از نظر قرآن، اسلام تنها دین مقبول الهی است که همه پیامبران از آدم (ع) تا خاتم(ص) ماموریت داشتند تا آن را با توجه به مقتضیات زمان و مکان در قالب روش ها، منهاج، شرایع و سنت های خاص بیان کنند تا راهنمایی بازگشت انسان به سوی حقیقت خودش یعنی فعلیت بخشی به تمامی اسمای الهی از طریق عبودیت تعریف شده از سوی عقل و وحی باشد. این بدان معناست که مخاطب اسلام همه بشریت است و این لطف و عنایت الهی است که از سر رحمت شامل بندگان هبوط شده اش گشته است تا بتوانند در مسیر عبودیت تخلق به اسمای الهی یافته و ربوبیت الهی را در قالب خلافت الهی مظهریت نمایند.
بر این اساس، مخاطب پیام های قرآنی همانند مخاطب عقلانیت انسانی، همه بشریت در همه اعصار و امصار خواهد بود و هیچ کسی از این دایره بیرون نیست مگر آن که فاقد عقل و گرفتار جنون باشد؛ از این روست که حتی سفیه که خرد خویش را دسیسه کرده و بی خردی پیشه گرفته است، مخاطب پیام است.
البته می بایست میان مخاطب پیام بودن و بهره مندی از پیام تفاوت و فرق گذاشت؛ چرا که تنها شماری از این مخاطبان به این پیام گوش داده و شماری اندک بدان باور و اندک تر از ایشان بدان عمل می کنند و آن را سبک زندگی خود قرار می دهند.
بر این اساس می توان سطوح مخاطبان پیام را بر اساس معیار دوم یعنی بهره مندی متفاوت دانست هر چند که همه مخاطب پیام می باشند.
به سخن دیگر، مخاطب پیام های قرآن و اسلام، همه انسان ها هستند که از این میان تنها خردورزان و خردمندان از آن بهره مند می شوند؛ چرا که هر دارنده عقل و خردی را خردمند نمی دانیم، بلکه خردمند کسی است که از خرد خویش بهره گیرد و خردورزی کرده و آن را به کار گیرد نه آن که دربسته آن را در اختیار گرفته و بی استفاده ای آن را با خود حمل کند که دراین صورت همان خران و چارپایی بر او کتابی چند هستند که در قرآن از آنان " یحملون اسفارا" تعبیر شده است.
خداوند در قرآن بیان می کند که تنها کسانی به پذیرش ابتدایی هدایت قرآنی گوش گرایش می یابند که از عقل و خرد خویش بهره گرفته باشند و از تقوای عقلانی سود برده باشند. این تقوای عقلانی در رفتارهایی چون پای بند به عقود و پیمان ها، ترک زشتی ها و ناپسندی های عقلانی چون ستم و بیداد و هم چنین گرایش به خوبی ها و پسندیده های عقلانی چون عدالت و دادگری و دیگر اصول و فضایل اخلاقی خودنمایی می کند و خود را آشکار می سازد. این ها نشانه های خردورزی است که موجب می شود تا انسان به تقوای الهی و هدایت وحیانی و شرعی گرایش یابد و بدان پای بند باشد.
البته هستند کسانی بسیار که خردورزی می کنند، ولی دل ایشان با خردشان همراه و همگام نیست؛ چرا که زمانی ایمان و باور و اعتقاد تحقق می یابد که شخص بتواند عقل و دل را با هم همراه سازد و خرد و احساس را گرد آورد. از این روست که خداوند به کسانی اشاره می کند که به خرد قطعی و یقین برهانی رسیده اند ولی دلشان با آن همراه نیست و از دل انکار و جحد بر می آیند: و حجدوا بها و استیقنتها انفسهم (نمل ، آیه 14)
هر یک از مومنانی که عقل و دل ایشان همراه شد و به اسلام گراییدند زمانی می توانند خود را در انجام مسئولیت سربلند بدانند که دستگیر دیگران شده و پیام اسلام را به گوش آنان برسانند(سوره عصر) بنابراین، هر یک از مومنان می بایست ماموریت خویش را به گونه ای تعریف کند که همه این پیام را بشنوند هر چند که ایمان نیاورند.
از جمله این افراد کسانی هستند که اهل باشگاه منکرات هستند و جز به رذیلت اخلاقی و عقلانی گرایش ندارند و هم جنس گرا و مانند آن می باشند. پس شخص ماموریت دارد تا مانند حضرت لوط(ع) این پیام الهی را به گوش اهل فسق و فجور برساند؛ هر چند که به سبب همان بی خردی و سفاهت هرگز ایمان نخواهند آورد و چنان که گفته شد شرط پذیرش آن است که شخص نخست به احکام عقل مستقل عمل کند که اینان این کار را نمی کنند. این گونه است که خداوند می فرماید هیچ یک از اهل فسق و فجور قوم لوط ایمان نیاورند و تنها خانواده ای مومن همان خانواده آن حضرت (ع) بودند. اما این که ایمان نمی آورند رافع مسئولیت و ماموریت نیست؛ چنان که خداوند به صراحت به پیامبرش می فرماید تو وظیفه است ابلاغ پیام است و این خداست که موجبات ایمان آوری را فراهم می آورد. پس شخص خود را نمی بایست خسته کند یا دلسرد شود که چرا ایمان نمی آورند و یا این ها قابلیت ایمان را ندارند؛ چرا که هدف اتمام حجت و پیام رسانی است.
در سطح دیگر، می بایست برای مشرکان وکافران نجس نیز برنامه ریزی داشت، آنان را با بودجه خودشان یا حتی بیت المال آورد و با تهیه مسکن و امنیت، پیام را به گوششان رساند و سپس آنان را به مامن امن ایشان رسانید. (توبه، آیه 6)
در سطح دیگر می بایست کسانی که بر توحید هستند گرد آورد و پیام را به ایشان رسانید و با آنان همراه شد تا اهداف توحید تحقق یابد.(آل عمران، ایه 64)
در مرحله دیگر و سطح نازل تر، می بایست به مسلمانان توجه داشت و اسلام ناب را به گوش ایشان رسانید و آنان را از اسلام به ایمان کشانید.(حجرات، آیه 14)
هم چنین در مبارزه با ستم و اجرای عدالت می بایست جهانی فکر و عمل کرد. از این روست که قرآن خواهان کمک دولت و امت اسلامی به همه مستضعفانی است که تحت ظلم و ستم قرار گرفته باشند؛ چه این مستضعفان ستمدیده از کافران باشند یا اهل کتاب یا مومنان. ازاین روست که خداوند در آیه 75 سوره نساء از مومنان می خواهد تا برای عدالت جهانی و رهایی ستمدیدگان بی توجه به دین و ایین و مذهب به جهاد برخیزند و به یاری کسانی که حق ایشان ستانده و از خانه و کاشانه خویش بیرون رانده شده اند، بشتابند.
بنابراین، مسئولیت مومن در برابر همگان از جمله ستمدیدگان است بی آن که تفاوتی در این باره گذاشته شود. از این روست که حضرت امیرمومنان(ع) همان گونه کشیده شدن خلخال زن یهودی اندوهگین شده و دق کردن را سزاوار اهل ایمان می داند، می بایست درباره غیر اهل کتاب و توحید نیز این گونه عمل کرد و از شنیدن ستم به ستمدیده ای به عدالت شمشیری برخیزد و حق را بستاند و به ستمدیده بازگرداند.
از این آیات و آیات بسیاری دیگر می توان سطوح مخاطبان دولت اسلامی و امت اسلام و هم چنین وزارت امورخارجه را دانست و هم چنین مسئولیت و وظیفه همگانی را در قبال مظلومان و ستمدیدگان جهان فهمید. بلکه به نظر می رسد که آموزه های قرآنی مسئولیت انسان را فراتر از این در باره همه موجودات تعریف کرده است و انسان می بایست از هر گونه ستمی که به هر موجودی می شود جلوگیری کند و اجازه ندهد تا به جانوری ستم شود. دفاع از ستمدیدگان وظیفه همگانی و مسئولیت ایمانی هر مسلمان و دولت اسلامی است.
یکی از اصطلاحات در فرهنگ علوم سیاسی، سطوح برخورد و تماس در سیاست خارجی است. در همه کشورها، سطح برخورد نخست در سیاست خارجی با دولت ها تعریف شده است؛ اما در نظام مقدس جمهوری اسلامی، بر اساس قانون اساسی آن، سطح نخست برخورد را ملت قرار داده است. از این روست که در قانون جمهوری اسلامی ایران اصل نخست در سیاست خارجی جمهوری اسلامی این گونه تعریف و تبیین شده است:
اصل 11: « به حکم آیه کریمه «ان هذه امّتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون» همه مسلمانان یک امّتند و دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است، سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش پی گیر به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد.»
بنابر این اصل، وظیفه دولت اسلامی، ایجاد امت اسلامی و بسترسازی برای این مقصود است. این بدان معناست که سیاست های اصلی و راهبردی در حوزه سیاست خارجی می بایست برای دست یابی به این هدف باشد و مخاطب اصلی در سیاست خارجی به جای دولت ها ، ملت ها قرار می گیرند و سیاست خارجی نخستین سطح برخورد و تماس خود را می بایست ملت های اسلامی برای ایجاد امت واحده قرار دهد.
اصول دیگر قانون اساسی جمهوری اسلامی دیگر خطوط کلی سیاست خارجی را این گونه تبیین می کند:
اصل 152: «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هر گونه سلطه جویی و سلطه پذیری، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت های سلطه گر و روابط صلح آمیز متقابل با دول غیر محارب استوار است.»
اصل 154: «جمهوری اسلامی ایران، سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم می شناسد، بنابر این در عین خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملّت های دیگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می کند.»
برخی این اصول کلی را این گونه احصا نموده اند:
طبق اصول مزبور، خطوط کلی سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی ایران می توان استفاده کرد که به قرار زیر است:
1 نفی سلطه جویی
2 نفی سلطه پذیری
3 حفظ استقلال همه جانبه
4 ممنوع بودن قراردادهایی که باعث سلطه بیگانه بر کشور می گردد.
5 آرمان خود دانستن سعادت انسان در کل جامعه بشری
6 به رسمیت شناختن استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل به عنوان حقوق همه مردم جهان
7 خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملل دیگر
8 حمایت از مبارزات حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در همه جهان
9 قبول پناهندگی سیاسی
10 تفکیک ناپذیری آزادی، استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور
11 دفاع از حقوق همه مسلمانان جهان
12 عدم تعهد در برابر قدرت های سلطه گر
13 روابط صلح آمیز و حسنه متقابل با دُوَل غیر محارب
14 احترام به قراردادها و معاهدات بین المللی
15 حل اختلافات بین المللی از طریق مسالمت آمیز و پذیرش حَکَمیت بر اساس حق و عدل
16 تعاون و مشارکت و نقش فعال داشتن در امور بین المللی
17 مقابله به مثل در موارد لازم
18 تقدیم و ترجیح روابط با کشورهای اسلامی بر کشورهای غیر اسلامی
19 رعایت عزت، حکمت و مصلحت در سیاست خارجی
در این میان، همان خط اصلی را می بایست در امت سازی و دست یابی به آن دانست؛ ولی به نظر می رسد که تاکنون سیاست های کلی نظام جمهوری اسلامی این گونه رقم نخورده است.
یعنی در حالی که قانون اساسی جمهوری اسلامی، خط اصلی سیاست خارجی را دیپلماسی عمومی و سطح برخورد را به جای دولت – دولت، در سطح دولت – ملت ها دیده است، با این همه با نگاهی گذرا به عملکرد وزارت امورخارجه و نمایندگی های آن در خارج از کشور می توان دریافت که دیپلماسی عمومی در آن یا اصولا دیده نشده یا بسیار کم رنگ می باشد. از این روست که نماینده های فرهنگی به ویژه نمایندگی های مقام معظم ولایت در خارج از کشور از سوی سفارت ها و سفیران طرد می شوند و از هیچ جایگاه قانونی در نظر سفیران برخوردار نمی باشند.
بودجه بخش های مرتبط به سطح برخورد با ملت ها در سیاست خارجی بسیار کم دیده می شود و نظام کم ترین هزینه را در این باره متقبل شده است.
این سیاست بیرون از دایره قانون اساسی و خطوط اصلی سیاست خارجی تعریف شده در آن، موجب شده است که سفیران و نمایندگی های ایرانی بیش تر به دلالان اقتصادی شباهت پیدا کنند تا رابطان نظام ولایت با مردم مسلمان که خواهان قیام برای عدالت جهانی هستند.
شاید مشکلی که در خارج از کشور در فهم قدرت واقعی و مسئول اصلی نظام در ایران پدید آمده است، ریشه در این رفتار دیپلماسی ایرانی داشته باشد. این گونه است که در کشورهای دیگر این مساله مطرح می شود که مسئول اصلی در نظام ایران کیست؟
اگر سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر اساس قانون اساسی می بود، همگان در می یافتند که نظام ایران، نظامی ولایی است و رهبری در آن نقش اصلی را ایفا می کند. در نیتجه این فهم درست ، جایگاه مراکز مرتبط به رهبری از نظر قانونی نیز در داخل و خارج به درستی شناخته می شد و این گونه این مراکز برای تثبیت خود برای دولتمردان ایرانی در تنگنا قرار نمی گرفتند.
باشد با بازخوانی در خطوط اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی و عمل به آن چه در قانون اساسی آمده است، جایگاه واقعی ولایت و دیپلماسی عمومی به درستی درک می شد و در عمل خود را نشان می داد.
اگر بخواهید همواره در آرامش به سر ببرید، می بایست واکنش های شما به گونه ای باشد که کنش های دیگران چه دوست و چه دشمن نتواند، روحیه شما را مدیریت کند و متحول سازد. البته هر کسی به طور طبیعی نسبت به کنش های تند و شدید، واکنش هایی را بروز می دهد که برخی همانند واکنش های بدنی طبیعی است. یعنی بدن انسان همان گونه که کنش ها و واکنش های غریزی دارد؛ نفس انسان نیز نسبت به کنش های بیرونی واکنش های طبیعی دارد.
اگر بخواهید این واکنش های طبیعی را مدیریت کنید، زهی خیال باطل است، مگر آن که ازنظر روحی به چنان جایگاهی برسید که عقل شما مدیریت نفس شما را به عهده گیرد، و از آن جایی که بسیاری از انسان ها هرگز چنین مرحله ومرتبه ای را درک نمی کنند، سخن گفتن از آن نیز سخت است.
البته با همه تلاش ها حتی کسانی که در مرتبه برترین ها قرار می گیرند، نسبت به واکنش های طبیعی کمی ناتوان هستند و این حکمتی است که در کنش ها و واکنش های طبیعی در حوزه های بدنی و غیر بدنی وجود دارد و به عنوان یک نعمت می بایست با آن برخورد کرد.
برای دست یابی به آرامش در زندگی قرآن راهکارهایی را ارایه داده است که از جمله آن ها می توان به ذکر تسبیح، سجده، گذشت همراه با روی خوش اشاره کرد.
بی گمان پیامبر گرامی(ص) در مقام تبلیغ رسالت خویش بیش ترین فشارها و آزارها را متحمل شده است. همین مساله موجب شد تا در بیان تحمل خویش بفرماید: ما اذوی نبی کما اوذیت؛ هیچ پیامبری چون من آزار ندید.
آن حضرت(ص) با آن که دارای انشراح بود و خداوند چنان سعه صدری و فراخ سینه گی به ایشان داده بود که در اوج تحمل بود، به گونه ای که همه فشار را تحمل می کرد و دوست و دشمن بدان اقرار داشتند. قرآن در گزارشی آورده است که دشمنان او را به " اذن" معرفی می کردند و منافقان بدان به استهزا می گرفتند. همین عظمت روحی و انشراح صدرش بود که ایشان را تا مقام " خلق عظیم" بالا برد.
با نگاهی به تعبیر قرآن درباره بیش تر مردمان می توان دریافت که خوی عظیم پیامبر(ص) به چه معناست؛ زیرا تنها در یک جمله برخی از اخلاق پست و زشت انسانی را این گونه بیان می کند: سوگند به جانت! این مردم دنیا همیشه مست حیرت و غفلت خویش هستند.(حجر، آیه 72)
همین سکرت و مستی است که هر رفتار زشتی را موجب می شود؛ چرا که غفلت از فلسفه خلقت و آفرینش جز به معنای فروپاشی بنیاد اصول اخلاقی نیست و هر گاه اخلاق بنیادی نداشته باشد، هر رفتاری از انسان متوقع است.
پیامبر(ص) با دو دسته انسان ها مواجه بود. گروهی که در غفلت از فلسفه آفرینش گرفتار مستی حیرت هستند و به هرچیز دنیا از زشتی ها می گرایند و پای بند هیچ اصل اخلاقی نیستند. از جمله مصداقی که قرآن بیان می کند، هم جنس گرایی است.
گروه دوم مومنانی است که گرفتار دوگانگی رفتارند و هر آن چیزی را که دوست می دارند از دین بر می گیرند و هر چه به مزاج و میلشان نباشد، رها می کنند و قرآن را سبک و سنگین می کنند تا هر چه به نفع باشد بگیرند و به زیان را رها سازند.(حجر، آیه 91)
پیامبر(ص) نسبت به کنش های زشت کافران و افکارهای باطل ایشان ماموریت داشت تا با صفح جمیل رفتار نماید. صفح مانند عفو به معنای گذشت است، با این تفاوت که در عفو و گذشت به روش و کیفت توجهی نیست و تنها مطلوب همان محتواست، چنان که شخص از قاتل فرزندش می گذرد و عفو می کند و قصاص برداشته می شود. در این جا دیگر خوشرویی و لبخند معنایی ندارد. اما در صفح انسان می گذرد و عفو می کند در حالی که خوشرویی دارد.
پیامبر(ص) نسبت به این دسته مردمان این گونه رفتارمی کرد و ماموریت داشت این گونه باشد.( حجر، آیه 85) نسبت به استهزا و آزارها نیز چه از سوی مومنان سست ایمان و چه کسانی که کفار هستند، واکنش مبتنی بر اخلاق داشته باشد. این در حالی است که پیامبر(ص) تحت فشار سنگین دوستان ناآگاه و سست ایمان و دشمنان کینه توز در فشار بود و به طور طبیعی این فشار موجب دلتنگی سخت آن حضرت می شود.(حجر، 97)با این که دارای انشراح صدر بود، ولی این فشار سنگین از سوی دوست و دشمن او را به دلتنگی و ضیق صدر دچار می کرد. این گونه است که خداوند راهکار دیگری پیشنهاد می کند تا از فشار طبیعی و واکنش های تند و دلتنگ آور سخت در امان نگه دارد. این همان چیزی است که در دو آیه پس از آیه 97 مطرح می شود.
خداوند در آیات 98 و 99 می فرماید که برای دست یابی به آرامش و واکنش های مناسب، تسبیح و سجده را به عنوان عمل مناسب به کار گیرد. تسبیح انسان را به ذات بی مانند و پاک الهی متصل می کند و از هر گونه نقصی مبرا می سازد. از آن جایی که خشم و حرکات هیجانی و تند عاطفی در حکم نقص به شمار می آید کسی که به این منبع بی نقص متصل می شود رنگ خدایی می گیرد و از نقص پاک می گردد. سجده نماد اطاعت مطلق است. کسی که سجده می کند و پیشانی بر خاک می مالد در مقام نهایت تذلل و خاکساری است. در این حالت خود را در برابر هستی مطلق الهی هیچ می شمارد و برای خود جایگاه و ارزشی قایل نمی شود. بنابراین هر گونه رفتار دیگران را در حکم هیچ برای هیچ می شمارد. بر این اساس، نقصی را در استهزا و فشارهای بیرونی اهانت و مانند آن نمی بیند تا کنترل و مدیریت خود را از کف بدهد.
در ادامه خداوند بندگی و اطاعت مطلق در برابر خداوند را به عنوان کلیدی ترین راهکار مطرح می سازد؛ زیرا در این زمان دریچه ای به سوی حقیقت هستی وملکوت آن باز می شود و خود را نمی بیند و تنها ربوبیت الهی را می بیند که هیچ چیزی در هستی بیرون از دابره حکومت و اقتدار و مشیت او نیست. بنابراین، در مقام مرگ اختیاری قرار گرفته و خود را فانی و باقی به بقای الله می یابد. بنابراین، هیچ فشاری را فشار نمی یابد؛ زیرا بیرون از دایره اراده و مشیت او نیست.
این راهکاری است که خداوند برای پیامبرش(ص) بیان می کند تا بتواند در برابر واکنش های نابهنجار اخلاقی، رفتاری اخلاقی داشته باشد و بتواند با صفح جمیل و گذشت همراه با خوشرویی و تبسم و سرور از آن همه فشار بیرون آید و به مقام آرامش برسد. این گونه است که حتی دشمنان نیز در برابر خلق عظیم و خوشرویی آن حضرت دست به سینه بودند و بر آن همه عظمت و کرامت اخلاقی عقب نشینی می کردند. باشد این گونه باشیم و در برابر دوستان نادان و سست ایمان و دشمنان کینه توز، تاب تحمل خود را از دست ندهیم و همواره با خوشرویی و گذشت مروا کراما را به نمایش گذاریم.
انسان موجودی اجتماعی است. همین گرایش به اجتماع از نظر عقل و عاطفه است که وی را نیازمند همسر و دوست می کند تا نیازهای مادی و معنوی و نیز جسمی و روحی خود را بدان پاسخ دهد.
اما بیش تر انسان ها درانتخاب همسر و دوست به خطا می روند و کسی را بر می گزیند که به جای آرامش و محبت و مودت، مایه تشویش و دشمنی و بدبختی می شود.
تاثیر همسر و دوست در زندگی انسان بسیار است؛ زیرا این دو دسته از انسان ها چنان به آدمی نزدیک هستند که از آن به بطانه در آیات قرآن یاد شده است. در ادبیات عربی به زیرپیراهن که به بدن چسبیده نیز بطانه می گویند. بر این اساس، همسر و دوست از کوچک ترین رازها و اسرار همسر و دوست خود آگاه است. همین آگاهی از رازهای آدمی است که شخص را در تنگنا قرار می دهد و اگر همسر و دوست امین نباشند، عامل هلاکت و بدبختی شخص می شوند.
ازاین روست که در انتخاب همسر و دوست بسیار تاکید شده است. در انتخاب همسر و دوست می بایست اصل ایمان و صداقت را مورد تاکید قرار داد؛ از این روست که دوست را در عربی صدیق گفته اند تا دانسته شود که معیار اصلی در دوستی، محبت نیست بلکه صداقت است.
در همسر نیز افزون بر صداقت و ایمان می بایست بر جنبه مودت وی تاکید شود. مودت نوعی دوستی عاطفی و خاص است که فراتر از محبت می باشد.
به هر حال، انسان نمی بایست با هر کسی دوست شود یا هر کسی را به همسری برگزیند؛ زیرا یاری است که نیکی و بدی اش دامن گیر شخص می شود. شخص پیش از هر کسی از دوست و همسر خویش یاد می گیرد و می آموزد؛ زیرا اینان آموزگاران خواسته و ناخواسته آدمی هستند.
دوست و همسر می بایست نقش پوشش خود را به خوبی به نمایش گذارند؛ یعنی همان گونه که همسر نقش لباس و جامه همسرش را به عهده دارد و یا دوست نزدیک هم چون بطانه و زیرجامه است، می بایست زشتی های آدمی را بپوشاند و عامل زیبایی و آراستن شخص باشد و از مشکلات و گرما و سرمای زندگی محافظت نماید.
برای شناخت هر کسی می توان با نگاهی گذرا به همسر و دوستش ، او را شناخت، زیرا همسر و دوست آدمی بیانگر وضعیت خود شخص است. پیامبر(ص) درباره این مطلب می فرماید: ایاک و قرین السوء فانک به تعرف، از همنشین بد پرهیز کن که به وسیله او شناخته خواهی شد.(کلمه الرسول الاعظم، ص 448)
قرن به معنای شاخ است. هر جانوری دو شاخ همانند دارد. از یک شاخ می توان دانست که شاخ دیگر که مقابل آن قرار دارد چگونه است.
امام صادق (ع) از پیامبر(ص) نقل می کند که فرمود:المرء علی دین خلیله فلینظر احدکم من یخالل؛ آدمی بر دین و آیین دوست خویش است. باید هر یک از شما بنگرد با چه کسی دوستی می کند.(بحارالانوار، ج 74، ص 192)
درباره تاثیر دوست در دیگری حضرت امام جواد (ع) می فرماید: ایاک و مصاحبه الشریر فانه کالسیف المسلول یحسن منظره و یقبح اثره ؛ از همنشینی با شرور و بدکار پرهیز کن؛ زیرا همانند شمشیر کشیده ای است که منظره اش زیبا ولی اثرش زشت است.(همان،ص 78، ص 364)
آثار دوست در زندگی آدمی همانند بوی خوش و ناخوش عطر است که همه آن را استشمام می کنند و آبروی آدمی را می خرد یا می برد. از امیرمومنان (ع) نقل شده که فرمود: صحبه الاخیار تکتسب الخیر کالریح اذا مرت بالطیب حملت طیبا؛ هم نشینی با نیکان مایه کسب خیر و نیکی است وهمانند باد است که هر گاه از روی عطر و بوی خوش بگذرد ، آن بوی خوش را با خود همراه می آورد.(غرر الحکم، ص 454)
بنابراین، اگر دوست و قرین و خلیل خوبی داشته باشی ، بوی خوش آن را همگان متوجه خواهند شد و اگر این دوست و قرین و خلیل بد باشد ، بدی آن تو و دیگران را می آزارد و زمانی می رسد که آرزوی می کنی که ای کاش چنین دوست بدی نداشتم.
اصولا آدمی ، متاثر از خلق و خوی دوستان و همسران خویش است. چنان که گرایش آدمی به چیزی بیانگر این نکته نیز می باشد که به آن چیز علاقه مند است و آن را دوست می دارد. اگر کسی همسر و دوست بد و زشتکاری را برگزیند، در حقیقت نشان می دهد که علاقه مند به زشتی است و زشتکاری را دوست می دارد. از امام رضا(ع) روایت است که فرمود: من احب عاصیا فهو عاص و من احب مطیعا فهو مطیع؛ هر کس گناه کاری را دوست داشته باشد خود گناهکار است و هر کس فرمانبرداری را دوست بدارد خود فرمانبردار است.(وسایل الشیعه، ج 11،ص 446)
این از حکم از آن رو صادر می شود که آدمی اگر عمل قوم و گروهی را دوست بدارد در حقیقت مانند عامل آن است. خداوند در قرآن با آن که پی کننده شتر صالح و کشنده آن یک نفر بود، به همه قوم نسبت داده و همگان را عذاب می کند ، زیرا همگان راضی و خشنود به آن عمل بودند و همین دوستی و علاقه ایشان به عمل موجب شده است که عمل به همگان نسبت داده و مجازات نسبت به همگان به اجرا در آید.
پیامبر(ص) می فرماید: من احب عمل قوم خیرا کان او شرا کان کمن عمله، هر کس عمل گروهی ،خواه بد و خواه خوب، را دوست داشته باشدمانند کسی است که آن را انجام داده است.
بنابراین، ارتباط و دوستی با نیکان به معنای همراهی در عمل نیک و دوستی با بدان به معنای همراهی در کار زشت و بد می باشد.
دوست و یار خوب، می تواند سعادت و خوشبختی دنیوی و اخروی انسان را تضمین کند و دوست بد، شقاوت و بدبختی ابدی را برای آدمی رقم می زند. از این روست که شاعر از هر یار بد از زن و همسر پرهیز می دهد و می سراید:
تا توانی می گریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند.
هر شریعتی دارای قرائت های گوناگونی است که از آن به مذاهب یاد می شود. در هر مذهبی نیز تفاوت های روشی وجود دارد که از آن به مکتب تعبیر می شود. تفاوت های روشی گاه چنان تاثیرگذار است که رنگ مذهب را دگرگون می سازد و چهره دیگری از آن ترسیم می کند.
در اسلام همانند دیگر شرایع الهی، مذاهب گوناگونی پدید آمده است که از آن جمله مذهب تشیع بر مدار دوازده امام معصوم(ع) است که امام دوازدهم آن در غیبت به سر می برد و به سبب فقدان شرایط مطلوب و عدم پذیرشی کامل مردمی ، از حضور در عرصه جامعه دور شده است.
در مذهب تشیع مکاتب چندی وجود دارد. مکتب امام خمینی(ره) یکی از این مکاتب است که از آن به مکتب ولایت فقیه نیز یاد می شود. در مکتب خمینی(ره) عناصر برجسته ای وجود دارد که از آن جمله می توان به ولایت فقیه در عصر غیبت اشاره کرد. در این تصویر، ولی فقیه مسئولیت نیابت از امام زمانی را به عهده می گیرد تا جامعه را به سوی کمالی سوق دهد که ظهور رخداد طبیعی آن خواهد بود. بنابراین، نقش جامعه شیعی، نقش تمهیدی و مقدماتی برای ظهور منجی بشریت و دولت عدالت محور جهانی حضرت مهدی(عج) می باشد.
مکتب خمینی(ره) از عناصر دیگری چون عزت مداری، عدالت محوری، حکومت و حاکمیت و مانند آن بهره مند می باشد. در این مکتب، تفسیری دیگری از جهان، مسئولیت مردم و مومنان، فلسفه حکومت، فلسفه فقه، فلسفه عاشورا، فلسفه ظهور و منجی ارایه می شود که از بسیاری جهات با مکاتب دیگری که در مذهب تشیع وجود دارد تفاوت های جدی و معناداری دارد.
در مکاتب دیگر، ممکن است از عرفان، ولایتمداری، تعبد، تعقل ، حکومت ، عاشورا، منجی، و مانند آن سخن به میان آید، ولی به گونه ای است که نمی تواند ملتی بزرگی چون ملت عصر خمینی و خامنه ای پدید آورد و تاثیرات و تحولات جهانی بوجود آورد به گونه ای که همه جهان استکباری را در برابر آن قرار دهد و همه مستضعفان عالم را در صف خویش در آورد.
این گونه است که اسلام بیش از هزار و چهار صد سال در جوامع اسلامی حضور دارد و یا تشیع با چهره ها و مکاتب دیگر از همان زمان نقش جدی در جامعه داشته است، ولی هرگز نتوانسته است تاثیرات و تحولاتی را به همراه داشته باشد که مکتب خمینی از تشیع به دنبال داشته است.
استکبار جهانی بر اساس "تشابهت قلوبهم" بر مدار استخفاف مردم شکل می گیرد تا اطاعت بی چون و چرای مردم جهان را به همراه داشته باشد.(زخرف، آیه 54) اینان با دعوت مردمان به ارباب های گوناگون و متعددی چون هواهای نفسانی و شهوانی، چنان مردمان را به استخفاف می کشانند که دیگر هیچ عزتی در ایشان نمی توان یافت و سرگردان از این اله به آن اله و خدا می روند تا آرامش و آسایشی را بجویند که قابل دسترسی از این طریق نیست.(یوسف، آیات 39 و 40 و آیات دیگر قرآن)
مکتب خمینی(ره) که مکتب حقیقی اهل بیت(ع) و تفسیر روشن و به واقع نزدیک تر از همه مکاتب دیگر به تشیع است، توانسته است تا مردمان را از استخفاف بیرون آورد و به ایشان بفهماند که می توانند در چارچوب توحید و اتحاد به همه استکبار نه بگویند.
این گونه است که مکتب خمینی (ره) در لبنان در جنگ سی و سه روزه ، شاخ استکبار را شکست و پوزه صهیونیسم جهانی را به خاک مالید و در جنگ بیست و دو روزه در فلسطین زمین گیر کرد و کمرش را شکست که هنوز نتوانسته از خاک بلند شود و چون ماری زخمی به خود می پیچد.
از این روست که صهیونیسم از مکتب خمینی و اسلامی که او پرچمدار آن است می هراسد و اسلام و مذاهب و مکاتب دیگر را چون کبریت بی خطر برای استکبار جهانی ارزیابی می کند.
بنابراین ، اگر لازم است که از مکتب در اسلام و تشیع سخن به میان آید، می بایست از مکتب خمینی (ره) یاد شود که اکنون ولایت آن را امام خامنه ای (مدظله العالی ) به عهده دارد. چنین مکتبی است که کمال و تمام اسلام را به نمایش گذاشته و عزت را به همه مومنان و مسلمانان بلکه مستضعفان جهان بخشیده است و می توان گفت: « الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً ؛ امروز کافران از (زوال) آئین شما، مأیوس شدند، بنابراین ، از آنها نترسید و از(مخالفت)من بترسید، امروز، دین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین(جاودان)شما پذیرفتم. »(مائده ، آیه 3)
آیا بهتر نیست که به جای مکتب ایرانی با هزار اما و اگر و تفسیر درست و نادرست از مکتب خمینی (ره) سخن بگوییم که استکبار را به زانو در آورده و عزت به همه عدالت خواهان و مومنان بخشید و فلسفه بسیاری از مسایل بزرگ در اسلام و تشیع را تبیین و روشن کرده و توصیه هایی کامل برای ظهور منجی بیان داشته و ما را برای سعادت دنیوی و اخروی در چارچوب مکتب اهل بیت(ع) با تفسیر درست و روشن و راست آماده ساخته است؟
با دوستانی که از سراسر جهان می آیند وقتی سخن می گویم، همه بالاتفاق می گویند، آن چه جهان را متحول ساخته است نام خمینی و مکتب اوست، چرا که بی نام خمینی (ره) اسلام، انقلاب، ایران و تشیع شناخته نمی شود و تمام دشمنان استکباری و کافر و مخالف از این نام هراس دارند. پس زنده باد نام خمینی و مکتب خمینی.
غربیان، آفریقاییان را انسان نمی شمارند هر چند که در ظاهر بدان اقرار می کنند ولی در عمل هرگز چنین باور و نگرشی نسبت به آفریقاییان ندارند. از این روست که با آفریقایی همانند غیر انسان برخورد می کنند و نگاهی که یک آفریقایی به زن دارد، یک غربی نسبت به آفریقایی دارد. این گونه است که در کنار آفریقایی گرسنه غذا می خورد بی آن که لقمه ای به این آفریقایی بدهد؛ زیرا بر این باور است که آفریقایی نمی بایست بپذیرد که به او توجه شده وگرنه همانند سگی پاچه صاحب خویش را گاز می گیرد و هار می شود.
برخی با نگاهی روان شناسی اجتماعی و مردم شناسی بر این باورند که آفریقایی انسانی است که می بایست همواره حدود خود را بشناسد؛ زیرا وقتی حدود خود را نشناسد، طغیان می کند. از این رو، هر گونه کمکی به آفریقایی می بایست در چارچوب بهره کشی از او باشد و هر چیزی را در قبال کاری به او بدهید و هرگز او را به سوی کمک های بشر دوستانه سوق ندهید؛ زیرا ناتوان از درک این معناست و هر کمکی را برای خود حق می یابد و خواهان آن می شود که تکرار شود؛ چرا که اگر به یک آفریقایی یک بار کمک شود، بار دوم گمان می کند که از شما بخواهد تا حق وی را بدهید. به عنوان نمونه اگر دوبار به او غذایی مجانی و مفت دادید، روز سوم از شما مطالبه غذا می کند که چرا حقش را ندادید؟!
به نظر می رسد که چنین نگاهی به آفریقایی ، تصویری نادرست را به اذهان بدهد؛ زیرا آفریقایی از مشکل دیگری رنج می برد و آن مشکل ناسپاسی است. به این معنا که به آفریقایی آموخته نشده است که شاکر و سپاسگزار نعمت باشد.
یکی از آموزه های قرآنی که محوریت یافته است، آموزه شکر و سپاس است. همین معنا گاه انسانی را به سوی عبادت از خدا سوق می دهد؛ زیرا شکر منعم را بر خود لازم می شمارد و عبادت را روشی برای سپاسگزاری و شکر از کسی می داند که به وی نعمتی بخشیده است.
خداوند در آیاتی می فرماید که انسان موجودی ناسپاس است و کم تر افرادی را می توان یافت که شاکر و سپاسگزار است. این کسانی که سپاسگزاری می کنند نیز به دو شکل آن را انجام می دهند؛ یکی از اشکال آن ، سپاسگزاری زبانی است و شکل دیگرش ، استفاده درست از نعمت می باشد. انسان مومن کسی است که دست کم در این دو شکل شاکر و سپاسگزار خداوند است. به این معنا که خدا را به زبان شاکر است و دیگر آن که با کارهای نیک و بهره گیری درست آن نعمت ، شکر و سپاس به جا می آورد.(نمل ، آیه 19)
آفریقایی همانند هر انسانی نیازمندی در اموال ما حقی دارد؛ چه این آفریقایی مسلمان باشد یا کافر؛ زیرا خداوند در آیاتی از جمله آیات 24 و 25 سوره معارج و 19 سوره ذاریات در هر مالی حقی را برای دو دسته سائلان و محرومان ثابت می داند. بنابراین، به عنوان یک فرهنگ اسلامی بر ماست که به آفریقایی محروم و سائل نیز همانند دیگر مردمان حقی از مال را ادا کنیم. پس اگر در آفریقا هستیم، می بایست به این همسایگان سائل و گرسنه خویش کمک نماییم و از غذا خود به ایشان ببخشیم تا گرسنه نخوابند.
اما مشکل آفریقایی این است که شاکر و سپاسگزار نعمت نیستند و چنین پرورش یافته اند که بر دیگران است تا به ایشان کمک کنند و حق ایشان را بدهند؛ ولی باید بدانند که سپاسگزاری در برابر نعمت نیز لازم است و شخص می بایست در دو شکل زبانی و عملی سپاسگزار نعمت باشد و نعمت را به درستی در کار نیک و عمل صالح به کار گیرد.
بنابراین سیاست کلان آموزش و تربیتی در آفریقا و نسبت به آفریقایی می بایست این باشد که فرهنگ سپاسگزاری را به ایشان آموخت و پیش از دادن هر کمک مالی و غذایی و مانند آن به او آموخت که ما بر اساس فرهنگ قرآنی به شما کمک می کنیم و شما می بایست بر اساس فرهنگ انسانی ، در دو شکل زبانی و بهره گیری درست از نعمت و کمک ها ، شاکر و سپاسگزار نعمت باشید. این مساله می بایست در همه ارکان نظام سیاسی و فرهنگی کشور مطرح باشد که در سیاست با آفریقایی باید پیش از هر کمکی به او آموخت تا سپاسگزار باشد.
البته همین مشکل را ما در داخل کشور نیز با برخی از ناسپاسان داریم و آنان نیز گرفتار ناسپاسی آفریقایی هستند. با آن که دولت جمهوری اسلامی همه توش و توان خویش را برای آبادسازی ایران به کار گرفته است ولی برخی هم چنان نق می زنند و در زبان و عمل ناسپاس می باشند.
همین مشکل در برخی از مسئولان نیز وجود دارد؛ زیرا ملت به ایشان مقامی را برای ماموریت تفویض کرده و قدرتی را بخشیده است ولی ایشان گمان کرده اند که از دماغ فیل افتاده اند. از این روست که قدرت و مالی را کمک به ایشان به رسم امانت سپرده اند مال و ملک طلق ایشان هستند و در انجام ماموریت خویش بر ملت منت می نهند. نمونه این را می توان در برخی از مسئولان دانشگاه آزاد دید که ملت به رسم امانت از مال و منال و مقام به ایشان سپرده اند ولی الان مدعی مالکیت طلق آن شده اند و بر مردمان منت می نهند که آن را وقف خاص بر خاندان خویش می کنند. این همان رسم ناسپاسی آفریقایی است که در برخی از مردم و مسئولان افتاده است. باشد با بهره گیری از فرهنگ قرآنی در مسیر شکر نعمت قرار گیریم و این گونه در حق کسانی که نعمتی را در اختیار ما گذاشته اند، ناسپاسی به زبان و عمل روا نداریم.
گناه، به سبب آن که در مسیر خواسته های نفسانی و وسوسه های شیطانی است، لذت بخش است. از این روست که بسیاری از مردم به سوی گناه کشیده می شوند و ترک گناه برای بسیاری سخت دشوار است. با این همه اگر انسان بداند که با ترک گناه به چه لذتی بزرگ و مانا و پایا می رسد، شاید کم تر گرایش به گناه یابد. امیرمومنان علی(ع) می فرماید: ترک گناه سخت است ولی ترک بهشت سخت تر است؛(غررالحکم، ص 350) زیرا آن حضرت ارزش بهشت و لذت های پایدار و جاودانه اش را می داند و می شناسد؛ چرا که بهشت نوشی بی نیشی است که در لذت های دنیوی هرگز نمی توان آن را یافت؛ زیرا هر نوش دنیایی و شیرینی آن با نیش و تلخی همراه است.
البته برای انسان ترک لذت نقد برای لذت نسیه سخت است؛ چرا که باور مردمان بر این است که غوره نقد به از حلوای نسیه است؛ بنابراین اگر به جای غوره ترش، شیرینی اندک را بچشند، هرگز حاضر نمی شوند تا این حلوای شیرین اندک را به حلوای شیرین بی پایان بدهند. از این جاست که امام صادق(ع) می فرماید: خوشا به حال کسی که به خاطر موعودی که آن را ندیده دست از تمایلات و خواهش های حاضر بردارد.(وسایل الشیعه، ج 11، ص 244)
اما اگر انسان بداند که این شکیبایی وصبر در برابر خواهش های نفسانی چه پیامدها و برکاتی دارد، شاید این گونه عمل نکند؛ زیرا بسا شکیبایی یک ساعت که شادمادنی درازی به دنبال دارد و بسا لذت یک ساعتی که اندوهی دراز در پی خواهد داشت(مستدرک الوسایل، ج 2، ص 299) پس اگر انسان بخواهد حسابگرانه نیز بیاندیشد می بایست صبر کوتاه در دنیا را برای دست یابی به لذت بی پایان آخرت ترجیح دهد، تا خوشبختی و سعادت ابدی را درک کند. در حقیقت خوشبخت ترین مردم کسی است که برای لذت باقی از لذت فانی دست بردارد(غررالحکم، ص 198)، ولی افسوس که کم تر عاقل و خردمندی را می توان یافت که این گونه محاسبه کند و چنین به حسابرسی دقیق دست یابد؛ زیرا بسیاری از مردم به ظاهر دلبسته می شوند و حسابرسی را براساس لذت های زودگذر قرار می دهند و به جای لذت پاینده عبادت به لذت کوتاه معصیت رو می آورند. این در حالی است که هیچ عبادتی برتر و زیباتر از ترک شهوات و خواسته های نفسانی نیست(غرر الحکم، ص 351)
پیامبر گرامی(ص) می فرماید: هفت کس را خداوند در روزی که سایه ای جز سایه او نیست، خود بر سرشان سایه می افکند. یکی از آن هفت کس، مردی است که زنی زیبا و دارای حسب او را به خود می خواهند و مرد بگوید که از پروردگار جهانیان می ترسم.(محجه البضیاء، ج 5، ص 185) یعنی کسی که بر لذت کوتاه چشم پوشد و لذت بهشت رضوان را بخواهد، چنین شخصی حسابرسی عاقل و خردمند است.
البته برخی می گویند که از این لذت کوتاه بهره می بریم و سپس توبه می کنیم و پاک می شویم چنان که از مادر پاک و پاکیزه زاده شده ایم به طوری که گویی اصلا گناهی انجام نداده ایم، ولی می بایست دانست که ترک گناه، آسان تر از درخواست توبه است، چه بسا ساعتی که اندوهی دراز به همراه دارد.(وسایل الشیعه، ج 11، ص 451) به هر حال، ترک گناه آسان تر از درخواست توبه است(نهج البلاغه، صبحی الصالح ،ص 501)
براساس روایات، اگر انسان در میان دو راهی انجام کار نیک و ترک گناه گرفتار آید، دوری گزیدن از زشتی ها و بدی ها بهتر و سزاوارتر از انجام کار نیک است.(غررالحکم، ص 57)
البته انسان های سالم و دارای فطرت پاک و خرد سلیم ، گرایش به نیکی ها داشته و بر اساس همین گرایش ذاتی است که از زشتی های گناه گریزان هستند؛ زیرا گناه جز زشتی چیزی نیست و انسان دوستدار زیبایی ها بدان گرایشی ندارد. از این روست که امیرمومنان در جایی دیگر می فرماید: هرکس نیکی ها را دوست داشته باشد، از حرام ها دوری می ورزد؛ زیرا حرام چیزی جز زشتی نیست که انسان طالب نیکی هرگز به آن سو نمی رود.(بحارالانوار، ج 77، ص 419)
به هر حال، انسان عاقل انسانی است که لذت را در ترک گناه می جوید، چنان که زیبایی ها را در ترک آن می بیند و کار حرام را نه تنها به جهت بد بودن آن بلکه به سبب زشتی آن نیز ترک می کند؛ زیرا برای این افراد اگر چه عقل ایشان حکم می کند که این کار بد است، دل و احساس ایشان نیز حکم می کند که این کار زشت است. بنابراین، هم از نظر عقل و هم از نظر احساسات، گرایشی به گناه ندارند، زیرا آن را هم بد و هم زشت می یابند. این گونه است که از ترک گناه، در همین دنیا نیز لذت می برند، زیرا دوری از بدی ها و زشتی ها برای آنان لذت آفرین است.
زمانی عالمان اسلامی، در اوج فقر در عزت بودند و زمانی در اوج ثروت در ذلت فرو رفتند؛ زیرا هر گاه محبت خدا را بر محبت دنیا برتر دیدند، به حکم الله اکبر، هر چیزی را پست تر از آن یافتند و تن به ذلت دنیا نداند و عزت الهی را چشیدند و هر گاه محبت دنیا در جانشان نشست، خدا و آخرت از دل و جانشان رخت بر بست و خاک ذلت و پستی دنیا بر ایشان نشست.
البته این بدان معنا نیست که انسان نمی تواند میان دنیا و آخرت را جمع کند، بلکه به این معناست که دنیا و آخرت تنها با محبت خدا می تواند شیرین و گوارا باشد. پس چنان که امام خمینی (ره) فرمودند: نه گوشهگیرى صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزههاى آنها است. چه بسا عابد و زاهدى که گرفتار دام ابلیس است و آن دامگستر، با آنچه مناسب او است چون خودبینى و خودخواهى و غرور و عُجْب و بزرگبینى و تحقیر خلق اللَّه و شرک خفىّ و امثال آنها، او را از حق دور و به شرک مىکشاند. و چه بسا متصدى امور حکومت که با انگیزه الهى به معدن قرب حق نائل مىشود، چون داود نبى و سلیمان پیامبر- علیهما السلام- و بالاتر و والاتر چون نبى اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- و خلیفه بر حقّش على بن ابی طالب- علیه السلام- و چون حضرت مهدى- ارواحنا لِمَقْدَمِه الفداء- در عصر حکومت جهانىاش. پس میزان عرفان و حرمان، انگیزه است. هر قدر انگیزهها به نور فطرت نزدیکتر باشند و از حُجب حتّى حُجب نور وارستهتر، به مبدأ نور وابستهترند تا آنجا که سخن از وابستگى نیز کفر است.
دامی به نام حلال و طیبات
یکی از دام هایی که مومنان به ویژه برخی از عالمان و روحانیون در آن گرفتار می آیند، دامی است که انسان از حلال و طیبات برای خود می تند و در آن چون کرم ابریشم گرفتار می آید و در بسیاری از اوقات در این دام تنیده خود خفه و هلاک می شود. بسیاری از روحانیون دراین دام گرفتار شده و می شوند. از این روست که امام خمینی (ره) به فرزندش هشدار می دهد و می فرماید:پسرم! هیچ گاه دنبال تحصیل دنیا، اگر چه حلال او باشد، مباش که حبّ دنیا، گرچه حلالش باشد، رأس همه خطایا است؛ چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنیاى حرام مىکشد.
تو جوانى و با قدرت جوانى که حق داده است مىتوانى اولین قدم انحراف را قطع کنى و نگذارى به قدمهاى دیگر کشیده شوى که هر قدمى، قدمهایى در پى دارد و هر گناهى- گرچه کوچک- به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان را مىکشد، به طورى که گناهان بسیار بزرگ در نظر انسان ناچیز آید بلکه گاهى اشخاص به ارتکاب کبائر به یک دیگر فخر می کنند و گاهی به واسطه شدت ظلمات و حجاب های دنیوی، منکر به نظر معروف؛ و معروف، منکر می گردد.(صحیفه امام، ج18، ص 511 تا 521)
دنیای هارون الرشیدی
شهید رابع آیت الله محمد باقر صدر(ره) در سفارش هایی به طلاب حوزه های علمیه می فرماید: اگر محبت دنیا بر دلمان چیره شود هم خودمان هلاک می شویم و هم دیگران را به هلاکت می اندازیم؛ زیرا ما خود را در جایگاه مسئولیت قرار داده ایم، در موضع ارتباط مردم با خدای سبحان قرار داده ایم، در حالی که در قلبهایمان محبت خدا نیست. در نتیجه نمی توانیم مردم را با خدا ارتباط دهیم.
دنیای هارون الرشید بسیار بزرگ بود.. ما هارون الرشید را شبانه روز لعن می کنیم؛ زیرا غرق در محبت دنیا شد؛ ولی می دانید در چه دنیایی غرق شد؟ در چه قصرهای بلندی زندکی می کرد؟ چه زندگی اشرافی و مرفهی داشت، چه ریاست ، خلافت و سلطنتی در جای جای زمین گسترده بود؟! این دنیای هارون الرشید است.
ما می گوییم: ما از هارون الرشید بهتریم. از او متقی تر و پرهیزگارتریم. عجب ! دنیای هارون الرشید به ما عرضه و ما از آن رویگردان شدیم تا بگوییم ما از هارون الرشید پرهیزگارتریم؟.. نه ! دنیایی که به ما عرضه شده دنیایی محدود ، کوچک و ناچیز است. دنیایی که به سرعت خرد می شود و از هم می پاشد. دنیایی که با سرعت از میان می رود. دنیایی که انسان نمی تواند همانند هارون الرشید باشد.. دنیای طلبه ها دنیا نیست و به آخرتی هم دست نیافته است.(سخنرانی سوم ، چهارشنبه 5 رجب المرجب سال 1399 هجری درباره دنیاطلبی)
اکنون به نظر می رسد که برای بسیاری از عالمان و طلاب حوزه های علمیه دنیایی عرضه شده است که نسبت به دنیای هارون الرشیدی هیچ است، ولی برای همین دنیای کوچک، رفتار بسیاری از طلاب و روحانیون تغییر کرده است و به قول امام خمینی، دنبال حلال دنیا و طیبات آن راه افتاده اند و زهد را فراموش کرده و یا سه طلاق کرده و با چنگ و دندان به این دنیا چسبیده اند. این مشکلی است که برخی از طلاب به آن گرفتار آمده اند و به جای حب آخرت و انجام مسئولیت و زهد ورزی مسابقه حب دنیا و جمع مال و شمارش آن افتاده اند و به نام طیبات و حلال سر در آخور هر دنیاطلبی کرده اند.
البته همواره قشری ازاین جماعت بیزار از دوستی دنیا بوده و هستند ولی بدبختانه بخشی از همین زهدورزان، زهد را اشتباه فهمیده اند و از مردم و سیاست و اداره امور ایشان غافل شده اند. بی گمان رعایت اعتدال و یافتن راه میانه ای چون راه امام خمینی (ره) تنها می تواند مشکل امروز روحانیت و عالمان اسلامی را حل کند. باشد این گونه باشیم و از دنیای هارون الرشیدی رهایی یافته و از زهد دروغین در آییم.
در اسلام آموزه هایی است که به نظر برخی از متناقض نما می باشد. با درنگ در این آموزه ها چون توکل، تفویض و تقدیر در یک سو سعی، کسب، عمل و اراده از سویی دیگر، این معنا تقویت می شود که نسبت میان این مفاهیم که بسیار در قرآن تکرار شده است، نه جبر و نه اختیار و به تعبیر امام صادق (ع) و دیگر ائمه راسخون در علم(ع) "الامر بین الامرین و منزله بین المنزلتین" است. ازاین جاست که مرزهای ایمان واقعی و توحید محض در همه حوزه ها از توحید عبادی تا توحید افعالی روشن می شود و تناقض نماها رنگ می بازد.
فرهنگ تنبلی و فرهنگ بی خیالی
دوستی که به مدت چهار سال در کشور آفریقایی بورکینافاسو زندگی می کرد، از فرهنگ عمومی مردم سخن های شگفتی به میان می آورد که برایم بسیار جالب و شگفت انگیز و در همان حال عبرت آموز بود. وی به امور چندی در حوزه مردم شناسی اشاره می کرد که برخی از آن ها را برای درک موضوع در این جا تکرار می کنم.
وی می گفت: در بورکینافاسو برخی از قوانین چون مقررات راهنمایی و رانندگی، از قانون بیرون رفته و تبدیل به فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعی شده است. از این روست که شمار اندک پلیس رانندگی همانند دیگر کارمندان در ساعت خاص روز در سر کار خود حاضر می شوند؛ چرا که مردم در نبود ایشان نیز همانند زمان حضورشان عمل می کنند. برای دوچرخه ها و موتورسکلیت سواران، خطوط مشخصی است که با خطوط اتومبیل سواران جداست. چراغ های راهنمایی آنان تنها دو رنگ قرمز و سبز را به نمایش می گذارد. سپس هر یک از گاریچی ها و دوچرخه سواران و دیگران با چند ثانیه تاخیر از چهارراه ها می گذرند.
در غیر ساعات اداری و در شب ها هیچ پلیسی را در خیابان ها نمی توان دید، در حالی که شهر در امنیت کامل است و هیچ دزدی و درگیری و خشنونتی رخ نمی دهد. در ملت چهار سال زندگی در بورکینافاسو حتی چهار دعوا و نزاع خیابانی ندیدم. وقتی با مردم برخورد می کنی لبخند از صورت و چهره شان دور نمی شود. با خوشرویی در مغازه ها و خیابان ها با یک دیگر رو به رو می شوند. اگر در ایران این اصطلاح بارها تکرار می شود که روزی روز به روز است، در آن جا به آن عمل می کنند. بانک های کشور، چیزی به نام حساب پس انداز ندارند، چرا که پول می بایست همیشه در گردش باشد و حساب جاری تنها نظام مفید کشور است. اگر پول از مدتی بیش تر در حساب باقی بماند به سبب عدم گردش جریمه به آن تعلق می گیرد. وام های آن با بهره دو و سه درصدی است. مردمانی قانع هستند و به آن چه دارند بسنده می کنند. اهل صرفه جویی می باشند و ارزش کالا و خدمات را می دانند. اگر کسی برق داشته باشد، تنها یک مهتابی کوچک برای روشن کردن اتاقی که نشسته استفاده می کند. رادیو و تلویزیون یک موج می خرند تا کم تر از برق و باتری استفاده کنند و هزینه ها را کاهش دهند. بهای یک ماهه برق برای دو و سه لامپ و یک یخچال فریزر و تلویزیون رنگی سیصد هزارتومان به پول ایران در آغاز دهه سه هزار میلادی بود.
به نظر وی مردم بورکینافاسو، مردمی مهربان، آرام، شاد، شاکر و قناعت پیشه بودند. ریشه این رفتار را می بایست در فرهنگ آنان جست؛ چنان که رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی را نه به خاطر جریمه و مانند آن بلکه برای رعایت حقوق انسانی یک دیگر مراعات می کنند و قوانین و اجرای آن برایشان فرهنگ شده است.
اما دوستی دیگر می گفت: به نظرم، ریشه برخی از رفتارهای این مردم را می بایست در تنبلی آنان جست و جو کرد. البته من به این شخص حق می دهم تا چنین داوری را داشته باشد، ولی رعایت قانونی چون راهنمایی و رانندگی بی حضور حتی یک پلیس و نظم اجتماعی و امنیت بالای آن را نمی توان به تنبلی نسبت داد.
به نظر می رسد که باور روزی روز به روز است و نیز قناعت طبع ایشان و یا بسنده کردن به لقمه ای بخور و نمیر، توجیه تنبلی ایشان باشد؛ چرا که همین تنبلی افراطی ایشان موجب شده تا کشور در مسیر رشد و سازندگی نیافتد و عقب افتاده ترین کشورهای جهان و آفریقا شود.
می بایست میان اموری چون تنبلی و قناعت تفکیک قایل شد؛ چرا که تنبلی عدم تلاش برای بهره گیری از مواهب خدادادی است، در حالی که قناعت به معنای مصرف کافی و به دور از اسراف و تبذیر و بسنده کردن به داشته ها بی چشم داشت به دیگران است. بنابراین انسان می تواند در همان حال که کار می کند و درآمد بسیار کسب می کند به اقل ها اکتفا و بسنده کند و خود را به زحمت و رنج نیافکند و چشم به داشته های دیگران نداشته باشد.
این که گفته می شود انسان می بایست بی خیال باشد، به معنای بی کاری و تنبلی نیست؛ بلکه بی خیالی به این معناست که در گوشه ای ننشیند و با خیال بافی و توهم کوزه روغن خویش را در بازار به بهایی گزاف بفروشد، زنی و فرزندی از اعیان به دست آورد و هنگام تنبیه او را به چوبی چنین بزند که عصایش را بر می آورد و به کوزه روغن خیالات می زند و آن را می شکند. انسان خیال باف با توهمات خویش زندگی می کند ولی انسانی بی خیال، به جایی این که این گونه در گوشه ای به خیال بافی مشغول باشد به واقعیت ها و توانایی های خویش و مقتضیات و ظرفیت بیرونی و درونی می نگرد و بر اساس آن با توکل بر خدا با تلاش خویش زانوی اشتر خویش را عقال می کند و می بندد تا نگریزد. بنابراین هرگز بی خیالی به معنای تنبلی و عدم اهتمام و توجه و تلاش نیست، بلکه به معنای رهایی از خیال بافی و توجه به واقعیت ها و تلاش و کار است. چنان که پذیرش تقدیر یعنی سرنوشت به معنای پذیرش مالکیت و ربوبیت الهی است که برای هر چیزی قدر و اندازه قرار داده است و این که با یک کوزه روغن نمی توان میلیارد شد و زنی از اعیان و اشراف ستاند؛ بلکه با همان روغن چوپانی زنی از ایل و طائفه چوپانان از کفو خویش برگزید. بنابراین هرگز مفاهیمی چون تقدیر و توکل و مانند آن با تلاش و کوشش و عمل تضاد و تناقضی ندارد.
این که تنبلی کرد نباید به معنای قناعت تلقی شود و این که امنیت اجتماعی و رعایت حقوق یک دیگر فرهنگ شود به معنای بی خیالی و تسامح و تساهل نیست. بنابراین می بایست در داوری و قضاوت ها به این نکته توجه داشت که آن ها را در هم نیامیزیم و هر چیزی را در سر جایش به درستی تحلیل کنیم.
در داستان سقیفه بنی ساعده کسانی که خود در هنگام نصب ولایت علی (ع) حضور داشتند بر خلاف نص مانند علی لاریجانی اجتهاد کردند و ولایت را به اطاعت ابلیس فروختند و مجلس شورای بنی هاشمی را تشکیل دادند تا این گونه نشان دهند که فتنه و آزمون الهی چگونه ولایت مداران واقعی را از ظاهری و مدعیان جدا می سازد و ولایت علوی به عنوان فارق عمل می کند و نفاق جدید را رسوا می سازد و موجب رویش مومنان جدید و ریزش مدعیان ایمان می شود.
رجا نیوز فهرستی از مجلس نفاق جدید به دست داده که می تواند عبرت آموز باشد. اگر روزی با سانسور عمری و ابوبکری و عثمانی نگذاشتند تا راویان حدیث نام خائنان به ولایت علوی را مطرح کنند و حقیقت را برای عموم پنهان کردند امروز نگذاریم که در این سقیفه کوچک علیه ولایت و امت ولایت مدار همان کنند که دیروز کردند. نام ایشان برای ثبت در تاریخ تکرار می شود تا روزی کسی مدعی نشود که سقیفه علیه اسلام ولایتی در تهران تحت ریاست شخص عمرسان به نام علی چگونه نام علی را برد و سر او را زیر آب برد و بر خلاف نص امام و ولی خویش ،با شعار قانونمداری مصوب خلاف قانون تصویب کرد و ملت را به شیطان فروخت و دین را بر ابلیس عرضه کرد و ولایت شیطان را به جای ولایت علوی پذیرفت.
یک منبع آگاه اعلام کرد،با توجه به عدم انتشار اسامی موافقان، طبق توافقات صورت گرفته میان برخی نمایندگان مخالف طرح وقف دانشگاه آزاد اسلامی، این دسته از نمایندگان به زودی اسامی خود را منتشر می کنند.
به گزارش جهان با اشاره به طرح شبهاتی درخصوص احتمال وجود زد و بندهای برخی نمایندگان با مسئولان و رابطان دانشگاه آزاد، به نظر می رسد تصمیم نمایندگان در انتشار اسامی مخالفان طرح با توجه به مشخص بودن حاضران در جلسه علنی مجلس، اسامی موافقان و بررسی های بعدی را ممکن نماید.
در همین رابطه طی چند هفته گذشته یاران جاسبی چند طرح را برای عبور از مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی و حمایت از وقف دانشگاه آزاد در مجلس مطرح کردند که اسامی آنها منتشر می شود.اگرچه مصوبه روز یک شنبه مجلس با 140 رای تصویب شد و آنچه در ادامه می آید همه یاران جاسبی نیستند اما می تواند معرفی مهمترین ها و فعالترین ها باشد.
اسامی کسانی که به نفع مصوبه روز یک شنبه سخنرانی کردند:
1-نورا
2-عباسپور
3-سیدحسین نقوی حسینی
4-علی اصغر یوسف نژاد
اسامی نماینده هائی که طرح سال 87 را با زد و بند با هیئت رئیسه بروز کردند
1-نورا
2-منادی
3-عباسپور
نمایندگانی که پس از تصویب از رای مجلس حمایت کردند
1-سید حسین نقوی نماینده ورامین
2-حجت الاسلام سید رضا اکرمی
اسامی نمایندگان امضا کننده طرح وقف دانشگاه آزاد
1- علی عباسپورتهرانی نماینده تهران
2- مجید نصیرپور نماینده سراب
3- کاظم دلخوش نماینده صومعه سرا
4- مهرداد لاهوتی نماینده لنگرود
5- سید مهدی صادق نماینده آستانه اشرفیه
6- ابوالقاسم رحمانی نماینده اقلید
7- علیاصغر یوسفنژاد نماینده ساری
8- محمدمهدی شهریاری نماینده بجنورد
9- حسینعلی شهریاری نماینده زاهدان
10- محمدحسن دوگانیآغچغلو نماینده فسا
11- حمید سعادت نماینده نجفآباد
12- علی ادیانیراد نماینده قائمشهر
13- اقبال محمدی نماینده مریوان و سرو آباد
14- احمد ناطقنوری نماینده نور و محمود آباد
15- عباسعلی نورا نماینده زابل و زهک
16- محمدقسیم عثمانی نماینده بوکان
17- علیرضا منادیسفیدان نماینده تبریز
18- حسن ونایی نماینده ملایر
19- محسن نریمان نماینده بابل
20- جمشید انصاری نماینده زنجان و طارم
21- حسین گروسی نماینده شهریار
22- احمدعلی کیخا نماینده زابل و زهک
23- هادی قوامی نماینده اسفراین
24- سید رمضان شجاعیکیاسری نماینده ساری
25- بهمن محمدی نماینده فریدن، فریدون شهر و چادگان
26- داود محمدجانی نماینده آباده، بوانات و خرمبید
27- سید عماد حسینی نماینده قروه
28- عبدالله رستگار نماینده گنبد کاووس
29- محمدرضا سجادیان نماینده خواف و رشتخوار
30- محمدحسین نژادفلاح نماینده ساوجبلاغ، طالقان و نظر آباد
31- بهمن مرادنیا نماینده بیجار
32- امین شعبانی نماینده سنندج، دیوان دره و کامیاران
33- فخرالدین حیدری نماینده سقز و بانه
34- کاظم فرهمند نماینده مهریز، بافق، ابرکوه و خاتم
35- سید حسین هاشمی نماینده میانه
36- مصطفی رضاحسینی نماینده شهر بابک
37- نصرالله کمالیان نماینده قوچان و فاروج
38- سید یونس موسویسرچشمه نماینده فیروز آباد، کارزین و فراشبند
39- شهریار طاهرپور نماینده تویسرکان
40- محمدعلی حیاتی نماینده لامرد و مهر
41- نصرالله ترابیقهفرخی نماینده شهرکرد
42- عبدالرضا ترابی نماینده گرمسار
43- مهدی مهدیزاده نماینده گناباد
44- حشمتالله فلاحتپیشه نماینده اسلام آبادغرب
45- یونس اسدی نماینده مشکین شهر
46- سید جلال یحییزاده نماینده تفت و میبد
47- عزتالله اکبریتالارپشتی نماینده قائمشهر و سواد کوه و جویبار
48- غلامحسین مسعودیریحان نماینده اهر و هریس
49- قدرتالله علیخانی نماینده قزوین
50- محمدرضا خباز نماینده کاشمر
51- بهمن اخوان نماینده تفرش
52- عبدالله کعبی نماینده آبادان
53- امیر طاهرخانی نماینده تاکستان
54- سیروس سازدار نماینده مرند و جلفا
55- سید مصطفی طباطبایی نژاد نماینده اردستان
56- مصطفی کواکبیان نماینده سمنان
57- حسین امیریخامکانی نماینده زرند و کوهبنان
58- حسین هاشمیان نماینده رفسنجان
59- علی اسلامیپناه نماینده جیرفت و عنبر آباد
60- علیاکبر اولیاء نماینده یزد و صدوق
61- انوشیروان محسنیبندپی نماینده نوشهر و چالوس
62- محمد ضابطیطرقی نماینده نطنز و قمصر
اسامی نمایندگان طراح طرح نقض مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی
1- عباسعلی نورا- نماینده زابل و زهک
2- علی اصغر یوسفنژاد- نماینده ساری
3- کاظم دلخوش - نماینده صومعهسرا
4- بهمن اخوان - نماینده مردم تفرش
5- سیدقدرتالله حسینیپور- نماینده مردم گچساران
6- قدرتالله علیخانی- نماینده قزوین
7- انوشیروان محسنی بندپی- نماینده مردم نوشهر چالوس
8- غلامحسین مسعودی ریحان- نماینده اهر و هریس
9- یوسف نجفی- نماینده مرد مراغه
10- محمدرضا شعبانی- نماینده کرمانشاه
11- جواد زمانی- نماینده کنگاور
12- علیرضا منادی - نماینده مردم تبریز
13- سید محمد سادات ابراهیمی- نماینده مردم شوشتر
14- سیدمصطفی طباطبایینژاد- نماینده اردستان
15- جهانبخش محبینیا- نماینده میاندوآب، شاهیندژ و تکاب
16- احد خیری- نماینده بستانآباد
17- سیدعلی موسوی جرف- نماینده آبادان
18-حمیدرضا پشنگ- نماینده خاش، نصرتآباد، جاوه وکورین
19- حسن ملک محمدی- نماینده دامغان
20- مؤید حسینی صدر- نماینده خوی
21- احمدعلی مقیمی - نماینده بهشهر
22- محمدعلی حیاتی- نماینده فقید لامرد و مهر
23- رضا رحمانی- نماینده تبریز،آذرشهر و اسکو
24- علیاکبر آقایی- نماینده سلماس
25- فرهاد بشیری- نماینده پاکدشت
26- علیرضا سلیمی- نماینده محلات و دلیجان
27- علی کریمی فیروز جایی- نماینده بابل
28- محمد آشوری تازیانی- نماینده بندرعباس،قشم ،حاجیآباد و ابوموسی
29- عبدالحسین ناصری- نماینده گرگان و آققلا
30- سیدمحمد مهدی پورفاطمی- نماینده دشتی و تنگستان
31- سیدعلی ادیانی راد- نماینده قائم شهر و جویبار
32- محمدمهدی افشاری- نماینده مردم داراب و زریندشت
33- سلمان خدادادی- نماینده ملکان
34- سیدکاظم موسوی- نماینده مردم اردبیل،نیر و نمین
35- سیدحسین هاشمی- نماینده میانه
36- مراد علی منصوری رضی- نماینده رامیان، آزادشهر و فندرسک
اسامی نمایندگان طرح تفسیر جایگاه شورای عالی انقلاب فرهنگی در تغییر اساسنامه
1-اقبال محمدی
2-لاهوتی
3-انوشیروان محسنی
4-محمدرضا محسنی
5-فرهمند
6-ملکشاهی راد
7-حسین امیری
8-عبدالجبار کرمی
9-خباز
10-فخرالدین حیدری
11-بابااحمدی
12-ذاکر
13-وکیل سپه
14-اسدی
15-حیات مقدم
16-حسینعلی شهریاری
17-آرین منش
18-کمالیان
19-خالقی
20-کوچکی نژاد
21-کائیدی
22-حجت الله رحمانی
23-نصرالله ترابی
24-سازدار
25-غفار اسماعیلی
26-پولادی
27-آوائی
28-مطورزاده
29-کعبی
30-سید شریف حسینی
31-پاپری مقدم
32-جدگال
33-آقایی
34-علی زاده
35-پورفاطمی
36-قمری
37-سنائی
38-رضا حسینی
39-دلاور
40-محمد جانی
41-پزشکیان
42-سیدفاضل موسوی
43-اسداللهی
44-محمدیاری
45-اولیاء
46-نژاد فلاح
47-مسعودی ریحان
48-عیسی زاده
49-حسینی صدر
50-سادات ابراهیمی
51-نوروزی
52-عباسی
53-علی اضغر حسینی
54-اکبرنژاد
55-تامینی
56-برنا
57-طباطبائی نژاد
58-امینی
59-سیدعماد موسوی
60-مهدوی
61-شریعتی
62-حسینی دولت آبادی
63-صبود
64-مفتح
65-عیسی جعفری
66-نصیرپور
67-هاشمیان
68-مرعشی
69-کاظم جلالی
70-جمشید زهی
71-جعفرزاده
72-رجالی
73-بگلریان
74-منادی
75-فولادگر
76-عزتی
77-ملک محمدی
78-شاهرخی
79-نیکنام
80-سید فخرالدین دستغیب
81-موسوی لارگانی
82-نورا
83-حسنی بافرانی
84-مره صدق