خداوند در قرآن می فرماید: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفلَحَ مَن زَکُاها و قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا؛ سوگند به نفس و آن چیزی که آن را تسویه کرد. پس فجور وتقوایش را الهام کرد. به تحقیق کسی رستگار شد که نفس خویش را تزکیه کرد و به راستی کسی نومید شد و زیان کرد که نفس خویش را دفن و دسیسه کرد و پوشاند.»(شمس، آیات 7 تا 10)
بر اساس آیات قرآنی و آموزه های وحیانی آن، نفس انسانی در حالت استواء و اعتدالی آفریده شده است و از نظر فطری همه از چیزی برخوردار هستند که می تواند خوب و بد را بشناسد و بدان گرایش و گریزش داشته باشد .
آیات سوره شمس بیان می کند که انسان دو مسیر متقابل و متضادی را می تواند در پیش گیرد که یکی با تقوا، حفظ و مراقبت و بهره گیری از نفس و آموزه ها و هدایت فطری آن است که نتیجه و برآیند آن نیز فلاح و رستگاری است؛ دیگر آن که آن فطرت و نفس خویش را با فجور و گناه دفن کند و مدفون سازد که برآیند آن نیز بدبختی و نومیدی از رحمت الهی در آخرت است .
حرکت جوهری در حکمت متعالیه صدرایی بر اساس آموزه های قرآنی تبیین می کند که چطور انسان در یک حرکت جوهری می تواند به دو سمت متقابل و متضاد حرکت کرده و با دو نتیجه و برآیند طبیعی متقابل رو به رو شود .
خداوند می فرماید انسانی که با فطرت اصلی خلق شد، از خودش و در خودش حرکت جوهری را آغاز می کند. این انسانی که خدا آفریده نوع اخیر نیست بلکه جنس سافل است که تحت آن انواع متعدد است؛ یا حتی باید گفت که جنس اعلی است که تحت آن اجناس است.
در حقیقت بر اساس آموزه های قرآنی می توان دو نوع تحلیل و تبیین از انسان فطری خدا ارایه داد:
1. انسان جنس سافل : یعنی بگوییم همان طوری که در منطق گفته می شود که حیوان جنس سافل است که تحت آن انواعی چون انسان و اسب و گاو و گوسفند وجود دارد؛ خود انسان جنس سافل است نه نوع اخیر. پس برای بیان این که این شخص انسانی چیست؟ باید صبر کنیم و ببنیم که در حرکت جوهری با افکار و عقاید خویش چه شاکله و شخصیت و هویتی را برای خود رقم می زند: آیا انسان معمولی و طبیعی بر اساس همان فطرت ابتدایی می ماند، یا فراتر از انسان می شود و «انسان فرشته» یا «انسان شیطان» یا «انسان چارپا» و مانند آن ها می شود.
2. انسان جنس اعلی : برخی می گویند آیات قرآنی انسان فطری را به گونه ای معرفی می کند که انسانیت جنس اعلی است. پس نه تنها نوع اخیر منطقی نیست بلکه حتی جنس سافل منطقی نیست، بلکه جنس اعلی است که می تواند در حرکت جوهری خویش در مسیر هبوط تا جایی سقوط کند که در مراتبی چون « انسان جماد» یا «انسان نبات» یا «انسان حیوان» شود.(اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیه 44؛ جن، آیه 15؛ بقره، آیات 24 و 74)
حرکت جوهری انسان در این مسیرهایی که سرانجامی چون متاله و خدایی و ربانی شدن (بقره، آیه 138؛ آل عمران، آیه 79) یا چارپا و گیاه و سنگ دارد، اندک اندک و به شکل فرآیندی صورت می گیرد.
به عنوان مثال انسانی که گناه می کند نخست اوصاف زشت برای او حالت است و حالی به حالی این اوصاف زشت در او نمودار می شود، سپس این ها که نخست عاریه ای بود به شکل ملکه و صفت لازم او می شود، سپس به شکل مقوّم در او به عنوان همان فصل مقوم منطقی در می آید و هنگامی که آن چیز فصل مقوم انسان شد، این انسان که فطرت او دفن شده، انسان حیوان، انسان نبات یا انسان جماد می شود که گاه از آن به اسب و گاو و گوسفند و خر و مانند آن یا می شود ؛ چنان که سامری خر شد و بلعم باعورا سگ؛ و گاه دیگر چوب خشک و خار و خاشاک می شود یا بدتر به صورت سنگ خارا و سنگ آتش زنه در می آید.
انسانی که از انسانیت سقوط کرد گاه خودش از با حفظ انسانیت فطری مدفون شده از به مرتبه جن شیطانی سقوط می کند و به جای عقل ، اوهام و خیالات است که بر او حاکم می گردد و این گونه است که خودش «شیطان انسی» می شود؛ چنان که خداوند در آیه 112 سوره انعام این گونه از آنان یاد می کند: «شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ».
اما اگر با تقوای الهی و ترک محرمات و انجام واجبات صفت کمالی و الهی را در خود تجلی و ظهور داد و به اسماء و صفات الهی در خود فعلیت بخشید، در آن زمان «انسان ملک» می شود و سپس «انسان متاله » و «انسان ربانی» می شود و گاه چون فرشتگان بال در می آورد و پرواز می کند (ر.ک: نهجالبلاغه، نامه ی 28 : «یطیروا بهما مع الملائکة فی الجِنان») و گاه دیگر در «قاب قوسین او ادنی» (نجم، آیات 8 و 9) مظهر تمام خداوند سبحانه می شود.(نگاه کنید: تفسیر آیت الله جوادی آملی، آیه 84 سوره اسراء ، مورخ 28 مهر 1387)