سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ شرفى برتر از اسلام نیست ، و نه عزتى ارجمندتر از پرهیزگارى و نه پناهگاهى نکوتر از خویشتندارى ، و نه پایمردیى پیروزتر از توبت و نه گنجى پرمایه‏تر از قناعت . و هیچ مال درویشى را چنان نزداید که آدمى به روزى روزانه بسنده نماید ، و آن که به روزى روزانه اکتفا کرد آسایش خود را فراهم آورد و در راحت و تن آسانى جاى کرد ، و دوستى دنیا کلید دشوارى است و بارگى گرفتارى ، و آز و خودبینى و رشک موجب بى‏پروا افتادن است در گناهان ، و درویشى فراهم کننده همه زشتیهاست در انسان . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :339
بازدید دیروز :238
کل بازدید :2046681
تعداد کل یاداشته ها : 1984
103/2/29
9:50 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

از نظر قرآن، برخی از مردمان «کارگر ایستای خسته» هستند که اعمال و کارهایشان «هیچ و پوچ» و توخالی است و هیچ نتیجه و ثمره ای برای آنان ندارد؛ بنابراین در روز قیامت دست خالی هستند و وزن ایشان در میزان الحق که با «الوزن یومئذ الحق» سنجیده می شود، به سبب همان «باطل» بودن، خالی است ؛ یعنی از نظر ارزشی و وزنی همان هیچ در پوچ(اعراف، آیات 8 و 9) هستند؛ خدا درباره این زیانکاران گرفتار خسران نفس می فرماید: عامِلَةٌ ناصِبَةٌ(غاشیه، آیه 3)؛ زیرا این افراد با آن که با ایستادگی تمام کار می کنند، ولی این ایستادگی ایشان جز خستگی و درد و رنج هیچ ثمری ندارد ؛ زیرا مردمانی «بیراه یا راهبُر یا راهزن» هستند.

توضیح این که «عدم توفیق» درکارها به سه دلیل است:

1. شخص بسیار کار می کند، ولی کارش بر اساس اصول و قوانین هستی یا شرعی یا حتی عرفی نیست و برخلاف سنت های الهی حاکم بر هستی یا شریعت خدا یا عرف معروف اجتماعی کار می کند که به طور طبیعی نتیجه هم نمی گیرد؛ چنین شخصی بیراهه رفته و به مقصد و مقصود نمی رسد؛

2. شخص در راه هست ، ولی در راه هست تا راه را بر دیگران ببندد و به جای راهبَری راه را می بُرّد؛ چنان که ابلیس می فرماید: قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ ؛ گفت: پس به سبب آنکه مرا به اغوا کردی و فریفیتی و بیراهه افکندى من هم براى فریفتن مردمان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست ؛ آنگاه از پیش رو و از پشت‏ سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى‏ تازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت. (اعراف، آیه 17) این افراد نه تنها «سدّ» می سازند، بلکه «صدّ» می سازند که بسیار محکم تر و استوارتر است؛ این افراد که «صادّ السبیل» هستند، راه را بر دیگران می بندند و اجازه نمی دهند مسیر راست را ادامه دهند.(رعد، آیه 33؛ نمل، آیه 24؛ عنکبوت، آیه 38؛ قصص، آیه 87) این بازدارنده روندگان از راه خود نیز به سبب تزیین گری های شیطانی گرفتار بازدارندگی از راه خویش می شوند؛ چون هماره در سر راه نشسته و راهی نمی روند تا به مقصد و مقصود برسند. (غافر، آیه 37)این گونه است که « عامِلَةٌ ناصِبَةٌ » می شوند؛

3. شخص در راه است تا راه را بر دیگران بزند و به جای راه بیراهه را به عنوان راه نشان دهد؛ یعنی موجب «ضلالت» دیگران می شود تا راه را گم کنند و «گمراه» شوند. از نظر قرآن ، ابلیس به عنوان شیطان بزرگ جنی راهزن است و نماد «مضل» و اضلال. (قصص، آیه 15) پس چنین شخصی هماره در سر راه هدایت است تا آنان را از هدایت به ضلالت سوق دهد و رهنمون باشد.(طه، آیه 123؛ اعراف، آیه 17) این نیز از مصادیق « عامِلَةٌ ناصِبَةٌ» است.

با نگاهی به آیات قرآنی می توان گفت که ابلیس این شیطان بزرگ از جنیان، مصداق اتم و اکمل «عامِلَةٌ ناصِبَةٌ» است؛ زیرا ابلیس گرفتار سه گانه «بیراه یا راهبُر یا راهزن» است؛ و در میان انسان ها فرعون و مستکبران امروزی چون شیطان بزرگ این آمریکای مستکبر این گونه عمل می کند.


99/2/13::: 4:37 ع
نظر()
  
  

بر اساس آموزه های قرآنی، تسبیح دارای اقسام و انواع چندی است. البته چنان که بارها گفته شد، اصطلاح قرآنی تسبیح گاه تنها به معنا و مفهوم تنزیه از عیب است که در کنار «تقدیس» به معنای تنزیه از نقص به کار می رود، ولی گاه تسبیح شامل هر دو مفهوم تنزیه از عیب و نقص می شود. به هر حال، تسبیح می بایست همراه با نوعی از تقدیس باشد؛ یعنی افزون بر این که با تسیبح خدا را منزه و پاک از هر عیبی می دانیم، هم چنین او را با تقدیس خویش، پاک و منزه از نقصی می دانیم.

تسبیح در آیات قرآنی برای بیان تسیبح از خدا به اشکال خدا آورده شده است که شامل موارد زیر است:

1.       تسبیح «هویت»: به این معنا که «هویت» ذات الهی که یک حقیقت خارجی است، با تسبیح از هر عیب و نقصی پاک دانسته می شود. مثلا در قرآن آمده است: فسبحه؛ پس «هو» را تسبیح کن!(ق، آیه 40؛ طور، آیه 49) این مقام هویت ناظر به مقام احدیت و یکتایی است که پیش از مقام «الله» قرار دارد؛ چنان که خدا می فرماید: قل هو الله؛ بگو هو همان الله است.(توحید، آیه 1)

2.       تسبیح «الله»: این تسبیح ناظر به مقام ظهور اسمایی است که در قرآن از آن به «الله نورالسموات و الارض(نور، آیه 35) یاد شده است و از نظر رتبی پس از مقام «هویت» الهی است. در قرآن آمده است: «سَبَّحَ‌ لِلَّهِ» (حشر، آیه 1؛ صف، آیه 1) یا آمده است: یُسَبِّحُ لِلَّهِ(جمعه، آیه 1؛ تغابن، آیه 1) در این مرتبه نیز ذات الهی در مقام ظهور تسبیح می شود که یک حقیقت خارجی است.

3.       تسبیح اسم الله: گاه به جای ذات هویت یا ذات الله، اسم خدا تسبیح می شود؛ به این معنا که اسمایی که برای بیان آن حقیقت انتخاب شده در سطح اسمای معمولی نیست؛ بلکه اگر گفته می شود العلیم یعنی علم لا جهل معه یا القدیر یعنی قدره لا عجز معها. پس اسم از مفاهیم ناقص و عیبی که دارد منزه می شود و آن چه سزاوار انسان است، برای خدا به کار نمی رود. از همین روست خدا در قرآن می فرماید: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْاَعْلَی؛ پس اسم پروردگار اعلی را تسیبح کن!(اعلی، آیه 1)

4.       تسبیح لفظی : مراد این است که هر اسمی که ما در چارچوب الفاظ به کار می بریم، اشاره است به مفهوم ذهنی دارد و آن مفهوم ذهنی نیز اشاره به حقایق خارجی دارد. پس همان طوری که لازم است تا حقیقت خارجی، تسبیح شود، هم چنین مفاهیم ذهنی الفاظ بلکه حتی الفاظ نیز تسبیح شود. توضیح این که آن چه به نام اسم الله بر زبان در قالب لفظ گفته می شود: اسم اسم الاسم است؛ زیرا اولی ناظر به اسمای لفظی و دومی ناظر به مفاهیم اسمای لفظی و سومی ناظر به حقایق اسمای لفظی است که از طریق مفاهیم به ذهن آمده است.

5.       تسبیح ذهنی مفاهیم الفاظ: چنان که گفته شد، می بایست مفاهیم الفاظی که به عنوان اسم الله و مفاهیم اسم الله گفته می شود، تسبیح کرد و از هر گونه نقص و عیب مبرا و پاک و منزه دانست.

6.       تسبیح حقایق خارجی: هم چنین لازم است تا حقیقت الله و هویت را از هر گونه عیب و نقصی منزه دانست که در قسمت اول بیان شده است. پس می بایست در سه سطح اسمای لفظی و مفاهیم اسمای لفظی و حقایق اسمای لفظی مورد تنزیه قرار گیرد.

از نظر قرآن همه هستی، نه تنها تسبیح عالمانه و آگاهانه دارند، ولی برای خودشان نوعی خاص از «صلات» و نماز را دارند؛ چنان که خدا می فرماید: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ ؛آیا ندانسته‏ اى که هر که و هر چه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى‏ گویند و پرندگان نیز؛ در حالى که در آسمان پر گشوده‏ اند تسبیح او مى‏ گویند. همه ستایش و نیایش خود را مى‏ دانند و خدا به آنچه مى کنند داناست. (نور، آیه 41)

به هر حال، از نظر قرآن همه هستی اهل «ستایش و نیایش» هستند و عالمانه و آگاهانه به تسبیح و صلات مشغول.


99/2/10::: 3:36 ع
نظر()
  
  

اگر بخواهیم فرق روح با نفس را بیان کنیم می توان در قالب تمثیلی آن را این گونه بیان کرد :

روح همانند گازی است که نیاز به ظرف ندارد؛ چنان که محدودیت پذیر نیست و در همه جا در سیلان است؛ اما نفس همان گازی است که با فشاری تبدیل به «گاز مایع» شده است. پس لازم است تا هماره در «ظرف» محدود نگه داری شود. این ظرف همان جسم است که در عوالم سه گانه در جسم خاکی، جسم برزخی و جسم اخروی قرار می گیرد. البته جسم مادی به سبب محدودیت های بسیار اجازه نمی دهد تا «نفس» آن طوری که بخواهد عمل کند؛ اما در «جسم برزخی» از آزادی عملی بیش تر برخوردار است؛ هم چنین در عالم اخروی این آزادی عمل به سبب کیفیت جسم اخروی خیلی بیش تر از عالم برزخ خواهد بود.

باید توجه داشت که «نفس» غیر از «روح» است؛ و این غیریت یک غیریت و فرق اعتباری مانند کارفرما و کارگر نیست؛ بلکه یک غیریت و فرق حقیقی و واقعی است؛ زیرا روح از مصادیق عالم امر و نفس از مصادیق عالم خلق است؛ دیگر آن که همان طوری که گاز واقعا غیر از مایع و غیر از جامد است؛ هم چنین نفس از چنین فرق عمیق با روح برخوردار است؛ از همین روست که «نفس» در همه عوالم نیاز به «ظرف» دارد و وقتی خدا در هنگام «خواب» یا «مرگ»، «نفس» را از بدن خارج و به تعبیر قرآنی «توفی» می کند و به تمام و کمال می گیرد(زمر، آیه 42)، در کالبد برزخی یا کالبد اخروی است و هرگز بدون کالبد و جسم نخواهد بود؛ زیرا ماهیت نفس مقتضی آن است که جسم و ظرفی داشته باشد تا بتواند «وجود» داشته یا آن را حفظ کند.

در آیات قرآنی هرگز سخن از «روح» برای کالبد انسانی نیست، بلکه سخن از این است که «روح» از عالم امری(اسراء، آیه 85) یا عالم اراده است و همین روح امری همانند چیزی چون باد در کالبد انسانی دمیده شده و همانند «گاز مایع» تغییر شکل و ماهیت می یابد تا جایی که هماره نیازمند «جسم» و بدن باشد. بنابراین، هر گاه نفس در هنگام مرگ از تن و بدن خارج شود، جسد خاکی می ماند، ولی نفس هم چنان جسم برزخی را دارا است؛ زیرا هرگز «نفس» نمی تواند بدون جسم وجود داشته باشد.

از نظر قرآن، جسم و کالبد حضرت آدم(ع) به عنوان نخستین بشر از خاک و آب بوده است و وقتی شرایط برای «نفخ روح» آمده شد، این عمل «نفخ» انجام شد و نفس حضرت آدم(ع) شکل گرفت؛ اما در فرزندان آدم(ع) که از نطفه آغاز می شود، در حقیقت کالبد برای «نفس» در فرآیند ساده تر شکل می گیرد؛ زیرا نطفه «حیوان» است و از این قابلیت برخوردار است تا سریع تر به شرایط آرمانی برای «نفس» برسد؛ زیرا شرایط جمادی و نباتی را پیموده است و در شرایط حیوانی به سر می برد. اگر برای آدم سالیانی طول کشید تا این شرایط فراهم آید، برای فرزندانش از شش تا نه ماه این شرایط فراهم می شود. پس هر گاه کالبد و جسم به حد مورد نیاز رسید، «روح» دمیده می شود و «نفس» شکل می گیرد که زمان دمیدن را به واژه «انشاء» در قرآن بیان کرده است.(مومنون، آیه 14؛ سجده، آیه 9)

البته جسم برزخی و اخروی در زندگی دنیوی شکل می گیرد؛ یعنی همان طوری که انسان در دنیا با نوع تغذیه جسم خویش را می سازد، بر اساس آموزه های وحیانی اسلام، هم چنین در همین دنیا با «افکار و اعمال» خویش جسم برزخی و اخروی را می سازد و لازم است مواظب باشد که چه چیزی از مواد خاکی را می خورد که جسم دنیوی اش را می سازد و چه چیزی از عقاید و افکار و اعمال دارد که جسم های برزخی و اخروی او را می سازد. (عبس، آیه 80؛ روایات تفسیری) در حقیقت جسم های برزخی  و  اخروی هر کسی «سازه » خود اوست؛ از همین ، هر چند «قالب کقالبه فی الدنیا» است؛ ولی تفاوت هایی دارد که نتیجه اعمال خود انسان است. کالبد مومنان در کلیت شباهتی با همین کالبد دنیوی دارد، هر چند تمایزهایی حتی در شکل و شدت و ضعف با یک دیگر و هم چنین با جسم خاکی دنیوی دارد؛ ولی کالبد اخروی و برزخی کافران، چیزی شبیه کالبدهای «انسان گاو» یا «انسان گرگ» و مانند آن ها است که برخی حتی در همین دنیا کالبد این افراد را می بینند که کالبد برزخی و اخروی آنان است. شخص شاهد می داند که مشهود همان فلانی است که چنین کالبدی را دارا شده است.(اعراف، آیه 179)

در حقیقت همان طوری که هر فرد انسانی بهشت و دوزخ خویش را در درون و بیرون می سازد؛ هم چنین کالبدهای برزخی و اخروی خویش را می سازد؛ زیرا هر فرد انسانی به عنوان «جنس» منطقی، از ظرفیت بی پایان و «صیرورت» و شدن های بسیاری برخوردار است تا جایی که می توان «انسان متاله»(بقره، آیه 138؛ آل عمران، آیه 79) یا «انسان ملک» یا «انسان چارپا»(اعراف، آیه 179) یا «انسان چوب»(جن، آیه 15) یا «انسان سنگ»(انبیاء، آیه 95) شود.


99/2/9::: 2:25 ع
نظر()
  
  

در آیات قرآنی از دو نوع «معیت» سخن به میان آمده است که با هم فرق دارند؛ توجه به این فرق می تواند نشان دهد که مومنان با «معیت» رحیمی خدا چگونه در جنگ میان کفر و ایمان می تواند دست بالاتر را داشته باشند و در هر نبردی پیروز و سربلند و با عزت و اقتدار بیرون آیند.

معیت قیومی از نظر قرآن، اختصاص به مومنان ندارد؛ چنان که اختصاص به انسان ندارد، بلکه با هر «آفریده» ای این معیت الهی وجود دارد؛ زیرا رابطه میان «آفریدگار» با «آفریده» رابطه معیت قیومی است؛ به این معنا که هر آفریده ای مظهر صفت یا صفاتی از خدا است؛ بنابراین، آفریدگار در هر آفریده ای است، به طوری که «ذاتی هویت» او را شکل می دهد تا جایی که اگر «هو» نباشد، هیچ چیزی نخواهد بود؛ این خدا است که در هر چیزی «ظهور» یافته و هر چیزی مظهری از مظاهر صفات الهی است. پس وقتی گفته می شود: هُوَ مَعَکُمْ(حدید، آیه 4)؛ به این معنا است که «هو» همان چیزی است که «هویت ذاتی» آن چیز را معنا می بخشد و بدون هویت ذاتی «هو»، «چیزی» وجود ندارد و ظهوری نمی یابد.

معیت رحیمی از ویژگی های مومنان است، یعنی خدا با مومنان نوعی «معیت» رحمانی و رحیمی دارد که خاص این دسته از آفریده ها است. البته ایمان دارای مراتب و درجاتی است که هر چه این درجه و رتبه ایمان بالاتر باشد، معیت رحمانی الهی قوی تر و شدیدتر می شود، به طوری که در مراتب پایین ایمان و تقوا و احسان، معیت به شکل رحمانی کلی و در مراتب برتر ایمان و تقوا و احسان به شکل رحیمیت ظهور می کند. پس وقتی خدا می فرماید: اَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ(انفال، آیه 19) یا :اِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا(نحل، آیه 128) یا : اِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ(عنکبوت، آیه 16) به این معنا است که هر چه این ایمان و تقوا و احسان شدیدتر و زیادتر شود، به همان میزان ظهور معیت الهی در شکل رحمانی به رحیمی شدیدتر و زیادتر خواهد شد.

از آثار و برکات زیادت و افزایش ایمان و تقوا و احسان در انسان و امت اسلام این خواهد بود که مومنان متقی و محسن و امتی دارنده این صفات در سطح «ملکه و شاکله» هماره دست بالا خواهند بود و کسی یا امتی دیگر باز آنان بالاتر نخواهد بود، بلکه «علو» برای این امت خواهد بود؛ زیرا خدا می فرماید: وَ اَنتُمُ الاعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ؛ و شما اعلی و برتر هستید چون خدا با شماست. (محمد، آیه 35) این «معیت» که در آیه در قالب «الله معکم» بیان شده است، نوعی «قیومیت رحمانی و رحیمی» است که برای مومنان متقین و محسنین ثابت شده است. نتیجه آن نیز «علو» و برتری است که امت را در سطح «اعلی» قرار می دهد و کسی بر آنان چیره و پیروز نمی شوند.

 


99/2/7::: 4:31 ع
نظر()
  
  

واژه تسبیح از ریشه «سبح» به معنای پاکی از عیب است. البته این واژه به حرکتی نیز اطلاق می شود که رها باشد، مانند شناوری در آب و یا هوا؛ چنان که «سبحا طویلا» به حالت شناوری انسان در کار روزانه اطلاق شده است(مزمل، آیه 7)؛ زیرا شخص «شناور» از عیب محدودیت ها رها است و می تواند به هر سمت و جهت برود. البته ارتباطی نزدیک با آب نیز دارد که عامل پاک کننده است.

اما واژه تقدیس از «قدس» نیز به معنای پاکی آمده است، اما پاکی از «نقص»؛ یعنی اگر برای خدا صفت کمالی را قایل هستیم، می بایست آن را از هر گونه نقص پاک و منزه بدانیم. پس نه تنها خدا را به جای «کبیر» «اکبر» یا «علیم» «اعلم» بدانیم، بلکه حتی برتر از «توصیفاتی» بدانیم که آن را صفت را محدود به حدودی می کند؛ زیرا صفات الهی در کمال به تمامیت هستند و هیچ نقصی در آن نیست؛ از همین رو گفته می شود؛ خدا علیم لا جهل معه؛ قدیر لا عجز معه. پس خدا تفسیر امام صادق(ع) «للَّهُ اَکْبَرُ مِنْ اَنْ یُوصَفَ» بزرگ تر از است که به وصف در آید.(کافی، ج 1، ص 118)

البته در کاربردهای قرآنی تسبیح تنها برای «تنزیه از عیب» به کار نمی رود؛ بلکه گاهی شامل «تنزیه از عیب و نقص» است. البته این اختصاص به این کلمات ندارد، بلکه در باره فقیر و مسکین یا اسلام و ایمان نیز گفته شده است که اگر باهم ذکر شوند، هر یک معنای اختصاصی دارند: «اذا اجتمعا افترقا» ؛ و اما اگر در یک جمله با هم به کار نروند، هر یک از آن ها معنای جامعی را شامل می شوند: «اذا افترقا اجتمعا»؛ بنابراین، وقتی خدا می فرماید: «سبح» یعنی  ذات اقدس الهی مسبَّح است هم از عیب هم از نقص؛ اما وقتی که تقدیس با تسبیح کنار هم ذکر می‌شود مثل اینکه فرشتگان در جریان سجود به ذات اقدس الهی عرض کردند که «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»(بقره، آیه 30) آنجا که تسبیح و تقدیس کنار هم است هر کدام معنای خاص خودشان را دارند تسبیح یعنی منزه از عیب، تقدیس یعنی منزه از نقص.


99/2/6::: 3:54 ع
نظر()
  
  

از نظر قرآن، نظام کنونی دنیوی «احسن» و نیکوترین حالات ممکن است که اگر حالتی برتر و نیکوتر برای آن متصور بود، حتما و قطعا آن را می ساخت؛ ولی دنیا با مواد و عناصری که از آن به «اسفل السافلین»(تین، آیه 5) نسبت به کل هستی تعبیر می شود، نمی تواند بهتر از این حالت کنونی باشد؛ زیرا اگر حالتی برتر و نیکوتر از این عناصر ممکن بود و خدا انجام نداده باشد، می بایست به یکی از دلایل و عوامل زیر باشد: جهل یا عجز یا فقر؛ یعنی خدا نسبت به حالت برتر از این، جاهل و نادان بود که باطل است؛ زیرا خدا «علیم» است؛ یا نسبت به آن حالت برتر، عاجز و ناتوان بود که این نیز باطل است؛ زیرا خدا «قدیر» است؛ یا این که نسبت به آن فقیر و نیازمند بود و نمی توانست این فقر خویش را جز با شریکی یا چیزی جبران کند، که این نیز باطل است؛ زیرا خدا غنی است و در هیچ چیزی به کسی یا چیزی نیاز ندارد؛ چرا که «قیوم» است و همه به او تکیه دارند، نه او به چیزی.

به هر حال، خدا خود را «احسن الخالقین» معرفی می کند که نیکوترین و برترین خلقت کنندگان است: فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛ پس مبارک است خدایی که نیکوترین خالقین است.(مومنون، آیه 14؛ صافات، آیه 125 ) هم چنین او نظامی که نیز طراحی و اجرایی کرده است، در بهترین و نیکوترین و برترین حالات است: الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ.(سجده، آیه 7)

از نظر قرآن با این که همه آفریده های الهی در حالت «احسن» هستند، ولی همین دنیا نسبت به آخرت، از کمبودهای بسیاری رنج می برد که ریشه در ظرفیت مخلوقی دارد که از عناصر «اسفل السافلین» است؛ بنابراین، ممکن نیست که به کیفیتی برتر از این آفریده شود. پس اگر دنیا را بر اساس «احتمالات» بدون قیاس به آخرت بسنجیم می بایست گفت که هیچ احتمالی برتر وجود نداشته که مثلا آن احتمال ممکن بوده ولی وقوع نیافته است؛ زیرا ظرفیت عناصر دنیوی بیش از این نیست؛ اما به نسبت به «عناصر اخروی» این دنیا «نظام ناقصی» است؛ از همین روست که خدا در سنجش با آخرت می فرماید: وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى؛ آخرت بهتر و باقی تر از دنیا است.(اعلی، آیه 17) یا می فرماید: مَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ؛ این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست؛ و زندگى حقیقى همانا در سراى آخرت است. اى کاش مى‏ دانستند.(عنکبوت، آیه 64)

بر همین اساس، بدن دنیوی انسان نسبت به آخرت، بدنی است که از آن به «زشتی» تعبیر می شود، یعنی با آن که در کمال دنیوی در «احسن» حالت است، اما وقتی به نسبت به آخرت سنجیده شود، زشت و «سیئه» است. بر همین اساس، انسان بدن دنیوی خویش را می پوشاند تا زشتی های آن نمایان نباشد و با لباس آن را می آراید تا زشتی به آرایه ها پوشاکی به زیبایی نمایش در آید.(اعراف، آیه 26)

از نظر قرآن، پیش از خوردن از میوه ممنوعه، در بهشت خاص حضرت آدم(ع) این بدن این گونه نبوده و زشتی هایش به ویژه «آلت تناسلی» نهان بوده است و حتی ممکن است که نیازی به خروجی مدفوع نداشته است؛ زیرا از غذایی می خورد که همانند غذای بهشتی، مدفوع نداشته و خروجی آن به سبب «طیبات» ذاتی غذا و خوراکی، همانند عطر از سلول های بدنش خارج می شده است؛ اما وقتی از میوه درخت ممنوع چشید، ساختار بدن تغییر کرد و «جسد و زشتی هایش به ویژه آلت تناسلی و خروجی مدفوع» آشکار شد. این جا بود که آدم و حوا(ع) برای پوشیدن بدن و زشتی هایش به برگهای درختان بهشتی خویش متوسل می شوند و پوشاکی می سازند.

به سخن دیگر، از نظر قرآن، کل بدن انسان پیش از خوردن و چشیدن از میوه درخت ممنوع، خود دارای نوعی لباس طبیعی تکوینی نه عاریتی بوده است؛ ولی پس از آن نیازمند لباسی عاریتی از جنس دیگری شد: یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا؛ اى فرزندان آدم زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد، چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباسشان را از ایشان برکند تا زشتی بدنهایشان را بر آنان نمایان کند.(اعراف، آیه 27)

باید توجه داشت که در تعبیر قرآنی، « سَوْءَةَ » همان طوری که به معنای زشتی آلات تناسلی است، به معنای کل زشتی کل «بدن و جسد» خاکی آدمی نیز آمده است؛ از این روست که درباره جسد هابیل خدا از همین اصطلاح و عبارت استفاده کرده و می فرماید: فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ ؛ پس خدا زاغى را برانگیخت که زمین را مى ‏کاوید تا به او نشان دهد چگونه «زشتی جسد» برادرش را پنهان کند. قابیل گفت: واى بر من آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا «جسد» برادرم را پنهان کنم. پس از زمره پشیمانان گردید. (مائده، آیه31)

پس در فرهنگ قرآنی، به معنای «جسد» و تمامی بدن خاکی بشر آمده است و تنها به معنای «آلات تناسلی» و زشتی آن نیست، از همین می بایست گفت که «جسد» خاکی انسان در «اسفل السافلین» نسبت به بدن اخروی که از جنس عناصر بهشتی است، از زشتی هایی رنج می برد که از آن به « سَوْءَةَ» یاد شده است.

باید یاد آور شد که خدا هنگامی که درباره ارزش پوشاک واهمیت آن برای پوشاندن کل «بدن» سخن می گوید، از بدن به همین عنوان «سَوْءَةَ» کرده و می فرماید: یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ؛ اى فرزندان آدم در حقیقت ما براى شما لباسى فرو فرستادیم که جسد و زشتی بدن و عورتهاى شما را پوشیده مى دارد و براى شما زینتى است؛ ولى بهترین جامه لباس تقوا است. این از نشانه‏ هاى قدرت خداست باشد که متذکر شوند. (اعراف، آیه 26)

شکی نیست که از نظر قرآن، کاربرد چندگانه است که در همین آیه به دو کارکرد: نهان کرد زشتی بدن انسان، و زینت و آرایش آن اشاره شده است؛ از آن جایی که کارکرد زینتی لباس اختصاص به «آلات تناسلی» ندارد، بلکه تمام بدن را شامل می شود، هم چنین پوشاندن آن نیز اختصاص به «آلات تناسلی » بلکه همه بدن را شامل می شود. بر این اساس مراد از « سَوْءَةَ» همه بدن و کل جسد خاکی بدن است که به شکلی پس از چشیدن از میوه درخت ممنوع «زشتی» خود را با از دست دادن لباس طبیعی تکوینی آشکار کرد.

به هر حال، بدن خاکی انسان در جهان مادی و دنیوی به ویژه پس از «انتزاع» لباس تکوینی، دیگر از «احسن» خلقت دنیوی  نیز بی بهره مانده و زشت و « سَوْءَةَ» شده است.

به سخن دیگر، حتی اگر تغییر در «بدن خاکی» انسان به سبب دستاورد انسان باشد که با چشیدن میوه ممنوع و آشکار شدن جسد و زشتی های ان باشد، دیگر این بدن خاکی از «احسن نظام دنیوی» نیز خارج شده است و دیگر نمی توان آن را جسدی مبتنی بر «احسن» دانست.

 


99/2/3::: 4:36 ع
نظر()
  
  

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، جهان آخرت با جهان دنیا کاملا متفاوت است. بنابراین نمی توان قوانین حاکم بر دنیا را به آخرت تعمیم داد. برای درک و فهم این مطلب می توان به قوانین حاکم بر عالم برزخ که جهانی است که از یک جهت شبیه دنیا و از جهت دیگر شبیه آخرت است، اشاره کرد.

البته برای بسیاری دیدن عالم برزخ در هنگامی که در دنیا حضور دارند، شدنی نیست؛ بنابراین، گویی ارجاع به امری غیر قابل دسترسی است؛ اما خدا شرایطی را برای بشر در دنیا فراهم آورده است تا حتی پیش از مرگ خویش بتوانند به نوعی با فضای عالم برزخ پس از مرگ و عالم آخرت پس از قیامت آگاه شود؛ زیرا حالت رویا، حالتی است که انسان در فضایی شبیه آخرت و برزخ زندگی را تجربه می کند. از همین رو، خواب بیننده در هنگام خواب هیچ گاه درباره قوانینی آن جا شک و تردید نمی کند، در حالی که کاری انجام می دهد که پس از بیداری آن را محال و مستحیل می بیند؛ زیرا قوانین حاکم بر دنیا غیر از قوانین حاکم بر عالم خواب است.

البته سینما با بهره گیری از ابزارهای نوین و فن آوری های جدید توانسته است تا بخشی از «حالات خواب و قوانین حاکم» بر آن را در فیلم ها به تصویر بکشد که در آن قوانین جاذبه یا قوانین شنیدن و گفتن و دیدن متفاوت با قوانین موجود در عالم ماده و دنیا است.

در آیات قرآنی بیان می شود که اگر بخواهیم مثلا موجودات عالم نور هم چون فرشتگان را به عالم ماده تنزل دهیم می بایست، مثلا لباس آدمیت بپوشانیم که موجب گمراهی می شود؛ زیرا شخص نمی تواند تفاوتی میان فرشته مجسم و بشر بیابد(انعام، آیه 9)؛ اما می توان در عالم «مثال» مانند «عالم مثال متصل» یعنی قوه خیال انسانی چهره ای نزدیک به چهره حقیقی را به نمایش گذاریم، چنان که همین حالات برای حضرت مریم(س) رخ داد و ایشان فرشته را در قالب «بشرا سویا» دید.(مریم، آیه 17)

به نظر می رسد که لذت جنسی میان مرد و بهشته های بهشتی از حورالعین، کواعب اتراب، فرش، خیرات حسان و مانند آن ها، در قالب قوانین دنیوی نیست؛ یعنی همان طوری که جنس عناصر بهشتی از چیزی شبیه «یاقوت، مروراید، مرجان و مانند آن ها»(الرحمن، آیه 58) است و در هنگام تبدیل زمین و آسمان به آن جنس اخروی(ابراهیم، آیه 48) تبدیل و جایگزین می شود، هم چنین نوع لذت مرد از بهشته های اخروی متفاوت خواهد بود؛ زیرا دیگر «دخول آلت در آلت» نیست، بلکه نوعی لمس به شکل «طمث» است که همه اعضای وجودی درگیر این لذت می شود و همه وجودش شخص بهشتی از این «طمث» لذت می برد.(الرحمن، آیات 56 و 74)


  
  

معنای لغوی بشارت، خبر تلخ و شیرینی است که در «بَشَره» و پوست بدن انسان اثر بگذارد. مبشر کسی با اخبار تلخ وشیرین خویش کاری می کند که مخاطب و شنونده متاثر از آن شده و بر اساس اخبار خوب و بد شخص دیگر را شاداب یا پژمرده سازد.

البته در عرف عمومی وقتی سخن از بشارت است، مراد تنها همان بخش از اخبار شادی آور است که به سبب شیرینی خبر شخص را خوشحال و شادان می سازد. بنابراین، بر خلاف لغت عربی ما تنها بخشی از اخبار را به عنوان اخبار بشارت آور می دانیم که خوب و شیرین و خوشحال کننده باشد و پوست ما را تحت تاثیر خودش شاداب کند؛ پس به اخباری که تلخ و پژمرده کننده پوست باشد کاری نداریم. به نظر می رسد که در بیش تر آیات همین مفهوم عرفی مراد باشد. از همین روست که «بشیر» در برابر «نذیر» در یک سیاق به کار می رود تا نوعی تقابل و تضاد را بیان کند.(بقره، آیه 119؛ سباء، آیه 28؛ فاطر، آیه 24؛ فصلت، آیه 4)

البته ممکن است گاه مراد از بشارت در آیات قرآنی همین معنای لغوی آن باشد، نه مفهوم عرفی آن؛ یعنی وقتی خدا می فرماید: فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلیمٍ، به کفار عذاب دردناک را بشارت بده!(انشقاق، آیه 24) همین معنای لغوی باشد؛ هر چند برخی گفته اند مراد در این آیه نیز همان مفهوم عرفی بشارت ولی در قالب تهکم و تمسخر زبانی است.  

اما معنای لغوی سرور، خبری است که موجب ایجاد خطوط در چهره انسان شود. اسرار خطوط صفحه صورت است که برای هر کسی قابل تفسیر نیست؛ و تنها کسانی می توانند با خواندن این خطوط در صورت به وضعیت باطنی شخص پی برند که از علوم اسرار و خطوط آگاه باشند.

به هر حال، سرور در صورت انسان زمانی ایجاد می شود که خبر مسرّت بخشی شنیده شود به طوری که اسرار یعنی همان خطوط صفحه صورت نمایان و برجسته شود.  سید الشهداء (سلام‌الله‌علیه) آغاز دعای عرفه می فرماید: وَ اَسَارِیرِ صَفْحَةِ جَبِینِی؛ خطوط صحفه پیشانی ام‌. (الاقبال الاعمال الحسنه، سید بن طاووس، ج 2، ص 76)

پس وقتی انسان با شنیدن خبری تلخ یا شیرین و خوب یا بد، تغییر حالت می دهد و این خطوط صورت تغییر پیدا می‌کند، از این حالت به سرور و مسرّت یاد می شود؛ یعنی سرور حالتی در انسان است با شنیدن خبر ایجاد می شود و چهره شنونده تغییر پیدا می‌کند. در حقیقت آن چه در باطن انسان رخ می دهد در ظاهر و چهره اش آشکار می شود. بر این اساس، فرقی میان بشارت و مسرت در علت ایجاد نیست، زیرا در سرور و بشارت این خبرهای تلخ و شیرین است که تاثیرات خودش را به جا می گذارد، و تنها فرقی است نوع تاثیرات دو نوع خبر است؛ زیرا گاه این تاثیر در خطوط صورت است که از آن به سرور یاد می شود و گاه در پوست چهره است که با پژمردگی ، سفیدی و سرخی هنگام اخبار تلخ و تند و یا با شاداب در هنگام اخبار شاد بروز می کند و از آن به بشارت یاد می شود. از همین رو، می گویند وقتی خبر تلخ یا تند را شنید، از ترس صورتش مثل گچ سفید یا سرخ و آتشین شد شد یا هنگام شنیدن خبر مسرت بخش وشیرین، گل از گل جمالش شکفت و شادان و شاداب شد.


99/2/3::: 11:5 ص
نظر()
  
  

اگر بخواهیم برای خود یا مردگان خویش، بهترین کار را انجام دهیم، آن دادن «صدقه» است؛ زیرا محتضر در هنگام برداشته شدن پرده و دیدن حقایق هستی از خدا خواهش می کند تا لحظه ای به او فرصت داده تا مالش را صدقه دهد.(منافقون، آیات 10 و 11)

از همین روست که از نظر قرآن، بهترین کار که نزدیک کار برای ایجاد تقوای الهی است، همان «صدقه و انفاق» به ویژه از زیادی مالی است که بدان نیازمند نداریم و در اصطلاح قرآنی از آن به عنوان «عفو» یاد می شود.(بقره، آیات 219 و 237)

اما از نظر قرآن، بهتر است که این بهترین کار نیک را به دست «پیامبر(ص) و اهل بیت از معصومان(ع)» بدهیم و از آنان بخواهیم که تا این مال را بگیرد و برای ما دعا و استغفار کند و روان و نفس ما را تطهیر و تزکیه نماید.(توبه، آیات 103 تا 105؛ آل عمران، آیه 159)

پس هنگام دادن صدقات واجب مانند خمس و زکات به دست ولی فقیه یا صدقات مستحب به دست نیازمندان از سائل و محروم، بهتر است این گونه نیت کنید: «پیامبر و معصومان(ع) این را به دست شما می دهم تا برایم و مردگانم دعا و استغفار کنید و نفس ما و مردگانم را را تطهیر و تزکیه نمایید».


99/2/1::: 3:31 ع
نظر()
  
  

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، شب، لباس است: وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً.(نباء، آیه 10) بنابراین می بایست دقت نظر کرده و بنگریم لباس چه خصوصیات و فوایدی دارد تا بتوانیم از شب به عنوان لباس بهره برداریم.

خدا در آیات قرآنی برای لباس فواید کارکردهای چندی را بیان کرده است که عبارتند از:

1.      نگه دارنده از گرما: وَجَعَلَ لَکُمْ سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ؛ براى شما تن‏پوشهایى مقرر کرده که شما را از گرما حفظ مى ‏کند.(نحل، آیه 81) البته هر چند که سخنی از «سرما» نیست، به نظر می رسد که می تواند ناظر به سرما هم باشد.

2.      نگه دارنده از جنگ: وَسَرَابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ؛ و تن‏پوشها و زره ‏هایى که شما را در جنگتان حفظ و حمایت مى ‏نماید.(نحل، آیه 81)

3.      عیب پوشی: از دیگر کارکردهای لباس، پوشاندن بدی، زشتی، عیب و نقص است: یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا؛ اى فرزندان آدم در حقیقت ما براى شما لباسى فرو فرستادیم که بدی و زشتی جسد و عورتهاى شما را پوشیده مى دارد و براى شما زینتى است.(اعراف، آیه 26)

4.      زینت و آرایش: از نظر قرآن، از کارکردهای لباس، زینت و آراستن انسان است.(اعراف، آیه 26)

از نظر قرآن، شب نیز این گونه است؛ زیرا شب انسان را از گرمای خورشید در امان نگه می دارد؛ اجازه تعرض به دشمن نمی دهد؛ زیرا در تاریکی شب دشمن نمی تواند کسی را ببیند و عملیاتی داشته باشد که آسیب زا باشد؛ همان طوری که زره در جنگ چنین کاری را می کند؛ هم چنین شب پوششی بر زشتی و بدی هایی است که روز آن را آشکار می کند؛ ولی شب پرده بر آن می افکند و قابل رویت و دیدن نیست؛ هم چنین، شب می تواند دلها را از کثرت به وحدت برساند و از تشویش و اضطراب به سکونت و آرامش بکشاند. از همین روست که خدا شب را عامل «سکونت» و آرامش برای انسان می داند به طوری که از خروش و شناگری روزانه به سکون می رساند و آرام می گرداند.(قصص، آیه 72)


99/1/31::: 8:20 ص
نظر()
  
  
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >