جامعه قرآنی جامعه تعلیلی است. به این معنا که هر چیزی که تعلیم داده و گفته می شود، با تبیین تعلیلی همراه است. این گونه است که در آیات قرآنی برای هر حکم و آموزه ای، علل و چرایی آن بیان می شود و حکمت ها و اهداف و فلسفه احکام تبیین می گردد؛ زیرا برای ایجاد انگیزه در انجام کاری باید با بیان علت و حکمت و فلسفه، شخص را برای انجام آن آماده کرد. این گونه است که در آیات و روایات هماره علل و فلسفه احکام گفته می شود و کتاب هایی از جمله علل الشرایع مرحوم شیخ صدوق در این باره نوشته شده که روایات و آیات مربوط به علل و فلسفه احکام را توضیح می دهد و حکمت و هدف هر حکمی را بیان می کند.
اگر بخواهیم یک جامعه قرآنی داشته باشیم، باید جامعه عقلانی داشته باشیم. از این روست که حتی در مساله تقلید و پذیرش اسوه ، به این نکته توجه می دهد که این تقلید و الگوگیری باید بر اساس مبانی عقلانی و سازوار و سازگار با آن باشد. اگر حضرت ابراهیم(ع) یا حضرت محمد(ص) به عنوان اسوه و سرمشق معرفی می شود، به دلیل مبانی عقلانی است که پشت سر این فرمان و حکم به وجوب تقلید و الگوپذیری از آنان وجود دارد.(احزاب، آیه 21 و آیات دیگر)
خداوند در آیه 10 سوره ملک از دوزخیان علت و چرایی دوزخ شدنشان را این گونه نقل می کند: وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ؛ و گویند: «اگر شنیده بودیم یا تعقّل کرده بودیم در میان دوزخیان نبودیم.»
در این آیه با تاخیر در کاربرد تعقل پس از استماع به این نکته و لطیفه نیز توجه می دهد که حتی شنیده ها را باید تعقل کرد و در محتوا و مفاد آن اندیشه کرد. این راهی است که جامعه قرآنی نشان می دهد. پس بر اساس این آیه و آیات بسیار دیگری که در قرآن بر تعقل و تفکر تاکید دارد(رعد، آیه 4؛ نحل، آیات 12 و 67 و آیات بسیار دیگر)، جامعه قرآنی یک جامعه عقلانی و تفکری و تعقلی است. شکی نیست که جامعه عقلانی هماره در هر مطلب و کاری و چیزی به علل و چرایی و فلسفه آن توجه دارد و به تقلید کورکورانه و تکرار و تواترسازی در دام نمی افتد.
اما یک جامعه غیر قرآنی به جای آن که تعقل و تفکر را اصالت بخشد و مردم را به تعقل و تفکر وادار سازد و به او بیاموزد تا برای هر کاری علت جویی و علت خواهی کند و ادله و برهان ارایه نماید، به تبلیغ و تکرار یک مطلب رو می آورد.
به عنوان نمونه در مسایل تغذیه به جای آن که علل و چرایی مطلوب بودن یک ماده غذایی بیان شود، با تکرار و تواترسازی و افکارسازی به جای تفکر گرایی، مردم را به خرید یک کالا یا ماده غذایی تشویق و ترغیب می کنند. در حقیقت ابزار تبلیغ، ابزار تحمیق جامعه است. مردم با تبلیغ رسانه ها و ابزارهای رسانه ای گمراه می شوند و به جای تعقل و تفکر، تقلید می نشیند و این گونه است که سفاهت و بی خردی بر جامعه حاکم می شود و مردم گوسفندوار دنبال بزی می روند که سردسته قرار گرفته است و در نهایت به چاه و دره فرو می افتند و سقوط می کنند.
در مسائل سیاسی نیز تکرار مکرر عناوین از طریق بازی رسانه ای غرقه سازی ، مردم را به تصمیماتی سوق می دهند که اهداف تبلیغ گران را بر آورده می سازند. گفتمان سازی دروغین انجام می دهند و به جای تفکر به مردم فکر و اندیشه آماده ای می دهند. دقیقا همان کاری را می کنند که در غذافروشی های آماده انجام می گیرد. مردم نه تنها ماهی گیری یاد نمی گیرند و آشپزی نمی آموزند، بلکه هر ماهی مرده و بیمار و غذای نامطلوبی را در دست مشتری می گذارند و مشتری را چون نمی داند به همین رضایت می دهد.
در مسایل آموزشی، نیز به جای تعلیم چگونه فکر کردن و تفکر و تعقل، در مدارس و دانشگاه به دانش آموز و دانشجو فکر و اندیشه می دهند که ای کاش فکر و اندیشه بود، بلکه چیزی را به جای فکر و اندیشه می دهند. حتی اگر فکر و اندیشه بدهند، دردی را درمان نمی کند؛ زیرا جامعه را عقلانی نمی سازد و راه تفکر و تعقل را نمی آموزد. این گونه است که دانشجویان ما به جای تفکر و تعقل دنبال اندیشه ها می روند.