در آیات قرآنی برای جامعه احکام بیان شده است. برخی گفته اند که این احکام به اعتبار افراد جامعه است؛ زیرا جامعه وجود خارجی ندارد تا حکمی بر آن بار شود؛ اما برخی دیگر بر وجود خارجی جامعه و در نتیجه حقیقی بودن اسناد تاکید دارند.
خداوند می فرماید که هر امتی کتابی دارد: کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا؛ هر امتی به سوی کتابش خوانده می شود.(جاثیه، آیه 28) حالا اگر جامعه وجود داشته و کتابی هم برای جامعه هست، این به چه معناست؟
اگر گفتیم جامعه امر اعتباری است وجودی ندارد و در حقیقت حیثیت اجتماعی هر کسی یک سلسله احکام و تکالیفی دارد که اعمال او از حیثیت اجتماعی، در آن کتاب ثبت است، این مطلبی خواهد بود؛ یعنی انسان همان طوری که یک وظیفه فردی و اعمال و عبادات فردی دارد و خداوند می فرماید: کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً ? اقْرَأْ کِتَابَکَ؛ هر انسانی پرونده اعمالش بر گردن او بسته شده و روز قیامت آن کتاب را برایش بیرون آورده و نشر می دهیم و می گوییم کتابت را بخوان(اسراء، آیه 13)، هم چنین یک وظایف اجتماعی نسبت به نظام، مسئولین نظام و مملکت و دولت خود دارند که این حیثیتهای اجتماعی افراد است. پس این کارهای اجتماعی هر فرد انسانی نیز در یک نامه اعمال جداگانهای نوشته میشود، این یک مطلبی است؛ و بر این اساس دیگر باید ظاهر آیه را تاویل بریم و به ظاهرش بسنده نکنیم.
اما اگر گفتیم آیه 28 سوره مبارکه «جاثیه» که میفرماید: هر امّتی کتابی دارد، مراد این است که جامعه جدای از افراد وجود خارجی و حقیقی دارد و کثرتش اعتباریِ محض نیست، بلکه یک حیثیت وجودی برای جامعه است و جامعه واقعاً و امت واقعاً یک وجود مناسب با خودش را دارد؛ در این صورت قهراً اعمال و کتابی هم دارد ،در این صورت ظاهر آیه هم مقبول است که خود جامعه به سوی کتابش دعوت می شود: کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ.
ناتمامی دیدگاه اعتباری دانستن وجود جامعه
البته گروه نخست می گویند که نمی توان برای جامعه وجودی جدا از وجود افرادش فرض کرد؛ زیرا کثرت نمی گذارد که جامعه وجود داشته باشد؛ زیرا وجود مساوق وحدت است. پس جامعه یک امر اعتباری است؛ برای اینکه وجود مساوق با وحدت است و چیزی که وحدت ندارد، وجود ندارد.
در پاسخ به این اشکال باید گفت: آن وحدتی که مساوق با وجود است، غیر از این وحدتی است که مقابل کثرت است؛ زیرا آن وحدتی است که مساوق با هستی است؛ یعنی چیزی که موجود است واحد است و هر چیزی که مصداق واحد است موجود است. پس آن وحدت عام، مساوق با هستی است.
اما در تقسیمات جهانبینی میگوییم : وجود یا ذهنی است یا خارجی؛ یا بالقوّه است با بالفعل؛ یا علت است یا معلول؛ یا عالِم است یا معلوم؛ یا واحد است یا کثیر.
پس یکی از تقسیمات فلسفی «هستی» این است که «الموجود إمّا واحدٌ و إمّا کثیر». در اعداد که مسئله ده، صد، هزار و مانند اینها مطرح است با اینکه این ها کثیرند ولی در این تقسیم وجود دارند. بنابراین نباید گفت: چون وحدت مساوق با وجود است حال اگر چیزی وحدت نداشت پس وجود ندارد ؛ بر همین اساس نمی توان گفت: چون جامعه وحدت ندارد، پس وجود هم ندارد؛ زیریا آن وحدتی که مساوق با هستی است غیر از آن وحدتی است که زیرمجموعه هستی و مقابل کثرت است؛ زیرا این وحدت و کثرت هر دو مصداق وجودند.
بر این اساس ثابت می شود که با این اشکال فلسفی نمی توان نفی وجود حقیقی جامعه و امت را کرد؛ پس جامعه می تواند وجود داشته و برای خودش احکام خاص داشته باشد که در برخی از آیات قرآنی این احکام خاص بر آن بار شده است. پس لازم نیست که این آیات را از ظاهر آن بیرون بریم و تاویل کنیم.
ثبت اعمال جامعه با توجه به انکار وجود برای جامعه
حال اگر کسی وجود جامعه را انکار کرده و بگوید که جامعه و امّت وجود جدایی از افرادش ندارد و وجود جامعه اعتباری است نه حقیقی؛ ولی این شخص این معنا را حتماً میپذیرد که هر فردی دو حیثیت دارد:1. یک حیثیت خصوصی دارد که اعمال فردی و مربوط به وظایف شخصی اوست؛ 2. و یک حیثیت اجتماعی دارد که با نظام و جامعه کار دارد. این حیثیت اجتماعیِ هر فردی از افراد جامعه، کتاب اعمال و نامه اعمال میخواهد؛ یعنی همان طوری که وظیفه شخصی دارد و باید نماز و روزه انجام بدهد؛ هم چنین وظیفهای دارد که نماز را به جماعت بخواند و در نماز جمعه، نماز عید فطر و نماز عید قربان و دیگر کارهای نظام اجتماعی شرکت کند. این حیثیت اجتماعی هر فردی قابل انکار نیست؛ چون یک نحوه حیثیتی از حیثیات وجودی خود آدم است. در این صورت باز براساس آیه 28 سوره مبارکه «جاثیه» که می فرماید: کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا؛ یعنی هر کسی بر اساس حیثیت اجتماعی و احکام و حِکمی که انجام داد کتابی دارد که به ما می?رسد.