قرآن تجلی گاه الهی است؛ چنان که هستی این گونه است. با این تفاوت که قرآن روشن تر از عالم هستی در آیت و نشانه بودن است. امیرمومنان امام علی(ع) درباره هستی می فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه؛ سپاس ویژه خدایی است که برای خلقش به خلقش تجلی کرده است».( شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج7، ص181) آن حضرت(ع) در خصوص جایگاه قرآن در تجلی و آیت بودن نیز فرمود: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه؛ خداوند سبحان برای مردم در کتابش تجلی کرد بدون آن مردم او را ببیند.»( شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص103)
از این رو، قرآن بر آن است تا خداوند را به مردم چنان که هست نشان دهد؛ زیرا خداوند غیب مطلق است و شهادت مطلق نیست تا به ابزار حسی و معرفت تجربی معلوم انسان شود؛ این جاست که باید معرفت غیر حسی یعنی معرفت عقلی و معرفت شهودی و حضوری و وحیانی بیاید تا حقایق را معلوم انسان کند. قرآن بر آن است تا معرفت خاصی را به انسان ببخشد که همان معرفت وحیانی است. البته کسی که در کلاس قرآن درست بیاموزد به علم تقوایی به علوم حضوری و لدنی دست می یابد و حقایق را چنان حس مشهود چشم ظاهر است، آن حقایق نیز به چشم باطن مشهود می شود. این همان راه تزکیه است.
به هر حال، به عنوان جامع بر آن است تا ظاهر و باطن، ملک و ملکوت، علم و تقوا را با هم جمع کند. این گونه است که قرآن هماره میان حکمت و موعظه و جدالِ اَحسن جمع کرده است؛ چنان که بین تبشیر و انذار و میان طرح سنّت الهی در سایه? قصص گذشتهها جمع کرده است. این گونه است که عامل غرور را تشریح و عامل نجات را تبیین کرده است. هم چنین عامل اندیشه را که عقل نظری است تقویت کرده، عامل انگیزه را که عقل عملی است با موعظه و مراقبتِ حسنه تأیید کرده است؛ و عقل نظری که متولّی اندیشه است، با برهان کامل می کند؛ و عقل عملی را که مسئول انگیزه است، با موعظه، مراقبت، نصیحت و اخلاق کامل می کند؛ پس هماره میان علم و عمل ، عقل و قلب جمع می کند و تنها به یک بعد از ابعاد وجودی انسان نمی پردازد؛ چرا که قرآن کتاب تعلیم و تزکیه، و دانش و پرورش است.