سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت گمشده مؤمن است، پس باید آن را بطلبد؛ حتی اگر در دست شروران باشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :397
بازدید دیروز :568
کل بازدید :2038645
تعداد کل یاداشته ها : 1984
103/2/7
2:36 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

اسلام از زمان آدم (ع) تا خاتم(ص) به عنوان راهنمای زندگی از سوی خداوند، بر آن است تا آدمی در مسیر درست گام بردارد و از تمامی ظرفیت ها و توانمندی های درونی و بیرونی به درستی بهره گیرد تا به حکم فعلیت اسمایی و تقرب الهی در مقام عبودیت ربوبی ، خلافت الهی را به عهده گیرد.

از آن جایی که هر دوره زمانی، مقتضیاتی دارد، تغییرات و اصلاحاتی انجام شد. از این روست که هر پیامبری افزون بر نقش روشنگری ، در مقام اصلاح گری نشست تا به نام شرایع و مذاهب این معنا را کمالی بخشد.

هر شریعتی از شرایع اسلام در طول تاریخ بشریت ، گامی اصلاحی در مسیری بوده است که به عنوان فلسفه آفرینش و هدف خلقت معرفی و تبیین شده بود. پیامبران در مسیر تزکیه و تعلیم مردمان، آنان را به مرحله ای از کمال رساندند تا خود به عنوان انسانیت، برای عدالت قسطی با تمام توان خویش برخیزند و قیام نمایند.

اصلاحات دایمی به عنوان یک ضرورت و نیاز به علل درونی و بیرونی نیازمند رهبرانی اصلاحی است. این گونه است که در استمرار و تداوم پیامبری، نقش امامت به عنوان مدیریت و رهبری سر بر آورد و دانشمندان و عالمان دین را به خدمت گرفت تا نگذارد کسانی به نام دین و اصلاح مسیر را دگرگون سازند و به ادعای پیامبری و روشنگری و رهبری مردمان به سوی کمال آنان را به سوی هبوط و سقوط رهنمون شوند.

این گونه است که نقش امامت و عالمان دین، به عنوان نمایندگان و راهنمایان خداوند در زمان کمال و اتمام دین مطرح می شود و امیرمومنان علی (ع) به عنوان نخستین انسان کامل پس از عصر نبوت و خاتمیت یابی آن مدیریت جامعه را از سوی خداوند به عهده می گیرد و به عنوان امام باطن و ظاهر و خلیفه الهی معرفی می شود.

در اثبات ضرورت و اهمیت و نقش امامت، سخنان گفته و کتب بسیاری نوشته شده است؛ اما نمی توان از نقش اصلاح گری آن هرگز چشم دوخت؛ زیرا یکی از نقش های اساسی و بنیادین پیامبران همین نقش اصلاح گری بوده است. از این روست که امامان (ع) نیز در این همین مسیر ، به عنوان مصلحان وارد عمل شدند.

شرایط اجتماعی گاه موجب می شود تا افرادی که در مسیر هستند، نقش و جایگاه خویش را فراموش می کنند و در شرایط آسایش و آرامش، در دام اشرافیت و اتراف می افتند و به جای آن که قدرت و ثروت خویش را در خدمت به مردم بگذارند به عنوان ملا و زورمندان جامعه و مترفان و اشراف ظاهر می شوند و طبقه ای را در برابر مردم تشکیل می دهند.

خداوند در آیاتی چون 246 و 247 سوره بقره از رویش اشرافیت در میان بنی اسرائیل و یهودیان سخن به میان می آورد. در این گزارش و گزارش های دیگر قرآن ، این معنا تحلیل و تبیین می شود که چگونه انقلابیون دیروز خود در مقام ثروت و قدرت به عنوان ملا و طبقه ای در می آیند که در مسیر رشد و کمال جامعه و راه راست اسلام قرار می گیرند. اینان به سبب علل درونی و بیرونی دارای فرهنگی خاص می شوند که روحیه و رویه ای خاص نیز برای آنان پدید می آورد. این گونه است که به سادگی انقلاب را به نام خود مصادره می کنند و در تعیین رهبران سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دخالت می کنند.

اینان به سبب نفوذ و پیشگامی در عرصه های انقلاب ، به خود حق می دهند تا با روحیه اشرافی گیری همه انقلاب را مصادره کنند و خود و طبقه خویشی خود را با انقلاب چنان گره بزنند که در صورت هر گونه اصلاحی، جامعه تهدید به زوال و نیستی شود.

از شیوه ها و رویه های آنان در برابر مردم و حقانیت آن است که بهانه جویی کرده و از پذیرش مردمانی از جنس مردم سرباز زنند و خواهان رهبرانی از جنس اشراف و هم طبقه و مسلک خویش شوند و دیگران را نااهل نسبت به انقلاب و اسلام بر شمارند(همان )؛ زیرا از نظر ایشان ملاک و معیار شایستگی مدیریت کشور و جامعه تنها ثروت و قدرتی است که از اشرافیت پدید آمده باشد.

استهزا و تحقیر(انعام آیه 53) و تمسخر دیگران(انبیا آیه 11 تا 13) و تهدید و شکنجه ( یونس آیه 83 )  ویژه خواهی و امتیاز طلبی و رانت خواهی (زخرف آیه 31) از جمله ویژگی های اینان است.

در انقلاب اسلامی پیامبر(ص) نیز کسانی چون زیبر سیف الاسلام و طلحه و کسانی از همین جنس پدید می آیند که در نهایت شمشیر در برابر دولت علوی بر می گیرند و می کوشند آن را از درون ساقط کنند و با دعوت به شورش و ایجاد شعله های قهر و آتشفشان ها فضای انقلاب اسلامی را چنان دود آلوده کنند که حق دیده نشود. اکنون نیز در انقلاب گروهی این چنین رویده اند. بی گمان هر زمانی چنان که قرآن می فرماید آزمونی بزرگ برای هر یک از انسان هاست. دراین آزمون است که ریزش ها و رویش ها رخ می دهد و کسانی از آزمون شکست خورده بیرون می ایند و کسانی دیگر از درون این دگرگونی ها و آزمون ها می رویند که از جنس مردم می باشند و با فرهنگ اشرافی و طبقات اشرافیت انقلابی هیچ ارتباطی ندارند.

 


  
  

تابوی پدرم بود. تا نامش را می‌بردیم چهره درهم می‌کشید. با حالتی نگاهمان می‌کرد که گویی ناسزایی بر زبان آورده‌ایم. وقتی تکرار می‌شد حالتی به خود می‌گرفت که گویی دارد بالا می‌آورد. نمی‌دانم چرا چنین می‌شود. چرا به این واژه شرطی شده است. بی‌گمان حکایتی داشت که نمی‌خواست برزبان آورد. همه ما به بعضی واژگان شرطی می‌شویم . اصولا گاه زیبایی و زشتی مصادیق به نام‌هایشان نیز کشیده می‌شود. همین کلمه توالت را چندین چند بار عوض کردند . یک وقت دست به آب می‌گفتند. روزگاری مستراح و زمانی دستشویی و گاهی دیگر نامی‌دیگر . همین شیرینی و زیبایی مصداق گل و عشق و محبت به خود واژه هم کشیده شده است. از این رو من خودم از اسم لواشک و ترشک دهانم آب می‌افتند تو گویی که لواشکی در کامم نهاده‌ام. این دخترم وقتی اسم لواشک را می‌شنود آب از لب و لوچه‌اش روان می‌شود. می‌گویند برخی از واژگان وقتی زیاد تکرار می‌شوند جای مصادیقشان می‌نشینند. از تداعی معانی و این جور چیزها فراتر است . خوب! پدرم نسبت به آن واژه چنین واکنشی دارد . دست خودش هم نیست. گفتم : بابا! گفت: هان! بگو. گفتم : چرا این قدر حساسیت نشان می‌دهی مگر واژه ای به این زیبایی و خوش‌دستی و شیرینی و روانی با تو چه کرده است که چنین از آن متنفر و منزجری؟ روان‌شناسان درباره این نوع واکنش‌ها به دوران کودکی و مسایل پیش‌آمده آن دوران اشاره می‌کنند و می‌گویند که ریشه همه این تنفر را باید در ضمیر ناخود آگاه جست. مثل همین انزجارم از سنجاق و دکمه؛ چون وقتی بچه بودم و به مکتبخانه می‌رفتم . بچه‌های توی مکتب، دکمه‌هایی را که از روی زمین پیدا می‌کرندد با آن همه کثافت و خاک و خل می‌گذاشتند توی دهانشان و مثل آب نبات می‌مکیدند. از آن زمان است که از اسم دکمه و سنجاق چندشم می‌شود و حالم به هم می‌خورد. همین حال می‌بینی که چه حالتی به من دست داده است و می‌خواهم بالا بیاورم.

گفت: خوب! من هم چنین هستم. پس حالا خوب می‌فهمی‌که من چه رنجی از این واژه کریهه و بدمنظر می‌کشم.

گفتم: حکایت آن چیست ؟ بگو تا بدانیم. البته اگر مصلحت می‌دانی . شگفتم که چرا سال‌هاست که از واژه‌ای به این زیبایی و خوشگلی متنفری؟

گفت : وقتی بچه بودم مادرم که خود خانزاده و از خاندان بزرگ فلکی و دارای مال و منال بسیار بود، برخلاف همه اهل زمانه از هم سن و سال‌هایش سیگار می‌کشید. این سیگار کشیدن خود یک سنت اشرافی بود. هر کسی پولش را نداشت که سیگار بکشد. این‌ها آن زمان در حکم تجملات بود. در واقع توتون و تنباکو خودش ارزش و جایگاهی داشت و علما هم با هم رقابت می کردند. این بود تا آن غائله معروف تحریم تنباکو و فتوای شیرازی بزرگ پیش آمد. سمرقند خانم هم از توتون به تریاک ترقی منزلت کرد و تریاکی شد. البته تریاک نمی‌کشید بلکه همیشه می‌خورد. خودش که می‌گفت حبه نشاط است. از کوکنار هم درست می‌کرد ولی از آن ساخته و پرداخته‌اش بیشتر مصرف می‌کرد . این اواخر عمری که پایش لب گور بود سیگار را دوباره شروع کرده بود افزون بر تریاک و قلیان.

می‌رفتم برایش سیگار ویژه می‌خریدم. می‌گفت: از بویش مست می‌شود. خوشش می‌آمد. خدا رحمت کند با آن که صد و بیست سالش بود ولی این چند قلم جنس را همیشه باید برایش فراهم می‌کردیم. از نان شب هم برایش مهم‌تر بود. خوب برایش مفید بود و با ما هم کاری نداشت. ما از بچگی ااز ویژه فقط همین را می‌شناختیم تا رسید این اواخر. پس از سقوط محمد علی شاه و سپس احمد شاه و آمدن این رضا شاه . از آن زمان بود که از این واژه حالم به هم می‌خورد.

گفتم: چه شده بود؟

گفت: وقتی رضا شاه آمد دستور داد تا همه ملک و املاکمان را بگیرند و به نام بنیاد پهلوی ثبت و ضبط کنند. همه این زمین ملک آبا و اجدادی ما بود. ما از قدیم و ندیم خان و سلطان منطقه بودیم. از دوره صفوی و قاجاریه . از شیخ شریف بزرگ تا زین العابدین، تا شل شریف ، آقاخان و رستم خان و محمد تقی خان . این محمد تقی خان سلطان بزرگی بود. نماینده سپهسالار تنکابنی صدر اعظم در منطقه بود. این جدم هفت دختر داشت و یک پسر خردسال که اول رمضانش می‌خواندند. بعدها نامش را به آقاجان عوض کردند برای بیان عزت و احترام. این محمد تقی خان را در دوره سپهسالار به توطئه کشتند و عنوان سلطانی را به غصب از خاندان ما بیرون بردند. آقاجان هم که طفل و صغیر بود. شاه هم آمد مال و منال آقاجان را مصادره کرد به همراه مصادره تمامی‌اموال و املاک سپهسالار در تهران و تنکابن تا دیگر زیادی موی دماغ رضا خان نشود که از قدیم گفته‌اند دو شاه در اقلیمی‌ نگنجد. در این اواخر هم آقاجان را به کدخدایی برداشتند تا ساکتش کنند. این بچه هم چاره ای نداشت، پذیرفت و از آن همه ملک و املاک در تنکابن و جواهرده و سماموس و رامسر تنها به یک خانه سردسیری و یک خانه گرمسیری و ده هکتار زمین شور و شالی به متراژ گاوی قناعت کرد.

گفتم: خوب! گفت: چه خوب ؟ خیلی هم بد. آخر همه این اموال را به خاطر ویژه بودنش مصادره کردند. اگر ویژه نبود که این همه بلا بر سر ما نمی‌آمد. مثل همین ویژگی کشور و این نفت سیاه که بلا جان ملت شده است. بعدها که رضا رفت. آقاجان شکایت و مرافعه برد و عرض کشی کرد. شاه جوان که می‌خواست دل ملت ایران را به دست آورد بیشتر زمین‌های مردم را بر گرداند ولی بازهم به خاط همین ویژه بودن رامسر ، این اموال را برنگرداندند جز همان چند قواره از زمین‌های نامرغوبش را.

این گذشت تا انقلاب شد . از انقلاب سپیدش که جز بدبختی نصیب ما چیزی نشد. چند تکه زمین هم که دست رعیت بود به آنان دادند و مالک شد بی کاره و بیچاره.

گفتم : خوب! گفت: این انقلاب که شد گفتیم که دیگر حق به حق دار می‌رسد شاه که رفت دیگر این ویژه و ویژه بازی و ویژه‌خواری ور افتاد. البته این‌ها را برای یک تکه مال نمی‌گویم . خودت که شاهدی وضعمان بد نیست و نیازی به آن نداریم. ولی چیزی که هست من از هر چه ویژه و ویژه‌خواری بدم می‌آید و نفرت دارم. حالا می‌روی ساحل دریا که یک عمر می‌رفتی می‌گویند این جا ویژه فلان نهاد است و این جا ویژه بهمان شخصیت است. این‌ها به کنار وقتی مردم عادی جرمی‌ مرتکب می‌شوند همه یکباره بر سرش خراب می‌شوند و خان و مانش را به آتش می‌کشند و خاکسترش را به دریا می‌ریزند. ولی خودشان می‌روند به علت ویژگی که دارند حتی کوه و جنگل را می‌خرند. اموال عمومی‌ و منابع طبیعی را می‌خورند و حالا یک قورت و نمیشان هم باقی است. ویژه‌خواری همه جا چنبره زده است. این بلا و آفت به خاطر همین واژه نحس است. وقتی نیروی انتظامی‌ و دادگاه و دادسرا و ارتش و قانون و عدل و داد داریم و... چرا باید این قدر در کنارش ویژه داشته باشیم. اصلا این ویژه به معنای خروج از قانون است. اگر قانون فراگیر است پس این ویژه و ویژه‌خواهی یعنی تبعیض .یعنی بی عدالتی .

می‌گویند در روایت است که در آخر زمان انقلابی در ایران اتفاق می‌افتد که به انقلاب مهدی (عج) وصل می‌شود. این دولت همه خوبی‌ها را دارد جز این که یک عده‌ای که در راس قرار می‌گیرند ویژه‌خواه  و ویژه‌خوار می‌شوند. می‌خواهند قانون و حدود و تعزیرات درباره آنها اجرا نشود . این‌ها مثل اشراف یهودی می‌شوند. اشراف یهود ویژه‌خواه بودند. از این رو برای حکمیت پیش پیامبر می‌آمدند تا احکام تورات درباره آنان اعمال نشود. در زمان موسی همین اشراف یهودی وقتی یکیشان قتلی می‌کند حاضر نمی‌شود که قصاص شود. آن داستان گاو در قرآن برای همین ویژه‌خواهی اشراف یهودی بوده است . بروید داستانش را بخوانید ببینید ریشه همه آن بهانه‌های بنی اسراییلی همین ویژه‌خواهی سران یهود بوده است. الان هم این ویژه‌خواهی دست از سر برخی از سران ما بر نمی‌دارد. انقلاب تنها بلایش همین ویژه‌خواهی برخی‌ها است. این آسیب انقلاب است که در روایت آمده است . اگر باور ندارید خودتان بروید این کتاب آقای علی کورانی به نام عصر ظهور را بخوانید.

حالا می‌فهمم که چرا پدرم از هر چه ویژه بدش می‌آمد و تو گویی می‌خواست بالا بیاورد. واقعا چندش‌آور است والله.


  
  

بی گمان حق آزادی اندیشه و بیان ، از حقوق طبیعی و نخستین آدمی است. از آیات قرآنی بر می آید که اندیشه و بیان از جایگاه بسیار بلند و ارزشی والا برخوردار می باشد و خداوند در آیاتی از نعمت بیان و تفکر به عنوان دو نعمت بزرگ الهی یاد کرده تا این گونه به اهمیت و ارزش آن دو توجه داده باشد.

البته در بسیاری از کاربردها و شعار توجهی به تفکیک و جداسازی دو نعمت آزادی اندیشه و بیان نمی شود و حتی در بسیاری از موارد میان این دو واژه و کاربردهای آن خلط می شود و تمایزی صورت نمی گیرد.

اندیشه به معنای فرایندی است که در ادبیات تازی و عربی از آن به تفکر یاد می شود. تفکر و فکر کردن به فرآیندی پیچیده اطلاق می شود که با بهره گیری از ابزار عقل وخرد انجام می شود. انسان متفکر و اندیشمند کسی است که با بهره گیری از داشته ها و آگاهی های پیشین خود می کوشد تا امر مجهول و ناشناخته ای را دریابد و آن را به امر معلوم تبدیل کند. بنابراین اندیشه امری است که ارتباط تنگاتنگی با امر باطنی و شخصی دارد. هر انسانی که در گوشه ای می نشیند به طور ناخودآگاه در دام قوه متخیله وخیال می افتد و این گونه است که قوه متخلیه به تصویرسازی رو می آورد و انسان را گرفتار غوغای درونی می کند که بیش از همه تصاویر ذهنی می باشد. گاه این غوغا به شکل سخن درونی و زمزمه باطنی تبدیل می شود.

در عرفان سرخ پوستی از سالک و رونده می خواهند که تا مدیریت و مهار این قوه را در اختیار گرفته و در سکوت مطلق وارد شود و اجازه ندهد تا قوه متخیله و یا خیال وی را سرگرم به گفت و گوی درونی کند.

به هر حال گفت و گوی درونی امری است که هرگز انسان نمی تواند به سادگی از آن بگریزد مگر آن که بتواند با تکرار واژگانی خود را مشغول به امری دارد. تصویر سازی قوه خیال نیز هماره ادامه دارد و آدمی را به بند می کشد.

در این میان تنها کسانی هستند که با جای آن که در سکوت خویش به قوه خیال ویا متخیله اجازه قدرت نمایی دهند ، خود زمام امور نفس را در دست گرفته و با بهره گیری از قوه عقل و خرد به گفت و گوی هدفمند با خود می پردازند و یا قوه خیال و متخیله را نیز به کار می گیرند و در مسیر هدفداری جهت می دهند. این گونه است که گفت و گوی درونی بی سامان و بی هدف ، شکل دیگری می گیرد و گفت و گوهای هدفمند در درون آدمی آغاز می شود. این گفت و گوی درونی که سامانمند و هدفمند می باشد و با ابزار قوی عقل و خرد مدیریت و مهار می شود، همان اندیشه و تفکر می باشد.

از این جاست که انسان اندیشمند زاده می شود و منطق به دنیا می آید. استدلال و برهان شکل می گیرد و مجهول های ذهنی به معلوم ها تبدیل می شود و در نهایت به شکل علم و دانش ظهور و بروز می کند.

بنابراین می بایست گفت عقل به عنوان ابزاری تا زمانی که به کار گرفته نشده باشد هیچ ارزش و اهمیت ندارد. در حقیقت مانند زر و گنجی است که زیر خاک فطرت مانده است و در بازار سرمایه انسانیت هیچ ارزش و بهایی ندارد مگر آن که از زیر خاک فطرت بیرون آید و به شکل کاربردی مورد استفاده قرار گیرد. از این روست که قرآن هرگز از عقل به عنوان یک امر ارزشی سخن نمی گوید بلکه از تفکر و اندیشه ورزیدن و به کار گیری عقل و خرد به عنوان امری ارزشی سخن به میان می آورد و مردمان را به تعقل و خردورزی تشویق و ترغیب می کند.

گفتمان های ضد اندیشه

اکنون این پرسش خودنمایی می کند که اگر اندیشه و خردورزی و تفکر امری درونی و باطنی است ، چه ارتباطی میان آزادی و اندیشه وجود دارد و نسبت میان آزادی و اندیشه چیست؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت که اندیشه هر چند که درونی است نیازمند آن است تا شرایط و مقتضیاتی فراهم آید که به درستی انجام پذیرد. به این معنا که بسیاری از مردم تحت فشارهای درونی هواهای نفس و قوه خیال و متخیله قرار می گیرند . بنابراین تا زمانی که این فشار از میان نروند شخص نمی تواند به آزادی واقعی در حوزه اندیشه برسد و بتواند از عقل و خرد برای تفکر و آگاهی و دانش بهره برد. این گونه است که مساله آزادی از هواهای نفس در اسلام و قرآن اهمیت می یابد.

از سوی دیگر، خردمند و خردورزی که می کوشد تا به اندیشه درست برسد می بایست شرایط و مقتضیات آن را فراهم آورد. در این میان گاه شرایط بیرونی نیز موجب می شود تا شخص از آزادی برخوردار نباشد و امکان اندیشه ورزی هر چند که باطنی است برای او فراهم نباشد؛ زیرا گاه افکارسازی و گفتمان سازی از طریق فشارهای رسانه ای و تبلیغاتی به گونه ای است که شخص خود را غرقه در شرایط می بیند و اجازه نمی یابد تا در شرایط سالم به اندیشه ورزی اقدام کند.

گفتمان های غالب اجتماعی و فرهنگی چنان فشار سهمگینی بر شخص وارد می سازد که اجازه نمی یابد تا در مسیر عادی و معمولی بیاندیشد.

قرآن در آیه 27 سوره نوح تبیین می کند که چگونه از طریق غرقه سازی و افکار سازی تحت فشار قرار می گیرد و حتی کودکان اجازه نمی یابند تا در شرایط سالم و طبیعی بیاندیشند و فکر کنند. این گونه است که منطقی بر اساس فشارهای بیرونی در درون شکل می گیرد. این منطق به گونه ای است که می تواند باطل را حق جلوه دهد. این گونه است که آزادی اندیشه از طریق نامحسوس از شخص سلب می شود.

در جامعه کنونی چنین حالاتی بسیار قابل ردگیری و مشاهده است. افکار سازی و مدیریت اندیشه با تبلیغات سنگین موجب می شود که شخص اجازه نیابد تا به درستی اندیشه کند و بر اساس فطرت و طبیعت انسانی گام بردارد و حتی اگر بتواند از فشار سهمگین گفتمان غالب اجتماعی و سیاسی و اعتقادی بیرون آید خجالت بکشد تا در مسیری دیگر گام بردارد و آن را نشان دهد. این گونه است که برای یک مومن نماز خواندن در پارک و پردیس های شهری سخت می شود و حرکت های ضد اخلاقی و هنجاری به سادگی قابل تقلید و الگوبرداری می شود.

بنابراین اگر بخواهیم از آزادی اندیشه سخن بگویم می بایست از دو امر پیش از آن اطمینان یابیم . این که شخص خود را از درون چنان ساخته باشد که تحت مدیریت هواهای نفسانی قرار نگیرد و عقل و خردش مدیریت نفس را به دست گرفته باشد. دوم آن که شرایط بیرونی و گفتمان ها به گونه ای باشد که گفتمانی غالب نتواند مدیریت عقل و هوش شخص را به دست گیرد.

به نظر می رسد که اگر شخص در جامعه کنونی جهان خود را از هواهای نفس برهاند و زمام مدیریت خود را به عقل سپارد ، شرایط رسانه ها و تبلیغات سهمگین و فشارهای بیرونی از طریق گفتمان سازی و غرقه سازی به گونه ای است که شخص نمی تواند از آزادی اندیشه بهره ای ببرد و ناخود آگاه در دام استبداد و محدودیت قرار می گیرد.

راه رهایی به این امر و دست یابی به آزادی اندیشه آن است که انسان نخست از خود رهایی یابد و مدیریت نفس را به عقل سپارد و دیگر آن که از چنگال رسانه ها و تبلیغات و منطقی که آنان تحمیل می کنند برهد.

 


  
  

اخبار درباره آخر زمان بسیار است. مجموعه ای عظیم در کتب روایی از جمله بحارالانوار گرد آمده است. این افزون بر اخباری است که در قرآن آمده است. در این روایات و اخبار تغییرات شگرفی بیان می شود که در اخلاق و رفتار اجتماعی مردمان و نیز اعتقادات و باورهای آنان پدید می آید و تحت همین تغییرات بینشی و نگرشی رفتارها و کردارهای آن سامان می یابد.

در این جا برخی از این اخبار همراه با متن عربی آن آورده می شود تا بنگریم تا چه اندازه از شریعت ا سلام و راهنمایی آن دور شده ایم. هر یک از رفتارهایی که در این جا بیان می شود می بایست به عکس آن عمل کرد تا نجات یافت و از اهل اصحاب یمین و بهشت شد چه برسد که بتوانیم از اصحاب سابقون گردیم.

ازپیامبر (ص) روایت شده است که فرمود: زمانی بر مردمان می آید که صورتشان صورت آدمیان است ولی دلهایشان دل های شیاطین می باشد. آنان همانند گرگان درنده بیابان خون ریزانی هستند که از انجام هیچ منکری ابایی ندارند. اگر ایشان را پیروی کنی تو را به شک اندازند و اگر با آنان سخن گویی دروغگویت نامند و اگر از ایشان نهان شوی تو را غیبت می کنند. سنت ها در نزدشان بدعت است و بدعت ها برایشان سنت است. انسان حلیم در نزدشان کینه ورز و کینه ورز در میانشان حلیم شمرده می شود. مومنان در میانشان مستضعف و فاسقان در میانشان انسان شریف دانسته می شوند. کودکانشان حاکم بر آنان هستند و زنانشان فاجر و فاسق می باشند و پیرانشان به معروف امر نمی کنند و از منکر باز نمی دارند. پناه جویی به ایشان خواری است و کمک خواهی ذلت می آورد و درخواست چیزی از ایشان ،‌فقر است. در ا ین هنگام استکه خداوند باران را در زمانش بر ایشان حرام می سازد و در غیر زمانش بر ایشان فرو می ریزد و بارانش در هنگامش نمی آید. بدان امت بر ایشان مسلط و چیره می شوند و آنان را به بدترین شکل عذاب کنند و فرزندانشان را ذبح  و زنانشان را به فسق و فجور برند و زنده نگه دارند. پس خوبان امت دعا کنند ولی از سوی خداوند اجابت نمی شود.

آن حضرت (ص) هم چنین فرمود: به زودی زمانی بر امتم می آید که مردم عالمان را مگر به لباس و جامه نیکو نمی شناسند و قرآن را مگر به سبب صدای نیکو نمی شناسند و خدا را مگر در ماه رمضان عبادت و پرستش نمی کنند.

از آن حضرت هم چنین روایت شده که فرمود: در آن زمان دروغگو را آدمی راستگو می دانند و راستگو را دروغگو می شمارند و زنان حاکم می شوند و مردمان با دخترکان و کنیزکان مشورت می کنند و کودکان بالای منابر می روند  و دروغ را زرنگی می دانند و از ظرایف بیان می شمارند پس لعنت و نفرین خداوند بر  دروغگویان باد هر چند که به شوخی و مزاح دروغ می گویند و زکات را خیلی سخت و خسارت بزرگ می شمارند و پدر و مادرشان را خوار می سازند و ناسزا و دشنام می گویند و از دوست و برادر دینی خویش بیزاری جسته و با دشمنان مجالست و معاشرت می کنند. زن با شوهرش در تجارت و داد و ستد همراهی می کند  و زنان همانند مردان و مردان همانند زنان می شوند و زنان بر زین (چون اسب ، دوچرخه و موتور) سوار می شوند و مردم در آن زمان با رشوه و ربا داد و ستد می کنند.

آن حضرت هم چنین می فرماید: زمانی بر مردم خواهد آمد که خدایشان شکم و قبله شان زنان و دینشان پول و شرافتشان وسایل زندگی آنان است. ازایمان جز نامش و از اسلام جز اثرش و از قرآن جز خواندنش باقی نمی ماند. مساجدشان از نظر ساختمان آباد و دلهایشان از هدایت ویران است. دانشمندانشان بدترین مردمان خدا روی زمین هستند. در چنین زمانی خداوند آنان را به چهار چیز گرفتار می کند: ستم سلاطین ، گرسنگی و قحطی ،‌ ظلم و ستم فرمانروایان و حاکمان و هم چنین ستم قضات. اصحاب شگفت زده شده گفتند: ای رسول خدا آیا آنان بت پرست هستند؟ فرمودند: آری هر درهمی نزد آنان بت است.

هم چنین از امیرمومنان علی (ع) روایت شده که فرمود: در آخرزمان و نزدیک به رستاخیز که بدترین زمان هاست، زنانی پیدا می شوند که بی حجاب و لخت هستند و خودشان را برای غیر شوهرانشان آرایش می کنند. آنان داخل شوندگان در آشوب ها و فتنه ها هستند و به مسایل جنسی و شهوانی گرایش دارند و به سوی خوشگذرانی ها و لذت های می شتابند و حرام را حلال می دانند و در دوزخ جاودانند.

 

متن حدیث و نص آن :

قال رسول الله صلى الله علیه وآله : یأتی على الناس زمان وجوههم وجوه الآدمیین ، وقلوبهم قلوب الشیاطین ، کأمثال الذئاب الضواری ، سفاکون للدماء لا یتناهون عن منکر فعلوه ، إن تابعتهم ارتابوک ، وإن حدثتهم کذبوک ، وإن تواریت عنهم اغتابوک ، السنة فیهم بدعة ، والبدعة فیهم سنة ، والحلیم بینهم غادر والغادر بینهم حلیم ، المؤمن فیما بینهم مستضعف ، والفاسق فیما بینهم مشرف ، صبیانهم عارم ، ونساؤهم شاطر ، وشیخهم لا یأمر بالمعروف ، ولا ینهى عن المنکر ، والالتجاء إلیهم خزی ، والاعتداد (الاعتزاز خ ل ) بهم ذل ، وطلب ما فی أیدیهم فقر ، فعند ذلک یحرمهم الله قطر السماء فی أوانه ، وینزله فی غیر أوانه ، ویسلط علیهم شرارهم ، فیسومونهم سوء العذاب ، یذبحون أبناءهم ویستحیون نساءهم فیدعو خیارهم فلا یستجاب لهم .

قال رسول الله صلى الله علیه وآله : یأتی على الناس زمان بطونهم آلهتهم ونساؤهم قبلتهم ، و دنانیرهم دینهم ، وشرفهم متاعهم ، لا یبقى من الایمان إلا اسمه ، ولا من الاسلام إلا رسمه ، ولا من القرآن إلا درسه ، مساجدهم معمورة من البناء ، وقلوبهم خراب عن الهدى ، علماؤهم شر خلق الله على وجه الارض ، حینئذ ابتلاهم الله فی هذا الزمان بأربع خصال : جور من السلطان ، وقحط من الزمان ، وظلم من الولاة والحکام فتعجبت الصحابة فقالوا : یا رسول الله أیعبدون الاصنام ؟ قال : نعم ، کل درهم عندهم صنم .

وقال النبی صلى الله علیه وآله : یأتی فی آخر الزمان ناس (فی المصدر : اناس) من امتی یأتون المساجد یقعدون فیها حلقا ، ذکرهم الدنیا وحبهم (حب الدنیا خ ل ) الدنیا لا تجالسون فلیس لله بهم حاجة .

وقال رسول الله صلى الله علیه وآله : سیأتی زمان على الناس (على امتى .) یفرون من العلماء کما

یفر الغنم من الذئب ، ابتلاهم (فی المصدر : فاذا کان کذلک ابتلاهم الله ) الله بثلاثة أشیاء : الاول یرفع البرکة من أموالهم والثانی سلط الله علیهم سلطانا جائرا ، والثالث یخرجون من الدنیا بلا إیمان .

عن أنس عن النبی صلى الله علیه وآله أنه قال : یأتی على الناس زمان الصابر منهم على دینه کالقابض على الجمرة .

وقال صلى الله علیه وآله یأتی على (على الناس) امتی زمان امراؤهم یکونون على الجور ، و علماؤهم على الطمع ، وعبادهم على الریاء ، وتجارهم على أکل الربا ، ونساؤهم على زینة الدنیا ، وغلمانهم فی التزویج ، فعند ذلک کساد امتی ککساد الاسواق ولیس فیها مستقیم ، الاموات (امواتهم خ ل . ) آیسون فی قبورهم من خیرهم ، ولا یعیشون الاخیار فیهم ، فعند ذلک (فعند ذلک الزمان) الهرب خیر من القیام .

قال النبی صلى الله علیه وآله : سیأتی زمان على امتی لا یعرفون العلماء إلا بثوب حسن ولا یعرفون القرآن إلا بصوت حسن ، ولا یعبدون الله إلا فی شهر رمضان ، فإذا کان کذلک سلط الله علیهم سلطانا لا علم له ولا حلم له ولا رحم له ( بحارالانوار ،‌ علامه مجلسی ،‌ ج 22 ،‌ صص 454 و 455 به نقل از کتاب جامع الاخبار : 129 و 130  )

وفی ذلک الزمان یصدق الکاذب و یکذب الصادق و تتامر النساء و تشاور الاماء و یعلو الصبیان علی المنابر و یکون الکذب عندهم ظرافة فلعنة‌ الله علی الکاذب و ان کان مازحا و اداء الزکاة اشد التعب علیهم خسرانا و مغرما عظیما و یحقر الرجل والدیه و یسبهما و یبرا من صدیقه و یجالس عدوه و تشارک المراة‌ زوجها فی التجارة و تشبه الرجال بالنساء و النساء‌ بالرجال و ترکبن ذوات الفروج علی السروج و یتعاملون بالرشوة‌ و الربا (مستدرک الوسایل ،‌ محدث نوری ،‌ ج 11 ، ص 372 کتاب الجهاد ،‌ باب 49)

و قال امیرالمومنین علی (ع) : یظهر فی آخرالزمان و اقتراب الساعة‌ و هو شر الازمنة‌ نسوة کاشفات عاریات متبرجات من الدین داخلات فی الفتن مائلات الی الشهوات مسرعات الی اللذات مستحلات للمحرمات فی جهنم خالدات.(من لایحضره الفقیه ؛‌ ج 5 ، 21 ،‌کتاب النکاح ،‌حدیث 4374)

 


88/2/28::: 5:36 ع
نظر()
  
  

وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ

وای بر هر عیبجو و بدگوی دیگران!(همزه، آیه 1)

عیب جویی و عیب گویی از کارهای ناپسند و نابه هنجاری بسیار زشتی است که هیچ کس آن را بر نمی تابد. عیب جو کسی است که در جست و جوی آن است که نقص و عیب دیگری را شناسایی کرده و به رخ او کشیده و یا در نزد دیگران آشکار ساخته و شخص را بدنام و بدگونه وانمود سازد.

عیب جویی نوعی تجسس در احوال اشخاص است و از نظر اسلام بسیار زشت و زننده و گناهی قابل عقوبت و کیفر می باشد. در برخی از موارد به عنوان جرم تلقی و مجازات قانونی از حد و تعزیز به دنبال دارد.

ریشه عیب جویی را می بایست در اموری چون حسادت، کینه جویی، غرور و تکبر دانست. شخصی که در جست و جوی عیب دیگری است یا به انگیزه حسادت ا ین کار را می کند و یا در پی انتقام و کینه جویی است و یا آن که خود را برتر از دیگری می یابد و می کوشد تا با شناسایی کوچک ترین عیب ها و یا عیب نماها وی را خوار شمارد و بزرگی خود را بنمایاند.

همان گونه  که عیب جویی گناه و گاه جرم است، عیب گویی نیز گناه و در برخی از موارد جرم و بزه قانونی می باشد که مجازات را به همراه دارد. عیب جو گاهی  عیب را می جوید و می خواهد خود را آرام کند و برتری خود را به خود بقبولاند ولی عیب گو بی گمان در اندیشه تخریب وجه دیگری است.

این مسایل به ویژه در دوره های خاص در جوامع رونق می گیرد و از بازاری خوبی برخوردار می باشد و حتی روزنامه ها و نشریات زرد این گونه عیب گویی را به بهایی گزاف می خرند و به مشتریان فضول خود می فروشند. بسیاری ار مردم تنها برای ارضای خود فضولی خویش روزنامه ها و نشریات می خرند و به پایگاه های اینترنتی مراجعه می کنند.

در هنگامه ای که تنور انتخاب گرم است، عیب جویی و عیب گویی رونق بسیار می گیرد و عیب جویی به عنوان هنر برخی از روزنامه نگاران و خبرنگاران در می آید که افزون بر گناه عیب جویی مرتکب گناهانی دیگر چون اشاعه  فحشا و فاسد و غیب و تهمت و مانند آن نیز می شوند. از این روست که هم سنت بدی را به جا می گذارند که تا آخر عمرشان وبال گردنشان می شود و هم این نان بحت و سحت می خورند و آتش دوزخ را در کام خویش فرو می برند.

شگفت این که همین افراد در روز قیامت از این که در درونشان آتش افروخته شده است می نالند در حالی که این اتشی است که خود به جان خویش با عیب جویی و عیب گویی افکنده اند..

انسان عاقل و خردمند همان گونه که نمی پسندد تا دیگران در حق وی عیب جویی کنند و عیب هایش را آشکار و بیان نمایند همان گونه نیز نمی پسندد تا در حق دیگری عیب جویی کند و عیب گویی نماید؛ زیرا عاقل هر آن چه را بر خود نمی پسندد بر دیگری نیز نمی پسندد.

اما اگر کسی در حق دیگری عیب جویی کند امیدوار باشد که دیگری نیز در حق وی چنین خواهد کرد و خداوند پاداش رفتار زشت وی را هم در دنیا و هم آخرت به زودی خواهد داد.

از امیر مومنان علی (ع)  روایت  است که فرمود: «هر که عیب جویی کند عیبجویی شود و هر که دشنام دهد پاسخ شنود.»

شاعر شیرین  سخن پارسی گو همین  معنا را این گونه به  شعر و نظم در آورده و سروده است:

عیب مـــردم را مگو ای خود پرست   

عیب جویی هم به دنبال تو هست

تــــو عــیوب دیگـری ســازی بیــان

دیگـــری عیب تــــو آرد بـــر زبـــان

گر خردمندی و داری عقل و هوش         

تا تــوانی عیبهــا را پــرده پـوش

بسیاری از مردمان به ویژه در زمان های خاص چون انتخابات  تنها در اندیشه مچ گیری هستند و می کوشند تا مواردی را بیابند که بتوانند با آن خطای دیگری را بیلبند و آشکار سازند. این گونه است که گاه با عکس های به قول خودشان شکار لحظه ها عیب دیگری را برجسته سازی می کنند. زمانی را انتخاب می کنند که شخص ناخودآگاه انگشت در بینی کرده و یا به شکل خاصی ایستاده و حرکت را انجام می دهد. شکار خطا ها و برجسته سازی آن هم به عنوان عیب جویی گناه است و هم به عنوان اشاعه فحشا و منکر جرم تلقی می شود.

جالب این که برخی از نامزدهای انتخاباتی تنها در ا ندیشه عیب جویی و بزرگ نمایی کردن عیب ها و خطاهای دیگری می باشند. این در حالی است که اگر کسی بخواهد به درستی تبلیغات کند می بایست ویژگی های خود را برجسته سازد نه آن که در اندیشه کوبیدن رقیب انتخاباتی بوده و خطاهای ریز و درشت وی را شناسایی و برجسته نماید. این افراد می بایست بدانند که نمی بایست از یافتن خطا و اشتباه دیگری شاد شوند. حضرت امیر مومنان (ع)  بر اساس آموزه های وحیانی در این باره می فرماید:  از خطای دیگران هرگز شادمان مشو، زیرا تو نیز برای همیشه از خطا کردن مصون نیستی.

برای هشدار باش به کسانی که در دفاتر انتخاباتی نامزدها حضور دارند می توان آیات بسیار و روایات بی شماری را ردیف کرد ولی به حکم آن که برای عاقل و خردمند یک اشاره کفایت می کند نیازی نیست تا فهرستی از این روایات گفته و آورده شود. تنها در پایان این مطلب چند روایت از امیر مومنان (ع) نقل می شود تا هماره آرایه گوش های خردمندان شود.

امام علی (ع) درباه ابعاد و آثار عیب جویی مطالبی بسیار دارد که از جمله آن ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

* «عیبجویی از زشت ترین عیب ها و بدترین گناهان است

* «سودمندترین شناخت ها شناخت آدمی از عیوب خویش است

* سازگاری و مدارا پوشاننده عیب ها و صبر و تحملْ گورستان عیب هاست


88/2/16::: 10:52 ص
نظر()
  
  

فرزند آدمی دشمن شیرین اوست. با آن که می داند که به عناوین مختلف وی را به رنج می افکند و به اشکال گوناگون بر او فرمان می دهد. با این همه از محبت و دوستی به این دشمن دست نمی شوید.

آیت الله حسن زاده آملی می فرمود: کودکان ما ، سرور و مولای ما هستند و بر ما حکومت می کنند و هر چه فرمان بدهند به دیده منت می پذیریم واطاعت می کنیم. علت این امر،آن است که آنان قریب العهد به مبدا و خالق هستی می باشند و روح و جانشان تازه از مبدا در جسم و تنشان دمیده شده است. از این روست که اقتدار کاملی بر انسان دارند و حتی پادشاهان را به افسار می کشند و بر پشت ایشان سوار می شوند و شاهان نیز از این که اسب کودکانشان شده اند خوشحال و مسرور هستند.

در روایت از رسول اکرم (ص) آمده است: اولادنا اکبادنا ، صغراؤهم امراؤنا و کبراؤهم اعداؤنا ؛ ان عاشوا فتنونا و ان ماتوا حزنونا؛ فرزندان ما پاره های جگر ما هستند. کوچک ترین آنان امیران ما و بزرگانشان دشمنان ما هستند. اگر زنده مانند ما را به فتنه و آزمون می اندازند و اگر بمیرند ما را اندوهگین می سازند.(تفسیر اثنی عشر ، ج 2 ، ص 30)

از این روست که خداوند در قرآن فرزندان آدمی را فتنه بر شمرده است( انفال آیه 28) و امیر مومنان (ع) به زیبر می گوید که این فرزندت عبدالله است که تو را به فتنه می کشاند و از دین بیرون می برد. این گونه شد که عبدالله وی را به سوی قیام علیه حکومت امیرمومنان (ع) کشاند و به وضع دردناک به کشتن داد بی آن که خیری از فرزندش ببرد.

آیت الله مجتهدی می فرمود: علت این که نوه آدمی برای انسان شیرین و عزیز است سه چیز می باشد: 1. اول این که بچه آدم دشمن است و بچه بچه ، دشمن دشمن است. از این روست که نوه اش را دوست می دارد. 2. دوم این که بچه بادام و نوه مغز بادام است. 3. سوم این که آدم نوه اش را پسرم صدا می کند تا خودش را جوان نشان دهد.

 


  
  

نگاه اسلامی به مرد و زن، نگاهی در درون اصالت فرد و جامعه است. این در حالی است که در فرهنگ غربی که پس از نهضت بیداری پدید آمده، اصالت فرد و لیبرالیسم در کنار اومانیسم و انسان محوری ، موجب شده تا فردیت، معنا ومفهوم دیگری پیدا کند و شخص و شخصیت زن و یا مرد در جامعه به دور از نقش واقعی آن، مورد سنجش وارزیابی قرار گیرد.

در فرهنگ غربی، هویت زن تنها و تنها به زن بودن وی به دور از نقش های اجتماعی اوست که شخصیت وی را معنا می بخشد. این در حالی است که تاکید در فرهنگ شرقی به ویژه اسلامی بر شخصیت زن است که در نقش های اجتماعی آن ظهور می یابد. این گونه است که هویت زن، در جامعه شکل می گیرد و معنا می یابد و زن می کوشد تا نقش خود را در جامعه مورد تاکید قرار دهد و پیش از آن که زن باشد می کوشد تا همسر یا مادر باشد. این گونه است که در زنان بیش از مردان، شخص به مفهوم زن بودن رنگ می بازد و شخصیت اجتماعی اوست که هویت او را می سازد. شخصیت اجتماعی همان نقش زن در جامعه کوچک خانواده است که در این جا ما از آن به همسر بودن و مادربودن سخن می گوییم.

تقابل فرهنگی

هر چند که فضای پس از انقلاب و حضور پررنگ زنان در جامعه ایرانی، زن ایرانی، به یک معنا مانند هر زن غربی مدرن برخورد می کند. از این روست که زن ایرانی در خارج از خانه تحصیلات خوبی داشته و دارای شغل است واز آخرین مدها پیروی می کند، حق انتخاب شوهر را با رضایت والدین دارد و حتی در مدیریت امورخانه و خانواده حق تصمیم گیری داشته و از نفوذ قابل توجهی برخوردار می باشد، ولی هم چنان بر اساس باورهای اسلامی و فرهنگ ایرانی خود، هویت و شخصیت خود را در زن بودن نمی جوید بلکه در نقش اجتماعی زن بودن خویش آن را می جوید. از این روست که با آن که خود را زن می یابد و می خواهد زن بودن خویش را در کنار مرد بودن نشان دهد، ولی بیش ترین تلاش وی آن است که از این زن بودن به عنوان یک نقش اجتماعی بهره گیرد. از این روست که نمی خواهد مرد باشد و همانند مرد اندیشه و یا کار کند؛ زیرا خود را مکمل مرد می داند چنان که مرد را نیز مکمل خود می یابد. این بدان معناست که نقش های متفاوتی را برای خود قایل است که مردان از عهده آن بر نمی آیند.

به سخن دیگر،‌همان اندازه که مرد بر مرد بودن خود تکیه می کند و نقش و کارویژه های خاص را برای خود تعریف می کند، زن نیز بر زن بودن خود تاکید داشته و نقش و کارویژه های خاص خود را می جوید. با این همه بیش از هر چیزی می کوشد تا خود را در نقش های خاص خود تعریف کند و هویت بخشد، نه آن که بکوشد تا با نگاهی جنسیتی ، تمایزات جنسیتی را بزداید و آن را نادیده گیرد.

به سخن دیگر، هر چند خود را در انسانیت با مرد همسان می یابد ولی زن بودن خود را نه یک مشکل بلکه یک عنصر مثبت و سازنده می یابد و می کوشد تا بر اساس آن نقش های خاص خود را تعریف و به شکل کامل از آن بهره گیرد. چنان که به مرد نیز این فرصت را می دهد تا مرد بودن خود را بپذیرد و اثبات کند و از آن برای نقش خاص وی بهره مند سازد. این گونه است که زنان ایرانی،‌ فرزندان خویش را این گونه تعریف می کنند تا ضمن پذیرش همسانی در انسانیت ، بر جنبه های زن بودن و مردبودن در راستای نقش تاکید کنند. این بدان معناست که ایرانی از مرد و زن خود را با توجه به نقش خویش تعریف می کنند. زن می پذیرد که مسئولیت خانه و خانواده در حوزه تربیت بر او عهده اوست و مادر بودن تنها به زاییدن نیست ؛ از این روست که مساله زبان مادری مطرح می شود که به معنا تربیت کامل کودک و فرزند است. چنان که پیش از تولد فرزند، نقش همسربودن را برای خود به عنوان مکمل مرد تعریف کرده است. این گونه است که زن ایرانی به آسانی همزمان مرد سالاری را به معنای این که مردان مسئولیت اصلی امور اقتصادی، و روحی و روانی خانواده را دارند، تأیید می نماید.

بر این اساس زن ایرانی هویت خود را در ایفای نقش« مادر» و«همسر» بودن می بیند تا« زن» بودن در برابر مرد بودن که در آن نگرش فرداگرایانه و تبعیض جنسیتی بسیار قوی دیده شده است. از این روست که زن ایرانی ، همانند مرد ایرانی معتقد به فدا کردن خوشی، نیازها و حتی زندگی به خاطر خانواده است. آن چه برای مرد و زن ایرانی مهم است، خانواده و نقشی است که هر یک بر عهده گرفته و مسئولیتی است که برگردن دارند.   

مرد ایرانی، مایل است که دارای همسری با تحصیلات خوب، شاغل، خوش لباس و پیرو مد، مستقل و اجتماعی باشد. هم زمان او به نگرش سنتی برخاسته از فرهنگ اسلامی ایرانی، از زن به مثابه همسر و مادر فداکار توقع و انتظار دارد تا بی ادعا از مرد خود به عنوان شوهر و پدر و در حقیقت بخش دیگر مکمل کننده خانواده، اطاعت و پیروی می کند. این گونه است که زن و مرد از نظر اجتماعی مورد ارزش و احترام قرار می گیرند؛ زیرا هر یک کارویژه و نقش خود را به درستی ایفا می کنند. بنابراین هر گاه بر خلاف نقش خود عمل کنند،‌از نظر اجتماعی نه تنها زن یا مرد نیستند بلکه همسر و یا پدر و مادر مناسبی قلمداد نمی شوند.

 نقش های اجتماعی

در یک هویت «ایرانی» مناسبات خانوادگی و دوستی دارای ارزش بالایی است. در واقعیت امر مفهوم خانواده و دوستی در فرهنگ ایرانی، تبلور فرهنگ اسلامی است که مرزی مابین خود و دیگران قائل نمی شود.

ایرانیان از طریق تربیت می آموزند که یک عضو خوب خویشان و یک دوست صادق ومهربان باشند. خصوصیات عضو صادق خانواده بودن و دوست وفادار بودن دارای ارزش بالایی است.

در یک مناسبات اجتماعی، اگر این خصوصیات در فرد ایرانی کاهش یابد، به مثابه نزول شخصیتی او تلقی می شود. خانواده در یک جامعه ایرانی نقش عملکرد قاطع در ساخت اجتماعی را  بازی می کند.

 در واقعیت امر خانواده دقیقا مانند همه جوامع سنتی دارای قدرت تأثیرگذاری گسترده ای نسبت به جامعه غربی مدرن است. زمانی که از خانواده ایرانی صحبت می شود بایستی به خاطر آورد که خطا خواهد بود که خانواده در غرب را مترادف مفهوم «خانواده بزرگ» در ایران بدانیم. خانواده در ایران نه تنها دربرگیرنده همه فرزندان ازدواج کرده و نکرده می باشد، بلکه دربرگیرنده پدر و مادر بزرگ، عمو و دایی، خاله و عمه نیز است.

نقش اجتماعی در جامعه اسلامی ایرانی تنها به این محدود نمی شود، بلکه نظارت همگانی و تربیت عمومی بر عهده یکایک اعضای جامعه نهاده می شود و هر یک نسبت به دیگری ولی امر به شمار می آید و ولایت پیدا می کند؛ زیرا " کلککم راع و کلکم مسئول عن رعیته؛ هر یک چوپان دیگری و هر یک مسئول از دیگری است. این همان ولایت متقابل است که هر یک نسبت به دیگری دارد. این ولایت از سوی حق و از سوی مسئولیت و وظیفه است که برعهده همگان نهاده می شود. در این جا نیز میان مرد و زن فرق و تفاوتی نیست و تفاوت و تمایزات جنسیتی معنا و مفهومی ندارد.

سخن در باره نقش های مختلف زن و مرد و یا هر فرد مسلمان نسبت به دیگری بسیار است که بیان همه آن ها بیرون از حوصله این مقاله می باشد.

مقام خانواده

در یک خانواده ایرانی فقط پدر و مادر و فرزندان خانواده نیستند که مسئولیت و وظایفی در قبال یک دیگر احساس می کنند. بلکه هر فرد عضو خانواده دارای حقوق و وظایف در برابر مدار بزرگتر می باشد. بدین طریق رابطه مابین اعضای خانواده ،  تشکیل دهنده پایه اساسی زندگی اخلاقی ایرانی هاست.

تأثیر خانواده بر روی زندگی ایرانی ها محدود به عرصه اخلاقیات نیست، بلکه  در زندگی اجتماعی آنان نیزنقش بزرگی ایفا میکند . از طریق والدین، بچه ها می آموزند که خواست خانواده در برابر خواسته های فردی عضو همیشه دارای مقام بالاتری است.

یک ایرانی در وهله اول از طریق عضویت در یک خانواده هویت می یابد نه از طریق عضویت در جامعه. علت این مسئله آن است که جامعه فاقد  واحد های دیگری است که بتواند از حقوق فرد و خانواده  دفاع نماید. خانواده به مثابه یک سازمانی است که امنیت به فرد عضو خانواده می بخشد. خانواده به این معنا نقش بیمه اجتماعی در برابر اعضای خود را بازی می کند. به عنوان نمونه فرزندان بدون توجه به این که در چه سنی ازدواج می کنند، تا مرحله ازدواج در خانواده خود زندگی مینمایند. بر طبق رسومات موجود فرزندان پس از ازدواج تمام وسایل خانه مورد احتیاج خود را از والدین دریافت می کنند. زمانی که پسری ازدواج می کند، تمام هزینه عروسی و مخارج و حتی تهیه مکان برای زندگی آینده آنان به دوش والدین است. حتی پس از ازدواج، فرزندان با همسران و فرزندان خود اگر به دلیل مسایل اقتصادی و یا بیکاری قادر به امرار معاش نباشند همیشه جرئت بازگشت مجدد به نزد خانواده خود را دارند.

خانواده نقش محافظت از اعضای خود هم به شکل پشتیبانی اقتصادی و هم به صورت پشتیبانی معنوی در وضعیت بیکاری، اعتیاد، ورشکستگی و عیره را دارا می باشد. در واقع این تنها  والدین نیستند که خود را برای فرزندان خود قربانی می کنند. تفکر قربانی کردن خود برای دیگران، آموزشی است که همه از سنین کودکی می آموزند. مواظبت و مراقبت از پیران عضو خانواده یک پایه اساسی در فرهنگ ایرانی است. در واقع به دلیل نبود سیستم مواظبت از سالمندان نیست که فرزندان این مسئولیت را برعهده می گیرند، بلکه سیستم فکری ایرانی باعث می شود که اعضای جوان خانواده، مسئولیت نگهداری از سالمندان که نمی توانند به دلایل اقتصادی و یا فیزیکی روی پای خود بایستند، را بردوش گیرند. با توجه به آنچه که بیان شد، می توان درک نمود که «خانواده» دارای سیستم اجتماعی دیگری متفاوت از مفهوم خانواده در جامعه غرب است. در جامعه غرب سیستم موجود در اجتماع است که نیاز های اجتماعی هر فرد را کم وبیش برآورده می سازد.

پیامد آن چه که بیان شد این است که یک فرد در جامعه غربی در یک محیط اجتماعی آموزش و تربیت می یابد که این آموزه ها در راستای فرد گرایی و آزادی به دور از نقش های اجتماعی سیر می کند، ولی یک فرد ایرانی در یک ساخت اجتماعی که مبنای آموزه های آن در راستای امنیت زیر پوشش خانواده و نقش اجتماعی هر یک  سیر می نماید، آموزش و تربیت می یابد.

به هر حال فرهنگ اسلامی ایرانی اقتضا می کند که شخص، شخصیت واقعی و هویت کامل خود را در خانواده و اجتماع تعریف کند و بر اساس نقش های اجتماعی جایگاه و ارزش خود را بازشناسد. این گونه است که فردگرایی و تنها به خود اندیشیدن رنگ می بازد.

این جاست که در فرهنگ اسلامی تولی و ولایت پذیری امری مهم و اساسی است؛ زیرا هر یک از افراد جامعه از مرد و زن ، نسبت به دیگر ولایت دارد و بر اوست که نه تنها خود را به ایمان مهجز و به عمل صالح مسلح نماید بلکه دیگران را نیز بدان بخواند و در حوزه امر به معروف ونهی از منکر هدایت و تربیت دیگری را به عهده گیرد. این گونه است که هماره نقش های متقابلی نیز برای همگان تعریف می شود و هر حقی مسئولیتی و هر مسئولیتی حقی را به دنبال می آورد.


88/2/6::: 4:10 ع
نظر()
  
  
سعدی شیرین سخن شیرازی در گلستان آورده است:
درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد، حجاج یوسف را خبر کردند، بخواندش و گفت: دعای خیری بر من بکن، گفت: خدایا جانش بستان، گفت: از بهر خدای این چه دعاست، گفت: این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را.

ای زبر دست زیر دست آزار

گرم تا کی بماند این بازار

به چه کار آیدت جهانداری

مردنت به که مردم آزاری


  
  

بسیاری بر این باورند که هرگونه تشدید مجازات مخالف اصول اخلاقی و کرامت انسانی، به ویژه اگر این شدت عمل تا درجه اعدام افزایش یابد.

اما به نظر می رسد که آن چه برای هر انسان و جامعه ای مهم و ارزشی تر است، پاسخ به مهم ترین نیاز و انگیزه حرکتی بشر یعنی امنیت است. اصولا انسان ها هر چند که برای پاسخ گویی به نیاز طبیعی، زوجیت و پاسخ گویی به عواطف و احساسات در کنار هم جمع شده و پایه های اجتماع را نهاده اند؛ ولی نمی توان از نقش مهم پاسخ گویی به مساله امنیت به عنوان مهم ترین نیاز بشری در ایجاد اجتماع گذشت و آن را نادیده گرفت.

انسانی که احساس امنیت نکند، هرگز احساس خوشبختی و سعادت نخواهد داشت. زندگی پرمخاطره ، انسان را دچار جنون و افسردگی می کند و از هرگونه حرکت و تلاشی باز می دارد. شکوفایی اقتصادی و تمدنی و سلامت روانی فرد و جامعه در گرو تامین امنیت و احساس آن تحقق می یابد. از این روست که یکی از دو مولفه اصلی خوشبختی را امنیت در کنار آسایش دانسته اند. این بدان معناست که انسان هر عملی را در راستای تامین این دو عنصر خوشبختی انجام می دهد و حتی بهشت را از آن رو می خواهد که عناصر امنیت و آسایش در آن به شکل دایمی و ابدی فراهم است.

فلسفه ایجادی دولت ها نیز، تامین امنیت و آسایش افراد جامعه است. از این روست که هم به عنوان عامل مشروعیت دولت ها و هم به عنوان وظیفه و مسئولیت اصلی آن ها مطرح می باشد. دولتی که نتواند خوشبختی یعنی آسایش و آرامش ملت را تامین کند، مشروعیت و فلسفه وجودی خود را از دست می دهد؛ چنان که هرگونه اختلال و اخلال در این امور دولت ها را از مقبولیت می اندازد.

دولتی را کارآمد و مقبول و در نهایت مشروع می شمارند که بتواند به این کارویژه اصلی خود پاسخ درست و مناسب بدهد.

بنابر این هدف از قانون گذاری از سوی قوه مقننه به عنوان بخشی از دولت و قانونگزاری حکومت به عنوان بخشی دیگر از آن، تنها به هدف پاسخ گویی به فلسفه وجودی و مشروعیت بخشی به خود می باشد. از این رو، برای حاکمان تفاوتی نمی کند که این هدف چگونه تامین می شود؟ آن چه برای آن ها مهم و اساسی است تامین عنصر امنیت شهروندان است.

بنابراین اگر این امنیت از طریق تشدید مجازات و قوانین سخت گیرانه و اعمال آن، شدنی است، به آن عمل می کنند و از اجرای آن ترس و خوفی ندارند.

به نظر می رسد که تشدید قوانین و اجرای سخت گیرانه تر آن، در بسیاری از موارد به شکل انذار و هشدار و تهدید می باشد. به این معنا که قوانین تشدیدی هر چند نسبت به برخی اعمال می شود، تنها به قصد مجازات نیست بلکه ایجاد امنیت روحی در دیگر افراد از طریق ایجاد جو و فضای پیشگیرانه اعما ل جرم و جنایت و تجاوز به حدود مردم و ملت هاست.

بسیاری از شهروند تحت تاثیر واکنش های تند دولت ها نسبت به جرم های خاص، در فضا و جویی قرار می گیرند که اجازه گرایش و یا انجام کارهای مجرمانه را از ایشان سلب می کند.

قوانین سخت گیرانه اسلام چون حکم اعدام نسبت به جرم هایی که امنیت اخلاقی ، روانی و اجتماعی جامعه را با خطر رو به رو می سازد، در این چارچوب معنا و مفهوم می یابد. از این روست که قرآن حکم مجازات اعدام را نسبت به کسانی صادر می کند که در شرایط جنگی ، با تولید و یا پخش شایعات به کمک دشمن می آید و به عنوان ستون پنجم آنان عمل می کند.

تشدید مجازات کسانی که امنیت اخلاقی جامعه را در معرض خطر قرار می دهند نیز از روش هایی است که قرآن بر آن مهر تایید گذاشته است. در جهان امروز بسیاری از وبلاگ ها و وبسایت ها و بلوتوث ها امنیت اخلاقی جامعه را با خطر رو به رو ساخته اند که می بایست به آنان به سختی مواجه و روبه رو شد و اجازه نداد تا به حریم امنیت فرد و جامعه تجاوز شود.

یک نشریه خارجی در تعلیل اقدام سپاه نسبت به تعطیلی این گونه سایت های مستهجن  و فیلتر کردن آن می نویسد: آیا سانسور اینترنت می‌تواند به سپاه کمک کند تا محبوبیت خود را میان عموم مردم ایران افزایش دهد؟

به گزارش سرویس بین‌الملل «فردا»، "فارین پالیسی" با طرح این پرسش " آیا سانسور اینترنت می‌تواند به سپاه کمک کند تا محبوبیت خود را میان عموم مردم ایران افزایش دهد؟ " در گزارشی به بررسی اقدام اخیر سپاه پاسداران در انهدام سایت‌های مستهجن پرداخت و نوشت: بسیاری از سایت‌های مستهجن که توسط سپاه بسته شدند سایت‌های معمولی و پیش‌پا افتاده نبودند. آنها تصاویری از زنان و دختران ایرانی را منتشر می‌کردند بدون اینکه صاحبان این تصاویر از این قضیه آگاهی داشته باشند. بسیاری از قربانیان این فیلم‌ها کسانی بودند که مورد تجاوز و اذیت و آزار جنسی قرار گرفته بودند.

به نوشته "فارین پالیسی" هک و نابودی این سایت‌ها ربطی به آزادی بیان یا سانسور نداشت. اقدام سپاه با بستن و معدوم کردن این سایت‌ها می‌تواند به عنوان یک اقدام بشردوستانه و به نفع حقوق بشر تلقی شود زیرا این اقدام در جهت حفظ و ارتقای شرافت انسانی، زندگی خصوصی، خوش‌نامی و بقای این مردم صورت گرفته است.

این نشریه ادامه می‌دهد: برای شهروندان ایرانی اگر ناممکن نباشد ولی بسیار سخت است که بتوانند یک وکیل در امور بین‌المللی پیدا کنند که از طریق آن بتوانند از این شرکت خارجی که به حریم خصوصی این شهروندان تجاوز کرده ‌بود، شکایت کنند.

"فارین پالیسی" در ادامه می‌افزاید: همه شهروندان حتی در جوامع دمکراتیک از سانسور موضوعات مستهجن حمایت می‌کنند و این ابتکار عمل نیروهای سپاه در این مورد عجیب و موجب شگفتی نیست آنها کاری را می‌کنند که دولت نمی‌تواند انجام دهد.


  
  

هر انسانی دارای عیوب بسیاری است که نمی تواند آن را نادیده بگیرد. عیب ها گاه ریشه در ظرفیت هایی دارد که می بایست به کمال می رسید و نرسیده است و یا آن که خاستگاه آن عدم پاسخ گویی درست به نیازی پدید آمده است.

به سخن دیگر، گاه انسان می بایست کاری می کرد تا امری که در نهاد انسان وجود دارد به فعلیت برسد ولی این کار را نکرده است. از جمله می توان به عیب بی سوادی اشاره کرد که امروزه در فقدان آشنایی با رایانه بروز و ظهور می کند. اگر سواد به معنای سیاه کردن کاغذ سفید بوده که بیانگر دانش فرد نسبت به نوشتن و خواندن است، امروزه سواد شخص در آشنایی وی با رایانه و کار با آن تجلی می کند. حال اگر شخصی در گذشته خواندن و نوشتن نمی آموخت، دارای عیبی می شد که از آن به بی سوادی یاد می شد و اکنون اگر کار با رایانه را نیاموزد به عنوان بی سواد شناخته می شود و مردمان متمدن آن را عیب می شمارند.

گاه دیگر انسان رفتاری را در پیش می گیرد که به دنبال آن صفتی در شخص پدید می اید که آن را عیب می شمارند. از جمله کشیدن سیگار و معتاد شدن به مواد مخدر که به سبب رفتارهای نادرست پدید می اید و شخص مبتلا به عیب می شود.

در حوزه های رفتاری و هنجاری بسیاری از عیب ها و نواقص را می توان پیدا کرد که آدمی را از اعتبار و شخصیت می اندازد و یا نام و عنوان انسانیت را از وی می زداید.

قرآن بخشی مهم از آموزه های خویش را به شناسایی و معرفی عیوب انسانی و راهکارهای اصلاح و از میان بردن آن کرده است. از این روست که در حوزه های مختلف رفتار و هنجاری به شیوه های نادرست و عیوب بشر توجه داده و به عنوان نمونه بلند سخن گفتن ، تند رفتن ، سربالا حرکت کردن و بدزبانی و مانند آن را عیب شمرده و به عنوان رذایل اخلاقی و هنجاری از آن سخن گفته است. جهل و نادانی و دروغگویی و بی تابی و بخل و مانند آن از دیگر عیوب انسانی است که قرآن آن را مطرح و خواستار برطرف کردن آن به روش های پیشنهادی قرآن است.

در آیات قرآنی بیان شده که برخی از عیوب انسانی است که دیگران می توانند آن را بپوشانند و از زشتی بیرون آورده و به طور دیگری بیارایند. از جمله عیب های انسانی ، مسائل مربوط به حوزه روابط جنسی است که قرآن بیان می دارد که زن و شوهر می توانند آن را بپوشانند و به شکل زیبا بیارآیند. این گونه است که خداوند زن و شوهر را لباس یک دیگر می داند که عیوب یک دیگر را برطرف کرده و حتی یک دیگر را می ارایند و زیبا جلوه می دهند.

به هر حال ، نمی توان انسانی را دید که دچار نوعی عیب نباشد،‌ ولی آن چه مهم است این که انسان بکوشد تا عیب های خویش را بشناسد و برطرف سازد. در این میان اسلام و قرآن بیان می کند که مومنان نسبت به یک دیگر از چنین ویژگی و امتیازی برخوردار می باشند که عیوب یک دیگر را شناسایی کرده و در برطرف کردن آن می کوشند. این همان معنای امر به معروف و نهی از منکر است. از این روست که مومن مراة‌المومن دانسته شده است تا عیوب و نواقص یک دیگر را به او گوشزد کرده و در از میان بردن آن به وی کمک کنند.

تحمل ، راه رهایی از عیوب

راه های بسیاری برای برطرف کردن عیوب وجود دارد. از جمله این راه ها می توان به راهی اشاره کرد که امیرمومنان علی (ع) در حکمت شماره 5 نهج البلاغه بیان می کند. آن حضرت می فرماید: الاحتمال قبر العیوب، تحمل کردن گورستان عیب هاست.

به این معنا که انسان می تواند با در پیش گرفتن تحمل ، عیوب خویش را به گور سپارد و از میان بردارد؛ زیرا بسیاری از رفتارهای نابه هنجار آدمی ریشه در کم تحملی و ناشکیبایی دارد. در خانه اگر زن و شوهر ظرفیت تحمل خویش را بالا برند کم تر شکاف و اختلافی میان ایشان پدید می آید و واکنش های تند و عصبی از خود بروز نمی دهند و این گونه است که بسیاری از عیب های خویش را دفن می کنند.

اگر کسی نسبت به برخی از اشکالات و رفتارهای نادرست دیگری گذشت داشته باشد و ظرفیت تحمل خویش را بالا برد،‌ می تواند جلوی عصبانیت خویش را گرفته و صدا بلند نکند و فحش و ناسزا نگوید و یا رفتار و گفتاری که ناپسند و زشت است بر زبان نراند که موجبات ظهور و بروز عیوب بیش تر آدمی و افشای آن در جامعه می شود.

از این روست که تحمل پذیری به عنوان یکی از مهم ترین شیوه های اصلاح رفتاری از سوی امیرمومنان (ع) توصیه و سفارش شده است. اگر همه افراد جامعه ظرفیت تحمل خویش را بالا برده و افزایش دهند، بسیاری از نابه هنجاری ها از جامعه زدوده می شود.

در مسایل اجتماعی و سیاسی به ویژه در برخی از زمان های چون زمان های انتخابی ، برخی از رفتارها و گفتارها از افراد دیده می شود که واکنش های تند و عصبی موجب تشدید مساله و شکاف عیوب و افشای آن در سطح جامعه می شود که آثار مخرب آن هرگز از جامعه و ذهنیت فرد پاک نمی شود. بنابراین توصیه به تحمل پذیری در شرایط سخت و دشوار است که می تواند به عنوان بهترین راهکار مردمان را در محیط سالم قرار دهد و بسیاری از عیوب را روانه گورستان نموده و دفن نماید.

 


  
  
<      1   2   3   4   5      >