عنوان بهترین شناخته می شود، بهره مند شود. این در حالی است که ما عادت کرده ایم در جامعه بهترین و در جامعه کوچک خانه و خانواده اگر بد و یا بدترین نباشیم ولی بهترین نیستیم. از همین روست که در میان بهترین ها، بهترین کسی است که در خانه اش بهترین باشد. حضرت فاطمه زهرا(س) در این باره می فرماید: خِیارُکم اَلیَنُکُم مَناکِبَهً وَ اَکرَمُهُم لِنِسائِهم؛ بهترین شما کسانی اند که با مردم نرم ترند و زنان خویش را بیشتر گرامی می دارند. (دلائل الامامه، ص76)
بنابراین، اگر می خواهیم خوب ترین و بهترین باشیم می بایست از خود با خدا شروع کرده و سپس با همسر و خویشان و آنگاه به جامعه برسیم. در این صورت است که موفق خواهیم شد بهترین مردم باشیم. اگر این گونه عمل کنیم می توانیم امیدوار باشیم که در دنیا و آخرت هر چه خیر است نصیب و بهره ما خواهد شد و ما سعادت را برای خود و دیگران به ارمغان خواهیم آورد.
اگر مقام انسانیت، رجعتی آگاهانه و عالمانه به سوی خداست و اگر چنین حسن فاعلی را حسن فعلی چون عمل صالح قوه محرکه است، باید بنگریم که در مسیری شدن های کمالی چه کرده ایم و اکنون در کجا این مسیر یا رجعت ایستاده ایم؟ چرا که مسیری بس طولانی است که فرشتگان مقرب چون بخواهند از زمین خاکیان بدان سامان با بالاهای متعددشان بروند(فاطر، ایه 1) می بایست هزار سال بروند(سجده، آیه 5) تا به نزدیکی آن یعنی در ساحت قدس برسند که تا مقام تدلیات انسانی یعنی قاب قوسین او ادنی(نجم، آیات 8 و 9) بسیار راه هنوز نرفته است که حتی فرشتگانی کروبی و عالیین چون جبرئیل را نیز بدان ساحت راهی نیست و در مقام جلالش پر بسوزاند و خدا کسی را در آن مقام جز انسان اجازه حضور نمی دهد.
انسان با بالهای دو گانه اخلاص و عمل صالح اش می تواند مسیری که آمدن امری از آن عالم تا این عالم ماده هزار سال ما به درازا می کشد(سجده، آیه 5) به طرفه عینی بپیماید، ولی چنان که گفته شد طی از منازل تنها از عهده کسانی بر می اید که در در مسیر درست قرار گرفته و از ابزارهای مناسبی بهره گرفته اند. مسیری که انسان برای بازگشت تا خدا دارد، همان مسیر پیامبر(ص) و محبت اوست(علق، آیه 8؛ آل عمران، آیه 31) که همان صراط مستقیم الهی انسانیت ونام دیگرش اسلام و تسلیم و اطاعت است.(آل عمران، ایات 19 ، 32، 85 و 132)
انسان اگر در این مسیر قرار گیرد می تواند از هفت آسمان(مومنون، آیه 17) بگذرد و در جایگاه حق مستقر گردد. هر آسمان از هفت آسمان تنها یک راه مستقیم دارد که آن منافذ و طریق های ورود به آن است. اگر انسان بخواهد از راه های آسمان بگذرد(ذاریات ، آیه 7) می بایست در طریق قرار گیرد و از منافذ آن با سلطان بگذرد.(رحمن،ایه 33)
این سلطانی که عامل عبور آدمی است همان چیزی است که انسان را به سوی خداوند می برد. بی گمان جهل و نادانی و غفلت نیست که آدمی را توانا می سازد تا از آسمان های هفتگانه بگذرد و به مقصد برسد، چرا که جهل و غفلت هیچ سلطنت و چیرگی به آدمی نمی دهد؛ بلکه آن چه به انسان سلطنت می بخشد همان فعلیت بخشی به اسمای سرشته در ذات است(بقره، ایه 31) که ظهور آن ها با عبودیت و اطاعت امکان پذیر است. از همین روست که خداوند معرفت و عبادت را تنها راه وصال آدمی دانسته است.(ذاریات، آیه 56)
عبادت مهم ترین ابراز انسان در طریقت وصال و لقای الهی است که کارکردها و آثار بسیاری دیگری نیز دارد که از همه مهم تر فعلیت بخشی به اسمای الهی و صفاتی است که در نهاد آدمی سرشته شده است و علم و یقین را تحقق می بخشد و انسان را برای تسلط بر آسمان ها و چیرگی بر منافذ و عبور از عوالم هفتگانه آماده می سازد.(حجر، آیه 99)
پس ما به عنوان خلفای الهی می بایست هر زمان به خود مراجعه کنیم و بنگریم که در مسیر رجعت به سوی خدا و ظهور صفات و اسمای الهی تا چه اندازه پیش رفته ایم و در کدامین آسمان در حال سیر و عبور هستیم؟
مشکل عمده بسیاری از ما این است که هنوز از بیت و خانه تن بیرون نیامده ایم؛ چه رسد که کوچه های دنیا سیر آفاق و انفس کنیم(فصلت،ایه 53) و با شناخت شرایط و راه جویی جهت عبور از آسمان نخست که برای انسان زینت داده شده(حجر، آیه 16؛ صافات، ایه 6)، آماده برای آسمان دوم شویم و به سمت آن پرواز کنیم.
ما هنوز اسیر خانه تن و دنیای خودمان هستیم و اصولا چنان بدان مشغول می باشیم که از حقایق هستی و مسیر رجعت و هدف آن غافل می باشیم. همین غفلت و سرگرمی به تن و خانه دنیاست که دنیای ما را به دنیای بچه تبدیل کرده است و جهانی که می بایست زمینه و بستری برای رشد و تعالی ما باشد، به بازیچه می ماند که هیچ ارزش ندارد و تنها ما را به خود سرگرم نموده است.(انعام، آیات 32 و 91؛ توبه، ایه 61؛ عنکبوت، آیه 64)
اگر انسان بداند که مسیری بس طولانی در پیش رو دارد که از هفت آسمان تنها بخشی از آن است، این اندازه خود را در خانه تن مشغول نمی دارد و از آن جا بیرون آمده و آماده سیر و سفر می شود تا خود را به حقیقت خود برساند؛ چرا که حقیقت انسان بازگشت به جایی است که از آن آمده و می بایست بدان بازگردد تا خود را به درستی بیابد. اگر تلاشی برای بازگشت نکند او را به چوب عذاب می رانند و می برند در حالی که ناقص مانده است. انسان اگر خود شرایط کمالی بازگشت را پیدا نکند، او را بر اسب آتشین سوار می کنند و این انسان ناقص را به سوی حقیقت خودش می برند تا در آن جا استقرار ابدی یابد. پس اگر نتوانیم نقص خود را در دنیا جبران کنیم و در مسیر شدن های کمالی گام برنداریم همانند کودکی خواهیم بود که از رحم مادر ناقص بیرون آمده است و زندگی دنیا بر او سخت خواهد بود. بهره ای که کودک کامل از دنیا می برد چه اندازه با بهره ای که کودک ناقص می برد متفاوت است، همان اندازه انسانی که ناقص از دنیا می برند با انسان کامل در آخرت متفاوت خواهد بود.
پس به خود آییم و از خواب غفلت برخیزیم و بنگریم که در کجا راه ایستاده ایم. آیا از خانه تن ودنیا بیرون آمده ایم و از آسمان اول گذشته ایم یا آن که هنوز در آن اسیر هستیم و از خانه بیرون نیامده ایم؟
باید بدانیم که در حالت برای انسان در دنیا بیش تر متصور نیست : یا آن که خود می رود و پر پرواز را آماده کرده و از طرایق آسمان و منافذ آن می گذرد و به آسمان آخر گام می نهد یا آن که او را می برند؟ پس در دو حالت رفتن و بردن قرار داریم. اگر برویم خوش خواهیم رفت و در مقامات عالی در سلامت خواهیم نشست(فرقان،ایه 75؛ انعام، آیه 127، یونس، آیه 25) و اگر ببرند بیمار و سقیم خواهیم بود و در رنج نقص در آخرت می سوزیم.
اگر می خواهیم در دارالسلام در سلامت کامل و صحت غایی و تمامیت باشیم می بایست از راه های سلام وارد شویم که همان بزرگراهی اسلام است که در میان آسمان های کشیده شده است.(مائده، آیه 16) بنگریم تا چه اندازه در سلامت هستیم و در کجای مسیر ایستاده ایم؟
خداوند در آیات قرآنی از جمله آیه 25 سوره حدید، فلسفه بعثت و ارسال پیامبران و انزال کتب آسمانی، عدالت معرفی شده است. به این معنا که پیامبران عقول مردم را بیدار کرده، ایشان را با حقوق خود آشنا ساخته و زمینه قیام توده ای مردم را علیه ظالمان و ستمگران فراهم آورند.
از این روست که هر کاری می کنم نمی توانم خودم را از مساله ای به نام عدالت و عدالت خواهی و قیام توده های علیه ستمگران دور کنم. بسان گربه ای می مانم که هر جور مرا پرتاب کنند، چار چنگولی روی عدالت فرود می آیم. البته این بدان معنا نیست که من عدالت ضرری علیه خود و خویش را می پسندم. هنوز به این جا از تقوا نرسیده ام که عدالت را علیه خویش و خویشان به اجرا در آورم؛ هر چند که می دانم عدالت نزدیک ترین راه به تقواست و اصولا کسی که مدعی تقواست می بایست عادل باشد حتی اگر علیه خویش و خویشان باشد.(مائده، آیه 8) اما چه کنم که نه من اهل تقوای آن چنانی هستم که حق تقاته (آل عمران، ایه 102) را ادا کنم، و نه احساسات و عواطف اجازه می دهد تا به حکم عقل نظری و عملی عدالت فراگیر و جامع را علیه خویش و خویشان به اجرا در آورم و عقل را بر احساسات و عواطف مقدم دارم؛ چرا که مصداق کسانی هستیم که علیه یقین خود ایستاده و آن را در عمل انکار می کنیم. (نمل،آیه 14)
می دانم که عدالت در بدترین شکل آن یعنی علیه خویش و خویشان بهترین چیز است؛ چرا که تضمین کننده منفعت و مصالح خود ما در بلند مدت است ولی چه کنیم که بلند نظر نیستیم و بلند همتی هم نداریم تا منافع کوتاه مدت را فدای منافع بلند مدت خود کنیم.(نساء، آیه 135)
با این همه، بر اساس گفته ناپلئون هر کسی چیزی که ندارد، خواهان آن است. من هم چون عدالت را در خود ندارم ولی به عنوان یک فضلیت آن را می شناسم و حتی سعادت را در این فضلیت می دانم، دنبال آن بوده و خواهان عدالت هستم .
البته این را نیز بی تردید و شکی می گویم که عدالت را همانند نقد خیلی دوست می دارم به شرط این که علیه دیگران باشد. انتقاد خوب است به شرطی که درباره دیگران باشد، عدالت نیز خوب است به شرطی که علیه دیگران باشد نه علیه خودم. قاعده طلایی می گوید که هر آن چه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند. من عدالتی که منافع خودم را تامین می کند می پسندم و حتی برای دیگران می خواهم؛ اما این قاعده را نمی پسندم که می گوید: هر آن چه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند؛ چون عدالت علیه خویش و خویشان را نمی پسندم ولی علیه دیگران می پسندم.
من به عنوان یک ایرانی این گونه تربیت شده ام و شاید ساختار آموزشی و تربیتی ما اشکال داشته است که این گونه در آمده ایم چون وقتی به عنوان مشت نمونه خراوار است می نگرم می بینم که بسیاری از آشناییان ما نیز این گونه هستند و هر روز در خیابان و خانه و اداره و اتوبوس و جاهای دیگر، خواهان عدالت در صف نان و خرید مرغ و تعمیرات وسایل و قیمت منصفانه اجناس و کالا و خدمات هستند، ولی وقتی به خودشان می رسد، سخن از عدالت نگویید که برای دهانمان بزرگ است و این تنها شایسته امیرمومنان علی (ع) است که از عدالت بگوید.
این هم نوعی تبرئه کردن خود و توجیه کردن اعمالی است که بتوانیم با استنثا کردن شماری چون معصوم و قرار دادن آنان را بلندی از ما بهترانی که قابل دسترسی نیستند، ظلم و بی عدالتی خود را توجیه کنیم و به کار خود سر و سامان و وجه انسانی وطبیعی بدهیم.
من مانده ام که این آیات قرآنی برای کدامین بشر نازل شده است؟ چه کسانی مخاطب آیات هستند؟ این که پیامبر(ص) اسوه است (احزاب، ایه 21) یعنی چه؟ الگوبرداری از ایشان در چه بخش هایی است؟ از کدام سنت و سیره و کلام و عمل ایشان می بایست اطاعت و پیروی کنیم تا محبوب خداوند شویم؟(آل عمران، آیه 31)
از این روست که گمان می کنم که در میان ما ایرانی ها عدالت اصولا مرده به دنیا می آید و از همان اول در بچگی های ما سقط می شود.
وقتی نگاه می کنم می بیینم که در خانه و جامعه تورهای عدالت خیلی شگفت انگیز بافته شده اند؟ چرا که به صورت طبیعی این تورها می بایست خیلی بزرگ و فراگیر باشند و از استواری و استحکام بسیار بالایی برخوردار باشند تا بتوانند صاحبان زر و زور و تزویر را به دام اندازد و اجازه ندهد که عدالت خواری کنند و قاسطین از آن بگذرند؟ اما شگفتی این است که این تورهای با آن عظمت و شکوه و جلال خویش،اصولا نمی توانند قدرتمندان و ثروتمندان و مزوران را به بند کشد و حق بستاند یا مجازات کند.
شگفت انگیز تر این که این تورها به سادگی توده های مردم را شکار می کند و به شدید ترین وضع آنان را مجازات و تنبیه می کند به گونه ای که دیگر نتوانند بر روی پا بیایستند چه رسد که راه بروند و به زندگی ادامه دهند. عدالت چنان پدر ایشان را در می آورد و می سوزاند که دیگر نتوانند ابراز وجود کنند چه رسد که برای حضور در خیابان ها و عدالت خواهی قیامی توده وار داشته باشند.
به سخن دیگر، چنان زهر چشم این عدالت از توده های مردم می گیرد که دیگر از هر چه عدالت و عدالت خواهی بگریزند. نیش عدالت چنان تیز بر جان و زندگی ایشان می نشیند که دیگر از ریسمان و سفید عدالت بگریزند و فرار را بر قرار ترجیح دهند.
در آیات و روایات آمده است که ملتی که عدالت گریز یعنی تقوا گریز شده همه برکات از آن جامعه برداشته می شود و رنگ آب و نان و مسکن و آسایش و آرامش را نخواهند دید. مشکل جامعه ایرانی ما همین است؛ چون توده ها هم مثل اشراف می خواهند از عدالت فرار کنند و در دام تور عدالت نیافتند. قوه قضائیه نمی داند که با این عدالت گریز کلیکاوش چه کند؟ این ملت نمی خواهد درس بگیرد و عدالت را بپذیرد؟ مگر می خواهد خودکشی کند؟ چرا این کلیکا هم می خواهند شاهی ماهی شوند و از تور عدالت بگریزند؟ مگر توانایی مالی رفتن به انگلستان دارند؟ اگر توانایی مالی ندارند تا در اقیانوس آرام شنا کنند و در ساحل آمریکا و انگلستان به آرامش برسند، پس چرا از تور عدالت می خواهند بگریزند؟ واقعا ملتی بی انصافی هستند که عدالت قوه قضائیه را که همه را جز اشراف و ملای را در بر می گیرد می گریزند؟ آه از این ملت بی شرم که آسایش و آرامش تقدیمی را نمی پذیرد و راه گریز به لندن را هم ندارد؟ عدالت که در طبق اخلاص و در جام بلورین تقدم می شود را جز ملتی که .. می تواند رد کند؟ اخر انصاف داشته باشید، واقعا عدالت در ایران مرده به دنیا نیامده است؟!!!
فرهنگ عمومی نیازمند الگوهای درست رفتاری است تا هر هنجاری به درستی آموخته و به کار گرفته شود. مهندسی فرهنگ عمومی نیازمند پژوهش های علمی کتابخانه ای و میدانی است؛ زیرا جامعه اسلامی، از یک سو، جامعه مبتنی بر آموزه هایی است که در قرآن و سنت معصومان(ع) ارایه شده است؛ و از سویی دیگر نیازمند آن هستیم تا با نگاهی به آن چه مطلوب اسلام است و آن چه در جامعه وجود ندارد یا خلاف آموزه های اسلامی، یک ارزیابی میدانی داشته باشیم و با نقد و آسیب شناسی، فرهنگ عمومی را بازسازی کنیم.
اصولا انسان ها خواسته و ناخواسته سبک زندگی خود را از رهبران جامعه می گیرند. از این روست که همواره سخن از دین ملوک و رهبران جامعه است که مردم سبک زندگی خود را با آن هماهنگ و همسان می سازند. توده های مردم، براین باورند که رهبران به سبب موفقیت هایشان در زندگی بهترین ها در اندیشه و عمل هستند. چنین باوری خواسته و ناخواسته موجب می شود تا اندیشه ها و رفتارهای رهبران به عنوان الگو مورد توجه قرار گیرد و الگوبرداری شود.
در جامعه اسلامی، یک الگوی مناسب و درست از سوی رهبران جامعه ارایه نشده است و آن چه در مراکزی چون شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب می رسد هرگز به معنای ارایه الگو و یا الگوبرداری از سوی جامعه نیست؛ زیرا مردم پیش از آن که به مصوبات بنگرند به افکار و رفتار رهبران خویش می نگرند و آن را الگوی خویش قرار می دهند. به عنوان نمونه اگر در چنین مراکزی به تصویب برسد که از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده شود، اما رهبران خود بر خلاف این مصوبه، اعتبار و ارزش را در اتومبیل های شخصی بجویند، مردم هم این دومی را الگوی رفتاری خود می سازند و مصوبات تنها کلماتی بی معنا بر کاغذ خواهند بود. گاه هزینه های گزاف مالی و انسانی صرف تصویب هر یک از این الگوهای رفتاری می شود، ولی یک عمل رهبران جامعه همه آن ها را بی باد می دهد.
فرهنگ رفتاری و رفتاری غیرارادی
خبرنگاری از روسیه وقتی از بازارهای ایران از جمله تهران، مشهد، قم، اصفهان، شیراز و تبریز دیدار کرد، یک رفتاری را به عنوان عمومی ایرانیان شناسایی و در مقاله خود آورد. از نظر او این که مغازه داران گونی های پر از آجیل خود را بیرون مغازه می گذارند و خودشان در گوشه ای دور نشسته اند بی آن که دوربینی یا ابزار یا انسانی مواظب این گونی ها باشد، به این باور رسید که امنیت در ایران دست کم در این حوزه بالاست؛ زیرا حتی کودکان نیز آموخته اند دست در گونی نبرند و چند دانه پسته و آجیل بر ندارند. به نظر او این فرهنگ رفتاری در میان ایرانیان بسیار جالب توجه و شگفت انگیز بود؛ زیرا وقتی آن را با کشور خود مقایسه می کرد، هرگز نمی توانست چنین چیزی را در فرهنگ رفتاری مردم خود بیابد.
اما همین نویسنده از وضعیت نابسامان رانندگی شگفت زده شده بود و فرهنگ رفتاری رانندگان را بسیار پرخطر ارزیابی می کرد. او هم چنین از این که همه مردم ایران با همه وضعیت مناسب اقتصادی یعنی دار و ندار گلایه می کنند و غر می زدند شگفت زده بود؛ گویی همگی ناراضی و ناخشنود هستند و خرد و کلان، دارا و ندار، مسئول و غیر مسئول یک گونه سخن می گویند. این در حالی است که در کشورش چنین فرهنگ رفتاری دیده نمی شود و آنان به یک معنا به این دستور العمل اسلامی پیامبر(ص) گردن می نهند که انسان سرور و شادی و تبسم را در چهره و اندوه را در دل نهان دارد.
این خبرنگار از فرهنگ استفاده از مترو در ایران نیز گلایه داشت، در حالی که در روسیه این گونه نبود. در روسیه هر کسی وارد مترو می شود در صفی پشت سر هم قرار می گیرد و گاه این صفوف تا ورودی مترو نیز کشیده می شود و همه می کوشند در سمت راست بیایستند تا اگر کسی به هر علتی عجله داشت بتواند حتی در پله برقی بدود. مسئولان نیز بی هیچ تفاوتی این صفوف را رعایت می کنند و همه روس نژادها، در مترو به مطالعه مشغول هستند و اگر صندلی خالی شد برای پر کردن آن عجله نمی کنند و لگد بر پای کسی یا تنه بر تنی دیگر نمی زنند. اما در ایران الگوی رفتاری از مترو بسیار وحشتناک است.
رفتارهای عمومی هر جامعه بیانگر ارزش های آن جامعه است. آن چیزی که از نظر ملتی ارزش یافته است در شکل هنجارهای رفتاری به نمایش گذاشته می شود. البته ایجاد الگوهای رفتاری مبتنی بر فرهنگ ارزشی به سادگی امکان پذیر نیست، بلکه نیازمند آموزش های پیاپی از همان سنین کودکی دارد؛ چنان که کودک ایرانی می داند که نمی بایست چیزی از گونی آجیل و پسته در کنار مغازه بر ندارد.
جامعه پذیری به معنای آموزش و یادگیری هنجارهای پذیرفته شده ارزشی و مبتنی بر یک فرهنگ، امری لازم است. جامعه از این طریق به نسل های گوناگون می آموزد که چگونه رفتار کند که از نظر فرهنگی مطلوب است. تکرار رفتاری در جامعه از سوی اکثریت غالب این امکان را می دهد تا رفتاری به شکل شرطی به عنوان طبیعت ثانوی در آید و از سوی مردم به طور غیر ارادی انجام گیرد. اگر جامعه به رفتاری عادت کند، دیگر به طور غیر ارادی نمی تواند آن را ترک کند و هرگاه خلاف آن را انجام دهد و یا از دیگری ببیند، به طور طبیعی واکنش منفی نشان می دهد و این مساله سبب می شود تا افراد از هر گونه تخلف به طور خودکار امتناع و خودداری ورزند.
این گونه است که فرهنگ رفتاری به شکل غیر ارادی در جامعه شکل می گیرد و نوعی قانون و پلیس درونی و سنت نانوشته مردم را به سمت هنجارها و انجام آن هدایت می کند. این همان چیزی است که از آن به عنوان سنت و سیره اجتماعی در سبک زندگی هر جامعه یا فرهنگ عمومی یاد می شود.
مهندسی فرهنگ عمومی
جامعه اسلامی نیازمند مهندسی فرهنگ عمومی است. به این معنا که با توجه به آموزه های اسلامی، سبک زندگی مطلوب و هنجارهای ارزشی آن از ریزترین امور تا امور کلان مورد بررسی و تحقیق و شناسایی قرار گیرد و آن گاه با بررسی میدانی از وضعیت کنونی جامعه، مدلی رفتاری به عنوان الگوی رفتار اجتماعی تعریف و آموزش داده شود.
برای شناخت فرهنگ عمومی و سبک زندگی اسلامی، لازم است تا همه جزئیات زندگی شناسایی و به اسلام عرضه شود و با استنطاق از آموزه های وحیانی اسلام، پاسخ ها را به دست آورده و مجموعه از فرهنگ عمومی اسلامی را تدوین کنیم. آن گاه با توجه به این الگوی به دست آمده اسلامی از سنت و سیره، به ارزیابی وضعیت موجود جامعه پرداخته و با تطبیق هر مساله و موضوع و عرضه آن بر الگوی اسلامی، مطابقت و عدم مطابقت رفتار کنونی با وضعیت مطلوب به دست آید و سپس در صورت مخالفت یا عدم تطابق کامل، به بازسازی الگوی رفتاری جامعه اقدام شود.
بنابراین، مهم ترین زیر ساخت در مهندسی فرهنگ عمومی و ارایه الگوهای رفتاری مبتنی بر آموزه های اسلامی، لازم است تا مجموعه مسائل و پرسش های اساسی و غیر اساسی در این حوزه شناسایی و سپس بر اسلام عرضه شود تا بر اساس پاسخ های اسلام، آن الگوی مناسب اسلامی به دست آید و سپس جزء جزء در جامعه مورد بررسی و ارزیابی میدانی قرار گیرد و جزء جزء تغییر یابد تا الگوی مناسب رفتاری در جامعه نهادینه شود.
در دوره طاغوت هر چند که الگوی رفتاری برای جامعه مبتنی بر ارزش ها و هنجارهای اسلامی شکل نگرفته بود، ولی نوعی الگوی رفتاری وجود داشت که هر کسی در هر شغل و طبقه و قشر اجتماعی و نقشی که داشت، خود را موظف به رعایت آن می کرد. با انقلاب اسلامی، همه الگوهای رفتاری پیشین مورد نقد جدی قرار گرفت. این نقد از کروات زدن و نوع پوشش تا چگونگی رفتار یک افسر ارتشی با سرباز تا خانه تا خانه ملت و وزارت و مانند آن موجب شد تا ناگهان همه چیز فروپاشد و دیگر هیچ الگوی رفتاری تعریف شده و پذیرفته شده ای باقی نماند.
فقدان الگوی رفتاری مناسب در جامعه
هر چند الگوی رفتاری گذشته از نظر ارزشی و هنجارهای پس از انقلاب نادرست و نامناسب بود، ولی دامنه شکستن هنجارهای اجتماعی و الگوهای رفتاری پذیرفته شده چنان جامع و فراگیر شد که حتی برخی از هنجارهای درست و ارزشی نیز مورد تهدید قرار گرفت و جامعه ایرانی با فقدان الگوی رفتاری مواجه شد.
البته جنگ موجب شد تا یک الگوی رفتاری مبتنی بر جهاد و شرایط خاص ایجاد شود و نزدیک بود که این هنجارارزشی دوره جنگ به یک هنجار اجتماعی پایدار و الگوی پذیرفته شده ارزشی تبدیل شود؛ ولی مسئولان دوره سازندگی نخستین اقدامی که انجام دادند، حذف این الگوی فرهنگی دوره جنگ و ارزش های آن بی ارایه هیچ الگوی رفتاری جایگزین بود؛ زیرا آن چه برخی از رهبران بازگشته از غرب در اندیشه داشتند، الگوهایی غربی بود که جامعه اسلامی با انقلاب آن را پس زده و کنار گذاشته بود. الگوهای ارایه شده لیبرالی که در دوره سازندگی با حذف نیمچه الگوی دوره دفاع مقدس انجام شد، هرگز نتوانست به عنوان یک الگوی ایرانی و ارزشی با پذیرش عمومی مردم مواجه شود واین گونه بود که گسست نسلی پیش آمد و نسل دانشگاهی آموزش دیده بر اساس فرهنگ دوره سازندگی با توده مردم که پدران حاضر در جبهه بودند، نتوانستند با هم کنار بیایند. این تضاد میان دو نسل موجب شد تا هیچ گونه الگوی فرهنگی و رفتاری پذیرفته شده از سوی دو نسل متفاوت در جامعه به عنوان یک گفتمان غالب و چیره ، عمومی و فراگیر نشود.
در دوره اصلاحات نیز تلاش شد تا همان راه ادامه یابد و الگوی فرهنگ لیبرالی به عنوان الگوی فرهنگ رفتار عمومی بر جامعه تحمیل شود؛ هر چند که به علت همان اصل : الناس علی دین ملوکهم؛ بخشی از مردم به سمت الگوی لیبرال و فرهنگ رفتاری آن کشیده شدند، ولی این وضعیت به سبب همان تضاد در دسته از رهبران دوره دفاع مقدس، و دوره سازندگی و اصلاحات، نتوانست به عنوان یک الگوی رفتاری و گفتمان غالب در آید.
این وضعیت تا زمان دولت عدالت شعار احمدی نژاد ادامه یافت. در این دوره نیز هر چند که نوعی نزدیکی میان رهبران دوره دفاع مقدس و مسئولان حکومتی پدیدار آمد، ولی به سبب عدم توجه به مقوله فرهنگ و فرهنگ عمومی و رفتاری، هیچ گونه الگوی ثابت و پایداری ارایه نشد؛ زیرا رهبران زمانی با اتوبوس می رفتند و بر حمل و نقل عمومی تاکید می کردند و نزدیک بود که این گونه رفتار که از نظر اسلام نیز پذیرفته شده است، به عنوان یک الگوی رفتاری از سوی توده های مردم در آید ولی ناگهان پیچ تاریخی برای برخی از رهبران به وجود آمد، و نوعی برگشت به بخشی از الگوهای رفتاری دوره اصلاحات و سازندگی را در پیش گرفتند. این گونه بود که مردم دوباره در انتخاب یک الگوی رفتاری مناسب و پایدار با مشکل جدی مواجه شدند.
اگر توده مردم در شعار بشنوند که حمل و نقل عمومی مثلا یک الگوی مناسب و پذیرفته شده ای است همه ملت می بایست از آن پیروی کنند، ولی در عمل می بینند که ماشین های آن چنانی شخصی از سوی مسئولان و رهبران خریدار می شود، میان دیده و شنیده ، به دیده های خویش بیش تر باور دارند و آن را رمز موفقیت می دانند. این گونه است که مثلا در همین دهه گرایش به حمل و نقل عمومی کاهش می یابد و با توجه به افزایش درآمدی مردم و بهبود وضعیت اقتصادی، خرید خودرو شخصی و استفاده از آن نیز افزایش چشمگیری می یابد.
اکنون جامعه اسلامی ایران، با فقدان الگوی رفتاری و مهندسی فرهنگ عمومی مواجه است و کسانی که مسئولیت مهندسی فرهنگ عمومی را به عهده دارند ، نمی توانند با تصویب اموری بی همکاری همه نهادهای آموزشی و مسئولان و رهبران اجتماعی به سامان برساند.
دایی جان ناپلئون بر این باور بود که هر کاری زیر سر انگلستان است. این روباه پیر، با مردم درون گرا و حیله گرش در همه فتنه هایی که در سده های اخیر در جهان اتفاق افتاده ارتباط داشته است. شاید اشغال سفارت انگلستان به ظاهر از سوی گروهی از دانشجویان اصول گرا و انقلابی انجام شده باشد، ولی نمی توان رد پای روباه پیر را در اجرا و مدیریت آن نادیده گرفت؛ چه هر باشد زیر سر این روباه حیله گر است.
در قلاده های طلا، ردپای جاسوسان به نمایش گذاشته می شود و طالبی کوشیده است تا نشان دهد که چگونه برخی از ایرانیان بازیچه روباه پیر و مکار شدند و در این میان حتی برخی از معاونان وزرات اطلاعات در فتنه به عنوان مهره های انگلیسی در خدمت فتنه و فتنه گران بودند و به عنوان نفوذی آنان در بدنه برخی از مراکز حساس و کلیدی ایران جا خوش کرده و برای سرنگون نظام اسلامی تلاش کردند تا بتوانند همان خوابی را که برای مصدق دیده بودند و با سکوت خواصی چون کاشانی و ابزارهایی چون شعبان بی مخ و همکاری بازیگرانی به ظاهر توده ای و کمونیست رقم خورده بود، دوباره برای انقلاب اسلامی نسخه ای امروزی بپچیدند و تحقق بخشند.
دایی جان ناپلئون، حتی اگر شخص اصول گرا و انقلابی را در صحنه هایی از این دست یعنی اشغال سفارت انگلستان و نمایش مظلومیت انگلستان در ایران می دید، می گفت این انگلیسی است و مزدور انگلستان و جاسوس و نفوذی اوست؛ چرا که در خدمت استعمار گام برداشته است.
دوستی از فرانسه آمده بود و می گفت که در زمان اشغال سفارت انگلستان در فرانسه بود. از نظر او، این اشغال سفارت انگلستان، کار خود این روباه پیر و مکار بوده است و ادله ای هم برای این مطلب و ادعایش داشت. او می گفت: پیش از اشغال سفارت انگلستان در ایران، وضعیت انگلستان در اتحادیه اروپا تضعیف شده و اتحادیه اروپایی با تحقیر با نخست وزیر انگلستان برخورد کرده بود.
دوستی دیگر که در انگلستان بود می گفت: همان زمانی که این وقایع در اتحادیه اروپا برای انگلستان پیش آمد من در انگلستان بودم. حقارتی که دولت انگلستان در آن زمان تحمل کرده بود، بیش از حد بود. سارکوزی به نخست وزیر انگلستان بی اعتنایی کرد و حتی دست نداد و دست دراز شده نخست وزیر را پس زد و بی اعتنا از او مشغول گفت و گو با دیگری شد. در عکس های منتشر شده نشان داده می شود که نخست وزیر چه اندازه تحقیر شده است. این مساله سر و صدای بزرگی را در انگلستان راه انداخته بود.
از سوی دیگر، مجلس اسلامی ایران با طرح کاهش رابطه با انگلیس ، این کشور را در چالش بزرگی افکنده بود. توطئه های انگلستان و حق قانونی اقدام علیه انگلستان و روابط با این کشور، عواملی بود که ایران را در جایگاه برتری قرار می داد.
در این میان، روباه پیر نیازمند آن بود که مظلوم نمایی کند و جایگاه خود را در اتحادیه اروپا و جهان بازسازی نماید. در یک فیلم انگلیسی با عنوان لبه تاریکی، نشان داده می شود که چگونه آمریکا در انگلستان حتی گروه های ضد آمریکایی را خود ساماندهی و مدیریت می کند و حملات را به مراکز هسته ای آن کشور برنامه ریزی و اجرا می کند.
روباه پیر در اندیشه بازسازی وجاهت و جایگاه خود، نیازمند آن بود که بحرانی در ایران ایجاد کند تا بتواند ماهی های بسیاری را از آب گل آلود بگیرد. زمانی که به سفارت انگلستان در ایران حمله شد، ورق به کلی برگشت و همه چیز به نفع انگلستان تمام شد و سفرای اتحادیه اروپایی برای همدردی در برابر ساختمان شماره ده صف کشیدند و همه چیز به نفع دولت انگلستان و به ضرر ایران رقم خورد.
این دوست ساکن در انگلستان می گوید: من احساس کردم که کار باید کار انگلستان باشد تا این که به ایران آمدم و با یکی از دوستان دانشجویی که در اشغال سفارت نقش داشت نشستی داشتم. او نقل می کرد که ما در برابر سفارت شعار می دادیم و لیدرها نیز گروه های دانشجویی را مدیریت می کردند تا کاری بر خلاف منافع ملی صورت نگیرد تا این که یکی از ( نهاد بوق) آمد و در گوشی به یکی از لیدرها چیزهایی گفت. دمی نگذشت که آن گروه شعار های تندی سردادند و به سمت در سفارت هجوم برده و حتی بر دیوار سفارت رفتند. با آن که درهای سفارت بسیاری پیشرفته و به سادگی قابل باز شدن نبود از داخل سفارت در باز شد و دانشجویان به محوطه حیاط سفارت رفتند. کمی آن جا شعار دادند و دمی نگذشت که درهای ورودی ساختمان سفارت با همه حفاظ های امنیتی از داخل باز شد و این گروه با لیدرشان وارد ساختمان شدند و کارهایی کردند که نمی بایست بکنند. این در حالی بود که از کارمندان سفارت کسی که مهم و تاثیر گذار باشد در آن جا نبودند. بلکه حتی هیچ سند اصلی و مهم و معتبری نیز در این اتاق ها نبود چنان که در سفارت آمریکا بود. این نشان می دهد که خود انگلیسی ها از پیش برنامه ای برای اشغال و مظلوم نمایی در جهان داشتند.
به نظر می رسد که افراد نفوذی در نهادهای بوق به عنوان نفوذی و جاسوس عمل کردند و سفارت انگلستان را به اشغال در آوردند که هم طرح مجلس برای محدودیت و کاهش روابط از طریق راهکارهای قانونی بی تاثیر در صحنه جهانی شود و هم آبروی انگلستان در اتحادیه اروپا بازسازی شود و هم مظلومیتی برای انگلستان فراهم اید و ایرانیان به عنوان مردم بی تمدن و دانشجویان آن به عنوان تروریست و خرابکار معرفی شوند که به قوانین و عرف بین الملل پای بند نیستند و قوانین جهانی را تخریب می کنند و به فضای صلح و امنیت جهانی صدمه وارد می سازند. همین شد که ایران محکوم شد و ناچار به عذرخواهی رسمی و جایگاه ایران تخریب و جایگاه انگلستان در نظام بین المللی تثبیت شد. شاید کیف انگلیسی کار خودش را در نهادهای بوق کرده است و مزدوران و جاسوسان آنان این بار نیز اهداف روباه پیر و مکار را برآورده ساختند. بی دلیل نیست که دایی جان ناپلئون می گفت: کار، کار خود انگلستان است.
جواهرده رامسر در تابستان در پوشش نرم و لطیف مه، بهشت روح افزا و خیال انگیز است و کسی نمی تواند به رامسر بیاید و از جواهرده و طبیعت بکر و دست نخورده آن بهره نبرد و در جاده جنگلی اش روز خوشی را نگذارند؛ اما آیا در فصل های دیگر به ویژه در نوروز نیز جاذبه ای برای گردشگران دارد؟
بی گمان طبیعت جواهرده در هر فصلی گروهی را به خود می خواند؛ حتی روزهای سرد و سخت زمستانی بسیاری برای گردش در برف به آن جا می روند و دست کم روز جمعه خود را در آن جا به خوشی و شادی می گذرانند.
در فصل بهار کوه سماموس و قله پربرف آن گروهی را به سوی خود می کشاند و در فصل پاییز جنگل با طبیعت رنگارنگ و رنگ آمیز دوباره طبیعت دوستداران طبیعت را چنان به وجد می آورد که حافظه دیجیتال دروبین های عکاسی و فیلم برداری آنان پر می شود و شخص افسوس می خورد که ای کاش فلان لحظه و تصویر نقاش بزرگ طبیعت را نیز ضبط و ثبت می کرد.
بی گمان فصل بهار، طبیعت رستاخیزی دارد که بس شگفت انگیز و روح افزاست. حتی در آغازین روزهای آن یعنی ایام نوروز که جنگل جامه نو بر تن نکرده است، ولی شکوفه های سفید و زیبای هلو و آلوچه جنگل را زیبا می کند و چشم ها را به وجد می آورد و دل ها را آرام می کند. در هر گوشه و کناری گل های لاله و بنفشه روییده است و گزنه و پیلم(اقاطی) در کنار هم به نظاره آسمان نشسته اند. کری(سرخس) وحشی جوانه های پیچک وار خود را به نمایش می گذارد و پرندگان بر روی جوانه های تازه روییده توسکا می پرند.
اگر هواهای رامسر بارانی یا ابری باشد، می توانی از مسافران جواهرده و رانندگان آن در سه راه فلسطین یا سه راه تنگدره یعنی همان ایستگاه جواهرده از هواهای جواهرده بپرسی و بگویی که آیا هواهای جورده مانند هوای گیلان است یا نه؟ شاید بارها این اتفاق افتاده باشد که مردم سیزده بدر خویش را به جورده رفته باشند، زیرا آفتاب آن گرم و دل نواز است در حالی که ابر در گیلان سایه افکنده است.
اگر حال و حوصله خود جواهرده را ندارید، بی گمان گشتن در کنار رود صفارود از لات محله تا میانلات تا گاورمک و حتی آب معدن و بوستان جنگلی صفارود، تو را به گوش فرادادن به نغمه دلنواز رود خروشان فرا می خواند و اجازه می دهد تا در کناره رود خروشان و میان درختان جنگلی آن صفا کنی و روز خود را به شادی سپری نمایی.
جواهرده و جاده جنگلی آن، همواره گردشگران را به مهربانی پذیرا است و هر روزی پرده ای از زیبایی را در برابر چشمان زیبای شما به نمایش می نهد و هرگز فیلم های تکراری را اجازه نمی دهد تا بر پرده طبیعت بنشنند و دل را خسته و روان را آزرده سازند، بلکه هر دم در پرده ای نو می نوازد تا این گونه دل ها شاد و روان خوشحال گردد و اندوه از جان و دل برود و سیمای جسم و جان روشن شود و رستاخیز جان و جسم را در بهشت خداوند در زمین تجربه کنی و زندگی خود را دوباره باز سازی نمایی . بی گمان رامسر و جواهرش، به هر گردشگری، تولدی دیگر و زایش نویی را مژده می دهد و بخشش طبیعت آن زندگی دوباره و رستاخیز مجدد است.
مهندسی معکوس در صنعت، روشی برای بازیابی و تشخیص اجزای تشکیل دهنده یک کالا یا محصول، بویژه در صورت عدم دسترسی به طراحی اولیه آن به کار می رود.
برای مثال هنگامیکه یک خودرو به بازار میآید رقیبان آن شرکت تولیدی ، مدلی از خودرو را تهیه کرده و آن را جداسازی می کنند (Disassembling) تا طرز کار و چگونگی ساخت آن را ببینند و از تکنیکهای آن در تولیدات خود استفاده کنند ؛ یا در مهندسی راه و ساختمان از طرح پلها و ساختمانهای قدیمی که هنوز پابرجا باقی ماندهاند کپی گرفته میشود و در مورد
چگونگی ساخت آنها ، مواد اولیه استفاده شده و علل سالم ماندن آن تحقیق میشود تا در طرحهای خود برای استحکام بیشتر استفاده کنند .
در بعضی موارد طراحان ، شکلی از ایدههایشان را با استفاده از گچ ، سفال و ... نشان میدهند (ساخت ماکت) که نیازی به اندازهگیری دقیق ندارد ؛ این در حالیست که مدل کامپیوتری (CAD) نیاز به اندازهگیری دقیق قسمتهای مختلف دارد و تا زمانی که این اندازهها دقیق نباشند وارد کردن آن در CAD بسیار دشوار و حتی ناممکن است ؛ زیرا هیچ تضمینی وجود
ندارد که مدل ارائه شده در CAD و مدلهای ساخته شده بعدی با مدل اولیه مطابقت داشته باشند . مهندسی معکوس راه حلی برای این مشکل دارد.
از نطر مهندسی معکوس در این حالت مدل فیزیکی یک منبع اطلاعاتی مناسب برای مدل CAD است . در این حالت با استفاده از ابعاد سهبعدی و اسکنرهای لیزری و سطحنگارها با در نظر گرفتن ابعاد فیزیکی ، جنس ماده تشکیل دهنده و دیگر جنبهها یک مدل و الگوی پارامتری بدست میآید ؛ سپس این مدل به CAD فرستاده میشود و تغییرات نهایی روی آن انجام میشود و سپس به دستگاههای برش و تولید (CAM) فرستاده میشود که CAM این قسمت فیزیکی را تولید مینماید .
پس میتوان گفت که مهندسی معکوس با کالا آغاز میشود و به فرایند طراحی میرسد و این دقیقا مخالف مسیر روش تولید (Product Definition Statement = PDS) است و به همین علت آن را مهندسی معکوس نامیدهاند .
به وسیله این روش بیشترین اطلاعات ممکن درباره ایدههای مختلف طراحی که برای تولید یک کالا استفاده میشود بدست میآید . بدین وسیله هم میتوان کالا را دوباره تولید کرد و هم میتوان از ایدههای مفید آن برای تولید کالایی جدید بهره برد . همین امر باعث شده که مهندسی معکوس به یکی از شاخههای مهم مهندسی تبدیل گردد و همواره نگاهها به سوی تولیدات وارد شده به بازار جلب شود .
مهندسی معکوس در عرصه فرهنگی
همان گونه که بسیاری از روش های علوم تجربی در علوم انسانی به کار گرفته شده و اصطلاحات و واژگان اختصاصی و تخصصی آن نیز وارد علوم انسانی شده است، مهندسی معکوس نیز در علوم انسانی و مباحث فرهنگی به کار گرفته شده و می شود.
البته باید دانست همه روش های علوم تجربی را همان گونه که در علوم تجربی به کار می رود نمی توان در علوم انسانی به کار گرفت هر چند که برخی این گونه عمل می کنند و گمان دارند که انسان نیز کالا و چیزی همانند ماده است؛ از این روست که به کار گیری روش های تجربی محض در روان شناسی، مردم شناسی و فرهنگ شناسی و علوم سیاسی و اجتماعی، نتوانسته است چنان که باید حقایق را آشکار سازد و راهکارهای مناسبی به عنوان نظریه در اختیار دانشمندان قرار دهد. اگر چه این روش ها کمک هایی به علوم انسانی کرده است ولی هرگز نتوانسته است به عنوان یک روش کامل و بیانگر حقیقت مورد استفاده قرار گیرد و نتایج خوبی را به بار آورد.
اما این بدان معنا نیست که روش های علوم تجربی در حوزه علوم انسانی و فرهنگی غیر کارآمد باشد و تنها می بایست از روش های عقلانی بهره برد. بنابراین، بهره گیری از روش های علوم دیگر در علوم انسانی می تواند مفید و سازنده باشد به شرط آن که دانسته شود که به کارگیری این روش ها به معنای دست یابی به حقیقت نیست؛ چنان که برخی بر این باورند که روش های تجربی به معنای کشف حقیقت و اثبات آن است و روش را برابر با ارزش دانسته و کتابی را با نام روش و ارزش تدوین و منتشر ساخته اند؛ زیرا چنان که گفته شد، روش های تجربی هر چند که مفید می باشند ولی هرگز به معنای کشف تمام حقیقت نیست و نمی توان روش را برابر ارزش دانست؛ چنان که گمان شده است.
مهندسی معکوس در عرصه فرهنگی نیز می تواند به عنوان یک روش مورد استفاده قرار گیرد؛ زیرا ما در مسایل فرهنگی با مجموعه های پیچیده ای مواجه هستیم که طرح کاملی از آن را در اختیار نداریم و لازم است تا با استفاده از روش مهندسی معکوس، طرح آن به دست آید.
باید بر این نکته تاکید و پافشاری کرد که مهندسی معکوس به عنوان یک روش از روش ها قابل تقدیر و ارزش گذاری است، ولی بیش از آن ارزش و اعتباری ندارد. به این معنا که نمی توان مهندسی معکوس را بد و یا خوب دانست و این گونه ارزش گذاری کرد؛ زیرا ارزش گذاری مبتنی بر توجه به متعلق آن است. به این معنا که اگر مهندسی معکوس در کارهای مفید و مثبت باشد، عملی ارزشی است و اگر در کارهای بد مورد بهره برداری قرار گیرد، عملی ضد ارزشی است. به عنوان نمونه اگر بخواهیم با مهندسی معکوس در باره یک داروی درمانی، اطلاعات و طرحی به دست آوریم و بر اساس آن طرح به تولید انبوه اقدام کنیم کار بسیار مفید و ارزشی انجام گرفته است ولی اگر با روش مهندسی معکوس، یک افیون و ماده مخدری را طراحی کنیم و جامعه را با خطر افیون ها مواجه کنیم، این مهندسی معکوس، به اعتبار متعلق آن ضد ارزش خواهد بود.
مهندسی معکوس ارزشی و ضد ارزشی
روش مهندسی معکوس در عرصه فرهنگی به ما این امکان را می دهد تا ارزش ها و هنجارهای یک جامعه را بشناسیم و ضد ارزش ها و نابهنجاری های آن را بدانیم؛ زیرا جامعه نیز همانند یک کالا، دارای مقوماتی است که شناخت آن به ما کمک می کند تا اصیل را از غیر اصیل بشناسیم و با تاکید بر اصالت ها جامعه را حفظ و مدیریت و به سوی کمال رهنمون سازیم. اگر مثلا بدانیم که کدام یک از دو اصل عدالت و آزادی اصالت دارند، می توانیم بر آن که اصیل یافته ایم تاکید کنیم و اجازه ندهیم تا غیر اصیل خود را بر جامعه تحمیل کند و هدایت سرمایه های مادی و معنوی جامعه را در اختیار گیرد و سیاست ها و برنامه ها را سامان دهد.
دانشمندان و عالمان اسلامی از این روش مهندسی معکوس استفاده های بسیاری کرده اند. در اصول فقه اسلامی از روش مهندسی معکوس برای کشف حقیقت از مجاز، حقیقت شرعی و متشرعه ، سیره عقلایی معتبر از غیر معتبر و مانند آن استفاده شده است. در گذشته افرادی چون شیخ مرتضی انصاری و صاحب جواهر ، از مهندسی معکوس بهره بردند تا بدانند که کدام یک از سیره های متشرعه، سیره متصل به عصر معصوم(ع) و شریعت است و کدام یک از توهمات است و ارتباطی به شریعت و تقریر معصوم(ع) ندارد.
اکنون ما با محصولی از اسلام مواجه هستیم که نیازمند مهندسی معکوس است تا بدانیم کدام یک از موضوعات و مسایل آن از مقومات و کدام یک از غیر مقومات یا شرایط و یا اجزای آن می باشد. کدام یک اصیل و کدام یک غیر متاصل است. کدام یک از ثابتات و کدام یک از متغیرات است و مرتبط با فرهنگ زمانه و مکان وزمان است. کدام یک اهم و کدام یک مهم است؟ کدام از اصول و کدام از فروع است. روش مهندسی معکوس دراسلام به ما کمک می کند تا بتوانیم طرح کامل و تمامی از اسلام به دست آوریم و بر اساس آن مهندسی فرهنگی جامعه معاصر را آغاز کنیم و طرحی برای تمدن اسلامی معاصر ارایه دهیم.
بنابراین، گام نخست ما این است که به روش مهندسی معکوس، طرح جامع و کاملی از اسلام به دست آوریم و حقایق اسلامی را از خرافات آن بازشناسیم و مسایل و موضوعات اصیل و ثابتات آن را بدانیم. سپس بر اساس این طرح به مهندسی اجرایی آن اقدام کنیم.
البته همان گونه که ما به این کار ارزشی اقدام می کنیم و می خواهیم مهندسی معکوسی را از اسلام به دست دهیم، دشمن نیز به مهندسی معکوس از نوع دیگر که ضد ارزشی است اقدام می کند. دشمنان می کوشند تا به دو شکل دیگر مهندسی معکوسی از اسلام به دست دهند.
اول آن که با روش مهندسی معکوس، می کوشند تا به قول خودشان نقاط قوت و ضعف اسلام را بشناسند و نقاط قوت را تضعیف کرده و آن را به عنوان خرافات تبلیغ کنند. در برابر بر نقاط ضعف تبلیغ کنند و آن را اصالت بخشند. این گونه است ک با برخورد گزینشی از آموزه های اسلامی بر مسایلی چون ایمان قلبی، آخرت گرایی و مانند آن تاکید می کنند تا مردم از جامعه و مسایل دنیوی دور شوند و اهتمامی به آن نداشته باشند و سرگرم اموری چون تصوف و عرفان فردی به جای اجتماعی و تزکیه نفس بدون تزکیه جامعه و مانند آن شوند.
دوم آن که با روش مهندسی معکوس اسلام را به گونه ای معرفی کنند که اصیل غیر اصیل و فروعات اصالت یابد. این جنگ روانی است که دشمن در جنگ نرم در پیش گرفته است و تمام دانشگاه و مراکز تحقیقاتی و علمی خود را بر آن متمرکز ساخته است.
با نگاهی به جنگ نرم دشمنان اسلام در این سه دهه به خوبی معلوم شده است که دشمنان توجه خاصی به روش مهندسی معکوس داشته اند. آنان دریافته اند که اسلام بر مدار اصل عدالت خواهی و سعادت در دنیا و آخرت جامعه را به شهادت و انتظار متصل کرده است به گونه ای که چه بکشد و چه کشته شود خود را پیروز بداند و یکی از دو حسن پیروزی و اجر مادی و معنوی در دنیا یا پیروزی شهادت و بهره مندی از حیات جاودانه را برای خود ثابت بداند. از این روست که به جنگ عاشورا و مهدویت رفته است. افرادی چون بازرگان و سروش و دیگر پیشگامان جنگ نرم فرهنگی در درون جامعه اسلامی علیه شهادت و عدالت و انتظار بسیج شده اند.
به هر حال، مهندسی معکوس روشی کارآمد و مفیدی است که می تواند در دو عرصه شناخت حقیقت اسلام و جنگ نرم به کار رود و این هوشیاری ما را می طلبد که خود را پیش از حمله دشمن واکنسه کنیم و با شناخت از طرح جامع و کامل اسلام از نظریات ثابت و متغیر و دانشی از اصل و فرع در برابر دشمنی که می خواهد با مهندسی معکوس اسلام را زمین گیر کند برخورد نماییم و ایشان را شکست بدهیم.
از نظر اسلام، هر انسانی وظیفه دارد به عنوان مکلف در امور اجتماعی مسئولیت بپذیرد و فعالانه در همه کارهای خیر و نیک مشارکت داشته باشد. اسلام به شدت با هر گونه رفتار ضد اجتماعی مخالفت می کند و رهبانیت را بر نمی تابد؛ زیرا سعادت شخصی را در گرو سعادت جمعی می داند.(حدید، آیه 27؛ سوره عصر) از این روست که مشارکت در همه عرصه های اجتماعی از عمران مساجد(توبه، آیه 18)، جهاد و جنگ در راه خدا(مائده، آیه 35)، تولید علم و ثروت و آبادانی زمین و ایجاد تمدن جهانی(هود، آیه 61) قیام به عدالت و اجرای قسط و برپایی و اجرای قوانین(حدید، آیه 25)، آموزش و تعلیم و تربیت(بقره، ایه 129؛ آل عمران، آیه 164) و مانند آن امری واجب و تکلیفی الزام آور است که نمی توان از زیربار آن شانه خالی کرد.
پس حضور هر مسلمانی در هر عرصه اجتماعی ، به عنوان انجام تکلیف و وظیفه، عملی عبادی است که موجبات تعالی فرد و جامعه و سعادت دنیوی و اخروی را فراهم می آورد. این حضور در مساله انتخابات و حضور در اموری چون شورای رهبری و اسلامی، برای همه کسانی که شایسته مشورت هستند، لازم و تکلیف است و کسی را نرسد که از انجام این تکلیف و وظیفه خودداری کند و در جایی که به حکم اسلام لازم است تا به عنوان اتاق فکر در جامعه حضور قوی داشته باشند و به رهبری و کارگزاران نظام اسلامی مشاورت دهند، از انجام این مسئولیت باز مانند.
خداوند همان گونه که به پیامبر(ص) به عنوان اولواالامر و رهبری جامعه فرمان می دهد تا از مشورت های دیگران سود برد، هم چنین به مومنان ومسلمان فرمان می دهد تا مشارکت فعال در این عرصه داشته باشند و به درخواست مشورت ایشان پاسخ مثبت دهند.(آل عمران، آیه 159)
اصولا جامعه اسلامی از آن جایی که جامعه عقلایی است به حکم عقل می کوشند تا از مشاورت و مشورت دیگران سود برند و عقل دیگران را بر عقل خویش بیافزایند و خود را از راهنمایی های عقول دیگران بهره مند سازند. این مساله به ویژه در کارهای اجتماعی و انجام مسئولیت های اجتماعی بیش تر نمود می یابد، زیرا امور اجتماعی از پیچیدگی های بیش تر برخوردار می باشد و لازم است تا با مشاورت از دیگران مسایل آسان تر و ساده تر گردد و از علم و دانش و خبره دیگران سود برند.(شوری، آیه 38)
رقابت و سبقت در کار خیر
جامعه اسلامی، به قصد انجام ماموریت های الهی که ماموریت همه پیامبران و مومنان در طول تاریخ بوده است، بر آن هستند تا براساس عقل و وحی، انسان را در مقام خلافت الهی و حق بنشاند و سعادت دنیوی و اخروی مردمان را تحقق بخشند. بر همین اساس هر مسلمانی به عنوان شهروند بر خود فرض و واجب می داند که در کارهای خیر اجتماعی و امور زندگی بشری مشارکت فعال داشته و بخشی از مسئولیت و نقش های اجتماعی را به عهده گیرد. این جاست که رقابت سالمی در چارچوب مسئولیت پذیری و انجام تکالیف الهی شکل می گیرد و هر کسی در انجام کارهای خیر و نیک بر دیگری سبقت می گیرد و به شتاب و سرعت می کوشد تا آن را به سامان برساند و کاری بر زمین نماند.
خداوند به مومنان توجه می دهد که هر کسی می بایست مانند مسابقات بکوشد تا بر دیگری با سرعت سبقت گیرد و بکوشد تا اولین کسی باشد که وظیفه و مسئولیت اجتماعی و کار خیری را انجام داده است و بر این اولین بودن ها افتخار کند و به خود ببالد که وظیفه ای را انجام داد و مسئولیتی را به عهده گرفته است.
این مسارعت و شتاب در کارهای خیر اجتماعی، به معنای شتاب گرفتن و رفتن به سایه امنیت الهی و مقام مغفرت می باشد.(آل عمران، آیه 133) کسی که در کارهای خیر شتاب و سرعت می گیرد و اجازه نمی دهد که کسی بر او در انجام کارهای خیر سبقت و پیشی گیرد، در حقیقت به سوی بهشت سبقت و پیشی گرفته و از آتش دوزخ خود را رهایی بخشیده و از خسران ابدی در آمده است.(حدید، آیه 21)
از نظر قرآن راه مستقیم رهایی و نجات و رسیدن به مقام خدایی شدن، سبقت در کارهای خیر اجتماعی است.(یس، آیه 66؛ بقره، آیه 148؛ مائده، آیه 48) بنابراین، هر کسی که امید رهایی و رسیدن به تقرب و متاله شدن و بهشت رضوان الهی را دارد، می بایست در کارهای خیر اجتماعی و پذیرش مسئولیت ها و نقش های اجتماعی پیشی گیرد.
انتخابات رقابت و سبقت در کار خیر
از مصادیق روشن کارهای خیر مشارکت در عرصه های اجتماعی و انجام مسئولیت های اجتماعی است؛ زیرا اسلام خیر را در کارهایی می داند که انسان برای رضایت و خشنودی خدا انجام می دهد و دیگران از آن سود می برند حتی اگر خودش به ظاهر بهره ای از این کار نبرد؛ چرا که این گونه کارهای اجتماعی مانند انفاق و ایثار و احسان و جهاد از ماندگاری برخوردار می باشند و به عنوان باقیات صالحات برای فرد می ماند.
هر انسانی موظف و مکلف است تا در کارهای اجتماعی از دعوت دیگران به کارهای خیر و توصیه آنان به این تا انجام کارهای اجتماعی خیرخواهانه و نیکوکارانه، مشارکت فعال داشته باشد. انتخابات به عنوان یک روش در انتخاب شایستگان برای مشاورت به دولت اسلامی و رهبری یا شایستگان برای انجام کارهای خطیر اجتماعی، مطرح می باشد. بنابراین، وظیفه انتخاب کننده و انتخاب شونده است تا به عنوان انجام مسئولیت و نقش اجتماعی بر یک دیگر سبقت جویند و بخواهند تا هر کسی زودتر از دیگری رای خود را در صندوق اندازد و مسئولیت اجتماعی مشاورت و معاونت در امر کارهای اجتماع و جامعه را به عهده گیرد.
بنابراین، از نظر اندیشه سیاسی اسلام، حضور هر شخص در مقام انتخاب کننده یا انتخاب شونده، به معنای رقابت در سبقت جویی در کارهای خیر و انجام وظیفه و مسئولیت است و می بایست از این دید به مساله حضور در عرصه انتخابات نگریست.
اگر چنین نگرشی به مساله انتخاب در جامعه اسلامی شکل گیرد، دیگر چیزی به نام بد خلقی های انتخاباتی و رقابت ناسالم، رقابت های غیر قانونی و اتهام زنی و افترا بستن و هتک حرمت ها و آبرویزی ها معنا و مفهوم نخواهد داشت. به امید روزی که جامعه اسلامی چنین نگرشی را پیدا کند و در چارچوب فرهنگ قرآنی درعرصه های اجتماعی از جمله انتخابات مشارکت کند و وظیفه خود را انجام مسئولیت الهی بداند و دیگر هیچ.
یکی از صفات اساسی در رهبری، شرح صدر است. رهبر جامعه می بایست آن چنان از آستانه بالای تحمل برخوردار باشد که همه شهروندان و افراد جامعه را همانند فرزندان خویش بداند. خداوند در توصیف پیامبر(ص) او را به خلق عظیم ستوده است و در تفسیر آن در آیات قرآنی به موارد بی شماری اشاره کرده که بیانگر و تحلیل کننده علت ستایش به خلق عظیم است؛ زیرا آن حضرت از چنان شرح صدر و آستانه بالای تحمل برخوردار بوده است که نمی توان حتی در پیامبران اولوالعزم نیز کسی را همانند ایشان سراغ گرفت. شدت اذیت و آزارها نسبت به ایشان و اتهامات از سوی دوست نادان و دشمن دانا تا آن اندازه بوده است که آن حضرت می فرماید: وَ ما اُذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ ما اُذیتُ؛ هیچ پیامبری چون من اذیت و آزار نشد. ایشان را دشمنان ساحر و مجنون خواندند و دوستان از اطاعت بی چون و چرا از او سرباز زدند و حتی برخی با آن که عالم بودند که ایشان جز بر اساس وحی سخن نمی گوید و هر آن چه بر زبان می آورد، وحی نازل شده از سوی خداوند است: وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ، با این همه می گفتند: الرجل لیهجر، این مرد هذیان می گوید.
منافقان نیز با سوء استفاده از شرح صدر آن حضرت(ص) به عنوان شهروند امت و جامعه اسلامی ، تلاش می کردند تا مقاصد خویش را پیش ببرند. خداوند این صفت آن حضرت(ص) را برخاسته از خلق عظیم ایشان بر می شمارد و در آیه 61 سوره توبه می فرماید: وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذونَ النَّبِىَّ وَ یَقولونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّ?هِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ للذین آمنوا منکم؛ از ایشان کسانی بودند که پیامبر را اذیت می کردند و می گفتند او شنوا و حرف شنوی دارد و هر چه بگوییم باور می کند؛ بگو او گوش شنوای خیر شماست. این شنوایی به سبب ایمان به خدا و باور به مومنان و از باب رحمت به مردمان است.
آن حضرت(ص) در میان اهل خانه و خانواده اهل مهر و محبت بود و از خطاهای فاحش همسران می گذشت به گونه ای که خداوند از ایشان می خواهد برای آسایش خود هم شده برخی از ایشان را طلاق دهد و اگر پیامبر آنان را طلاق دهد، خداوند به او زنهایی بهتر می دهد ، با این همه این کار را نکرد و نسبت به اذیت و آزارهای ایشان تحمل کرد.(سوره تحریم)
برخی از منافقان تهمت های ناروا در حق ایشان زدند و داستان افک را مطرح ساختند به گونه ای که دوستان نادان هم آن دامن زدند، ولی آن حضرت به سبب خلق عظیم و سعه صدر خویش تحمل کرد.(نور ، آیه 11)
در برخی از موارد نیز خود را بر سر سفره آن حضرت(ص) وقت و بی وقت دعوت می کردند و ساعت ها در انتظار سفره غذا می نشستند و یا پس از خوردن می ماندند و اجازه استراحت و خواب و آرامش و آسایش را از وی سلب می کردند. ولی آن حضرت(ص) به سبب سعه صدر و آستانه بالای تحمل چیزی نمی گفت به گونه ای که خداوند این مساله را مطرح کرده و از مردمان می خواهد که چنین نکنند و از حیا و عفت پیامبر(ص) سوء استفاده نکنند.(احزاب، آیه 53)
با آن که برخی از دشمنان بر سرش خاکروبه و حتی شکمبه می ریختند یا سنگ باران می کردند، آن حضرت(ص) تحمل می کرد و در کمال آرامش با استدلال و منطق نیک و برهان قاطع با ایشان سخن می گفت و هرگز تبسم از لبانش جدا نمی شد.
این گونه است که خداوند در تبیین خلق عظیم و تعلیل و تحلیل آن می فرماید: فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ پس به سبب رحمت الهی، با خلق مهربانی و خوشخویی می کردی و اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از پیرامونت پراکنده می شدند.(آل عمران، آیه 159) آوردن کلمه لو به این معنا است که پیامبر هرگز دارای صفت تندخویی و سخت دلی نبوده و نخواهد بود .
آثار اجتماعی شرح صدر
خداوند به صراحت در تبیین نقش و کارکرد سعه صدر و بالا بودن آستانه تحمل در زندگی به ویژه برای مدیریت اجتماعی و رهبری جامعه می فرماید که شرح صدر موجب می شود تا کارهای به آسانی پیش برود و مسایل سخت به ویژه امور بغرنج و پیچیده اجتماعی ساده و اسان شود. از این روست که حضرت موسی(ع) خواهان شرح صدر می شود تا این گونه کارها و ماموریت های به آسانی انجام گیرد و مشکلات بر طرف گردد.(طه ، آیات 24 تا 26)
البته خداوند در بیان شرح صدری که به پیامبر عظیم شان اسلام داده می فرماید که این شرح صدر آن چنان مهم و اساسی است که مشکلات را به سادگی حل و فصل می کند و هر سختی را به چنان آسانی تبدیل می کند که قابل قیاس نیست. از این روست که با آوردن واژه العسر با حرف تعریف و نکره کردن یسر و تکرار آن ها این معنا را گوشزد می کند که مشکلات بیش از آن چه انتظار می رفت با شرح صدر ساده و آسان می شود.(سوره انشراح ) به این معنا که اگر هر مشکلی راه حلی دارد، با شرح صدر این راه حل بیش از آن چه تصور می شود حلال مشکلات خواهد بود و نه تنها گره مشکلات با دست و اجرای عملی نیازی ندارد، بلکه با بیان و زبان حل می شود.
به سخن دیگر، در حالت عادی اگر گره را با دندان نخواهیم بازکنیم می بایست دست کم از دست استفاده کنیم، ولی با شرح صدر این مشکلات با زبان حل می شود و حتی نیاز به کار دست نیست؛ وقتی دل تسلیم خداست(زمر، آیه 22)، خداوند کاری می کند تا این دل نرم، دل سخت دیگران را نیز نرم کند. این گونه است که سخن چون از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند و دل های سخت و کارهای مشکل را نرم و اسان کند.
از دیگر آثار شرح صدر این است که همه اقشار جامعه از رحمت فراگیر و عمومی رهبری بهره مند خواهند شد و رهبری چون پدری مهربان حتی فرزند خطاکار را می بخشد و عفو می کند تا اصلاح شود. از این روست که خداوند پیامبر(ص) را رحمه للعالمین می شمارد و می فرماید: و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین؛ ما تو را جز رحمت برای جهانیان نفرستادیم.(سوره انبیاء، آیه 107) این رحمت رحمانی که جلوه رحمت واسعه رحمانی الهی است، چنان فراگیر است که حتی دشمنان حربی را نیز در می گیرد و اجازه می دهد تا ایشان برای شنیدن سخن حق به منطقه امن جامعه اسلامی در آیند و پس از شنیدن حتی اگر اسلام را نپذیرفتند، به مامن و خانه ایمن خویش بازگردانده شوند.(توبه، آیه 6)
این گونه است که پیامبر(ص) و نفس خویش(آل عمران، آیه 61) امیرمومنان علی(ع) را پدران امت معرفی کرده و می فرمایند: انا و علی ابواه هذه الامه. بنابراین، از منظر پدرانه و دلسوزانه نسبت به همه فرزندان حتی منافقان می نگرد و اجازه می دهد تا ایشان آدم شوند و حتی کافرانی که اذیت می کنند می بخشد تا فرصت بازگشت و توبه یابند و مجازات بسیاری از ایشان را به قیامت واگذار می کند مگر آن که به سلاح دست برده و جنگ راه اندازند و متعرض ایمان و اسلام دیگران شوند.
رهبری هم در مدیریت و هم در ابلاغ مطالب و همراه سازی دیگران نیازمند سعه صدر و شرح صدر می باشد؛ از این روست که خداوند برای این که دیگران در برابر مطالب ابلاغی واکنش احساسی و تند نشان ندهند، خواهان سعه صدر می شود، زیرا افزایش آستانه تحمل و مدیریت احساسات و عواطف در هنگام مشکلات و سختی ها موجب می شود تا سلاح از دست دشمن بیرون آید و نتواند در برابر بردباری و صبر و تحمل رهبری مقاومت نماید. از این روست که یکی از آثار سعه صدر را رهایی از حرج دانسته است.(اعراف، آیه 2)
این ها تنها گوشه ای از حقیقت شرح صدر و تاثیرات آن در رهبری امت و جامعه است. بنابراین هر مسئولی در هر مقام و منصب خرد و کلان می بایست آستانه تحمل خویش را افزایش دهد و با تقویت ایمان و اسلام و تسلیم در برابر خداوند، شرح صدر به دست آورد تا بتواند مدیریت جامعه را در سلامت و امنیت و آرامش با کم ترین هزینه ها انجام دهد.