می گویند محبت چیزی انسان را کور و کر می کند: «حب الشی اعمی و اصم». انسانی که فراتر از حال و ملکه در مقام چیزی نشسته است، دیگر نمی تواند از آن دست بردارد؛ زیرا آن چیز همانند ستون خیمه وجودش شده و قوام و ایستادگی و هویت یابی اش به آن چیز بستگی دارد.
حرکت انسان یک حرکت جوهری است. این بدان معناست که در یک فرآیندی نسبت به هر چیزی تغییر و تبدل در او راه می یابد. صیرورت و شدن و انقلاب و دگرگونی انسان ها فرآیندی است. البته این طور نیست که چیزی یک دفعه در انسان به امری مقوم او تبدیل شود، بلکه اول حالی به حالی به آن چیز دلبسته می شود و سپس آن چیز ملکه او شده و در نهایت شاکله وجودی و شخصیت او را شکل می دهد.(اسراء، آیه 84)
از این روست که در قرآن درباره تغییرات و تبدلات و تحولات نفس و قلب انسانی نخست سخن از زنگار و سپس دفینه و دسیسه و سپس طبع و آن گاه ختم و مهر است که در آیات قرآنی بیان شده است. این همان مسیر و مصیر تحولات قلب و نفس انسانی از حال تا ملکه تا مقام است. خداوند هشدار می دهد که این صیرورت و شدن های انسانی بر اساس مصیر زشت و بد نباشد و انسان دچار «بئس المصیر» نشود؛ زیرا سقوط و هبوط از مقام آدمیت به مقام کالانعام بل هم اضل(اعراف، آیه 179) است.
اصولا کسی که مصیر و انقلاب به سوی زشتی ها و بدی ها را آغاز کرده در یک فرآیندی نسبت به حقایق کور و کر می شود و دل او واژگونه شده و به جای آن که سر در بالا داشته باشد سر در زمین راه می رود. یعنی پاها در آسمان قرار می گیرد و با سر راه می رود. این یک اصطلاح است یعنی وارونه شده و عقل و قلب و سر که باید آسمانی باشد و زمینی می شود. این گونه است که از حالت استوا بیرون می آید و مانند چارپایان سر در آخور طبیعت می کند و توانایی بلند کردن سر به آسمان را از دست می دهد. این شرایط روز به روز بدتر می شود به طوری که دیگر بدکار و فاجر و فاسق نسبت به خوبی و زیبایی و نیکی واکنش مثبت نشان نمی دهد و نسبت به خیر و خوبی و زیبایی کور می شود. چنین انسانی در قیامت با همین شاکله و شخصیتی که برای خودش ساخته وارد محشر می شود. این گونه است که نور و زیبایی بهشت و جمال الهی را نمی بیند و مدعی می شود که چرا او را کور کرده اند. در حالی که او در دنیا خودش را کور کرده بود و تنها به سوی زشتی ها و بدی ها و تاریکی می رفت. امروز آن چه دیروز بوده را در تجسم اعمال و نامه رفتار خودش می بیند. خداوند می فرماید: رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً، کافر می گوید پروردگارم چرا مرا کور محشور کردی در حالی که بینا و بصیر بودم؟ خداوند پاسخ می دهد: قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَى؛ گوید : همچنان که تو آیات ما را فراموش می کردی ، امروز خود فراموش ، گشته ای.(طه، آیات 125 و 126) پس این شخص در دنیا با فراموشی آیات الهی کور شده بود و اصولا بینا نبوده است. عادت کرده بود زشتی و بدی و تاریکی را ببیند و نشانه های خدا را در آیات آفاق وانفس نبیند. حال آن وضعیت در آخرت تنها تجسم یافته است؛ زیرا جزاء وفاق همین است.