در بحث شرور دو مرحله و مرتبه وجود دارد که باید جدا از هم دیده شود: فصل اول این است که آیا شرّ امر وجودی است یا امر عدمی؟ حال اگر گفته شود: شر عدمی محض ، دیگر نوبت به بحث بعدی نمیرسد، که آیا شرّ داخل در قضای الهی هست یا نه؟
تحقیق این است که شرّ امر عدمی است شرّ امر وجودی نیست، بلکه آن چه شرّ دانسته می شود در لیس تامه، خیر محض است؛ یعنی مار و عقرب شرّ نیست. پس ممکن نیست ما از امر وجودی چون مار و عقرب، شرّی انتزاع بکنیم؛ زیرا همان لذّتی را که کبوتر و آهو از زندگیشان میبرند مار و عقرب از تغذیه، زاد و ولد، داشتن فرزند، نکاح و مانند آن ها همان لذت را میبرند.
پس شرّ یا به آن «لیس تامه» ای بر می گردد که مرگ و موت را موجب می شود؛ یا به «لیس ناقصه» ای باز می گردد که سلامت را در معرض خطر قرار می دهد و بیماری را موجب می شود. اما اگر چیزی چنین خطری را نداشته باشد دیگر شرّ نخواهد بود، بلکه خیر محض خواهد بود.
به سخن دیگر، یک وقت ما وجودی را نسبت به خودش می سنجیم که جز خیر محض نخواهد بود؛ و یک وقت نسبت به وجود دیگری می سنجیم که در آن هنگام شرّ به نسبت به آن دیگری می شود.
پس محال است که ما از یک وجود «بما أنّه وجود» شرّ را انتزاع کنیم؛ چون این وجود برای خودش خیر و علل و معالیل خودش خیر است و با همه ی آنها تناسب دارد؛ منتها لذّت آنها نسبت آنها با خودشان است.
این بدان معنا خواهد بود که شرّ بالذات نیست، بلکه بالعرض است؛ چه وقتی نسبت به چیز دیگری سنجیده می شود و می بینیم که موجب زوال حیات یا سلامت می شود، می گوییم این نسبت به آن دیگری شرّ است.
اما فصل دوم : یعنی پس از آن که اثبات شد که شرور امر عدمی است و آن چه از شرور می یابیم نسبت به چیز دیگر و عرضی است، آن گاه این پرسش پیش می آید: چرا خداوند این شرور عرضی را اجازه داده تا باشد؟ در این جا است که آن تقسیمات پنجگانه درباره امور و اشیا خودش را نشان می دهد که نسبت یک چیز با یک چیزی دیگر به طوری است که 1. یا خیر محضاند، 2. یا شرّ محضاند، 3. یا خیر و شرّشان مساوی است، 4. یا خیر غالب و شرّ مغلوب است، 5. یا شرّ غالب و خیر مغلوب است.
از این پنج قسم خداوند سه نوع: 1. شرّ محض، 2. شرّ و خیر برابر و مساوی، 3. شرّ غالب و خیر مغلوب را نیافریده است، بلکه تنها دو قسم : 1. خیر محض ، 2. و خیر غالب را آفریده است؛ چرا که اگر ذات اقدس الهی آن شرّ قلیل خلق نمیکرد به معنای ترکِ خیر کثیر بود.