هر انسانی چیزی را دوست دارد. این علاقه و دوست داشتن نسبت به سه چیز است:
1. چیزهای موجود که در اختیار دارد؛
2. چیزهای موجود که در اختیار ندارد؛
3. چیزهایی که موجود نیست ولی دوست دارد آن ها را داشته باشد.
حالا این چیزها خودش به دو دسته تقسیم می شود:
1. امور مادی مانند ثروت و همسر و فرزند و مانند آن ها؛
2. امور معنوی مانند قدرت ، اعتبار و ارزش اجتماعی، علم و دانش.
شکی نیست که انسانی وقتی چیزی را دارد که محبوب اوست و به آن علاقه دارد، این تعلق همراه با متعلق است؛ یعنی تعلق به متعلقی است که دارد؛ مثلا ثروت و قدرتی دارد که محبوب اوست و الان تمام تلاشش این است که این متعلق را هم چنان داشته باشد؛
اما گاهی تعلق است ولی متعلق نیست؛ یعنی در دلش دوست دارد که مال و ثروت و یا قدرت و اعتباری داشته باشد، ولی ندارد. پس تمام تلاشش وی این است که این ها را به دست آورد.
پس انسان هماره در تلاش هستند، یا تلاش دارند متعلقی که بدان تعلق دارند را هم چنان حفظ کنند و داشته باشند؛ یا آن که تلاش می کند تا متعلقی که بدان تعلق دارد به دست آورد.
قرآن می فرماید مهم ترین مشکل انسان همین تعلقات است. از همین روست که وقتی می میرد با یک فشار درونی مواجه می شود که درد و رنجش را بسیار زیاد می کند؛ زیرا متعلقاتی داشته که الان از او گرفته شده و انسان نتوانسته آن را حفظ کند. از این روست که تعلق و تعلقات است، ولی متعلق و متعلقات نیست. آن کسی که هم تلاش داشته تا این تعلقات را جزو متعلقات زندگی خود کند آن نیز در رنج است چون می بیند تعلق است ولی دسترسی به متعلق نیست.
این یک فشار بسیاری قوی است که پس از مرگ انسان های دارای تعلقات بدان گرفتارند.
اما در این میان تنها یک دسته از این فشار بسیار سهمگین در امان هستند و آن کسانی هستند که تعلق ایشان تنها به خدا بوده است . از این رو، چه در دنیا چون خود را در محضر خدا می بینند و متعلق ایشان هماره با ایشان است و در درون آنان و به شکل اقرب من حبل الورید و نزدیک تر از رنگ های اصلی گردنش است، بلکه حتی حایل میان خودش و قلب یعنی حقیقت شخصیت و وجودش است؛ در این صورت چون هماره این تعلق به متعلقی است که به خود شخص از خودش نزدیک تر است، وقتی می میرد همین متعلق با اوست و تعلق وی او را اذیت نمی کند چون چیزی را از دست نداده و نمی دهد و ترسی هم از دست دادن آن ندارد. این گونه است که کسی که خود را از هر گونه متعلق بلکه تعلق نجات داد و تنها رنگ خدایی بگیرد و تعلق او به خدا باشد، چنین شخصی هیچ فشاری در دنیا و قبر و پس از آن متحمل نخواهد کرد. ازاین روست که خداوند در آیه 50 سوره ذاریات فرمان می دهد که به سوی خداوند فرار کنید و هر غیر خدا را از دل خود دور کنید تا از هر گونه فشاری در امان باشید.
از همین روست که مولوی از هر چیزی که رنگ تعلق گیرد بیزار است و می خواهد خود را از تعلقات نجات دهد مگر تعلق خدایی.