سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترینِ برادرانت، کسی است که تو را به مدارانیازمند کند و به عذرخواهی ناچارت سازد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :132
بازدید دیروز :119
کل بازدید :2037125
تعداد کل یاداشته ها : 1984
103/2/4
1:57 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

هر انسانی دارای عیوب بسیاری است که نمی تواند آن را نادیده بگیرد. عیب ها گاه ریشه در ظرفیت هایی دارد که می بایست به کمال می رسید و نرسیده است و یا آن که خاستگاه آن عدم پاسخ گویی درست به نیازی پدید آمده است.

به سخن دیگر، گاه انسان می بایست کاری می کرد تا امری که در نهاد انسان وجود دارد به فعلیت برسد ولی این کار را نکرده است. از جمله می توان به عیب بی سوادی اشاره کرد که امروزه در فقدان آشنایی با رایانه بروز و ظهور می کند. اگر سواد به معنای سیاه کردن کاغذ سفید بوده که بیانگر دانش فرد نسبت به نوشتن و خواندن است، امروزه سواد شخص در آشنایی وی با رایانه و کار با آن تجلی می کند. حال اگر شخصی در گذشته خواندن و نوشتن نمی آموخت، دارای عیبی می شد که از آن به بی سوادی یاد می شد و اکنون اگر کار با رایانه را نیاموزد به عنوان بی سواد شناخته می شود و مردمان متمدن آن را عیب می شمارند.

گاه دیگر انسان رفتاری را در پیش می گیرد که به دنبال آن صفتی در شخص پدید می اید که آن را عیب می شمارند. از جمله کشیدن سیگار و معتاد شدن به مواد مخدر که به سبب رفتارهای نادرست پدید می اید و شخص مبتلا به عیب می شود.

در حوزه های رفتاری و هنجاری بسیاری از عیب ها و نواقص را می توان پیدا کرد که آدمی را از اعتبار و شخصیت می اندازد و یا نام و عنوان انسانیت را از وی می زداید.

قرآن بخشی مهم از آموزه های خویش را به شناسایی و معرفی عیوب انسانی و راهکارهای اصلاح و از میان بردن آن کرده است. از این روست که در حوزه های مختلف رفتار و هنجاری به شیوه های نادرست و عیوب بشر توجه داده و به عنوان نمونه بلند سخن گفتن ، تند رفتن ، سربالا حرکت کردن و بدزبانی و مانند آن را عیب شمرده و به عنوان رذایل اخلاقی و هنجاری از آن سخن گفته است. جهل و نادانی و دروغگویی و بی تابی و بخل و مانند آن از دیگر عیوب انسانی است که قرآن آن را مطرح و خواستار برطرف کردن آن به روش های پیشنهادی قرآن است.

در آیات قرآنی بیان شده که برخی از عیوب انسانی است که دیگران می توانند آن را بپوشانند و از زشتی بیرون آورده و به طور دیگری بیارایند. از جمله عیب های انسانی ، مسائل مربوط به حوزه روابط جنسی است که قرآن بیان می دارد که زن و شوهر می توانند آن را بپوشانند و به شکل زیبا بیارآیند. این گونه است که خداوند زن و شوهر را لباس یک دیگر می داند که عیوب یک دیگر را برطرف کرده و حتی یک دیگر را می ارایند و زیبا جلوه می دهند.

به هر حال ، نمی توان انسانی را دید که دچار نوعی عیب نباشد،‌ ولی آن چه مهم است این که انسان بکوشد تا عیب های خویش را بشناسد و برطرف سازد. در این میان اسلام و قرآن بیان می کند که مومنان نسبت به یک دیگر از چنین ویژگی و امتیازی برخوردار می باشند که عیوب یک دیگر را شناسایی کرده و در برطرف کردن آن می کوشند. این همان معنای امر به معروف و نهی از منکر است. از این روست که مومن مراة‌المومن دانسته شده است تا عیوب و نواقص یک دیگر را به او گوشزد کرده و در از میان بردن آن به وی کمک کنند.

تحمل ، راه رهایی از عیوب

راه های بسیاری برای برطرف کردن عیوب وجود دارد. از جمله این راه ها می توان به راهی اشاره کرد که امیرمومنان علی (ع) در حکمت شماره 5 نهج البلاغه بیان می کند. آن حضرت می فرماید: الاحتمال قبر العیوب، تحمل کردن گورستان عیب هاست.

به این معنا که انسان می تواند با در پیش گرفتن تحمل ، عیوب خویش را به گور سپارد و از میان بردارد؛ زیرا بسیاری از رفتارهای نابه هنجار آدمی ریشه در کم تحملی و ناشکیبایی دارد. در خانه اگر زن و شوهر ظرفیت تحمل خویش را بالا برند کم تر شکاف و اختلافی میان ایشان پدید می آید و واکنش های تند و عصبی از خود بروز نمی دهند و این گونه است که بسیاری از عیب های خویش را دفن می کنند.

اگر کسی نسبت به برخی از اشکالات و رفتارهای نادرست دیگری گذشت داشته باشد و ظرفیت تحمل خویش را بالا برد،‌ می تواند جلوی عصبانیت خویش را گرفته و صدا بلند نکند و فحش و ناسزا نگوید و یا رفتار و گفتاری که ناپسند و زشت است بر زبان نراند که موجبات ظهور و بروز عیوب بیش تر آدمی و افشای آن در جامعه می شود.

از این روست که تحمل پذیری به عنوان یکی از مهم ترین شیوه های اصلاح رفتاری از سوی امیرمومنان (ع) توصیه و سفارش شده است. اگر همه افراد جامعه ظرفیت تحمل خویش را بالا برده و افزایش دهند، بسیاری از نابه هنجاری ها از جامعه زدوده می شود.

در مسایل اجتماعی و سیاسی به ویژه در برخی از زمان های چون زمان های انتخابی ، برخی از رفتارها و گفتارها از افراد دیده می شود که واکنش های تند و عصبی موجب تشدید مساله و شکاف عیوب و افشای آن در سطح جامعه می شود که آثار مخرب آن هرگز از جامعه و ذهنیت فرد پاک نمی شود. بنابراین توصیه به تحمل پذیری در شرایط سخت و دشوار است که می تواند به عنوان بهترین راهکار مردمان را در محیط سالم قرار دهد و بسیاری از عیوب را روانه گورستان نموده و دفن نماید.

 


  
  

شاید از اختلاف سران داستان های بسیاری شنیده اید ولی فکر می کنم این یکی تازگی داشته و خواندنی باشد.

در داستان های مردم چین و ماچین از پرنده ای سخن می گویند که دارای دو سر است و در کوهستان های دور دست و دست نیافتنی زندگی می کند.

هر یک از دو سر این پرنده تنها به فکر این است که رقیب خودش را از میدان به در کند. اختلاف این دو سر آن چنان زیاد است که حاضر نیستند رنگ و روی یک دیگر را ببینند. این گونه است که به هر چیزی چنگ می اندازند تا آن دیگری را از سر راه بردارد. هر روز علیه یک دیگر توطئه می کنند و ده ها نقشه را به اجرا می گذارند. از زهر و سم برای کشتن یک دیگر استفاده می کنند.

این در حالی است که این دو سر به تن و تنه خود هیچ نمی نگرند که این دو سر بر یک تن و تنه قرار گرفته است و هر سمی که یکی به دیگری می دهد در این تن مشترک می رود و آن را مسموم می کند و قدرتش را به تحلیل می برد.

داستان این سران ، همانند داستان سران کشورهای اسلامی است که هریک می کوشد تا دیگری را از سر راه بردارد و هزاران توطئه می کنند و سموم بسیاری را حتی ازدشمنان خود تهیه می کنند به خورد این تن بیچاره و ملت های اسلامی می دهند. در حالی که اگر خوب به تن و تنه خودشان نگاه کنند به سادگی در می یابند که از یک تن مشترک برخوردارند و مسمومیت دیگری چیزی جز مسمومیت خود نیست.


88/1/24::: 10:29 ص
نظر()
  
  

157980شاید نتوان خاستگاه وفلسفه سیزده بدر را به سادگی دریافت. این که ایرانیان به مفهوم فرهنگی آن ، روز سیزدهم فروردین را به درون طبیعت می روند و یا می گریزند و از شهر و روستا و هر گونه آبادی و سازه بشری بیرون می زنند و حتی روستاییان به دشت ، صحرا ، جنگل ، کوه و کناره دریا و رودها  می روند، امری با ریشه کهن و تاریخی بسیار قدیمی است که هیچ کسی در این رفتار ایرانیان در طول تاریخ شک و تردیدی به خود راه نمی دهد و  همگی بر آن اتفاق و اجماع دارند.

ادامه مطلب... 


88/1/13::: 10:42 ص
نظر()
  
  

قرآن سرشار از زمزمه ای خوش آهنگ از محبت بی منت است. بسیاری از آیات قرآنی بر محبت بی منت خداوند بر خلق سخن گفته است و به پیامبرش آموخته است که هماره به مردمانش گوشزد کند که این محبتی که می کند بی منت است و انتظار هیچی از ایشان ندارد. به پیامبرش می آموزد که آن چنان به مردمانش عشق و محبت بورزد که غیر قابل توصیف باشد و واژگان را بیان معانی بر نتابد. این گونه است که پیامبرش بی منت محبت می ورزد تا به رنجی جانکاه می افتد.

گاه به نظر می رسد که پیامبرش نیز عشق و محبت گدایی می کرده است و محبت را به تجارت و بده و بستان آلوده است هر چند که حتی تجارت محبت نیز هیچ مشکلی ندارد و چه بهتر که انسان محبت تجارت کند و عشق بده و بستان کند.

اما چنین تصویرسازی از پیامبری که رحمة للعالمین است و بر همگان از باب رحمت رحمانی و عام خویش توجه دارد و در نقش خلافت الهی در خدمت همگان از بشر و غیر اوست و از باب رحمت رحیمی و خاص خویش به نیکوکاران محبت بی دریغ چنان می ورزد که کسی را یاری رسیدن به آن در مقام تصور و تصویر نیست چه رسد که گام در مقام عمل وادی عشق و محبت بی دریغ رحیمی به دوستان گذارد.

آن چه آن پیامبر(ص) رحمه للعالمین از مردمان به فرمان الهی می خواهد محبت در برابر محبت است ولی این درخواست و تجارت برای خودش نیست؛ زیرا محبتی که برای ذوالقربی و اهل بیت خویش می خواهد آن نیز برای کمک و یاری به دیگران است. این گونه است که از خود نیز می گذرند تا مردمان تجربه عشق بی دریغ و محبت بی منت را داشته باشند و از آن نیز برتر محبت را دریابند که قابل توصیف و تصور نیست.

شگفت که چنین پیامبری با چنین محبت بی منت و چنین خدایی با رحمت بی منت و محبت بی نهایت خویش ، مردمانی سفله را در پیرامون خویش می یابد که حتی بر ایمان خویش بر خدا و پیامبر رحمتش منت می نهند و نکوهش و سرزنش خدا را به جان می خرند.

قرآن گزارش می کند که برخی از مومنان و باوریان را گمان بر آن واداشته تا به ایمان خویش بر خدا و پیامبرش منت گذارند؛ در حالی که اگر کسی می بایست بر کسی منت گذارد این خدا و پیامبرش است که این همه رحمت و محبت بی دریغ در حق مردمان داشته است.

به نظر می رسد که جامعه اسلامی در بسیاری از امور از فرهنگ اخلاقی و هنجاری قرآن دور شده است که این گونه با حقایق و مسایل برخورد می کنند. از این روست که در جامعه با چیزی به نام محبت بی منت آشنا نیستیم و رفتارهای اجتماعی ما همیشه پر از ادعا و تبختر و منت گذاری است. اگر امروز به ظاهر و روشنی بیان نکنیم فردایی در تنگنایی و یا خشمی آن را بروز می دهیم و همه سازه ها و رشته ها را پنبه می کنیم و از هم فرو می پاشیم.

همه ما در زندگی در یک مورد محبت بی منت را تجربه کرده ایم. بنابراین نمی توانیم بگوییم که اگر به گذشته نگاه کنیم ، آشکارا می بینیم که تقریبا هیچ وقت ، محبت بی منت را تجربه نکرده ایم ؛ زیرا همه ما محبت بی منت پدر و مادر را داشته ایم که بی هیچ دریغی و انتظاری از جان خویش می گذرند و از مایه جان و وجودشان خویش به وجودمان می ریزند بی آن که حتی کم ترین انتظار و توقعی از ما داشته باشند.

با این همه، هر یک از ما این تجربه گرانبها را هرگز از محدوده اجتماع کوچک خانواده بیرون نبرده ایم؛ زیرا این محبت بی منت تنها از سوی پدر و مادر نسبت به فرزند است؛ از این روست که کم تر دیده و شنیده ایم که فرزندی در حق پدر و مادر خویش چنین محبت بی منتی را داشته باشد.

بنابراین می توان به یقین و قطع گفت که هرگز رفتارها و محبت هایمان در جامعه حتی نسبت به پدر و مادرمان و یا همسرمان از قبیل محبت بی منت نبوده است، چه رسد که چنین محبتی را نسبت به دیگران داشته باشیم و مردمان از ما به عنوان مومنان و انسان های با ایمان، محبت بی منتی را تجربه کرده باشند و یا فرزندان اجتماع از ما چیزی از این قبیل رفتارها و آداب اجتماعی آموخته باشند؛ زیرا محبتی که ما با آن آشنایی داریم تنها یک نوع تجارت محبت و داد وستد است.

شاید تجارت واژه مناسبی نباشد ولی می توان گفت که در آن حساب و کتاب نقش اساسی دارد. بنابراین، انسان ها بیش تر در جامعه و زندگی خویش محبت را معامله می کنند تا آن که آن را ایثار کنند و به دیگری هدیه نمایند. پس بهتر است که به جای محبت و عشق بی منت، از داد و ستد و معامله محبت و عشق در دنیای امروزی و جامعه خود سخن بگوییم.  این محبت های تجاری از آن گونه محبت هایی است که شرمنده ات می کند و در بسیاری از موارد حتی منزجر از بودنت . همه ما این گونه هستیم و شاید به جز نسبت به فرزند و آن هم خردسالان و شیرخوران خویش با دیگری محبت بی منتی داشته باشیم و حتی برای رسیدن به آن تلاشی نکرده بلکه حتی نیندیشیده ایم.

به خودمان مراجعه کنیم و ببینم که آیا تاکنون درباره محبت بی منت فکر و اندیشه ای داشته ایم و یا خواسته ایم خودمان را از فضایی که در آن قرار داریم رهایی بخشیم و از آن فاصله بگیریم.

به نظر می رسد که این گونه نیست و ما نیز همانند دیگران در فرهنگی رشد کرده ایم که اهل تجارت محبت هستند. شاید به همین خاطر باشد که تقریبا همیشه گوش بزنگم که اگر کسی لطف و محبتی در حقم کرد ، بلافاصله جیران کنم که توازن و تعادل معامله به هم نخورد .

بی خود نیست که پیامبر رحمة‌ للعالمین برای ما آن اندازه دور از دسترس شده اند؛ زیرا در فرهنگ پیامبری که خلق و خوی وی قران است و خداوند به خلق عظیم می ستاید رشد و نمو نکرده ایم که اگر درباره کسی سخن از محبت بی منت بشنویم گویی از فرشتگان و آرزوهای دور از دسترس سخنی شنیده ایم. این وقت هاست که آدم ها در نظرم بزرگ می شوند . آن قدر محبت بی منت از ذهن ما و فرهنگ و جامعه ما  دور است که حس می کنیم طرف قطعا از دایره انسان و انسانیت بیرون بوده است. حق هم داریم زیرا که با معیارهای جامعه امروز ما ، البته کاملا درست هم هست که کسی که این گونه است نمی توان بشرش نامید. اما به نظر می رسد که پیامبر(ص) بشری همانند ما بوده است که آیات بسیاری از قرآن بر آن دلالت دارد؛ زیرا او اسوه کامل بشر و سرمشق زندگی است. پس می بایست قابل دسترسی باشد و فرهنگ و رفتارش قابل تقلید.

واقعا چه اندازه از فرهنگ پیامبر(ص) دوریم که اصلا درکی از محبت بی منت نداریم چه رسد که آن را لمس کرده باشیم.

 


  
  

انسان کودکش را بی هیچ توقع و انتظاری دوست می دارد و عشق و علاقه وی به کودکش چنان زیاد است که لقمه از دهان خویش بر می گیرد و به دهان کودک می نهد. در تمام زندگی خویش می کوشد تا از جان و مال و همه وجودش بگذرد و به کودک خویش دهد. کودک هر شخص تا زمانی که زنده است از نظر او کودک است و هرگز به یک معنا بزرگ نمی شود. پدر ومادر بی دریغ از جان و دل به کودک خویش تا دم مرگ کمک می کنند، بی آن که توقع و انتظار یک لیوان اب از وی داشته باشند. این محبت بی منت است که از سوی والدین در اختیار کودک قرار داده می شود.

مردم ما نسبت به امام زمان (ع) علاقه بسیاری دارند. برای ایشان هر روز صدقه ای می دهند تا به سلامت باشد و در دعاهای خویش او را دعا می کنند و فرج و گشایش و ظهورش را از خداوند می خواهند. اما پرسش این است که چرا ما نسبت به امام زمان خویش چنان که به کودکان و فرزندان خویش عشق ومحبت بی دریغ می ورزیم ، عشق و محبت نمی ورزیم؟ چرا هماره وقتی صدقه ای به نیابت از ایشان یا برای سلامت ایشان می دهیم و یا دعایی برای ایشان می کنیم، انتظار آن داریم که آن حضرت به برخی از نیازهای مادی و دنیوی ما پاسخ دهد و حاجتی از نیازها و حوائج ما را برآورده سازد.

البته اگر انسان برای تعالی و تکامل روحی ومعنوی خویش بخواهد تا بدین محبت مورد محبت قرار گیرد، امری خوب و شایسته است ولی بی گمان می بایست بدانیم عشق بی دریغ به آن حضرت ، موجب تقرب به وی می شود و تقرب به وی چیزی جز بهره گیری از محبت وی نخواهد بود. بنابراین بهتر است که بی دریغ به امام زمان (عج) عشق ورزیم و انتظار و توقع ای نداشته باشیم. این همان محبت بی منت است.


  
  

اگر بخواهیم وحدت حقیقی هستی را در یک کلمه تشریح کنیم می بایست آن را همانند یک شخص انسانی بدانیم. هستی همانند یک شخص است و هر بخشی از آن از کوچک ترین ذره ای که به هر نامی نامیده شود، گرفته شده تا بزرگ ترین بخش آن با یک دیگر ارتباط محکم و استواری دارد.

از این روست که نمی توان ازجدایی ماهیات و موجودات از یک دیگرسخن گفت. این گونه است که هرچیزی در هستی از فروافتادن برگی در چاهی تا زلزله های بزرگ در هستی تاثیر می گذارد.

از این روست که وقتی از عارف سید هاشم حداد شاگرد و خلیفه باطنی قاضی درباره پیشگویی مرتاضان گاو پرست هندی با استفاده از حرکت دم گاو پرسیدند، و این که چه ارتباطی میان حرکت دم گاو و حوداث بزرگی که به دنبال آن وقوع می پیوندد، وی در پاسخ می فرماید: علت این موضوع از جهت ربط و ارتباط قویم همه موجودات به یک دیگر می باشد.

چون آن مرتاض خود را به درجه کشف وحدت نظام رابطی عالم رسانیده است ، از هر حرکت و سکونی هر چند بی اهمیت و جزیی می تواند از همه تغییرات و تبدیلات و نیز سکون و حرکت های عالم خبر دهد.

این هم اختصاصی به دم و گاو ندارد. ازحرکات پا و بدن و چشم و گوش های حیوان نیز می توان عین همان خبرها را داد و موضوع منحصر به گاوپرست هم نیست.

با حرکت بلبل و تکان خوردن یک گل و سرازیر شدن یک آب و باد و باران و طلوع و غروب ها نیز می توان از این خبرها داد، زیرا نظام مدیریت و عالم امر جهان یکی بیش نیست؛ و آن نظام و امر وحدانی در هر لحظه، موجب تغییر و تبدیل تمام ذرات عالم است.

بنابراین ، با کشف و مشاهده آن نظام، تمام وقایع و حوداث مشهود شده و قابل درک و دریافت می باشد. با مشاهده هر تغییری به واسطه ارتباط های مستقیم و غیرقابل تبدلی که با آن نظام وجود دارد، می توان به تغییرات موجود دراین نظام پی برد.

نهایت این که ، گاو پرست به خاطر ریاضت های نفسانیه ای که کشیده است، با روح کلی گاو ارتباط برقرار نموده و نفسش از راه گاو با نظام واحد رابطه برقرار کرده است و او بدین وسیله توانسته است که از دریچه این ارتباط به رموز مخفی و اسرار غیبی پی برد.

اگر کس دیگری ، کلاغ پرست یا ستاره و خورشید پرست باشد، او نیز می تواند از طریق آن ها به نفوس کلیه آن ها بپوندد و سپس به نظام واحد بار یابد و از چیزهایی خبر دهد.

اما ما معتقدیم که چون انسان اشرف مخلوقات است، بنابراین او نبایدنفس خود را در نفوس پایین تر مشابه خود، فانی سازد. به دلیل  این که این فنا مستلزم سقوط و انحطاط درجه بالای انسانیت او بوده و او را از رتبه والای خود پایین می آورد.

بر همین اساس است که در شریعت کامل اسلام گاوپرستی و ستاره پرستی و مانند آن ممنوع است و انسان مجاز نیست که حتی فرشتگان و ملائکه را بپرستد ، چون وجود آنها ضعیف تر از وجود انسان است.

این تفکر توحیدی است که می گوید که اگر یک ذره را از هستی بردارید سراپای عالم فرو می ریزد، زیرا هر ذره ای از هستی در کل هستی دخالت دارد و تاثیرگذار می باشد.

شیخ محمود شبستری در گلش راز می سراید:

جهان چون خط و خال و چشم و ابروست

که هر چیزی به جای خویش نیکوست

اگر یک ذره را برگیری از جای

خلل یابد همه عالم سراپای

 


  

هر بدنی به طور طبیعی در یک فرایند در درون خاک می پوسد، مگر آن که زمین به گونه ای باشد که خود از فساد بدن جلوگیری کند. برخی از فضاها و جاهایی را که انسان ساخته به گونه ای است که چیزی را از پوسیدگی نگه می دارد مانند اهرام مصر که گندم های چند هزارساله را به طور سالم در آن کشف کرده اند. از زمین های طبیعی می توان به محیط های بسیار سرد قطبی اشاره کرد که با انجماد جسد را از متلاشی شدن حفظ می کند.

بنابراین می توان موارد و یا مکان هایی را یافت که موجب می شود که در فرآیند طبیعی اختلال ایجاد شود. در سوره کهف سخن از حفظ جسد به مدت سیصد سال در روی زمین می باشد که به طور طبیعی می بایست متلاشی و نابود می شد چنان که در سوره بقره از متلاشی شدن و نابود شدن یکی از پیامبران خبر می دهد که دوباره آن را به زمین رجعت داده و در جلوی چشمش خرش را زنده کرد در حالی که غذای که وی همراه داشت هم چنان سالم مانده بود.

آثار غسل جمعه

همان گونه که برخی از زمین ها و یا شرایط خاص موجب حفظ بدن از فساد و تباهی پس از مرگ می شود، برخی از روش های غیر متعارف نیز وجود دارد که می تواند چنین شرایطی را فراهم آورد. یکی از روش های حفظ بدن از متلاشی شدن ،انجام غسل جمعه است که در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است. در این روایت آمده است: «من اغتسل غسل الجمعة اربعین جمعة لم یتفسخ بدنه فی القبر»؛ «پیامبر اکرم(ص):هر کس موفق شود چهل جمعه پشت سر هم غسل کند بدنش در قبر متلاشی نشده و نخواهد پوسید.»

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی فلسفی رامسری تنکابنی در سخنرانی خویش می فرماید: «من روایات را دیدم. بحث سالم ماندن جسد را فقط در یک روایت دیدم. روایت این است که«هر کس مراقب باشد بر غسل جمعه، بدنش در قبر فاسد نمی شود».» من خودم این روایت را دیده ام، ولی یادم نیست از کدام معصوم است.

سالم ماندن جسد امامان(ع)

هر چند که پوسیده شدن و یا نشدن در اصل پذیرش امامت امامان (ع) و رسالت پیامبران(ع) تاثیری ندارد و حتی اگر از ایشان جز همان کتب آسمانی به ویژه قرآن و سخنانشان باقی نمی ماند همین به تنهایی برای اصل ثبوت رسالت و امامت کفایت می کرد؛ ولی در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که بدن های ایشان از چنین خاصیتی برخوردارند که زمین آن را به تباهی نمی کشد.

عن ابی عبد الله علیه السلام قال: «قال رسول الله صلى الله علیه وآله: ... ان الله حرّم لحومنا على الأرض فلا یطعم منها شیئاً » امام صادق (ع) از جدش رسول خداوند(ص) روایت می کند که فرمود: خداوند گوشت هایمان را بر زمین حرام کرده است پس چیزی از آن خوراک و طعام زمین نمی شود. (بحارالانوار ؛ ج27، ص299 )

به سخن دیگر این که بدن انسان پس از مرگش بپوسد یا سالم بماند، شاید فی حد نفسه، فضیلت یا نقصان انسان نباشد. اما ما بر این باوریم که خداوند همان گونه که به اسباب ظاهری و آشنای ما می تواند هستی را مدیریت کند و برخی از چیزها را به انجماد از پوسیدگی حفظ کند می تواند از راه اسباب دیگری که برای ما معلوم نیست همان عمل را انجام دهد، زیرا این امور از دایره قدرت خداوندی بیرون نیست و امری محال و یا ممتنع نمی باشد و قبح عقلی به دنبال ندارد تا خداوند از انجام آن عاجز و ناتوان یا نخواهد بدان اقدام کند.

با این همه تاکید می شود که اعتقاد ما امامت ایشان و یا امور دیگر به دلیل قطعی بودن پوسیده نشدن بدن آنها پس از مرگشان نیست تا اگر موردی بر خلاف آن یافت شد تمامی مدعای ما که حقانیت رسالت و یا امامت آنان باشد از میان برود.

البته برخی از مسلمانان همانند مسیحیان کتبی درباره سلامت برخی از اجساد نگاشته اند که یکی از آن ها کتاب " اجساد جاویدان" است که در آن سالم ماندن بدن تعدادی از علمای بزرگ را نقل کرده است.

 


87/12/14::: 4:23 ع
نظر()
  

زندگی در گذر است. زمان چنان آرام و پیوسته از کنار ما می گذرد که صدای گام های رفتنش را نمی شنویم و احساس نمی کنیم. البته در برخی از زمان هاست که گذر زمان کمی قابل رویت تر و محسوس تر است. از جمله این زمان ها می توان به بهار اشاره کرد.

در بهار است که چوب های خشگ گل و گیاه و نیز زمین خاکستری رنگ و خاک لخت ، پس از ریزش باران های بهاری ، جان می گیرد و هر روز که کنار زمینی و گیاه و درختی می گذریم جوانه های را می بینیم که می روید و برگ می شود و گل می دهد و میوه می شود. در برخی از گیاهان این فرآیند مانند فیلم هایی است که در یک مقطع چند روزه و یا چند ماهه گرفته و به سرعت پخش می شود. درآن زمان است که رشد و زندگی را کاملا احساس می کنیم.

زندگی ما سرشار از زمان هایی است که تکرار هسته و محور اصلی آن را تشکیل می دهد. هر چند که هر ازگاهی این تکرار همیشگی هم چون قارقار کلاغی سکوت زندگی را می شکند ولی دوباره همه چیز آرام می گیرد و سکوت زندگی با تکرار خویش چون آبی نرم و ارام در جویبار زندگی ما ادامه می یابد.

بسیاری از مردم از این همه تکرار خسته می شوند و آن را بیهوده می یابند. در حالی که می دانیم که هر چه در ما و یا بیرون ما می گذرد به ظاهر تکرار است ولی هیچ تکرار نیست. این همانند رشدی است که کودک دارد و به نظر می رسد که ناگهان مردی شده است. اما این گونه نیست ؛ زیرا در تکرار به ظاهر خسته کننده زندگی است که این آب گندیده مرد و زنی به کودکی و در نهایت مرد و زنی تبدیل می شود. هر چیزی در جهان به حکمت  و هدفی می رود و ماموریت خاصی دارد. پروین اعتصامی در این باره می سراید: قطره ای کز جویباری می رود. از پی انجام کاری می رود.

در پیرامون ما این زندگی است که با هزاران نشانه برای شدن های بهتر و درست ، آهسته و آرام و پیوسته می رود. باشد به نگاهی به پیرامون خود، کمی در خود درنگ کنیم که از کجا تا به کجا شده ایم و چه شدنی را در پیش گرفته ایم. هر از گاهی می بایست از دره زندگی بیرون آمد و بر تپه و چکادی بالا رفت و راه رفته را اندازه گیری و موقعیت سنجی کرد و راه مانده را ارزیابی نمود و طرح و رویه ای مناسب برای اینده ریخت تا در سر گردنه های سخت وانمانیم.


  

انسان بسیاری از کارها را به طور روزانه انجام می دهد. گاهی آن چنان تکرار در آن آشکار است که روح و روان آدمی را خسته می کند. به نظر می رسد که انسان در دور باطل تکرار گرفتار شده و راه گریزی در برابر خویش نمی یابد.

مردان و زنان بسیاری هستند که خسته از تکرار زندگی روزانه خویش، دچار افسردگی و دلمردگی می شوند و از حرکت باز می ایستند. اگر کار و مدیریت جهان و دست کم زندگی ایشان به طور مطلق در اختیار ایشان بود و به سخنی دیگر خداوند زندگی ایشان را به خودشان تفویض کرده بود و فعال مایشاء نسبت به خود بودند، بی گمان این بخش از زندگی خود را حذف می کردند و یا به شتاب از دیوار زمان می گذشتند و به زمان و مکانی دیگر کوچ می کردند. ولی از آن جایی که حذف و اضافه بخشی از زندگی و زمان و مکان در اختیار ما نیست و انسان در همان حال که مختار است که از دو راهی های بسیار زندگی راهی را برگزیند ولی هماره در جبری اسیر است که او را نمی گذارد تا هرگونه خواست عمل کند. اینجاست که مفهوم " لا جبر و لا تفویض بل منزلة بین منزلتین " معنای درست می یابد.

اگر انسان به دقت در زندگی و هستی خویش و دیگران تفکر و تدبر نماید، در می یابد که انسان هرگز گرفتار تکرار نیست بلکه زندگی روزانه اش بخشی از طرح کلی است که در مسیر شدن می بایست از این خانه های به ظاهر هم شکل و همانند بگذرد.

اگر بخواهیم تمثیلی در این باره داشته باشیم می توانیم زندگی خود را به برنامه نویسی رایانه ای همانند کنیم که بی شمار صفر و یک هاست که آن را می سازد. شخص برنامه نویس، به ظاهرکاری تکرار انجام می دهد و خانه از خالی و خانه ای را پر می کند. این کار بسیار ساده است ولی از آن جایی که نظام هستی در عین سادگی اش بسیار پیچیده است می بایست گفت که این کار بسیار سخت و پیچیده ای است که تنها از خبرگان و کارشناسان این فن و هنر بر می آید تا طرح خویش را کامل کنند و در نهایت نرم افزار و یا تصویری زیبا ارایه دهند.

ما در طول شبانه روز، با کارهای به ظاهر تکراری خود خانه های خالی زیادی را پر می کنیم که در نهایت تصویری از ما را ارایه می دهد. خودسازی چیزی جز همین اندیشیدن و درست پرکردن براساس نظام احسن هستی نیست.

اگر برنامه نویس رایانه با طرحی ذهنی، اقدام به پرکردن خانه ها می کند تا بیت ها را تکمیل نماید و نمایی از چیزی به دست دهد، ما نیز برای زندگی خویش طرحی داریم که خداوند در قرآن ارایه کرده است. اگر براساس این نظام و دستورهدایتی آن عمل کنیم می توانیم امیدوار باشیم که درنهایت انسان کامل از خود ساخته ایم.

هر کسی نیازمند محاسبه است. از این روست که از انسان خواسته شده است تا در هر بیست و چهار ساعت، دمی در گوشه ای بنشیند و ببیند که چگونه طرح خانه های خالی را پر کرده است و در این محدوده زمانی چه چیزی را ساخته است. این همان محاسبه نفس است که در روایات آمده است.

افزون بر آن نیازمند دیگری هستیم تا به عنوان آینه ای آن چه را خود ساخته ایم به ما نشان دهد. یعنی به ما نشان دهد که در آینه وجود دیگری ما چه چیزی از خود ساخته و ارایه می دهیم. در تفکر اسلامی از  این مساله به مراة بودن مومن نسبت به مومن دیگر یاد شده است. در حقیقت هر مومنی وظیفه دارد تا به عنوان آینه ای صادق تصویر روشنی از دیگری ارایه دهد تا شخص در اینه دیگری حقیقت خود را بشناسد و درک کند که تاکنون چه چیزی از خود ساخته است. این مطلب روی دیگر سکه ولایت مومن است که در آیات قرآنی به اشکال مختلف بدان اشاره شده است. در حقیقت نظارت بر اندیشه و رفتار دیگر مومنان، یک روی سکه و آینه بودن روی دیگر سکه ولایت مومن است.

شاید کم تر کسی به همه ابعاد ولایت مومن بر مومن پرداخته باشد و از این روست که بسیاری از ابعاد این ولایت بر مومنان هم چنان پوشیده مانده است.  این در حالی است که آیات و روایات کوشیده است تا همه ابعاد را باز کند ولی غفلت ازایات و روایات ما را در تنگناهای فهم و درک درست حقیقت ولایت مومن و بسیاری دیگر از حقایق قرآنی قرار داده است.

به هر حال، هر کسی با رفتارهای به ظاهر تکراری خویش از ساختمان بلند زندگی خویش بالا می رود و در این مسیر هرچند که گام بر پله های بیست سانتی و تکراری می گذارد و هر از گاهی با پاگردی از مشکلات و سختی ها دست و پنجه نرم می کند ، نه تنها در نهایت به پشت بام ساختمان زندگی می رسد بلکه خود را در این مسیر چنان می سازد که می خواهد.

بسیاری از مردم می کوشند تا به قول خود با حذف زواید و تکرارهای خسته کننده زندگی به قله حقانیت برسانند و در مسیر زندگی خویش به شتاب هر چه تمام تر بر قله موفقیت دست یابند. از ا ین روست که به مسیر زیبای زندگی که از میان جنگل ها و مراتع و باغ و بوستان و حتی سنگلاخ ها و کویرها می گذرد توجهی نمی کنند. این گونه است که از غرزدن های زن و بچه خسته می شوند و یا از استحمام و کوتاه کردن مو خسته می شود و آن را بیهوده می یابد؛ زیرا به گمان خویش آرزوها و افکار بلندتری دارد که می بایست به آن دست یابد. اینان همانند کودکانی هستند که می خواهند زودتر بزرگ شوند و از کودکی خویش بهره ای نمی برند و هنگامی که به بزرگی می رسند چون از کودکی خاطره ای ندارند هماره آرزوی کودکی دارند؛ زیرا در بام بزرگی خویش بسیاری از خانه ها را خالی می یابند که می بایست پر می شد ولی به هر علتی چون هوس بزرگ شدن پر نشده است.

همه زندگی بشر، قطعات و خانه های خالی است که می بایست به درستی بر اساس آموزه های وحیانی و کتاب راهنمای راست زندگی پر شود. هر بخشی از زمان و مکانی که ما در آن قرار می گیریم ، بخشی از زندگی کلی ماست. این خانه ها و قطعات را می بایست به درستی پر کرده و در جای خود قرار داد تا با هریک از آن ها نامی از نام های حسنی و نیک الهی ظهور و بروز کند که در آدمی سرشته شده است. اگر کسی بتواند از هر دم این زندگی به درستی چون پیامبر اکرم(ص) بهره گیرد در نهایت مظهر اتم و اکمل خداوندی می شود. او در زندگی خویش چوپانی و بازرگانی کرد و روزها و شب ها در میان دشت و کوه گذراند و با گوسفند و چارپایان ماند و در سکوت دشت زندگی تکراری خویش را گذراند در حالی که کوشید به درستی هر پله ای را پشت سر بگذراند و خانه ای را به راستی پر کند. این گونه است که هر چیزی برای او مفهوم تازه ای یافت و تکرارها رخت بربست؛ زیرا با هر خانه ای که با قلم صنع الهی خویش پر می کرد بخشی از وجود خویش را کمال می بخشید.

باشد تا ما نیز این گونه عمل کنیم و  از به ظاهر تکرارها خسته نشویم ، زیرا این ها همانند وسیله خانه سازی کودکان است که بسیاری از آن ها هم شکل و قالب هستند ولی طرح ها و ساختمان و وسایل مختلف و شگفت و زیبایی از آن ها می توان ساخت.


  
  

ssi0017405_veerبی گمان سخن گفتن از اموری چون جادو و سحر و یا جن برای کسانی که جز روش آزمایشگاهی را نمی پذیرند و آن را تنها کاشف حقیقت بر می شمارند، به مانند سخن گفتن از افسانه هاست. بسیاری از تحصیل کردگان علوم جدید، متافیزیک را جزو اساطیر می شمارند و برای آن گزاره معناداری نمی یابند. این در حالی است که بیش تر مردم جهان نه تنها متافیزیک را می پذیرند و آن را در همه زندگی خویش به کار می گیرند و همه زندگی آنان متاثر از این باور می باشد بلکه حتی برخی از امور خرافی را نیز می پذیرند و زندگی خویش را در این چارچوب سامان می دهند.

  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >