انسان خودش را برای ابدیت می سازد. هر عقیده ای که پیدا می کند که حسن فاعلی داشته باشد چه قبح فاعلی ؛ و نیز هر کاری که می کند حال چه حسن فعلی داشته باشد و چه قبح فعلی ؛ یعنی پندار نیک و کردار نیک داشته باشد یا پند بد و کردار بد داشته باشد، این اقوال (عقاید) و افعال شخص را می سازد.
به سخن دیگر، انسان با عقاید و رفتار خودش است که خود شخصیتی و هویتی خودش را می سازد. در گام اول کاری را موردی انجام می دهد حالا این کار خوب یا بد کم کم اثر می گذارد، بعد در گام دوم این کار به شکل عادت در او خودش را نشان می دهد و ملکه و منش شخص می شود. این همان حالتی است که در اصطلاح عربی به آن صفت می گویند؛ در گام سوم به جایی می رسد که آن چیز به صورت مقوم ذات در می آید و اصولا آن صفت نه تنها به شکل صفت مشبهه در ذاتش جاگیر می شود، بلکه فراتر همانند فصل مقوم جزوی از ذات هویتی او می شود. این گونه است که با حفظ انسان بودن، فرشته می شود و با حفظ انسان بودن سگ و گاو و بلکه گیاه و سنگ می شود. اگر این ماهیت تغییر کند و سگ و گیاه و سنگ شود، هرگز ناراحتی و ناخشنودی پدید نمی آید؛ زیرا سگ و گیاه و سنگ از این که چنین ماهیتی دارند ناخشنود نیستند، بلکه وقتی ناراحتی و ناخشنودی و نارضایتی پدید می آید که انسان سگ ، یا انسان درخت یا انسان سنگ شود؛ یعنی می داند انسانی است که هویت مسخ شده ای چون سنگ و سرو و سگ یافته است.
خداوند می فرماید کسی که در دنیا رب العالمین و پروردگار جهانیان بودن خدا را قبول نمی کند، در آخرت با همین فصل مقوم انکاری در آن جا می رود. اگر در دنیا به پیامبری چون حضرت موسی (ع) می گوید: یَا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ؛ ای ساحر به نفع ما پروردگارت را بخوان! (زخرف، آیه 49) و حاضر نمی شود بگوید: ربنا و پروردگار ما! در قیامت نیز به مالک دوزخ می گوید: مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ؛ ای مالک پروردگارت را بگو ضد ما حکم کند و مرگ ما را برساند.(زخرف، آیه 77)
پس انسان هر طوری که این جا خودش را می سازد و اموری ملکه یا مقوم ذات وی می شود، در قیامت با همین ملکات و مقومات ظهور می کند و افکار و رفتارش تجسم می یابد.