و اینک! این انسان است که در خاک تفتیده کربلا به سم ستوران لگد مال می شود؛ و حق در بیابان به دست بابلیان پایمال می گردد. این ثارالله است که در میان العطش به دم تیغ خورشید می رود. و ابلیس
سرشار از تکبر، بندگان خدا را به سوی دوزخ رهنمون می گردد. شگفت که امروز دوزخیان ، خاک غریب کربلا را در میان آب فرات به آتش می کشند. و خدا بر این همه غربت و جهالت انسان تاسف می خورد.حوا از برهنگی انسان شرم می کند و برگ انجیر می طلبد تا عورت انسان را بپوشاند و این بشر جاهل شرم را به دست باد می سپارد.
امروز نوردر خانه عقرب گرفتار شده و به اسارت می رود. خورشید بر نیزه به کوفه می رود و مولا در نخلستان های کوفه در به در به دنبال ییتمان خدا می گردد.
امروز سایه در پی خورشید می دود و قرآن ناطق بر سر نیزه در میان آسمان حرکت می کند .
امروز بوزینه بر سر منبر می پرد.و سفیانی دین را به سخریه می گیرد و نینوا بر سوگ سیاووش می گیرید و سیه پوش می شود.
و اینک این انسان، خمیده و سوخته و بریده و شکسته و نالان و پریشان ....
و اینک این شیطان ، شادان ، رقصان ، خندان ...
و اینک عاشورا، کربلا و نینوا
و اینک عزای آدم و خاتم ؛ و اشک و سوز و آه
و اینک این خدا و این انسان
امروز این عالم خاکی گرفتار ، غنماک و اندوهناک، سیه پوش و عزادار به خود می پیچید و گردش ایام را به سخریه می گیرد.
و اینک این من و گلوی بکشفته از بغض و چشم سرشار از خشمم. وآسمان خونین و بارانی.
شگفت روزی است روز عاشورا. آغاز شوم یک وحشت آغاز همه پستی ها و دنائت ها.
و اینک این منم گریان و اندوهبار
در سایه از وحشت و ترس
در میان کرکسان خاک
و اینک این انسان
به دشت کربلا افتاده بر خون
و اینک این مسیح باز هم مصلوب
اما به دست مسلم ناپاک کشته و مغلوب
و اینک این من و اشک و هزاران کاسه آب و هزاران آه ترکیده در گلوگاه آسمان ابری
و اینک این حسین افتاده بر خاک و هزاران سم بر تن او
و اینک این مسلمانی ما و هزاران عیب
و اینک این همه غربت به حق اولی القربی و
هزاران سم به جای بوس