از نظر قرآن هر کسی که بندگی نیاموخت و بندگی نکرد، پست تر از چارپایان است. از این روست که می فرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریدهایم. [چرا که] دلهایى دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمىکنند، و چشمانى دارند که با آنها نمىبینند، و گوشهایى دارند که با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند.(اعراف، آیه 179)
هم چنین می فرماید: أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا؛ یا گمان دارى که بیشترشان مىشنوند یا مىاندیشند؟ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراهترند.(فرقان، آیه 44)
پس از نظر قران کسی که از ابزارهای معرفتی و شناختی خود به درستی بهره نمی برد، نمی تواند از آیات و نشانه ها به صاحب نشانه برسد و خداشناس شود. از این روست که در همان درجه چارپایان یا پست تر یعنی در درجه گیاهان و جمادات مانند سنگ ها قرار دارد و از انسانیت بهره نبرده است؛ زیرا انسان به سبب فطرت خویش اهل شناخت خدا و بندگی اوست.(ذاریات، آیه 56؛ شمس آیات 7 تا 10؛ روم، آیه 30)
چنین شخصی چون از ابزارهای الهی خود به درستی استفاده نکرده است، خدانشناس می شود و بندگی خدا نمی کند؛ پس به عنوان کفران کننده نعمت نه شاکر نعمت(انسان، آیه 3) قرار می گیرد که کفر نیز برآیند آن است. این گونه است که انسان وارد دوزخ می شود اما چارپا و گیاه و جماد به عنوان مجازات وارد دوزخ نمی شود.
البته انسانی که چارپا و گیاه و جماد شده به دوزخ در می آید و خودش سوخت دوزخ می شود.
خداوند نقل می کند که دوزخیان می گویند: وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ؛ و گویند: اگر ما مىشنیدیم و خِرَد را کار مىبستیم در زمره دوزخیان نبودیم.(ملک، آیه 10)
پس عدم بهره مندی از ابزارهای معرفتی و شناختی موجب شده چنین گرفتار دوزخ شوند. اما اگر استفاده می کردند به مقام شکر نعمت می رسیدند و کفران و کفر نمی کردند و به استماع قرآن و شنیدن و به کار گیری آن و تعقل و خردورزی به شناخت خدا می رسیدند و قلب ایشان ایمان می آورد و به بهشت می رفتند.
در این آیات تاکید بر شنیده ها می شود که همان آیات وحیانی است که بر انسان خوانده می شود. این آیات الهی از نظر قرآن بیان و مبین است؛ یعنی هم جداشده و هم جداکننده است، به طوری که حق و باطل در آن جدا شده و هم جدا کننده آن دو است. انسان وقتی در سخن گفتن به مقام بیان می رسد که گنگ و نامفهوم و در هم سخن نگوید، بلکه شفاف و روشن و رسا و گویا سخن بگوید و هر کلمه آن از کلمه دیگر جدا باشد و مطلب را به خوبی بتوان دریافت کرد. از آن جایی که قرآن این گونه است، یعنی بیان است، انسان با قرآن می تواند به مقام انسانیت برسد. خداوند در سوره الرحمن می فرماید: الرَّحْمَانُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْانسَنَ عَلَّمَهُ الْبَیَان؛ خدای رحمان که قرآن را تعلیم داد و انسان را خلق کرد و به انسان را تعلیم بیان کرد.
از این آیات فهمیده می شود که قرآن در مرتبه قبل از انسان قرار دارد همان طوری که بیان انسان در مرتبه چهارم قرار می گیرد. به این معنا که انسان با قرآن است که انسان می شود و وقتی با شنیدن آیات وحیانی از مرتبه چارپایی در آمد، آن گاه سخنی که می گوید همانند قرآن بیان خواهد بود و حق و باطل در آن جدا و سخن قابل فهم و درک است. پس از نظر قرآن، انسانیت انسان به شنیدن آیات قرآنی و فهم آن خواهد بود که خود بیان و مبین است؛ وقتی انسان این قران دارای این صفات را دریافت کرده و پذیرفت؛ از آن پس است که انسان می شود و سخنی می گوید که دارای بینونت و جدایی است و مطالب و کارهایش دارای ملاک و معیار درستی می شود؛ زیرا حق و باطل را فهمیده و توانایی جدا کردن آن را دارا است.
پس انسانیت انسان به قرآن است و پس از شنیدن و پذیرفتن قرآن است که سخن و مطلب وی دارای معیار حق و باطل و جداکنندگی می شود و ارزش شنیدن پیدا می کند؛ وگرنه جامعه ای که قرآن و وحی را نپذیرد، جامعه انسانی نیست و سخنش نیز مبهم و گنگ و غیر قابل فهم و ارزش خواهد بود.