در آموزه های قرآنی از انسان ها خواسته شده تا عقل را حاکم بر نفس خویش سازند. اگر این عمل انجام گیرد، در دو حوزه عقل نظری و عقل عملی انسان هم از نظر معرفتی حق و باطل را خوب خواهد شناخت و هم در مقام عزم و اراده به سوی خیر گرایش یافته و از شر و بدی پرهیز می کند.
انسان باید کاری کند تا هم به تقوای نظری برسد و هم به تقوای عملی دست یابد. این گونه است که بر آن ها عقال می زند و اجازه نمی دهد تا نفس میدان داری کند.
عقل نظری در این هنگام سلطان بر وهم و خیال می شود؛ چنان که عقل عملی سلطان بر شهوت و غضب می شود.
می دانیم که انسان دو سه قوه در حوزه نظری دارد که شامل عقل و وهم و خیال است. عقل کلیات و مفاهیم کلی از قبل مقعول اولی و ثانوی را درک می کند. در مرتبه پایین تر این وهم است که مفاهیم جزیی را درک و فهم می کند و در مرتبه اخیر و پایین این خیال است که صغریات جزیی را ادراک می کند.
وقتی عقل نظری مسلط نباشد، وهم در مسیر موهومات می رود و اجازه نمی دهد تا کلیاتی درک شود؛ چنان که خیال نیز در مسیر افقی حرکت کرده و به خیالبافی خود ادامه می دهد. اما وقتی عقل مسلط و سلطان شد. در این هنگام عقل این خیال را رام میکند، و میگوید تو در مقام خودت کار خوبی میکنی؛ ولی تو باید صغریات جزئی را تحویل من بدهی تا من از آن استنباط کلی داشته باشم. هم چنین عقل وهم را کنترل میکند و میگوید: تو کار خوبی میکنی؛ ولی مفاهیم جزئی را باید تحویل من بدهی تا از آن استخراج کلیات معقول اولی و دومی داشته باشم. پس این عقل این دو قوه خیالی و وهمی را عِقال میکند و محدود می سازد تا هر جایی نرود و خیالبافی نکند و وهم انگیزانه رفتار ننماید.
البته این بدان تنهایی کافی نیست بلکه باید عقل عملی دو قوه عملی را نیز به بند کشد و عقال کند. در این صورت است که آن عقل عملی می آید و شهوت و غضب را عِقال میکند. در این صورت است که انسان و جامعه عقلانی می شود
در یک جان و جامعه عقلانی، عقل عملی سلطان بر شهوت و غضب است، و عقل نظری سلطان بر وهم و خیال است.
در آیات قرآنی از قوه خیال در باب افتعال از ثلاثی مزید به عنوان مختال یاد شده است(نساء، ایه 36؛ لقمان، آیه 18؛ حدید، ایه 23) و از مردمان خواسته شده که بغیر سلطان عقل یعنی عقل نظری و عقل عملی نگویند و نکنند.(غافر، آیات 35 و 56؛ نجم، آیه 23؛ نمل، آیه 21؛ حج، آیه 71 و آیات دیگر)