سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند می فرماید : گفتگوی علمی در میان بندگانم دلهای مرده راحیات می بخشد؛ آن گاه که در آن به امر من برسند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :385
بازدید دیروز :568
کل بازدید :2038633
تعداد کل یاداشته ها : 1984
103/2/7
2:15 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

شاید خوش خویی بهترین صفت انسانی باشد که صفتی برتر از آن وجود نداشته باشد. ازاین روست که خوش خویی را بهترین خلق بشر و مهم ترین علت تعالی بشر و عامل جلب و جذب دل ها دانسته اند. از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: العبد لیبلغ بحسن خلقه عظیم درجات الاخرة و اشرف المنازل و انه لضعیف العبادة‌ و ان العبد لیبلغ من سوء خلقه اسفل درک جهنم؛ به درستی که بنده به سبب اخلاق خوب به درجات بزرگ آخرت و بالاترین منزل ها می رسد در حالی که عبادت او ضعیف و اندک است. این در حالی است که بنده به سبب اخلاق بد و زشتی که دارد به پایین ترین درجات دوزخ می رسد.(المحجة‌ البیضاء ،‌ فیض کاشانی، ج 5 ، ص 93)

خداوند در قرآن می فرماید که علت جذب دل های مردمان به سوی پیامبر(ص) خلق خوش وی بوده است که خود از آن به خلق عظیم یاد می کند و می فرماید: وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ( قلم آیه 4). همین خوی بزرگ و منش خوش وی بوده است که مردمان را گرداگردش پروانه وار جمع کرد ؛ در حالی اگر می خواست با تمام ثروت های زمین دل های مردمان را به سوی خود بکشاند شدنی نبود: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ؛ به سبب رحمت خداست که تو با آنها اینچنین خوشخوی و مهربان هستی اگرتند خو و سخت دل می بودی از گرد تو پراکنده می شدند پس بر آنها ببخشای و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با ایشان مشورت کن و چون قصد کاری کنی بر خدای توکل کن ، که خدا توکل کنندگان را دوست دارد( آل عمران آیه 159)

پیامبر گرامی(ص) در سفارش های خویش می فرماید: انکم لن تسعوا الناس باموالکم فسعوهم ببسط الوجوه و حسن الخلق ؛‌ هرگز شما نمی توانید با اموال خود پاسخ گوی نیازهای همه مردم باشید و رضایت و خشنودی آنان را جلب کنید پس با گشاده رویی و خوش خویی آنان را خشنود کنید.(بحارالانوار، ج 71 ، ص 349)

همین خوش خویی پیامبر(ص) بود که دشمنان را به سویش می کشاند و اسیر و بندشان می کرد. بسیاری از دشمنان پیامبر(ص) از کسانی بودند که به سبب خوش خوی آن حضرت اسلام را پذیرفتند و دست از کفر و عناد و الحاد کشیدند.

آن حضرت نیز نه تنها بیان می کرد که هدف و فلسفه بعثتش اتمام و اکمال مکارم اخلاقی است (المحجة البیضاء ،‌ج 5 ، 89) بلکه دیگرانی که اهل این کار بودند به عناوین مختلف تشویق و ترغیب می کرد. در کتب تاریخی و روایی آمده است که در سال نهم هجری حضرت پیامبر(ص) به امیرمومنان (ع) دستور می دهد تا به جنگ قبیله حاتم طایی برود. درآن سال ها سرپرستی و ریاست قبیله به عدی بن حاتم رسیده بود. سپاه امیرمومنان(ع) قبیله طی را شکست سختی داد و عدی به شام گریخت و خواهرش و دیگران اعضای باقیمانده قبیله اسیر و در بند شدند. (سیره ابن هشام ، ج 4، ص 225)

هنگامی خواهر عدی به تلاش چند توانست نزد رسول خداوند بار یابد خطاب به آن حضرت (ص) گفت: یا محمد هلک الوالد و غاب الرافد. فان رایت ان تخلی عنی و لاتشمت بی احیاء‌العرب فان ابی کان یفک الغانی و یحفظ الجار و یطعم الطعام و یفشی السلام و یعین علی نوائب الدهر؛ ای محمد! پدرم حاتم طایی از دنیا رفت و و نگهدارنده ام گریخت. اگر مصلحت می دانی مرا ازاد کن و سرزنش قبائل عرب را از من دور ساز؛ چون پدرم بردگان را آزاد می کرد و از همسایگان نگهبانی می نمود و به مردم غذا می داد و آشکارا سلام می کرد و طرفدار صلح بود و در حوادث تلخ روزگار به مردم کمک می رساند.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: یا جاریة هذه صفة‌ المومنین حقا لوکان ابوک مسلما لترحمنا علیه ؛ ای کنیز این صفات همان صفات مومنان راستین است. اگر پدرت مسلمان بود بر او رحمت می فرستادم.

آن گاه به مسئولان امر فرمان داد تا وی را آزاد کنند: خلو عنها فان اباها کان یحب مکارم الاخلاق؛ به احترام این که پدرش ارزش های اخلاقی را دوست می داشت او را آزاد و رها کنید.(زهر الربیع ص 89)

امیرمومنان علی (ع) سفارش می کند که با مردم با خوش رویی و خوش خویی رفتار کنید تا اگر مردید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید خواهان معاشرت با شما باشند: خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بکوا علیکم و این عشتم حنوا الیکم(نهج البلاغه ، ص 1092)

 


  

در روایت شیعی برای شهر مقدس قم برکات و آثاری را بیان کرده اند که گاه اختصاصی آن می باشد. اگر شماری چند از شهرها و حتی کشورها در آیات و روایات ، مقدس وپاک شمرده شده اند که از آن جمله می توان به کشور فلسطین و یا شهر بیت المقدس و مکه و مدینه و کوفه و قم ، اشاره کرد ولی شهر قم دارای اختصاصاتی چون عش آل محمد (ص) و آشیانه ایشان می باشد. اگر مکه شهر خدا و مدینه شهر پیامبر خدا (ص) و کوفه شهر امیر مومنان علی (ع) و ولی عصر (عج) می باشد، شهر قم شهر همه امامان معصوم (ع) است.

از دیگراختصاصاتی که برای این شهر بر شمرده اند می توان به پاداش مضاعف برای نمازگزاران و عبادت کنندگان در این شهر سخن گفت. در روایتی از امام علی بن موسی الرضا(ع) آمده است که خوابیدن در شهر قم عبادت است. بنابراین کسی که در این شهر عبادت می کند و از خواب خویش می زند و به نماز شب می پردازد، پاداشی دو برابر خواهد داشت. از این رو می توان وضعیت آن را همانند ماه رمضان دانست که پاداش و گناه در آن دو برابر می باشد و یا همانند ماه های حرام است که گناه در آن نیز دو برابر است.

از دیگر اختصاصاتی که برای شهر قم گفته اند این که  فشار قبر ندارد. این سرزمین به گونه ای است که به برکت نام اهل بیت (ع) و این که شهر آنان است مردگانش در امنیت از فشار قبر هستند. از رسول خداوند (ص) روایت است که هر کسی که بمیرد گرفتار فشار قبر است. داستان فشار قبر بن معاذ معروف و مشهور است که به سبب اذیت و آزار زن خود در خانه با همه مقام و عظمتی که داشت گرفتار فشار قبر شد.

با این همه برخی از مردمان مخلص و پاک و انسان های کامل گرفتار فشار قبر نمی شوند، چنان که برخی از سرزمین ها به گونه ای است که در آن جا فشار قبری برای حتی کافران و گناهکاران نیست و آنان به برکت دیگران در امنیت و آرامش هستند؛ چنان که مردمان برخی از شهرها به سبب انسان های مومن و کاملی از بسیاری از بلایا در امان می باشند که حکایت شیخ بهایی و اهل اصفهان در افواه مردمان مشهور و معروف است.

کسانی که در شهر قم دفن می شوند به اعتبار نام اهل بیت (ع) از فشار قبر در امان هستند. می گویند دو نفر در بیابان با هم بودند. یکی از ایشان که مقدس و زاهد بود به دیگری که جوانی بود گفت : بیا دعا کنیم تا ابری بر سر ما قرار گیرد واز تابش آفتاب در امان مانیم. جوان گفت : من که در پیشگاه خداوند آبرویی ندارم پس تو خود دعا کن و من آمین می گویم. زاهد دعا کرد و جوان آمین گفت و کم کم ابری پدیدار شد و بر سر ایشان سایه افکند. با هم مدتی رفتند تا به دو راهی رسیدند. از هم خداحافظی کردند و جدا شدند. هنوز چند گامی نرفته بودند دیدندکه ابر بر سر جوان سایه افکنده و با او می رود. زاهد پیش دوید وگفت: تو که گفتی پیش خداوند آبرو و ارج و قربی نداری پس چگونه ابر به دعا و آمین تو پدیدار شد. جوان حکایت خود را بگفت که از گناهی بسیار زشت خود را نگه داشت و توبه کرد.

این داستان نشان می دهد که چگونه اشخاصی به اعتبار دیگران از نعمت و برکت استفاده می کنند و از سایه ابر دیگری سود می برند. مردمان کافر و فاسقی که در شهر قم دفن می شوند به اعتبار نام اهل بیت (ع) و قداست آن برای مومنان بهره می برد و از این یک قلم عذاب الهی در امان می مانند و فشار قبری نخواهند داشت. هر چند که عذاب های دیگری خواهند داشت. در حقیقت به شفاعت خاک اهل بیت (ع) است که فشار قبر از همگان از کافر و مومن فاسق و گناهکار برداشته می شود.


  
  

چند سالی در نزدشان زانو ادب زمین زدیم، ولی چون دل هایمان زنگار بسته بود و زمینی شوره زار و عزاز و عرف داشتیم، هیچ بارانی از اشک شوق و اشتیاق و فراق ایشان بر آن ننشست و هیچ گیاهی در آن سبز نشد و نرویید. این گونه شد که سال هایمان به حسرت گذشت و انگشت ندامت به دندان طمع گزیدیم و چیزی را خواستیم که بیرون از دایره وقوفی ما بود و این گونه شد که از حد لایقف به حد یقف در دایره نزول و صعود چون خری در گل ماندیم. مگر نه این است که از هزاران مرغ تنها سی مرغ به مقصد رسیدند و چون در خود نگریستند تنها سیمرغ را دیدند. پس چه انتظاری از ماست تا به مقام وحدت وجودی حقیقی دست یابیم درحالی که هنوز در اندیشه و پندار سی مرغ هستیم و از فنای و وحدت حقیقی جز هوس زودگذر چیزی نمی دانیم و نمی جوییم که این یا به نام است یا نان.

هر گاه در درس به سکوت می نشست گمانمان آن بود که مطلب را فراموش کرده است ولی چون می نگریم می بینیم که در سیر ملکوتش، حضور حاضران را به حضور حاضری دیگر پیشکش کرده و به محضری دیگر رفته و به مرگ اختیاری جان ازتن بر آورده و به فنای ذات زانوی تلمذ به ساحت " و علم  آدم الاسماء‌ کلها " زده است. اکنون چنان خواسته است که همه حضرات را حاضر باشد. پس در مدرس فاطمیه بود و شاگردان پروانه وار به دورش حلقه بسته بودند ولی او هیجده هزار و یا بیست و چهار هزار عالم و یا بی نهایت عوالم را سیر می کرد و تنها چشمانش در حدقه ای می گردید و حضورش را در حلقه می نمایند.

شاید در غربت غریب کسی بود تا کشف های پس پرده مرگ اختیاری اش را بگوید ولی چه کسی می توانست تاب این همه را داشته باشد و خوشه ای از بی نهایت بر گیرد؟ آیا جز صمت و سکوت وی را چاره ای بود. اگر سخن می گفت متهم به جنون و دیوانگی بود و اگر نگوید متهم به کتوم و کتمان و یا بدتر از آن به بخل می شد.

کسی به خشونت متعرض وی می شود و را به دکان داری متهم می سازد و این که پروانه ها گرد می آورد تا شمع نماید و عرفان را تابلوی دکان خان کند و چه دانست آن متعرض که این پروانه ها به نوری گرد آمدند هر چند که توان تن به آتش زدن ندارند و تنها مدعیان این ره هستند که زمانه بر نمی تابد حتی سخن از عالمان عمل را چه رسد که برتابد عمل بر این سوختن و ساختن را؟

بی گمان او مستاجر تن بود چنان که در خانه استیجاری حضرتش می نشست. زمانی تنی را به اجرتی به حکم دایره نزول خرید تا جانش را بر رهواری سوار سازد و پر پرواز را دریابد. تن رنجورتر از آن بود که جانش را برتابد. این گونه بود که جز استخوانی نبود و هر دم فرو می نشست از بزرگی و عظمت جان که به نفخ الهی در وی دمیده شده بود. هر آن چه را می دانست به تن بار می کرد تا جان را عروج دیگری فراهم آید و دایره انا لله وانا الیه راجعون را به مرگ اختیاری کامل کند و فنای ذات و لقاء‌ الهی را پیش از آن که فنای مرگ اجلی در بر گیرد فراهم آورد.

بر این باور بود که هر دانشی به عملی به بار می نشنید و با هر عملی علم زاده می شود. این گونه است که علم اجمالی به عملی علم تفصیلی می شود و دانش حصولی به کاری دانش حضوری می گردد و علم برون علم شهود و درون می شود و پرهای پرواز شاهین آسمانی استواری می یابد.

شاهد بزم عشق هر چند که بر آستانه ساقی نشسته بود ولی در نرد عشق باخت و شاهدبازاری شد که آسمان به فقدان زمینان بر او گریست و هوای به عروجش بر آشفت. آن گاه که آهنگ کوچ زدند زمین در آشوب شد و آسمان به زمین آمد و فرشتگان آسمان را از انبوهشان چنان پر کردند که شهر سیاه پوش شد. ابر به اضطراب آمد و خاک به آسمان پاشید و آسمان به زمین فرو افتاد تا این غم را برای زمینان سوگوارانه آسان سازند و دگرگونی شگرفی را اخبار کنند. تنها شاهدانی از غیب بودند که درک معنا کردند و جان سوختند.


88/2/30::: 10:41 ع
نظر()
  
  

هر چند که جنون و دیوانگی به معنای فقدان عقل و پوشش آن است، ولی گاهی جنون و دیوانگی عین عقل و هوش است. مگر نه این است که عاشقان را مجنون گفته اند؟ و مگر نه این است که در روایات آمده " اکثراهل الجنة البلهاء و المجانین؛ بیش ترین مردمان بهشت را ساده لوحان و دیوانگان تشکیل می دهند؟ پس چرا دیوانگی را خوار و سبک شماریم و گاهی دل به جنون نسپاریم و راه دیوانگان و ساده دلان را نپیماییم؟

خداوند در قرآن بیان می دارد: مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ؛ خدا در درون هیچ مردی دو قلب ننهاده است( احزاب آیه 4)

حال که انسان یک قلب دارد نمی تواند جز یک معبود و معشوق بیش تر داشته باشد. از امام صادق (ع) روایت شده که فرموده است: القلب حرم الله فلاتسکن حرم الله غیرالله ؛ قلب حرم خداوند است و در حرم او غیر او را ساکن مکن.(بحارالانوار،‌علامه مجلسی ،‌ج 70، ص 25)

اگر خدای هستی که همه چیز و همه کس را آفریده و بهتر از هر کسی پروردگاری می کند و اگر این خدا ، یکتا و یگانه است و انسان نیز تنها یک قلب دارد که بتواند در آن کسی را دوست بدارد و منزل دهد،‌ پس چگونه است که به خود جرات می دهد که کسی دیگری را ساکن این خانه کند و یا بدتر آن که خدا را جا ندهد و هرکس و ناکسی را به درون آورد و سکونت دهد؟

از امیرمومنان(ع) روایت شده که راه رسیدن به کشف الغطاء‌ و منزلت انسان کامل آن است که جلوی در خانه دل نشسته و اجازه ندهیم هرکسی وارد این خانه شود.

این در حالی است که ما تنها مدعیان عشق و دیوانگی هستیم و نه تنها در یکتاپرستی و یگانه خواهی به دروغ رفته  ایم بلکه دوگانه و یا چندگانه پرستانیم که خود را به نیرنگ فریفته ایم.

دل در گرو عشق دیگری داریم و مدعی عشق و جنون هستیم و لاف " قد شغف حبا" چون زلیخا بر می داریم. داستان ما حکایت آن گنجشکی است که عشق همسر می خواهد در حالی که دل در گرو عشق دیگری دارد.

در روایت آمده است که روزی حضرت سلیمان(ع) گنجشک نری را دید که به گنجشک ماده می گوید: چرا خود را از من باز می داری و بی اعتنایی می کنی ، در حالی که من اگر بخواهم تاج و تخت سلیمان را به نوکم گرفته و در دریا اندازم. (ان سلیمان علیه السلام رای عصفورا یقول لعصفوره : لم تمنعین نفسک منی ؟ ولو شئت اخذت قبة‌ سلیمان بمنقاری فالقیتها فی البحر)

حضرت سلیمان(ع) تبسم کرد و هر دو را خواست و به گنجشک نر گفت: آیا می توانی چنین کاری بکنی؟

گنجشک نر گفت: خیر ای پیامبرخدا؛‌ ولی خوب استکه مرد از قدرت خودش در نزد همسرش تعریف کند و کاری کند که در نزد همسرش بزرگ و با اقتدار جلوه کند. از ا ین روست که من این جمله را گفتم. و البته عاشق نسبت به آن چه می گوید سرزنش نمی شود.

پس حضرت سلیمان (ع) رو به گنجشک ماده کرد و گفت: چرا از او کناره می گیری در حالی که تو را دوست می دارد؟

گنجشک ماده گفت: او مرا دوست نمی دارد بلکه تنها ادعای عشق و دوستی می کند؛ زیرا با وجود من یکی دیگر را دوست می دارد.(فقالت: یا نبی الله انه لیس محبا و لکنه مدع لانه یحب معی غیری.)

حضرت سلیمان (ع) با شنیدن این کلام از گنجشک ماده متاثر شد؛ زیرا دانست که عشق و محبت می بایست خالص باشد و دیگری برندارد.(بحارالانوار ، علامه مجلسی ، ج 14 ، ص 95)

انسان عاشق خداوند یکتا می بایست این گونه باشد و تنها با خدا مونس باشد و عشق خود را به او تقدیم دارد و در این خانه یگانه دل تنها آن یکتا و یگانه را سکونت دهد. اگر این گونه عمل کند به آرامش و سکونتی دست می یابد که به هیچ چیز دیگر آن را عوض نمی کند.

در روایت است که امیرمومنان علی (ع) فرمود: من آنس بالله استوحش من الناس؛ هر کسی با خدا مونس شود ازمردم می رمد.(غرر الحکم ص 635)

اگر دل آدمی متوجه خدا شد و دیگری را پذیرا نشد آن زمان است که دل به یاد خداوند آرام می گیرد و زندگی بر او آسان می شود. (طه آیه 124 و نیز رعد آیه 28)

بسیاری از مردم خود را گرفتار بدبختی ها وسختی ها و تنگدستی ها می بینند و آرزو دارند دمی دل هایشان آرامش یابد و برای به دست آوردن آن به هر چیزی چنگ می زنند در حالی که خداوند در آیه 124 سوره طه می فرماید که اینان سراغ دعا گم کرده اند و به جای آن که همه چیز را در یاد خدا و ذکر او بجویند به جای دیگر می روند و خود را به سختی می افکنند.

در روایتی از امام صادق آمده است: ان الله عزو جل یقول : من شغل بذکری عن مسالتی اعطیته افضل ما اعطی من سالنی؛‌ خداوند می فرماید هرکس خود را به ذکر من مشغول دارد و خواسته خود را به ذکر من فراموش کند ،‌ به  او چیزی بهتر از آن چه درخواست کننده می خواهد می بخشم .(اصول کافی،‌ کلینی ،‌ ج 2 ، ص 501)

بنابراین اگر حتی نیاز و حاجتی داریم به جای گفتن آن ، اگر خود را تنها به عشق او متوجه سازیم می توانیم امیدوار باشیم که بهتر از آن چه خواسته در دل داریم به دست آوریم .

در داستان حضرت مریم که قرآن گزارش می کند آمده است که آن حضرت(س) که هماره در محراب عبادت بود و تمام شبانه روز خویش را وقف خدا نموده بود،‌ از روزی آسمانی می خورد. از این روست که حضرت زکریا(ع) از وی می پرسد که این خوراک و طعام از کجا آمده است؟ آن حضرت(س) پاسخ می داد که این ها همه روزی پروردگارم است که بی واسطه برای او فراهم می آورد: فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَـذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ ؛ پس پروردگارش آن دختر را به نیکی از او بپذیرفت و به وجهی پسندیده پرورشش داد و زکریا را به سرپرستی او گماشت و هر وقت که زکریا به محراب نزد او می رفت ، پیش او خوردنی می یافت می گفت : ای مریم ، اینها برای تو از کجا می رسد ؟ مریم می گفت : از جانب خدا ، زیرا او هر کس را که بخواهد بی حساب روزی می دهد(آل عمران آیه 37)

اما هنگامی که حضرت مریم (س) فرزندش را به دنیا آورد خداوند به وی فرمان داد تا برای کسب روزی خویش حرکت کرده و درخت خرما را تکان دهد تا ازآن درخت خشک خرما تازه و رطب بر زمین ریزد: وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا؛ نخل را بجنبان تا خرمای تازه چیده برایت فرو ریزد.( مریم آیه 25)

در تفسیر آمده است که حضرت مریم (س)‌ پس از آن که این خطاب آمد که برخیز و درک را بجنبان تا خرما تازه بر تو فرو ریزد،‌ به خداوند عرضه داشت : بار خدایا پیش از این خودت روزی مرا در محراب حاضر می کردی ، حالا چرا می گویی تا درخت را تکان بدهم و روزی بخورم؟

خطاب آمد: پیش از این تمام افکارت متوجه ما بود از این رو خود تمامی خواسته ها و نیازهایت را برآورده می ساختیم ولی اکنون گوشه ای از دلت متوجه فرزندت شده است ، از این رو به همان اندازه که دلت از ما جدا شده گفتیم تا برای روزی خود درخت را تکان دهی تا خرمای تازه بر تو فرو ریزد و از آن بخوری.(تفسیر اثنی عشر ،‌ج 8 ، ص 169)

بنابراین هر چه انسان خالص تر باشد و ذکر و یاد خداوند تنها ذکر و یاد او گردد، بهره بیش تر می برد و هر چه دورتر شود از بهره نیز کاسته می شود.

انسان می بایست نسبت به خداوند عاشق پیشه ای مجنون باشد و کسی دیگر را نبیند ویاد نکند تا یکتاپرست واقعی شمرده شود.

ای یکدله و صد دله ،‌ دل یک دله کن

مهر دگران را ز دل خود یله کن.

     


  
  

وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ

وای بر هر عیبجو و بدگوی دیگران!(همزه، آیه 1)

عیب جویی و عیب گویی از کارهای ناپسند و نابه هنجاری بسیار زشتی است که هیچ کس آن را بر نمی تابد. عیب جو کسی است که در جست و جوی آن است که نقص و عیب دیگری را شناسایی کرده و به رخ او کشیده و یا در نزد دیگران آشکار ساخته و شخص را بدنام و بدگونه وانمود سازد.

عیب جویی نوعی تجسس در احوال اشخاص است و از نظر اسلام بسیار زشت و زننده و گناهی قابل عقوبت و کیفر می باشد. در برخی از موارد به عنوان جرم تلقی و مجازات قانونی از حد و تعزیز به دنبال دارد.

ریشه عیب جویی را می بایست در اموری چون حسادت، کینه جویی، غرور و تکبر دانست. شخصی که در جست و جوی عیب دیگری است یا به انگیزه حسادت ا ین کار را می کند و یا در پی انتقام و کینه جویی است و یا آن که خود را برتر از دیگری می یابد و می کوشد تا با شناسایی کوچک ترین عیب ها و یا عیب نماها وی را خوار شمارد و بزرگی خود را بنمایاند.

همان گونه  که عیب جویی گناه و گاه جرم است، عیب گویی نیز گناه و در برخی از موارد جرم و بزه قانونی می باشد که مجازات را به همراه دارد. عیب جو گاهی  عیب را می جوید و می خواهد خود را آرام کند و برتری خود را به خود بقبولاند ولی عیب گو بی گمان در اندیشه تخریب وجه دیگری است.

این مسایل به ویژه در دوره های خاص در جوامع رونق می گیرد و از بازاری خوبی برخوردار می باشد و حتی روزنامه ها و نشریات زرد این گونه عیب گویی را به بهایی گزاف می خرند و به مشتریان فضول خود می فروشند. بسیاری ار مردم تنها برای ارضای خود فضولی خویش روزنامه ها و نشریات می خرند و به پایگاه های اینترنتی مراجعه می کنند.

در هنگامه ای که تنور انتخاب گرم است، عیب جویی و عیب گویی رونق بسیار می گیرد و عیب جویی به عنوان هنر برخی از روزنامه نگاران و خبرنگاران در می آید که افزون بر گناه عیب جویی مرتکب گناهانی دیگر چون اشاعه  فحشا و فاسد و غیب و تهمت و مانند آن نیز می شوند. از این روست که هم سنت بدی را به جا می گذارند که تا آخر عمرشان وبال گردنشان می شود و هم این نان بحت و سحت می خورند و آتش دوزخ را در کام خویش فرو می برند.

شگفت این که همین افراد در روز قیامت از این که در درونشان آتش افروخته شده است می نالند در حالی که این اتشی است که خود به جان خویش با عیب جویی و عیب گویی افکنده اند..

انسان عاقل و خردمند همان گونه که نمی پسندد تا دیگران در حق وی عیب جویی کنند و عیب هایش را آشکار و بیان نمایند همان گونه نیز نمی پسندد تا در حق دیگری عیب جویی کند و عیب گویی نماید؛ زیرا عاقل هر آن چه را بر خود نمی پسندد بر دیگری نیز نمی پسندد.

اما اگر کسی در حق دیگری عیب جویی کند امیدوار باشد که دیگری نیز در حق وی چنین خواهد کرد و خداوند پاداش رفتار زشت وی را هم در دنیا و هم آخرت به زودی خواهد داد.

از امیر مومنان علی (ع)  روایت  است که فرمود: «هر که عیب جویی کند عیبجویی شود و هر که دشنام دهد پاسخ شنود.»

شاعر شیرین  سخن پارسی گو همین  معنا را این گونه به  شعر و نظم در آورده و سروده است:

عیب مـــردم را مگو ای خود پرست   

عیب جویی هم به دنبال تو هست

تــــو عــیوب دیگـری ســازی بیــان

دیگـــری عیب تــــو آرد بـــر زبـــان

گر خردمندی و داری عقل و هوش         

تا تــوانی عیبهــا را پــرده پـوش

بسیاری از مردمان به ویژه در زمان های خاص چون انتخابات  تنها در اندیشه مچ گیری هستند و می کوشند تا مواردی را بیابند که بتوانند با آن خطای دیگری را بیلبند و آشکار سازند. این گونه است که گاه با عکس های به قول خودشان شکار لحظه ها عیب دیگری را برجسته سازی می کنند. زمانی را انتخاب می کنند که شخص ناخودآگاه انگشت در بینی کرده و یا به شکل خاصی ایستاده و حرکت را انجام می دهد. شکار خطا ها و برجسته سازی آن هم به عنوان عیب جویی گناه است و هم به عنوان اشاعه فحشا و منکر جرم تلقی می شود.

جالب این که برخی از نامزدهای انتخاباتی تنها در ا ندیشه عیب جویی و بزرگ نمایی کردن عیب ها و خطاهای دیگری می باشند. این در حالی است که اگر کسی بخواهد به درستی تبلیغات کند می بایست ویژگی های خود را برجسته سازد نه آن که در اندیشه کوبیدن رقیب انتخاباتی بوده و خطاهای ریز و درشت وی را شناسایی و برجسته نماید. این افراد می بایست بدانند که نمی بایست از یافتن خطا و اشتباه دیگری شاد شوند. حضرت امیر مومنان (ع)  بر اساس آموزه های وحیانی در این باره می فرماید:  از خطای دیگران هرگز شادمان مشو، زیرا تو نیز برای همیشه از خطا کردن مصون نیستی.

برای هشدار باش به کسانی که در دفاتر انتخاباتی نامزدها حضور دارند می توان آیات بسیار و روایات بی شماری را ردیف کرد ولی به حکم آن که برای عاقل و خردمند یک اشاره کفایت می کند نیازی نیست تا فهرستی از این روایات گفته و آورده شود. تنها در پایان این مطلب چند روایت از امیر مومنان (ع) نقل می شود تا هماره آرایه گوش های خردمندان شود.

امام علی (ع) درباه ابعاد و آثار عیب جویی مطالبی بسیار دارد که از جمله آن ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

* «عیبجویی از زشت ترین عیب ها و بدترین گناهان است

* «سودمندترین شناخت ها شناخت آدمی از عیوب خویش است

* سازگاری و مدارا پوشاننده عیب ها و صبر و تحملْ گورستان عیب هاست


88/2/16::: 10:52 ص
نظر()
  
  

نعمت  های  الهی در زندگی بشر آن چنان بسیار است که غیر قابل شمارش می باشد. این مطلبی است که خداوند نیز در آیاتی با تاکید بر" لاتحصی و لا تعد" بودن نعمت هایش بر آن مهر تایید زده است. با این همه برخی از نعمت ها از برجستگی و امتیاز ویژه ای برخوردار می باشند که شکر و سپاس گزاری آن، به حکم" لئن شکرتم لازیدنکم"(ابراهیم آ‌یه 7) موجب افزایش نعمت و بقا و دوام آن ها می شود.

بهترین شیوه شکرگزاری، بهره مندی درست و به جا از نعمت هاست. اگر از این نعمت ها همانند دیگر نعمت های الهی به درستی و به جا استفاده نشود، خداوند آن ها را از آدمی می گیرد و انسان در آینده  ای نه چندان دور در مقام  افسوس و حسرت انگشت ندامت خواهد گزید و نسبت به از دست دادن آن خود را سرزنش می کند.

از رسول گرامی (ص) روایت شده که به ابوذر فرمودند: یا اباذر اغتنم خمسا قبل خمس: شبابک قبل هرمک  و صحتک قبل سقمک و غناک قبل  فقرک و فراغک قبل شغلک و حیاتک قبل موتک؛ ای ابوذر! پنج چیز را پیش از پنج چیز غنیمت شمار: جوانیت را پیش  از پیری و سلامتی و صحت را پیش  از بیماری و بی نیازی را پیش  از فقر و نداری و فراغت و آسودگی را پیش از گرفتاری و اشتغال و زندگی ات را پیش از مرگ.(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 77، ص 75)

انسان تا جوان است می  تواند بسیاری از کارها را انجام دهد که در هنگام پیری شدنی نیست. از این روست که پیران هماره پشیمان هستند که بسیاری از فرصت ها را از میان برده اند و کارهایی را که به نیرو و توان جوانی می  توانستند انجام دهند،‌ فرو گذاری کرده و انجام نداده اند. پیران هر چند که طرح های بلندپروازانه در ذهن دارند ولی به سبب ناتوانی قادر به  انجام آن ها نمی باشند. از این روست که گفته اند که اگر فکر پیران در کنار توان جوان قرار گیرد ، کارهای سترگ و بزرگی به انجام خواهد رسید؛ ولی هماره جوان به اندیشه پیران توجهی نمی کند و می کوشد تا  آزموده را خود بیازماید و پیران را نیز توان آن نیست که با شور و هیجان جوانان کنار آیند و نسبت به آنان نرم و آسان گیرند. این گونه است که هر دو گروه از هم می گریزند و نمی توانند به آن چه مطلوب و مقصود است دست یابند.

بنابراین انسان می بایست قدر جوانی خویش را بداند و از نعمت های که در باطن جوانی وجود دارد، به بهترین شکل بهره گیرد؛ زیرا هنگامی که استخوان نرم شود ، موها سپید گردد و تن رنجور شود، دیگر امکان آن نیست که کارهای سخت و سنگین را به سامان رساند.

جوانانی که در جوانی راه دین و اعتدال را پیموده اند، هر چند که جوانانی انگشت شمار بوده اند وبی به موفقیت های بسیاری دست یافته اند که قرآن برخی  از آن ها را در سوره کهف و یا زندگی مردانی چون ابراهیم (ع) گزارش می کند. بندگی در جوانی، هنری  است که کار هر کسی نیست؛ زیرا آتش شهوت درون و وسوس بیرون نمی گذارد که بندگی کند و هنگامی که پیر شد آن گاه می خواهد تا خداشناس و  خداپرست شود که نه ذهن توان درک بالایی را دارد و نه تن شرایط بندگی چندانی را فراهم می آورد. این گونه است که هماره در حسرت و اندوه دانشی درست و بلند و عبودیت وبندگی کامل و تمام است که آرزویی دست نیافتنی می باشد.

سعدی در گلستان خویش حکایت مردی را می نویسد که از دریا به هراس افتاده و بی تابی می کند. هنگامی که به شور عاقل مردی وی را به دریا فکندند و با چند بار غوطه خوردن از دریا بازگرفتنند،‌ آن گاه به کنجی خزید و آرام گرفت؛ زیرا قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

بسیاری از مردمان قدر عافیت تن و سلامت آن را ندانند و به درستی از نعمت های  الهی بهره نمی گیرند. چنان مشغول دنیا می شوند که خدا و آ‌خرت از یادشان می رود. به هیچ شیوه و روشی شکر و سپاس خداوندی نمی گویند و از نعمت ها به درستی و به جا بهره نمی برند. این گونه است که خداوند به سبب آن که به این شکل و روش از خداوند اعراض کرده اند آنان را گرفتار زندگی سخت می کند و آن نعمت را از ایشان سلب می کند.

به سخن  دیگر سلب توفیق ها به سبب آن  است که شکر گزار نعمت نبوده ایم و نخواسته ایم تا از هر آفریده ای به آفریدگار واز هر نشانه ای به سرچشمه حیات و نعمت رهنمون شویم. این گونه است که به حکم" و من اعرض عن ذکر فان له معیشعه ضنکا؛ هر آن که از یاد من  اعراض کند در زندگی به سختی در می  افتد(طه آیه 125)  از نعمت محروم شده و سلب توفیق از وی می گردد.

بنابر این لازم است تا هماره نسبت به نعمت های  الهی چون سلامتی و دارایی و آسودگی و آسایش، قدردانی باشیم و با بهره گیری درست و به جا از آن ها در مسیر کمالی و خلافت الهی گام برداریم.

در قرآن آمده است که بسیاری از مردم هنگامی که مرگ ایشان را می گیرد و پرده ها از چشمان ایشان فرو می ا فتد و حقیقت هستی و ماهیت  خودساخته خویش را می بینند (ق آیه 22) تازه یادشان می آید که زندگی خویش را هدر داده اند و آرزوی محال بازگشت را دارند و می گویند که خدایا ما را به زندگی دنیا بازگردان تا کارهای نیک و پسندیده ای را انجام دهیم که پیش از این ترک کرده بودیم : حتى اذا جاء احدهم‏الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى یوم یبعثون؛ «تا آن دم که به یکى از آنان مرگ مى‏رسد مى‏گوید: خدایا! مرا به دنیا برگردانید شاید کار نیکى که ترک کردم ، انجام دهم، نه! هرگزبازگشتی در کار نیست. این سخنى است که او مى‏گوید و به سخنش گوش داده نمى‏شود و در پیش‏شان برزخى است که تا روز رستاخیز ادامه دارد» .

انسان در دنیا پنج غنمیت بزرگ جوانی،‌ سلامتی ، دارایی ، آسودگی‌ و زندگی دارد که می بایست از آن به درستی بهره گیرد و اجازه ندهد که به هدر رود. انسان مومن و خردمند کسی است که دم غنمیت شمرد. دم غنیمت شمردن به این  است که از هر چیز در جا خودش و زمان خودش بهره برد و  اجازه ندهد که فرصت ها از دست برود.

 


  
  

فرزند آدمی دشمن شیرین اوست. با آن که می داند که به عناوین مختلف وی را به رنج می افکند و به اشکال گوناگون بر او فرمان می دهد. با این همه از محبت و دوستی به این دشمن دست نمی شوید.

آیت الله حسن زاده آملی می فرمود: کودکان ما ، سرور و مولای ما هستند و بر ما حکومت می کنند و هر چه فرمان بدهند به دیده منت می پذیریم واطاعت می کنیم. علت این امر،آن است که آنان قریب العهد به مبدا و خالق هستی می باشند و روح و جانشان تازه از مبدا در جسم و تنشان دمیده شده است. از این روست که اقتدار کاملی بر انسان دارند و حتی پادشاهان را به افسار می کشند و بر پشت ایشان سوار می شوند و شاهان نیز از این که اسب کودکانشان شده اند خوشحال و مسرور هستند.

در روایت از رسول اکرم (ص) آمده است: اولادنا اکبادنا ، صغراؤهم امراؤنا و کبراؤهم اعداؤنا ؛ ان عاشوا فتنونا و ان ماتوا حزنونا؛ فرزندان ما پاره های جگر ما هستند. کوچک ترین آنان امیران ما و بزرگانشان دشمنان ما هستند. اگر زنده مانند ما را به فتنه و آزمون می اندازند و اگر بمیرند ما را اندوهگین می سازند.(تفسیر اثنی عشر ، ج 2 ، ص 30)

از این روست که خداوند در قرآن فرزندان آدمی را فتنه بر شمرده است( انفال آیه 28) و امیر مومنان (ع) به زیبر می گوید که این فرزندت عبدالله است که تو را به فتنه می کشاند و از دین بیرون می برد. این گونه شد که عبدالله وی را به سوی قیام علیه حکومت امیرمومنان (ع) کشاند و به وضع دردناک به کشتن داد بی آن که خیری از فرزندش ببرد.

آیت الله مجتهدی می فرمود: علت این که نوه آدمی برای انسان شیرین و عزیز است سه چیز می باشد: 1. اول این که بچه آدم دشمن است و بچه بچه ، دشمن دشمن است. از این روست که نوه اش را دوست می دارد. 2. دوم این که بچه بادام و نوه مغز بادام است. 3. سوم این که آدم نوه اش را پسرم صدا می کند تا خودش را جوان نشان دهد.

 


  
  

نگاه اسلامی به مرد و زن، نگاهی در درون اصالت فرد و جامعه است. این در حالی است که در فرهنگ غربی که پس از نهضت بیداری پدید آمده، اصالت فرد و لیبرالیسم در کنار اومانیسم و انسان محوری ، موجب شده تا فردیت، معنا ومفهوم دیگری پیدا کند و شخص و شخصیت زن و یا مرد در جامعه به دور از نقش واقعی آن، مورد سنجش وارزیابی قرار گیرد.

در فرهنگ غربی، هویت زن تنها و تنها به زن بودن وی به دور از نقش های اجتماعی اوست که شخصیت وی را معنا می بخشد. این در حالی است که تاکید در فرهنگ شرقی به ویژه اسلامی بر شخصیت زن است که در نقش های اجتماعی آن ظهور می یابد. این گونه است که هویت زن، در جامعه شکل می گیرد و معنا می یابد و زن می کوشد تا نقش خود را در جامعه مورد تاکید قرار دهد و پیش از آن که زن باشد می کوشد تا همسر یا مادر باشد. این گونه است که در زنان بیش از مردان، شخص به مفهوم زن بودن رنگ می بازد و شخصیت اجتماعی اوست که هویت او را می سازد. شخصیت اجتماعی همان نقش زن در جامعه کوچک خانواده است که در این جا ما از آن به همسر بودن و مادربودن سخن می گوییم.

تقابل فرهنگی

هر چند که فضای پس از انقلاب و حضور پررنگ زنان در جامعه ایرانی، زن ایرانی، به یک معنا مانند هر زن غربی مدرن برخورد می کند. از این روست که زن ایرانی در خارج از خانه تحصیلات خوبی داشته و دارای شغل است واز آخرین مدها پیروی می کند، حق انتخاب شوهر را با رضایت والدین دارد و حتی در مدیریت امورخانه و خانواده حق تصمیم گیری داشته و از نفوذ قابل توجهی برخوردار می باشد، ولی هم چنان بر اساس باورهای اسلامی و فرهنگ ایرانی خود، هویت و شخصیت خود را در زن بودن نمی جوید بلکه در نقش اجتماعی زن بودن خویش آن را می جوید. از این روست که با آن که خود را زن می یابد و می خواهد زن بودن خویش را در کنار مرد بودن نشان دهد، ولی بیش ترین تلاش وی آن است که از این زن بودن به عنوان یک نقش اجتماعی بهره گیرد. از این روست که نمی خواهد مرد باشد و همانند مرد اندیشه و یا کار کند؛ زیرا خود را مکمل مرد می داند چنان که مرد را نیز مکمل خود می یابد. این بدان معناست که نقش های متفاوتی را برای خود قایل است که مردان از عهده آن بر نمی آیند.

به سخن دیگر،‌همان اندازه که مرد بر مرد بودن خود تکیه می کند و نقش و کارویژه های خاص را برای خود تعریف می کند، زن نیز بر زن بودن خود تاکید داشته و نقش و کارویژه های خاص خود را می جوید. با این همه بیش از هر چیزی می کوشد تا خود را در نقش های خاص خود تعریف کند و هویت بخشد، نه آن که بکوشد تا با نگاهی جنسیتی ، تمایزات جنسیتی را بزداید و آن را نادیده گیرد.

به سخن دیگر، هر چند خود را در انسانیت با مرد همسان می یابد ولی زن بودن خود را نه یک مشکل بلکه یک عنصر مثبت و سازنده می یابد و می کوشد تا بر اساس آن نقش های خاص خود را تعریف و به شکل کامل از آن بهره گیرد. چنان که به مرد نیز این فرصت را می دهد تا مرد بودن خود را بپذیرد و اثبات کند و از آن برای نقش خاص وی بهره مند سازد. این گونه است که زنان ایرانی،‌ فرزندان خویش را این گونه تعریف می کنند تا ضمن پذیرش همسانی در انسانیت ، بر جنبه های زن بودن و مردبودن در راستای نقش تاکید کنند. این بدان معناست که ایرانی از مرد و زن خود را با توجه به نقش خویش تعریف می کنند. زن می پذیرد که مسئولیت خانه و خانواده در حوزه تربیت بر او عهده اوست و مادر بودن تنها به زاییدن نیست ؛ از این روست که مساله زبان مادری مطرح می شود که به معنا تربیت کامل کودک و فرزند است. چنان که پیش از تولد فرزند، نقش همسربودن را برای خود به عنوان مکمل مرد تعریف کرده است. این گونه است که زن ایرانی به آسانی همزمان مرد سالاری را به معنای این که مردان مسئولیت اصلی امور اقتصادی، و روحی و روانی خانواده را دارند، تأیید می نماید.

بر این اساس زن ایرانی هویت خود را در ایفای نقش« مادر» و«همسر» بودن می بیند تا« زن» بودن در برابر مرد بودن که در آن نگرش فرداگرایانه و تبعیض جنسیتی بسیار قوی دیده شده است. از این روست که زن ایرانی ، همانند مرد ایرانی معتقد به فدا کردن خوشی، نیازها و حتی زندگی به خاطر خانواده است. آن چه برای مرد و زن ایرانی مهم است، خانواده و نقشی است که هر یک بر عهده گرفته و مسئولیتی است که برگردن دارند.   

مرد ایرانی، مایل است که دارای همسری با تحصیلات خوب، شاغل، خوش لباس و پیرو مد، مستقل و اجتماعی باشد. هم زمان او به نگرش سنتی برخاسته از فرهنگ اسلامی ایرانی، از زن به مثابه همسر و مادر فداکار توقع و انتظار دارد تا بی ادعا از مرد خود به عنوان شوهر و پدر و در حقیقت بخش دیگر مکمل کننده خانواده، اطاعت و پیروی می کند. این گونه است که زن و مرد از نظر اجتماعی مورد ارزش و احترام قرار می گیرند؛ زیرا هر یک کارویژه و نقش خود را به درستی ایفا می کنند. بنابراین هر گاه بر خلاف نقش خود عمل کنند،‌از نظر اجتماعی نه تنها زن یا مرد نیستند بلکه همسر و یا پدر و مادر مناسبی قلمداد نمی شوند.

 نقش های اجتماعی

در یک هویت «ایرانی» مناسبات خانوادگی و دوستی دارای ارزش بالایی است. در واقعیت امر مفهوم خانواده و دوستی در فرهنگ ایرانی، تبلور فرهنگ اسلامی است که مرزی مابین خود و دیگران قائل نمی شود.

ایرانیان از طریق تربیت می آموزند که یک عضو خوب خویشان و یک دوست صادق ومهربان باشند. خصوصیات عضو صادق خانواده بودن و دوست وفادار بودن دارای ارزش بالایی است.

در یک مناسبات اجتماعی، اگر این خصوصیات در فرد ایرانی کاهش یابد، به مثابه نزول شخصیتی او تلقی می شود. خانواده در یک جامعه ایرانی نقش عملکرد قاطع در ساخت اجتماعی را  بازی می کند.

 در واقعیت امر خانواده دقیقا مانند همه جوامع سنتی دارای قدرت تأثیرگذاری گسترده ای نسبت به جامعه غربی مدرن است. زمانی که از خانواده ایرانی صحبت می شود بایستی به خاطر آورد که خطا خواهد بود که خانواده در غرب را مترادف مفهوم «خانواده بزرگ» در ایران بدانیم. خانواده در ایران نه تنها دربرگیرنده همه فرزندان ازدواج کرده و نکرده می باشد، بلکه دربرگیرنده پدر و مادر بزرگ، عمو و دایی، خاله و عمه نیز است.

نقش اجتماعی در جامعه اسلامی ایرانی تنها به این محدود نمی شود، بلکه نظارت همگانی و تربیت عمومی بر عهده یکایک اعضای جامعه نهاده می شود و هر یک نسبت به دیگری ولی امر به شمار می آید و ولایت پیدا می کند؛ زیرا " کلککم راع و کلکم مسئول عن رعیته؛ هر یک چوپان دیگری و هر یک مسئول از دیگری است. این همان ولایت متقابل است که هر یک نسبت به دیگری دارد. این ولایت از سوی حق و از سوی مسئولیت و وظیفه است که برعهده همگان نهاده می شود. در این جا نیز میان مرد و زن فرق و تفاوتی نیست و تفاوت و تمایزات جنسیتی معنا و مفهومی ندارد.

سخن در باره نقش های مختلف زن و مرد و یا هر فرد مسلمان نسبت به دیگری بسیار است که بیان همه آن ها بیرون از حوصله این مقاله می باشد.

مقام خانواده

در یک خانواده ایرانی فقط پدر و مادر و فرزندان خانواده نیستند که مسئولیت و وظایفی در قبال یک دیگر احساس می کنند. بلکه هر فرد عضو خانواده دارای حقوق و وظایف در برابر مدار بزرگتر می باشد. بدین طریق رابطه مابین اعضای خانواده ،  تشکیل دهنده پایه اساسی زندگی اخلاقی ایرانی هاست.

تأثیر خانواده بر روی زندگی ایرانی ها محدود به عرصه اخلاقیات نیست، بلکه  در زندگی اجتماعی آنان نیزنقش بزرگی ایفا میکند . از طریق والدین، بچه ها می آموزند که خواست خانواده در برابر خواسته های فردی عضو همیشه دارای مقام بالاتری است.

یک ایرانی در وهله اول از طریق عضویت در یک خانواده هویت می یابد نه از طریق عضویت در جامعه. علت این مسئله آن است که جامعه فاقد  واحد های دیگری است که بتواند از حقوق فرد و خانواده  دفاع نماید. خانواده به مثابه یک سازمانی است که امنیت به فرد عضو خانواده می بخشد. خانواده به این معنا نقش بیمه اجتماعی در برابر اعضای خود را بازی می کند. به عنوان نمونه فرزندان بدون توجه به این که در چه سنی ازدواج می کنند، تا مرحله ازدواج در خانواده خود زندگی مینمایند. بر طبق رسومات موجود فرزندان پس از ازدواج تمام وسایل خانه مورد احتیاج خود را از والدین دریافت می کنند. زمانی که پسری ازدواج می کند، تمام هزینه عروسی و مخارج و حتی تهیه مکان برای زندگی آینده آنان به دوش والدین است. حتی پس از ازدواج، فرزندان با همسران و فرزندان خود اگر به دلیل مسایل اقتصادی و یا بیکاری قادر به امرار معاش نباشند همیشه جرئت بازگشت مجدد به نزد خانواده خود را دارند.

خانواده نقش محافظت از اعضای خود هم به شکل پشتیبانی اقتصادی و هم به صورت پشتیبانی معنوی در وضعیت بیکاری، اعتیاد، ورشکستگی و عیره را دارا می باشد. در واقع این تنها  والدین نیستند که خود را برای فرزندان خود قربانی می کنند. تفکر قربانی کردن خود برای دیگران، آموزشی است که همه از سنین کودکی می آموزند. مواظبت و مراقبت از پیران عضو خانواده یک پایه اساسی در فرهنگ ایرانی است. در واقع به دلیل نبود سیستم مواظبت از سالمندان نیست که فرزندان این مسئولیت را برعهده می گیرند، بلکه سیستم فکری ایرانی باعث می شود که اعضای جوان خانواده، مسئولیت نگهداری از سالمندان که نمی توانند به دلایل اقتصادی و یا فیزیکی روی پای خود بایستند، را بردوش گیرند. با توجه به آنچه که بیان شد، می توان درک نمود که «خانواده» دارای سیستم اجتماعی دیگری متفاوت از مفهوم خانواده در جامعه غرب است. در جامعه غرب سیستم موجود در اجتماع است که نیاز های اجتماعی هر فرد را کم وبیش برآورده می سازد.

پیامد آن چه که بیان شد این است که یک فرد در جامعه غربی در یک محیط اجتماعی آموزش و تربیت می یابد که این آموزه ها در راستای فرد گرایی و آزادی به دور از نقش های اجتماعی سیر می کند، ولی یک فرد ایرانی در یک ساخت اجتماعی که مبنای آموزه های آن در راستای امنیت زیر پوشش خانواده و نقش اجتماعی هر یک  سیر می نماید، آموزش و تربیت می یابد.

به هر حال فرهنگ اسلامی ایرانی اقتضا می کند که شخص، شخصیت واقعی و هویت کامل خود را در خانواده و اجتماع تعریف کند و بر اساس نقش های اجتماعی جایگاه و ارزش خود را بازشناسد. این گونه است که فردگرایی و تنها به خود اندیشیدن رنگ می بازد.

این جاست که در فرهنگ اسلامی تولی و ولایت پذیری امری مهم و اساسی است؛ زیرا هر یک از افراد جامعه از مرد و زن ، نسبت به دیگر ولایت دارد و بر اوست که نه تنها خود را به ایمان مهجز و به عمل صالح مسلح نماید بلکه دیگران را نیز بدان بخواند و در حوزه امر به معروف ونهی از منکر هدایت و تربیت دیگری را به عهده گیرد. این گونه است که هماره نقش های متقابلی نیز برای همگان تعریف می شود و هر حقی مسئولیتی و هر مسئولیتی حقی را به دنبال می آورد.


88/2/6::: 4:10 ع
نظر()
  
  
سعدی شیرین سخن شیرازی در گلستان آورده است:
درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد، حجاج یوسف را خبر کردند، بخواندش و گفت: دعای خیری بر من بکن، گفت: خدایا جانش بستان، گفت: از بهر خدای این چه دعاست، گفت: این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را.

ای زبر دست زیر دست آزار

گرم تا کی بماند این بازار

به چه کار آیدت جهانداری

مردنت به که مردم آزاری


  
  

بسیاری بر این باورند که هرگونه تشدید مجازات مخالف اصول اخلاقی و کرامت انسانی، به ویژه اگر این شدت عمل تا درجه اعدام افزایش یابد.

اما به نظر می رسد که آن چه برای هر انسان و جامعه ای مهم و ارزشی تر است، پاسخ به مهم ترین نیاز و انگیزه حرکتی بشر یعنی امنیت است. اصولا انسان ها هر چند که برای پاسخ گویی به نیاز طبیعی، زوجیت و پاسخ گویی به عواطف و احساسات در کنار هم جمع شده و پایه های اجتماع را نهاده اند؛ ولی نمی توان از نقش مهم پاسخ گویی به مساله امنیت به عنوان مهم ترین نیاز بشری در ایجاد اجتماع گذشت و آن را نادیده گرفت.

انسانی که احساس امنیت نکند، هرگز احساس خوشبختی و سعادت نخواهد داشت. زندگی پرمخاطره ، انسان را دچار جنون و افسردگی می کند و از هرگونه حرکت و تلاشی باز می دارد. شکوفایی اقتصادی و تمدنی و سلامت روانی فرد و جامعه در گرو تامین امنیت و احساس آن تحقق می یابد. از این روست که یکی از دو مولفه اصلی خوشبختی را امنیت در کنار آسایش دانسته اند. این بدان معناست که انسان هر عملی را در راستای تامین این دو عنصر خوشبختی انجام می دهد و حتی بهشت را از آن رو می خواهد که عناصر امنیت و آسایش در آن به شکل دایمی و ابدی فراهم است.

فلسفه ایجادی دولت ها نیز، تامین امنیت و آسایش افراد جامعه است. از این روست که هم به عنوان عامل مشروعیت دولت ها و هم به عنوان وظیفه و مسئولیت اصلی آن ها مطرح می باشد. دولتی که نتواند خوشبختی یعنی آسایش و آرامش ملت را تامین کند، مشروعیت و فلسفه وجودی خود را از دست می دهد؛ چنان که هرگونه اختلال و اخلال در این امور دولت ها را از مقبولیت می اندازد.

دولتی را کارآمد و مقبول و در نهایت مشروع می شمارند که بتواند به این کارویژه اصلی خود پاسخ درست و مناسب بدهد.

بنابر این هدف از قانون گذاری از سوی قوه مقننه به عنوان بخشی از دولت و قانونگزاری حکومت به عنوان بخشی دیگر از آن، تنها به هدف پاسخ گویی به فلسفه وجودی و مشروعیت بخشی به خود می باشد. از این رو، برای حاکمان تفاوتی نمی کند که این هدف چگونه تامین می شود؟ آن چه برای آن ها مهم و اساسی است تامین عنصر امنیت شهروندان است.

بنابراین اگر این امنیت از طریق تشدید مجازات و قوانین سخت گیرانه و اعمال آن، شدنی است، به آن عمل می کنند و از اجرای آن ترس و خوفی ندارند.

به نظر می رسد که تشدید قوانین و اجرای سخت گیرانه تر آن، در بسیاری از موارد به شکل انذار و هشدار و تهدید می باشد. به این معنا که قوانین تشدیدی هر چند نسبت به برخی اعمال می شود، تنها به قصد مجازات نیست بلکه ایجاد امنیت روحی در دیگر افراد از طریق ایجاد جو و فضای پیشگیرانه اعما ل جرم و جنایت و تجاوز به حدود مردم و ملت هاست.

بسیاری از شهروند تحت تاثیر واکنش های تند دولت ها نسبت به جرم های خاص، در فضا و جویی قرار می گیرند که اجازه گرایش و یا انجام کارهای مجرمانه را از ایشان سلب می کند.

قوانین سخت گیرانه اسلام چون حکم اعدام نسبت به جرم هایی که امنیت اخلاقی ، روانی و اجتماعی جامعه را با خطر رو به رو می سازد، در این چارچوب معنا و مفهوم می یابد. از این روست که قرآن حکم مجازات اعدام را نسبت به کسانی صادر می کند که در شرایط جنگی ، با تولید و یا پخش شایعات به کمک دشمن می آید و به عنوان ستون پنجم آنان عمل می کند.

تشدید مجازات کسانی که امنیت اخلاقی جامعه را در معرض خطر قرار می دهند نیز از روش هایی است که قرآن بر آن مهر تایید گذاشته است. در جهان امروز بسیاری از وبلاگ ها و وبسایت ها و بلوتوث ها امنیت اخلاقی جامعه را با خطر رو به رو ساخته اند که می بایست به آنان به سختی مواجه و روبه رو شد و اجازه نداد تا به حریم امنیت فرد و جامعه تجاوز شود.

یک نشریه خارجی در تعلیل اقدام سپاه نسبت به تعطیلی این گونه سایت های مستهجن  و فیلتر کردن آن می نویسد: آیا سانسور اینترنت می‌تواند به سپاه کمک کند تا محبوبیت خود را میان عموم مردم ایران افزایش دهد؟

به گزارش سرویس بین‌الملل «فردا»، "فارین پالیسی" با طرح این پرسش " آیا سانسور اینترنت می‌تواند به سپاه کمک کند تا محبوبیت خود را میان عموم مردم ایران افزایش دهد؟ " در گزارشی به بررسی اقدام اخیر سپاه پاسداران در انهدام سایت‌های مستهجن پرداخت و نوشت: بسیاری از سایت‌های مستهجن که توسط سپاه بسته شدند سایت‌های معمولی و پیش‌پا افتاده نبودند. آنها تصاویری از زنان و دختران ایرانی را منتشر می‌کردند بدون اینکه صاحبان این تصاویر از این قضیه آگاهی داشته باشند. بسیاری از قربانیان این فیلم‌ها کسانی بودند که مورد تجاوز و اذیت و آزار جنسی قرار گرفته بودند.

به نوشته "فارین پالیسی" هک و نابودی این سایت‌ها ربطی به آزادی بیان یا سانسور نداشت. اقدام سپاه با بستن و معدوم کردن این سایت‌ها می‌تواند به عنوان یک اقدام بشردوستانه و به نفع حقوق بشر تلقی شود زیرا این اقدام در جهت حفظ و ارتقای شرافت انسانی، زندگی خصوصی، خوش‌نامی و بقای این مردم صورت گرفته است.

این نشریه ادامه می‌دهد: برای شهروندان ایرانی اگر ناممکن نباشد ولی بسیار سخت است که بتوانند یک وکیل در امور بین‌المللی پیدا کنند که از طریق آن بتوانند از این شرکت خارجی که به حریم خصوصی این شهروندان تجاوز کرده ‌بود، شکایت کنند.

"فارین پالیسی" در ادامه می‌افزاید: همه شهروندان حتی در جوامع دمکراتیک از سانسور موضوعات مستهجن حمایت می‌کنند و این ابتکار عمل نیروهای سپاه در این مورد عجیب و موجب شگفتی نیست آنها کاری را می‌کنند که دولت نمی‌تواند انجام دهد.


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >