انسان دارای دو قوه عقلانی است : 1. عقل نظری ؛ 2. عقل عملی. البته برخی عقل را یکی دانسته و اختلاف را به مدرکات ارجاع می دهند و این که اگر مدرک عقل امری نظری و ذهنی باشد، به اعتبار معقول، عقل نظری نامیده می شود؛ چنان که اگر معقول و مدرک امری عملی باشد، عقل عملی نامیده شده است.
اما به نظر می رسد که همان طوری که قوای نفسانی چون غضب و شهوت متعدد و متباین است، عقل واقعا دو نوع است و تفاوت معقول موجب نشده تا عقل دو نوع شود؛ زیرا عقل نظر با حوزه اندیشه سر و کار دارد و چراغ تشخیص است؛ در حالی که عقل عمل به حوزه عمل و عزم و اراده مربوط است.
به سخن دیگر، همان طوری که انسان چشم دارد که می بیند و دست دارد که می گیرد، عقلی به مانند چشم عمل می کند و عقلی به مانند دست رفتار می کند.
پس در دستگاه درونی ما واقعاً دو عقل است: عقلی که مسئول و متولّی اندیشه و ادراک است؛ و عقل دیگری که مسئول و متولّی حرکت و کار. تعریفی که در روایات از عقل شده یعنی: «مَا عبِدَ بِهِ الرَّحمَن وَ اکتسِبَ بِهِ الجِنَان؛ آن چه بدان خداوند عبادت و بهشت کسب می شود»(الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص11، ط اسلامی)، همین عقل عملی است.
پس همان طوری که چشم ما دستگاهی جدا از دست ماست، هم چنین دستگاه متولی اندیشه غیر از دستگاه متولی عمل است و واقعا ما دو قوه کاملا جدا و مجزا داریم؛ پس یک عقل است که تصور و تصدیق و استدلال و قیاس و این امور را درک میکند که این سراج و چراغ خداست که در درون ماست؛ و قوه دیگر، عقل دیگری است که همان «عبِدَ بِهِ الرَّحمَن» است و مسئولیت دیگری را به عهده دارد.
پس میان دو قوه کاملاً مانند بین «أرض و سماء؛ زمین و آسمان» یا میان چشم و گوش از یک سو و دست و پا از سوی دیگر فاصله است و میان آنها به یک معنا ارتباطی نیست؛ زیرا کسی چشم و گوش او سالم است، چنین شخصی مار و عقرب را خوب میبیند، امّا دست و پای او فلج است و نمی تواند از جا برخیزد و حرکت کند و از نیش مار و عقرب در امام بماند؛ زیرا چنین شخصی مشکل علمی ندارد، بلکه مشکل عملی دارد و عقل عملی اش، ناکارآمد است.
البته به یک معنا همه قوای انسانی یکی و یکتا و یگانه است؛ زیرا در فلسفه اثبات شده که «نفس فی وحدته کل القوی؛ نفس در وحدت و یکتایی اش همه قواست؛ زیرا نفس بسیط است و این بساطت نفس همانند بساطت خداوند است ولی با این همه نام ها و اسماء و صفات حسنایی را از آن جدا کرده و بیان می کنیم و می گوییم: خداوند حی و عالم و قادر و سمیع و بصیر است.
چهار حالت را می توان برای ارتباط و نسبت میان عقل نظری و عملی تصور کرد:
اگر هر دو قوه عقلانی نظری و عملی قوی بود، این شخص عالمِ عادل میشود ؛
اگر هر دو ضعیف بود، چنین شخصی فاقد «طهورین» است. پس او نه میفهمد و نه میداند که چه کار کند؛ چنین شخصی جاهل به هر دو معناست؛ یعنی بی خرد و نادان است؛ پس نه صاحب علم است نه صاحب عزم؛
اگر آن عقل اندیشه قوی بود، ولی عقل عمل «راجل» پیاده و ضعیف بود، این شخص عالِم فاسق است؛
اگر عقل عملی قوی بود، ولی عقل نظری ضعیف بود، این شخص، همان مقدسِ بیدرک و بی فهم است.
ما همان طوری که باید در مرتبه عقل نظری با تحصیل و کسب علم، با جهل و نادانی جهاد کنیم و عالم و دانا شویم، هم چنین باید در مرتبه عقل عمل با بی خردی و سفاهت خود جهاد کرده و عزم خود را تقویت نماییم و میدان اراده و عمل خود را گسترش دهیم. از این روست که فرمان آمده است:«جَاهِدوا أَهوَاءَکم کَمَا تجَاهِدونَ أَعدَاءَکم؛ با هواهای نفسانی جهاد کنید چنان که با دشمنان جهاد می کنید.( المفردات فی غریب القرآن، الراغب الاصفهانی، ج1، ص101)
پس باید از وحی و قدرت الهی یاری و کمک گرفت و هواهای نفسانی شهوت و غضب را مدیریت و مهار کرد تا تعدی و بغی و تجاوز نکنند و از حدود و مرزهای خویش خارج نشوند.
اگر چنین امری صورت نگیرد، هواهای نفسانی مملکت نفس را اشغال کرده و عقل را اسیر و برده و بنده خود می کنند؛ چنان که امیرمومنان علی(ع) می فرماید:«کَم مِن عَقلٍ أَسِیرٍ تَحتَ [عِندَ] هَوَی أَمِیرٍ؛ چه بسا عقلی که اسیر هوای نفسانی است که او امیر مملکت نفس شده است».(شرح نهج البلاغه، ابی ابن الحدید، ج19، ص31)
در این جا، این عقلی که «مَا عبِدَ بِهِ الرَّحمَن» است به اسارت شهوت و غضب درآمده و زنجیری شده است، و دیگر نمی تواند عملی را انجام دهد. از این روست که دشمن و مار و عقرب را میبیند؛ ولی دست و پای او فلج است و کارایی ندارد تا از آن ها فرار کند. چنین شخصی مشکل علمی و تشخیص حق و باطل را ندارد، بلکه مشکل او عملی و رفتاری است و عزم و اراده و دست و پایی برای فرار ندارد.
چنین شخصی از نظر علمی صد درصد برای او مسلّم است که این کار حرام است، امّا آن کسی که باید تصمیم بگیرد ـ یعنی عقل عملی یا همان «مَا عبِدَ بِهِ الرَّحمَن» ـ در جبهه داخلی فلج شد و به اسارت نفس امّاره درآمده، و هواهای نفسانی به سوء تدبیر خودش امیر نفس شده است.
بنابراین عقل نظر و عقل عمل دو قوه کاملاً از هم جدا هستند. پس همان طوری که لازم است تا در مرتبه عقل نظر، جهاد علمی کند و علم و دانایی به دست آورد و خودش را از شر شباهت و خطا و اشتباه فکری برهاند، در مرتبه عقل عمل، جهاد نفس کند و خود را با تهذیب از شرور رفتاری برهاند و اصلاح نماید.
معرفت نفس، تهذیب نفس و کسب اخلاق نیازمند دانایی است؛ زیرا انسان باید نفس و شئون و کارهایش را بشناسد و در مرحله چهارم و پنجم به فکر اصلاح آن باشد.