خداوند در قرآن می فرماید:وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ؛ و این گونه، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقینکنندگان باشد.
و نیز در جایی دیگر می فرماید: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ، فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ؛ بزرگوار خدایى که ملک هستى به دست قدرت او است و او بر همه چیز توانایى دارد- تا آنجا که مىفرماید- آن خدایى که هفت آسمان بلند راى به طبقاتى منظم بیافرید. (ملک ، آیه 3)
و نیز می فرماید: أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ؛ آیا نظر نکردند در ملکوت آسمانها و زمین و آنچه که خداوند آفریده است؟ و آیا نظر و فکر نکردند در اینکه ممکن است اجلشان نزدیک شده باشد، پس (وقتى حاضر نباشند آیات خدا راى بشنوند) دیگر به چه سخنى ایمان خواهند آورد؟(اعراف، آیه 185)
ملکوت" مانند" ملک" مصدر و به معناى قدرت بر تصرف است، مانند" طاغوت" و" جبروت". چیزى که هست این قسم مصدر با سایر مصادر (ملک، طغیان، جبران و ...) این فرق را دارد که این هیات تاکید در معنا را نیز مىرساند.
ملکوت در کاربرد قرآنی نیز به همان معناى لغوى خود استعمال شده، و معناى جداگانهاى ندارد؛ و لیکن مصداق آن در قرآن، غیر از سایر مصادیق عرفى است، چون" ملک" و" ملکوت" که یک نوع سلطنت است، در میان ما آدمیان یک معناى فرضى و اعتبارى است و واقعیت خارجى ندارد، بلکه مساله احتیاج به اجتماع و احتیاج اجتماع به داشتن نظم در اعمال و افراد و برقرار داشتن أمن و عدالت و نیروى اجتماعى، ما را وادار به قبول و معتبر شمردن آن کرده است. و لذا مىبینیم با" بیع"،" هبه" و" غصب" و امثال آن در هر لحظه، از شخصى به شخص دیگرى منتقل مىشود. و این معناى اعتبارى و قراردادى را گر چه مىتوان در باره خداى تعالى هم تصویر کرد، از این راه که حکم به حق در جامعه بشرى ملک خدا است، هم چنان که خودش هم فرموده:" إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ" و نیز فرموده:" لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ".(المیزان ، ص 241)
و لیکن همین ملک اعتبارى را اگر به تحلیل عقل ببریم خواهیم دید که در میان حقایق اصل و ریشه غیر قابل زوال و انتقالى دارد، زیرا مىبینیم که وقتى گفته مىشود:" انسان مالک نفس خویش است" معنایى جز این ندارد که انسان حاکم و مسلط و متصرف بر چشم و گوش و سایر قوا و افعال خویش است. به این معنا که اگر گوش من چیزهایى را مىشنود، و چشم من چیزهایى را مىبیند، و سایر قوایم کارهایى را انجام مىدهند، همه به پیروى اراده و حکم من است نه اراده و حکم دیگران، و این معنا خود حقیقتى است که در تحقق غیر قابل زوال و انتقالش در ما، هیچ شبهه و تردیدى نیست.
«ملکوت» همان وجود اشیاء است به لحاظ انتسابشان به خدا و رؤیت ملکوت به معناى دیدن خدا با دیدن اشیاء و موجودات است. ملکوت هر چیزى، همان کلمه" کن" است که خداى سبحان مىگوید، و گفتن او عین فعل و ایجاد او است، پس معلوم شد که ملکوت همان وجود اشیاء است، از جهت انتسابى که به خداى سبحان داشته و قیامى که به ذات او دارند، و معلوم است که چنین امرى قابل شرکت نبوده و ممکن نیست چیز دیگرى با خداوند، در آن شرکت داشته باشد، و بنا بر این، نظر در ملکوت اشیاء به طور قطع آدمى را به توحید هدایت مىکند.
غرض از ارائه ملکوت نیز آن است که شخص به پایه یقین به آیات خداوند برسد. این همان یقینى است که نتیجهاش یقین به" اسماء حسنى" و صفات علیاى خداوند است، چنان که به پیامبر(ص) نشان داده شد: سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا؛ منزه است آن کسى که بنده خود را در شبى از مسجد الحرام تا به مسجد الاقصى برد، همان مسجدى که ما اطرافش را با برکت کردیم، بنده خود را یک شبه، این همه راه بردیم تا از آیات خود به او نشان دهیم. (اسراء، آیه 1) و نیز فرموده است: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى، لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى؛ چشم رسول اللَّه خطا و طغیان نکرد، سوگند مىخورم که آیاتى از بزرگترین آیات پروردگار خودش را دید. (نجم، آیه 18)
این یقین در مراتب سه گانه علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین به آیات پروردگار نهایت و اعلا درجهاى است که انبیا (ع) در سیر تکاملى خود مىتوانند به آن برسند، و اما ذات پروردگار، پس قرآن کریم ساحتش را عالىتر از آن دانسته که ادراکى به آن تعلق گیرد و احاطه کند و وجودش را امرى مسلم و مفروغ عنه دانسته است؛ در حقیقت منطقه ذات منطقه ممنوع است؛ چنان که منطقه صفات که آن نیز عین ذات است منطقه ممنوع است و تنها منطقه ای که انسان به آن دسترسی دارد همان فعل الله است که در آیات قرآنی از آن به آیات الهی تعبیر شده است.
قرآن کریم براى علم یقینى به آیات خداوند، آثارى برشمرده است که یکى از آن آثار این است که: پرده حواس، از روى حقایق عالم کون کنار رفته و از آنچه در پس پرده محسوسات است آن مقدارى که خدا خواسته باشد، ظاهر مىشود. خداوند در این باره فرموده است: کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ؛ ثم لَتَرَوُنَّها عَینَ الْیَقِینِ؛ نه، چنین نیست که شما پنداشتهاید، اگر یقین داشتید، دوزخ را خود مىدیدید. سپس به شکل عین یقین می دیدید. (تکاثر، آیات 5 تا 7) و نیز فرموده:" کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ، وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ، کِتابٌ مَرْقُومٌ، یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ؛ به حق، کتاب فرمانبران خدا، در مراتب عالیهاى قرار دارد، و تو چه مىدانى که آن مراتب چیست، کتابى است که در آن جمیع اطاعت هایشان نوشته شده و مقربان درگاه خدا آن را مشاهده مىکنند. (مطففین آیه 21)