اگر انسان کامل خلیفه الهی باشد، مرزهای ولایت او تا کجا کشیده میشود و گستره نفوذ و اعمالش تا به کجاست؟
به نظر میرسد که برای خلیفه الهی شئون چندی است. نخست آن که انسان کامل دست کم(حداقل) جانشین خداوند در زمین است. این که گفته شد دست کم به این اعتبار است که میتوان گستره خلافت وی را به بیرون از مرزها زمین نیز افزایش داد و زمین را به عنوان قرارگاه وی برای اعمال خلافت دانست. از این رو آسمانها و کرات دیگر و هر آن چه در آن است در حوزه قدرت اوست. آیات قرآنی چندی این معنا را اثبات میکند و مفسرانی چون علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان بدان اشاره کرده اند و به ظاهر این تفسیر همه کسانی است که از مشرب عرفانی برخوردارند.
دوم آن که انسان کامل به جهت خلافت الهی در حوزه موجودات دست کم در زمین ولایت و نفوذ دارد و در آنها اعمال ولایت میکند و در تفسیر حداکثری(دست بالا) همه موجودات دنیا در حوزه ولایت انسان کامل قرار میگیرند.
سوم آن که این ولایت هم در حوزه تشریعی است و هم در حوزه تکوینی. به این معنا که هم به زبان و امر و نهی در موجودات دنیا ولایت دارد و هم به زبان تصرف. از این رو میتواند در همه موجودات به صورت تکوینی تصرف کند و همگان تحت تسخیر ولایت او هستند.
چهارم این که دست کم در فرشتگان دنیا نیز میتواند اعمال ولایت کامل و مطلق داشته باشد اگر نگوییم که این ولایت در برگیرنده همه موجودات هستی است چه همگان از دیو و پری (جن و فرشته) به او سجده کرده اند و سجده چه شکلی و چه غیر شکلی و نمادین آن به معنا و مفهوم پذیرش سلطه تشریعی و تکوینی اوست. بنابراین میتواند هم به دیو و پری امر و نهی کند و هم در آنها تصرف تکوینی داشته باشد.
اینها بخشی از ولایت تشریعی و تکوینی انسان کامل و خلیفه الهی بر جهان و دنیاست. دنیایی که در پارسی به آن گیتی در برابر با مینوی گفته میشود. یا به سخن دیگر دنیا در برابر آخرت؛ زیرا همه موجودات هستی چه دیدنیها و چه غیر دیدنیها یش تحت حاکمیت اوست و خواهیم دید که این نادیدنی مطلق نیست تا نتواند اعمال ولایت کند.
اما سخن در این است که این انسان کامل که خلیفه الهی است و همه شئونات الهی را در تصرف تشریعی و تکوینی نسبت به همه موجودات دارا میباشد و در حقیقت جانشین مطلق اوست که پایتخت و مرکز فرماندهی او در زمین است، کیست؟
به نظر میرسد که هیچ شک و شبهه ای در این نیست که حضرت آدم و پیامبران از نسل و نژاد او دارای این ولایت بودهاند؛ اما در مصداقیت آن نسبت به همه فرزندان آدم و نوع بشر تردیدی است؛ هر چند که میتوان به یک معنا این ولایت را پذیرفت و این خلافت را به همگان از نوع بشر از فرزندان آدم گسترش داد ولی باید اعتراف کرد که این ولایت نمیتواند کامل و مطلق باشد. به این معنا که تنها کسانی از این ولایت مطلق و کامل برخوردارند که بتوانند ویژگیها یی را به دست آورند. این همان ویژگیهایی است که انسان مسلمان هر روز دهها بار از خدا میخواهد: اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم؛ خدایا ما را به راه راست راهنمایی کن راه کسانی که به آنان بخشش و نعمت دادی.
به نظر میرسد کسانی که به عنوان دارندگان نعمت از آنها یاد شده و ما خواهان سرمشق قرارگرفتن آنان برای خود میباشیم، همان کسانی هستند که به جهت دارندگی علم اسمای الهی و فعلیت آن در خود از ولایت مطلق و کامل برخوردار بوده و هستند.
اینها کسانی هستند که خداوند در دو جا آنان را معرفی اجمالی و کلی کرده است. یکی در آیه 85 سوره مریم که در آن جا پس از یاد کردی از پیامبران پیشین میفرماید: اینان گروهی از پیامبران بودند از فرزندان آدم و از آنانی که با نوح در کشتی نشاندیم و از فرزندان ابراهیم و اسراییل و از کسانی که هدایت کردهایم و برگزیدهایم که به آنان انعام و اکرام فرموده است.
دوم بیانی است که در آیه 69سوره نساء آمده است. خداوند در آن جا میفرماید: آنانی که از خدا و پیامبرش اطاعت کنند البته با کسانی محشور خواهند شد که خدا به آنان انعام و اکرام کرده است یعنی با پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان برانگیخته میشوند...
بنابراین انسان کامل که خلیفه الهی است کسانی هستند که در این آیه معرفی شده اند و هر کس از ایشان پیروی کند به آنان میپیوندد و دست کم از بخشی از ولایت برخوردار میگردد؛ چون محدوده ولایت و حوزه تصرف را فعلیتهایی مشخص میکند که انسان در خود از ظرفیتها خداداد پدید میآورد.
از آن جایی که ولایت در این نگرش ولایت مطلق و کامل است حوزه تصرف وی نیز کامل و مطلق است. در این جا تنها به نمونه ای از ولایت انسان کامل در میان انسانها بسنده میشود. خداوند در سوره کهف به ذوالقرنین میفرماید: گفتیم ای ذوالقرنین میخواهی عذابشان کن و میخواهی با آنان از در نیکی وارد شو! ذوالقرنین گفت: اما هر کس که ستم کرده است( به نظر میرسد مراد شرک است که در قرآن از آن به ظلم و ستم عظیم یاد شده است. سوره لقمان) او را به کیفر خواهم رساند. سپس بعد از مرگ و کشتنش به سوی پروردگارش باز میگردد و او به عذابی سخت کیفرش میدهد.( کهف آیه 86 و 87) در این آیه خلیفه و انسان کامل به جرم ظلم و انحراف در عقیده گروهی از مردمان را میکشد.