در آیات قرآنی از حرکت انسان به سوی خدا سخن به میان آمده است. خداوند در آیه 6 سوره انشقاق می فرماید: یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ؛ اى انسان، حقّاً که تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى، و او را ملاقات خواهى کرد.
این که ملاقات چگونه است خود مطلبی است که باید درک و فهمیده شود؛ اما این که انسان در حال حرکت و سیر الی الله است یک مطلب قطعی و یقینی است؛ خداوند در این باره می فرماید: إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ؛ به راستی ما از خداییم و به سوی او رجوع کننده ایم.(بقره، آیه 156) در این جا اسم فاعل به کار رفته است؛ یعنی الان که در دنیا هستیم در حال بازگشت هستیم نه این که پس از مرگ به سوی خدا باز می گردیم؛ تنها کاری که مرگ می کند انتقال به شکلی پایان دادن رجوع است.
مشکل اساسی در درک آیات این است که ما که به سوی پروردگار رب العالمین که رب محمد(ص) است، در حال بازگشت هستیم(علق، آیه 8) و این پروردگار محمد(ص) منتهای سیر و رجعت ماست(نجم، آیه 42)، چگونه مراجعت می کنیم. از رجوع ما چگونه اتفاق می افتد، یعنی همان طوری که آمدیم همان طوری بازمی گردیم یا آن که تغییراتی رخ می دهد؟
از آیاتی که دلالت بر انقلاب و صیرورت دارند، نمی توان به سادگی درک و فهم دقیقی از این چگونگی به دست آورد. خداوند می فرماید:وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ.(مائده، آیه 18؛ غافر، آیه 3؛ شوری، آیه 15؛ تغابن، آیه 3) این صیرورت و شدن به سوی الله چگونه است؟ چطوری انسان متاله می شود؟ این انسان الهی و ربانی می شود یعنی چه؟
خداوند در آیه 21 سوره عنکبوت می فرماید: وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ؛ و به سوی خدا قلب می شوید. در جایی دیگر می فرماید: قَالُواْ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ؛ گفتند: «ما به سوى پروردگارمان بازخواهیم گشت.(اعراف، آیه 135) این انقلاب و قلب و دگرگونی یعنی چه؟ این مطلب در آیه 50 سوره شعراء و 14 سوره زخرف نیز مطرح است.
شکی نیست که انسان به دو مرتبه اصلا راه ندارد: 1. مرتبه ذات که بی نهایت است؛ 2. مرتبه صفات عین ذات که آن نیز بیرون از مقصد و مقصود انسانی است؛ تنها جایی که انسان بدان راه دارد مرتبه فعل الهی است که همان نور السموات و الارض است. پس رجوع، انقلاب و مصیر انسان به سوی مقام و مرتبت فعل الهی است نه ذات و صفات عین ذات. در مناطق ممنوع جز تحیر برای انسان چیزی نیست. محاط هرگز نمی تواند محیط باشد؛ زیرا خود در احاطه است و نمی تواند بیرون از آن برود؛ زیرا محیط بودن انسان به معنای آن است که انسان برتر از خدا باشد و خدا محاط شود. از این روست که آن دو منطقه ممنوع است. پس انسان نهایت صیرورت و انقلاب وی به همان صفات و اسمای فعل الهی است نه اسمای و صفات ذات و عین ذات.