انسان دارای دو چشم ظاهری و باطنی است. البته بسیاری از مردم چون به عالم غیب ایمانی ندارند و تنها به عالم شهادت ایمان دارند، وقتی از چشم باطنی سخن به میان می آید چیزی را درک و فهم نمی کنند؛ زیرا از آن غافل هستند. بدتر از این دسته کسانی هستند که به سبب آن که فطرت خود را دسیسه ودفن کرده اند ، فاقد چنین بینایی و توانایی هستند و مانند کسی هستند که حس بویایی و چشایی خود را از دسته داده اند و مزه ها و بوها را نمی توانند بشناسند و وقتی از شوری و تلخی و یا بدبویی و خوشبویی چیزی سخن به میان می آید با حالت شگفتی و تعجب می نگرند. وقتی به کور و نابینا گفته می شود فلان چیز رنگ خوشی دارد و نوری جذاب بر می تاباند درک و فهمی از این مطالب و مفاهیم نخواهند داشت. کسانی که قلب های خویش را مختوم و مطبوع کرده اند(بقره، آیه 7) و بر چشم های قلب و فطرت باطنی خود پرده افکنده اند(همان) به طور طبیعی منکر وجود چشم باطنی می شوند و به انکار مبصراتی می پردازند که با چشم باطنی درک می شود. از این روست که ملکوت چیزها برای آنان امری خرافی و بی معنا است همان طوری که واژه دیز برای فارسی یا عرب زبان بی معنا است.
انسانی که در مسیر صراط مستقیم الهی حرکت می کند با فکر و عمل الهی و عبادی خویش، خود را متاله و خدایی می کند و این گونه است که دریچه های قلب او باز می شود و عرش الله می شود. بر اساس آیات و روایات قرب الفرایض و قرب النوافل به جایی می رسد که گاه خود دست خدا و یدالله و عین الله می شود و گاه دیگر خدا دست او می شود و کارهایش را انجام می دهد بی آن که خود کاری کرده باشد. دشمنش را می کشد و مکر ایشان را به خود باز می گرداند بی آن که حتی خود مومن متوجه این امر شده باشد.
وقتی انسان خدایی شود، خداوند خوب و بد را به او الهام می کند و به او قدرت تشخیص خوب و بد را می دهد و این گونه است که علم لدنی پیدا می کند و تقوایی الهی موجب می شود تا از علم حضوری و شهودی برخوردار باشد و به سادگی حق و باطل و خیر و شر و خوب و بد را می فهمد (بقره، آیه 282؛ فرقان، آیه 29؛ ق ، آیات 2 و 3)؛ هم چنین به انسان مومن کارهای خیر را وحی می کند و می گوید که چه کاری خیر و چه کاری شر است و چه کاری را انجام و چه کاری را ترک کند. خداوند می فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ ؛ آنان را پیشوایان قرار دادیم که به امر و فرمان ما هدایت می کند و به آنان انجام کارهای خیر را وحی می کنیم.(انبیاء، آیه 73)
با توجه به این آیات و آیات دیگر قرآن به دست می آید که مومن غیر از چشم ظاهری یک چشم باطنی دارد که می تواند خیر و شر و خوب و بد و حلال و حرام و حق و باطل را تشخیص دهد و کارهای خیر را انجام دهد که برای خود و جامعه و جهان مفید است. این گونه است که همانند حضرت ابراهیم ملکوت و باطن چیزها را می بیند؛ خداوند می فرماید: وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ؛ و این گونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقینکنندگان باشد.
کسی که از چنین چشم باطنی و نظر الهی برخوردار است ، می تواند دریابد که این شخص که سخن می گوید از باب غرض و مرض است یا حق می گوید و صادقانه؛ این لقمه حلال است یا حرام؟ اگر هم متوجه نباشد و غافل خداوند کاری می کند که از آن غذا نخورد و احساس سیری کند و یا اگر خورده باشد بیرون ریزد و در معده و هضم آن نرود و گوارشی انجام نگیرد. از این روست که پیامبر(ص) به دیگران هشدار می دهد که از نگاه و نظر مومنان پرهیز داشته و هراسان باشند و گمان نکنند که چون خودشان ظاهربین هستند و ملکوت چیزها از آنان نهان است؛ از دیدگان مومنان نیز نهان است. آنان اگر به روی خود نمی آورند از باب گذشت و عفو و اکرام و احسان است که خداوند در آیات قرآنی از جمله آیه 72 سوره فرقان بیان کرده است، و اگر گوش می دهند و به روی خود نمی آورند که دروغ می گویید به سبب «اذن خیر » و خیر خواهی شما است.(توبه، آیه 61).
پس مومن واقعی از چشم الهی و با نور الهی به هستی می نگرد و حقایق ملکوتی را با چشم باطنی می بیند که گاه از آن به چشم برزخی تعبیر می شود. از این روست که پیامبر(ص) هشدار داده و می فرماید: اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه؛ از فراست و تیزبینی مؤمن بترسید که چیزها را با نور خدا می نگرد .(کافُی، ط-الاسلامیه، ج 1 ، ص 218 ، ح 3)
در حالت بزرگانی از مومنان آمده است که آنان تشخیص می دادند که این لقمه حلال است یا حرام. از جمله درباره آیت الله شیخ علی اکبر الهیان سمامی رامسری آمده است: روزی یکی از تجار مشهور لنگرود که جوانی بود شیخ علی اکبر الهیان را به مهمانی دعوت کرد و برای آن که شیخ در مجلس تنها نباشد گروهی از بازرگانان و شیوخ و دوستانش را دعوت کرد، بنا شد گوسفندی را در خانه ذبح کنند و گوشتش را کباب کنند؛ اما گویا در طویله حیوان به وسیله ی ریسمانی که به پایش بسته بود و پیچاندن آن به دور گردن خود خفه شد،فردی که متصدی این کار بود از ترس آن تاجر گوسفند مرده را سر برید و کباب کرد؛ اما شیخ علی اکبر از آن میل نکرد و با نان و پنیر و مانند آن خود را سرگرم کرد،میزبان طبق کباب پیش گرفت و هر چه اصرار کرد شیخ نخورد در پایان پافشاری شیخ نگاهی به میزبان کرد و گفت اگر کسی را آزار نمی دهی می گویم،او هم سوگند خورد که چنین کند شیخ گفت گوسفند به من می گوید مرده است و گوشتش ناپاک است، میزبان متصدی کار را فراخواند و حقیقت ماجرا را از او خواست او هم اعتراف کرد گوسفند خفه شده بود و حکم مردار را داشت.
مرحوم آخوند آیة الله ملا علی معصومی همدانی به خانه یکی از محترمین جهات صرف غذا دعوت می شود.در سر سفره ی غذا میزبان میبیند آخوند از خورش موجود در سفره تناول نمی کند متوجه می شود که امکان دارد مشکل شرعی وجود داشته باشد،از خانواده می پرسد ولی معلوم می شود از خانه نیست لذا به دنبال قصاب می رود که شاید گوشت آن شبهه دارد قصاب اظهار بی اطلاعی می کند و می گوید آن را از کس دیگر خریده و ذبح نکرده است،ناچار به سراغ آن شخص می روند وی ابتدا وجود هر شبهه ای را انکار می کند اما وقتی با اصرار مواجه می شود می گوید گوسفند چاقی داشتیم که بر اثر جست و خیز خود را خفه کرد (طناب گردنش پیچیده شد) و چون محتمل ضرر زیادی شده بودیم تصمیم گرفتیم گوسفند مرده را سر بریده و گوشت آن را به قصابی بفروشیم.میزبان تا وقتی پی به اشکال می برد به سراغ آخوند ملا علی همدانی می رود و عرض می کند چه شد که از خورش نخوردید،او می گوید:من دیدم در ظرف خورش نجاست وجود دارد.( از کتاب: همچو سلمان – محمد قنبری)
یکی از ارادتمندان آیة الله شیخ غلامرضا یزدی می گوید یک روز هنگامی که ایشان از مسجد بیرون آمد شخصی جلو آمد و درخواست پول کرد. حاج شیخ در گوش او چیزی گفت که تا شنید از محل دور شد و چون از وی پرسیدند: چه گفت که رفتی؟ جواب داد:حاج شیخ به من گفتند: هفتاد و دو تومان در جیب داری آن را خرج کن که درست می گفت.(تندیس پارسایی)
سید مرتضی نجف نقل نموده که به اتفاق عالم ربانی حاج سید محمد باقر قزوینی به دیدن یکی از صالحان رفتیم چون سید خواست برخیزد میزبان گفت:امروز در منزل ما نان تازه طبخ شده دوست دارم شما از آن میل کنید سید اجابت کرد،چون سفره آماده شد سید لقمه ای نان در دهان نهاد،پس عقب نشست و دیگر هیچ نخورد. صاحب منزل عرض کرد : چرا نمی خورید؟ او پاسخ داد:این نان را زنی حائض پخته است. (دارالسلام ، حاجی نوری، و نیز چشم برزخی ، غلام رضا گلی زواره ای)