یکی از اقسام علم ، علم لدنی و علم غیب است که فقط خداوند می داند ولی به کسانی که از آنان راضی است بر اساس آیات 26 و 27 سوره جن آن علم را در اختیارشان می گذارد؛ اما این علم مجوزی برای عمل نیست و آن اشخاص حق ندارند بر اساس علم غیبی خودشان عمل کنند. از همین رو، با آن که پیامبر(ص) و معصومان(ع) بر اساس آیه 105 سوره توبه حقیقت اعمال ما را می بینند و می دانند که ما با ریا و مانند آن عملی را انجام می دهیم یا نیت خالص و خوبی داریم، با این همه این علم مجوزی برای عمل آنان نیست. از این روست که می شود«اذن خیر» و یا در قضاوت و داوری بر اساس دو اصل شاهد و سوگند عمل می کند و می فرماید:«إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَان».( الکافی، الشیخ الکلینی، ج7، ص414، ط اسلامی.)
داستان عالمان غیب از پیامبر(ص) و معصومان(ع) همانند کسی است که دست و پای او را بسته اند و ناگهان کژدم و رتیل یا ماری می آید و می خواهد او را نیش بزند، این شخص با آن که می بیند ولی هیچ کاری نمی تواند بکند.
البته در شرایطی آنان مامورند که به علم غیب خود عمل کنند، ولی در بیش تر موارد این گونه نیست. داستان آنان همانند کسانی است که در قیامت وارد صحنه قیامت می شوند. در آن زمان ، به سبب کشف الغطاء و برداشته شدن پرده ها از چشم ، حقایق برایش روشن می شود و آن زمان کافر و مومن حقایق را به چشم می بینند. در این زمان، کافر نمی تواند هیچ کاری بکند و عملی داشته باشد؛ از همین روست که این علم حضوری و شهودی اش هیچ تاثیری در عمل او نخواهد داشت؛ زیرا چنان که امام امیرمومنان علی(ع) فرموده است: الیوم عمل بلا حساب و غدا حساب بلاعمل؛ امروز عمل بدون حساب و فردای قیامت حساب بدون عمل است. پس چون ایمان از اقسام عمل است، این شخص با علم یقینی خودش نمی تواند عملی داشته باشد و ایمان بیاورد.
پس پیامبر(ص) و امامان معصومی که با زهر شهید شده اند با آن که می دانستند زهر در جام و کوزه و انار است آن را می نوشند و می خورند؛ و آن امامانی که می دانستند در مسجد و کربلا و جایی دیگر شهید می شوند، به آن جا می رفتند؛ زیرا اولا این علم غیب یک حکم فقهی برایش ثابت نیست ؛ ثانیا، حکم قطعی همانند اجل مسمی و مشیت قطعی الهی است که هیچ وسیله ای آن تغییر نمی دهد؛ چنان که امام سجاد(ع) می فرماید: یا من لاتبدل حکمته الوسایل؛ ای خدایی که حکمت او را هیچ وسیله ای تبدیل نمی کند و جایگزین برای آن نیست. پس امام حسین(ع) با آن که می دانست:«کَأَنِّی وَ أَوْصَالِی یَتَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَات» و می بیند که تمام اعضایش قطعه قطعه و از هم جدا می شود(مثیر الاحزان، ابن نما الحلی، ص41.)، باز می رود؛ زیرا خداوند چنین خواسته است که آنان را این گونه ببیند: ان الله یحب ان یری قتیلا و یراهن اسیرا؛ خداوند دوست می دارد که ایشان را کشته و زنان را اسیر ببیند.
به سخن دیگر، علم غیب و علم لدنی و حضوری تکلیف زا نیست و تکلیفی را برای آنان موجب نمی شود.
خداوند دو وجه جلالی و جمالی دارد که روی هم کمال الهی می شود. البته هماره جمال الهی که جلوه آن بهشت و بشارت و امید و روح الله است، بر جلال الهی که جلوه های آن دوزخ و انذار و خوف و مصیبت است سبقت می گیرد و پیش تر و بیش تر است؛ یعنی هم رحمت الهی پیشتار و پیشگام تر از غضب الهی است و هم آن که از نظر کمیت بیش تر است.
خداوند در آیه 30 سوره شوری می نویسد: وَمَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ؛ و آن چیزی که از مصیبت به شما می رسد پس به سبب دستاوردهای خودتان و نتیجه اعمال شماست و این در حالی است که خداوند از خیلی از دستاوردهای بد شما در گذشته و عفو نموده است؛ یعنی اگر می خواست انسان ها را به دستاوردها و کارهای زشت و بدشان می گرفت، مصیبت از نظر کمیت و کیفیت خیلی بیش تر و شدیدتر از این است که اکنون گرفتار آن هستیم.
دلیل این مطلب را می بایست از وسعت رحمت الهی و نیز سبقت رحمت بر غضب الهی جست و جو کنیم؛ این که هماره رحمت الهی بر غضب و جمال بر جلال پیشی می گیرد. امام سجاد(ع) می فرماید: وَ أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه؛ و تو خدایی هستی که رحمت تو جلوی غضبش سعی می کند و تلاش دارد و می رود.(نشریه معرفت(174)، معرفت، ج1، ص3)
پس پیش از آن جلال و غضب الهی کاری کند، جمال الهی پیش دستی می کند و خطاکار را در بر می گیرد و از او می خواهد تا راه درست را در پیش گیرد. مانند مادری که بچه خطاکار را در بغل می گیرد و سعی می کند تا رویه و روشش را تصحیح کند و اصلاح نماید و اگر نشد آن موقع است که در خطاهای بزرگ او را تنبیه می کند نه هر خطایی. از این روست که وقتی مسلمانی گناه و خطا کرد تا هفت ساعت رحمت او را در می گیرد و از او می خواهد توبه و استغفار کند و پس از آن است که تنبیه می کند و مصیبت را به مصحلت بر او وارد می کند تا برگردد و توبه کند و استغفار کند یعنی حتی در صورت تنبیه و مصیبت و تجلی در جلال برای هشدار و انذار است و این نیز نوعی رحمت در قالب غضب است.
به هر حال، هماره میان صفات جمالی و جلالی خداوند مسابقه است و هماره رحمت مقدم و پیشتاز است؛ زیرا رحمت رحمانی هماره پیشتاز است و اجازه نمی دهد تا غضب پیش از اتمام حجت اقدامی کند.
خداوند در آیات قرآنی مخاطبان قرآن به چند دسته تقسیم کرده است:1. عموم بشر به عنوان مخاطبان عام؛ 2. مومنان به عنوان مخاطبان خاص، 3. معصومان و اولیای الهی(ع) به عنوان مخاطبان خاص الخاص؛ 4. پیامبر(ص) به عنوان مخاطب اخص.
از نظر قرآن مخاطبان عام تنها زمانی از قرآن بهره مند می شوند که اهل تقوای فطری و عقلی باشند و زمینه برای پذیرش تقوای خاص الهی در آنان فراهم باشد؛ یعنی کسی که بر اساس فطرت خود عمل می کند و به حکم عقل و فطرت اهل صداقت ، وفا، امانت و مانند آن ها است؛ چنین شخصی به طور طبیعی تن به احکام شریعت می دهد و خود را در محدودیت هایی قرار می دهد که به عنوان واجبات و محرمات و حتی مستحبات و مکروهات از او خواسته می شود تا انجام دهد.(نگاه کنید: بقره، آیات 2 تا 5) اما کسی که بر خلاف فطرت و عقل خود عمل می کند و اهل دروغ و عهد شکنی و خیانت و مانند آن ها است، به طور طبیعی نمی خواهد آزادی عمل خود را محدودتر نماید. از این رو، هیچ علاقه ای به شریعت و احکام شریعت نخواهد داشت و به جای آن که قرآن برایش درمانگر شود، موجب خسران می شود. خداوند می فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ ؛ اى مردم، به یقین، براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى، و درمانى براى آنچه در سینههاست، و رهنمود و رحمتى براى گروندگان [به خدا] آمده است. (یونس، آیه 57) و نیز می فرماید: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا ؛ و ما آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل مىکنیم، و [لى] ستمگران را جز زیان نمىافزاید. (اسراء، آیه 82)
و نیز فرموده است: وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُوْلَئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ ؛ و اگر [این کتاب را] قرآنى غیر عربى گردانیده بودیم، قطعاً مىگفتند: «چرا آیههاى آن روشن بیان نشده؟ کتابى غیر عربى و [مخاطبِ آن] عرب زبان؟» بگو: «این [کتاب] براى کسانى که ایمان آوردهاند رهنمود و درمانى است، و کسانى که ایمان نمىآورند در گوشهایشان سنگینى است و قرآن بر ایشان نامفهوم است، و [گویى] آنان را از جایى دور ندا مىدهند! (فصلت، آیه 44)
پس دو دسته با تقوا و بی تقوای فطری دو نوع واکنش متضاد خواهند داشت. اولی می پذیرد و ایمان می آورد و دومی نه تنها نمی پذیرد بلکه شبهه علمی مطرح می کند تا شهوت عملی خودش را حفظ کند و فجور و بی بندباری رفتاری داشته باشد.(قیامت، آیات 1 تا 5)
اما گروه سوم، همان معصومان(ع) هستند. اینان مخاطب خاص الخاص قرآن هستند که پس از طرح گروه چهارم یعنی پیامبر(ص) بهتر وضعیت این گروه مشخص می شود. خداوند درباره پیامبر(ص) می فرماید که قرآن بر قلب ایشان القا شده و ایشان قرآن را به دو شکل «جمله واحده» و یکجا در قالب «انزال» و سپس به صورت ترتیل و تفصیل در قالب «تنزیل» در یافت کرده است.
برای فهم قرآن گروه دوم یعنی مومنان باید به پیامبر(ص) مراجعه کنند؛ زیرا قرآن دارای بطون است و مفاهیم و معارف بلند آن به سادگی قابل دسترسی نیست، هر چند که کلیات آن قابل دسترسی عموم است. هم چنین قرآن نیازمند تبیین و تفسیر خاص پیامبر(ص) است تا جوامع الکلم و کلیات به جزئیات قابل عمل تعریف و تبدیل و تبیین شود. از این روست که پیامبر(ص) مامور تبیین می شود: بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ [زیرا آنان را] با دلایل آشکار و نوشتهها [فرستادیم]، و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم، تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى، و امید که آنان بیاندیشند.(نحل، آیه 44؛ و نیز نگاه کنید: نحل، آیه 64)
از همین روست که جزئیات نماز و روزه و زکات و حج و مانند آن ها را پیامبر(ص) فرموده و اطاعت از آن همانند و عین اطاعت خدا دانسته شده است.(آل عمران، آیات 32 و 132 و آیات دیگر) و خداوند در آیه 7 سوره حشر نیز می فرماید: وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ؛ و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت، بازایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سختکیفر است.
بنابراین، آن حضرت(ص) در افکار وعقاید و رفتار سرمشق حسنه (احزاب) امت است و باید قرآن را از ایشان بیاموزند ؛ زیرا مقام تعلیم و تزکیه نفس در دیگران به ایشان داده شده است(بقره، ایات 129 و 151؛ ال عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2)
اما پس از ایشان به حکم الهی و نصب خداوندی این منصب تبیین گری به اهل بیت(ع) داده می شود؛ زیرا آنان در مرحله بعدی مخاطبان خاص الخاص قرآن هستند و از خداوند قرآن در دریافت می کنند؛ چنان که امیرمومنان امام علی(ع) به عنوان نفس و جان پیامبر(آل عمران، آیه 61) و فرزندان معصوم ایشان(همان، و نیز احزاب، آیه 33) این مقام را دارا هستند و امام علی(ع) می فرماید: أرى نور الوحی و الرسالة و أشم ریح النبوة و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزل الوحی علیه (صلىالله علیهو آله) فقلت یا رسول الله ما هذه الرنة فقال هذا الشیطان قد أیس من عبادته إنک تسمع ما أسمع و ترى ما أرى إلا أنک لست بنبی و لکنک لوزیر و إنک لعلى خیر؛ روشنایى وحى و پیامبرى را مىدیدم و بوى نبوت را مىشنودم. من هنگامى که وحى بر او (ص) فرود آمد، آواى شیطان را شنیدم. گفتم: اى فرستاده خدا این آوا چیست گفت: «این شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو مىشنوى آنچه را من مىشنوم، و مىبینى آنچه را من مىبینم، جز این که تو پیامبر نیستى و وزیرى و بر راه خیر مىروى ـ و مؤمنان را امیرى ـ .»(نهج البلاغه، خطبه 192)
از همین روست که مسئولیت تبیین قرآن به عهده آنان گذاشته شده است؛ و پیامبر(ص) از عدم جدایی کتاب الله و عترت طاهره(ع) تا روز قیامت سخن گفته است، به طوری که هر کس به آن دو تمسک جویید گمراه نشود.(حدیث ثقلین)
اهل بیت(ع) در هر سال در شب قدر ماه مبارک رمضان ارتباط الهامی خاصی را با فرشتگان دارند و اموری را تلقی می کنند. از این روست که به عنوان مخاطب خاص الخاص قرآن می توانند به تبیین قرآن بپردازند؛زیرا به جزئیات لحن و قرائن حالیه و مانند آن آگاه هستند.
قُتاده، عالم معروف بصری، خدمت حضرت امام باقرالعلوم (علیهم السلام) آمد. امام فرمود: یا قُتادَة اَنْتَ فَقیهُ اَهْلِ الْبَصْرَة؛ ای قتاده،تو فقیه بصریان هستی؟». او خواست اظهار ادب کند،گفت: کَذلِکَ یَزعُمُونَ؛ مردم این طور می پندارند». فرمود: بَلَغَنِی اَنَّکَ تُفَسِّرُ الْقُرآنَ؛ «به من خبر رسیده که تو قرآن را تفسیر می کنی».
گفت: بله. حضرت (ع) فرمود: مقام بزرگی برای خود ادّعا می کنی. حال،معنای آیهای را از تو می پرسم.عرض کرد: بفرمایید. فرمود: این آیه در سورهی سبأ به چه معناست؟ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها قُریً ظاهِرَة وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أیَّاماً آمِنِینَ؛ «در میان مردم سبا و آن شهرهای آباد پرنعمت، شهرهای دیگری که نمایان است قرار دادیم [و به آنها گفتیم] شبها و روزها در این آبادیها با امنیّت کامل مسافرت کنید». (سبأ، آیه18)
امام فرمود : مقصود از آن شهرها کدام است که مردم با امنیّت کامل میان آنها رفت و آمد می کنند و احساس هیچ گونه خوف و نا امنی نمی کنند؟
قتاده گفت: مراد شهر مکّه است که هر کس از خانهی خود بیرون آید و زاد و راحلهی حلال داشته باشد (مرکب و توشهی راهش از ممرّ حلال به دست آمده باشد) با امنیّت می رود و بر می گردد. امام فرمود: بگو ببینم آیا تا به حال نشده است که مردم بین راه مکّه گرفتار راهزنها بشوند و آنها اموالشان را ببرند و خودشان را بکشند؟ یا حتّی در داخل مسجدالحرام مردمی کشته شوند ؟
قتاده و جمع دیگری که در آن مجلس حضور داشتند ، گفتند : چرا، از این گونه حوادث بین راه مکّه و در خود مکّه فراوان پیش آمده است، با آنکه زاد و راحلهی حلالی هم داشتهاند.امام فرمود: پس آن شهرهای امن و امانی که قرآن می گوید کدام است؟ قتاده جوابی نداشت. سکوت کرد و امام فرمود:
یا قُتادَة اِنْ کُنْتَ اِنَّما تُفَسِّرُ الْقُرآنَ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِکَ فَقَدْ هَلَّکْتَ وَ اَهْلَکْتَ؛ «ای قتاده،[این را بدان] اگر بخواهی از روی فهم خود،آیات قرآن را تفسیر کنی، به هلاکت افتادهای و مردم را نیز به هلاکت انداختهای».
وَیْحَکَ یا قُتادَة ذلِکَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ بِزاٍد و راحِلَة...عارِفاً بِحَقِّنا یَهْوَانا قَلْبُهُ...؛ «وای بر تو ای قتاده، این آیه [مربوط به ما امامان اهل بیت است و] معنایش این است:کسی که از خانهاش با زاد و راحلهی حلال بیرون آید و معرفت و محبّت ما را در دل داشته باشد و به قصد اطاعت از فرمان ما حرکت کند، با امنیّت از انحراف در اعتقاد و عمل در مسیر دین پیش می رود و از عذاب جهنّم در امان می ماند».
نه این که بین راه مکّه لطمه و صدمهای نمی خورد. اینها حوادث طبیعی است و ممکن است در هر زمان و مکانی پیش بیاید. مراد از شهرهای مبارک (الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها)ما امامان از اهل بیت هستیم و مراد از شهرهای ظاهر که فرموده است( قُریً ظاهِرَةً)علما و فقهای شیعهی ما هستند که رابط میان ما و مردمند؛ آنها ظاهرند و در دسترس مردم قرار گرفتهاند.
پس کسانی که معارف و احکام دین خود را به وسیلهی فقهای شیعه از امامان اهل بیت (علیهم السلام) می گیرند و به آن عمل می کنند،تنها کسانی هستند که با امنیّت و اطمینان خاطر در صراط مستقیم دین حرکت می کنند و در روز جزا از عذاب خدا در امانند و این است معنای این آیه از سورهی سبأ.(تفسیر نورالثّقلین،ج4،ص330؛ بحارالانوار،ج46،ص349)
البته امام صادق(ع) برای تعلیم به شیعیان می فرماید اگر شما هم آیات را تکرار کنید می توانید از خدا آن را بشنوید یعنی با طهارت و تزکیه روح می توان به مقامی رسید که قرآن که نور است بر دل ما بتابد و همان را که نازل شده را به همان شکل دریافت کنیم. در روایت است: وَ نُقِلَ عَنِ الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلام أَنَّهُ کانَ ذاتَ یَوْمٍ فى الصَّلاةِ فَخَرَّ مَغْشِیّاً عَلَیه فَسُئِلَ عَنْ ذلِکَ. قالَ: ما زِلْتُ اکَرِّرُها حَتّى سَمِعْتُ مِنْ قائِلِها، از امام صادق - علیه السلام - حکایت شده است که روزى در نماز بود. پس مدهوش بر زمین افتاد؛ پس از آن که هوشیار شد، از او سبب این حالت را پرسیدند؛ فرمود: آن قدر آن آیه را(یعنی «ایاک نعبد و ایاک نستعین») را تکرار کردم تا از گوینده اش یعنی خداوند سبحان شنیدم.(محجة البیضاء، فیض کاشانی ، ج 1 ص 352).
خداوند به کسانی که از آنان رضایت دارد، علم غیب می دهد. خداوند می فرماید:عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا؛ داناى نهان است، و کسى را بر غیب خود آگاه نمىکند، جز پیامبرى را که از او خشنود باشد، که [در این صورت] براى او از پیش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت.(جن، آیات 26 و 27)
این کسانی که خداوند از آنان رضایت دارد، همان نفوس مطمئنی هستند که خداوند در آیات 27 تا 30 سوره فجر از آنان به عنوان «رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً» یاد کرده است. اینان از علوم غیب الهی به اذن و تعلیم الهی آگاه هستند.
خداوند در آیه 105 سوره توبه می فرماید که معصومان(ع) علم غیب دارند و حتی به سر و اخفای شما آگاه بوده و نیت های اعمال شما را می دانند و بر اساس آن در قیامت شهادت می دهند که از روی نفاق و ریا کاری نیک کرده اید یا از روی خلوص و اخلاص : قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ؛ بگو هرکاری می خواهید انجام دهید پس به تحقیق خداوند و پیامبرش و مومنان (معصومان) آن را می بینند؛ یعنی ملکوت اعمال را می ببیند و می دانند و چیزی بر آنان مخفی و نهان نیست.
یکی از مباحث اصول فقه مبحث علم و قطع است. در آن جا بیان می شود که قطع و علم حجت است؛ ولی باید توجه داشت که مراد از این علم و قطع همان علم عادی و معمولی است نه علم الغیب؛ یعنی حجیت علم و قطع در مباحث فقهی و عملی زندگی همان علم و قطعی است که از راه عادی به دست می آید نه آن علم و قطعی که از راه علم الغیب تحقق می یابد.
مرحوم کاشف الغطاء می فرماید که علم الغیب سند و مستند فقهی هیچ حکم فقهی و فتوا و عمل نیست (کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ط ـ الحدیثة، کاشف الغطاء، ج3، ص113 و 114)؛ زیرا انسان مامور است به علم عادی و امارات عمل کند. از این روست که حضرت پیامبر(ص) در قضاوت به علم غیب عمل نمی کند بلکه به همان امارات بسنده می کند و می فرماید: إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَان؛ در میان شما جز به بینه و سوگند قضاوت و حکم نمی کنم.(الکافی، الشیخ الکلینی، ج7، ص414، ط اسلامی)
پیامبر(ص) با آن که بر اساس همین ظاهر حکم می کند ولی می فرماید که بدانید اگر بر اساس همین حکم من و بر پایه شاهد و سوگند مال حرامی را به مال خودتان افزودید، شما دارید مال حرام می خورید نه آن که چون من پیامبر به شما دادم، حالا «حلال و ملک» شما شده است، نه! چنین نیست، بلکه این همان قطعه آتش است که به خانه خودتان برده اید و می خورید: «فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّار؛ بلکه قطعه ای از قطعات آتش دوزخ را جدا کردم و در اختیار شما قرار داده ام»(همان)
پس علم غیب مستند و سند فقهی نمی شود و در احکام علمی و عملی به عنوان دلیل به کار نمی رود و رفتار نباید تحت تاثیر آن باشد. از این روست که امامان معصوم(ع) با آن که می دانستند در مسجد به شهادت می رسند یا در جام زهری مرگبار است، ولی مامور به ظاهر بودند و نه به علم غیب.
اصولا علم غیب از اسرار الهی است و اگر معصوم(ع) بخواهد بر اساس آن عمل کند، دیگر مردم مجبور می شوند تا رفتار دیگری داشته باشند، در حالی مردم مختار هستند خودشان بر اساس شخصیت خودشان عمل کنند و این گونه مورد ابتلا و فتنه و آزمون و امتحان قرار گیرند. از این روست که با علم غیبی که دارد و می داند زنا کرده یا زنا زاده است و مانند آن به همان ظاهر حکم می کند و فرزند را برای شوهر می داند و احکام آن را اجرا می کند.
باید توجه داشت که نقش پیامبر(ص) و معصومان(ع) در زندگی شخصی و اجتماعی آنان نقش تعلیمی و تزکیه ای است؛ به این معنا که آنان به عنوان وسائط و مجاری فیض الهی عمل می کنند و به ما و بلکه همه هستی می آموزند و تعلیم علم الهی می دهند. از این روست که فرشتگان به تعلیم ایشان آموختند چگونه تسبیح و تکبیر و تهلیل و تقدیس گویند.
در روایت است: فَکَیْفَ لَا نَکُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَى مَعْرِفَةِ رَبِّنَا وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَقْدِیسِهِ لِأَنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقُ أَرْوَاحِنَا فَأَنْطَقَنَا بِتَوْحِیدِهِ وَ تَحْمِیدِهِ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِکَةَ فَلَمَّا شَاهَدُوا أَرْوَاحَنَا نُوراً وَاحِداً اسْتَعْظَمُوا أَمْرَنَا فَسَبَّحْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِکَةُ أَنَّا خَلْقٌ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ مُنَزَّهٌ عَنْ صِفَاتِنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِکَةُ بِتَسْبِیحِنَا وَ نَزَّهَتْهُ عَنْ صِفَاتِنَا فَلَمَّا شَاهَدُوا عِظَمَ شَأْنِنَا هَلَّلْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِکَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّا عَبِیدٌ وَ لَسْنَا بِآلِهَةٍ یَجِبُ أَنْ نُعْبَدَ مَعَهُ أَوْ دُونَهُ فَقَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَمَّا شَاهَدُوا کِبَرَ مَحَلِّنَا کَبَّرْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِکَةُ أَنَّ اللَّهَ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُنَالَ عِظَمُ الْمَحَلِّ إِلَّا بِهِ فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا جَعَلَه اللَّهُ لَنَا مِنَ الْعِزَّةِ وَ الْقُوَّةِ قُلْنَا لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ لِتَعْلَمَ الْمَلَائِکَةُ أَنْ لَا حَوْلَ لَنَا وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَیْنَا وَ أَوْجَبَهُ لَنَا مِنْ فَرْضِ الطَّاعَةِ قُلْنَا الْحَمْدُ لِلَّهِ لِتَعْلَمَ الْمَلَائِکَةُ مَا یَحِقُّ لِلَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ عَلَیْنَا مِنَ الْحَمْدِ عَلَى نِعْمَتِهِ فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَبِنَا اهْتَدَوْا إِلَى مَعْرِفَةِ تَوْحِیدِ اللَّهِ وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَحْمِیدِهِ وَ تَمْجِیدِهِ؛ و چگونه افضل از ملائکه نباشیم در حالى که در توحید و معرفت پروردگارمان و تسبیح و تقدیس و تهلیل او بر آنها سبقت گرفتهایم، زیرا ارواح ما نخستین مخلوقات خداى تعالى است و او ما را به توحید و تمجید خود گویا ساخت، سپس ملائکه را آفرید و چون ارواح ما را در حالى که نور واحدى بود مشاهده نمودند، امور ما را بزرگ شمردند، ما تسبیح او را گفتیم تا ملائکه بدانند که ما خلقى هستیم آفریده شده و او از صفات ما منزّه است، بعد از آن ملائکه نیز تسبیح او را گفتند و او را از صفات ما تنزیه کردند، و چون بزرگى شأن ما را مشاهده کردند تهلیل گفتیم تا ملائکه بدانند که هیچ معبودى جز اللَّه نیست و بدانند که ما بندگانى هستیم و نه خدایانى که با او و یا در کنار او پرستیده شویم و گفتند: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» و چون بزرگى منزلت ما را مشاهده کردند خدا را تکبیر گفتیم تا ملائکه بدانند که خدا بزرگتر از آن است که بدو رسند و منزلت او عظیم است و چون عزّت و قوّتى را که خداوند براى ما قرار داده است مشاهده کردند، گفتیم: «لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العلیّ العظیم» تا ملائکه بدانند که هیچ قدرت و قوّتى جز به واسطه خدا نیست و ملائکه گفتند: لا حول و لا قوة الّا باللَّه، و چون مشاهده کردند آن نعمتى را که خدا بر ما ارزانى داشته و طاعت ما را واجب شمرده است گفتیم: «الحمد للَّه» تا ملائکه بدانند خداوند به واسطه نعماتى که بر ما ارزانى داشته است حقوقى دارد و ملائکه گفتند: الحمد للَّه پس به واسطه ما به معرفت خداى تعالى و تسبیح و تهلیل و تحمید او رهنمون شدند.(علل الشرائع، شیخ صدوق، ج1، ص 5و6و7)
خداوند در آیات قرآنی از جمله آیات 129 و 151 سوره بقره و 164 سوره آل عمران و آیه 2 سوره جمعه بیان می کند که هدف از بعثت پیامبر(ص) تعلیم و تزکیه بشر است. در حقیقت آن حضرت (ص) و معصومان(ع) به عنوان اوصیا و خلفای پیامبر(ص)، به تعلیم و تزکیه بشر می پردازند و اگر نبود تعلیم و تزکیه آنان هیچ کسی از علوم و معارف بلند آگاه نشده و پاک و منزه از عیب و نقص نمی شد. این خداوند است که با وساطت ایشان به تعلیم و تزکیه آدمی می پردازد:یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَاء وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، پاى از پى گامهاى شیطان منهید، و هر کس پاى بر جاى گامهاى شیطان نهد [بداند که] او به زشتکارى و ناپسند وامىدارد، و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هیچ کس از شما پاک نمىشد، ولى [این] خداست که هر کس را بخواهد پاک مىگرداند و خدا [ست که] شنواىِ داناست.(نور، آیه 21)
برخی از اعمال و رفتار ایشان فقط برای تعلیم ما است. آنان بر اساس آموزه های اسلامی صراط الله اقوم (من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج2، ص184) و میزان الاعمال هستند (المزار الکبیر، الشیخ ابوعبدالله محمدبن جعفر المشهدی، ص184) ، به کسانی که در راه هستند در قول و فعل و تقریرشان می گویند چگونه عمل کنند. بنابراین، آیاتی مانند آیه 29 سوره اسراء تنها برای تعلیم ما است که می گوید: ای پیامبر میانه رو باش! ؛ زیرا تندی و کندی تنها برای رهرو راه است نه راه؛ راه که تند و کند نمی شود. وقتی آنان صراط مستقیم الهی هستند و همان راه هستند، این رهروی راه می بایست مواظب باشد تند و کندی و افراط و تفریط نداشته باشد و بلکه سرعت و سبقت در خیر داشته باشد.(بقره، آیه 148؛ مائده ، آیه 48؛ آل عمران، آیه 133)
البته کسی که گمراه شده باشد چون نابینا است و از بصیرت بهره ای ندارد، ممکن است بر راه سبقت بگیرد؛ نه بر خیراتی که در راه است؛ یعنی این گمراهان ممکن است بخواهند بر خود معصومان که راه و صراط اقوم الهی هستند، سبقت گرفته و در مسابقه بر آنان پیشی گیرند و آهنگ خود صراط کنند نه راهروی در صراط و راه: وَلَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى یُبْصِرُونَ؛ اگر بخواهیم ، چشمانشان را کور می کنیم پس شتابان آهنگ صراط کنند اما، کجا را توانند دید؟(یس، آیه 66)
خداوند در آیه 159 سوره آل عمران می فرماید: وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ؛ با مومنان در امر مشورت کن.
در این آیه سخن از مشورت با مومنان در « الأَمْرِ» است. اگر این فرمان و امر «شاورهم» به معنای امر وجوبی است ؛ یعنی بر پیامبر(ص) است تا در « الأَمْرِ» با مومنان مشورت کند و بدون مشورت ایشان کاری نکند؛ البته در ادامه آیه آمده است که پس از مشورت در نهایت اوست که تصمیم گیرنده است و پس از تصمیم نیز باید بر خداوند توکل و اعتماد کند تا آن عزم و تصمیم تحقق یابد:فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ؛ و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست مىدارد.
اما پرسش مهم این است که پیامبر(ص) در چه چیزی باید با مومنان مشورت کند: آیا در امر الله یا امرالناس؟
هر چند که در تبیین حکم آیه نمی بایست به شان نزول بسنده کرد، ولی می توان دانست که مراد از این امر چیست؟ به نظر می رسد که آیه درباره جنگ وارد شده و به پیامبر(ص) فرموده در مساله ای چون جنگ با آنان مشورت کند. البته این مشورت در اصل حکم الهی یعنی ترک یا انجام جنگ نیست؛ بلکه در باره چگونگی سازوکارهای جنگی باید مشورت انجام گیرد که البته در نهایت تصمیم گیری بر عهده پیامبر(ص) به عنوان حاکم و فرمانده است که از این آیه و نیز آیه 36 سوره احزاب فهمیده می شود ؛ زیرا خداوند می فرماید: وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا؛ و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستادهاش به کارى فرمان دهند، براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هر کس خدا و فرستادهاش را نافرمانى کند قطعاً دچار گمراهىِ آشکارى گردیده است.
پس وقتی خدا و پیامبر(ص) حکم قطعی کردند و قضاوت نمودند دیگر جایی برای کسی نیست که حق اختیار و انتخاب داشته باشد.
به هر حال، جامعه ایمانی اهل مشورت در کارهای اجتماعی است. خداوند در آیه 38 سوره شوری از ویژگی های مومنان و جامعه ایمانی را مشورت دانسته و فرموده است: وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ؛ و کارشان در میانشان مشورت است.
شکی نیست که این امرالناس همان کارهای اجتماعی آنان است؛ یعنی در مسایل اجتماعی و چگونگی انجام و اجرا کاری با هم مشورت می کنند؛ زیرا بر اساس آیات قرآنی هیچ کس را نرسد که در امر الهی دخالت کند و مثلا به قانونگذاری بپردازد؛ زیرا تنها خداوند است که قانونگذار است: إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ ؛ حکم جز برای خدا نیست.(انعام، آیه 57؛ یوسف، آیات 40 و 67)
از نظر قرآن حتی پیامبر(ص) در امرالله کاره ای نیست، یعنی شارع نیست بلکه بیانگر حکمی است که شارع یعنی خداوند گفته و فرمان داده است. خداوند در امرالله به پیامبر(ص) می فرماید: لَیْسَ لَکَ مِنَ الأمْرِ شَیْءٌ؛ در امر الله هیچ چیزی در دست تو نیست.(آل عمران، آیه 128) پس تنها مسئولیت تو ابلاغ امر الله است، پس جایی برای مشاورت در امر الله و احکام الهی نیست.
البته باید توجه داشت که در امرالناس نیز چون ما خداوند را اصل می دانیم، نمی توانیم جدا از امرالله رفتار کنیم، و حتی در وضع قانون سازوکاری نیز باید به امر الله توجه داشته باشیم و نمی توانیم آن را نادیده بگیرم؛ چرا که نمی دانیم وضع مناسب هر چیزی کدام است تا بر اساس عدل آن را در آن جای مناسب قرار دهیم؛ یعنی می دانیم که عدل خوب است؛ ولی این که عدل این چیز یعنی موضوع حق و مناسب این کدام است این دیگر برای ما دانستنی نیست مگر به علم و تعلیم الهی؛ از این رو، در این امر نیز نیازمند خداوند و امر الهی هستیم. این که غرب و مانند آن گمراه شدند، این است که گفتند ما می خواهیم بر اساس عدل برویم، ولی سوال این است که عدل هر چیزی چیست؟ تنها خداوند که خالق و رب هر چیزی است می داند حق و عدل هر چیزی چیست و کجا باید قرار گیرد. از این روست که امام علی(ع) می گوید عدل را همه می شناسند و در مقام عملی تنگ و ضیق است ؛ زیرا از کجا بدانیم عدل و حق و موضع مناسب آن کدام است؟ این بدان تعلیم الهی شدنی نیست.
انسان همان طوری که باید به بهشت امیدوار باشد، از دوزخ هراسان باشد. اصولا حتی پیش از رفتن به بهشت باید هراسان باشد؛ زیرا ممکن است کسی به بهشت برود، ولی پس از آن که مشکلاتی را در عالم برزخ که از قبر شروع می شود یا در عالم قیامت و حتی در دوزخ داشته باشد؛ زیرا بر اساس آیات قرآنی بسیاری از کسانی که به دوزخ می روند ولی به دلیل آن که مسلمان و خداپرست هستند و شرکی نداشته اند، دوباره وارد بهشت خواهند شد؛ ولی این بهشت رفتن کجا و آن بهشت رفتنی که با سلامت تمام از همان آغاز قبر همراه باشد، کجا؟
خداوند در آیات قرآنی بیان می کند که برخی از مردم هستند که اصولا در هیچ مرحله ای از مراحل رفتن به بهشت با دلهره و مشکل مواجه نخواهند بود و تنها یک مرگ را تجربه می کنند که همین مرگی است که باآن از دنیا می رود: لَا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ؛ در آنجا جز مرگِ نخستین، مرگ نخواهند چشید و [خدا] آنها را از عذاب دوزخ نگاه مىدارد.(دخان، آیه 56) اما برخی دیگر مرگ های متعددی دارند که از جمله آن ها مرگ از عالم برزخ و حیات در روز قیامت و مانند آن است:رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ؛ پروردگار ما تو ما را دوبار میراندی و دو باره زنده گرداندی.(غافر، آیه 11)
اصولا غیر از این مرگ شرایطی برای اشخاص پیش می آید که از مرگ نیز سخت تر است؛ از جمله شرایط فشار قبر است که بسیاری از مردم از آن در امان نیستند؛ زیرا این فشار قبر بازتابی از دیگر آزاری و گناه است مانند اذیت و آزار زن و بچه در خانه که موجب فشار قبر است؛ چنان که در داستان سعد بن معاذ از اصحاب و یاران پیامبر(ص) آمده است.
خداوند در آیات قرآنی بیان می کند، روز قیامت بدترین حالت برای آدمیان است؛ زیرا آن روز که همه مجموع می شوند: لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ؛ قطعاً همه در موعد روزى معلوم گردآورده شوند.»(واقعه، آیه 50) هر کسی به فکر خودش است؛ زیرا جمعیت است، ولی اجتماع نیست که کسی به کسی کمک کند و یاری برساند، بلکه روز تغابن است: یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ روزى که شما را براى روز گردآورى، گرد مىآورد، آن [روز]، روز تغابن است، و هر کس به خدا ایمان آورده، و کار شایستهاى کرده باشد، بدیهایش را از او بسترد، و او را در بهشتهایى که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است درآورد. در آنجا بمانند. این است همان کامیابى بزرگ.(تغابن، آیه 9)
«غبن» به معنای آن است که در معامله کسی بر کسی کلاه بگذارد و فریب دهد. تغابن به معنای آن است که هر دو سر دیگری کلاه بگذارد؛ یعنی کلاه گذاری طرفینی است. در قیامت روشن می شود که در معاملات فریب کاری کرده اند؛ در آن روز هم چنین روشن می شود که تنها مومنان هستند با معامله خود با خود بهره برده و سود کرده اند.
خداوند بیان می کند آن روز قیامت همه از یک دیگر می گریزند؛ زیرا وحشت همه را فرامی گیرد به طوری که مادر بچه اش را در هنگام شیر دادن رها می کند؛ نه این که بچه شیرخوار را مادر می گذارد و در می رود ، بلکه از پستان خودش جدا می کند و می گریزد؛ زیرا خداوند واژه «مُرْضِعَة» را به کار برده تا بیان کند در همان حالت شیردادن از پستان جدا می کند. (حج، آیه 2) اصولا کلماتی که مخصوص زن است مانند حائض و مرضع و طالق بدون تاء به کار می رود و وقتی با تاء به کار می رود به معنای تحقق آن حالت در همان هنگام کاربرد کلمه است. پس کلماتی چون «طالقة» و «حائضة» و «مُرْضِعَة» به معنای تلبس فعلی به مبدا یعنی همان شیردادن است.
همین وحشت و خوف از آن روز جمع است که خداوند نسبت به آن انذار و هشدار می دهد و می ترساند و می گوید: وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ؛ بیم دهى از روزِ گردآمدن [خلق] که تردیدى در آن نیست.(شوری، آیه 7)
همین وحشت را حتی در آیات قرآنی برای اهل بیت(ع) با تعبیر خوف بیان کرده و می فرماید:إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا؛ یعنی اهل بیت و ابرار گفتند: ما از پروردگارمان از روز عبوسى سخت، هراسناکیم.»(انسان، آیه 10)
با آن که برای مومنانی چون اهل بیت(ع) مرگ همانند بوییدن سیبی است و هرگز آن مرگ تکرار نخواهد شد و مشکلات قیامتی را نخواهند داشت ولی از آن خوفناک هستند. پس ما باید خیلی هراسان و خوفناک تر باشیم ؛ زیرا اهل عصمت و طهارت نیستیم و بی گمان گناهان کوچک و بزرگی داریم که باید از عواقب آن تا بهشت رفتن بهراسیم.
انسان به طور طبیعی واکنش های هیجانی دارد که از جمله آن ها واکنش هیجانی غضب و خشم است؛ یعنی وقتی کنش و فعلی انجام می گیرد که به شدت انسان نسبت به آن ناراضی و ناخشنود است، یک واکنش هیجانی از انسان ظهور می کند که به آن غضب و خشم می گویند.
انسان ها نمی توانند جلوی کنش ها و افعال ایجادی آن را بگیرند، زیرا بیرون از اختیار آدمی است و کسی دیگر فعل و کاری را انجام می دهد که موجب هیجان خشم و واکنش آن در انسان می شود. اما انسان ها می توانند خشم و غضب خویش را به عنوان یک واکنش مهار و مدیریت کنند.
بسیاری از مردم ، هنگام خشم نمی توانند خودشان را مهار کنند و به طور طبیعی خشم و غضب بر رفتار آنان چیره می شود و آن خشم و هیجان نفسانی شدید است که رفتار را مهار و مدیریت و رهبری می کند. این گونه است که کاری را انجام می دهند که پس از انجام پشیمان می شوند که البته گاهی پیشمانی هم سودی نخواهد داشت؛ زیرا برخی کارهایی که هنگام خشم انجام داده می شود با معذرت خواهی و پوزش و مانند آن ها حل شدنی نیست؛ مثلا وقتی هنگام خشم چیزی را می زنید می شکند دیگر نمی توان شکسته را درست کرد. قلبی را که شکست به این سادگی نمی توان ترمیم کرد و دلش را به دست آورد و به مثل حالت سابق آن بازگرداند.
مومنان باید مهارت مهار و مدیریت خشم و غضب را با استفاده از علم و عمل در خود بیافرینند؛ یعنی کاری کنند که به این مهارت دست یابند.
خداوند از مومنان می خواهد تا تمرین صبر کرده و به مهارت صبر دست یابند؛ وقتی به این مهارت دست یافتند دیگر اهل استقامت می شوند و به سادگی کنش های بیرونی آنان را خشمگین نمی کند تا مهار و مدیریت رفتار خودشان را از دست بدهند. البته آن چه از نظر قرآن مهم است مهار و مدیریت خشم و غضب هنگام خشم است نه پس از آن. از این رو، می فرماید: لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَـئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَـئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ؛ نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید، بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آوَرَد، و مال [خود] را با وجودِ دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان و گدایان و در [راهِ آزاد کردن] بندگان بدهد، و نماز را برپاى دارد، و زکات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند و در سختى و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانى که راست گفتهاند، و آنان همان پرهیزگارانند. (بقره، آیه 177)
یعنی از نظر قرآن، بر و نیکی واقعی این گونه است، آدمی که بتواند مهار و مدیریت خشم و غضب خود را در همه حال به دست گیرد. در عبارت «وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ» تاکید در هنگام فشار است؛ یعنی صبوری زمانی می کند که فشار همان زمان بر او وارد شده و در کارزاری سخت قرار گرفته است. اگر کسی بتواند این گونه صبوری کند در حقیقت به مقام متقین می رسد که تقوا جزو مقومات ذات و هویت و شخصیت او خواهدبود.
آیت الله خلیل منصوری مشهور خلیل رضا (المنصوری) – تاریخ تولد: 1343 ؛ محل تولد: رامسر
آیت الله خلیل منصوری رامسری در سال 1343 در رامسر استان مازندران در یک خانواده مذهبی متولد شد. پدرش مرحوم حاج رضا از نوادگان “شل شریف جوردهی ” از علمای برجسته عصر صفوی و بنیانگذار حوزه های علمیه در “آخوندمحله رامسر” و بانی بازسازی و تجدیدبنا کننده “مسجد آدینه جواهرده ” است. وی برای آموزش دینی به اصفهان رفت و در نزد بزرگان آن جا تلمذ کرد. “شل شریف” از شیوخ صاحب اجازه به “علامه مجلسی” است و شیخ نیز به وی اجازه حدیث دادهاست. نامبرده در دوره صفوی برای دعوت زیدیان گیلان به «کیا کلایه» رامسر کوچ میکند و به عنوان شیخ الاسلام منطقه مدارسی بسیاری را ایجاد میکند و نام کیا کلایه را به «آخوند محله» تغییر میدهد. وی پس از تخریب مسجد آدینه جواهرده به بازسازی آن اقدام میکند.
«حاج رضا شل آقاخانی یا پورمنصوری پس از تغییر شناسامه» از کشاورزان با تقوا و مؤمن رامسر بود. خلیل منصوری در چهار سالگی به مکتب خانه آخوند «میرزا عبدالله طالقانی» رفت که در منزل مسکونی و ملکی آیت الله شیخ علی اکبر الهیان برگزار می شد. سپس مدرسه ابتدایی را در دبستان عبدالرحمن فرامرزی و راهنمایی را در مدرسه امام سجاد(ع) و دبیرستان را در مدارس دکتر علی شریعتی و امام خمینی و شهید استاد مرتضی مطهری گذارند که همزمان با انقلاب اسلامی و پیروزی آن بود. پس از کسب مدرک دیپلم در رشته فرهنگ و ادبیات فارسی به حوزه علمیه لاهیجان رفت.
خارج فقه و اصول- حوزه عملیه قم از سال 1367 خورشیدی؛
دوره های نخصصی از جمله دوره حقوق قوه قضائیه-آموزش روحانیون قوه قضائیه قم
آیات عظام و مراجع تقلید حضرات آقایان محمد فاضل لنکرانی، حسین وحید خراسانی، حسن حسن زاده آملی، عبد الله جوادی آملی، محمد تقی بهجت فومنی، شیخ جواد تبریزی، حسین علی منتظری، شیخ علی پناه اشتهاردی، سید محمدحسن مرتضوی لنگرودی، شیخ جعفر سبحانی، محمد دشتی، مهدی هاودی تهرانی، محمد هاشم صالحی افغانی، شیخ حیدر نظری میانجی، آیت الله محمد رضا محامی، مصطفی اعتمادی، سید احمد خاتمی، آیت الله حسینی بوشهری، محمد جواد فاضل لنکرانی، مرتضی بنی فضل، شیخ قدرت الله وجدانی فخر، قنبر فلاح مشفقی لاهیجی ، احمد پایانی ، خسروشاهی، قربان علی ذوالقدر زنجانی، آیت الله راستی کاشانی، رضا استادی ، موسوی گرگانی ، سید جواد طالقانی ، دکتر محمود آخوندی و دکتر حقیقی.
آشنایی با زبان عربی : در حد تکلم و نگارش
گزارشی از تحصیلات حوزوی
الف. تحصیلات دوره مقدماتی و سطح:
آیت الله خلیل منصوری در سال تحصیلی 1360-1361 در مدرسه مسجد جامع لاهیجان مشغول به تحصیل شد. کتاب جامع المقدمات را در خدمت اساتید آن حوزه آقایان شیخ قنبر فلاح مشفقی لاهیجی، غلام حسین کاشفی، محمد حجت سعیدی و محمد علی ادیب لاهیجی(خدابخش فتح الله پورلنگرودی) خواند. پس از شش ماه و پایان مجموعه کتب جامع المقدمات، کتاب سیوطی را در نزد اساتید فوق شروع کرد و به مدت سه ماه نیز بخش نخست سیوطی را در نزد کاشفی تلمذ کرد. در این زمان در مجالس آیت الله مهدوی لاهیجی شرکت کرد و از اخلاق علمی و عملی ایشان بهره گرفت.
در سال 1362 – 1362 وارد حوزه علمیه قم شده و در مدرسه مقدس رضوی به مدیریت آقای ابراهیم کاظمی خوانساری زیر نظر شورای مدیریت حوزه علمیه که تازه تاسیس شده و مدیریت عالی آن به عهده آیت الله دکتر ضیایی بود، مشغول تحصیل شد. در گام نخست کتاب جامع المقدمات را دوباره امتحان داده و پس از قبولی و تایید شورای مدیریت، در نزد آقای کاشانی درس سیوطی و حاشیه ملاعبدالله در منطق و نیز در نزد محمد جواد فاضل لنکرانی کتاب معالم الاصول را تلمذ کرد. در زمان حضور در این مدرسه و سالهای پس از آن در جبهه حضور یافته و مفتخر به نشان جانبازی شد.
بخشی از کتاب مطول را در نزد اساتید خواند و در همان زمان کتاب مختصر در علم معانی و بیان و بدیع را در نزد موسوی گرگانی و کتاب مغنی را در نزد آیت الله سید جواد طالقانی خواند. در مدرسه مقدسه رضویه ، آقایان دیگری چون علوی خراسانی ، سید هادی خسروشاهی، مصطفی ملکیان، مرحوم تیموری ، شبزندهدار، احمدیمیانجی، راستی کاشانی، دکتر ضیایی، و مانند آنان تدریس داشتند.
پس از اتمام دوره مقدماتی، به دوره متوسطه وارد شد ودر این دوره:
1- کتاب لمعه در فقه را در نزد آقایان شیخ علی پناه اشتهاردی، وجدانی فخر، محامی ، قربان علی ذوالقدر ، راستی کاشانی و برخی از اساتید دیگرخواند.
2- قوانین الاصول را در نزد آیت الله راستی کاشانی، و هم چنین کتاب اصول فقه مظفر را در نزد صالحی افغانی، سید هاشم حسینی بوشهری، سید احمد خاتمی، خسروشاهی خواند.
3- جوهرالنضید و منطق منظومه در منطق را نزد حکیم شفتی تلمذ کرد.
4- کتاب مکاسب شیخ انصاری را در خدمت آقایان محامی ، بنی فضل، پایانی، ستوده و برخی دیگر از اساتید خواند.
5- کتاب رسایل شیخ انصاری در اصول را با آقای اعتمادی و کفایه الاصول آخوند خراسانی را با آقایان نظری و محمد فاضل لنکرانی خواند.
ب. تحصیلات دوره عالی حوزوی :
1- خارج اصول :
به مدت پانزده سال در دروس آیت الله فاضل لنکرانی، آیت الله وحید خراسانی و مرتضوی لنگرودی شرکت داشته و در نزد ایشان زانوی تلمذ بر زمین سایید.
2- خارج فقه:
کتاب طهارت را ازمحضر آیت الله شیخ جواد تبریزی
کتاب حج را از محضر آیت الله محمد فاضل لنکرانی
ولایت فقیه را ازمحضر آیت الله حسینعلی منتظری
کتاب زکات را در محضر آیت الله بهجت فومنی
کتاب بیع را در محضر آیت الله وحید خراسانی
برخی دیگر از کتب فقهی را در محضر آیت الله مرتضوی لنگرودی و آیت سید محمود شاهرودی
3- فلسفه و کلام
کتاب الحادی عشر فاضل مقداد و عقاید الامامیه مظفر را در نزد برخی اساتید به نام حوزه
شرح منظومه سبزواری را در محضر حکیم شفتی
بدایه الحکمه و نهایه الحکمه علامه طباطبایی را در نزد برخی از اساتید حوزه
اسفار اربعه را در محضر آیت الله حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملی
4- عرفان
فصوص الحکم را در محضر آیت الله حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملی
مصباح الانس را در محضر آیت الله حسن زاده آملی
5- تفسیر قرآن را در محضر آیت الله جوادی آملی بوده و از انفاس قدسی ایشان بهره برد.
6- رجال ، درایه، عقاید امامیه، روش تحقیق: هم چنین برخی از دروس جنبی چون تمهید در علوم قرآن را در نزد آیت الله معرفت، داریه الحدیث و عقاید و رجال را در نزد آیت الله سبحانی آموخت و هم چنین روش تحقیق را در نزد محمد دشتی یاد گرفت.
نظریه اجتهادی
آیت الله خلیل منصوری رامسری پس از شرکت در مصاحبه دروس خارج فقه و اصول و موفقیت در آن ها، در سال 1368 نظریه اجتهادی خود را در اصول با نام «نظریه العرف و دورها فی عملیه الاستنباط» در سن 25 سالگی نگاشت و آن را در سال 72 توسط انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم یعنی بوستان کتاب منتشر کرد. سپس نظریه اجتهادی خود را در فقه درباره بیمه با عنوان «عقد التامین فی الفقه الاسلامی» نگاشت که توسط انتشارات نبوغ منتشر شد. آیت الله خلیل منصوری صاحب اجازه نقل روایت از آیت الله مرتضوی لنگرودی از شاگردان امام خمینی و علامه طباطبایی است.
1- نظریه العرف و دورها فی عملیه الاستنباط؛ بوستان کتاب 1413 هحری قمری؛ این کتاب به عنوان نظریه اجتهادی ایشان نگاشته و از سوی علمای اعلام و اساتید و مراجع مورد توجه قرار گرفت.
2- عقد التامین فی الفقه الاسلامی؛ انتشارات نبوغ، 1416
3- آیت عرفان (زندگی و سرگذشت آیت الله شیخ علی اکبر الهیان)؛ انتشارات لاهیجی 1379
4- آیات عزت در سیمای حسین (ع)، انتشارات عصر رسانه( فارسی بررسی آیات عزت و رابطه آن با حماسه عاشورا ؛1381 )
5- عوامل جذب جوانان و نوجوانان به مسجد، مرکز رسیدگی به امور مساجد، انتشارات ثقلین، 1386
6- شیخ نارین؛ زندگی آیت الله شیخ محمد ابراهیم اعرافی، کتاب دانشجویی، میراث اهل قلم، 1393
7- همسایه تجرد؛ مصاحبه ها و گفت و گو درباره آیت الله اعرافی، 1393
آثار منتشر نشده
1- النص القرآنی ؛چاپ نشده
2- النظریه الظروف الطارئه ، چاپ نشده؛
3- تفسیر سلوک سالکان، چاپ نشده
4- اهل بیت(ع) در قرآن، چاپ نشده
5- معرفت نفس در قرآن ؛ چاپ نشده
6- معرفه الله ؛چاپ نشده
7- شادی در قرآن ؛چاپ نشده
8- عدالت در حوزه های برنامه ریزی ؛چاپ نشده
9- فرهنگ سیاسی جامعه قرآنی ؛چاپ نشده
10- مبانی قرآنی عرفان امام خمینی (ره) ؛ چاپ نشده
11- جریان شناسی و تبار شناسی اصلاحات در قرآن؛ چاپ نشده
12- آدم ها و سایه ها، رمان ، چاپ نشده
13- مبانی استنباط حقوق اسلام؛ چاپ نشده
تاکنون بیش از 3000 مقاله در معارف قرآن چاپ و منتشر شده است. برخی از عناوین این مقالات و زمان و محل نشر در این جا آورده شده است. گفتنی است بسیاری از مقالات در وبگاه سماموس قرار داده شده و در اختیار خوانندگان است. البته صدها مقاله هنوز در این وبگاه قرار نگرفته و امید است به زودی در این وبگاه قرار گیرد.
1- شادی در قرآن ؛1382؛گلستان قرآن
2- شادی و سرور در قرآن ؛1381؛نسیم صبا – کیهان
3- پرسش دریچه أی به سوی حقایق ؛1381؛نسیم صبا – کیهان
4- یهود از منظر قرآن ؛1381؛کیهان
5- قرآن و عدالت اقتصادی؛1381؛پاسدار اسلام
6- بررسی دیدگاه قرآن پیرامون مفاسد اقتصادی؛1381؛پاسدار اسلام
7- قدس در نگاه قرآن؛1381؛کیهان
8- شب قدر؛1380؛صدای عدالت
9- نقش قرآن در رشد افکار عمومی ؛1383؛نسیم صبا – کیهان
11- درآمدی بر آزادی سیاسی؛1382؛کیهان
12- تسامح و تساهل در قرآن؛1382؛کیهان
13- عشق و کمال طلبی؛1382؛نسیم صبا
14- روانشناختی شخصیت متکبران؛1383؛گلستان قرآن
15- روشنفکری و روشنگری؛1383؛نسیم صبا
16- ظرفیت های اندیشه اسلامی برای جهانی شدن؛1383؛نسیم صبا – کیهان
17- آزادی رسالت پیامبران؛1383؛کیهان
18- نگرش قرآن به فرایند رشد؛1383؛کیهان
19- عدالت تحقق یافتین است بشرط …؛1383؛کیهان
20- سطوح مشارکت امت در جامعه قرآنی ؛1382؛نسیم صبا
21- گفتمان غدیر؛1383؛آفتاب یزد
22- نقش و جایگاه افکار عمومی در قرآن؛1382؛نسیم صبا
23- مبانی تسامح و تساهل در شریعت قرآنی؛1382؛نسیم صبا
24- عشق و محبت در قرآن؛1382؛نسیم صبا
25- نقش قدرت در حکومت اسلامی؛1382؛نسیم صبا
26- پیامدهای شتابزدگی ؛1382؛نسیم صبا
27- نقش پیامبران در آگاهی بخشی و روشنگری ؛1382؛نسیم صبا
28- نقش عزت در حماسه عاشورا ؛1381؛کنگره امام حسین (ع) در تهران
29- مفهوم آزادی در قرآن ؛1382؛نسیم صبا
30- نگاه قرآن به آزادی بیان و عمل ؛1382 ؛کیهان
31- نشانه های بلوغ در قرآن؛
32- روش های نوین پژوهش قرآنی؛
33- قرآن و ثروت های بادآورده ؛1381؛کیهان
34- سنت های اهی و قداست های دینی ؛1381؛کیهان
35- دین و دمکراسی ؛1381؛صدای عدالت
36- زلیخا در قرآن ؛ زن روز؛ 1388 در چندشماره و هم چنین دهها مقاله منتشرشده در مجلات و روزنامههایی چون فرهنگ کوثر ، ره توشههای رمضان
37- التفاعل بین النص و الواقع فی الخطاب الشرعی / خلیل رضا المنصوری. مجموع? مقالات کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی(س …–
39- نقش رهیافتهای زمانی و مکانی / خلیل رضا منصوری. مجموعه مقالات کنگره امام خمینی (ره) جلد هشتم.
7- راهنمایی پایان نامه ها:
8- فعالیت های آموزشی :
تدریس عقاید امامیه؛
اصول فقه محمدرضا مظفر،
منطق مظفر،
شرح لمعه شهید ثانی،
معالم الاصول
جوامع الجامع/ نهاد ریاست جمهوری تهران؛1374 تا 1375؛
آیین نویسندگی و نگارش؛ سفیران هدایت( سطح سه حوزه= کارشناسی ارشد)
اصول داستان نویسی
اصول گزارش و مقاله نویسی
اصول و قواعد ترجمه
سبک های نویسندگی و ادبی
فعالیت های پژوهشی
آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است.
آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است.
فعالیت های اجرایی
آیت الله خلیل منصوری ضمن تدریس در حوزه علمیه قم و مراکز علمی در قم و تهران فعالیت های اجرایی داشته که عبارتند از:
امتیازات علمی
بسیاری از مقالات آیت الله خلیل منصوری رامسری از سوی جشنواره فصلی مطبوعات کشور به عنوان مقالات برتر یک تا سه شناخته و جوایزی به آن وی اهدا شده است.
1- قرآن پژوهان ایران، سعید بهمنی، بوستان کتاب، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
2- http://www.maarefquran.com/Files/fullInfo.php?session=3&id=353