تجسم اعمال و تمثل اوصاف در آیات فراوانی مطرح و در موارد بی شماری به آن اشاره شده است و راز مهم آن است که عقیده، اخلاق و عمل در روح انسان راه پیدا میکند و در پرتو تحول جوهری از حال به ملکه و از آن جا به صورت نوعی و فصل مقوم راه یافته و در متن هویت وی سهم تقویمی مییابد و از این رهگذر بهرهای از دوام یافته، در نشئه معاد با تصویر الهی به صورتهای متناسب تجلی میکند.
وصف نفسانی گاهی حال است و زمانی ملکه و گاهی صورت نوعی و فصل مقوم که تحولهای یاد شده بر محور حرکت جوهری صورت میپذیرد.
هر چند که صرف نیت گناه ممکن است از جهت فقهی منشا اثر نباشد، لیکن از جهت کلامی بی اثر نیست؛ چرا که نیت گناه دست کم، کاشف از سوء سریرت و قبح سیرت است. از سویی دیگر خداوند نیز همه اوصاف و آثار وجودی انسان را اعم از مستور و مشهور و سر و علن مورد محاسبه قرار میدهد؛ چنان که می فرماید: و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله؛ اگر آن چه در نفس های خویش آشکار و نهان می کنید خداوند همه را محاسبه می کند.(بقره، آیه 284)؛ هم چنین می فرماید: واعملوا ان الله یعلم ما فی انفسکم فاحذروه؛ و بدانید که خداوند آن چه در نفوس شما است می داند، پس از خداوند بر حذر باشید.(بقره، آیه 235)
بنابراین، هر چند که نیت امری باطنی است و تا به فعلیت نرسد به عنوان حکم فقهی گناه نیست، ولی آثار کلامی دارد و انسان با نیت و اعمالش در حال شدن و صیرورت و انقلاب است و همین امور است که شاکله و شخصیت وجودی و هویتی او را می سازد. پس باید ظاهر و باطن یعنی عمل و نیت خوب داشته باشیم تا موجودی خوب شویم.
از سویی دیگر، اگر منشا تصمیمگیری گناه انسان اگر حال باشد زود از بین میرود و اگر ملکه باشد، گرچه مقداری میماند ولی از بین رفتنی است. در این دو صورت خلود به معنای دوام عذاب وجهی ندارد؛ زیرا آن چیز هنوز شاکله و مقوم شخصیت وی نشده است تا مقوم شخصیت او شناخته شود. از این رو مسلمان فاسق مخلد نیست، ولی اگر صورت نوعی و فصلی مقوم شد، از آن جایی که دیگر زوالپذیر نیست، تصویر عذاب دایمی در این مورد معقول است؛ زیرا چنین شخصی هر چند هفتاد سال گناه کرده است، ولی به تعبیر قرآن اگر باز گردد همان کار را انجام می دهد که در گذشته انجام داده است؛ زیرا اعمال از شاکله شخصیتی او صادر می شود.(اسراء، آیه 84) پس انسان کافر و بد سیرت هماره بد می کند. از همین روست که در روایات بیان شده این فرد نیت آن را داشته که اگر بماند باز هم همان کارهای قبلی را بکند؛ زیرا شاکله شخصیتی او چنین است.
از ظاهر قرآن کریم به دست می آید تنها دوام عذاب برای چنین گروهی است که بدی جزو شاکله و شخصیت و مقوم ذات او شده است. خداوند در این باره می فرماید: سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون؛ مساوی است برای آنان چه انذار کنی یا نکنی آنان ایمان نمی آورند.(بقره، آیه 6) و نیز می فرماید: ولو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون؛ و اگر بازگردانده شوند هر آینه به آن چه نهی شده بودند باز می گردند و به راستی آنان دروغگویانند(انعام، آیه 28) بنابراین، کافران و مکذبان آن چنان لدود و عنودند که با تالم عذاب توانفرسای دوزخ اگر از جهنم به درآیند و به دنیا برگردند دوباره مرتکب گناه و کفر میشوند. البته این بازگشت امکان پذیر نیست؛ زیرا پس از قیامت دنیا جمع می شود و جهان آخرت برپا شده است. از همین روست که در آیه لولای امتناع به کار گرفته شده است.
مطلب مهم این است که آنچه از صورت نوعی و فصل مقوم هر موجودی ناشی میشود، ملایم با ذات آن است، نه منافی با آن. بنابراین، تالم و درد برای این کافران را باید از راه ویژه ثابت کرد که به عنایت الهی در محل مناسب خود بیان میشود. به سخن دیگر، اینان به گونه ای در می آیند که دوزخی ملایم با ذات آنان است؛ از همین رو، برخی گمان کرده اند چون ملایم و مناسب با کافران است، آنان در دوزخ عذاب می بینند، ولی این عذب و گوارا و شیرین برای آنان است؛ زیرا ملایم و مناسب طبع و ذات انقلابی و صیرورتی آنان است؛ چنان که ابن عربی بر این باور است و در فصوص الحکم و فتوحات مکیه بر آن تاکید دارد؛ ولی باید گفت که از روایات و آیات بر می آید که دوزخ و آتش هر چند بر اساس انقلاب ذاتی آنان است، ولی همراه با درد و الم است نه عذب و شیرین و گوارا. (فصوص الحکم، فصّ اسماعیلی، ص94-93)
وی در باب عذاب، نخست میگوید که هیچ گنهکاری عذاب مؤبد و جاودانه نخواهد داشت که همه کافران و گنهکاران سرانجام نجات یابند. لیکن نهایت سخن وی آن است که اساساً عذابی در کار نیست، چه عذاب از عذب به معنی گوارا و دلپذیر بودن شیء است.( فتوحات مکّیه، ج3، ص27؛ ص256 باب 305 فتوحات و باب 358 ، فتوحات مکّیه، ج1، ص364 ، باب 58؛ نگاه کنید: فصوص الحکم، فصّ سلیمانی، ص157؛ فصّ داوودی، ص165؛ فصّ هودی، ص114؛ فص ایّوبی، ص172؛ فصّ یونسی، ص168)
البته بر اساس ادله عقلی و برهان عقلی ، دوام ثواب امری قطعی و برهانی است و دلایل نقلی آن را نیز اثبات می کند. پس بهشتی در بهشت به بهشت و امور آن عادت نمی کند تا عادی و بی معنا شود، بلکه هر روز لذتی نو برای اوست؛ همان طوری که برای دوزخی عذاب نو می شود و آن طور نیست که بدان عادت کند.
تذکر: آنچه در ترسیم دوام ثواب از راه تجرد روح و ثبات و دوام موجود مجرد و مانند آن یاد شده، مبادی برهان عقلی بر دوام ثواب است که دلیل نقلی آن را تایید میکند. پس آنچه شیخ طوسی (رحمه الله) در تبیان فرمود: عقل دلالت بر دوام ثواب ندارد و فقط از راه سمع و اجتماع، معلوم شده ، ناتمام است.
به هر حال، عقل و نقل دلالت بر دوام ثواب و خلود برای بهشتی و نو به نو شدن لذت آن دارد، هم چنین عقل و نقل بر دوام کیفر و خلود برای دوزخی دارد که بدی و کفر جزو مقومات ذات او شده است؛ اما کسی که بدی جزو حال و یا حتی ملکه او شده باشد به مقام مقوم بودن نرسیده ممکن است از دوزخ رها شود؛ چنان که عقل و نقل بر آن تاکید دارد. پس این طور نیست که دوزخ برای دوزخیان عادی و عذاب برای آنان عذب و گوارا و شیرین شود، بلکه الم و درد آن همانند نضوج پوست جدید تازه و جدید خواهد شد.(نساء، آیه 56؛ الأمالی، ابی جعفرمحمدبن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی(شیخ الطائفه)، ص581)