در کتاب های منطق گفته شده که فرق میان حق و صدق به اعتبار است؛ یعنی اگر گزارش و خبری را به واقع نسبت بدهند و آن خبر مطابق با واقع باشد، این خبر صادق است و این صدق میشود؛ و اگر واقع را با این گزارش بسنجند و واقع با این خیر و گزارش مطابق باشد این میشود حق، یا همان واقع میشود حق.
پس فرق میان حق و صدق در اینگونه از مسائل به اعتبار است. از همین رو، همه قرآن حق است؛ چه آن جا که حقایق معرفتی را با برهان بیان می کند، و چه آنجا که حرف کافران و منافقان را نقل میکند؛ زیرا این نقل حق است، و چه وقتی که حرف اهل نفاق و کفر را ابطال میکند، آن هم حق است؛ پس در قرآن کریم چیزی غیر از حق نخواهد بود؛ زیرا گوهر قرآن حق است. از همین رو خداوند می فرماید: إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ.(زمر، آیه 2) این «باء» به معنای مصاحبه و ملابسه نیست، بلکه گوهر و ذات قرآن با حق است که بالاتر از مصاحبت است و برتر از ملابسه است.
قرآنی که معلم آن اکرم است: اقْرَأْ وَ رَبُّکَ اْلأَکْرَمُ(سوره علق) وقتی تعلیم می دهد، تعلیم کرامت می دهد؛ زیرا تعلیق حکم به وصف مشعر علیت است؛ چنان که وقتی می گویم فقیه درس داد یعنی درس فقه داد و وقتی می گویم حکیم درس داد درس حکمت داد. پس خداوند اکرم درس کرامت می دهد و شاگرد قرآن عزیز و حکیم می شود؛ چرا که خداوند عزیز و حکیم آن را فرستاده و پیام آن حکمت است.(زمر، آیات 1 تا 3)