بر اساس آموزه های قرآنی، ایمان به معنای باور، یک عمل صالح است که جوانح آدمی انجام می دهد. بنابراین، ایمان از یک لحاظ از مصادیق عمل صالح است؛ زیرا عمل صالح جوانح است؛ اما از یک لحاظ عمل نیست؛ زیرا از اعمال جوارح نیست.
بنابراین در آیات قرآنی هر گاه پس از ایمان از عمل صالح به طور جدا گانه سخن به میان آمده، مراد و منظور، عمل صالح جوارح است نه جوانح. به این معنا که وقتی ایمان و عمل صالح جوانح تقحق یافت، این عمل صالح جوانح باید با عمل صالح جوارح همراه شود تا کمالی تحقق یابد که همان اسلام و تسلیم است.
از این جا دانسته می شود که چرا یقین که علم تصدیقی عقل و جزم اندیشه ای است، هماره با ایمان و عمل قلبی همراه نیست؛ زیرا گاه جزم اندیشه ای است، ولی عزم ارادی قلب با آن همراه نیست؛ چنان که خداوند می فرماید: و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم؛ به آن انکار آن پرداختند در حالی که خودشان بدان یقین داشتند.(نمل، آیه 14)
بنابراین اگر بخواهیم تعریفی درست از ایمان داشته باشیم، باید آن را ایمان قولی و عملی بدانیم؛ چنان که امیرمومنان امام علی علیه السلام در پاسخ سوالی می فرماید: سئل عنه: الایمان قول و عمل أم قول بلا عمل؟ فقال: الایمان تصدیق بالجنان، و اقرار بالارکان، و هو عمل کله؛ امام علی علیه السلام - پرسیدند: آیا ایمان گفتار و کردار است یا گفتار بیعمل؟ گفت: ایمان گواهی دادن به قلب است، و ابراز داشتن به زبان، و عمل کردن به ارکان (اعضای بدن)؛ ایمان همهاش به عمل است.( بحارالانوار، ج 66، ص 22)
محمد بن مسلم گوید: سألته عن الایمان، فقال: شهادة ان لا اله الا الله (و ان محمداً رسول الله)، و الاقرار بما جاء من عندالله، و ما استقر فی القلوب من التصدیق بذلک. قال: قلت: الشهادة ألیست عملا؟ قال: بلی. قلت: العمل من الایمان؟ قال: نعم، الایمان لا یکون الا بعمل، و العمل منه. و لا یثبت الایمان الا بعمل ؛ از امام جعفر صادق درباره ایمان پرسش کردم، گفت: ایمان گواهی دادن است به اینکه معبودی جز خدا نیست (لا اله الا الله)...، و اعتراف کردن به آنچه از جانب خدا آمده است، و تصدیقی قلبی است به این اعتقادها و باورها. پرسیدم: آیا شهادت دادن به زبان، خود عمل نیست؟ گفت: چرا. گفتم: آیا عمل از ایمان است؟ گفت: آری، ایمان جز به عمل نیست، و عمل بخشی از آن است. و ایمان جز به عمل ثابت و مستقر نمیشود.(1078)
امام صادق علیه السلام می گوید: ملعون ملعون من قال: الایمان قول بلا عمل؛ آنکه بگوید: ایمان، گفتار بیکردار است، ملعون است..( بحارالانوار، ج 66، ص 19)
امام هادی علیه السلام - از پدرانش، از امیر المؤمنین علیه السلام: پیامبر - صلی الله علیه و آله - به من گفت: یا علی! أکتب! فقلت: ما أکتب؟ فقال: اکتب بسم الله الرحمن الرحیم الایمان ما وقر فی القلوب، و صدقته الاعمال؛ و الاسلام ما جری علی اللسان، و حلت به المناکحة؛ ای علی! بنویس! گفتم: بسم الله الرحمن الرحیم. ایمان آن است که در قلبها جایگزین شود و کردارها تصدیق کننده آن باشد، و اسلام آن است که بر زبان جاری گردد، و زناشویی به آن حلال شود.( بحار الانوار ج 50 ص208)
به هر حال، مراد آن است که تصدیق منطقی یعنی همان فهم صدق قضیة، ایمان نیست، بلکه مقتضای این فهم این است که آن را باور کنیم. از آن جایی که باور کار قوه عالمة نیست بلکه کار قوة عاملة است، پس باید این کار را جوانح انجام دهد. این تصدیق لغوی است که به معنای تسلیم شدن روح دربرابر حقیقت است. پس این که امیرالمؤمنین (ع) فرموده اند ایمان یعنی تصدیق، منظور تصدیق لغوی است نه اصطلاح منطقی. به عبارتی دیگر، ایمان خودش نوعی عمل صالح است؛ اما عمل صالح جوانجی است نه جوارحی. در قرآن نیز عمل صالحی که بعد از ایمان بیان می کند، عمل صالح جوارحی است نه جوانحی. بنابر این ایمان خودش عمل و فعل نفس است؛ اما عمل جوانحی است. از همین روست که امام صادق(ع) می فرماید: الْإِیمَانُ عَمَلٌ کُلُّهُ؛ ایمان همه اش عمل است.( بحارالانوار، ج 66، ص 23) و امام هشتم(علیه السلام) می فرماید: «الإیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ؛ یعنی ایمان از درون به بیرون تراوش میکند. ایمان شناخت قلبی و عمل دل است؛ بعد هم نوبت به زبان میرسد.( بحارالانوار، ج 10، ص 356) اباصلت هِرَوی میگوید از امام هشتم(علیه السلام) دربارة ایمان پرسیدم؛ حضرت فرمود: «الْإِیمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ لَفْظٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوَارِحِ لَا یَکُونُ الْإِیمَانُ إِلَّا هَکَذَا»( بحارالانوار، ج 66، ص 65)