سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ سهل پسر حنیف أنصارى پس از بازگشت از صفّین در کوفه مرد ، و امام او را از هرکس بیشتر دوست مى‏داشت فرمود : ] اگر کوهى مرا دوست بدارد در هم فرو ریزد [ و معنى آن این است که رنج بر او سخت شود و مصیبتها به سوى او شتاب گیرد . و چنین کار نکنند جز با پاکیزگان نیکوکار و گزیدگان اخیار . و این مانند فرموده اوست که : ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :397
کل بازدید :2145976
تعداد کل یاداشته ها : 1987
04/1/30
12:9 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

روزی در مجلسی پیرمردی جلویم را گرفت و پرسید: چند چیز که بی پدر و مادر متولد شدن را بگو. گفتم: آدم و حوا. گفت: آفرین. دیگر؟ گفتم: الانه دیگر چیزی به ذهنم نمی‌آید؟ گفت: این همه سال درس خواندی دو مطلب ساده ای که همه عوام می‌دانند را نمی‌دانی؟ گفتم: خوب! خیلی چیزهایی دیگری که به نظرم مهم‌تر بود را یاد گرفتم. دانستن این جور چیزهایی که تو می پرسی، ممکن است علم مفید نباشد. باید دنبال علم مفید بود. علم مفید آن است که انسان را در دنیا و آخرت کمک کند و مشکلی را حل نماید. خیلی چیزها فضل است و دانستنش مهم نیست. پیامبر(ص) علم را به نافع و مضر تقسیم کرده است و یک اموری را هم دانستنش را فضل دانسته است. فضل همان زیادی است که دانستن آن خوب است ولی ندانستن آن هم ضرری نمی‌زند مثل علم انساب. گفت: اگر این‌ها فضل است، پس چرا در قرآن آمده است؟ گفتم: آمدن آن به خاطر بیان مطلبی دیگر و یا پند و عبرتی بوده است. به این سبکی که تو می‌گویی نیست.

البته خیلی چیزها برای یکی فضل است و برای دیگری علم. باید شرایط و اهداف و مسایلی دیگری را در نظر گرفت تا حکم کرد. مثل علم قنات به درد تویی که توی آب و فراوانی باران زندگی می‌کنی سودی ندارد، اما همین برای یک یزدی و کسانی که در بیابان بی آب و علف هستند مفید است. گفت: خوب چند تا پرسش دارم. گفتم: باشد اگر دانستم جواب می‌دهم و اگر نه... او هم پرسید. بعضی را جواب دادم و بیشترش را جواب ندادم و گفتم نمی‌دانم. یکی هم این دعای پس از اطعامی ‌است که آقایان می‌خوانند. گفتم: مدرکی ندیدم و مستندش را نمی‌دانم. هرکسی با ذوق و سلیقه خودش یک چیزی اضافه می‌کند و یا کم. به هرحال جزو بافتنی‌هاست. بدش آمد و گفت: تو که چیزی نمی‌دانی. گفتم: خوب! این مشکل من است، حالا چه کنم؟ از قدیم گفته‌اند: همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده اند.

خداوند به پیامبرش می‌فرماید: خودت را به تکلف نینداز! این تکلف را علمای تفسیر به دو معنا گرفته اند که هر دوی آن در سیره پیامبر وجود دارد و داستان‌هایی درباره آن نقل شده است. یکی به این معنا که خودت را به مشقت نینداز. اگر به چیزی اعتقاد نداری آن را نمی‌خواهد به دیگری منتقل کنی. پیامبر هرگز به چیزی که اعتقاد نداشت عمل نمی‌کرد و نمی‌کوید به دیگری بگوید و تا مردم را به آن سمت و سو بکشاند. وقتی خودش باور داشت آن گاه به مردم می‌گفت. با شک و تردید و بی‌اعتقادی حرف نمی‌زد. خودش را به مشقت نمی‌انداخت که باوری را که خودش باور نداشت به دیگری بگوید.

معنای دیگری این است که بدون علم حرف نمی‌زد. با آن که همه چیز درباره علم دین را می‌دانست ولی درباره چیزهای دیگری که نمی‌دانست حرفی نمی‌زد و وقتی مردم از او درباره کشاورزی و علوم دیگری می‌پرسیدند اگر می‌دانست که هیچ ولی اگر نمی‌دانست می‌گفت: نمی‌دانم، و خودش را به تلکف نمی‌انداخت.

ما هم باید چنین باشیم. نباید خود را به تکلف بیندازیم و درباره چیزیی که نمی‌دانیم ادعای فضل و علم کنیم و به جای ثواب کباب شویم. به قول ابن جوزی که وقتی در جواب پیرزنی گفته بود، نمی‌دانم و پیرزن گفته بود پس از این پله منبر بیا پایین، گفته بود: من این تعداد پله را برای دانسته‌هایم بالا رفته‌ام وگرنه اگر برای مجهولاتم از پله بالا می‌رفتم تا فلک الافلاک باید از پله بالا می‌رفتم.

 

 

 


85/3/7::: 7:0 ص
نظر()