خوانش تحلیلی یک متن برای فهم و شناخت مقاصد، تناقضات درونی و اصول و مبانی نویسنده میتواند مفهوم اصطلاحی نقد باشد. در این جا ما به چیزی بیشتراز این معنا و مفهوم نیازی نداریم. این تعریف مبتنی بر مولفههایی است که به عنوان اهداف نقد مد نظر گرفته شده است و میتواند به عنوان تعریفی کارکردگرایانه برای شناخت خواننده از این واژه مفید باشد.
اقسام نقد
نقد را میتوان به اقسام و اشکال چندی دسته بندی کرد:
1. نقد روان شناختی و آن نقدی است که به نویسنده توجه دارد و خصوصیات اخلاقی و روحی و روانی وی را مورد توجه قرار میدهد تا با شناختی که از این راه ازنویسنده به دست میآورد متن را بفهمد و تحلیل کند. در حقیقت تمام اهتمام ناقد به گوینده و نویسنده است تا به خود متن؛ و ناقد تنها متن را به عنوان یکی از شئونات وجودی نویسنده مورد توجه قرار میدهد و بر این باور است که نمیتوان متنی را بدون شناخت نویسنده آن فهمید و تحلیل کرد. این مفهوم از نقد غیر از مفهوم نقد اخلاقی است که در آن ناقد به دور از هر گونه ادبیات گستاخانه، بیان ستایشگرانه، کینهتوزانه، نفرت، تمجید، تملق، مصلحتاندیشی، عافیتطلبی و مانند آن به نقد متن و نویسنده آن دست میزند.
2. نقد معرفت شناختی با توجه به این که آگاهی همانند جهان هستی به دور از هر گونه طفره و خلا و جهش است، متن را در دایره آگاهی کلی بشر تحلیل میکند. به این معنا که جهان آگاهی نویسنده بخشی از تفکر و تاریخ تفکر بشری است و نمیتوان فارغ از آن به تحلیل متن پرداخت. ناقد در این روش این متن را جزیی از معرفت بشری میبیند و در این دایره تحلیل میکند.
3. نقد تفسیری و تاویلی که از آن به نقد هرمونیتکی نیز یاد میکنند، نقدی است که ناقد در آن به این امور توجه دارد که هر متنی در یک لحظه تاریخی و گفتمان غالب تحقق مییابد. فرهنگ زمانه و گفتمان چیره و نیز پارادایم غالب بر جامعه و شرایط فرهنگی، اجتماعی و فرهنگیای که متن در آن شکل گرفته است، در فهم متن موثراست و نمیتوان فارغ از آنها به فهم متن اقدام کرد. چنان که نباید در خوانش نقدی متن به زمینه خواننده و انتظارات وی از متن بی توجه بود. خواننده خود در یک فضای فرهنگی و گفتمان و یا پارادایم غالبی این متن را میخواند و از آن انتظاراتی دارد تا بخشی از دغدغههای امروزین و فردایش را با آن بهفمد و یا برونرفتی برای آن بیابد. درک شرایط تکوین و ظهور یک متن و صیروت معنا و پایان ناپذیر آن بخشی از این روش است.
4. نقد استعلایی که بهترین روش و شیوه نقد است، به دور از احساسات، عواطف، گرایشها و با در نظر گرفتن همه شرایط به قصد کشف مبانی و مفروضات مستتر در متن و نیز کشف ناسازگاریهای منطقی آن و هم چنین کشف نتایج و آموزههای آن در جهت انتظارات خواننده دست میزند. هیچ متنی نمیتواند پیامدهای تاریخی و لوازم و نتایج آن را پیش بینی کند و نشان دهد. نقد میتواند این پیامدها را شناسایی و بنمایاند. در نقد استعلایی و فرامن، ناقد بیشتر از آن که نویسنده توجه داشته باشد به متن توجه دارد و در حقیقت از دو چیز گذر کرده است: یکی از خود و احساسات شخصیاش و دیگر از شخصیت نویسنده متن. این همان روشی است که حضرت امیرمومنان(ع) به امت میآموزد: انظر الی ما قال و لاتنظرالی من قال؛ به گفتهها بنگر نه گوینده! البته نمیتوان فارغ از احساسات و عواطف به نقد متن دست زد؛ چه انسان هرگز نمیتواند از آنها رهایی یابد، ولی میتوان دست کم از تاثیرگذاری آن کاست. چنان که نباید از شناخت و نقد نویسنده نیز به کلی دست کشید؛ چه بسیاری از مفاهیم پنهان و نهان متن با شناخت نویسنده شدنی است. شرایط لحظه و زمان پدیداری و نیز زمان خوانش متن نیز بیتاثیر نخواهد بود، ولی باید تا آن جا که شدنی است از آنها گذر کرد. به هرحال فهم از متنی در یک سیاق تاریخی گذشته و سیاق عصری حال (زمان خوانش متن) و با عطف نظر به طرح افکنی آینده صورت میپذیرد. این چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. فهم بدون سیاق تاریخی امکان پذیر نیست و سیاق تاریخی نیز حاصل سنتی است که نویسنده و ناقد در آن زیست میکنند. دریک کلام فهم یک متن با عطف نظر به انتظارات و آن چه ما به استقبال آن میرویم صورت میپذیرد. این انتظارات هر چند نسبتی با من و اندیشه من دارند، ولی در پرتو سیاق تاریخی و سنت (گذشته) و سیاق عصری خوانش متن انجام میگیرد و نمیتوان به تمام و کمال آنها را هیچ انگاشت.