از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حقایق هستی هر چند که ممکن است در ظاهر گرفتار عناصری محدودیت سازی چون «زمان و مکان» باشند؛ اما باید توجه داشت که در باطن چنین نیست بلکه «فرازمکانی» است و زمان و مکان حقیقت آن را تحت تاثیر قرار نمی دهد.
به عنوان نمونه، از نظر قرآن، کسی که مال حرام می خورد، خارج از محدودیت های زمانی و مکانی، در حال خوردن «آتش دوزخ» است؛ این بدان معنا است که هم اکنون او آتشخواره است، نه این که در قیامت «آتشخواره» می شود؛ بلکه اتفاقی که در آینده از منظر بشر می افتد، ظهور آن باطنی است که اینک به سبب «پرده بر دیدگان حقیقت بین قلب» با گناه آن را پوشانیده است.(ق، آیات 19 و 20؛ شمس، آیات 7 تا 10، بقره، آیه 7) از همین روست که می فرماید: انَّ الَّذینَ یَاْکُلُونَ اَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً اِنَّما یَاْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً ؛ کسانی که مال یتیم را به ظلم می خورند جز این نیست که در شکمشان آتش می خورند.(نساء، آیه 10)
هم چنین از نظر قرآن، کسی که کاری را انجام می دهد، نتیجه کارش را «الان» می بیند و با آن ملاقات می کند، نه این که این امر در آینده اتفاق می افتد؛ زیرا هر کسی با «رب» خودش ملاقات می کند که پرورش خودش را به عهده اش گذاشته است؛ یعنی انسان با اراده خودش مختار است تا انتخاب کند با «رب العالمین» با «وجه اکرام و جمال» ملاقات کند، یا با «وجه جلال». پس هر شخصی در حال انجام هر انتخابی با همان رب و پروردگارش در حال ملاقات است؛ نه این که «یلاقی» یا «سیلاقی» بلکه هم اینک در همان حال در حالت «ملاقات» است؛ زیرا مشتق در حال، حقیقت و نسبت به آینده مجاز است.
هم چنین وقتی انسان کاری را انجام می دهد، هم اینک خدا و پیامبر(ص) و معصومان مومن(ع) آنان را «به تحقیق» می بینند؛ نه این که در آینده ببیند؛ زیرا خدا همین الان می بیند و بر همین پایه بر اساس «سیاق» پیامبر(ص) و معصومان(ع) می بینند. بلکه اتفاقی که می افتد عامل وقتی به عالم دیگر رفته که «عالم الغیب و الشهاده» است، آن جا آن حقیقت را به شکل «انباء» و خبر می یابد؛ زیرا «سین» در «سیری» و «ستردون» برای تحقیق است نه تسویف.
بنابراین، هر عملی که ما انجام می دهیم هر چند ظاهری دارای زمان و مکان است، ولی حقیقت آن فرازمکانی است و هرگز گرفتار لحظه و مکان نیست تا بعدا چهره نمایی شود، بلکه هم اکنون کسی که چشم برزخی دارد می تواند حقیقت عمل زمکانی ما را ببیند.
آیتالله جوادی آملی در این باره خاطره ای را نقل می کند و می فرماید: یک روز در ایام عمره بود بعد از نماز صبح رو به روی ضریح مطهّر نشسته بودم، دیدم فرد میانسالی نزدیک 40 سال آمد و گفت حاج آقا آیه: «کلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ؛ اگر علم یقین داشتید هم اینک به تحقیق دوزخ را می دیدید»، یعنی چه؟ من هم مختصری برایش توضیح دادم، گفت: برای من اتفاق افتاده است. گفت: من در ایران کارم آبمیوه فروشی است، مردم میآیند آبمیوه میگیرند، آن وقت هم رسم بود که این قالبهای یخ را جلوی این مغازه آبمیوه فروشی میگذاشتند، من یک روز صبح نماز خواندم و آمدم جلوی مغازه دیدم این قالبهای یخ را گذاشتند، ولی از آنها شعله میجوشد و کاملاً گُر گرفته است، من فهمیدم که کسب من آلوده است. به یکی از علما در شهرمان بود مراجعه کردم گفتم: این چیست؟ گفت: شما چطور آبمیوه میفروشی؟ ما گفتیم که یک لیوان آبمیوه به اینها میفروشیم مثلاً 100 تومان یا کمتر یا بیشتر، یک لیوان آب سیب میفروشیم ولی یک مقدار یخ داخل این است برای این که خنک بشود، گفتند: این یخ همان مال حرام است، شما آبمیوه میفروشی یک بخش وسیعی از لیوان را یک تکّه یخ گرفته؛ گفت ما از آن به بعد توبه کردیم، راه برایمان روشن شد، دو لیوان تهیه کردیم، در مغازه یک لیوان بزرگ یک لیوان متوسط، این لیوان متوسط را به مشتری نشان میدهیم که برابر این لیوان به شما آبمیوه میفروشیم آن یک تکّه یخ را میگذاریم در آن لیوان بزرگ، این لیوان پر آبمیوه را میریزیم روی آن به مشتری تحویل میدهیم.
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، باید شروطی تحقق یابد تا بتوان شخصی را مجازات به خیر یا شر کرد:
1. در کارهای مادی دنیوی لازم است تا دو شرط «علم و عمد» تحقق یابد تا شخص از بهره ها و آثار کارش بهره مند شود؛ یعنی شخص نسبت به کاری که انجام می دهد عالم باشد و هم از روی عمد و قصد آن کار را انجام دهد. خدا می فرماید: لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ؛ برای مردان نصیب و بهره ای از بخشی از آن چیزی است که اکتساب می کنند؛ و برای زنان نیز بهره ای از بخشی از آن چیزی است که اکتساب می کنند(نساء، آیه 32)؛ زیرا واژه «اکتساب» از ریشه «کسب» به معنای کسب از روی «عمد» است؛ یعنی شخص کاری را عالمانه و عامدانه انجام دهد؛ اکتساب است.
2. البته قرآن برای کارهای ناظر به مسایل اخروی و مجازات در آخرت فرقی میان کار خیر و کار بد قایل است؛ زیرا از نظر قرآن، اگر کار خیری حتی به غیر «عمد» انجام شود، خدا به سبب کرامت خویش، پاداش نیک و خیر برایش قرار می دهد؛ اما اگر کار شر و بدی انجام شود، لازم است که «علم و عمد» تحقق یابد تا مجازات کیفر اخروی برای آن قرار داده شود. از همین روست که خدا می فرماید: لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ؛ برای هر نفسی هر آن چیزی است که کسب کرد؛ و علیه هر نفسی هر آن چیزی است که اکتساب کرد.(بقره، آیه 286) واژه «کسب» به معنای تحقق آن است حتی اگر از روی «عمد» نباشد. پس اگر شخصی کار خوبی را به «غیر عمد» انجام دهد، خدا به کرامت خویش او را پاداش خیر دهد؛ اما در مجازات بدکار در آخرت افزون بر علم باید عمدی هم در کار باشد تا مجازات بد برای بدکار باشد؛ از همین روست که خدا در یک آیه از دو واژه مختلف برای کار خوب و بد بهره می گیرد؛ در مجازات کار خیر از واژه «کسب» و در مجازات نسبت به کار بد، از واژه «اکتساب» بهره می برد تا بیان کند مجازات کار بد، زمانی خواهد بود که آن کار بد، اکتسابی و از روی عمد و با سوء اختیار باشد. پس از نظر قرآنآن جایی که بخواهد ثواب دهد «کسب» معیار است، و آن جایی که بخواهد عقاب کند «اکتساب» معیار است.
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، باید شروطی تحقق یابد تا بتوان شخصی را مجازات به خیر یا شر کرد:
1. در کارهای مادی دنیوی لازم است تا دو شرط «علم و عمد» تحقق یابد تا شخص از بهره ها و آثار کارش بهره مند شود؛ یعنی شخص نسبت به کاری که انجام می دهد عالم باشد و هم از روی عمد و قصد آن کار را انجام دهد. خدا می فرماید: لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ؛ برای مردان نصیب و بهره ای از بخشی از آن چیزی است که اکتساب می کنند؛ و برای زنان نیز بهره ای از بخشی از آن چیزی است که اکتساب می کنند(نساء، آیه 32)؛ زیرا واژه «اکتساب» از ریشه «کسب» به معنای کسب از روی «عمد» است؛ یعنی شخص کاری را عالمانه و عامدانه انجام دهد؛ اکتساب است.
2. البته قرآن برای کارهای ناظر به مسایل اخروی و مجازات در آخرت فرقی میان کار خیر و کار بد قایل است؛ زیرا از نظر قرآن، اگر کار خیری حتی به غیر «عمد» انجام شود، خدا به سبب کرامت خویش، پاداش نیک و خیر برایش قرار می دهد؛ اما اگر کار شر و بدی انجام شود، لازم است که «علم و عمد» تحقق یابد تا مجازات کیفر اخروی برای آن قرار داده شود. از همین روست که خدا می فرماید: لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ؛ برای هر نفسی هر آن چیزی است که کسب کرد؛ و علیه هر نفسی هر آن چیزی است که اکتساب کرد.(بقره، آیه 286) واژه «کسب» به معنای تحقق آن است حتی اگر از روی «عمد» نباشد. پس اگر شخصی کار خوبی را به «غیر عمد» انجام دهد، خدا به کرامت خویش او را پاداش خیر دهد؛ اما در مجازات بدکار در آخرت افزون بر علم باید عمدی هم در کار باشد تا مجازات بد برای بدکار باشد؛ از همین روست که خدا در یک آیه از دو واژه مختلف برای کار خوب و بد بهره می گیرد؛ در مجازات کار خیر از واژه «کسب» و در مجازات نسبت به کار بد، از واژه «اکتساب» بهره می برد تا بیان کند مجازات کار بد، زمانی خواهد بود که آن کار بد، اکتسابی و از روی عمد و با سوء اختیار باشد. پس از نظر قرآنآن جایی که بخواهد ثواب دهد «کسب» معیار است، و آن جایی که بخواهد عقاب کند «اکتساب» معیار است.
انتظار واقعی که در حکم عبادت است، نمی تواند جز با انجام کارهایی باشد که تامین کننده ظهور حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد.
ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل می کند که ایشان می فرماید: لَیُعِدَّنَّ أَحَدُکُمْ لِخُرُوجِ الْقَائِمِ وَ لَوْ سَهْماً فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی إِذَا عَلِمَ ذَلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ رَجَوْتُ لِأَنْ یُنْسِئَ فِی عُمُرِهِ حَتَّی یُدْرِکَهُ فَیَکُونَ مِنْ أَعْوَانِهِ وَ أَنْصَارِهِ؛ هر یک از شما باید برای خروج قائم آماده کند، هر چند با یک تیر، برای این که هر گاه خدای تعالی از نیّت او را بداند، امیدوارم که در عمر او تأخیر اندازد تا آنکه قائم را درک کند و از اعوان و انصارش باشد.(بحارالانوار، ج52، ص366)
در حقیقت انتظار حقیقی آن است که هر کسی به توان خویش برای مقاصد آن حضرت(ع) اقدام کند که شامل دفع ظالمان و مستکبران و رهایی مستضعفان و مظلومان و ایجاد حکومت جهانی مبتنی بر عدالت است.
بنابراین، کسی که هیچ اقدامی اصلاحی در خود و اجتماع انجام نمی دهد و خود را صالح مصلح نمی سازد یا در اجتماع اصلاحاتی را به وجود نمی آورد، نمی تواند مدعی آن باشد که از «منتظران» است؛ زیرا بر اساس روایات منتظر ظهور می بایست در هنگام غیبت در علم و عمل پیرو ایشان باشد تا بتواند در هنگام ظهور از اعوان و انصارش قلمداد شود. پیامبر(ص) می فرماید: طوُبی لِمَنْ اَدرَکَ قائِمَ اَهلِ بَیْتی وَ هُوَ مُقتَدٍ بِهِ قَبْلَ قِیامِهِ یَتَولّی وَلیَّهُ وَیَتَبرَّأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَیَتَوَلی الاَئِمَّةَ الهادِیَةَ مِنْ قَبْلِهِ اوُلئِک رُفَقائی وَ ذَوُو وُدّی وَ مَوَدَّتی وَاَکْرَمُ اُمَّتی عَلَی؛ خوشا به حال کسی که، قائم اهل بیت مرا درک کند؛ حال آنکه پیش از قیام او نیز پیرو او باشد. با اهل ولایت و اولیای آن حضرت و هم ولایت باشد و با دشمن او دشمن؛ البته باید که ولایت رهبران و پیشوایان هدایت گر پیش از او نیز پذیرا باشد. اینان همنشین و دوستان من و گرامیترینِ امت من، در نزد من هستند.(الغیبه، شیخ طوسی، ج1، ص 456؛ بحار الانوار،ج52،ص129)
در حقیقت، بر اساس این حدیث و احادیث دیگر، اگر کسی ولایت اولیای الهی از فقیهان دارای شرایط را به عنوان ولایت الهی نپذیرد، در هنگام ظهور نیز ولایت آن حضرت(عج) را نخواهد پذیرفت. پس کسانی که مدعی ولایت هستند، ولی ولایت فقیهان منصوب از سوی اولوا الامر(ع) را نمی پذیرند، نمی توانند خود را منتظران ظهور بدانند.
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، ایمان به معنای اعتقاد و باوری است که انسان نسبت به امر غیبی دارد. اعتقاد به امر غیبی که شامل خدا، فرشتگان، وحی، رسالت، کتب آسمانی، آخرت و قیامت می شود.(بقره، آیه 285)
این واژه در اصل از ریشه «امن» به معنای امنیت است؛ پس کسی که به خدا و دیگر امور غیبی ایمان می آورد، در امنیت قرار می گیرد.
البته از نظر آموزه های اسلامی، ایمان با تصدیق قول و فعل معنا می یابد، وگرنه می بایست آن را جزو مصادیق نفاق دانست. بر همین اساس، کسی که امور غیبی را باور دارد و عقیده او شده است، می بایست به گونه ای عمل کند که کردارش تصدیق کننده آن قول و اعتقادش باشد. بنابراین، می توان گفت که از نظر آموزه های وحیانی قرآن، ایمان زمانی تاثیرگذار است و انسان را به عنوان دارنده ایمان بالا می برد و رفعت می بخشد که ایمان با عمل صالح همراه شود و عمل صالح آن ایمان را تصدیق کند:إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ؛ به سوی خدا، کلام پاک صعود می کند و عمل صالح آن کلام طیب را رفعت می بخشد.(فاطر، آیه 10)
پس از نظر قرآن، کلام طیب مانند ایمان خود صعود کننده است، ولی اگر بخواهد رفعت یابد می بایست با عمل صالح این رفعت ایمان انجام شود.
در حقیقت خدا «رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ» است و انسان دارنده کلام طیب و ایمان زمانی می تواند به این خدای رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ برسد که از عمل صالح بهره گیرد. از همین روست که هماره در آیات قرآنی ایمان با عمل صالح مطرح می شود.(عصر، آیه 2؛ بقره، آیه 25)
به سخن دیگر، ایمان بیانگر حسن فاعلی و پندار نیک، و عمل صالح بیانگر حسن فعلی و کردار نیک است. این دو با هم دیگر موجب می شوند که انسان دارنده بالا رود و رفعت یابد. برهمین اساس، در تفسیر حقیقت ایمان امام رضا(ع) می فرماید: إِنَّ الایمَانَ هُو الصدیقُ بِالقَلْبِ و الاقرارُ بالسانِ وَ الْعَمَلُ بالارکانِ؛ «ایمان، تصدیق به قلب و اقرار به زبان و عمل به اعضاء و جوارح است».(قرب الإسناد، حمیرى، عبد الله بن جعفر، حدیث 1268)
در حقیقت این تفسیر بیان می کند که ایمان زمانی تاثیر خودش را می گذارد که نیت نیک با کردار نیک همراه شود.
از نظر قرآن و برخی از روایات تفسیری این معنا به دست می آید که حشر در قیامت و آخرت به دو نوع و قسم تقسیم می شود:
1. حشر خاص : این حشر مخصوص دو دسته از مخلوقات الهی به نام انس و جن است که دارای اراده و انتخاب آزاد بوده و خدا برای آنان شریعت اسلام را نازل کرده است تا بر اساس آن فکر و عمل کنند.(ذاریات، آیه 56) از نظر قرآن، انس و جن در میان مخلوقات الهی از اسمای الهی به شکل جامع برخوردار شده اند، با این تفاوت که انسان از جن یک مرتبه برتر است؛ زیرا به سبب روح خاص الهی از ظرفیت بیش تری برای مظهریت اسمای الهی برخوردار بوده است؛ در حالی که جن این گونه نبوده است. برای همین هر دو با آن که در مکتب کرامت الهی قرار گرفتند، برخی از جن و انس این مکتب هم چون ابلیس و فرعون طغیان ورزیدند و هر یک در چیزی طمع کردند که شایسته آن نبوده اند، در حالی که خود را برتر و «خیر» می دیدند. این گونه است که ابلیس و فرعون به عنوان نمونه طغیان می کنند و خدا آنان را به سبب «ظلم و علو» ایشان به دوزخ می برد و به زنجیر می کشد.(ص، آیه 76؛ نمل، آیه 14) بنابراین، از نظر قرآن، جن و انس اگر مطابق هدایت فطری(طه، آیه 50) و هدایت تشریعی وحیانی مطابق فطرت(روم، آیه 30) حرکت و عمل نکند، در حشر خاص خودشان محاکمه و به دوزخ برده می شوند و مومنان مطیع به بهشت در می آیند.(انعام، آیه 128؛ اعراف، آیه 179؛ بقره، آیات 1 تا 5 و آیات دیگر)
2. حشر عام: از نظر قرآن و برخی از روایات تفسیری، حشر عمومی برای آفریده های هستی وجود دارد؛ زیرا هر یک از موجودات هستی از سطحی از ادارک و شعور برخوردارند که در آنان امکان «اطاعت و عصیان» را موجب می شود. از همین رو، همه آفریده ها دارای تسبیح خدا سبحان هستند و خدا را پاک و منزه از هر عیبی دانسته و به این امر مومن هستند و به خدا سجده می کنند.(تغابن، ایه 1؛ حشر، آیه 24؛ حج، آیه 18) هم چنین برای همین است که آسمان و زمین خود را جزو گروه «طائعین» و اطاعت کنندگان می دانند که همه هستی را شامل می شود.(فصلت، آیه 11) از نظر قرآن، هر چند که جز برای انسان و جن بهشت و دوزخی نیست، ولی همه هستی در برابر خدا مسئول و پاسخ گو هستند؛ و از همین رو، فرشتگان که دارای اراده آزاد هم چون انسان و جن نیستند، بلکه معصوم به عصمت ذاتی هستند، اگر فرض بگیریم که خلافی را انجام دهند می بایست در آن حشر عام پاسخگو باشند.(انبیاء، آیه 29) در روایت است: ما من طیر یصاد فی برّ و لا بحر و لا یصاد شیء من الوحوش إلا بتضییعه التسبیح؛ هیچ پرنده ای در خشکی و دریا صید و شکار نمی شود و هیچ چیزی از جانوران وحشی شکار نمی شوند مگر هنگامی که تسیبح را تضییع کند.(بحارالانوار، ج 61، ص 24) از همین رو، اگر سخن از حشر و محشور شدن وحوش در قیامت است، مراد می توان همان حشر عام باشد که برای همه آفریده های الهی از جمله جانوران وحشی باشد: وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ.(تکویر، آیه 5) هر چند که می تواند مراد انسان هایی باشد که از انسانیت به حیوان در سطح وحوش سقوط کرده اند؛ زیرا انسان در هنگام سقوط از انسانیت ممکن است، حیوان یا نبات یا جماد شود با این که ماهیت انسانی خود را حفظ کرده باشد.(اعراف، آیه 179؛ جن، آیه 15؛ انبیاء، آیه 98)
مقام معظم رهبری امام خامنه ای مدظله العالی در خطبه های 27 دی 98 خواهان توجه خاص به اقتصاد و روابط فرهنگی برای ایجاد تمدن اسلامی نوین در جهان معاصر می شود؛ زیرا از نظر آموزه های وحیانی قرآن، این «فرهنگ» به معنای مجموعه ای کامل از عقاید، آداب و رسوم، احکام و قوانین، زمانی می تواند «تمدنی» را ایجاد کند که اقتصاد «مقاوم» وجود داشته باشد؛ زیرا اگر اقتصاد دارای «قیام» وجود نداشته باشد، نمی توان اجتماعی را براساس آن تشکیل داد، چه رسد که بخواهیم تمدنی جهانی شکل بخشیم.
در حقیقت، فرهنگ با محوریت «اسلام و نمادهای آن چون کعبه»(مائده، آیه 97) تبیین کننده فلسفه و احکام و قوانین اجتماع است. از همین روست که خدا از آن به «قِیَامًا لِلنَّاسِ» تعبیر می کند.(همان) اما همین فرهنگ اسلامی زمانی می تواند تمدن ساز باشد که بتواند عنصر دیگر «قیام» یعنی اقتصاد نیز تامین شود و مسئولیت و مدیریت اقتصاد در دست «خردمندان» باشد نه «سفیهان سبک مغز»(نساء، آیه 5)
وقتی اقتصاد دارای صفت «قیام» در کنار فرهنگ دارای چنین صفتی قرار گیرد، می تواند امتی مقاوم ایجاد کند که تمدن ساز باشند.
اصولا از نظر آموزه های وحیانی قرآن، چنان اقتصاد مهم و اساسی است که بنیاد فرهنگ بر آن است و اگر بخواهد «فلسفه زندگی اسلامی» تحقق خارجی یابد، می بایست اقتصاد «مقاوم» شکل گیرد؛ از همین روست که پیامبر اکرم(ص) با تاکید بر «نان» به عنوان نماد اقتصاد می فرماید: اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی الْخُبْزِ وَ لَا تُفَرِّقْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ فَلَوْ لَا الْخُبْزُ مَا صُمْنَا وَ لَا صَلَّیْنَا وَ لَا اَدَّیْنَا فَرَائِضَ رَبِّنَا عَزَّ وَ جَل؛ بار الها! در نان ما برکت قرار ده! و بین ما و نان جدایی میافکن! زیرا اگر نان نباشد نمی توانیم روزه بگیریم و نماز بگزاریم و دیگر فرایض و واجبات پروردگار عز و جل خویش را به جا آورده و ادا کنیم.(کافی، ج 6، ص 287)
مقام معظم رهبری(ع) امام خامنه ای مدظله العالی بر همین اساس در گام دوم انقلاب خواهان توجه به اقتصاد مقاومتی می شود که تنها در ایران اسلامی نباشد، بلکه در تمام جهان اسلام ایجاد شود و جبهه مقاومت علیه مستکبران این گونه شکل گیرد. ایشان بر «ارتباط بازارهای اسلامی برای خارج کردن اقتصاد این کشورها از سلطه کمپانیهای غارتگر» تاکید می کند.(خطبه های نماز جمعه، 27 دی ماه 1398)
جاهلیت یک دوره از دوره های تاریخی نیست، بلکه یک گفتمان از گفتمان ها مبتنی بر فلسفه و سبک زندگی خاصی است.
از نظر قرآن، جاهلیت یک نظام گفتمانی مبتنی بر فلسفه ظنی و سبک زندگی شهوانی است؛ یعنی دو عنصر اساسی در تحقق جاهلیت نقش دارد: 1. در نظام فکری و فلسفی بر اساس ظنون افکار و عقاید را ساماندهی می کنند؛ 2. در نظام رفتاری بر اساس شهوت عمل می کند.
خدا به صراحت در باره عقاید و رفتار نظام جاهلی می فرماید: إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ؛ جز از ظن و گمان و هر آن چه نفس بدان گرایش و تمایل دارد، پیروی نمی کنند. (نجم، آیه 23)
پس هر نظام فلسفی و رفتاری که در اندیشه مبتنی بر ظن و در انگیزه و اراده و رفتار بر اساس شهوت عمل می کند، نظام جاهلی است.
در حالی که اسلام به عنوان یک نظام عقلانی در برابر نظام جاهلی و غیر عقلانی، در اندیشه بر مدار «علم» و در انگیزه بر مدار «عقل» عمل می کند؛ زیرا آن چه مهم است عقلانیتی است که رفتار را مدیریت می کند و اجازه نمی دهد تا شهوت و غضب مدیریت نفس را به دست بگیرد. از همین رو، مومن و مسلمان کسی است که «عالم عاقل» باشد. برهمین اساس از مومن خواسته می شود تا چیزی که بدان علم ندارد، نخواهد و از آن اطاعت و پیروی نکند: مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ.(اسراء، آیه 36؛ عنکبوت، آیه 8؛ لقمان، آیه 15؛ هود، آیه 46)
پس گفتمان جاهلی همان گفتمان غیر عقلانی مبتنی بر «سفاهت ظنی و شهوت شیطانی» در اندیشه و انگیزه است، می تواند در هر زمانی فلسفه و سبک زندگی انسان باشد.
خدا در قرآن می فرماید از مهم ترین ویژگی های نظام گفتمانی جاهلی این بود که فرزندان را در شرایط خشکسالی و فقر یا احتمال فقر و فاقه می کشتند.(اسراء، آیه 31؛ انعام، آیه 151) این کشتن گاه با زنده به گور کردن دختران بود(نحل، آیه 59) و گاه با سقط یا با هر چیز دیگر.( اسراء، آیه 31؛ انعام، آیه 151؛ ممتحنه، آیه 12) البته در شرایطی فرقی میان دختر و پسر نبود.(همان)
پیش از اسلام در نظام جاهلیت مردم در خشکسالی این گونه عمل می کردند: یغذوا الکلاب و یقتلوا الاولاد؛ سگان خویش را تغذیه می کردند و فرزندانشان را می کشتند.(بحارالانوار، ج 30، ص 8)
این اوضاع در نظام جاهلی پیش از اسلام در روایت این گونه بیان شده است: بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اَنْتُمْ مَعَاشِرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ حَالٍ یغذوا[یَغْذُو] اَحَدُکُمْ کَلْبَهُ وَ یَقْتُلُ وَلَدَهُ؛ خدا حضرت محمد(ص) را زمانی برانگیخت که شما مردم عرب بر بدترین حالت بودید؛ زمانی که یکی از شما سگش را غذا می داد و فرزندش را می کشت.(همان)
امروز نیز نظام جاهلیت مبتنی بر اومانیسم و انسان گرایی مادیگرایانه غربی این گونه است؛ زیرا در غرب، بسیاری به جای بچه دار شدن، با سگ زیستی ، زندگی خویش را می گذارنند و در آمارها بیان شده که بسیاری از غربیان فرزندان خویش را سقط می کنند. این جاهلیت از طریق تبلیغات رسانه های غربی و برخی از خودفروختگان فرهنگی در میان مسلمانان در حال ترویج و تبدیل شدن به سبک زندگی به اصطلاح مدرن است که چیزی از سفاهت، جهالت و بی خردی و نادانی دوره جاهلیت عربی کم ندارد؛ زیرا همان گفتمان است بی آن که توصیه ای از سوی گذشتگان شده باشد؛ بلکه طغیان ورزی بشر آنان را به سوی می کشاند؛ چنان که خدا می فرماید: أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ؛ آیا آنان همدیگر را به این سخن و رفتار باطل سفارش و توصیه کرده بودند؟ نه چنین است، بلکه آنان مردمى سرکش و طاغی بودند. (ذاریات، آیه 53)
یکی از اصطلاحات قرآنی، اقامه نماز است.(بقره، آیه 3؛ مائده، آیه 55؛ نمل، آیه 3) اقامه از ریشه «قوم» و «قیام» است. در کاربردهای قرآنی این واژه برای بیان حالات سه گانه زیر به کار رفته است:
1. قیام در برابر قعود؛ یعنی ایستادن در برابر نشستن(آل عمران، آیه 191؛ نساء، آیه 103)؛
2. قیام در برابر سجده(فرقان، آیه 64)؛
3. قیام در برابر تسلیم؛ یعنی ایستادگی و مقاومت.(حدید، آیه 25)
مراد از اقامه نماز، به معنای ایستادنی است که موجب ایستادگی باشد؛ زیرا انسان ایستاده است که می تواند دشمن را دفع کند؛ چرا که در این حالت بیش ترین نیرو و توان را می تواند وارد سازد و دفع تعرض کند.
از آن جایی که خدا می فرماید: وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ؛ و نماز را برپا دار که نماز از کار زشت و ناپسند باز مى دارد.(عنکبوت، آیه 45) از این آیه می توان این استنباط را داشت که نماز می تواند مانع از فحشاء و منکر باشد، که قابلیت ایستادگی در برابر منکرات و فحشاء را داشته باشد. این زمانی است که نماز تنها به عنوان ذکر گفته نشود، بلکه «اقامه» شود تا موجب حالت ایستادگی در نمازگزار شود. در این زمان است که نمازگزار می تواند در برابر فشارهای فحشاء و منکرات مقاومت و ایستادگی داشته باشد.
اصولا اصل دین برای «اقامه» عدالت قسطی از سوی توده های مردم آمده است: لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.(حدید، آیه 25) و این زمانی رخ می دهد که مردم در برابر فشار ظالمین ایستادگی و مقاومت داشته باشند.
البته مومنان می بایست در سطح عالی تر از ایستادگی و استقامت قرار گیرند که از آن به عنوان «قوامین بالقسط»(مائده، آیه 8) یاد شده است.
در اسلام برخی از امور مظاهر «قیام» و ایستادگی هستند؛ زیرا اجتماع بشری با امور اعتقادی چون کعبه(مائده، آیه 97) و امور اقتصادی (نساء، آیه 5) قوام می یابد و اگر این دو عنصر نباشد، اجتماع حقیقی شکل نمی گیرد. در حقیقت ابعاد فرهنگی و اقتصادی است که تامین کننده و مقوم اصلی اجتماعات بشری است. پس لازم است تا اینها اقامه شوند و مقاومت و ایستادگی در آن ها نمودار شود؛ زیرا ستون های اصلی اجتماع را تشکیل می دهند. نماز نیز با چنین اقامه ای است که می تواند اصول ارزشی و اخلاقی را تضمین کند و از هنجارها صیانت و در برابر نابهنجارها مقاومت کند و مانع آن شود.
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، معرفت اصالت دارد؛ البته این بدان معنا نیست که هیچ پیوندی میان علم و اخلاق و عمل نیست؛ بلکه اصولا از نظر آموزه های وحیانی قرآن، این علم است که انگیزه برای عمل ایجاد می کند؛ اما اگر واسطه ای به نام خلق و خوی نیک نباشد، این عمل نمی تواند به بار بنشیند؛ زیرا علم زمانی به عمل تبدیل می شود که انسان فضایل اخلاقی را در خود داشته باشد. این خلق و خوی آدمی است که موجب می شود تا بر اساس معرفت و علم عمل کند؛ و گرنه اگر انسانی حتی یقین داشته باشد، ممکن است به جای اعتقاد به آن، به انکار آن بپردازد و مخالفت نماید؛ زیرا خلق و خوی او با این معارف حقیقی نمی سازد؛ مثلا وقتی خلق و خوی وی تکبر و علوطلبی و ظلم باشد، منکر معارفی می شود که دریافت کرده است. از این رو، برخلاف حقایق و معارف علمی عمل می کند.(نمل، آیه 14)
پس معرفت و خلق خوب زمینه و واسطه عمل نیک و صالح است. البته باید توجه داشت که شخص بی معرفت و حقایق هستی را نمی داند و بر اساس شک و ظن عمل می کند، این خلق و خوی وی مبتنی بر رذایل است و آن رذایل است که زمینه ساز عمل اوست. این که در قرآن فرموده است: کل یعمل علی شاکلته؛ یعنی هر کسی بر شاکله شخصیت خودش عمل می کند(اسراء، آیه 84)، نشان می دهد که تنها علم و معرفت به حقایق کفایت نمی کند، بلکه لازم است تا خلق و خوی شخصیت نیز مناسب با معرفت باشد تا عمل صالح تحقق یابد؛ و گرنه ممکن است که بر اساس خلق و خوی زشت، عمل زشت از وی خارج شود.
به هر حال، علم و عمل و اخلاق سه گانه لازم هم هستند؛ اما در این میان خلق و اخلاق واسطه و زمینه ساز است.
اما حال هدف گذاری میان این ها کدام است، آیا عمل است یا معرفت یقینی حقایق؟! به نظر می رسد که عمل مبتنی بر معرفت آغازین علمی با زمینه سازی خلق و خوی نیک، در راستای معرفت یقینی است؛ زیرا خدا می فرماید: وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛ پروردگارت را عبادت کن تا یقین بیاید.(حجر، آیه 99) البته این یقین برای اکثریت مردم در هنگام مرگ به دست می آید، از همین روست که یقین را همان مرگ دانسته اند؛ چرا که در آن زمان پرده ها کنار رفته و کشف الغطاء می شود.(ق، آیات 20 تا 22) اما انسان مومن می بایست عبادت یعنی عمل عبادی مبنتی بر معرفت علمی حقایق و خلق و خوی متقین داشته باشد که به یقین های سه گانه به عنوان برآیند تقوای عبادی برسد که شامل علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین است.(تکاثر، آیات 5 و 7؛ واقعه، آیه 95)
این یقین نسبت به خدا و صفات الهی است که به عنوان برآیند علم و خلق و عمل معرفی شده است. پس این عمل است که معرفت یقینی را ایجاد و بالا می برد.(فاطر، آیه 10)
پس علم و خلق و عمل در عرض هم نیستند، هر چند که لازم یک دیگر هستند، ولی در طول هم هستند؛ زیرا هدف نهایی برای معرفت یقینی است که انسان نسبت به خدا و صفات الهی به دست می آورد و انسان به بینونت می رسد و جدایی به شکلی دست می دهد که حق تعالی را از مظاهرش جدا می سازد و به وحدت و توحید دست می یابد.(فصلت، آیه 53)