در مفاهیم و تصورات و تصدیقات ما سه چیز داریم: 1. اولی، 2. بدیهی، 3. نظری. این که گفته می شود اجتماع و ارتفاع نقیضین مستحیل و ممتنع است، از اولیات است که به آن مبدأ المبادی نیز گفته می شود. این دیگر برهان نمی پذیرد؛ یعنی نمی توان برای آن برهانی اقامه کرد؛ زیرا اولی، دلیل بدیهی ها هم هست. پس اگر اجتماع نقیضین نباشد، دلیلی بر استحاله اجتماع مثلین یا استحاله اجتماع ضدّین هم نیست؛پس وقتی می گویم اجتماع نقیضین مستحیل بالذّات است، به همین دلیل است که می توانیم بگویم اجتماع ضدّین هم مستحیل بالذّات است؛ زیرا این استحاله اجتماع ضدین بدیهی به اعتبار آن که استحاله اجتماع نقیضین مبدا المبادی و ام القضایا و اولی است. پس در قضایا نظری باید دلیلی اقامه شود که در نهایت به قضیه اولی و ام القضایا بازگردد.
این مساله در علوم حصولی است؛ اما در علوم حضوری و شهودی باید گفت که کشف و شهود مشاهدات انبیا به منزله ی اوّلی است، فضلاً از بدیهی. پس در این شهود و کشف هیچ شکی نمی آید و شکبردار نیست. کسی که به منطقهای میرسد در جایی است که اصلاً باطل در آن منطقه نیست و وقتی باطل در آن منطقه نبود، شکّی هم در آن منطقه نیست.
پس آنهایی که به سراغ کشف و شهود میروند و در راه تهذیب نفساند، چند گروه می شوند: 1. عدهای تمثّلات نفسانی گیرشان میآید، 2. یک عده دیگر به دام القائات شیطانی میافتند، 3. عده ای هم از مثال منفصل طَرفی میبندند، ولی این شهود آنان مخلوط و مشوب است؛ یعنی گاهی حق است و گاهی باطل و گاهی درست ارتباط پیدا میکنند و گاهی مثلاً درست ارتباط پیدا نمیکنند. البته اینها قابل اصلاح است؛ 4. عده ای دیگر انبیای الهی هستند که اصولا با کشف و شهود کار میکنند. کشف و شهود اینها کشف و شهود اوّلی است. از این رو، باید کشف و شهود گروه سوم را به کشف و شهود گروه چهارم عرضه کرد تا از بدیهی بودن به اولی بودن در آید. در کتب عرفانی است که کشف تام محمدی(ص) ملاک و معیار کشف های دیگر است؛ پس اگر کسی مدعی کشفی شد که مخالف آیات قرآنی است بدانید که این کشف مشکل دارد و یا آمیخته است یا شیطانی و نفسانی است. کسی که می گوید در کشف خودم به من گفته اند نماز و روزه واجب نیست و این شریعت برای غیر اهل یقین است، این گرفتار القائات شیطانی شده است؛ زیرا یقین واقعی که شریعت برداشته شود پس از دنیا و مرگ است، و قبل از دنیا هر یقینی می گوید که لازم حفظ پوسته با تمام شرایط آن است؛ زیرا مثلا تا در دنیا هستیم باید حجاب داشته باشیم و عورت خود را بپوشانیم؛ این حکم در دنیا دایمی و همیشگی است و کسی نمی تواند بگوید من به یقین رسیده ایم و دیگر نیازی به پوشیدن عورت و حفظ این حکم شریعت ندارم. چنان که می بینیم پیامبر(ص) و دیگران معصومان(ع) در حفظ و صیانت و عمل به شریعت بیش تر از همه کوشا بودند با این که در کشف تام بوده و یقین آنان از هر یقینی دیگر کامل و تمام تر بوده است و برای آنان دنیا و آخرت معنا نداشت به طوری که اگر قیامت بر شود برای آنان هیچ فرقی با زندگی در دنیا از نظر کشف و شهود نداشت: لو کشف الغطاء لما ازددت یقینا.
پس باید هر کشف و شهودی را به کشف شهود اولی یعنی کشف تام محمدی(ص) عرضه داریم تا این کشف ابتدایی ما که به یک معنا نظری یا در نهایت بدیهی است به کشف اولی ختم و تبدیل شود.
کشف تام محمدی(ص) از مصادیق کشف تام تجردی است از این روست که شیطان که دارای تجرد وهمی است به آن جا نفوذ و راه ندارد. پس پیغمبر هر چه را دید حق است اصلاً شک در آنجا وجود ندارد. هر چه می بیند از مصادیق معلوم بالذات و اولیات کشفی است. آنان که به این مرحله رسیده اند، دنیا و آخرت و زمان و مکان برایشان پرده و حجاب نیست، از این روست که امیرمومنان مثلا در جایی دیگر می فرماید: «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ؛ من به راه های آسمان از راه های زمین داناتر هستم».( نهجالبلاغه، خطبه ی189)
البته این اعلم افضل تفضیل همانند اهون برای خدا در معنای همان هون است؛ چرا که کسی که با اراده خلق می کند حاضر کردن یک قطره آب در ذهن با یک اقیانوس آب فرقی ندارد، پس این که اعاده برای خداوند آسان و اهون باشد معنایی ندارد، بلکه می خواهد از نگاه ما بگوید که اگر خلق ابتدایی و ابتداعی سخت است دیگر بازآفرینی و اعاده آن سخت نیست.(روم، ایه 27)البته برای خداوند هیچ فرقی ندارد همین مساله درباره کشف و شهود مطرح است که علم و اعلم یکی است.