سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی که دانشمند را حقیر شمرد، مرا حقیر شمرده است و هرکس مرا حقیر بشمرد، کافر است [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :274
بازدید دیروز :680
کل بازدید :2101680
تعداد کل یاداشته ها : 1987
103/9/10
2:32 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

فیلمی با عنوان "تحت تعقیب" از سینمای هالیوود را دیدم که داستان اصلی فیلم درباره کارمند جوانی تو سری خور و آسمان جل بود. این جوان به وسیله زنی جوان شکار می شود تا پس از دیدن آموزش های ویژه به عضویت محفل و انجمنی شبیه فراماسونری با عنوان فریبنده "انجمن دوستی " در آید که مردی سیاه پوست آن را مدیریت می کرد.

در تشکیلات این گروه ، اتاق فکری است که درحقیقت بافندگان پارچه آن را مدیریت می کردند؛ البته خود ایشان، به ظاهر، بر پایه تقدیر و سرنوشتی که پارچه رقم می زد، عمل می کردند و خودشان هیچ کاره بودند؛ زیرا خطوط و نقش هایی که پارچه به صورت گره زیر و رو می انداخت، اسمی را مشخص می کرد که می بایست، کشته می شد تا نظم جهانی در مسیرکمالی خودش هم چنان ادامه یابد و عنصر فاسدی که ممکن است جنایتی را مرتکب شود از گردونه معادلات هستی حذف شود.

اگر در محفل بنائیان عصر بردگان یهودی در بابل، برای حفظ خود و دین وایمان خویش مجبور بودند تا سیاستی را در پیش گیرند و روسای مراتب عالی انجمن تصمیم گیری می کردند، در این محفل تصمیم گیرنده اصلی، سرنوشتی بود که روی پارچه خود به خود نقش می بست.

جوان استخدام شده بود تا با آموزش هایی پیشرفته و توانایی های خارق العاده ای که داشت نه تنها سیر حرکت ها را تا حد توقف کنترل و مدیریت کند، بلکه جهت گلوله های شلیک شده را حتی به صورت دایره ای در آورد و گروهی را که در دایره ایستاده اند به شلیکی بکشد و بلکه حتی در نهایت با شلیک وارونه شخصی را بکشد. شخصی که می بایست کشته شود، مردی است که به محفل خیانت کرده است و به ظاهر پدر این جوان را کشته است که بعدها معلوم می شود که این مردی که خیانت کرده است پدر واقعی جوان است که انجمن به سبب آگاهی از این که پدر پسرش را نمی کشد پسر را به استخدام می گیرد و در حقیقت با هدف وسیله را توجیه می کند دروغ را مبنای رفتار خودشان قرار می دهند و حتی در پایان داستان معلوم می شود که اصولا رییس محفل خود اسامی را معلوم می کرد تا کشته شوند و به ظاهر به سبب همین حقیقت بود که مرد از انجمن خارج شده بود و چون می دانست که اگر نقشه ای نکشد خودش کشته می شود ؛ از این رو ، نام رییس را بر پارچه ای به همان شیوه او نقش بست تا خودش طعمه شود. به هر حال درگیری ادامه می یابد و پسر پدر را می کشد و به طریق دوست پدر از حقیقت آگاه می شود و به فکر انتقام می افتد و در نهایت محفلی ها که فکرشان شست و شو شده بود بر اساس همان فکر انجمن به دست زن شکارچی کشته و خود زن نیز در دایره تیر خویش قرار گرفته و کشته می شود و رییس محفل نیز به تیر معکوس جوان نابود می شود و به سر کار سابق خویش باز می گردد. این ظاهر داستان بود با کمی تصرف و تخلیص و الی اخر.

به دور از بخش آخر داستان فیلم ، مساله مهمی که از همان آغاز فکر و اندیشه آدمی را درگیر می کند، مساله قصاص قبل از جنایت است؛ زیرا بسیاری از شکارها کسانی هستند که به احتمال جنایتی که بعدا مرتکب می شوند کشته می شوند. این سیاست در همه تحرکات نظامی امریکا دیده می شود. اصولا سیاست بازدارندگی آمریکا بر اساس این اندیشه است که پیش از آن که ضربه ای زده شود به احتمال ضربه ، می بایست ضربه کاری به دشمن زده شود.

قصاص پیش از جنایت همه منطق آمریکایی به ویژه تفکر نظامی آمریکایی را سامان می بخشد. تماشاگر ایرانی که با فرهنگ شیعی رشد کرده است با دشواری می تواند این بخش را هضم کند؛ زیرا آموخته است که قبل از جنایت نمی توان شخصی را به احتمال اندیشه جنایت و یا احتمال انجام آن قصاص کرد و به قتل رساند. از این روست که امیرمومنان علی (ع) حتی با آن که یقین به قاتل بودن ابن مجلم داشت حاضر نشد او را به قتل رساند و یا حتی بازداشت کند.

همین بینش و نگرش موجب می شود که مسلم بن عقیل حاضر به ترور دشمن خود نشود و با آن که با کشته شد وی می توانست به همه چیز دست یابد و حادثه کربلا و کوفه طوری دیگر رقم می خورد دست به ترور نزند.

اما به نظر می رسد که آیات قرآنی که در سوره کهف در باره شیوه خضر(ع) تبیین شده است نوعی موافقت با شیوه قصاص قبل از جنایت دارد؛ زیرا خضر (ع) به دلیل گمراه کردن پدر و مادر ، نوجوانی را به قتل می رساند.

زوایه دید و مسئولیت ها

در فرهنگ اسلامی و قرانی سخن از حضرات و نشاه های مختلف است. یکی از حضرات ، حضرت ماده و ظاهر است که از آن به دنیا یاد می شود. البته انسان کامل جامع حضرات پنجگانه است. در حضرت جامع انسان کامل ، این امکان وجود دارد که وی حافظ همه مراتب بوده و در همه آن ها حضور داشته باشد. البته این مقام مختص شماری اندک از انسان هاست که ازآن ها به انسانهای کامل یاد می شود.

انسان ها حتی انسان کامل تا زمانی که در حضرت دنیاست می بایست بر اساس مبانی و اصول آن که در اصطلاح به سنت های الهی در ماده  و دنیا تعبیر می شود حرکت کند. براین اساس است که حضرت موسی (ع) به خضر (ع) به سبب رفتارهایی که در پیش گرفته و به سوراخ کردن بی دلیل کشتی و کشتن نوجوان و ساخت بی مزد دیوار اقدام می کند اعتراض می کند؛ زیرا سنت و قانون دنیا این است که بر اساس شواهد و ظواهر عمل شود و کسی را به باطنی چون نیت مجازات نمی کنند. این گونه است که حضرت موسی (ع) بر اساس قوانین دنیا حکم می کند و رفتار خضر (ع) را بیرون از سنت های الهی می شمارد. پیامبرگرامی (ص) نیز می فرماید: مامور هستم تا براساس سوگندها و شواهد حکم و داوری کنم و بر اساس همین قانون فرزند را متعلق به شوهر زن می دانم هرچند که دلایل باطنی و علوم غیبی بر آن گواهی می دهد که فرزند از آن کسی دیگر است.

بنابراین مسئولیت انسان حتی انسان های کامل در دنیا ، عمل و رفتار بر اساس ظواهر و شواهد و پذیرش سنت ها وقوانین جاری خداوند بر آن است.

اما خضر(ع) از سوی خداوند ماموریت خاص داشته است و از دایره ماموریت های عادی و مسئولیت طبیعی بیرون بوده است. از این روست که او ماموریت داشته تا براساس بواطن امور حکم کند و درحقیقت قصاص قبل از جنایت و امور دیگر در دایره رفتار عادی تبیین نمی شود. همین مساله موجب می شود که حکم به " هذا فراق بینی و بنیک " صادر شود ؛ زیرا حضرت موسی (ع) ماموریت داشته است تا براساس شریعت و ظواهر امور حکم کرده و مدیریت جامعه را در اختیار داشته باشد . بنابراین ناتوانی و استطاعت آن حضرت (ع) از آن رو بوده است که جامعه و قوانین و سنت های الهی جهان مادی این استطاعت را نداشته است تا بر اساسی دیگر عمل شود. این که حضرت خضر(ع) عدم استطاعت را به حضرت موسی (ع) نسبت می دهد از آن روست که حضرت موسی (ع) مامور بوده بر اساس علم ظاهر عمل کند و این در حالی بود که حضرت خضر(ع) بر اساس علم لدنی و علم باطنی عمل می کرده است. بنابراین، امکان جمع شدن دو شیوه وجود نداشته است و هر یک می بایست بر اساس ماموریت های خویش به سوی می رفتند و همان چیزی که ماموریت داشته اند انجام می دادند.

بنابراین حتی انسان های کامل نمی توانند بر اساس دانش های باطنی خویش عمل کنند مگر آن که از سوی خداوند ماموریت خاص داشته باشند. این همان معنا و مفهومی است که از سیره و عمل پیامبر(ص) و امیرمومنان (ع) ودیگر معصومان (ع) به دست می آید؛ زیرا آنان ماموریت داشتند که بر اساس شریعت و ظواهر عمل کنند حتی اگر به علم باطنی به اموری دیگر آگاه بودند.

عارفانی که چشم برزخی ایشان باز می شود و انسان ها را با چهره های برزخی و قیامتی چون گاو و سگ و گرگ و گوسفند می بینند موظف هستند با ان ها به عنوان انسان های عادی برخورد کنند و حق ندارند واکنشی دیگر نشان دهند چه رسد که بر اساس آن شخصی را مجازات نمایند.

انسان های کامل هر چند که حافظ و حاضر در حضرات و عوالم پنجگانه کلی هستند ولی در حضرت ماده ،‌ تنها بر سنت و قوانین ظاهری عمل می کنند. این همان چیزی است که از رفتار امیرمومنان (ع) و امام حسین (ع) و دیگر معصوم (ع) دیده  وگزارش شده است.

بنابراین، هر چند که می توان از زاویه دیدی بخش نخست فیلم را توجیه کرد ولی انجام قصاص قبل از جنایت به معنای برونرفت از ماموریت انسانی در دنیاست. بر این اساس آمریکایی ها نمی توانند رفتارهای خشونت آمیز خویش در بازدارندگی را توجیه کنند و اسراییلی ها براساس این نظام فرهنگی که تبلیغ می کنند عمل کنند.

 

 


  

مدیریت بر سیستم ایرانی

یکی از دوستان که منصبی در یکی از دانشگاه ایرانی خارج از کشور داشت، می گفت: در دانشگاه ایرانی، شیوه مدیریت ایرانی اعمال می شد و از آن جایی که هر چند سالی مدیران ارشد تغییر می کردند، مسئولان بومی دانشگاه گلایه و شکوه می کردند که این دیگر چه نظام و سیستم اداری است؟ در همه جای دنیا ، سیستم و نظام بر پایه استانداردهایی شکل می گیرد که اگر آن معیارها بومی باشند ولی مورد پذیرش و عمل هستند. به این معنا که حتی اگر نظام بین المللی به هر علتی مورد پذیرش نباشد، نظامی بر پایه معیارهای بومی شکل می گیرد که همگان خود را موظف می بییند که در چارچوب آن سیستم عمل کنند. در حقیقت این نظام و سیستم جهانی یا بومی شده است که بر اشخاص مدیریت می کند؛ ولی شیوه مدیریتی ایرانی کاملا بر خلاف این شیوه متداول جهانی است و به جای این که سیستم پذیرفته با معیارهای آن بر اشخاص مدیریت کند ، این اشخاص هستند که بر سیستم مدیریت می کنند و با هر تغییر کوچکی در سطوح عالی، همه نظام و سیستم به دلخواه شخص تغییر می کند و نظام پیشین از هم می پاشد.

این سخن دوستم که بیش از 15 سالی است که در کشورهای مختلف به عنوان مدیر حضور داشته و با مردم کشورهای مختلف زندگی کرده بود ، از جهاتی برایم جالب بود.

تا پیش از این برایم شگفت انگیز بود که چرا چند ماهی است که دولتمردان آمریکایی مانده اند که اگر مثلا نامه ای بنویسند، خطاب به چه کسی باشد؟ این سر در گمی و سرگیجی که آنان بدان دچار شده اند، از همین نظام متکامل ایرانی نشات می گیرد که مدیریت بر سیستم است.

این شیوه مدیریت ایرانی ( یعنی مدیریت بر سیستم نه مدیریت سیستم بر اشخاص) هر چند برای ما از جهاتی بسیار مفید است و دشمنان را سر در گم می کند؛  ولی مشکلاتی را برای ما پدید می آورد. از جمله مشکلات این است که مدیریت کشور را نیز مختل و با چالش های جدی مواجه می کند؛ زیرا با هر تغییر مدیریتی، نظام از بالا تا پایین به هم می ریزد و نوعی بی اعتمادی به سیستم و نظام را در جامعه ایرانی پدید می آورد و اوضاع کشور مثلا شش ماه تا یکسالی پیش از انتخابات و یک سالی پس از آن به هم می ریزد و همگان منتظر می مانند تا معلوم شود چه کسی و با چه نظام و سیستم شخصی و قبیله ای و جناحی و خانوادگی و مانند آن روی کار می آید؟ تا مردم دوباره وضعیت و موقعیت خود را بازتعریف کند. این بدان معناست که عملا دوره ریاست جمهوری مثلا در ایران به جای چهارساله یک دوره دوساله با هزار اما و اگر باشد.

 


  

یکی از مهم ترین خاستگاه های اعتماد اجتماعی ، وفای به هر گونه عهد ، پیمان و قول و قراری است که میان افراد جامعه بسته می شود؛ زیرا تعاملات اجتماعی نمی تواند جز بر اساس قوانین و رسوم عقلانی و عقلایی و در نهایت شرعی شکل بگیرد و از آن جایی که عهد و پیمان ، مهم ترین نظامی است که حدود و ثغور ، شیوه تعاملات را تعریف و تعیین می کند می توان گفت که بنیاد هر تعامل اجتماعی است.

این گونه است که در تمامی جوامع بشری مساله قول و قرار به عنوان یک اصل ارزشی عقلایی مورد تاکید قرار گرفته است و وفا به عهد به عنوان فضلیت ارزیابی می شود؛ زیرا بی وفای به عهد هیچ جامعه ای از امنیت روانی برخوردار نخواهد بود و بی اعتمادی نسبت به یک دیگر چیزی جز فروپاشی درونی جامعه و واگرایی افراد آن نخواهد بود.

رفتار و سیره پیامبران و معصومان (ع) در کنار آموزه های نظری قرآن و سنت های وحیانی به خوبی جایگاه ارزشی و مهم وفا به عهد را بیان می کند. به عنوان نمونه شیخ طبرسی در تفسیر وزین مجمع البیان خویش در باره نقش وفای به عهد آورده است: در روایت آمده که رسول خدا (ص) به یکى از اصحاب خود وعده داد که در مکه نزد خانه کعبه منتظرش مى‏باشد تا او برگردد، ولى آن مرد در پى کار خود رفته فراموش کرد برگردد، رسول خدا (ص) سه روز در آنجا منتظر ماند تا خبر به آن مرد رسید، به مسجد آمده عذر خواهى کرد.

در جایی دیدم که آن حضرت (ص) در مدتی که در انتظار بوده است، در زیر آفتاب کنار کعبه می ایستاد و از آن جایی که مسجد الحرام به شکل کنونی وجود نداشت و در گوشه ای تنها دارالندوه ( مجلس شورای قریش ) قرار داشت، سایبانی نیز وجود نداشت تا آن حضرت (ص) در پناه آن بایستد. یکی از یاران آن حضرت (ص) به وی پیشنهاد می کند که دست کم به زیر سایبانی برود و در انتظار بماند ولی آن حضرت (ص) حاضر نمی شود تا جای خود را تغییر دهد و فرموده بود که محل قرار این جا کنار کعبه بوده است و اگر دوست وی به آن جا بیاید و او را نبیند ممکن است بر خلاف قول و قرارش عمل کرده باشد.

در تفسیر قمى در ذیل آیه" وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ" آمده که امام فرمود: اسماعیل وعده‏اى داده بود و یک سال منتظر دوستش نشست، و او اسماعیل پسر حزقیل بود .( تفسیر قمى، ج 2، ص 51)

شیخ طبرسی درباره علت این انتظار می نویسد:  وعده‏اى که آن جناب داده بوده مطلق بوده است، یعنى مقید نکرده که یک ساعت یا یک روز یا فلان مدت در آنجا منتظر مى‏مانم، به همین جهت مقامى که از صدق و درستى داشته اقتضاء کرده که به این وعده مطلق وفا کند، و در جایى که معین نموده، بایستد تا رفیقش بیاید.

وی سپس می افزاید: صفت وفا مانند سایر صفات نفسانى از حب، اراده، عزم، ایمان، ثقه و تسلیم داراى مراتب مختلفى است که بر حسب اختلاف مراتب علم و یقین مختلف مى‏شود، همانطور که یک مرتبه از ایمان با تمامى خطاها و گناهان مى‏سازد که نازلترین مراتب آن است، و از آن به بعد مرتبه به مرتبه رو به تزاید و صفا نهاده تا به جایى مى‏رسد که از هر شرک خفى خالص مى‏گردد، و دیگر قلب به چیزى غیر از خدا تعلق پیدا نمى‏کند، حتى التفاتى هم به غیر خدا نمى‏نماید، که این اعلا مراتب ایمان است، همچنین وفاى به عهد هم داراى مراتبى است، یکى از مراتبش وفاى قولى است، مثل اینکه قول بدهد که یک ساعت یا دو ساعت فلان جا منتظر بایستد، تا کار لازم‏ترى پیدا شده او را از بیشتر ایستادن منصرف کند، این یک مرتبه از وفا است، که عرفا آن را وفا مى‏خوانند، و از این مرتبه بالاتر این است که آن قدر بایستد تا عادتا از برگشتن طرف ناامید شود و اطلاق وعده را به یاس مقید سازد، و از این هم بالاتر اینکه اطلاق آن را حفظ نموده اینقدر بایستد تا طرف برگردد هر چند که طولانى شود، پس نفوس قوى که مراقب قول و فعل خود هستند هیچ وقت قولى نمى‏دهند مگر قولى که طاقت عمل به آن را داشته باشند و بتوانند با عمل آن را تصدیق کنند و همین که از زبانشان در آمد دیگر هیچ چیز از انفاذ آن بازشان نمى‏دارد. (مجمع البیان، ج 3، ص 518.)

آرى این مقام صدیقین است که هیچ سخنى نگویند مگر آنکه بدان عمل کنند؛ زیرا هر گونه عمل بر خلاف عهد و پیمان حتی قول و قراری می تواند پایه های بی اعتمادی را در جامعه گسترده ساخته و اجتماع را به سوی نیستی و نابودی سوق دهد.


  
  

حقد به معنای کینه توزی ، یکی از خصوصیات و صفات زشت و رذایل اخلاقی است که در آیات قرآنی از آن نهی شده است. تعبیر نزدیک به آن در آیات قرآنی، حسادت و غل است. البته تفاوت هایی میان سه اصطلاح وجود دارد؛ با  این همه وجه مشترک در همه آن ها ، احساسی است که درشخص وجود دارد و ریشه و خاستگاه آن احساس کمبود در خود از وجود نعمتی در دیگر است. به این معنا که شخص با توجه به وجود نعمتی در دیگری و فقدان آن در خود ، احساس می کند که چیزی از دیگری کم دارد. همین احساس کمبود موجب می شود تا نسبت به نعمت هایی که دیگری از آن برخوردار می باشد و از پیروزی ها و موفقیت های دیگری احساس رنجش داشته باشد و در خود کمبودی را احساس کند که خود سرچشمه حسادت ، غل و حقد می شود. در همه این رذایل اخلاقی ، اضمار و نهان داشتن سوء وبدی نسبت به دیگری به عنوان وجه مشترک مورد شناسایی و ردگیری است.

با این همه ، تفاوت های معناداری میان سه اصطلاح و واژه وجود دارد که بیرون از حوصله این نوشتار کوتاه است.

حقد که در فارسی از آن به کیته تعبیر می شود، حالتی است که این سوء نیت و رفتار نسبت به  دیگری به شکل خشم نهان باقی می ماند. به  این معنا که شخص نسبت به دیگری سرشار از خشم فروخورده ای است که روزی دهان باز می کند و آسیب و زیانی خطرناک به شخص دیگر وارد می سازد.

این گونه نیست که خاستگاه و ریشه کینه و حقد ، خطا و یا اشتباه طرف مقابل باشد؛ هر چند که ممکن است این گونه خاستگاهی نیز داشته باشد؛ بلکه ممکن است تنها به سبب کمبودی در خود و نعمتی در دیگری این کینه به وجود آید همانند کینه ای که قابیل نسبت به هابیل داشته است.

اصولا افراد کینه توز، افرادی هستند که بهره ای از عفو و گذشت و ایمان واقعی نبرده اند و چشم دیدن نعمت در دست دیگری را ندارند و یا از خطا و اشتباه دیگری هرگز چشم پوشی نمی کنند.  کینه توزی این گونه افراد لجوج و یکدنده درعرف اصطلاح به کینه شتری تعبیرشده است. در حقیقت کینه شتری همان حقد و کینه ای پایدار است که آتش خشم آن جز به آب سرد انتقام خاموش نمی شود.

شتر که در میان جانوران ،  مهربان ترین و قانع ترین حیوانات جهان است ، دارای یک خصوصیت و صفت ویژه نیز می باشد که بسیار خطرناک است  که همان کینه پایدار و دایمی استکه از آن به کینه شتری تعبیر می کنند. وقتی شتر کینه کسی را در دل بگیرد به هیچ وجه نمی توان امید عفو و گذشت از وی را داشت و هرگونه مهربانی و محبت بعدی نمی توان آن را از میان بردارد.. شتر خشمگین همواره منتظر فرصت مناسب است که انتقامش را متجاوز به حقوق خویش بگیرد .

عجب در این است که شتر مست و دیوانه به ساربان مورد نظر هنگامی که در جمع قرار دارد هرگز حمله نمی کند . فقط نگاه خشم آلودش را که شراره انتقام از آن می بارد به چشمان آن ساربان می اندازد و با دهان کف آلود پیاپی نعره های چندش آور و هولناک سر می دهد زیرا شتر کینه توز در عین مستی و دیوانگی خوب احساس می کند که اگر در میان جمع به ساربانی که اذیتش کرده حمله کند سایرین با چوب و چماق به جانش می افتند . وای به روزی که شتر مست و کینه توزآن فرصت مناسب را به چنگ آورد و ساربان مورد نظر را یکه و تنها در بیابان گیر بیاورد . البته ساربانان برای این گونه مواقع راه چاره و علاجی اندیشیدند که به لیاقت و زرنگی آنان بستگی دارد . وقتی ساربان در بیابان مورد حمله شتر خشمگین قرار گرفت راه نجاتش این است که در حال فرار از شتر، لباسهایش را یکایک درآورد و به پشت سرش بیندازد .در اینجاست که شتر گول می خورد و به جای ساربان که در حال فرار است لباسی را که جلویش افتاده به دندان می گیرد و تنه سنگین خود را روی آن می مالد .

سپس مجدداً با لنگ های درازش به تعقیب ساربان می پردازد و خود را به او می رساند . ساربان یک تکه دیگر از لباس هایش را می اندازد و خلاصه به این ترتیب تا آخرین تکه لباس خود را بیرون آورده در حال فرار جلوی شتر انتقامجو می اندازد . چنانچه تا زمانی که لباس هایش تمام شد توانست خود را به آبادی یا پناهگاهی برساند بدون شک نجات خواهد یافت وگرنه مرگش حتمی است آن هم چه مرگ فجیع و دلخراشی .


87/11/12::: 4:49 ع
نظر()
  
  

دیگری مهم یا دیگران مهم در زندگی انسانی همه کسانی هستند که آدمی می کوشد تا خود را همانند آن ها کند. این مساله موجب می شود تا آدمی در پی تقلید برود و هر آن چه دیگری می خورد، می پوشد ، می نوشد  و یا می اندیشد را همانندسازی کند. این همانندسازی تا جایی پیش می رود که گاه به همذات پنداری تبدیل می شود. کودکان نیز بر اساس همین تقلید است که می کوشند تا چیزهایی را یاد بگیرند تا همانند بیش تری با بزرگ ترها داشته باشند.

نوجوانان و جوانان گرایش شدیدتری به دیگران مهم دارند و الگوبرداری در ایشان بسیار اساسی و حساس است. شخص می کوشد تا کس یا کسانی که مورد توجه هستند را در خود همانند سازی کنند تا این گونه هویت یافته و محبوب دیگران شوند.

جلب توجه دیگران و محل اهتمام  قرار گرفتن موجب می شود که در مجموعه خانواده و گروه و یا محیط اجتماعی خود دنبال کسانی برود که از نظر دیگران موفق هستند و همین کلمه موفق بودن است که دیگری مهم را برای کودکان و نوجوانان می سازد. گاه می توان ریشه این گرایش به شخص مهم و یا دیگران مهم را در محبوبیت و قدرتی جست که نوجوان می کوشد تا به آن دست آورد و به نوعی از نقص به کمال بگریزد. این کمال گرایی است که معنا و مفهوم متفاوتی میان شخصی تا شخص دیگر پیدا می کند.

از نظر برخی از خانواده ها ، پول و ثروت و یا قدرت و اموردیگری دنیوی است که کمال است و تکرار ناخواسته و یا خواسته آن در محیط خانواده و یا مدرسه و گروه موجب می شود تا شخص به سوی آن کشیده شود و کسانی را که دارای آن هستند و در نتیجه موفق ارزیابی می شوند الگوبرداری کنند

در میان نوجوانان وجوانان متدین گرایش به کمال به شکلی دیگر رخ می نماید. این گونه است که الگوهای مهم آنان به ویژه کسانی می شوند که توانسته اند که در جامعه از اعتبار خاصی برخوردار باشند.

جوانان بسیاری را می شناسم که توجه خاصی به زندگی عارفان صاحب بصیرت و چشم برزخی دارند و مجموعه کتاب هایی را گرد آورده اند که به کرامات علما و عارفان پرداخته است؛ زیرا شخص در جست وجوی همانند سازی با این دیگران مهم است.

به نظر می رسد که این عالمان و عارفان در هر مقام بلندی باشند الگوهای کاملی نیستند؛ زیرا به سبب این که معصوم نیستند می توانند راهنمای ناقص و نادرست و حتی گمراه کننده باشند. خواندن داستان های ایشان مفید و سازنده است ولی می بایست در حد استارت و روشن کردن باشد و نمی تواند راهنمای خوبی باشد.

این مشکل نسبت به افراد زنده ای که به سبب کرامت و نفوذ معنوی در جامعه به خود می خوانند شدیدتر می شود؛ زیرا گاه شده است که به تعبیر قرآن این افراد و اشخاص را به عنوان پروردگار خویش می گیرند و مدیریت پرورش روحی وروانی خود را به آنان می سپارند که به نوعی بردگی و بندگی تبدیل می شود.

به نظر می رسد که بهترین الگوی هر انسانی به ویژه مومنان همان پیامبر(ص) و معصومان (ع) است چنان که قرآن معرفی کرده است. البته این به معنای نفی الگو و اسوه سازی دیگران نیست؛ زیرا چنان که قرآن بیان داشته است ، انسان می تواند مومنانی را نیز الگوی خویش قرار دهد. ولی مساله این است که شناخت این مومنان که در مسیر کمال قرار دارند و یا کامل هستند، سخت و دشوار است.

از سوی دیگر، اینان تا جایی می تواند همراه و یا پیشوا باشند و در نهایت انسان می بایست به دیگری رجوع کند که کامل تر است. از این روست که به نظر می رسد که تنها الگوی کامل انسانی که در جست وجوی کامل مطلق است پیامبر (ص)  است؛ زیرا خداوند فرموده ا ست: لکم فی رسول الله اسوه حسنه.

ایشان نه تنها در عصر خویش بلکه برای همه آینده اسوه والگوهستند و افزون بر عمل به آموزه های قرآنی که خلق وخوی آن حضرت (ع) را تشکیل می دهد الگوی دایمی بشریت است؛ به ویژه آن که آن حضرت در نفس و جان خویش که انوار معصوم (ع) در این دنیا حضور فیزیکی خویش را ادامه می دهد و اکنون انسان ها اگر به مرتبه ای از مراتب دست یابند می تواند مستقیم آن حضرت (عج) را الگوی خویش قرار دهند.

داستان الگوبرداری از حضرت (عج) همانند داستان ملک الموت است. به این معنا که ملک الموت تنها برای مرگ برخی حضور مستقیم پیدا می کنند و در دیگر موارد نمایندگان حضور می یابند. بنابراین اگر کسی در مسیر کمالی از نمایندگان امام معصوم (عج)  استفاده کند می تواند امید داشته باشد که در مراتب عالی به طور مستقیم زیر نظر آن حضرت (عج) قرار گیرد و از وی بهره مند شود.


87/10/24::: 2:2 ع
نظر()
  
  

پیش از انسان ها تنها جنیان بوده اند که در زمین می زیستند. پس از آفرینش حضرت آدم (ع) هنگامی که وی به سبب خوردن از میوه درخت ممنوع به زمین هبوط کرد، مدت بسیاری را در زمین زیست. از آن زمان تاکنون بر این انسان هبوط کرده از بهشت آدم زمانی بسیار گذشته است. با این همه این نسل کنونی موجود در زمین خاکی هر چند از همان نسل آدم هستند ولی تفاوت های مهمی نیز با نسل آغازین دارند که گاه در شکل و اندازه و گاه در فکر و اندیشه و گاه در عمر ایشان کاملا مشهود است. بر این اساس از نسل آدم (ع)  تاکنون با آن که دوره های چندی گذشته است ولی هیچ شکی نیست که نسل کنونی از ذریه انسان های پیشین هستند با این همه در طول زیست انسان در زمین هماره در حال تغییر بوده اند.

به این معنا که دوره های بسیاری بر انسان گذشت تا انسان کنونی از آن انسان های نخستین به شکل کنونی با اندیشه و قد و عمر متفاوت به وجود آمده است.

شاید بتوان گفت که دوره نوح اغاز دوره تازه ای برای نسل جدیدی از انسان ها بوده است. نسل های انسانی همانند دوره های زمین شناسی با خصوصیات و ویژگی های خاص خود بوده است. اگر بخواهیم نسل های پیش از دوره نوح (ع) را نام گذاری کنیم می بایست به دوره نسل انسان هایی اشاره کنیم که نسناس ها نامیده می شوند و سپس به دوره ای که از آن به دوره ناس ها اشاره می شود. انسان های کنونی ذریه ای از ناس بوده اند.

از میان نسل ناس ها تنها ذریه و فرزندان نوح باقی ماندند که با شرایط جدید زیستی سازگار شوند و توانستند باقی بمانند. از این رو قرآن از نسل ها و امم ( دوره های زمین شناسی انسان ) سخن گفته و نسل کنونی بشر را از نسل نوح و فرزندان وی دانسته است. این همان چیزی است که به نوح (ع) ابوالبشر ثانی یاد می شود.

ناس ها که پیش از دوره ما می زیستند بسیار به انسان های کنونی شباهت داشته اند ولی با تغییرات شگفتی که در دوره نوح و پس از وی در زمین رخ داد تنها ناس هایی باقی مانده اند که از نسل نوح (ع) بوده اند؛ زیرا سازگاری بیش تری با محیط جدید زیست زمین داشته اند.

قرآن انسان کنونی را ناس می نامد؛ زیرا این ها نیز باقی مانده از نسل پیشین هستند هر چند که همه از حضرت نوح (ع) بوده اند ولی مادرهایشان متفاوت بوده است. این تفاوت هایی که در نسل های کنونی به چشم می خورد به سبب تاثیرات ژنیتک مادرهایشان بوده است؛ زیرا حضرت نوح که بیش از هزار سال زیست و حدود نهصد و پنجاه سال پیامبری کرد دارای چند همسر بوده است که یکی از ایشان حتی به آن حضرت خیانت کرده است و قرآن از او در کنار زن لوط پیامبر(ع) به عنوان زنی نابکار یاد می کند.

به هر حال نسل کنونی که از آن به دوره آخرالزمانی یاد می شود کامل ترین نسل بشر از زمان نزول حضرت آدم (ع) به زمین بوده است و این گونه نیست که تاریخ تحریف شده یهودی آن را به هفت تا هفتاد هزار سال محدود کرده است؛ زیرا از زمان حضرت آدم تا زمان ما بیش از هزاران سال و به تقریب یک میلیون سال می گذرد..

 


87/10/3::: 9:23 ص
نظر()
  

انسان موجودی با هدف خاص و حکمت آفریده شده است. دست کم دو هدفی که با یک دیگر همپوشانی دارند مورد تاکید قرآن است که عبودیت و ربوبیت خلافتی است. به این معنا که هدف از آفرینش انسان در آیه 56 سوره ذاریات عبودیت و در آیه 30 سوره بقره خلافت ربوبی دانسته شده است. انسان در عبودیت است که به مقام خلافت ربوبی دست می یابد. از این روست که هر دم از دم زندگی وی ارزشی و مهم است. خداوند در سوره والعصر به زمان سوگند و قسم می خورد و انسان را در حالت خسران و زیان دایمی و همیشگی نشان می دهد مگر آن که ایمان آورده و کارهای نیک انجام داده و دیگران را به این سوی حق و ایمان وصبر دعوت کند.

در حقیقت انسان با ایمان واقعی و کارهای نیک یعنی دو بال کار و اندیشه است که می تواند از خسران و زیان دایمی رهایی یابد و از هر دم زندگی خویش به درستی بهره گیرد و در طریقت عبودیت به مقام کمالی ربوبی دست یابد و خلافت ربوبی خداوندی بر هستی را به عهده گیرد.

از این روست که هر دم از دم های زندگی مهم و تاثیر گذار است و هر گونه ولگردی و بی هدفی زیستن مورد نکوهش آیات وحیانی خداوندی است.

در حدیث قدسی که خطاب به حضرت موسی (ع) وارد شده است ضمن سفارش به توجه به پاکی نفس و خودسازی و هم نشین با شب و نماز شب به چند مساله اساسی در حوزه عمل اجتماعی توجه می دهد که ازجمله آن ها پرهیز از لجاجت و ولگردی است. لجاجت سخنانی و رفتاری است که برای محکوم کردن دیگری از باب جدلی انجام می شود و پافشاری بر امری است که نیازی نیست آن اندازه بر آن اصرار و پافشاری شود. چنان که خنده بی جهت و بدون شگفتی و تعجب امری زشت دانسته شده است.

مساله دیگر ولگردی است که بیانگر رفتاری بی هدف است. ازاین روست که از آن پرهیز داده شده است. خداوند به حضرت موسی (ع) می فرماید: یا موسی ایاک واللجاجة و لاتکن من المشائین فی غیر حاجة و لاتضحک فی غیر عجب.

وبگردی در عصر ما یکی از کارهای لغوی است که انجام می شود. این همانند ولگردی است که رفتاری بدون در نظر گرفتن مشخص انجام می شود. هر چند که وبگردی همانند ولگردی می تواند گاهی انسان را با امور جالب مواجه کند، ولی به عنوان امری لغو زمان بسیاری را از آدمی می گیرد که همان خسران زمانی و زیان اساسی است.

بسیار از مردم وقت را طلا می دانند، در حالی که طلا و زر هر اندازه که باشد قابل بازگشت و به دست آوردن است ولی زمانی وقتی گذشت به هیچ وجه قابل بازیابی مجدد نیست و نمی توان زمان را بازگرداند. این همان خسران مبین و زیان آشکاری است که خداوند در موارد بسیاری نسبت به آن هشدار می دهد تا روزی نرسد که بگوید: ارجعونی لعلی اعمل عملا صالحا؛ مرا برگردانید تا شاید این بار کارهای نیک انجام دهم و عمر را به بیهودگی و لهو و لعب نگذارنم. اما ندای کلا (هرگز ) می‌ آید که زمان رفته را بازگشتی نیست.

پرسه زدن بی مقصد و مقصود در وبگردی همان اندازه عمر تلف کردن است که در خیابان و کوی و برزن است. انسان ولگرد و پرسه زن در حقیقت با گام برداشتن در محیط بیرونی نوعی تفریح و ورزش بدنی انجام می دهد ولی وبگرد آن چنان محو صحفه نمایش کوچک می شود که وقتی سر بلند کرد می بیند که ساعت ها از وقت و عمرش بیهوده گذشته است و دست خالی است و تنها خستگی و چشم درد و کمر درد و هزاران بیماری را برای خود با وبگردی خریده است.

خداوند بیامرزد کسی که قدر خود شناخت و از مرز خویش تجاوز نکند و بیهوده عمر خویش را به هیچ نفروشد.

 


  

فن آوری، به معنای هنر آفرینی و آفرینش هنری و فن است. فن آوری، هنر به کارگیری درست و کامل از ابزارهاست. انسان های می بایست برای بهره وری از امکانات و زمان، از فن آوری بهره گیرند. از این روست که هماره در اندیشه تکامل ابزارها و کیفیت بخشی به آن است.

در ایات و روایات نیز به این مساله توجه شده است. در سوره یوسف برای بهره وری بهتر از حفظ حبوبات در پوست اولی آن سخن به میان آمده است. نگه داشت گندم در سنبله آن خود گامی برای بهره مندی از فن آوری است؛ چنان که تبدیل میوه ها و خوراکی ها به شکل مرباجات و عصاره نیز در همین سوره برای حفظ و نگه داشت تا دوره خشکسالی نیز بهره گیری از فن آوری آن روز بوده است. سدسازی نیز فن آوری برای حفظ آب های سطحی است که در ایات چندی بیان شده است.

نگه داشت علم و دانش به شکل کتابت و یا حفظ اطلاعاتی کلی به شکل رمز و جوامع الکلم نیز در برخی از روایات مورد تصریح و تاکید قرار گرفته است. این که حضرت (ص) دانش خویش را به شکل جوامع الکلم به حضرت علی(ع) منتقل کرده است که از هر دری از آن هزاران در گشوده می شود و نیز دانش های دیگری که به صورت کلی بیان می شود همانند رمز نگاشت خود نوعی بهره گیری از فن آوری است؛ زیرا انبوه اطلاعات را نمی توان به شکل تشریحی و تفصیلی منتقل کرد. از این رو اطلاعات به شکل رمز نگاشت منتقل می شود. ظاهرا آیات نخست که از آن به شکل حروف مقطعه نوعی رمز نگاشت است.


  

ذلت به معنای خواری است و ذلیل کسی است که عزت خویش را نادیده گیرد و رفتاری دور از شان و مقام و منزلت انجام دهد.
اما در روابط خانوادگی با توجه به این که مبنای اسلامی و قرآنی در ایجاد و بقای آن، بر پایه احسان و نیکوکاری گذاشته شده است، و عشق و محبت عناصر پیوند دهنده زن و شوهر می باشد، برخی این گونه رفتارها را به دور از مقام و شان مردی دانسته و گذشت و عفو و پذیرش مدیریت محیط خانه را مصداقی از زن ذلیلی دانسته اند. این در حالی است که اگر بخواهیم، زن ذلیلی واقعی را تفسیر و تبیین کنیم می بایست گفت که آن عبارت از رفتارهایی است که بنیاد خانواده را سست می کند و زمینه را برای خروج هر یک از طرفین به سوی فجور و تعدی و تجاوز به حقوق دیگری ، فراهم می آورد.
اگر هدف از ایجاد خانه و خانواده دست یابی به آرامش است که هست، باید پذیرفت که بی احسان و گذشت و عفو چنین امری شدنی نیست. در برخی از خانواده ها زنان از توانایی عقلی و مدیریت بهتر و قوی تری برخوردار می باشند و می بایست در این مسیر او را مدیریت بخشید و سخنان عقلانی و عقلایی وی را ملاک عمل قرار داد.

اما از آن جایی که احساسات و عواطف در زنان قوی تر است کم تر به مسایل عقلانی و عقلایی توجه می کنند از این رو، در بسیاری از موارد این مرد است که می بایست مدیریت خانه و خانواده را به دست گیرد. بر این پایه، می توان گفت که هم مردسالاری و هم زن سالاری امری کلی نیست و می بایست بر اساس شرایط و مقتضیات حکم کرد. در حقیقت در مدیریت هر چیزی اصل همان شایسته سالاری است. البته اصل نخست چنان که قرآن بیان می دارد آن است که مردان بهتر می توانند مدیریت کلان اقتصادی و امور دیگر خانواده را به دست گیرند و بر پایه عقلانیت ( ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان) در مسیر کمالی خود و خانواده عمل و حرکت کنند؛ زیرا شرایط فیزیکی و ضعف عواطف و احساسات به ایشان توان آن را می دهد که ضمن حفظ حریم خانه و خانواده از هر گونه تعرضات عرضی و مالی و جانی، بر اساس عقل تصمیم گیری کنند و این مساله در حوزه بیرون از خانواده و معاملات اقتصادی کلان خود را بروز و ظهور می دهد.

البته وجود زنانی موفق در حوزه امور بیرون از خانه و مسایل اقتصادی کلان دلیل نمی شود تا آن را معیار قرار داده نسبت به همه زنان تعمیم و گسترش داد ، چنان که نمی شود اصل شایسته سالاری مرد برای این امور را کلی دانست؛ زیرا مردانی نیز هستند که نسبت به همسر خویش اگر سنجیده شوند، مردانی احساسی و عاطفی هستند و در امور عقلانی و عقلی کم تر رشد یافته اند. همان گونه که وجود زنی چون فاطمه زهرا(س) نمی تواند ملاک کلی برای حکمی کلی باشد، وجود چنین مردانی عاطفی و احساسی نیز نمی تواند ملاک برای داوری قرار گیرد.
به هر حال اگر مردی بی توجه به توانایی ها همسر و یا خودش در مسیری غیر از هدف و مقصد و مقصود خانواده و اصول تشکیلی آن گام بر دارد می توان گفت زن ذلیل است و اجازه داده است که زنی به دور از شایستگی مدیریت خانه و خانواده را در دست گیرد و خانه را به سو ی آشوب و بحران های روحی و روانی و تکاملی سوق دهد.

اصولا کسانی که از اعتماد به نفس قوی برخوردار نیستند دچار بحران هویتی شده و نمی توانند مسئولیت های خویش را به درستی انجام دهند.

این دسته افراد حتی برای زنانی که نقش زن سالاری را به عهده می گیرند غیر قابل قبول و پذیرش هستند و زنانی که اقدام به مدیریت می کنند و خود برخی از رفتارهایی مردسالارانه را به نمایش می گذارند از این مساله رنج می برند که چرا همسر وی نمی تواند مسئولیت مردی خویش را به درستی انجام دهد و مسئولیت خویش را به دوش طرف مقابل می افکند؟

البته هستند زنانی که خوی مردانگی داشته و نسبت به همسر خویش از اعتماد به نفس بیش تری برخوردارند و توانایی های بیش تری از جهت ذاتی و یا اکستابی دارند و بهتر می توانندحتی امور اقتصادی بیرون خانه را بگردانند. این ضعف و سستی در برخی از مردان برای انجام مسئولیت های خویش و نیز توانایی همسر در انجام آن موجب می شود که نقش های گاهی جا به جا شود و مساله زن ذلیلی پدید آید.

به سخن دیگر دو نوع زن ذلیلی را می توان تصویر و ترسیم کرد: زن ذلیلی توهمی که به سبب رفتارهای عاطفی و احسانی از سوی مردان برای حفظ کرامت و حرمت خانواده انجام می گیرد و زن ذلیلی واقعی که به سبب ناتوانی مرد در انجام مسئولیت های خود و قدرت و توانایی زن در انجام مسئولیت های زندگی بروز و ظهور می کند.

به نظر می رسد که زن ذلیلی واقعی نوعی اختلال در انجام مسئولیت ها از سوی یک عضو خانواده تحقق می یابد و اگر مرد به درستی از انجام مسئولیت های خویش بر آید چنین حالتی پیش نمی آید.

برای تصحیح بینش و نگرش مردم نسبت به این رفتار و داوری اجتماعی بهتر آن است که هر یک از زن و شوهر نسبت به یک دیگر سنجیده شوند؛ زیرا اگر همین مرد در کنار زنی دیگر قرار گیرد شاید از نظر عاطفی قوی تر باشد و از نظر مدیریتی سست عنصرتر جلوه کند؛ در حالی که در کنار همسر خویش مردی قوی و با اراده و مدیری موفق نشان می دهد. بنابراین نمی توان با توجه به خصوصیات و روحیات خود حکمی را نسبت به خانواده دیگری داشت. بنابراین داوری را می بایست به دور از این ملاک ها و معیارها انجام داد و به خود همسران و توانایی های شخصی آنان مراجعه کرد.

پس نمی توان گفت که مدیریت یافتن زنی به معنای زن ذلیلی است و مدیریت داشتن مردان به معنای اقتدار و عزت است؛ زیرا اگر عزت و اقتداری نتواند مدیریت شایسته پدید آورد و اهداف خانه و خانواده را تحقق بخشد،عزتی پوچ و بیهوده است.

 


87/8/25::: 4:40 ع
نظر()
  

هنگامی که تاریخ عصر قاجاری را مطالعه می کردم از این که برخی مردم این دوره پول های هنگفتی می دادند تا برای خود عناوینی چون معین الدوله و مشیر الدوله و یا امین التجار و عضد السلطنه و مصدق السلطنه تهیه و خریداری کنند به این حماقت ایشان می خندیم که این همه پول و مال بی زبان را می دهند که لقبی برای خود خریداری کنند.

مسابقه خرید عناوین رسمی چنان افزایش پیدا کرده بود که گاه عناوین و مناصب کم می آمد به ویژه این که مناصب نسل در نسل می ماند و کلب السلطان و حتی ملیجک ( همان گنجشک به لری و میلجا و یا میلجه گیلکی ) نیز عناوین نادر و پر بهایی بود که برخی برای دست یافتن بدان سر و دست نیز می شکستند.

این بود تا به یمن قدوم دانشگاه های انتفاعی و غیر انتفاعی و با نرخی آزاد و دولتی، برخی از صاحب منصبان بی مدرک و نام و نشان خواستار عناوین کارشناسی و ارشد و دکترا شدند. در همان آغاز دانشگاه هاوایی به شکل هوایی مدرک را از آمریکا ارسال می کرد و شخص می توانست ناخوانده کلی مدرک در رشته های مختلف برای خود تهیه کند که از آن جمله بر پایه راپورت رسمی نهاد غیر رسمی دادگستری بیش از 8 هزار نفر به این مقامات ومدارک ارسالی دست یافتند و حتی برخی از مدارس دولتی از فنی و یا غیر فنی گرفته تا نظری و عملی اقدام به فروش رسمی مدرک کردند و کلی از مردمان را به این جوازات عبور دلخوش داشتند.

گفتم به حتم که اینان دارندگان علمی هستند که به تجربت چون دندانپزشکان تجربی حصول کرده اند و نیازمند مدرک پاره ای هستند که خود را معرفی کرده و به خلق بشناسانند.

این گذشت تا برای این بنده علت اشتیاق وافر خرید و فروش مدرک به اقسام وانواع در حوزه های علم و دانش دین و دنیا سوال بر انگیز شد و به مجلس افتضاح و استیضاح برده و حکم را به استنطاق کشاندم که حکمیت نماید که این ذوق و اشتیاق از بهر چیست؟  چرا مردم زمانه ما نیز همانند عصر قجری در پی قهوه قجری هستند تا کام خویش را تلخ و شیرین کنند؟

تا این که نقش این مهم آشکار شد و دریافتم که این مجاملات و در و دیوار زدن از بهر چیست؟ اگر این عناوین افتخاری و این پارگان مدرک بی اعتباری نبود که هر پدر سوخته ای منصبی را غصب نمی کردی و مملکت را به چنین روزی نمی افکندی.

همین یاران غار خویش که در خواندن متن سواد دست خطی فرومانده بودند، در پشت میزهایی یافتم که برای رسیدن بدان می بایست از هزار راهرو تنگ و آن چنانی گذشت و به هزار حاجب پاسخ داد تا به ایشان رسید.

ایشان را از درآمد همان است که در مغز ما نیاید و نگنجد و چنان بهره ای از جیفه دنیا بر گرفته اند که لحاف زر دوز چند نسل شود.

بدتر این که ایشان را در مقامات دستی دراز بوده و همه مملکت به دانش ناداشته خود مدیریت می کنند. هر کسی عنوان دکتری و مهندسی خریده در بخش های مدیریت عالی تکیه زده و کارشناسانه کشور را به هر سویی که خواسته می برد.

اکنون دانستم که این عناوین در عصر قجری و پجری و هجری چه می کرده و چه ها می کند. اگر که برای آنان در آغاز هزینه ای چند میلیونی داشته ولی در نهایت برای ایشان درآمدی میلیاردی داشته است و از مناصب هر آن چه خلق عظیم به سال ها خورد ایشان به یکباره خورند و درد مردمان به یکبار چاره کنند و جان از ایشان به سلامت ستانند که مرگ را چاره هر درد بی درمانی است. از این روست که صاحبان دکترای افتخاری و خریداری، از وزیر و نیم وزیر و نیم تنبان وزیر و معاونت گرفته تا استادان دانشگاه و شبه دانشگاه  ، آن را در نسخه ای پیچیده به ملت دهند تا آب آن خورند ، برای خود حرمت خرند و برای مردمان مرگ فقر و ناداری آورند که سلامت خلق و ملت در این،  و شکوه و جلال امیران مدرک خر و مدرک خور در آن است.

باشد که از چنین تجربتی که آموخته ام شما را یاد باشد که در ازمنه آتیه فکر آتیه خانم باشید و از همین امروز به هر حیلت و چاره شده دست کم عنوان خرک السلطان را خریده که در آینده این نیز به درد نوادگان و نبیرگان ندیده هفتگانه تان خورد.

دل خوش سیری چند

 


  
  
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >