یکی از اصول سخنرانی و سخندانی، این است که حال شنونده و مخاطب مراعات شود. این حال شامل اموری از جمله سطح فکری و علمی و ذهنی شنونده است. به این معنا باید با هر کسی به زبان خودش سخن گفت و او را مخاطب کرد. از آن جایی سطح ادارکی و فهم هر کسی با دیگری فرق دارد، چرا که برخی تیز هوش و برخی کند هوش و برخی دیگر میانه است هنگامی که یک مطلب را می شنوند هر کسی با توجه به سطح فهم و ادارک خودش زودتر یا دیرتر مطلب را می گیرد.
هم چنین ممکن است برخی اصولا منطق ریاضی و فلسفی را درک نکنند و نتوانند با امور انتزاعی و عقلی محض ارتباط برقرار کنند و تا مثالی و تمثیلی زده نشود با مطلب ارتباطی برقرار نمی سازند. اصولا برخی تنها با امور محسوس است که ارتباط برقرار می کنند و یا اگر بالاتر بروند در سطح خیال یا وهم خواهندبود و هرگز به مقام عقل نمی رسند. برخی دیگر هستند که اصولا با معقولات حال می کنند و اگر در جایی شخص به تمثیل و تشبیه و مانند آن رو آورد و بخواهد امری ریاضی و هندسی محض و فلسفی و عقلی مجرد را محسوس کند، حوصله ایشان سر می رود و به کاری دیگر مشغول می شوند.
از همین روست که قرآن با توجه به سطح فهم مخاطبان از پیامبران می خواهد با آنان حقایق را در میان گذارند. خداوند می فرماید: ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوهاى] که نیکوتر است مجادله نماى. در حقیقت، پروردگار تو به [حال] کسى که از راه او منحرف شده داناتر، و او به [حال] راهیافتگان [نیز] داناتر است.(نحل ، آیه 125)
از نظر قرآن دست کم مردم سه گونه از نظر سطح ادراکی و فهم هستند. برخی که عاقل و برهانی هستند و برخی دیگر که در سطح وهم و خیال و محسوسات هستند و برخی دیگر که اصولا اهل مجادله و گفت و گفت منطقی و غیر منطقی هستند. البته سطح سوم در حقیقت نوع واکنش است نه ادراک.
به هر حال، با توجه به حالات گوناگون مخاطب باید سخن گفت. همین رویه را قرآن در پیش گرفته است؛ زیرا باید مطلب را به همه بشریت برساند. البته با یک فرق اساسی میان قرآن و پیامبر(ص) با دیگر افراد جامعه در گویندگی و سخنرانی و سخندانی.
آن فرق این است که قرآن حقایق را فدای افراد نمی کند. به گونه ای سخن می گوید که همه درک کنند بدون این که مطلب و حقیقت فدا شود. در آیات قرآنی سخن از تنزیل و انزال و تنزل است. یعنی یک حقیقت همان طوری پایین می آید که اصل آن حفظ شود. مثلا واژه آب برای همه از دانشمند شیمی و فیزیک گرفته تا مردم عادی یک حقیقی را بیان می کند هر چند که دانشمند حقایقی را می فهمد که دیگران در آن سطح از حقیقت آن معارف نمی فمند ولی آب نزد همه به عنوان یک حقیقت روشن است.
حقایق قرآنی نیز این گونه است. از این رو همه از اعرابی روستایی و بیابانگرد حقیقتی از یک آیه می فهمد که یک دانشمند و عالمی چون امام المتقین امیرالمومنین امام علی(ع) می فهمد؛ با این تفاوت که ایشان مراتب عالی همان حقیقت را درک کرده و با آن ارتباط برقرار می کند.
پیامبر(ص) درباره سخن گفتن خویش با مردمان می گوید: نحن معاشر الانبیاء نکلم الناس بقدر عقولهم؛ ما پیامبران با مردمان به قدر عقول ایشان با آنان سخن می گوییم.( کلینی؛ اصول کافی، ج 1، ص 23)
این ممکن است دو احتمال را در بر داشته باشد: 1 . پیامبران نگاه می کنند که مخاطب در چه سطح عقلی است و بر اساس آن از شیوه های افهام بهره می برند و مطلب را تفهیم کرده و مخاطب را به حقیقتی می رسانند. پس وقتی با کودک فکری در تماس هستند با آنان از شیوه ای استفاده می کنند که ناظر به محسوسات آن حقیقت کلی است: چون سرو کارت با کودک فتاد / پس زبان کودکی باید گشاد.
2. پیامبران یک طور سخن می گویند و این طور نیست که مورد با مورد سخن و لحن و محتوا عوض شود. اینان همانند خورشید هستند و نوری را می تابانند و هر کسی با توجه به اندازه و شکل و رنگی روزنه وجودی اش نوری را از آن کل می گیرد. برخی چون روزنه وجودش تنگ و همانند سوراخی است تنها نوری بسیار اندک را به داخل وجودشان راه می دهند و این گونه است که تصویری مات و شبح مانند دارند و قدرت تشخیص این که این با آن چه فرقی دارد را ندارند؛ زیرا نور بسیار اندک به وجودشان راه داده اند. برخی دیگر روزنه ای بزرگ تر گرفته اند و نوری می تابد که می توانند چیزهایی را ببیند ولی چیزهایی را نیز نمی بینند. برخی دری گشوده اند و نور به تمام وجود می تابد و همه چیز را می ببینند با این حال برخی چیزها در نور بیش تر و برخی در نور کم تر قرار دارد. برخی همه وجودشان را به سوی نور خورشید گرفته و باز کرده اند و از همین رو همه چیز را به تمام وجود آن چیز می بینند و هیچ چیز مخفی و نهان و بیرون از نور نیست.
به نظر می رسد که قرآن این گونه است و هم چنین وقتی پیامبر(ص) و امامان (ع) با مردم در یک جمع سخن می گویند این گونه عمل می کنند و آنان کلمات جامع را می گویند و نوری می فرستند و هر کسی بر اساس روزنه ای که گشوده از این نور بهره می گیرد. زمانی می توانیم همه نور را بگیریم که از در مقام متقین باشیم و تقوا جزو هویت ذاتی ما شده باشد و ما را به تقوا بشناسند نه چیز دیگر. از این روست که خداوند می فرماید اگر علم کامل نوری از نزد خداوند می خواهید و اراده کرده اید علم لدنی داشته باشید باید تقوا پیشه کنید: و اتقوا الله و یعلمکم الله.(بقره، آیه 282)