بیمه (به انگلیسی: Insurance) سازوکاری است که طی آن یک بیمهگر، بنا به ملاحظاتی تعهد میکند که زیان احتمالی یک بیمهگذار را در صورت وقوع یک حادثه در یک دوره زمانی خاص، جبران نماید یا خدمات مشخصی را به وی ارائه دهد؛ بنابراین، بیمه یکی از روشهای مقابله با خطر و ریسک است.
طی یک قرارداد بیمه، خطر مشخصی از یک طرف قرارداد (بیمهگذار ) به طرف دیگر ( بیمهگر ) منتقل میگردد. بنا به تعریف، بیمهگر شخصی حقوقی است که در مقابل دریافت حق بیمه از بیمهگذار، جبران خسارت یا پرداخت مبلغ مشخصی را در صورت بروز حادثه تعهد میکند. در مقابل، بیمهگذار شخصی حقیقی یا حقوقی است که با پرداخت حق بیمه، جان، مال یا مسوولیت خود یا دیگری را تحت پوشش بیمه قرار میدهد.
به موجب قانون بیمه ایران، بیمه عبارت است از قراردادی که به موجب آن یک طرف (بیمه گر) تعهد میکند در ازای پرداخت وجه یا وجوهی از طرف دیگر (بیمه گذار) در صورت وقوع یا بروز حادثه خسارت وارده بر او را جبران نموده یا وجه معینی را بپردازد. متعهد را بیمه گر، طرف تعهد را بیمهگذار و وجهی را که بیمهگذار به بیمهگر میپردازد حق بیمه و آنچه را که بیمه میشود موضوع بیمه نامند.
کتاب عقد التامین فی الفقه الاسلامی از منظر فقه اسلام به عقد بیمه توجه و احکام آن را بیان کرده است. این کتاب با مقایسه نظریات و قوانین و مقررات در مساله عقد بیمه نگره اسلام را در این حوزه تبیین می کند. کتاب «عقد التامین » در پنج باب سامان یافته و در مقدمه، تقسیمات مختلف آن از زاویه های گوناگون یاد شده است. کتاب عقد التامین فی الفقه الاسلامی، می تواند منبع درخور توجهی برای کسانی باشد که می خواهند بیمه را از زاویه های گوناگون به بوته بررسی فقهی بنهند.
دانلود رایگان کتاب عقد التامین فی الفقه الاسلامی
http://www.samamos.com/?p=11178
اخلاق و فقه فرق هایی دارد که به آن اشاره می شود:
1.باید و نبایدهای الزامی و غیر الزامی: اخلاق و فقه هر چند هر دو به بایدها و نبایدها توجه دارد؛ ولی باید توجه داشت که باید و نبایدهای اخلاقی الزام آور نیست؛ در حالی که باید و نبایدهای فقهی الزام آور است؛
2.درمان محوری و تکلیف محوری: اخلاق به فضایل و رذایل از نظر ارزشی توجه دارد و بر آن است تا ریشه و خاستگاه هر یک را بشناسد و در ایجاد فضلیت و رهایی از رذیلت یاری رساند. خاستگاه و منشای دردی را بشناسد و به درمان آن بپردازد. از این رو، به حوزه روان شناسی و شناخت نفس و روان با این منظر توجه دارد. از این رو، بر آن است تا بیان کند؛ چرا انسان حسادت می ورزد و دروغ می گوید و غیب می کند و چگونه می توان این رذایل اخلاقی را درمان کرد؛ اما فقه بر آن است تا وضعیت مکلف را نسبت به چیزی یا کاری مشخص کند و یکی از احکام پنج گانه واجب و حرام و مستحب و مکروه و مجاز را برای آن بیان کند. فقیه می گوید: دروغ و غیبت و حسادت حرام و گناه است و مکلف باید آن را ترک کند؛
3.پشتوانه اجرایی و فقدان آن: فقه هر چند دارای دو بخش حقوق و غیر حقوقی است و تنها در حوزه حقوقی، مجازات های دنیوی چون حدود و تعزیرات بر آن بار می شود؛ ولی باید توجه داشت که حتی احکام غیر حقوقی به عنوان گناه دارای پشتوانه اجرایی است و مجازات دنیوی غیر مستقیم و اخروی مستقیم بر آن بار می شود؛ اما اخلاق این گونه نیست و از پشتوانه اجرایی برخوردار نیست.
فرق تربیت و تزکیه
واژه تربیت از ربی به معنای نمو و رشد است؛ پس مربی کسی یا چیزی است که دیگری را رشد می دهد و شرایط نمو آن را فراهم می آورد؛ مانند تربیت کودک، تربیت اسب و تربیت درخت. نزدیک به همین معنای ربو است که معنای بلندی است. کسی که رشد می کند به بلندی می رسد و در ربوه قرار می گیرد؛
اما تزکیه از ریشه زکی به معنای پاک کردن است. از نظر قرآن، تزکیه گفتاری به معنای خودستایی حرام و گناه است(نجم، آیه 32)؛ اما تزکیه عملی به معنای پاک کردن خود از عیوب و رذایل و منکرات و فحشاء کاری بسیار پسندیده است؛ هر چند که تزکیه نفس جز به تزکیه الهی شدنی نیست و هر کسی تنها بستر تزکیه را ایجاد می کند و تزکیه کننده اصلی خداوند است.(نور، آیه 21)
فرق تربیت و ربوبیت
تربیت نمو و رشد ظاهری و جسمی است؛ در حالی که ربوبیت به معنای پرورش و پروردگاری، رشد و نمو ظاهری و باطنی را در بر می گیرد. انسان باید به جایی برسد که نه تنها اهل تربیت بلکه اهل ربوبیت باشد و بتواند دیگران را از لحاظ مادی و معنوی و ظاهری و باطنی پرورش دهد. خداوند می فرماید: کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ؛ به سبب آنکه کتاب آسمانى تعلیم مى دادید و از آن رو که درس مى خواندید ربانی باشید.(آل عمران، آیه 79)
از نظر قرآن، حکومت طاغوت، باطل بوده و پذیرش آن از سوی مسلمانان و جامعه اسلامی گناهی بزرگ است. مسلمانان باید تحت حاکمیت ولایت الهی باشند که برای متالهان و خلفای الهی ثابت است.(نساء، آیه 60 و آیات دیگر)
امام رضا(ع) که خلیفه الهی و ولی الله است، در زمان حکومت طاغوتی مامون عباسی ناچار می شود تا به مرو رفته و به ظاهر ولایتعهدی ایشان را بپذیرد. در این دوره برخی با استفاده از این امر، بر آن شدند تا به نظام طاغوتی مشروعیت ببخشند؛ چنان که امروز برخی بر آن هستند تا رفتارهای طاغوتی خویش را با انتساب قول و عمل خویش به رضایت ولایت فقیه مشروعیت بخشند.
امام رضا(ع) در راستای مشروعیت زدایی از طاغوت در آن شرایط امنیتی شدید، راهکارهایی را در پیش گرفت تا جامعه و امت اسلام از حقیقت امر آگاه شوند و موضع درستی را در برابر حکومت طاغوتی در پیش گیرند. از جمله این راهکارها، تبیین حقیقت در قالب احکام شرعی است. به عنوان نمونه این گزارش تاریخی چهره از حقیقتی بر می دارد که می تواند امروز نیز برای شرایط سختی که گفتمان دروغین با رسانه های زنجیری و ابزارها و فن آوری های نوین ماهواره و غول های رسانه ای بر آن است تا باطل را حق جلوه کند و زشت را زیبا و رفتار طاغوتی و استکباری و خودکامگی در عرصه فرهنگی و اقتصادی و سیاسی را مشروع جلوه دهد.
ابوسعید خراسانی می گوید: اوایل قرن سوم هجری، دو مسافر به خراسان آمدند، در آنجا به خدمت حضرت رضا(ع) رفتند و پرسیدند: ما از فلان جا آمدهایم، آیا نماز ما شکسته است یا تمام؟
با اینکه آن دو نفر از یک منطقه آمده بودند و تفاوتی در سفر آنها نبود، امام به یکی از آنها فرمود: نماز تو شکسته است و به دیگری فرمود: نماز تو تمام است!
مسافران که از این پاسخ امام متعجب شده بودند، دلیل حکم امام را پرسیدند. ایشان خطاب به شخصی که نمازش را کامل دانسته بود، فرمود: تو به قصد دیدار سلطان (مأمون) آمدهای، بنابراین سفر تو، سفر گناه است و سفر گناه موجب قصر نماز نمیشود. (وسائل الشیعه ج 5، ص 510).
با نگاهی به آموزه های قرآنی مردم مسلمان به رهبری امام خمینی(ره) مهم ترین عوامل فلاکت و بدبختی کشور شناختد و به سه عنصر اساسی آن حمله کرده و آن را به آتش کشیدند:
1. دشمن فرهنگی: مهم ترین دشمن فرهنگی که سبک زندگی مردم مسلمان را تهدید می کرد سینمای فارسی بود که ریشه فرهنگ اسلامی را می زد. مردم در انقلاب اولین جایی را که به آتش کشیدند سینماها بود که نماد تخریب فرهنگی و تهاجم فرهنگی غرب علیه اسلام بود.
2. دشمن عقلی و خردورزی: انسان اگر خردی نداشته باشد خردورزی ندارد و اگر عقل به تخدیر شراب و خمر از کار بیافتد مردم تفکری نخواهند داشت و تنها به بطالت می گذرانند و از حقیقت و واقعیت دور می شوند. همان طوری که امروز برخی از سیاست ها از جمله سرگرم کردن مردم به امور لهو و لعب انجام می گیرد تا مردم از تفکر و تعقل دور شوند و خردورزی نداشته باشند. دومین جایی که مردم به آتش می کشیدند شراب فروشی ها بود؛
3. دشمن اقتصادی: بانک ها بزرگ ترین دشمن اقتصادی مردم است که به جای آسایش حتی آرامش را سلب کرده و با ربا و رباخواری دمار از مردم در آورده است. مردم به بانک به عنوان نماد اقتصاد ظاالمانه و ربوی حمله می کردند و آن را به آتش می کشیدند.
پس از انقلاب دست اندرکاران تهاجم فرهنگی یا توبه کردند یا فرار کردند یا زیرزمینی شدند؛ هم چنین دست اندرکاران دشمن عقلی این گونه رفتار کردند؛
اما امان از دست دشمنان اقتصادی و قاسطینی که با ماله کشیدن بر ربا آن را به جامعه ترزیق کرده و هنوز با نام بانک اسلامی با همه زندگی مردم دشمنی می کنند؛ زیرا اینان رسما به جنگ خدا رفته اند: فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ(بقره آیه 279)
به نظر شما آیا با بانک ربوی با نام بانک اسلامی می توان امید به جامعه آرمانی رها شده از فرهنگ باطل و بی خردی داشت؟؟
آیت الله جوادی آملی (مدظله العالی) در این باره در درس تفسیر خویش می فرماید:در زمان انقلاب .. مردم و روحانیون .. سه جا را آتش میزدند: بانکها را آتش میزدند، شرابفروشیها را آتش میزدند، سینماها را آتش میزدند... بعد از انقلاب شرابفروشیها سه قِسم شد: یک عده واقعاً توبه کردند، یک عده فرار کردند، یک عده هم رفتند زیر زمین. سینماها هم سه قِسم شدند: یک عده از هنرمندان واقعاً توبه کردند، یک عده فرار کردند، یک عده به دنبال کنسرتهای زیر زمینی رفتند؛ اما این بانکها همچنان به عنوان اسلاممالی ماندهاند! هیچ تکانی هم نخوردند و معاملاتشان را به صورت مضاربه درست کردند که همان رباست.(تفسیر سوره حجرات: 5 آبان 95)
اربعین برای شیعیان اهل بیت(ع) یک عدد نیست، یک دنیا مفهوم و معناست. اربعین برای اهل بیت(ع) تصویری زیبا و جمیل از همه محبت خدا در جام بلا است.
اربعین یعنی؟ اربعین، یک چله از چه ها! یک چله از چهچه ها فروخورده! یکی از بی نهایت درد! یعنی یک اربعین عاشقی! یک اربعین سوز! یک اربعین بلا و ابتلاء ! یک اربعین درد بی نوا! یک اربعین غربت قرباء! یک اربعین شلاق و تازیانه! یک اربعین ناله و فریاد! یک اربعین سوار بر شترعریان و کجاوه های خونین! یک اربعین از بی نهایت شیون های شیوای شبانه! و تازیانه های زمانه! بودن در غل و زنجیر! رفتن در شام غربت شیر! باران اشک و آه! سرشک های روان در سر چاه! شاهدان شهید سواره بر نیزه! سران بر سردار! میوه های چیده در قنداق! بوته های شکسته از طاق! توفان نیامده بلا! سازه های نقاره و کرنا! مستی یزیدیان و سرهای بریده در تشت طلا! بوسه های زشت خیزران بر لبان پیامبر! خنده های مستانه دیوان! تن پوش های پاره و عریان! ناله های درد مادران! ضجه های خسته کودکان!
اربعین یعنی یک سفر در طول و عرض تاریخ! اربعین یعنی یک پیاده روی در خارستان سقیفه! اربعین یعنی یک فریاد شکسته در میان در و دیوار! اربعین یعنی یک فریاد شکسته قلب پاره پاره! یک ندای بلند از برکه غدیر! اربعین یعنی یک چله قیام علیه تدبیر! اربعین یعنی یک قیام برای تقدیر!
در فقه اسلامی، پارادایم ها و الگوواره های چندی در طول زمان هزار و اندی سال آن وجود داشته است. معروف ترین الگوواره در طول تاریخ فقه اسلامی، فقه فردی و شخصی است. این عملا جریان حاکم بر فقه اسلامی بود هر چند که هر از گاهی مکتب های فکری با رویکردهای دیگر از جمله فقه اجتماعی و فقه اخلاقی نیز بوجود آمد. مکتب های فکری، رویکرد نظری یا عملی مشترک است که بر مسایل مشابه کار می کند و از نظر مسلک یا عقیده تابع یک رهبر فکری است. مساله مکتب اصولی جدید که با رهبری وحید بهبهانی آغاز شده و بر جریان اخباری گری و مکتب آن حاکم شد.
امام خمینی(ره) به عنوان رهبر جریان فقه اجتماعی و سیاسی با رویکرد ولایت فقیه، یک پارادایم را در فقه اسلامی رهبری کرده است. پارادایم و الگوواره راه پذیرفته شده برای تفکر است که برای یک دوره معین سوال های اساسی و پاسخ های آنها را برای پژوهشگران آن راشته فراهم می آورد. وقتی در علمی، مکاتب فکری، دیگر مشخصه آن علم نیست، بلکه اکثریت دانشمندان آن رشته بر مباحث نظری و روش شناسی توافق دارند در آن مرحله یک الگوی مشترک تمام رشته را تعریف می کند و دیگر واقعیت های بی رقیب وجود نخواهد داشت؛ البته ممکن است پارادایم و سرمشق تغییر کند و سرمشق جدیدی جایگزین شود.
در فقه نیز این اتفاق افتاده است؛ زیرا الگوواره فقه فردی در زمان امام خمینی(ره) و پس از آن دارای رویکردی اجتماعی شد و فقه اجتماعی در میان فاضلان حوزوی قدر و منزلتی یافته است؛ هر چند که هنوز سردمداران فقه فردی نفس می کشند، ولی می توان گفت که نفس های آخر است؛ زیرا با فقه فردمحور نمی توان نظام سیاسی و اجتماعی داشت؛ سردمداران فقه فردی نمی توانند در برابر پرسش های اجتماعی فراگیر کنار بکشند و ناچارند خود را با این واقعیت هماهنگ کنند که فقه فردمحور نمی تواند پاسخی درست به مشکلات و پرسش ها و معضلات اجتماعی باشد که فرد نیز گرفتار آن است؛ در محیطی که دیگر از فرد و شخص و حریم های خصوصی چون سابق خبری نیست؛ زیرا گفتمان های اجتماعی همه رفتارهای شخصی را نیز مدیریت می کند، اولیای فقه فردی باید برای حفظ خود و موقعیت خویش ابعادی را فقه اجتماعی را در نظریه ها و فتاوای خویش وارد کنند.
تشیع در اندونزی دیر زمانی نیست که آغاز شده و رشد چند میلیونی داشته است. در این میان نباید نقش عالمان شیعی را در ایجاد این بستر نادیده گرفت. کسانی که به ریشه ها بازگشتند و با استبصار خویش راه را برای دیگران باز کردند. امروز عالمان برجسته ای در اندونزی هستند که در مراکز علمی و دانشگاهی دارای وجاهت علمی و قانونی و اجتماعی هستند. در این میان نباید نقش برجسته مرحوم علامه مجاهد استاد سید حسین حسینی حبشی را نادیده گرفت. برای شناخت این علامه مجاهد شیعی به سراغ اسناد معتبری می رویم که در جامعه المصطفی العالمیه وجود دارد. آن چه می خوانید برگرفته ای از این اسناد است:
تولد
ایشان در شهر سورابایا که دومین شهر کشور اندونزی است در شرق جزیره جاوه در سال 1921 میلادی برابر با 1342 در یک خانواده دینی از اهل علم و فضل به دنیا آمد. نیای او مانند دیگر سادات اندونزیایی از کشور یمن به این منطقه کوچ کرده و در آن جا سکونت گزیده اند.
نسب و نیای سید حسین الحبشی
نسبت وی با 34 واسطه به امام حسین(ع) می رسد و از نوادگان علی بن جعفر العریضی است که آرامگاه وی در گلزار شهدای قم است. پدرش در خانواده ای پر آوازه و محترم یمنی به نام الحبشی پرورش یافته و ایشان نیز در چنین محیطی رشد و نمو یافته بود. نامبرده در کودکی پدر بزرگوارش را از دست داد، ولی مادر با فداکاری و از خودگذشتگی نگذاشت که کودک کمبود پدر را احساس نماید.
مرگ پدر و تحصیلات اسلامی
او که زنی پرهیزگاربود در پرورش روانی و روحی کودک بسیار تلاش کرد و برای آموزش، وی را به مدرسه دینی به نام «المدرسه الخیریه» در همان شهر فرستاد تا زیر دست استادهای بزرگ شهر که در یمن نزد بزرگان علم دانش آموخته بودند، مراحل آموزشی و پرورشی خود را بگذارند.
تحصیلات در مالزی
مادر گرامی ایشان پس از آن برای ادامه آموزش وی را روانه مالزی کرد. در آن جا نزد چند تن از دانشمندان به نام و برجسته چون «السید علوی الحداد» به تحصیلات خود ادامه داد. این سید پس از مدتی به عنوان مفتی منطقه جوهور برگزیده شده بود. سید الحبشی تحصیلات خود را در «مدرسه العطاس» گذرانده و پس از بازگشت از آن جا در بسیاری از مراکز و مساجد به تبلیغ پرداخت. سخنرانی های وی به سبب تازگی و کششی که داشت در مردم بسیار تاثیر می گذاشت.
مبارزه با تبلیغ مسیحیت
در همین زمان با نفوذ مسیحیت در اندونزی به مقابله برخاست و با بیان انحراف و تحریف در دین مسیحیت به روشنگری نسل جوان و دانشجوی اندونزیایی پرداخت.
جلسات تفسیر قرآن
نامبرده که جلسات هفتگی در مسجد جامع منطقه درباره تفسیر قرآن برپا می کرد، توانایی و قابلیت های خویش را به نمایش گذاشت. در این جلسات انبوه خواهان دانش اسلامی که بیش از هزار نفر بودند گرد هم می آمدند و از بیانات ایشان بهره می بردند. این جلسات تا چند سال پیش از رحلت نامبرده ادامه داشت، ولی به علت آن که در این سال های پایانی به شیعه گری متهم شده بود، جلساتش تعطیل شد.
دوران مبارزه با دولت ، خرافات و زندان
او به سبب شجاعت و هوشیاری دینی بارها با دولتمردان درگیر شد و چند بار نیز به زندان افتاد.
ایشان با پاره ای از باورهای ضد دینی و خرافی به مخالفت پرداخت و این نظریات و اندیشه هایش او را در برابر عالمان دینی نادانی قرار داد که بر آموزه های خرافی تاکید داشتند. یکی از آداب و آیین های زشتی که به عنوان پدیده در اندونزی مطرح بوده و هنوز کماکان ادامه دارد، دست دادن مردان با زنان است. جالب این که پاره ای عالمان اسلامی برجسته ولی نادان و غیر متشرع در عمل با توجیه این که از باب تبرک با آنان دست می دهند به این کار زشت دامن می زدند.
بدتر آن که برخی از این نادانان عالم نما حجاب را یک امر خارج از دین شمرده و آن را از آیین های دوره جاهلیت دانسته و با آن مخالفت ورزیده اند. این گونه بود که این گروه بر بی حجابی زنان مهر تایید می نهادند. نامبرده با شجاعت و صراحت به مقابله به این انحراف پرداخت و به دفاع از حرمت دست دادن و بی حجابی اقدام نمود.
معهد اسلامی بانگیل
سید الحبشی افزون بر فعالیت های تبلیغی اقدام به تاسیس یکی از بزرگ ترین دانشکده های علوم اسلامی نمود. معهد اسلامی بانگیل یک دانشکده اسلامی است که پس از رحلت ایشان زیر نظر فرزندان و به ویژه دامادش آقای سید زاهر یحیی که تحصیل کرده حوزه علمیه قم و جامعه المصطفی العالمیه است به فعالیت خود ادامه می دهد.
سفر به مصر
سید حسین حسینی الحبشی هیچگاه از پژوهش و دانشجویی دست نکشید و از هر فرصتی برای آموزش و پرورش خویش بهره می جست. وی مسافرت های زیادی به کشورهای مختلف کرد. از جمله آن ها می توان به دیدار وی از کشور مصر و دیدار با «سید قطب» اشاره کرد. وی در این مسافرت از جنش وی آگاه و تحت تاثیر نظریات وی قرار گرفت. ایشان با «ابوالحسن الندوی» و «شیخ یوسف القرضاوی» دیدار کرد. پس از این دیدارها وی شماری از شاگردان خود و از جمله یکی از فرزندانش را برای ادامه تحصیل روانه مصر کرد.
دیدار از نجف و مرجعیت شیعی
سید حسین الحبشی در هنگام دیدار از عراق با سید محسن حکیم مرجعیت شیعه در آن زمان دیدار کرده و در این دیدار بود که افق نوینی در برابرش گشوده شد. نامبرده که تا آن زمان چیزی از تشیع نمی دانست در فهم مذهب تلاش کرد و از کتابهایی که در این زمینه نگاشته شده بود، بهره جست. پس از انقلاب اسلامی در ایران وی با امام خمینی(ره) دیدار کرد و اندک اندک به حقانیت مذهب اهل البیت(ع) پی برده و شاگردان ویژه خود را به مطالعه کتابهای امامیه تشویق می کرد.
دوران استبصار و تقیه
شرایط اجتماعی اندونزی نگذاشت که نامبرده تغییر مذهب خویش را علنی اعلام نماید، ولی در خفا و از باب تقیه رفتار نموده و تنها به اظهار برخی از مسایل بر حق مذهب پرداخته و بر لزوم دوستی و محبت و مودت اهل بیت(ع) پافشاری می نمود. وی در سخنرانی های خود و نیز پاره ای از کتابهای که در سال های پایانی عمر شریفش نگاشت تلاش می کرد تا آرای شیعه را به نحوی در جامعه اندونزی مطرح سازد. از جمله ایشان با رد روایاتی که عصمت و کرامت انبیاء(ع) به ویژه پیامبر گرامی(ص) را مورد انکار قرار می داد، به مقابله با آن پرداخته و و ضمن اثبات عصمت آنان دست به تفسیر سوره «عبس» زد تا بر تفسیر باطلی که در جامعه و در میان اهل سنت رواج داشت، خط بطلان بکشد.
دوران دشمنی ها و انزوا
سخنرانی ها و روشنگری های وی موجب شد تا پاره ای از عالمان اسلامی جاهل و نادان و متحجر به مخالفت با وی بر خیزند و اندک اندک از جامعه منزوی گردد. با این همه دوستی مردم از ایشان کاسته نشد و در هنگام تشییع جنازه نامبرده انبوه مردم که از سراسر اندونزی گرد آمده بودند، علاقه مندی خود را به وی نشان دادند.
سفر به ایران
نامبرده بارها از ایران اسلامی پس از انقلاب اسلامی دیدار کرد و با بزرگان دولتی و کشوری دیدار نمود. ایشان در دیدارهای خویش پشنهاد ایجاد بازار مشترک اسلامی را ارایه نمود که مورد توجه مسئولان وقت قرار گرفت. وی چندین بار نیز با حضرت آیت الله قاضی (ره) دیدار نمود.
تالیفات:
تالیفات ایشان عبارتند:
1. الرد علی کتاب «صورتان متضادان» للندوی بالعربیه. این کتاب به زبانی اندونزیایی است؛
2.الاخوه الاسلامیه بین السنه و الشیعه بالاندونسیه. به زبان اندونزیایی؛
3. لکی لا تکون فتنه بالاندونسیه (این کتاب به زبان اندونزیایی در حقیقت شرح و توضیحی بر بعض احادیث اصول کافی شیخ کلینی رازی است)؛
4. مجموعه الخطب للعیدین؛ به زبان عربی؛
5. تفسیر سوره عبس؛ به زبان عربی؛
6. قاموس الکوثر(عربیه – اندونسیه)؛
7. المذهب فی تحریم المذهب بالاندونسیه؛ به زبان اندونزیایی؛
8. القادیانیه فی الاسلام بالاندونسیه؛ به زبان اندونزیایی.
رحلت:
علامه سید حسین حسینی الحبشی در شب جمعه 2 شعبان 1414 هجری قمری در بانگیل دار فانی را وداع گفت و در دانشکده المعهد الاسلامی به خاک سپرده شد و امروز مرکز علمی و زیارتی شیعیان اندونزی است.
منبع : شجره طیبه: کشور اندونزی؛ خلیل منصوری، 1377؛ ص 122 تا 127. به نقل از اولین نشست آشنایی با شخصیت علامه سید حسین حبشی، طلاب اندونزیایی مقیم قم، 1377؛ شماره سند 1034
می دانم کار داری! هرگز بی کار نبودی و نیستی! می گویند در انتظار نشسته ای! مگر می شود کسی که همه کارها بر دوش دارد، بی کار باشد و به انتظار نشسته باشد؟!
به نظرم کافر همه را به کیش خویش پندارد؛ نگاه کنی می بینی که ملکوت می خندد: از قیاسش خنده آمد خلق را. کو چو خود پنداشت صاحب دلق را. کار پاکان را قیاس از خود مگیر. گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر.
اما من منتظر هستم. البته از انتظار جز چشم به راه بودن چیزی نمی دانم. می گویند منتظر بلند می شود آب و جارو می کند. خانه را آماده و آذین می کند. خودش را در ظاهر و باطن آماده دیدار می کند، خاصه اگر دیداری دور از انتظار باشد و دیدار روی کسی که سال ها به انتظارش باشی! اما من چیزی از این ها را نمی دانم و اصلا نمی توانم. مگر دلهره می گذارد. وقتی سرتاپا انتظاری، دیگر خود و خانه نمی بینی. دل به کار نمی رود. هی می روم و می آیم. تک تک ساعت از روزها و سال ها بلکه سده ها گذشته است.
من واقعا منتظرم و می دانم تو خیلی خیلی کار داری! شب های قدر همه ملکوت از روح و فرشتگان می آیند تا سرنوشت را امضا کنی! با تایید تو می روند تا کارشان را بی کم و کاست بر اساس فرمان انجام دهند. وقتی همه هستی و همه ملکوت در گردت حلقه زده اند، گمانم ما را نمی بینی ! انسانی که در گوشه ای هستی به نام زمین به انتظار نشسته است. شاید در آن کورسوی ستاره زمین که از گناه سیاه شده، نوری دیده نمی شود تا از ملکوت و عرش دیده شود و فرمانی از خدا به خلیفه صادر شود : برو ! دیگر انتظار مردمان سر آمده اسیت.
... و سال هاست که بر نیزه سر آمد... به قافله بنگرید! همان که از کربلا آغاز شده و در طول و عرض تاریخ می آید...
می گویند: منتقم می آید تا مصلح باشد. می آید تا انتقام از فساد بگیرد و فاسد را اصلاح کند. مصلح کل می آید تا اصلاحات را انجام دهد و بیچاره آن دل سیاه فاسد را سپید کند نه آن که سرش را بر سر دار برد. اگر اصلاح به سر دار کردن است، خیلی وقت بود که این کار تمام شده بود؛ اما اصلاح گری چون تو سرساز است نه سربردار!
می گویند دستی می کشی سر بالا می آید و دستی می کشی از جیب و گردنت دل های سیاه به تزکیه سپید می شود. تو ای معلم و مزکی ! ای مصلح! کی می آیی؟! زمین در انتظار توست! ای ستاره امید دل های دسیسه شده که در زیر زنگار هنوز به فطرت می تپد! ای زنگارزدای دل های بیمار منتظران! کی می آیی؟!
زمین واقعا در انتظار بهشت است
کی می باری؟!
کی می تابی؟!
ای بهشت زمین!
ای رستاخیز زمین!
ای داد آسمان! ای دادگر مهربان!
ای آفتاب!
ای باران!
بتاب!
ببار!
ای آسمانی! ای همه پاکی!
ای همه امید! ای همه شهود!
ای آفتاب! ای مهتاب!
تو نم نم بارانی! بر دل کویر بیابانی!
تو ترنم خدایی! در زمزمه صبحگاهی!
خروس می خواند! وقت بیداری است!
ای چشم های همیشه بیدار!
ای چشمه های همیشه جوشان!
باران طراوات از تو یافت!
دریا موج از تو خواست!
کوه می چکد از انتظار سترگ تو
آبشار چشم های بی تابی
اشک های چشمه های نازایی..
دل تنگ آمدنت بودند
آفتابی که شرمگین نگاهت بوده
ای همه امید!
ای همه انتظار!
کی می آیی!