از مهم ترین برنامه های آموزشی و پرورشی قرآن، تربیت انسان بر غیب باوری است. همان اندازه که برای غیر مسلمان ، حس و محسوس و جهان شهادت، مهم و ارزشی است، قرآن تلاش دارد تا مسلمان را به فراسوی جهان شهادت هدایت کرده و بر اساس باور به غیب پرورش دهد. تلاش آن است که انسان بیش از آن که به جهان شهادت و محسوس گرایش دارد، از آن گریزش یافته و بیش تر متمایل و گرایش به جهان غیب پیدا کند؛ زیرا آن که حقیقت و خاستگاه جهان شهادت است، همان جهان غیب است و بر خلاف تصور عمومی و توده مردم ، همه حقیقت در جهان غیب است و به جای آن که تمام توجه و اهتمام آنان به جهان ماده و شهادت باشد، باید به سمت و سوی جهان غیب باشد که مهم ترین آن ها همان باور به خدا، معاد، فرشتگان و کارگزاران غیر مادی خدا و مانند آن ها است.(بقره، آیات 2 و 3 و 177)
خداوند در آیات قرآنی به خداوند لطیفی اشاره می کند که بیرون از جهان شهادت و جزو عالم غیب است. این خدای لطیف که با چشم حس درک نمی شود، با چشم باطن قابل ادراک است. این خدای لطیف در حقیقت روزی رسان به همه هستی است. خداوند در آیه 19 سوره شوری می فرماید: اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ؛ خداوند لطیف به بندگان هر کسی را بخواهد روزی می دهد.
در تفسیر لطف گفته اند که آن دقت و رقت در چیزی است به طوری که ادارک می شود ولی دیده نمی شود. خداوند بر آن است تا مومنان را این گونه تربیت کند که به این خداوند لطیف اعتماد داشته و توکل نمایند و به ابزارها و مجاری حسی و مادی کم تر توجه یابند. البته این به معنای انکار حس و ماده و جهان شهادت یا تاثیرگذاری اسباب نیست، بلکه به این معنا است که مومن نباید اسباب را جز طریقی از لطف الهی بشمارد. پس اگر اسباب تاثیر می گذارند به قوت و عزت و اراده و مشیت و حکمت و مصلحت الهی است و گرنه اسباب مادی بدون مشیت الهی هیچ تاثیری نخواهد گذاشت چنان که آتش نمرودیان برای حضرت ابراهیم(ع) خنک و سلامت شد. پس نه گرمای سوزان داشت و نه سرمای یخ بندان که به سلامت ایشان ضرر و زیان برساند.
انسان مومن باید بیاموزد که آن چه حق و تاثیرگذار است همان اسباب غیبی است که از جمله آن ها دعا و نیایش است که می تواند موجب بدا شده و مرگ و اجل را تغییر دهد و جا به جا نماید و یا حوادث و رخدادهای قطعی را دگرگون سازد بی آن که علم خدا جهل شود؛ زیرا برای خداوند دو علم است که یکی را حتی کارگزارن از فرشتگان مقرب نمی دانند؛ و این همان علمی است که در بدا خودش را نشان می دهد.
انسان مومن با ایمان و تقوای الهی خویش ، به جای راه های عادی کسب روزی به راه های غیبی بیش تر توجه دارد. او با آن که بر حسب وظیفه به کارهای حسی و عادی در عالم شهادت عمل می کند، ولی می داند که تاثیرگذار واقعی همان اسباب غیبی است. از این روست که «من حیث لایحتسب؛ از جایی که گمان نمی برد»(طلاق، آیات 2 و 3) بیش از جایی که برای آن حساب باز کرده خواهد بود.
کافر همانند چارپا عمل می کند و می داند باید به چرا برود و در مرتع بچرد تا تغذیه شود و از اسباب مادی برای رزق و روزی اش بهره گیرد، اما مومن می داند که همه چیز از غیب تامین می شود و اگر غیب نباشد همان چرا و چریدن نیز نخواهد بود و سیری تحقق نمی یابد.
خداوند می خواهد مومن هماره با عالم غیب در ارتباط باشد و از آن جا بهره گیرد. اگر دیگران با عالم شهادت و اسباب ظاهری کار دارند، مومن با عالم غیب و اسباب باطنی و غیبی کار دارد. این گونه است که دعا و نماز و مانند آن ها برایش اسباب عالی و برتر است. این گونه است که با اقتدار تمام بر اساس «من حیث لایحتسب» عمل و رفتار می کند و تمام توجه و اعتماد و توکل وی به خدا و اسباب غیبی است. شخص مومن منکر سبب نیست ولی هماره آن مسبب را می بیند. این گونه است که مومن متقی بر غیب تکیه و اعتماد دارد و غیر مومن و حتی مومن غیر متقی به اسباب و عالم شهادت تکیه و اعتماد می کند. از این روست که مومن متقی هرگز نومید نمی شود.