اندیشه جهانیسازی هر چند ریشه تاریخی آن را میتوان در اندیشه مهدویت و حکومت واحد جهانی آن ردگیری کرد، بلکه به عنوان یک فرایند طبیعی اندیشه اسلام گرایش شدیدی به جهانیشدن دارد. اصولا دین اسلام بر این باور پا گرفته است تا به عنوان دینی جهان سالار تمام اندیشههای دینی را سر و سامان دهد و با شعار و "ان الدین عندالله الاسلام" (آل عمران آیه 19) و: "و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه" (آل عمران آیه 85) همه دینهای دیگر را مردود شمارد. البته این دیدگاه بر این پایه شکل گرفته است که دین اسلام در هر دو نوع تفسیر و معنا دین جهانی است و همه جهان را به طور طبیعی در بر میگیرد؛ حال چه به معنای حقیقی آن که دین تسلیم در برابر پیامها و آموزههای آسمانی و الهی است و همه پیامبران با شرایع و منهاج مختلف در حقیقت در این صراط مستقیم تسلیم در برابر خدا حرکت میکردند و چه به معنای تاریخی آن که دین اسلام و شریعت محمدی (ص) و به عنوان آخرین و کامل و جامعترین شریعت الهی است؛ زیرا قرآن این مژده را به همگان دادهاست که خداوند کاری میکند که به طور طبیعی دین اسلام بر همه ادیان و شرایع و مذاهب چیره شود: " لیظهره علی الدین کله."( التوبه آیه 33 و الفتح آیه 28 و الصف آیه 9)
اما جهان گرایی به عنوان یک طرح و پروژه نه یک فرایند طبیعی و گرایش خواسته الهی و اراده وی نسبت به جهان و جهانیان، از سوی غربیان در سدههای اخیر نیز شکل گرفته است. از زمان جهان گیری پرتغالیها و سپس اسپانیها و در این اواخر فرانسه و انگلیس و آمریکا جهان گیری و نیز جهانیسازی اندیشه ای بود که در دهههای به شکل دهکده جهانی خود را نشان داده است. همان طور که اسلام برای جهانی شدن طرح دارد و زرح جهانیسازی را در کنار جهانیشدن پی میگیرد، اندیشههای غربی برای هماهنگ سازی فرهنگی و تمدنی فعالیتهای جدی و استواری را شروع کرده است. شاید نظریه جنگ تمدنها، نظریهای خشونتزا جلوه کند ولی این طرح از گذشته از زمان شناخت جدید جهان در نهضت جدید اروپاییان با اشغال و تغییر فرهنگی و تمدنی جهان به ویژه در آمریکا و آفریقا و شرق آسیا شروع شده است. تنها مرکز درگیری نه تمدن کنفوسیوسی و یا بودایی و برهمنی بلکه تمدن اسلامیاست که رقیب جدی تمدن لیبرال مسیحی غربی است که بر پایه سرمایهداریآزاد شکل گرفته است و پشتیبانی فکری و معنوی آن را پروتستانیزم به عهده دارد.
نظریه پایان تاریخ فوکویاما نیز بیان دیگری از همین جهانیسازی است. به این معنا که سرمایهداری لیبرال با دکترین دمکراسی از نظر سیاسی به عنوان کامل و جامع ترین دین دست ساخت بشر با چهره عقلانی و معقول گفتمان غالب امروز و آینده جهان است. بشر هر چه بیشتر بکوشد از این مرز فراتر نخواهد رفت. پس این شیوه از زندگی و اداره جهان باید به عنوان کامل ترین دستاورد تمام بشریت از نظر فلسفی و فنی بر همه جهان چیره و سیطره یابد و به عنوان دین بشری بر شعار "لیظهره علی الدین کله" را سر دهد.
در حقیقت جنگ تمدن همان حرفی را میزند که نظریه پایان تاریخ میگوید. هر دو به این باور رسیده اند که سرمایهداری لیبرال با روش دمکراسی بلوغ نهایی بشر است و باید بر جهان چیره و سیطره یابد. هر چند که "فوکویاما" سخن از جنگ نمیکند ولی نمیتوان از آن فرار کند؛ زیرا برای غلبه این شیوه و روش زیست بر جهان باید اندیشه و یا اندیشههای رقیب از سر راه کنار روند و یا کنار گذاشته شوند و این امکان جنگ تمدنها و یا اندیشهها و نظریههای رقیب است."هانتینگتون" نشان میدهد که این جنگ میان دو تمدن غرب سرمایهداری لیبرال با اسلام سیاسی است که در خاورمیانه با انقلاب اسلامیشکل گرفته است.
غرب برای جهانیسازی طرحهای دارد که ما در برخی از مقالات بدان پرداختهایم. در این جا به این نکته تنها اشاره میکنم که کنترل فرهنگی مهمترین شاخصه این جنگ تمدنها و جهانیسازی غربی است. غرب میکوشد تا دانش را با تعریف خود از مفهوم آن و اهدافش به جهانیان بقبولاند. برای این بسیار بر حوزه فرهنگی و آموزشی سرمایه گذاری میکند. دانشی که در یک جامعه پذیرفته میشود، بخش مهمی از سرمایه فکری و فرهنگی آن جامعه را تشکیل میدهد. این دانش هم چنین هنجارهای فکری جامعه را نیز معین میکند. تصمیم گیریهای رهبران سیاسی کشور نیز آگاهانه و یا ناخود آگاه بر پایه این هنجارها انجام میشود. غرب روی محققان و پژوهشگرانی سرمایه گذاری میکند تا به بررسی ساز و کارهایی بپردازند که تولید این سرمایه فرهنگی را تسهیل کنند و نیز محملهایی که به واسطه آن این سرمایه فرهنگی در سطح ملی و بینالمللی انتقال یابد. محققان و روشنفکرانی که کنترل تولید و اشاعه سرمایه فرهنگی یک جامعه وابسته توسط نیروهای غربی و تاثیر آن بر استقلال فرهنگی آن جامعه را مورد توجه قرار دهند. جهانیسازی برخی از روشنفکران با اعطای جواز بینالمللی و طرح آنان در رسانه ملی و جهانی و کسب افتخارات دروغین برای آنان به این منظور انجام میشود تا هدایت جامعه ملی به کمک افراد بومی و جهانی شده انجام و پذیرش آنان از سوی افراد جامعه آسان تر شود. با سرمایه گذاری و تکرار یک واژه در چندین رسانه زنجیره ای و به طور مسلسل با انبوه سرمایههای کمک میکند تا یک طبقه فکری حاکم پدید آید. این طبقه به ظاهر نخبگان و روشنفکران ملی و میهنی با در دست داشتن رسانهها به عنوان واسطه سرمایهداری لیبرال نقش خود را به خوبی ایفا میکنند. آنان به عنوان طبقه حاکم فکری گفتمانی را در جامعه پدید میآورند که مردم ناخودآگاه به دنبال آنان خواهند رفت. این گونه است که جهانیسازی به صورت یک جنگ تمام عیار دانشی و فرهنگی آغاز میشود و تنها در صورتی به جنگ فیزیکی و اشغال روی میآورد که تهاجم فرهنگی و جنگ نرم تاثیر نداشته باشد. در این صورت سرمایهداری لیبرال آن هم با اکراه شدید به جنگ و اشغال روی میآورد.