علم و دانش و دانایی بیش تر در حوزه قوانین کلی و فراگیر به کار می رود؛ در حالی که معرفت و شناخت بیش تر در حوزه امور جزیی و شخصی مطرح است.
اگر بخواهیم درک درستی از دو امر داشته باشیم باید به تفاوت و فرق موعظه و نصیحت اشاره کنیم. موعظه به معنای بیان کلیاتی پند آموز در قالب کلی و فلسفی است. در موعظه مسایل از موضوعات خودشان انتزاع می شوند و به صورت تجریدی و فلسفی از آن ها سخن به میان می آید. از این روست که می توان همگان را موعظه کرد حتی اگر پیامبر(ص) باشد بی آن که به او تعرض شده باشد و احساس کند که تعرضی انجام می شود؛ اما نصیحت ناظر به امور شخصی و جزیی است. به این معنا که در شخصی یک قول و عمل ناروا و نادرست دیده می شود و از او خواسته می شود خود را اصلاح نماید.
بنابراین، در نصیحت مصادیق همان مسائل کلی که در موعظه مطرح شده با توجه به شخص و مورد و مصداق محل بحث است؛ اما در موعظه کاری به مصادیق و اشخاص نداریم.
در علم النفس یا دانش روان نیز به مسایل و موضوعات بی توجه به مصادیق و موارد سخن گفته می شود و قوانین حاکم بر نفس کشف و بررسی و تحلیل و تبیین و توصیه می شود؛ اما در معرفت النفس یا همان شناخت روان یا روان شناسی به معنای خاص، روان شخص به صورت مصداقی و موردی مورد بررسی و تحلیل و تبیین قرار گرفته و توصیه هایی به شخص می شود.
بنابراین، می توان گفت که اگر ما درباره معرفت نفس بخواهیم مطلبی بگوییم باید ناظر به مصداق خارجی باشد. البته آن چه امروز از معرفت نفس سخن به میان می آید همان علم النفس و دانش روان است نه معرفت نفس و روان شناسی به معنای خاص آن.
معرفت نفس واقعی آن است که انسان به نفس خویش به عنوان یک واقعیت و حقیقت خارجی شناخت جزیی پیدا کند و این شناخت از نوع شناخت حضوری و شهودی باشد. این گونه معرفت نفس است که انسان را به خداشناسی سوق می دهد و هم موجب می شود تا انسان برای متاله و خدایی شدن تلاش کند. معرفت نفسی که در آیات قرآنی به ویژه در آیه 53 سوره فصلت مطرح است همین معرفت شهودی نفس و شناخت روان به حق یقین است. خداوند می فرماید: سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ؛ به زودى نشانههاى خود را در افقهاى گوناگون و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد که او خود حقّ است. آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است؟
در حقیقت با شهودی که انسان با رویت و ارایه الهی نسبت به نفس خویش پیدا می کند، به طور طبیعی خداوند را مشهود در هر چیزی از جمله نفس خویش می یابد. به این معنا که با دیدن و رویت خودش، خدا را در آن مشهود می یابد و حق آن چنان که هست برایش روشن می شود.