خداوند حجت های مشرکان را در همه حوزه های معرفتی داحضه و لغزان و فروریخته می داند و می فرماید: حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ.(شوری، آیه 16) این بی پایه گی دلایل و حجت ها در حوزه های زیر است:
1. معرفتشناسی : در معرفت شناسی خداوند می فرماید که محققان آنان میان تکوین و تشریع خلط کرده و می گویند: لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْءٍ؛ اگر خداوند می خواست ما و پدرانمان هرگز مشرک نمی شدیم و چیزی را تحریم نمی کردیم.(انعام، آیه 148) خداوند می فرماید هر چند که در تکوین مشیت ما جبر است؛ ولی در تشریع ما انسان و جن را دارای اراده آفریده و حق انتخاب برای انسان قرارداده ایم تا میان ایمان و کفر و یا شکر و کفران یکی را انتخاب کند: قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ؛ بگو حق از سوی پروردگار شما است. پس هر کسی را خواهد ایمان بیاورد و هر که را خواهد پس کفر می ورزد.(کهف، آیه 29) در جایی دیگر می فرماید: إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا؛ ما راه را بدو نمودیم یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاسگزار.(انسان، آیه 3) مقلدان آنان نیز می گویند: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ؛ به راستی ما پدران خود را بر راه و روشی یافته و ما نیز بر آثار آنان به طریق هدایت می رویم.(زخرف، آیه 22) یا به آنان اقتدا می کنیم(زخرف، آیه 23) و دین توحید را نمی پذیریم، چون که: ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ؛ چنین چیزی را در پدران نخستین خویش نشنیده ایم.(مومنون، آیه 24) پس به جای برهان بر تقلید کورکورانه می روند که هیچ پایه و اساس ندارد.
2. خداشناسی و توحید الهی: به جای پذیرش توحید گفته اند: وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ ؛ و کسانى که به جاى او دوستانى براى خود گرفتهاند به این بهانه که: ما آنها را جز براى اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند، نمىپرستیم، البتّه خدا میان آنان در باره آنچه که بر سر آن اختلاف دارند، داورى خواهد کرد. در حقیقت، خدا آن کسى را که دروغپردازِ ناسپاس است هدایت نمىکند. (زمر، آیه 3) در حالی که خداوند ارحم الراحمین، علیم و قدیر است و نیازی به واسطه ای در این امور ندارد تا چیزی به جای خداوند قرار گیرد. پس اشمئزاز آنان از توحید و یکتایی بی پایه و مبناست.(زمر، آیه 45)
3. پیغمبرشناسی و کتابشناسی یعنی وحی و نبوّت و رسالت : در این حوزه نیز مشرکان می گویند: وَقَالُواْ لَوْلا أُنزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَکًا لَّقُضِیَ الأمْرُ ثُمَّ لاَ یُنظَرُونَ؛ و گفتند: «چرا فرشتهاى بر او نازل نشده است؟» و اگر فرشتهاى فرود مىآوردیم، قطعاً کار تمام شده بود سپس مهلت نمىیافتند.(انعام، آیه 8؛ و نیز نگاه کنید: انعام، آیه 9؛ هود، آیه 12) یا می گفتند: وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ؛ و گفتند: «چرا این قرآن بر مردى بزرگ از آن دو شهر مکه و طائف فرود نیامده است؟»(زخرف، آیه 31) در حالی که مسئولیت رسالت و نبوت اولا باید به بشری داده شود که مانند انسان و بشر باشد تا بتواند سرمشق و اسوه حسنه آنان شود(احزاب، آیه 21) و هم بتواند دریافت وحی کند و شایستگی این مقام را نه به خاطر معیارهای نفسانی چون قدرت و ثروت دنیوی بلکه شایستگی روحی و معنوی داشته باشد: وَإِذَا جَاءتْهُمْ آیَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِیَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا کَانُواْ یَمْکُرُونَ؛ و چون آیتى برایشان بیاید، مىگویند: «هرگز ایمان نمىآوریم تا اینکه نظیر آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما [نیز] داده شود.» خدا بهتر مىداند رسالتش را کجا قرار دهد. به زودى، کسانى را که مرتکب گناه شدند، به سزاى آنکه نیرنگ مىکردند، در پیشگاه خدا خوارى و شکنجهاى سخت خواهد رسید.(انعام، آیه 124)
4. معادشناسی: درباره معاد و رستاخیز نیز دلیل و برهان نداشته و به جای آن استبعاد می کردند و می گفتند: أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ؛ «آیا چون مُردیم و خاک شدیم زنده مىشویم؟ این بازگشتى بعید است.»(ق، آیه 3) در حالی که اینان هماره نمونه های رستاخیز را در بهار زمین و فصول می بینند و برای خداوند که با «کن فیکون»اراده خویش کار می کند،(بقره، آیه 117؛ آل عمران، آیات 47و 59 ؛ انعام، آیه 73؛ نحل، آیه 40 و ایات دیگر) فرقی میان خلقت و آفرینش ابتدایی و فطری و ابداعی با معاد و رستاخیز دوباره جان ها نیست: وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ؛ و اوست آن کس که آفرینش را آغاز مىکند و باز آن را تجدید مىنماید و این کار بر او آسانتر است. و در آسمانها و زمین نمونه والاى هر صفت برتر از آنِ اوست، و اوست شکستناپذیر سنجیدهکار.(روم، آیه 27)
5. روابط اجتماعی: سخن مشرکان درباره آداب و سنن و اخلاق نیز سخنی لغزان و فروریخته و باطل از درون و بیرون است.؛ زیرا با نگاهی به وضعیت وحشتناک آنان در حوزه های بهداشتی و سیاسی و اجتماعی و دولت و نهادهای قانونی و مدنی می توان دریافت که هیچ بودند و به جای صلح هماره در جنگ بودند و اصولا از جامعه مدنی برخوردار نبودند و اولین جامعه مدنی همان جامعه مدنیه النبی(ص) است؛ چرا که پیش از آن بر اساس آداب و سنن شفاهی قابل تغییر و تبدیل جامعه را اداره می کردند که هیچ پایه و اساس نداشته و هر دم تغییر می کرد؛ چنان که در باره اموری چون ماه های حرام این کار را می کردند.(توبه، آیه 37) این اسلام بود که برای آنان قوانین مکتوب آورد و جامعه مدنی را در مدینه پی ریخت.(حدید، آیه 25 و آیات دیگر)