دشمن ترینِ آفریدگان نزد خداوند، غیبت کننده است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :158
بازدید دیروز :500
کل بازدید :2106738
تعداد کل یاداشته ها : 1987
103/9/23
6:29 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

در اسلام آموزه هایی است که به نظر برخی از متناقض نما می باشد. با درنگ در این آموزه ها چون توکل، تفویض و تقدیر در یک سو سعی، کسب، عمل و اراده از سویی دیگر، این معنا تقویت می شود که نسبت میان این مفاهیم که بسیار در قرآن تکرار شده است، نه جبر و نه اختیار و به تعبیر امام صادق (ع) و دیگر ائمه راسخون در علم(ع) "الامر بین الامرین و منزله بین المنزلتین" است. ازاین جاست که مرزهای ایمان واقعی و توحید محض در همه حوزه ها از توحید عبادی تا توحید افعالی روشن می شود و تناقض نماها رنگ می بازد.

فرهنگ تنبلی و فرهنگ بی خیالی

دوستی که به مدت چهار سال در کشور آفریقایی بورکینافاسو زندگی می کرد، از فرهنگ عمومی مردم سخن های شگفتی به میان می آورد که برایم بسیار جالب و شگفت انگیز و در همان حال عبرت آموز بود. وی به امور چندی در حوزه مردم شناسی اشاره می کرد که برخی از آن ها را برای درک موضوع در این جا تکرار می کنم.

وی می گفت: در بورکینافاسو برخی از قوانین چون مقررات راهنمایی و رانندگی، از قانون بیرون رفته و تبدیل به فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعی شده است. از این روست که شمار اندک پلیس رانندگی همانند دیگر کارمندان در ساعت خاص روز در سر کار خود حاضر می شوند؛ چرا که مردم در نبود ایشان نیز همانند زمان حضورشان عمل می کنند. برای دوچرخه ها و موتورسکلیت سواران، خطوط مشخصی است که با خطوط اتومبیل سواران جداست. چراغ های راهنمایی آنان تنها دو رنگ قرمز و سبز را به نمایش می گذارد. سپس هر یک از گاریچی ها و دوچرخه سواران و دیگران با چند ثانیه تاخیر از چهارراه ها می گذرند.

در غیر ساعات اداری و در شب ها هیچ پلیسی را در خیابان ها نمی توان دید، در حالی که شهر در امنیت کامل است و هیچ دزدی و درگیری و خشنونتی رخ نمی دهد. در ملت چهار سال زندگی در بورکینافاسو حتی چهار دعوا و نزاع خیابانی ندیدم. وقتی با مردم برخورد می کنی لبخند از صورت و چهره شان دور نمی شود. با خوشرویی در مغازه ها و خیابان ها با یک دیگر رو به رو می شوند. اگر در ایران این اصطلاح بارها تکرار می شود که روزی روز به روز است، در آن جا به آن عمل می کنند. بانک های کشور، چیزی به نام حساب پس انداز ندارند، چرا که پول می بایست همیشه در گردش باشد و حساب جاری تنها نظام مفید کشور است. اگر پول از مدتی بیش تر در حساب باقی بماند به سبب عدم گردش جریمه به آن تعلق می گیرد. وام های آن با بهره دو و سه درصدی است. مردمانی قانع هستند و به آن چه دارند بسنده می کنند. اهل صرفه جویی می باشند و ارزش کالا و خدمات را می دانند. اگر کسی برق داشته باشد، تنها یک مهتابی کوچک برای روشن کردن اتاقی که نشسته استفاده می کند. رادیو و تلویزیون یک موج می خرند تا کم تر از برق و باتری استفاده کنند و هزینه ها را کاهش دهند. بهای یک ماهه برق برای دو و سه لامپ و یک یخچال فریزر و تلویزیون رنگی سیصد هزارتومان به پول ایران در آغاز دهه سه هزار میلادی بود.

به نظر وی مردم بورکینافاسو، مردمی مهربان، آرام، شاد، شاکر و قناعت پیشه بودند. ریشه این رفتار را می بایست در فرهنگ آنان جست؛ چنان که رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی را نه به خاطر جریمه و مانند آن بلکه برای رعایت حقوق انسانی یک دیگر مراعات می کنند و قوانین و اجرای آن برایشان فرهنگ شده است.

اما دوستی دیگر می گفت: به نظرم، ریشه برخی از رفتارهای این مردم را می بایست در تنبلی آنان جست و جو کرد. البته من به این شخص حق می دهم تا چنین داوری را داشته باشد، ولی رعایت قانونی چون راهنمایی و رانندگی بی حضور حتی یک پلیس و نظم اجتماعی و امنیت بالای آن را نمی توان به تنبلی نسبت داد.

به نظر می رسد که باور روزی روز به روز است و نیز قناعت طبع ایشان و یا بسنده کردن به لقمه ای بخور و نمیر، توجیه تنبلی ایشان باشد؛ چرا که همین تنبلی افراطی ایشان موجب شده تا کشور در مسیر رشد و سازندگی نیافتد و عقب افتاده ترین کشورهای جهان و آفریقا شود.

می بایست میان اموری چون تنبلی و قناعت تفکیک قایل شد؛ چرا که تنبلی عدم تلاش برای بهره گیری از مواهب خدادادی است، در حالی که قناعت به معنای مصرف کافی و به دور از اسراف و تبذیر و بسنده کردن به داشته ها بی چشم داشت به دیگران است. بنابراین انسان می تواند در همان حال که کار می کند و درآمد بسیار کسب می کند به اقل ها اکتفا و بسنده کند و خود را به زحمت و رنج نیافکند و چشم به داشته های دیگران نداشته باشد.

این که گفته می شود انسان می بایست بی خیال باشد، به معنای بی کاری و تنبلی نیست؛ بلکه بی خیالی به این معناست که در گوشه ای ننشیند و با خیال بافی و توهم کوزه روغن خویش را در بازار به بهایی گزاف بفروشد، زنی و فرزندی از اعیان به دست آورد و هنگام تنبیه او را به چوبی چنین بزند که عصایش را بر می آورد و به کوزه روغن خیالات می زند و آن را می شکند. انسان خیال باف با توهمات خویش زندگی می کند ولی انسانی بی خیال، به جایی این که این گونه در گوشه ای به خیال بافی مشغول باشد به واقعیت ها و توانایی های خویش و مقتضیات و ظرفیت بیرونی و درونی می نگرد و بر اساس آن با توکل بر خدا با تلاش خویش زانوی اشتر خویش را عقال می کند و می بندد تا نگریزد. بنابراین هرگز بی خیالی به معنای تنبلی و عدم اهتمام و توجه و تلاش نیست، بلکه به معنای رهایی از خیال بافی و توجه به واقعیت ها و تلاش و کار است. چنان که پذیرش تقدیر یعنی سرنوشت به معنای پذیرش مالکیت و ربوبیت الهی است که برای هر چیزی قدر و اندازه قرار داده است و این که با یک کوزه روغن نمی توان میلیارد شد و زنی از اعیان و اشراف ستاند؛ بلکه با همان روغن چوپانی زنی از ایل و طائفه چوپانان از کفو خویش برگزید. بنابراین هرگز مفاهیمی چون تقدیر و توکل و مانند آن با تلاش و کوشش و عمل تضاد و تناقضی ندارد.

این که تنبلی کرد نباید به معنای قناعت تلقی شود و این که امنیت اجتماعی و رعایت حقوق یک دیگر فرهنگ شود به معنای بی خیالی و تسامح و تساهل نیست. بنابراین می بایست در داوری و قضاوت ها به این نکته توجه داشت که آن ها را در هم نیامیزیم و هر چیزی را در سر جایش به درستی تحلیل کنیم.


  
  

شاید یکی از زیباترین اصطلاحات در ادبیات امروز جهان نوع دوستی باشد. همین نوع دوستی است که انگیزه همدردی با دیگران را در انسان بر می انگیزد و همراهی و همدلی ایشان را سبب می شود. تاثیر این واژگان در ادبیات و گفتمان جهانی تا آن اندازه است که بسیاری از سیاستمداران جهان برای دست یابی به اهداف خود و تسلط بر افکار و قلوب جهانیان در یک جنگ نرم از آن به عنوان سلاحی کارآمد و بی هزینه بهره می گیرند؛ چرا که مسایلی چون حقوق بشر، آزادی و برابری و برادری و مانند آن که در جنگ نرم مهم ترین و کارآمد ترین سلاح می باشد، تحت مقوله نوع دوستی معنا می یابد.

به سخن دیگر، نوع دوستی و مردم دوستی در ذات انسان نهفته است و آدمی به هر دلیلی به طور طبیعی گرایش به هم نوع دارد و در جنگ هم نوع و طبیعت همواره بی توجه به نژاد، زبان، فرهنگ، دین و مذهب به یاری و یاوری هم نوع می شتابد.

البته شاید نزاعات و درگیری های در گوشه گوشه جهان شما را به این اندیشه فروبرد که اگر خصلت و طبیعت آدمی این گونه است، چرا این همه جنگ و نزاع و کشتار در جهان به وقوع می پیوندد؟ در پاسخ می بایست به این مطلب توجه داشت که تضاد منافع عامل بسیاری از جنگ ها و کشتارهاست. انسان در برابر طبیعت با هم متحد هستند؛ چون منافع ایشان این گونه اقتضا می کند که پشتیبان یک دیگر باشند، اما هر گاه دشمن غیر هم نوع شکست خورد، آن گاه در هنگام تقسیم منافع است که تضادهایی برخاسته از حق و باطل، هواهای نفسانی و با خاستگاه های دیگری از این قبیل، به جنگ هم می روند. این گونه است که هم نوع دوستی به کنار می رود و جای آن جنگ و کشتار می گیرد.

عقل و فطرت، خاستگاه نوع دوستی

با این همه، اگر انسان ها هواهای نفسانی را به کنار نهند و به جای وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی، فطرت و عقل خود را معیار داوری و سنجش قرار دهند، این دو حکم به نوع دوستی می کند و اختلافات از هر نوعی را امری ناپسند می شمارد؛ چرا که آن را سد راه پیشرفت فردی و جمعی بر می شمارد. به این معنا که حتی اگر شخص بخواهد به منافع بیش تری دست یابد، تحصیل آن از طریق تعاون شدنی تر و امکان پذیرتر است؛ زیرا رقابتی که بوی خون و خشونت بدهد، هرگز به پایان نمی رسد و بار کژی است که به منزل و مقصد نرسد؛ چرا که خشونت زاده خشونت است و هزینه های گزافی بر شخص و جامعه تحمیل می کند و در یک حساب انگشتی همواره اختلاف و خشونت، موجب زیان و ضرر حتی طرف برنده نزاع و درگیری است. از این روست که خداوند بر تعاون بر نیکی و تقوا تاکید می کند؛ چرا که این دو را عامل اساسی در رشد و پیشرفت همگانی بشر بر می شمارد و آسایش و آرامش عمومی را موجب می شود.

پیامبر گرامی (ص) درباره نقش عقل در ایجاد نوع دوستی و محبت با مردم می فرماید: راس العقل بعد الایمان، التودد الی الناس؛ ریشه و راس عقل پس از ایمان، دوستی با مردم است.(بحار الانوار،علامه مجلسی، ج 1، ص 131) به این معنا که اگر بخواهیم عقل را هم چون انسانی فرض کنیم، ایمان و دوستی با مردم در مقام سر آن می باشد. بنابراین، عقل هر کسی را می بایست با توجه به میزان ایمان و نوع دوستی وی سنجید و ارزیابی کرد. پس اگر کسی اهل ایمان نیست و یا سست ایمان می باشد و یا کسی که نوع دوستی در وجود او ریشه ندارد و یا نوع دوستی در او سست و ضعیف می باشد، می بایست در عقل او شک کرد.

این بدان معناست که عقل انسانی به طور طبیعی و فطری به دو امر مهم که نشانه عقل است، فرمان می دهد و گرایش می یابد که ایمان و نوع دوستی است.

امام صادق(ع) هم چنین از پیامبرگرامی (ص) نقل می کند که فرمود: التودد الی الناس، نصف العقل؛ دوستی با مردم نیمی از عقل است.(وسایل الشیعه، حر عاملی ، ج 8 ، ص 434) در این روایت نیز برای عقل و خرد دو مقوم بر می شمارد که یکی از آن نوع دوستی است. با توجه به روایت پیشین می توان گفت که نیم دیگر عقل همان ایمان می باشد. بنابراین، نشانه عقل و خرد در کسی را می بایست در همان ایمان و نوع دوستی وی جست و کسی که ایمان و نوع دوستی بی بهره است، در حقیقت از عقل و خرد بی بهره است و انسان سفیه می باشد.

راه های تقویت نوع دوستی

اکنون این پرسش مطرح می شود که چگونه می توان عقل و خرد را در خود با نوع دوستی تقویت کرد و از تاثیر وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی رهایی یافت و از جنگ و نزاع در امان ماند؟

از سنت و سیره معصومان(ع) که الگوهای زندگی بهتر و برتر هستند، چنین بر می آید که باید به اموری توجه یافت که موجبات انس و تالیف قلوب می شود؛ چرا که انس هر انسانی با انسان دیگر، محبت را در دل ها زنده می کند و همین آشنایی موجبات تالیف قلوب و همدلی و در نهایت همراهی و همکاری ها را تحقق می بخشد. امیرمومنان علی(ع) برای تقویت نوع دوستی در میان مردمان به ایشان سفارش می کند که به ایجاد رابطه و بخشش به عنوان دو عامل مهم در تقویت نوع دوستی توجه ویژه ای مبذول شود. آن حضرت(ع) در هنگام شهادت خویش در بستر به فرزندان خویش چنین سفارش می فرماید: علکیم بالتواصل و التباذل و ایاکم و التدابر و التقاطع؛ می بایست همواره ملازم رابطه با یک دیگر و بذل و بخشش دو سویه باشید و از قطع رابطه ها و پشت کردن به یک دیگر پرهیز کنید.(بحار الانوار، ج 74، ص 400)

امام صادق(ع) نیز در این باره سفارش می کند که با یک دیگر رابطه داشته باشید و به یک دیگر نیکی و محبت و مهربانی کنید.(همان، ص 401) آن حضرت بر چهار چیز یعنی حفظ روابط (تواصلوا)، نیکی به یک دیگر(تباروا)، مرحمت و معاطفت به عنوان عوامل تاثیرگذار در تقویت بنیادهای نوع دوستی تاکید می کند.

از دیگر عوامل تاثیرگذار، ایجاد آشنایی و حمایت حقوقی و مالی از افراد جامعه است. اگر کسی این گونه با دیگران برخورد کند، محبت و مهر خود را دل های ایشان و محبت و مهر ایشان را در دل خود می افروزد. امام موسی بن جعفر(ع) از پدرانش نقل می کند که پیامبرخدا(ص) فرمود: هرگاه یکی از شما برادر نوعی خود را دوست داشته باشد، باید از نام پدر و قبیله و عشیره او بپرسد؛ زیرا این از حقوق واجب به شمار می رود. اخوت و برادری حقیقی آن است که از برادرش در این باره بپرسد و آشنایی به دست آورد و گرنه اگر ازاین امور نپرسد معرفت و شناختی احمقانه است.(همان، ص 179)

از این روایت این معنا به دست می آید که ایجاد رابطه با شناخت اسمی عامل مهمی در ایجاد مهر و محبت برادری و هم نوع دوستی در میان مردمان است و اصولا عقل این روش را می پسندد و اگر کسی از این روش بهره نگیرد در حقیقت انسان بی خرد و احمقی است.

از دیگر عوامل تاثیرگذار، اعلان عشق و محبت به دیگری است. اگر انسان کسی را دوست دارد این مطلب را به او اعلام کند تا این گونه محبت در میان ایشان افزایش یابد. پیامبر گرامی (ص) می فرماید: هر گاه یکی از شما برادر و هم نوع خود را دوست می دارد، باید به او اعلام کند؛ زیرا این بیان و اعلام، بیش تر مایه بقای الفت و استواری محبت می شود.(نهج الفصاحه ، ج 2 ، ص 26)

امام صادق (ع) نیز بر این معنا تاکید می کند و می فرماید: هر گاه مردی را دوست داشته باشی او را از دوستی خود آگاه کن؛ زیرا این بیش تر مایه استواری و استحکام محبت در میان شما می شود.(وسایل الشیعه، ج 8، ص 435)

اصولا توجه و اهتمام به دیگری موجب می شود، تا دوستی و محبت در میان آدمی پدید آید. این که شخص از نامش و نام پدرش و مانند آن می پرسد و یا به کارهایش توجه نشان می دهد و از همراهی با او اعلام خشنودی می کند، موجب می شود تا این عطف توجه ، محبت را در دل او و طرف دیگر ایجاد کرده و یا بیافزاید. از این روست که امیرمومنان(ع) سفارش می کند که برای جلب محبت، به دیگران توجه و تعاطف داشته باشیم: من تالف الناس، احبوه؛ اگر با مردم الفت و مهربانی کنیم محبت ایشان را سبب می شویم و مردم او شخص را دوست می دارند.(غرر الحکم، ص 622)

چنان که گذشت، تواصل و پایداری در رابطه ها و تکرار آن از عوامل تقویت نوع دوستی و محبت میان مردم است. حضرت امیرمومنان(ع) بر همین اساس است که دیدار دوست را مایه روشنی چشم بر می شمارد(الاثناعشریه، ص 20) تا این گونه بیان کند که آدمی با حبیب خود می بایست دید و بازدیدهایش را تجدید کند تا دل ها و چشم ها روشن شود و مهر و محبت استوار و پایدار گردد. در این دید و بازدیدها لازم است که شخص سخنان نیک بر زبان آورد و برای دیگری دعای خیر کند(بحارالانوار، ج 74، ص 355)

امیرمومنان(ع) به این نکته توجه دارد که مردان اصولا موجوداتی شگفت هستند و از دیگران گریزان می باشند، از این روست که چاره را در تالیف می داند و راه روآوری به یک دیگر را انس و تالیف بر می شمارد و می فرماید: قلوب الرجال وحشیه فمن تالفها اقلبت علیه؛ دل های مردان ، وحشی و گریزان است. هر که با آن ها انس گیرد به او رو می آورند.(وسایل الشیعه، ج 8، ص 510)

برای این کار می بایست انسان تواضع و فروتنی را رفیق رفق خود قرار دهد و همواره با فروتنی به استقبال ایجاد محبت و مهر رود. در سیره پیامبر(ص) است که آن حضرت(ص) همواره بر دیگران در سلام پیشدستی می کردند و سبقت می جستند و هم چنین هنگامی که با کسی مصافحه می کردند دستش را دست خویش نگه می داشتند تا آن که آن مرد دستش را از دست رسول خدا(ص) بر می داشت.(همان، ص 500)

از این روست که امام صادق(ع) از امیرمومنان علی (,ع) نقل می کند که فرموده است: مومن مردی است که انس می گیرد و اگر کسی نه انس بگیرد و نه دیگران با او انس بگیرند، در چنین شخصی خیری نیست.(بحارالانوار، ج 71، ص 381)

این بدان معناست که اصولا انسان مومن و سالم و عاقل کسی است که با دیگران انس می گیرد و به دیگران محبت و مهر می ورزد و به هم نوع دوستی و علاقه دارد؛ چرا که می بایست همانند پیامبرش(ص) رحمت برای جهانیان باشد و برای رسیدن مردمان به کمال و رهایی از خسران، خودش را حتی در رنج افکند، چنان که پیامبر(ص) این گونه بود و در این راه چنان رفت که خداوند وی را توصیه می کند که کم تر خود را بیازارد.

باشد با پیروی از سنت و سیره معصومان(ع) در مسیر نوع دوستی واقعی گام برداریم و نه برای پیروزی در جنگ نرم، از عدالت ، مهر ورزی ، نوع دوستی ، حقوق بشر و آزادی سخن بگوییم بلکه به حقیقت خواهان آن باشیم ، چنان که پیامبررحمت للعالمین این گونه بود.


  
  

در داستان سقیفه بنی ساعده کسانی که خود در هنگام نصب ولایت علی (ع) حضور داشتند بر خلاف نص مانند علی لاریجانی اجتهاد کردند و ولایت را به اطاعت ابلیس فروختند و مجلس شورای بنی هاشمی را تشکیل دادند تا این گونه نشان دهند که فتنه و آزمون الهی چگونه ولایت مداران واقعی را از ظاهری و مدعیان جدا می سازد و ولایت علوی به عنوان فارق عمل می کند و نفاق جدید را رسوا می سازد و موجب رویش مومنان جدید و ریزش مدعیان ایمان می شود.

رجا نیوز فهرستی از مجلس نفاق جدید به دست داده که می تواند عبرت آموز باشد. اگر روزی با سانسور عمری و ابوبکری و عثمانی نگذاشتند تا راویان حدیث نام خائنان به ولایت علوی را مطرح کنند و حقیقت را برای عموم پنهان کردند امروز نگذاریم که در این سقیفه کوچک علیه ولایت و امت ولایت مدار همان کنند که دیروز کردند. نام ایشان برای ثبت در تاریخ تکرار می شود تا روزی کسی مدعی نشود که سقیفه علیه اسلام ولایتی در تهران تحت ریاست شخص عمرسان به نام علی چگونه نام علی را برد و سر او را زیر آب برد و بر خلاف نص امام و ولی خویش ،‏با شعار قانونمداری مصوب خلاف قانون تصویب کرد و ملت را به شیطان فروخت و دین را بر ابلیس عرضه کرد و ولایت شیطان را به جای ولایت علوی پذیرفت.

همه یاران و وکلای شیطان در مجلس سقیفه تهران

یک منبع آگاه اعلام کرد،با توجه به عدم انتشار اسامی موافقان، طبق توافقات صورت گرفته میان برخی نمایندگان مخالف طرح وقف دانشگاه آزاد اسلامی، این دسته از نمایندگان به زودی اسامی خود را منتشر می کنند.

به گزارش جهان با اشاره به طرح شبهاتی درخصوص احتمال وجود زد و بندهای برخی نمایندگان با مسئولان و رابطان دانشگاه آزاد، به نظر می رسد تصمیم نمایندگان در انتشار اسامی مخالفان طرح با توجه به مشخص بودن حاضران در جلسه علنی مجلس، اسامی موافقان و بررسی های بعدی را ممکن نماید.

در همین رابطه طی چند هفته گذشته یاران جاسبی چند طرح را برای عبور از مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی و حمایت از وقف دانشگاه آزاد در مجلس مطرح کردند که اسامی آنها منتشر می شود.اگرچه مصوبه روز یک شنبه مجلس با 140 رای تصویب شد و آنچه در ادامه می آید همه یاران جاسبی نیستند اما می تواند معرفی مهمترین ها و فعالترین ها باشد.

اسامی کسانی که به نفع مصوبه روز یک شنبه سخنرانی کردند:
1-نورا
2-عباسپور
3-سیدحسین نقوی حسینی
4-علی اصغر یوسف نژاد

اسامی نماینده هائی که طرح سال 87 را با زد و بند با هیئت رئیسه بروز کردند
1-نورا
2-منادی
3-عباسپور

نمایندگانی که پس از تصویب از رای مجلس حمایت کردند
1-سید حسین نقوی نماینده ورامین
2-حجت الاسلام سید رضا اکرمی

اسامی نمایندگان امضا کننده طرح وقف دانشگاه آزاد
1- علی عباسپورتهرانی نماینده تهران
2- مجید نصیرپور نماینده سراب
3- کاظم دلخوش نماینده صومعه سرا
4- مهرداد لاهوتی نماینده لنگرود
5- سید مهدی صادق نماینده آستانه اشرفیه
6- ابوالقاسم رحمانی نماینده اقلید
7- علی‌اصغر یوسف‌نژاد نماینده ساری
8- محمدمهدی شهریاری نماینده بجنورد
9- حسینعلی شهریاری نماینده زاهدان
10- محمدحسن دوگانی‌آغچغلو نماینده فسا
11- حمید سعادت نماینده نجف‌آباد
12- علی ادیانی‌راد نماینده قائم‌شهر
13- اقبال محمدی نماینده مریوان و سرو آباد
14- احمد ناطق‌نوری نماینده نور و محمود آباد
15- عباسعلی نورا نماینده زابل و زهک
16- محمدقسیم عثمانی نماینده بوکان
17- علیرضا منادی‌سفیدان نماینده تبریز
18- حسن ونایی نماینده ملایر
19- محسن نریمان نماینده بابل
20- جمشید انصاری نماینده زنجان و طارم
21- حسین گروسی نماینده شهریار
22- احمدعلی کیخا نماینده زابل و زهک
23- هادی قوامی نماینده اسفراین
24- سید رمضان شجاعی‌کیاسری نماینده ساری
25- بهمن محمدی نماینده فریدن، فریدون شهر و چادگان
26- داود محمدجانی نماینده آباده، بوانات و خرم‌بید
27- سید عماد حسینی نماینده قروه
28- عبدالله رستگار نماینده گنبد کاووس
29- محمدرضا سجادیان نماینده خواف و رشتخوار
30- محمدحسین‌ نژادفلاح نماینده ساوجبلاغ، طالقان و نظر آباد
31- بهمن مراد‌نیا نماینده بیجار
32- امین شعبانی نماینده سنندج، دیوان دره و کامیاران
33- فخرالدین حیدری نماینده سقز و بانه
34- کاظم فرهمند نماینده مهریز، بافق، ابرکوه و خاتم
35- سید حسین هاشمی نماینده میانه
36- مصطفی رضا‌حسینی نماینده شهر بابک
37- نصرالله کمالیان نماینده قوچان و فاروج
38- سید یونس موسوی‌سرچشمه نماینده فیروز آباد، کارزین و فراشبند
39- شهریار طاهر‌پور نماینده تویسرکان
40- محمد‌علی حیاتی نماینده لامرد و مهر
41- نصر‌الله ترابی‌قهفرخی نماینده شهرکرد
42- عبد‌الرضا ترابی نماینده گرمسار
43- مهدی مهدی‌زاده نماینده گناباد
44- حشمت‌الله فلاحت‌پیشه نماینده اسلام آباد‌غرب
45- یونس اسدی نماینده مشکین شهر
46- سید ‌جلال یحیی‌زاده نماینده تفت و میبد
47- عزت‌الله اکبری‌تالارپشتی نماینده قائم‌شهر و سواد کوه و جویبار
48- غلامحسین مسعودی‌ریحان نماینده اهر و هریس
49- قدرت‌الله علیخانی نماینده قزوین
50- محمد‌رضا خباز نماینده کاشمر
51- بهمن اخوان نماینده تفرش
52- عبدالله کعبی نماینده آبادان
53- امیر طاهر‌خانی نماینده تاکستان
54- سیروس سازدار نماینده مرند و جلفا
55- سید ‌مصطفی طباطبایی نژاد نماینده اردستان
56- مصطفی کواکبیان نماینده سمنان
57- حسین امیری‌خامکانی نماینده زرند و کوهبنان
58- حسین هاشمیان نماینده رفسنجان
59- علی اسلامی‌پناه نماینده جیرفت و عنبر آباد
60- علی‌اکبر اولیاء نماینده یزد و صدوق
61- انوشیروان محسنی‌بند‌پی نماینده نوشهر و چالوس
62- محمد ضابطی‌طرقی نماینده نطنز و قمصر


اسامی نمایندگان طراح طرح نقض مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی

1- عباسعلی نورا- نماینده زابل و زهک
2- علی اصغر یوسف‌نژاد- نماینده ساری
3- کاظم دلخوش - نماینده صومعه‌سرا
4- بهمن اخوان - نماینده مردم تفرش
5- سیدقدرت‌الله حسینی‌پور- نماینده مردم گچساران
6- قدرت‌الله علیخانی- نماینده قزوین
7- انوشیروان محسنی بندپی- نماینده مردم نوشهر چالوس
8- غلامحسین مسعودی ریحان- نماینده اهر و هریس
9- یوسف نجفی- نماینده مرد مراغه
10- محمدرضا شعبانی- نماینده کرمانشاه
11- جواد زمانی- نماینده کنگاور
12- علیرضا منادی - نماینده مردم تبریز
13- سید محمد سادات ابراهیمی- نماینده مردم شوشتر
14- سیدمصطفی طباطبایی‌نژاد- نماینده اردستان
15- جهانبخش محبی‌نیا- نماینده میاندوآب، شاهین‌دژ و تکاب
16- احد خیری- نماینده بستان‌آباد
17- سیدعلی موسوی جرف- نماینده آبادان
18-حمیدرضا پشنگ- نماینده خاش، نصرت‌آباد، جاوه وکورین
19- حسن ملک محمدی- نماینده دامغان
20- مؤید حسینی صدر- نماینده خوی
21- احمدعلی مقیمی - نماینده بهشهر
22- محمدعلی حیاتی- نماینده فقید لامرد و مهر
23- رضا رحمانی- نماینده تبریز،آذرشهر و اسکو
24- علی‌اکبر آقایی- نماینده سلماس
25- فرهاد بشیری- نماینده پاکدشت
26- علیرضا سلیمی- نماینده محلات و دلیجان
27- علی کریمی فیروز جایی- نماینده بابل
28- محمد آشوری تازیانی- نماینده بندرعباس،قشم ،حاجی‌آباد و ابوموسی
29- عبدالحسین ناصری- نماینده گرگان و آق‌قلا
30- سیدمحمد مهدی پورفاطمی- نماینده دشتی و تنگستان
31- سیدعلی ادیانی راد- نماینده قائم شهر و جویبار
32- محمدمهدی افشاری- نماینده مردم داراب و زرین‌دشت
33- سلمان خدادادی- نماینده ملکان
34- سیدکاظم موسوی- نماینده مردم اردبیل،نیر و نمین
35- سیدحسین هاشمی- نماینده میانه
36- مراد علی منصوری رضی- نماینده رامیان، آزادشهر و فندرسک

اسامی نمایندگان طرح تفسیر جایگاه شورای عالی انقلاب فرهنگی در تغییر اساسنامه
1-اقبال محمدی
2-لاهوتی
3-انوشیروان محسنی
4-محمدرضا محسنی
5-فرهمند
6-ملکشاهی راد
7-حسین امیری
8-عبدالجبار کرمی
9-خباز
10-فخرالدین حیدری
11-بابااحمدی
12-ذاکر
13-وکیل سپه
14-اسدی
15-حیات مقدم
16-حسینعلی شهریاری
17-آرین منش
18-کمالیان
19-خالقی
20-کوچکی نژاد
21-کائیدی
22-حجت الله رحمانی
23-نصرالله ترابی
24-سازدار
25-غفار اسماعیلی
26-پولادی
27-آوائی
28-مطورزاده
29-کعبی
30-سید شریف حسینی
31-پاپری مقدم
32-جدگال
33-آقایی
34-علی زاده
35-پورفاطمی
36-قمری
37-سنائی
38-رضا حسینی
39-دلاور
40-محمد جانی
41-پزشکیان
42-سیدفاضل موسوی
43-اسداللهی
44-محمدیاری
45-اولیاء
46-نژاد فلاح
47-مسعودی ریحان
48-عیسی زاده
49-حسینی صدر
50-سادات ابراهیمی
51-نوروزی
52-عباسی
53-علی اضغر حسینی
54-اکبرنژاد
55-تامینی
56-برنا
57-طباطبائی نژاد
58-امینی
59-سیدعماد موسوی
60-مهدوی
61-شریعتی
62-حسینی دولت آبادی
63-صبود
64-مفتح
65-عیسی جعفری
66-نصیرپور
67-هاشمیان
68-مرعشی
69-کاظم جلالی
70-جمشید زهی
71-جعفرزاده
72-رجالی
73-بگلریان
74-منادی
75-فولادگر
76-عزتی
77-ملک محمدی
78-شاهرخی
79-نیکنام
80-سید فخرالدین دستغیب
81-موسوی لارگانی
82-نورا
83-حسنی بافرانی
84-مره صدق


89/4/1::: 5:21 ع
نظر()
  
  

من نیز چون مرحوم علی اکبر دهخدا از هر چه وکیل و نماینده بدم می آید، چرا که این ها بر خلاف اصول عقلانی و سوگندی که بر قرآن خوردن دین و ملت را می فروشند. همین مصوبه اخیر مجلس در باره واگذاری 250هزار میلیارد تومان ناقابل به اشرافیت طلحه و زیبری پس از انقلاب نشان می دهد که چه اندازه دین فروشی در میان نمایندگان مجلس شورای اسلامی آسان است و مانند آب خوردن حاضرند آخرت خود را به دنیای اشرافیت مدرن پس از انقلاب بفروشند. جای امام خمینی خالی که ببیند که چگونه قانون اساسی که سهل است خدا و پیامبر و قرآنش را به بخس دراهم معدوده می فروشند.

به نظر می رسد که باید مانند امام صادق(ع) گفت: وای از دو شورای بزرگ و کوچک. گفتند: کدام ها ؟ فرمودند: یکی همین شورای بنی ساعده که ولایت را فروخت و دیگری از شورای کوچکی در زیر آن کوه در شهر ری پدید می آید و به طوری قوانین اسلامی را تغییر می دهند که وقتی حضرت امام زمان(عج) ظهور می کند مردم می گویند که دین جدیدی آورده است؛ چرا که این سقیفه با دین فروشی اندک اندک چنان بر اساس مصلحت نظام برخی از افراد و اشخاص که اشرافیت جمهوریت اسلامی را شکل می بخشند همه دین را می فروشند و تغییر می دهند که وقتی آن امام (ع) ظهور می کنند مردم از دین آن حضرت (ع) به دین جدید تعبیر می کنند. آنان گمان می کردند که بر اساس قوانین شورای به ظاهری اسلامی دین فروش، دارند دین داری می کنند، ولی نمی دانستند که دین مصحلتی سقیفه بنی ساعده را مراعات می کنند که تضمین کننده دنیای برخی و از میان برنده عدالت قسطی است.

بی گمان تف بر هر چه وکیل و نماینده باد و هم چون دهخدا باید از این نمایندگان دین فروش و دین تغییر ده ترسید.

دهخدا درباره ملت فروشی نمایندگان و وکلای مجلس می نویسد:

آخر، یک شب تنگم آمدم.گفتم:«ننه!» گفت:«هان». گفتم:«آخر مردم دیگر هم زن و شوهرند؛ چرا هیچ کدام مثل تو و بابام شب و روز به جان هم نمی افتند؟»

گفت : « مرده شور کمال و  معرفتت را  ببرد با  این حرف زدنت  که هیچ  وقت به پدر ذلیل  شده ات نگفتی  از این جا پاشو ، آن جا نشین ».

 گفتم : « خوب، حالا  جواب حرف مرا  بده » .

گفت : « هیچی ،  ستاره مان  از  اوّل  مطابق نیامد».

 گفتم:« چرا ستاره تان مطابق  نیامد؟»

 گفت:« محض این که بابات مرا به زور برد.»گفتم: ننه! به زور هم زن و شوهری می شه؟

 گفت:«آره، وقتی که پدرم مرد، من نامزد پسر عموم بودم. پدرم دارایی اش بد نبود؛ الا ّمن هم وارث  نداشت. شریک الملکش می خواست مرا بی حق کند؛ من فرستادم پی همین مرد که وکیل مدافعه بود که  بیاید  با شریک الملک بابام برود مرافعه. نمی دانم ذلیل شده چه طور  از  من  وکالت نامه گرفت که بعد  از یک هفته چسبید که من تو را برای خودم عقد کرده ام. هر چه من خودم را زدم،گریه کردم،به آسمان رفتم،زمین آمدم،

گفت:«الّا و للّه که تو زن منی».

چی بگویم مادر، بعد از یک سال عرض و عریضه کشی مرا به این آتش انداخت. الهی از آتش جهنّم خلاصی نداشته  باشد !  الهی  پیش  پیغمبر  روش سیاه  بشود ! الهی  همیشه  نان  سواره  باشد و  او پیاده ! الهی که آن  چشمهای مثل ارزق شامی اش را میر غضب در آرد!»

 این ها را گفت و شروع کرد زار زار گریه کردن. من هم راستی راستی از آن شب دلم  به حال ننه م سوخت.

 برای این که  دختر عموی من هم  نامزد من بود ؛ برای این که من  هم ملتفت بودم که جدا کردن نامزد از نامزد چه ظلم عظیمی است.

از آن شب دیگر دلم با بابام صاف نشد. از آن شب دیگر هر وقت چشم به چشم بابام افتاد ترسیدم ؛ برای این که دیدم  راستی راستی به قول ننه م گفتنی، چشماش  مثل ارزق شامی است.

 نه تنها آن وقت از چشم های بابام ترسیدم، بعدها هم از چشم های هر چه وکیل بود ، ترسیدم؛ بعدها از اسم هر چه وکیل هم  بود ترسیدم، بله ترسیدم ، امّا حالا مقصودم این جا نبود ، آن ها که مردند و  رفتند  به دنیای حق ، ما ماندیم در این دنیای ناحق . خدا از سر تقصیر همه شان بگذرد . مقصودم این جا بود که  اگر  هیچ کس نداند، تو یک نفر می دانی که من از قدیم از همه مشروطه تر بودم.

من از روز اوّل به سفارت رفتم؛ به شاه عبدالعظیم  رفتم ؛ پای پیاده همراه آقایان به قم رفتم . برای این که من از  روز اوّل فهمیده بودم  که مشروطه یعنی رفع  ظلم ؛ مشروطه یعنی آسایش رعیّت ؛ مشروطه یعنی آبادی مملکت .

 من این ها را فهمیده بودم... امّا از همان روزی که دست خط از شاه [مظفر الدّین شاه] گرفتند و دیدم که مردم می گویند که حالا  دیگر  باید وکیل تعیین کرد، یک دفعه انگار یک کاسه آب داغ ریختند به سر من . یک دفعه سی و سه بندم  به تکان افتاد. یک دفعه چشمم سیاهی رفت. یک دفعه سرم چرخ زد . گفتم: « بابا نکنید؛ جانم نکنید؛ به دست خودتان برای خودتان مدّعی نتراشید».

گفتند: « به! از جایُن( ژاپن خودمون) گرفته تا پُتل پُرت ( پترز بورگ ) همه ی مملکت ها وکیل دارند».

گفتم: « بابا واللّه! من مرده شما زنده، شما از وکیل خیر نخواهید دید؛ مگر همان مشروطه خالی چه طور است؟»

گفتند: « برو پی کارت؛ سواد نداری حرف نزن. مشروطه هم بی وکیل می شه؟» دیدم راست می گویند.

گفتم:« بابا !  پس حالا  که تعیین می کنید  محض رضای خدا چشمانتان  را  وا کنید که  به چاله نیفتید .  وکیل خوب انتخاب کنید.»

گفتند:« خیلی خوب».

بله، گفتند: خیلی خوب. چشم هاشان را  وا کردند. درست هم دقّت کردند . امّا در چه؟ در عظم بطن ، کلفتی گردن، زیادی اسب و کالسکه.

 بی چاره ها خیال می کردند که گویا این وکلا را می خواهند  به پلوخوری بفرستند. باری حالا بعد از دو سال ، تازه سر حرف من افتاده اند.

حالا تازه می فهمند که روی صندلی های هئیت رئیسه را پهنای شکم مفاخر الدّوله و ... پر می کند و  چهارتا  وکیل حسابی هم که داریم  ، بی چاره ها از ناچاری ، چارچنگول روی قالی «روما تیسم» می گیرند . حالا  تازه می فهمند که شان مقنّن  از آن بالاتر است که به قانون عمل کند ... این ها  را مردم  تازه می فهمند.

امّا من از قدیم می فهمیدم؛ برای این که من گریه های مادرم را دیده بودم ؛ برای این که من می دانستم  اسم  وکیل حالا حالا خاصیّت خودش را در ایران خواهد  بخشید؛  برای این  که من  چشم های مثل  ازرق شامی بابام هنوز یادم بود.

 


  
  

اسلام همان گونه که دین هویت ساز فردی است دین هویت بخش اجتماعی نیز می باشد. این گونه است که از خود امت و ملتی می سازد که از جوامع و ملت های دیگر جدا هستند و مرزهای پیدا و پنهانی ایشان را از دیگران جدا می کند. نماز و آداب آن، مجموعه آیین هایی است که مرز ایمان وکفر را مشخص می سازد و نماز جمعه و جماعت آن ، مرزهای جدایی را میان شهروندان مومن از غیر مومن پدید می آورد و حتی منافقان و دو چهرگان را رسوا می سازد؛ چرا که منافقان با آن که مدعی ایمان هستند و از حقوق شهروندی امت اسلام سود می برند، با این همه از نماز جمعه و جماعت فراری هستند و خود را این گونه رسوا می سازند.

ایمان در اسلام چنان دنیا و آخرت را از سویی و فرد و جامعه را از سویی دیگر پیوند زده است که امکان ندارد که ایمان واقعی جز برای کسانی که آخرت خویش را در همین دنیا آباد سازند و فردیت خویش را در جامعه امت هویت بخشند، امکان پذیر نیست. از این روست که همواره از خودسازی در کنار دیگرسازی و رهایی فرد همراه با رهایی امت و جامعه سخن به میان آورده است. ایمان مومن واقعی عبادت را در سیاست و سیاست را در عبادت می جوید.

در اسلام همان اندازه که استقلال سیاسی و اجتماعی و جغرافیایی مسلمانان ارزش و اعتبار دارد و می بایست از آن دفاع کرد همان اندازه می بایست از استقلال فرهنگی جامعه ایمانی دفاع کرد. این گونه است که پاسداران جنگ های سخت و نرم می بایست حضور جدی در همه صحنه ها داشته باشند.

خداوند در آیه 200 سوره آل عمران که آخرین آیه این سوره نیز می باشد می فرماید: یا أیها الذین آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوا الله لعلکم تفلحون؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! شکیبایى پیشه سازید و پایدارى ورزید و مرزها را پاس دارید.

دو «واژه «صابروا» و «رابطوا»، از باب مفاعله‏اند و بکاررفتن آنها در آیه، نشانگر این نکته ظریف است که «شما نیز باید همانند آنان که در باطل خویش پایدارى مى‏ورزند و نیرو و امکانات تجاوز فراهم مى‏آورند، درراهِ حقّ و عدالت، با قدرت و قوّت بیشتر رویاروى آنان بایستید.

صبر خودسازی در برابر مشکلات درونی و خواسته های نفسانی است. از این روست که در برخی از روایات مصداق صبر را روزه دانسته اند که مهم ترین عامل خودسازی و دست یابی به تقوای الهی است. اما این امر خودسازی تنها کفایت نمی کند بلکه می بایست در برابر فشارهای بیرونی همانند فشارهای درونی پایداری و استقامت کرد. هر چه دشمن بیرونی بیش تر فشار می آورد می بایست مقاومت مومنان و جامعه ایمانی نیز بیش تر باشد. از این روست که مومنان به عنوان یک امت مخاطب خداوند در این آیه قرار گرفته اند تا بر اصالت جامعه در این امر تاکید کند. اما از آن جایی که جامعه ایمانی نیازمند تغییرات فردی و خودسازی یکایک افراد آن است، می بایست نخست خودسازی صورت گیرد تا جامعه ای از افراد خودساخته و مومن واقعی ایجاد شود. آن گاه در نقش جامعه ایمانی در برابر جامعه کفر می بایست مسئولیت جهانی خود را انجام داد و با مصابره در برابر فشارهای بیرونی موفقیت های را برای جامعه ایمانی رقم زد.

این جاست که مرابطه دو معنای مختلف پیدا می کند. از آن جایی که مرزهای درونی و فردی با جنگ نرم و جنگ عقاید و فرهنگ مورد تعرض قرار می گیرد می بایست پاسداری از مرزهای عقیده و فرهنگ را مورد توجه قرار داد و سپس با انسان های استوار و پایمرد در میدان جنگ سخت وارد شد و پاسدار مرزهای جغرافیایی و سیاسی امت اسلام شد.

از این روست که امام صادق در تفسیری از آیه به پاسداری از مرزهای عقیده اشاره می کند و عالمان را مصداق مرابطان و مرزداران در جنگ نرم و فرهنگی بر می شمارد و می فرماید: علماء شیعتنا مرابطون فی الثغر الذی یلی ابلیس وعفاریته , یمنعونهم عن الخروج على ضعفاء شیعتنا , وعن أن یتسلط علیهم ابلیس وشیعته والنواصب. ألا فمن انتصب لذلک من شیعتنا , کان أفضل ممن جاهد الروم والترک والخزر ألف ألف مرة , لأنه یدفع عن أدیان محبینا , وذلک یدفع عن أبدانهم؛ عالمان شیعه ما همان مرابطون در مرزها هستند که اجازه نمی دهند تا ابلیس و عفریت های لشکرش وارد شوند. عالمان دینی با مجاهدت های خود نمی گذارند تا ابلیس و لشکرش بر سست ایمان شیعه در آیند و ایشان را از دین و عقیده شان بیرون برند و در برابر تسلط ابلیس و پیروان وی و ناصبی ها می ایستند و مانع می شوند. بدانید و آگاه باشید که عالمانی که به مرزبانی عقاید شیعیان قیام می کنند هزار هزار بار از جهاد گران در مرزهای جغرافیایی که در برابر رومیان و ترک و خزرها می ایستند برتر می باشند؛ چرا که ایشان از دین و عقاید دوستداران ما دفاع می کنند و مرزداران جغرافیایی از بدن ها و امنیت تن هایشان دفاع می کنند.(الاحتجاج، طبرسی، ج 1 ، 8)

بنابراین همان گونه که پاسدارانی در مرزهای جغرافیایی و سیاسی با لباس رزم نیاز است تا با تمام عده و عده (تجهیزات و نفرات) به جنگ دشمن و مقابله با آنان بپردازند هم چنین در میدان جنگ نرم فرهنگی و عقیدتی پاسدارانی آگاه و هوشیار و با بصیرت نیاز است تا به پاسداری و مرزبانی از ارزش های دینی بپردازند و در سنگرهای عقیدتی و فرهنگی حضور یابند. این گونه است که می توان استقلال سیاسی را در کنار استقلال فرهنگی و عقیدتی حفظ کرد. از آن جایی که جان و روح نیازمند توجه بیش تر است و لطافت خاصی دارد ، دفاع از جان ها و عقاید و فرهنگ ها سخت تر است و هم ارزشی تر. بنابراین لازم است تا عالمان دینی ، در جنگ نرم پیش گام و پیشرو باشند و با حفظ عقاید و فرهنگ جامعه آنان را از تعرضات دیگر حفظ کنند؛ چرا که ایمان است که در برابر هر سختی می ایستد و این گونه است که با حضور تقوای دایمی رستگاری رقم می خورد.


89/3/16::: 3:25 ع
نظر()
  
  

در گذشته نه چندان دور یعنی تا همین نیمه دوم سده بیستم هزاره دوم میلادی، در میان مسیحیان، کاتولیک ها دارای مدارس دینی هم چون حوزه های علمیه شیعی بودند. اینان به سبب آن که تا همین چهل سال پیش لازم می دانستند که کشیش ها انجیل را برای مردم در کلیساها بخوانند و تفسیر کنند، به مردم اجازه نمی دادند تا خودشان به انجیل مراجعه کنند. لازمه این نظام این بود که آموزش های طلبه گی خاصی داشته باشند تا معارف و احکام و اخلاق دینی را به مردمان بیاموزند.. در این مدارس دینی، کشیش های تربیت می شدند که همه هم و غم ایشان حفظ دینداری مردم و آموزش دین بود.

اما با نفوذ جریان اصلاحی و اعتراضی پروتستان در جوامع کاتولیک، این روند تغییر محسوس کرد. از آن جایی که جوامع کاتولیکی تغییر کرده بود و اکثریت مردم با سواد شده و در سطوح عالی آموزشی بودند، کلسیای کاتولیک نیز ناچار تن به تغییراتی داد که به روند آموزشی آنان خسارت جبران ناپذیری وارد کرد. آنان نخست تن به آموزش غیر دینی چون علوم انسانی دادند. سپس با مدرک گرایی و دادن عناوینی چون دکترا کوشیدند تا بخش بیش تری از مردم و جوانان را با کلیسا و آموزش های آن همراه کنند. نتیجه این تغییرات آن شد که به جای کشیش های مذهبی، دانشجویان دینی تربیت یافتند که دارای مدرک و تحصیلات دانشگاهی بودند. این دانشجویان دینی در رشته های علوم انسانی چون روان شناسی و جامعه شناسی و مردم شناسی مانند آن تبحر داشتند، ولی نه تعهدات و تعبدات کشیش های پیشین را داشتند و نه تن به کارهای کوچک می سپردند؛ و از آن جایی که در این دوره های کوتاه مدت نمی توانستند تخصص های لازم را کسب کنند، کشیشان متخصص در حوزه معارف دینی نیز نبودند. نتیجه آن شد که در دانشگاه های کاتولیکی دروس جنبی، جای دروس اصلی نشست و دروس اصلی به حاشیه رانده شد و به جای مبلغان دینی و مبشران مذهبی، شماری فارغ التحصیلان بی تعهد و فاقد تخصص مسئولیت های دینی و کشیشی مردم را به عهده گرفتند.

دوستی که این مطالب را بیان می کرد، خود سالیان سال در جوامع آمریکای لاتین زیسته بود و با این مسایل به طور ملموس آشنا بود. وی می گفت در همین سالیان اخیر در یکی از دانشگاه های کاتولیکی نظام و سیستم آموزشی موجب شد تا یک یهودی صهیونیست مسئولیت دانشگاه را به عهده گیرد و دانشجویان کاتولیک مسیحی تحت مدیریت وی آموزش های دینی را دریافت کنند.

به نظر می رسد که این تفکر در حوزه های علمیه ایران نیز به طور خزنده پیش می رود. اکنون به جای فقه و اصول فقه و تفسیر و حدیث یا حتی فلسفه اسلامی که مبتنی بر الهیات و کلام اسلامی است، دروس جنبی اصالت یافته است و طلاب در نقش دانشجویان با تخصصی شدن به سمت و سوی دروس علوم انسانی چون مدیریت، اقتصاد، روان شناسی، جامعه شناسی، فلسفه غرب ، تاریخ عمومی و مانند آن می روند.

جالب این که طلاب دیگر گرایشی ندارند تا حجت الاسلام خوانده شوند و می خواهند به نام دکتر معرفی شوند. این گونه است که نظام حوزه نیز تغییر یافته و مراکز حوزوی روزانه مشغول به دادن دکترای مختلف در علوم انسانی به این طلاب است. هر چند که نسل کنونی به سبب آن که در همان حوزه های علمیه سنتی رشد کرده اند هنوز وجه حجت الاسلامی ایشان غلبه دارد و فقه و اصول و مانند آن هم چنان به نسبت بر دیگر علوم می چربد، ولی با تغییر ذائقه و دانشجویی شدن و تبدیل مدرس ها به کلاس ها و مدرک به جای دانش و فهم و فقه عمیق و ارزش یافتن نمره و مانند آن، اندک اندک دروس جنبی اصالت می یابد و هویت طلبه گی به هویت دانشجویی تغییر خواهد کرد.

چنین دانشجویان دینی که دکتر شده اند دیگر بر نمی تابند تا به میان روستاییان بروند و یا در همین شهرها در مساجد کوچک پیش نمازی کنند و منبری بروند و روضه ای بخوانند، چرا که این کارها با شخصیت دکترا و پرستیژ آن جور در نمی آید. طلبه های کنونی که با دو هویت خود باخته "دانشجونما و طلبه نما" ظهور و بروز کرده اند، از مساله و مساله گویی بی خبرند، چرا که تخصص ایشان در مسایل مدیریت دولتی ، حقوق غرب، فلسفه غرب، علوم سیاسی ، اقتصاد سرمایه داری و مانند آن است و کم تر مسایلی به گوششان خورده است که پیش از این در یک دوره فشرده فقه نیمه استدلالی در لمعه و مکاسب تدریس می شده است. اکنون از همان آغاز با تخصصی شدن به سمت مدرک در یک فرآیند کوتاه زمانی می رود، باشد تا هر چه زودتر دکترای خود را در فلان رشته علوم انسانی به دست آورد.

ببیند چگونه به همان دامی گرفتار شده ایم که پروتستان ها برای کاتولیک پهن کردند و کشیشان آن ها را بی سواد در حوزه تخصص دینی شان و غیر متعهد کرده و تنها برگه ای دکترای تخصصی پوچ به دستشان داده اند، چرا که اگر برای دانشگاهیان این برگه دکترای تخصصی حکایت از علم می کند برای طلبه چیزی جز شرم نیست، چرا که مدرکی است بیرون از ماموریت و وظیفه و مسئولیت اصلی طلبه گی. پس این همان هویت زدایی از طلبه گی است که با دست خودمان در حوزه های عملیه گور حوزه های علمیه و طلبه گی را با دستگاه عریض و طویل شوراهای مدیریت می کنیم.

انقلاب اسلامی موجی عظیم در جهان بر پا کرده و مردمان را به سمت هویت خودشان بازگردانده است. همین دوست ما می گفت که خانواده های لبنانی بسیاری را دیده بودم که پیش از انقلاب اسلامی تنها نام اسلامی داشتند یا قرآنی پاره که نمی دانستند چیست ولی به عشق پدر و پدر بزرگ آن را با خود داشتند. وقتی با من آشنا شدند و دانستند که کتاب پاره همان قرآن و این نام اسلامی دلالت بر چه چیزی دارد، به خود می آمدند و هویت می جستند.

این اختصاص به مسلمانان و شیعیان نداشته و ندارد ، چرا که موج انقلاب امام خمینی (ره) همه انسان ها را به سوی معنویت و هویت خواهی سوق داده است و بودایی و مسیحی و یهودی نیز در جست و جوی هویت به دین خویش مراجعه می کند. در این میان برخی چون بهایی ها و وهابی ها بر امواج سهمگین انقلاب اسلامی سوار شدند و مسئولیت طلبه گی ما را به عهده گرفته و مشغول آموزش به همان سبک حوزوی در همه جا حتی در آمریکاو اروپا هستند. کسانی بسیار به عشق امام خمینی (ره) و ایران به این مراکز می روند و مسلمان می شوند ولی با اسلام بهایی و وهابی. اگر مسئولیت طلبه گی خود را انجام می دادیم اکنون در همه جای دنیا حوزه های علمیه ای داشتیم که همان فقه و اصول و قرآن را تعلیم می داد و صاحبان مدرک دکترا و کارشناسی ارشد و کارشناسی را به سوی خود می کشاند تا در این حوزه ها طلبه گی کنند و متعهدانه حدیث و قرآن و تفسیر و فقه را به گوش دیگر هم وطنان خویش برسانند. اما افسوس حوزه های علمیه راهی دیگر می رود و دروس جواهری و فقه مکاسبی را به آموزش علوم انسانی غربی و مدرک گرایی آن ترجیح داده است. حوزه های علمیه در سال های اخیر به سوی دانشگاهی بی محتوا از اصول فقه و فقه جواهری و تفسیر و حدیت شیعی می رود. کی و کجا می بایست این را فهمید و جلوی آن را گرفت. به نظر می رسد که تغییر و عشق به آن همه را دیوانه کرده است و بر این باور شده اند که هر تغییری پسندیده و مطلوب است حتی اگر با دین شویی همراه باشد.

جنون تغییر حوزه های علمیه را به سمت ناکجاآبادی می برد که امام خمینی با آن به شدت مخالفت می ورزید و اجتهاد پویا را تنها در سایه سار فقه جواهری بر می تابید نه در سایه سار علوم انسانی مبتنی بر اومانیسم غربی.


89/3/12::: 2:41 ع
نظر()
  
  

حاج حسن پورمنصوری فرهنگی مامور در مدارس جمهوری اسلامی و نویسنده در حوزه ادبیات داستانی، در امارات متحده عربی نقل می کند که در سال 1372 خورشیدی در باشگاه ایرانیان در دبی به نام النادی الایرانی سر سفره شام، دکتر غلام علی افروز نقل کرد:

«سالی با آقایان کیومرث صابری فومنی (گل آقا) و دکتر مصطفی میرسلیم همراه  آقای خامنه ای که رییس جمهور وقت ایران بود، برای شرکت در غبارروبی مقام شریف امام رضا (ع) حضور داشتیم. پس از غبارروبی، حضرت آقا درهمان مقام ماند.

هنگام صبحانه دیدم که آقای خامنه ای مضطرب هستند و حالتی عجیب دارند. قضیه را پرسیدم و ایشان گفت: خوابی دیدم که مرا شگفت زده کرد. اصرار کردیم که خواب را بگوید. اول نپذیرفت، ولی با پافشاری دوستان بالاخره گفت: در مقام حضرت(ع) خوابم برد. در خواب دید که امام خمینی بر من وارد شد و با انگشت اشاره خطاب به من گفت: تو یوسفی ! تو یوسفی ! تو یوسفی!

حضرت آقای خامنه ای مانده بود که چرا امام این گونه او را یوسف خطاب کرده است.

سالیانی گذشت و در نهایت پس از رحلت جانگذار بنیانگذار جمهوری اسلامی، با آقایان صابری و میرسلیم برای تبریک خدمت آقا رسیدیم. همین که وارد شدیم آقای صابری با همان روحیه شوخ طلبی انگشت خود را به سمت آقا گرفت و سه بار گفت: تو یوسفی ! تو یوسفی ! تو یوسفی!


89/3/8::: 9:52 ع
نظر()
  
  

حرکت در سایه : نقش مخاطب شناسی در سطح پیام

شاید بارها برای شما اتفاق افتاده باشد که کسی از آن سوی خط، اطلاعاتی از شما می خواهد ولی شما در بیان آن تردید روا می دارید و حاضر به پاسخ گویی نیستید و با اما و اگرهای چندی، پاسخ های گاه نامناسب می دهید؛ زیرا شخص آن سوی خط را به جا نمی آورید و شخص نیز خودش را معرفی نکرده است ولی به ادامه گفت و گو علاقه مند است و پرسش های متفاوتی را پیاپی مطرح می کند. در این موارد به هر شکلی می خواهید بفهمید که مخاطب شما کیست ؟ می کوشید تا از طریق لهجه و صدا و مانند آن، شخص را به جا آورید، ولی نمی توانید و در نهایت می پرسید: ببخشید! جناب عالی را به جا نمی آورم. می شود خودتان را معرفی کنید.

در ادامه، اگر  شخص نیز به همان باقی ماندن در سایه پافشاری کرد و خودش را معرفی نکرد، شما چه واکنشی از خود نشان می دهید؟ آیا واقعا به پرسش هایی که مطرح می کند، پاسخ هایی درست، واقعی ، کامل و از روی صداقت می دهید؟ یا آن که می گوید: ببخشید! شما را به جا نیاوردم ، بنابراین اگر پاسخ مناسبی دریافت نکردید بعدها گلایه مند نشوید، یا آن که شما هم به بازی با شخص ادامه می دهید تا به هر شکلی وی را از سایه بیرون آورید و با فشار به مخیله خویش صدا را با صداهای آشنایی که در خاطر دارید تطبیق کنید و به هر شکلی شده از عرق شرم به جا نیاوردن شخص آن سوی خط بیرون آیید؟

اصولا حرکت در سایه، حکایت از شخصیتی پیچیده دارد و همین پیچیدگی است که شما را با تردید مواجه می کند و گاه حتی تا مرز دروغ شما را با خود می برد؛ زیرا تردید از این که پرسش ها به چه نیتی صورت می گیرد و آن سوی خط به چه نیتی در سایه حرکت می کند، شما را وا می دارد که در پاسخ های خود صداقت نداشته باشید و اگر هم دروغ نگویید دست کم حقیقت یا تمامی آن را بر زبان نمی رانید.

در علوم حدیث شناسی، اموری چون رجال شناسی از موقعیت بسیار مهمی برخوردار می باشد. برخی گمان کرده اند که مراد از رجال شناسی تنها آگاهی از توثیق و وثاقت شخص یا عدم آن است. از این رو گفته اند با توجه به اثبات کسانی که اهل وثاقت بوده اند دیگر نیازی به علم رجال شناسی نیست. در حالی که استادم آیت الله فاضل لنکرانی بسیار بر این نکته تاکید داشتند که ما به جهاتی دیگر به رجال شناسی نیازمند هستیم. اگر بخواهیم محتوای حدیثی را بررسی کنیم و سطح علمی آن را به دست آوریم نیازمندیم تا اشخاصی را بشناسیم که پرسش ها را مطرح و پاسخ ها را دریافت کرده اند. در میان روایان حدیث همه گونه آدم داریم. از بقال و تمار و صراف گرفته تا عارف و فاضل و دانشمندانی که در علوم مختلف دارای نظریه و اختراع و ابتکار بوده اند. برخی چون زراره تنها در فقه متبحر بودند و برخی دیگر چون هشام بن سالم تنها در علم کلام  و آن دیگری در علم مجادله و دیگری در مناظره و آن دیگری چون خود امیر الحاج بود در مسایل حج و آن دیگری در امور صرافی و معاملات.

اگر هر چه بیش تر مخاطب پیام ها را بشناسیم بهتر می توانیم تحلیل کنیم، زیرا چنان که سیره و روش عملی پیامبران و امامان (ع) بود، آنان به سطح فکری و ایمانی و امور دیگر، مخاطبان توجه داشته و بر اساس آن پاسخ می دادند و " نحن معاشر الانبیاء نکلم الناس بقدر عقولهم ، یک فرمول کلیدی در پیام بوده است.

براین اساس ، کسی که در سایه قرار دارد و یا می کوشد در سایه حرکت کند، مخاطب خوبی نیست و نمی توان به چنین شخصی اطمینان کرد و همه حقیقت را بر او عرصه کرد، زیرا چه بسا که دشمنی باشد که به قصد تخریب آمده است و یا ناتوانی که کلام بلندی را به فهم ناقص خود، برداشت نادرستی می کند و از دین بیرون می رود. بنابراین، اگر ابوذر آن چه را که سلمان محمدی از پیامبر(ص) و علی (ع) آموخته بود، می دانست، بی گمان کافر می شد و از دین بیرون می رفت، در حالی که ابوذر کسی است که در صداقت و راستگویی اش پیامبری(ص) او را تصدیق می کند و می فرماید: آسمان بر راستگو تر از ابوذر سایه نیافکنده است.

مخاطب دعای معروف وبلند خضر پیامبر(ع) که امیرمومنان علی(ع) خود از او آموخت بود، کمیلی عارف است نه مالک اشتری فرمانده رزمی. با این همه امیرمومنان(ع) حتی امارت شهری خرد و کوچک را به کمیل نمی سپارد، زیرا عرصه عرفان و مدیریت را دو مقوله جدا می داند و این بدان معنا نیست که قدر کمیل را کم داشته باشد، بلکه به قدر او قدرش داشته است.

کم هستند کسانی که در همه عرصه ها، کامل باشند و به حکم الهی " اسوه کامله " قرار گیرند؛ زیرا هر پیامبری حتی پیامبر اولوالعزمی چون حضرت ابراهیم(ع) نتوانسته است تا به کمال مطلقی دست یابد که اسوه کامل قرار گیرد و خداوند الگوبرداری از وی را محدود به اموری کرده است. بنابراین ، از هر کسی می بایست به مقدار منزلت توقع و انتظار داشت و اگر کسی در عرصه ای موفقیت یافت به معنای آن نیست که در همه عرصه ها الگو است و می بایست از وی پیروی کرد.

این بدان معناست که مخاطب شناسی در عرصه پیام بسیار مهم است و کسانی که در سایه قرار می گیرند و یا حرکت می کنند و از آفتاب می هراسند ، می بایست از ایشان برحذر بود و در همان سطح بسیار نازل به ایشان پاسخ داد و تنها از دروغ پرهیز نمود و حقیقتی را در کف دستشان نگذاشت، زیرا کسی که در سایه حرکت می کند یا با حقیقت بیگانه است و یا از حقیقت می گریزد و یا با دروغ هم پیمان است و دست کم صداقت ندارد.


  
  

یکی از صفات مومنان رستگار، افزون یافتگان یا همان مضعفون به تعبیر قرآنی هستند. اینان به سبب برخی از رفتارهای خاص به ویژه در حوزه عمل اقتصادی به این صفت ستوده شدند.

خداوند در آیه 39 سوره روم می فرماید: وَمَا آتَیْتُم مِّن رِّبًا لِّیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا یَرْبُو عِندَ اللَّهِ وَمَا آتَیْتُم مِّن زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ؛ و آنچه از ربا مى‏دهید تا [براى شما] در مالهاى مردم بیفزاید پس [بدانید که‏] نزد خدا افزون نمى‏شود، و آنچه از زکات مى‏دهید که [بدان وسیله‏] خشنودى خداى را مى‏خواهید پس ایشانند افزون یافتگان.

با نگاهی به کاربردهای واژه مضاعف در آیات قرآنی این معنا به دست می آید که این افزایش در امور مالی و پاداش های دو چندان در دنیا و آخرت به سبب فعالیت مثبت اقتصادی چون صدقه ، احسان ، قرض الحسنه است.(بقره ، آیه 245 و نیز آل عمران ، آیه 130 و نیز حدید ، آیه 11) بنابراین کسانی که در مساله اقتصادی فعالیت هایشان را تنها در راستای وجه الهی به جا می آورند و انجام می دهند، امیدوار به پاداش های مضاعف در اصل سرمایه و سود دو چندان آن می باشند.

علامه طباطبایی در ذیل آیه می نویسد: کلمه" ربا"، به معناى نمو مال، و زیاد شدن آن است، و جمله" لیربوا ..." اشاره به علت این نامگذارى مى‏کند، که چرا ربا را ربا خواندند. بنا بر این، مراد این است که: مالى که شما به مردم داده‏اید تا اموالشان زیاد شود، نه براى اینکه خدا راضى شود- این قید را از ذکر اراده وجه خدا در عبارت مقابل آن مى‏فهمیم- آن مال نزد خدا زیاد نمى‏شود، و نمو نمى‏کند، و ثوابى از آن عایدتان نمى‏شود، براى اینکه قصد قربت نداشته‏اید.

و مراد از" زکات" مطلق صدقه است، و معنایش این است که: آن مالى که براى رضاى خدا دادید، و اسراف هم نکردید، چند برابرش عایدتان مى‏شود، کلمه" مضعف" به معناى دارنده چند برابر است، و معناى کلام این مى‏شود که: چنین کسانى آنهایند که" یضاعف لهم" مالشان و یا ثوابشان چند برابر مى‏شود. پس مراد از" ربا" و" زکات" به قرینه مقابله و شواهدى که همراه این دو کلمه است، رباى حلال است، و آن این است که چیزى را به کسى عطا کنى و قصد قربت نداشته باشى، و مراد از صدقه آن مالى است که براى رضاى خدا بدهى.

همه اینها در صورتى است که آیه شریفه در مکه نازل شده باشد، و اما اگر در مدینه نازل شده باشد، مراد از ربا همان رباى حرام، و مراد از زکات همان زکات واجب است. و این آیات و آیات قبلش به مدنى شبیه‏ترند، تا به مکى

علامه طبرسی در مجمع البیان در ذیل آیه آورده است: آنچه را به منظور بهره‏ورى بیشتر از ثروت‏هاى مردم و جلب افزایش در پاسخ هدیه شما از سوى آنان، به دیگران مى‏پردازید تا در اموال مردم فزونى یابد، نزد خدا فزونى نخواهد یافت، چرا که این بخشش‏ها و هدیه‏ها، براى بازگشت ثروت و هدیه بیشتر است، نه براى خدا.

در مورد مفهوم واژه «ربا» در آیه شریفه دو نظر است: 1 - به باور «ابن عباس» و «طاوُس» و طبق روایت رسیده از حضرت باقر علیه‏السلام منظور از واژه «ربا» در آیه مورد بحث، بهره‏هاى روا و عادلانه و هدیه‏هایى است که فردى براى دیگرى مى‏برد و در برابر آن سود و بهره و عوض بیشترى دریافت مى‏دارد؛ این سود و بهره نه پاداشى دارد و نه گناه به شمار مى‏رود. 2 - امّا به‏باور «حسن» و «جبایى» منظور همان «ربا» و بهره‏اى است که اسلام آن را تحریم مى‏کند؛ با این بیان آیه مورد بحث بسان این آیه است که مى‏فرماید: یحق الله الرّبى و یربى الصدّقات؛ خدا از برکت ربا مى‏کاهد و بر صدقات مى‏افزاید...

وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمْ الْمُضْعِفُونَ‏ و آنچه را به عنوان زکات و حقوق محرومان مى‏پردازید و در انجام آن خشنودى خدا را مى‏خواهید و هیچ انتظار پاداشى از دریافت دارندگان ندارید، بدانید که چنین کسانى دو چندان گیرندگان پاداش خود خواهند بود و خدا پاداش اینان را افزون مى‏سازد. به باور پاره‏اى منظور این است که: پس این گروه هستند که در کارهاى شایسته پیشى جسته‏اند و کار نیک بسیارى انجام مى‏دهند. و به باور پاره‏اى دیگر، منظور این است که: این گروه از انسانها با پرداخت حقوق محرومان و کمک به آنان، در این جهان به ثروت و امکانات خویش مى‏افزایند و در سراى آخرت نیز پاداشى چند برابر خواهند داشت.

در روایت هم آمده است که: با پرداخت زکات و حقوق محرومان و یارى رسانى به بینوایان از ثروت و دارایى انسان کاسته نمى‏شود.

امیر مؤمنان علیه‏السلام در این مورد مى‏فراید: فرض الله الایمان تطهیراً من‏الشرک، و الصلوة تنزیها عن الکبر، و الزکوة تسبیباً للرزق، و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق...، وصلة الارحام منماةللعدد.. خدا ایمان و توحید گرایى را واجب ساخت تا مردم از پلیدى‏هاى شرک و بیداد پاک گردند، و نماز را واجب ساخت تا از خودپسندى و کبر دور شوند؛ و زکات و پرداخت حقوق محرومان را لازم شمرد تا وسیله فزونى روزى گردد، و روزه را واجب ساخت تا اخلاص مردم را بیازماید...، و پیوند با بستگان را مقرر فرمود تا نماز خویشاوندان بسیار و همیارى و تعاون در میان آنان بیشتر شود...

گفتنى است که آیه مورد بحث در آغاز به‏صورت خطاب، و در ادامه به‏شکل خبر آمده است که از دیدگاه ادبیات عرب و فرهنگ آن خود نوعى فصاحت به‏شمار مى‏رود.


  
  

همت ، عمل قلبی و حالت نفسانی در انسان است. این حالت برای هر کسی تحقق نمی یابد؛ زیرا همت، حالتی است که انسان آگاهانه و از روی قصد به انجام عملی گرایش می یابد و خواهان تحقق آن می شود و برای دست یابی به آن با وجود موانع جدی اقدام می کند. از این روست که همت را عزم و اراده ای قوی در شخص دانسته اند که هر مقاومت و مانع ای را از سر راه بر می دارد و تا دست یابی به هدف و مطلوب از کار و تلاش باز نمی ایستد.

براین اساس می بایست در تحقق و ایجاد این حالت به این نکته توجه داشت که مولفه های چند از جمله علم و بصیرت در کنار شوق و اراده قوی و عزم جدی لازم است تا همت تحقق یابد؛ زیرا اشخاص دارای همت ، کسانی هستند که از بینش و آگاهی خوبی نسبت به موضوع برخوردار بوده و از موانع تحقق و دست یابی آن آگاهی دارند و با قصد و علم می کوشند تا آن چه مطلوب است را با کار و تلاش به دست آورند.

البته درجات همت و سطوح آن در اشخاص متفاوت است، زیرا بینش و نگرش انسان ها به هستی و اهداف و مقاصد آفرینش متفاوت است و هر کسی بر اساس علم و آگاهی خود ، گام بر می دارد و رفتار می کند. از این روست که همت را بر اساس متعلق آن، به همت پست و همت بلند دسته بندی کرده اند تا نشان دهند که تا چه اندازه علم در ایجاد انگیزه نقش دارد و چگونه دانش و آگاهی کامل و قوی نسبت به چیزی یا موضوعی می تواند انگیزه ها را در انسان قوی کند و او را به سوی انجام کاری به تلاش و کوشش وادارد.

هر چه انسان نسبت به جهان آفرینش و اهداف و فلسفه خلقت آگاهی بیش تر و کامل تری داشته باشد، گرایش خویش را بهتر می تواند تبیین نماید و حرکت های خود را سامان دهد. کسانی که هدف از آفرینش را عبودیت در مسیر دست یابی به یقین تقربی و شهودی می دانند ، عزم بلند و همت عالی تری نسبت به کسانی دارند که تنها به دنیا و آسایش و آرامش نسبی و موقت آن دل بسته ا ند. این گونه ا ست که کار و تلاش مومنان عالم به حقیقت هستی، بیش تر و فراگیرتر است و می کوشند تا دیگران نیز از کار و تلاش ایشان در مقام مظهریت ربوبیت الهی بهره برند.

در سیر و سلوک عرفانی نیز چنین افرادی به مقاماتی دست می یابند که فاقدان علم و آگاهی و بینش و نگرش سست و ناقص هرگز در ذهن خویش آن را تصور نمی کنند ، چه رسد که آن را مقصد و مقصود خود قرار دهند و همت به رسیدن آن داشته باشند و برای آن تلاش کنند.

عارفان درباره چگونگی دست یابی مقامات عالی بر این نکته توجه دارند که تاثیر خودسازی و ریاضت شرعی زمانی در شخص بروز و ظهور می کند که وی دارای همت بلند و عالی باشد. از این رو می گویند:«الریاضات الشرعیة انما تنتج لذوى الهمم العالیه و اما لغیرهم فانما تنتج رقة الحال »؛ ریاضیات شرعى زمانى نتیجه مى‌دهد که انسان داراى آن ریاضت، بلند‌همت و نظربلند باشد و براى کسانى که همت‌بلند ندارند، غیر از رقت حال چیزى  دست نمى‌دهد.

این همت بلند و سمو همت زمانی رخ می نماید که شخص نسبت به حقیقت هر چیزی آگاهی و علم درست و کاملی داشته باشد، وگرنه در سیر و سلوک حقیقی باز می ماند و به خیال خود به چیزی از مقامات عالی انسانی دست می یابد در حالی که از حقیقت به کلی دور مانده است.


89/1/21::: 10:9 ص
نظر()
  
  
   1   2   3   4   5      >